یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

پاسخ به پرسشی‌هایی در باره‌ی انرژی هسته‌ای، تحریم اقتصادی و...


ایرج مصداقی


• اگر فردا کارگران شرکت نفت، مانند دوران انقلاب، دست به اعتصاب سراسری زده و اجازه خروج یک قطره نفت را ندادند، نیروهایی که امروز اطلاعیه می‌دهند آن روز چه خواهند کرد؟ آیا به عنوان اعتصاب شکن و مدافع حقوق مردم به ایران خواهند رفت و شیرهای نفت را باز خواهند کرد تا مبادا عدم صدور نفت باعث گسترش فقر و بدبختی ییشتر شده شود و به مردم خسارتی وارد شود؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ بهمن ۱٣٨۵ -  ۲۵ ژانويه ۲۰۰۷


 
 
این روزها در بیش‌تر رسانه‌های گروهی ایرانی، به‌ویژه در خارج از کشور و نیز در میان نیروها و فعالان سیاسی، بازار بحث و گفت‌وگو پیرامون تحریم سیاسی و اقتصادی رژیم و پیامد‌های آن و همچنین احتمال حمله‌ی نظامی به ایران، داغ است. این تحلیل‌ها و گمانه‌زنی‌ها به ناچار نگرانی‌ها و پرسش‌هایی را در میان مردم برانگیخته است.
در این گفتار، با گردآوری و بررسی رایج‌ترین این پرسش‌ها، تلاش کرده‌ام نظر خود را در قالب پاسخ‌هایی در میان بگذارم .
 
س: این روزها بحث‌های زیادی در رابطه با انرژی هسته‌ای و حق مردم ایران برای پیشرفت در زمینه‌های علمی و تحقیقاتی و از جمله دست یابی به فن‌آوری هسته‌ای می‌شود، نظر شما چیست؟
 
پیشرفت در زمینه‌های علمی و تحقیقاتی و از جمله دست یابی به فن‌آوری هسته‌ای حق مسلم مردم ایران است. این حق بدون گفتگو و تردید ناپذیر است . اما دولت جمهوری اسلامی نماینده مردم ایران نیست که بخواهد از این حق استفاده کند و یا خود را حامی و سخنگوی حقوق مردم ایران قلمداد کند. به همین خاطر در این جا مناقشه‌ای پدیدار می‌شود که این حق قرار است در دستان چه کسی و چه گروهی قرار گیرد و یا چه کسی می‌تواند داعیه دار آن شود.
 
س: بسیاری از کشورها از جمله پاکستان، هند و اسرائیل در منطقه‌ای حساس دارای قدرت‌ هسته‌ای هستند چرا آن‌ها از این حق برخوردارند اما این حق نبایستی در ارتباط با ایران مورد شناسایی قرار گیرد. چرا از سوی جامعه بین‌آلملل برخوردی دوگانه صورت می‌گیرد؟
 
اگر از جنبه حقوقی هم که به قضیه نگاه کنیم نبایستی اجازه داد جمهوری اسلامی از چنین حقی برخوردار باشد. در مباحث حقوقی برخورداری از «حق» همراه با مسئولیت‌پذیری است . رژیم جمهوری اسلامی رژیمی مسئولیت ناپذیر است. مادامی که به سطح مسئولیت‌پذیری نرسد نمی‌تواند از چنین حقی برخوردار باشد. برخورد دوگانه توجیه مسخره‌ای است که رژیم به آن متوسل می‌شود. جمهوری اسلامی رژیمی است که در تروریسم بین‌المللی دست داشته، در ایجاد ناامنی، درگیری و بحران در سطح بین‌المللی مشارکت فعال داشته است. به همین خاطر مسئولیت ناپذیر است و از چنین حقی برخوردار نیست. برای روشن شدن منظورم مجبورم یک مثال بزنم.
طبق قوانین مدنی کشورهای پیشرفته نوجوانان و جوانان زیر هیجده سال و در پاره‌ای مناطق زیر بیست و یکسال حق استفاده از سیگار و مشروبات الکلی را ندارند. در این جوامع سن هیجده سال و بیست و یک سال را سن مسئولیت‌پذیری مورد شناسایی قرار داده‌اند. این استدلال پذیرفته نیست که چون بزرگترها سیگار می‌کشند و یا مشروبات الکلی می‌نوشند پس جوانان و نوجوانان نیز از این حق بایستی بهره مند شوند.
درست است که جوانان و نوجوانان دارای نظرات سیاسی و اجتماعی هستند و حتا منافع‌شان در گرو این نظرات است ولی تا به سن رأی دادن نرسند نمی‌توانند در تصمیم‌گیری‌های اجتماعی و سیاسی که چه بسا ارتباط مستقیم با سرنوشت آن‌ها دارد نیز مشارکت داشته باشند و با رأی خود از منافع خود دفاع کنند. حتا دادگاه می‌تواند افراد بالای ۱۸ سال را نیز به خاطر اعمالی که مرتکب می‌شوند به طور دائم و یا محدود از حقوق اجتماعی محروم کند. دادگاه می‌تواند جلوی فعالیت‌ اقتصادی افراد را به خاطر ورشکستگی بگیرد. دادگاه می‌تواند حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را از فرد سلب کند. دادگاه میتواند حتا حق دیدار پدر و مادر با فرزند را نیز سلب کند. این‌ها در جامعه مدرن اصولی پذیرفته شده است. بنابر این با توجه به گذشته‌ی این رژیم و اعمالی که در سطح بین‌المللی مرتکب شده از حقی که دیگر کشورها برخوردارند نمی‌تواند برخوردار شود. مردم ایران برای برخورداری از این حق قبل از هرچیز بایستی با این رژیم که مانع برخورداری از حقوق حقه‌شان در این زمینه است تعیین تکلیف کنند و نیروهای سیاسی نیز در این مسیر قدم بردارند.
 
س: پس با این وضع به خاطر وجود جمهوری اسلامی در حاکمیت، حق مردم ایران در این رابطه بایستی پایمال شود؟
 
به نظر من این سوال نادرست است. باید توجه داشت این دولت خود حقوق بسیاری را از مردم ایران سلب کرده است که در مقایسه با محروم شدن از دست‌یابی به بخشی از فن‌آوری هسته‌ای که می‌تواند در بخش‌های نظامی مورد استفاده قرار گیرد و دودش به چشم مردم ایران رود بسیار مهم‌تر می‌باشد.
این نظام با تحمیل ولایت مطلقه فقیه حق‌حاکمیت ملی را نقض کرده است. با تصویت قوانین ارتجاعی ابتدایی‌ترین حقوق زنان ایرانی که نیمی از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند زیرپا گذاشته است.
با تصویت قوانین قرون وسطایی حقوق مصرح در کنوانسیون‌های بین‌المللی در ارتباط با کودکان را به طور فاحش نقض کرده است.
حق حیات و برخورداری از حداقل‌های زندگی را از مردم سلب کرده. با گسترش فقر ملتی را به بیچارگی و فلاکت کشانده است. رشد فجایع اجتماعی در کشور غیرقابل تصور است.
محیط زیست کشور را به نابودی کشانده است. دار و ندار یک کشور را به یغما برده است. سطح چپاول منابع ملی توسط وابستگان رژیم از یک سو و نابودی آن به خاطر سوءمدیریت از سوی دیگر در دنیا بی‌سابقه است. اگر کسی قرار است از حقوق مردم ایران دفاع کند و یا برای دست یابی مردم ایران به حقوق‌شان مبارزه کند لازم است ابتدا به این موارد بپردازد نه این که چرخ پنجم لابی رژیم در خارج از کشور شود و یا به اهرمی تبدیل شود برای پیشبرد سیاست‌های رژیم در داخل ایران.
 
س: از زاویه منافع ملی آیا ما نیاز به چنین فن‌آوری نداریم؟
 
من در کشور سوئد زندگی می‌کنم. کشوری مافوق صنعتی، مدرن و پیشرفته با قدرت سازماندهی فوق‌العاده. اما چند سالی است که تلاش می‌شود با توجه به خطراتی که نیروگاه های هسته‌ای برای محیط زیست ایجاد می‌کنند آن‌ها را تعطیل کنند. تکنولوژی به کار گرفته شده در این نیروگاه‌ها پیشرفته تر از تکنولوژی عقب‌مانده روسی که منجر به فاجعه‌ی چرنوبیل شد، است. چندین نیروگاه را نیز تعطیل کرده‌اند. حتا افزایش قیمت برق در کشور نیز مانع از ادامه این طرح نشده‌ است. در کشوری عقب مانده مانند ایران، با حاکمیتی قرون وسطایی که هنوز نمی‌داند با زباله‌های بیمارستانی‌اش چه کند و کشور با هزاران فاجعه‌ی زیست محیطی روبروست با برخورداری از تکنولوژی وارداتی عقب افتاده روسی معلوم است چه فجایعی می‌تواند در راه باشد. من به شما قول می‌دهم حتا در زمینه استفاده از انرژی هسته‌ای برای تولید برق نیز ما با مشکل مواجه هستیم. این رژیم ارزشی برای جان و یا سلامتی مردم قائل نیست. تعهدی ندارد آن‌ها به فکر منافع ام‌القرا خود و دست انداختن بر منطقه هستند. احمد شیرزاد نماینده مجلس ششم که خود دارای دکترای فیریک اتمی است در این زمینه مقاله‌ی روشنگرانه‌ای نوشته‌ بود و گوشه‌‌هایی از فاجعه‌ای را که در کشور تحت عنوان پیشرفت مطرح می‌شود برملا کرده بود. یادتان هست سال گذشته به خاطر وجود یک شرکت که ظاهراً تحقیقاتی در زمینه رادیو اکتیو و... داشت چه فاجعه‌ای در استان اردبیل اتفاق افتاد. یک روزنامه محلی که خبرش را داده بود نیز با تعطیلی و دستگیری مسئولانش مواجه شد. این رژیم نمی‌تواند امنیت مردم در یک مسافرت هوایی و زمینی را تأمین کند. تحریم فروش لوازم یدکی را عامل سقوط هواپیما ها معرفی می‌کنند. حال آن‌که همین هواپیماهای روسی که پشت سرهم سقوط می‌کنند در کشور روسیه به خوبی سرویس می‌دهند و چنین اتفاقاتی هم نمی‌افتد. تازه از این ها گذشته ایران دارای بالاترین میزان مرگ و میر جاده‌ای است. به نامه‌ی علی زاد سر نماینده مجلس به احمدی‌نژاد که چند روز پیش انتشار یافت توجه کنید. او می‌نویسد: « سالی حدود سی هزار ( ۰۰۰ / ۳۰ ) ایرانی مسلمان و غیرمسلمان در جاده‌ها و بیشتر در شعاع سی ( ۳۰ ) کیلومتری شهرها، در تصادفات وسائط نقلیه و حوادث رانندگی کُشته می‌شوند و قریب به سیصد هزار ( ۰۰۰ / ۳۰۰ ) نفر دیگر از آنان مصدوم و معلول می‌گردند » [1] این آمار نزدیک به آمار کشته شدگان هر روزه   غیرنظامیان در کشور جنگ زده و تحت اشغال عراق است.
  این که دیگر به تحریم لوازم یدکی ارتباط ندارد. این یک جنگ خاموش علیه مردم است . طبق آمارهای انتشار یافته از سوی رژیم تنها در آبانماه ۳۶۰۰ نفر در تهران به خاطر آلودگی هوا جان باخته‌اند. کارشناسان زندگی در تهران را در سال‌های آینده گاه غیرممکن معرفی می‌کنند. این جنگ خاموش علیه مردم است. قربانیانش محروم‌ترین بخش‌های اجتماع هستند.
 
س: با این وصف آیا می‌توان از قطعنامه‌ی شورای امنیت سازمان ملل در ارتباط با توقف غنی‌سازی و اعمال مرحله‌ی اول تحریم‌ حمایت کرد؟
 
بایستی از دست یابی رژیم به سلاح‌ هسته‌ای جلوگیری کرد. رژیم جمهوری اسلامی مسلح به سلاح اتمی تهدیدی برای صلح‌ جهانی است. دست یابی رژیم به سلاح هسته‌ای به منزله‌ی تشدید نقض حقوق بشر و سلب آزادی‌های هرچه بیشتر در داخل کشور خواهد بود چرا که رژیم احساس قدرت خواهد کرد و خود را فارغ از پاسخگویی خواهد دید.
جناحی که قدرت را در دست دارد نماینده سیاه‌ترین باندهای سپاه پاسداران است. آن‌ها برای تثبیت حاکمیت خود نیاز به بحران آفرینی در بیرون از مرزها دارند. قطعنامه شورای امنیت می‌تواند مانع از این بلندپروازی شود.
دود این بلندپروازی در چشم مردم ایران و منطقه می‌رود. آن‌ها هیزم آتشی می‌شوند که رژیم برپا می‌کند. بایستی رژیم را متوقف کرد. قطعنامه ۱۷۳۷ در این راستا می‌تواند موثر باشد. رژیم به دنبال فرصت برای دست‌یابی به سلاح اتمی است. زمان را نبایستی از دست داد. به نظر من تحریم می‌بایستی تشدید و تسریع شود تا کارساز باشد. به گفته‌ی احمدی‌نژاد به هنگام ارائه‌ی بودجه سال ۸۶ به مجلس توجه کنید: « تدبیر نظام این بود که در مورد ایران قطعنامه ای صادر نشود، یا قطعنامه دیر صادر شود و صادر شدن قطعنامه به تعویق بیفتد و یک قطعنامه کم محتوا در مورد ایران تصویب شود» . آن‌ها می‌‌خواهند به نقطه برگشت ناپذیر برسند. بایستی فکر کرد چرا آن‌ها می‌خواستند «قطعنامه دیر صادر شود» مگر مشغول انجام چه کاری هستند؟
 
س:‌ اما این تحریم می‌تواند شرایط سختی را برای مردم ما به ارمغان بیاورد آیا فکر آن را کرده‌اید؟
 
این شرایط سختی که شما از آن صحبت می‌کنید ۲۵ سال است که توسط رژیم بر مردم ما تحمیل شده است و هر روز وضعیت مردم بدتر از قبل شده و وضع وابستگان رژیم و باندهای سیاه قدرت و وابستگانشان بهتر از پیش.
هر اقدامی که باعث طولانی‌تر شدن عمر این رژیم شود عملاً بر خلاف منافع مردم ایران و در جهت خواست رژیم قرون وسطایی حاکم بر میهنمان است . هر اقدامی که باعث جلوگیری از دست‌یابی این رژیم به منابع مالی شود بایستی مورد استقبال قرار گیرد.
ارتباطی که شما برقرار می‌کنید صحیح نیست. وگرنه آن طرف آن هم بایستی درست از آب دربیاید. سال گذشته یک بشکه نفت به رقم ۷۲ دلار رسید، میلیاردها دلار اضافه درآمد کجا رفت، وضعیت مردم ایران در یک سال گذشته را با قبل از آن و وقتی که نفت بشکه‌ای ۲۵ دلار بود مقایسه کنید؟
گرانی، فقر، فحشا، فساد و ... بیشتر شده است. فجایع اجتماعی بیشتر شده است. پس رونق درآمدهای نفتی و افزایش حجم مبادلات تجاری رژیم باعث بهبود وضعیت مردم نشده بلکه برعکس به ضد آن تبدیل شده است. این را خود رژیم نیز معترف است.
در طول سال گذشته یک ریال به صندوق ذخیره ارزی اضافه نشده است. این پول ها کجا خرج شده است؟
خیلی ساده است از این پول‌ها برای بحران‌زایی در سطح بین‌المللی و مسلط ساختن سیاه‌ترین باندهای سپاه پاسداران و دخمه‌های حوزه علمیه قم و مسجد جمکران بر مقدرات یک ملت استفاده شده است.
اعتراف سعید لیلاز یکی از کارگزاران اقتصادی رژیم را در تارنمای «روز» نگاه کنید به صراحت در پاسخ گزارشگر که می‌پرسد:
« اصلا چگونه ممکن است که یک دولت در عرض یک سال و اندی چنین بلایی بر سر اقتصاد مملکت بیاورد؟ »
می‌گوید:
« همانطور که می بینید دیگر. ما خودمان هم تصور نمی کردیم دولت به این شدت موفق شود کارهایی بکند که جبران ناپذیر باشد. برخی از مسایل هست که اصلا شاید شما روزنامه نگاران در وهله اول متوجهش نشوید. از جمله اینکه میزان مطالبات معوق بانک ها امسال ۵۰ درصد نسبت به پارسال در همین موقع افزایش پیدا کرده. خب مگر آقای دکتر احمدی نژاد نگفت من آمدم پولی را که مردم گرفتند و بانک ها ندادند از حلقومشان بیرون بکشم؟ پس چطور این مطالبات ۵۰ درصد افزایش پیدا کرد. این یک رقم نجومی است. چندین تریلیون تومان پول در این یک سال اخیر وام گرفته شده که هنوز به بانک ها پس نداده اند. این یک فروپاشی نظام پولی و بانکی است دیگر. الان سطح مطالبات معوق در بعضی از بانک ها به بیش از ۱۰ درصد کل مطالباتشان رسیده. معنای اقتصادی و فنی اش این است که این بانک ها همه ورشکسته هستند، چون چشم اندازی برای اینکه مطالباتشان را وصول کنند وجود ندارد. همه این ها در همین یک ساله اتفاق افتاده » [2]
مملکت را به ویرانی کشانده‌اند، توجه کنید این اعتراف چند روز پیش وزیر ارتباطات و فن‌آوری اطلاعات رژیم است که می‌گوید: « در حال حاضر از لحاظ ضریب نفوذ تلفن همراه در خاورمیانه ایران در بین ۱۳ کشور رتبه یازدهم را دارد که با پیشرفت و سرعت فعلی افغانستان در توسعه شبکه تلفن همراه، اگر تعلل کنیم این کشور جایگاه ایران را به خود اختصاص خواهد داد. » [3]
موضوع عقب افتادن از کشور ویران و تحت اشغال افغانستان است. این فجایع زمانی است که تحریمی نبوده است و ۵۰ میلیارد درآمد نفتی در اختیار رژیم بوده است.
 
س: اما محافلی که در آمریکا و اروپا و اسرائیل به دنبال پیش‌برد خط تحریم هستند دلشان به حال مردم ایران نسوخته است و به فکر منافع خودشان هستند، آیا این همسویی با آن‌ها نیست؟
 
پس با این وصف ما باید دست از مبارزه با جمهوری اسلامی هم برداریم و به نوکران رژیم تبدیل شویم چرا که محافل راست و نئومحافظه‌کاران در سطح بین‌المللی خواهان سرنگونی رژیم هستند و در این راستا دلشان برای مردم ایران نیز نسوخته است. در کشور خودمان سلطنت‌طلب‌ها نیز مخالف رژیم‌اند پس ما از رژیم حمایت کنیم.
این تعابیر برای خلط مبحث پیش کشیده می‌شود. ما می‌بایستی بدون در نظر گرفتن مواضع دیگران منافع مردم و کشور خود را در نظر بگیریم و در راستای آن فعالیت کنیم و در این راه از فرصت‌های به دست آمده در سطح بین‌المللی نیز به نفع مردممان استفاده کنیم.
این سیاست را که شما دست روی آن می‌گذارید یک بار حزب توده و سازمان اکثریت در سال‌های ۵۸-۶۲ در کشورمان پیش بردند و همگی ما نتیجه‌ی آن را دیدیم. آن‌ها هر نغمه‌ی مخالف و آزادی‌خواهانه‌ای در کشور را همسو با منافع امپریالیسم ارزیابی کرده و آزادی‌خواهان را به ساواک، فئودال‌ها و بزرگ سرمایه‌داران، گارد شاهنشاهی، اشرف پهلوی و ... منتسب می‌کردند. آن‌ها تحت عنوان مبارزه با امپریالیسم از سرکوب نیروهای مترقی توسط یک نیروی ارتجاعی و قرون وسطایی دفاع می‌کردند.
نتیجه‌ی این سیاست را همه‌‌ی ما دیدیم. سر آن‌ها در کنار همان نیروهایی که روزی سرکوبشان را به خمینی و سپاه پاسداران و ... تبریک می‌گفتند بالای دار رفت. حالا عده‌ای دوباره می‌خواهند راه یک بار رفته را بروند.
یک مثال ساده بزنم. در سال ۷۶ میلادی بعد از افتضاح واترگیت و شکست آمریکا در ویتنام، برای بهبود چهره‌ی آمریکا در سطح‌ بین‌المللی، کارتر بنا به توصیه کمیسیون سه جانبه و نهادهای قدرت در آمریکا سیاست حقوق بشر را در پیش گرفت و بر همین اساس شاه را برای انجام اصلاحاتی در زمینه حقوق بشر زیر فشار گذاشت. آیا در آن موقع ما نبایستی از فرصت به دست آمده برای پیش‌برد منافع مردممان استفاده می‌کردیم؟
آیا بایستی با محکوم کردن ایالات متحده آمریکا به دخالت در امور داخلی کشورمان به مخالفت با سیاست کارتر می‌پرداختیم؟ آیا ...
 
س: اما مخالفان تحریم نیز با مسلح شدن رژیم به سلاح اتمی مخالفند. مثلاً سازمان راه کارگر، حزب توده و اکثریت و... در این رابطه اطلاعیه‌ای داده و موضوع را متذکر شده‌اند؟ راه کارگر می‌گوید: « باید با تلاش های جمهوری اسلامی برای دستیابی به سلاح های هسته ای، شیمیایی و میکروبی و هر نوع سلاح کشتار توده ای، به طور قاطع به مخالفت برخاست » و همچنین تأکید کرده‌اند که « با طرح های جمهوری اسلامی برای دستیابی به انرژی هسته ای، به طور قاطع باید به مخالفت برخاست »
 
من هم اطلاعیه مزبور و بحث‌های از این دست را خوانده‌ام. از نظر من این‌ها به انشا‌نویسی نزدیک است تا تعیین یک خط مشی سیاسی مسئولانه. کم نیستند فعالان سیاسی‌ای که به دام این گونه شعارها و تحلیل‌ها افتاده‌اند. بسیار خوب به چه شکل می‌خواهند به شعارهای خیرخواهانه‌‌شان جنبه‌ی عملی دهند؟‌ رژیم جمهوری اسلامی که به تلاش‌های قدرت‌های بین‌المللی در این زمینه دهن‌کجی می‌کند به اطلاعیه راه‌کارگر توجه کرده و دست از این کار بر می‌دارد؟ چنانچه دست از این تلاش‌ها بر نداشت چه باید کرد؟ «مخالفت قاطع» که از آن نام برده‌اند به چه معناست و چگونه عملی می‌شود؟ فرق آن با « مخالفت غیر قاطع و آبکی» چیست؟ باور کنید کلمات معنا دارند. در نشست‌های بین‌المللی به هنگام نوشتن متن یک اطلاعیه و یا قطعنامه و ... ساعت‌ها و روزها روی آن بحث می‌کنند. چرا که کلمات را بدون دلیل به کار نمی‌برند. امیدوارم این دوستان عبارت «مخالفت قاطع» را که جا به جا از آن استفاده می‌‌کنند معنا کنند و اقدامات خود در این زمینه را مشخص کنند. حتماً که فکر نمی‌کنند در مسابقه انشاء نویسی علیه رژیم شرکت کرده‌اند.
یا مثلاً گفته می‌شود «تشدید فشار سیاسی» روی رژیم، سوال من این است معنای عملی این جمله چیست؟ چگونه می‌شود فشار سیاسی موثر روی رژیم آورد؟ آیا فشار سیاسی‌ای قوی تر از بردن پرونده به شورای امنیت ملل متحد هم داریم؟‌ همین اقدام صرف چه تأثیری داشته و یا می‌تواند داشته باشد، هیچ‌. گاه گفته می‌شود جلوی سفر مقامات رژیم به خارج گرفته شود. جل‌الخالق! این‌ دسته افراد همان‌‌هایی هستند که می‌گویند تحریم اقتصادی نقشی در کوتاه آمدن رژیم نداشته و تنها به فقیر شدن مردم منجر می‌شود آن‌وقت پیشنهاد می‌دهند که با ممنوعیت سفر کارگزاران رژیم به خارج از کشور و یا «مخالفت قاطع» رژیم را به عقب نشینی وادار کنیم! آیا این استدلال‌ها مضحک نیست؟ آیا پیشنهاد دهندگان لحظه‌ای به آن فکر کرده‌اند؟
اما سوال من این است اگر نیروهای مترقی، پیشرو   و انقلابی غیرایرانی ا ز من و شما پرسیدند که بسیار خوب از دست ما برای کمک به شما و کشورتان چه کاری ساخته است، ما چه جواب می‌‌‌دهیم؟ ما در خارج از کشور چه کمکی به مبارزات مردممان در داخل کشور می‌توانیم بکنیم، چه پشتیبانی از آن‌ها به عمل می‌آوریم؟
آیا ما از طرف حساب‌های خارجی خواهیم خواست که نمره‌ی انضباط رژیم را کم کنند؟ آیا از آن‌ها خواهیم خواست که به ما بپیوندند و   اطلاعیه شداد و غلاظ علیه رژیم صادر کنند؟
بیش از ۵۰ قطعنامه بین‌المللی توسط ارگان‌های سازمان ملل علیه نقض حقوق بشر در ایران صادر شده است، دهها قطعنامه نیز پارلمان اروپا در این رابطه صادر کرده‌ است. سازمان‌های حقوق بشری که صدها گزارش در این باره ارائه داده‌اند، بیش از این چه می‌شود کرد که موثر باشد.
دولت‌ها را کنار بگذارید خواسته‌ی ما از نیروهای مترقی اروپایی و آمریکایی چیست؟ مثلاً که اطلاعیه‌ها و نشریات ما را با امکاناتشان مجانی چاپ کنند؟ از ما در نشست‌هایشان دعوت به عمل آورند؟ در سال چند تأییدیه برای چند پناهنده ایرانی بدهند؟ با فشار به دولت‌های اروپایی بودجه خانه‌های امن برای زنان و خانه سالمندان برای بازنشستگان را افزایش دهند؟ تمام امکانات خود را بسیج کنند که در سال از اعدام یکی دو نفر در ایران جلوگیری کنند؟ روی دولت‌های اروپایی فشار وارد کنند که به مسلمانان و از جمله ایرانی‌ها اجازه ندهند که کودکانشان را ختنه کنند؟ این از فعالیت‌ها و خواسته‌های ما. گویا ما خودمان نمی‌دانیم چه می‌خواهیم و یا مشکل در کجاست.   می‌شود در این راه مثال‌های بیشتری زد.
ما با فعالیت‌مان در خارج از کشور و با ارائه گزارشات نقض حقوق بشر و ... توسط رژیم می‌خواهیم چه کار کنیم؟
صبح تا شب در خارج از کشور گروه‌های سیاسی از نقض حقوق کارگران می‌گویند و از اتحادیه‌های کارگری و ... می‌خواهند به رژیم فشار بیاورند، چگونه فشار بیاورند؟‌ با اطلاعیه؟‌ کدام رژیم در سطح دنیا با اطلاعیه و قطعنامه خشک و خالی که هیچ الزامی در آن نیست تغییر روش داده که رژیم قرون وسطایی جمهوری‌ اسلامی که به هیچ قاعده‌ و استانداردی پایبند نیست تغییر روش دهد؟ آیا این قبل از هر چیز خودفریبی نیست؟
مردم اروپا و آمریکا و محافل مترقی از دولت‌هایشان بخواهند که در ارتباط با جمهوری اسلامی چه سیاستی را اتخاذ کنند؟ پیشنهاد ما به آن‌ها چیست؟ به روابط گسترده اقتصادی و سیاسی خود با رژیم ادامه دهند؟ چه اقدامی انجام دهند که در مسیر منافع مردم ما باشد؟ مگر می‌شود هم بالاترین حجم مبادلات تجاری و اقتصادی با رژیم را داشته باشند و هم از اپوزیسیون آن و حقوق بشر حمایت کنند؟‌
به نظر من اپوزیسیون در خارج از کشور می‌بایستی از همه توان خود برای انزوای سیاسی و اقتصادی رژیم استفاده کند. این خواست را می‌بایستی با کار مستمر جا انداخت. هر سیاستی به غیر از این یا کارساز نیست و یا در خدمت منافع رژیم قرار می‌گیرد. ما اگر نمی‌توانیم کار مثبتی انجام دهیم لااقل بایستی بتوانیم لابی رژیم را از کار بیاندازیم.
 
س: نیروهای سیاسی مخالف تحریم این سیاست را بیش از آن که علیه رژیم بدانند علیه مردم ایران می‌دانند؟
 
این بحث کلی است. بدون تردید مردم نیز در این رهگذار متحمل خساراتی خواهند شد و با مشکلات عدیده‌ای روبرو می‌شوند. اما خطر و خسارات بزرگتر ادامه حیات رژیم جمهوری اسلامی است. حضور این رژیم در قدرت از هر خطری برای مردم ایران بزرگتر و از هر خسارتی برای مردم ایران جبران‌‌ناپذیرتر است. برای خلاص شدن از شر این دوره سختی بهتر از آن است که یک عمر سایه‌ی چنین رژیمی بر سر مردم ایران باشد. این حرف شما زمانی موضوعیت پیدا می کند که مانند سازمان «اکثریت» ادامه‌ی حضور رژیم در حاکمیت را چندان به ضرر مردم ندانیم. آن‌ها به دروغ در اطلاعیه‌‌شان مدعی می‌شوند:
«مردم با تجربه دوران جنگ ٨ ساله ایران و عراق می‌دانند که تحریم یعنی احتکار، گرانی، کمبود، تورم، بیکاری، محرومیت از ابتدائی‌ترین نیازمندی‌ها . تحریم یعنی سرکوب هرگونه اعتراض و نارضایتی. تحریم یعنی سکوت مطلق در برابر استبداد حکومت و خاموشی در برابر هرگونه ظلمی که علیه شهروندان اعمال می‌شود. تحریم یعنی نقض بازهم بیشتر حقوق بشر. »
این یک دروغ بزرگ است. دروغی که حتا عوامل رژیم نیز امروز از آن دم نمی‌زنند. محمد صدر معاون سابق وزارت خارجه رژیم می‌گوید: « برای اولین بار است که علیه ایران قطعنامه تحریم بین المللی صادر شد. تحریم های دوره ی جنگ هیچ کدام تحریم بین المللی نبوده است.» [4] این هم مثل دروغ‌های بزرگ دیگری است که در طول ۲۷ سال گذشته جریان «اکثریت» به خورد مردم داده است و گاه روی دست رژیم هم بلند شده است. یک روز را نشان دهید که نفت این کشور فروخته نشده باشد و درآمدهای آن به جیب حاکمان نرفته باشد. مشکلات مردم ایران در دوران جنگ ناشی از تحریم نبود، کی و کجا کشور ما مورد تحریم قرار گرفته بود؟ مگر مک فارلین با هواپیمای حامل سلاح به کشور نیامد؟ مگر اسرائیل تأمین سلاح برای رژیم نمی‌کرد؟ ماشین نظامی رژیم که تماماً وابسته به آمریکا و غرب بود، چگونه ۸ سال جنگ را اداره کرد؟ جنگنده‌های اف ۱۴ و اف ۴ و اف ۵ و... چگونه پرواز می‌کردند. تانک‌های چیفتن و توپخانه ایران چگونه فعالیت می‌‌کردند؟ میلیون‌ها بشکه نفت ایران روزانه روانه‌ی بازارهای جهانی نمی‌شد؟ مگر «اردوگاه سوسیالیسم واقعاً موجود» با تمام قوا پشت رژیم نبود؟‌ مشکلات مردم ایران در آن دوران ناشی از جنگ و سرریز شدن منابع نفتی و درآمدهای کشور در تنور جنگ ضدمیهنی بود. مشکل مردم از بین‌رفتن جوانان کشور و نابودی سرمایه‌های ملی برای صدور بنیادگرایی و ارتجاع و تثبیت حاکمیت اختناق و خفقان بود. احتکار و گرانی و ... محصول یک جنگ خانمان‌برانداز بود و نه تحریم خارجی که وچود نداشت و زایده‌ی تخلیلات و جعلیات سازمان «اکثریت» است. این افراد هنوز دست از سیاست‌های خانه بر باده خود برنداشته‌اند.
چنان از «سرکوب هرگونه اعتراض و نارضایتی» صحبت می‌کنند گویا کشور گل و گلاب است و تحریم، فضای حرکتی را می‌بندد. حتا در عراق نیز تحریم به باز شدن فضا و عقب نشینی صدام‌حسین کمک کرده بود. اگر برداشتن تحریم را منوط به بازشدن فضای سیاسی کنند چرا به نقض حقوق بشر بازهم بیشتر بیانجامد.
متأسفانه رژیم از ابتدای روی کار آمدنش برخلاف دوران شاه از این خوش‌شانسی برخوردار بوده است که عده‌ای در لباس اپوزیسیون و «چپ» در داخل و خارج از کشور سنگ او را به سینه بزنند. حزب توده و اکثریت و کسانی که به راه ‌آن‌ها می‌روند از ابتدای تشکیل رژیم چنین سیاستی را دنبال کرده‌اند. بی‌خود نیست که رفسنجانی اخیراً در مصاحبه با روزنامه همشهری اعتراف کرد که سرکوب حزب توده و دستگیری رهبران آن کار درستی نبود. در سطح‌ جهانی هم اوضاع به همین شکل بوده است. «به اصطلاح‌ چپ» جهانی نیز همین سیاست را دنبال کرده است. نگاهی به رفتارهای چاوز و اورتگا کنید. خجالت آور نیست، دست در دست نماینده عقب‌مانده ترین نیروی معاصر شعر و شعار ضد امپریالیستی سر می‌دهند. این به اصطلاح نیروهای «چپ» حتا در مقابل قتل‌عام زندانیان سیاسی و قلع و قمع نیروهای مترقی ایرانی نیز سکوت کردند و به پشتیبانی خود از رژیم ادامه دادند.
اگر فردا کارگران شرکت نفت، مانند دوران انقلاب، دست به اعتصاب سراسری زده و اجازه خروج یک قطره نفت را ندادند، تکلیف مردم در این میان چه می‌شود؟
در آن شرایط نیز مردم با سختی و فشار اقتصادی مواجه خواهند شد. نیروهایی که امروز اطلاعیه می‌دهند آن روز چه خواهند کرد؟ آیا به عنوان اعتصاب شکن و مدافع حقوق مردم به ایران خواهند رفت و شیرهای نفت را باز خواهند کرد تا مبادا عدم صدور نفت باعث گسترش فقر و بدبختی ییشتر شده   شود و به مردم خسارتی وارد شود؟ آیا این گونه سیاست ها و رفتارها، نوعی عامی گری و مردم‌گرایی مبتذل نیست؟ این نوع اعمال مردم‌گرایی مبتذل نیست؟
استدلال رژیم هم همین است. اتفاقاً یکی از بهانه‌هایشان برای سرکوب کارگران شرکت واحد «اختلال در امر سرویس دهی به مردم» بود. برای همین هم نیروهای سپاه و بسیج را برای مقابله با کارگران اعتصابی و با توجیه سرویس دهی به مردم جایگزین کارگران اعتصابی کردند!
در سال‌های میانی دهه ۶۰ در ارتباط با اعتصاب کادر پزشکی نیز همین بهانه‌ها همین بهانه را برای سرکوب گسترده آن اعتصاب پیش کشیدند. آن موقع می‌گفتند بیماران در بیمارستان‌ها روی‌ تخت‌ها افتاده اند و کادر پزشکی بدون توجه به نیازهای مردم نیازمند به دنبال منافع خودشان هستند. رژیم نیز همان موقع روضه‌ی مردم نیازمند و دردمند را می‌خواند. رژیمی که خود عامل همه‌ی سیاه‌روزی‌های کشور است.
 
از این توضیحات گذشته من معتقدم تحریم رژیم، تحریم رژیم است و نه تحریم مردم ایران.
احمدی‌نژاد با شعارهای پوپولیستی و هدف قرار دادن بخش‌های معینی در سطح کشور و منطقه به میدان آمد. دیالوگ‌‌های او عقب‌مانده‌ترین بخش‌های اجتماع را هدف قرار داده است. بی‌خود نیست مدعی می‌شود هاله‌ی نور دور کله‌اش بوده. این ادعا ناشی از حماقت او نیست، او برای من و شما صحبت نمی‌کند. او مستمعین خاصی را هدف قرار داده است. او تلاش دارد با مطرح ساختن شعارهای آبکی ضد امپریالیستی، نفی هولوکاست، نابودی اسرائیل و ... حمایت توده‌های بی‌خبر از همه جا و نیروهای مادون ارتجاعی در سطح منطقه را کسب کند. در این راه با صرف مبالغ هنگفت دست به بحران‌آفرینی در سطح منطقه نیز می‌زند. هزینه اجرای این اهداف و برنامه‌ها به مدد درآمدهای هنگفت نفتی تأمین می‌شود. بحران‌ آفرینی‌های او، سخنان بیهوده و شعاری او به منظور بالابردن قیمت نفت صورت می‌گرفت تا به این ترتیب بودجه‌ی لازم برای آتش‌افروزی را به دست آوردند. خوشبختانه مدتی است این حربه بی‌اثر شده است.
نمونه لبنان و فلسطین در سال گشته را در نظر بگیرید. در لبنان در کوچه و خیابان هر کسی که می‌گفت خانه‌اش در حمله اسرائیل خراب شده یک امضاء می‌داد و ۱۲ هزار دلار به صورت نقد می‌گرفت. این یعنی ۱۲ میلیون تومان. زندگی میلیون‌ها نفر در کشورمان به خاطر نداشتن بخشی از این پول به نابودی کشیده می‌شود. خیلی‌ها کلیه‌شان را به قیمت ۱-۲ میلیون تومان می‌فروشند. مادر مستأصل و درمانده، برای تأمین معاش بقیه اعضای خانواده و رفع‌گرفتاری‌های لاعلاجی که با آن‌ها دست به گریبان است، دخترش را به دبی برده و به بهایی بسیار کمتر از این پول به دست شیوخ متمول عرب برای همخوابگی می‌سپارد . به شهر بم نگاه کنید مردم هنوز در کانتینر زندگی می‌کنند و دخترانشان به دست باندهای فحشا گرفتار می‌شوند. اما رژیم جمهوری اسلامی نیازمند بحران آفرینی در منطقه و دنیاست و نیاز به سرباز یک بار مصرف و ... دارد   ب رای همین بی‌حساب پول خرج می‌کند.
کارگران و زحمتکشان میهنمان گاه حقوق دو سال خود را دریافت نکرده‌اند آن وقت رژیم متعهد می‌شود که حقوق عقب‌افتاده کارمندان فلسطینی را پرداخت کند که در اثر سیاست‌های حماس از حقوق خود محروم شده‌‌اند. آیا دلش برای زحمتکشان فلسطینی که یکی از عوامل بدبختی و سیه روزی‌شان است سوخته؟
در داخل نیز   همین‌طور با واردات ۵۰ میلیارد دلاری به ظاهر در دهان مردم را بسته‌ است اما کشور و اقتصاد را به نابودی کشانده و پایه‌های تحکیم هرچه بیشتر باندهای سیاه قدرت را فراهم کرده است.
این تحریم قبل از هر چیز رژیم را تحت فشار قرار می‌دهد. این را خود رژیم بهتر می‌داند. همین الان هم می‌بینید با آن که اتفاق خاصی نیافتاده و هنوز تحریمی صورت نگرفته رژیم به تکاپو افتاده است. برای سرنگونی رژیم و آماده سازی شرایط برای به میدان آمدن مردم بایستی منابع حیاتی مالی رژیم را قطع کرد. مگر در هر جنگ واقعی قبل از هر چیز شریان‌های حیاتی دشمن را قطع نمی‌کنند؟‌ مگر راه‌های مواصلاتی آن را قطع نمی‌کنند؟‌ چگونه می‌شود در مبارزه‌ای پیروز شد در حالی که دشمن از همه چیز برخوردار است؟
این منابع مالی عظیم نفت و گاز است که بودجه‌ هنگفت نیروهای مسلح اعم از سپاه، بسیج، نیروی انتظامی و ارتش و تسلیحات آن‌ها را فراهم می‌‌کند. خرید‌های تسلیحاتی رژیم از   طریق این منابع انجام می‌گیرد. وزارت اطلاعات، نیروهای متنوع امنیتی و سرکوبگر با بودجه‌ای که از طریق فروش نفت و گاز تأمین می‌شود قادر به کنترل جامعه هستند. با فروش نفت و تزریق پول آن به جامعه رژیم روی پا ایستاده است. شبکه‌ی عظیم تبلیغاتی رژیم که دورافتاده ترین روستاها را نیز زیر پوشش قرار داده از این طریق تأمین مالی می‌شود. نهادهای ایدئولوژیک رژیم به این ترتیب نیرو برای سرکوب جنبش‌ها و نیروهای آزادی‌خواه و برابری طلب تربیت می‌کنند. بورژوازی تجاری به یمن این درآمدهای هنگفت نفتی است که بر گرده مردم سوار شده است. بحران‌آفرینی در سطح بین‌المللی با فروش نفت و گاز و تأمین بودجه‌‌ی گروه‌های تروریستی امکان‌پذیر می‌شود. بخشی از مرارتی که مردم محروم لبنان و فلسطین و عراق متحمل می‌شوند ناشی از سیاست‌های رژیم در حمایت از گروه‌های تروریستی است که از پول نفت تغذیه می‌‌کنند. بستن شریان حیاتی رژیم یعنی سلب قدرت از رژیم. لوموند ۲۲ ژانویه ۲۰۰۷ به یک کپی از گزارش وزارت خارجه و دفاع رژیم دست یافته که در آن تأکید شده‌ است: « تحریم های شدید می تواند به بی ثباتی کل کشور بیانجامد » . سید محمدصدر معاون سابق وزارت خارجه در جلسه‌ای که برای بیان نگرانی‌ بخشی از مسئولان رژیم تشکیل شده، می‌گوید : « تحریم در عرصه روابط بین‌المللی مقدمه انزوای بین‌المللی است و انزوا مقدمه تهدید برای امنیت یک کشور می‌باشد. ... اگر این روند شروع شود تحریم‌ها افزایش می‌یابد و نظام مقدسی که همه مقلد امام بوده و هستیم در معرض خطر قرار می‌گیر د. » [5]
 
س: اما ممکن است سیاست تحریم به فاجعه‌ای که در عراق اتفاق افتاد منجر شود، آیا نمی‌ترسید که ایران، عراق دیگری شود؟
 
رژیم جمهوری اسلامی تمامی هم و غم خود را دست یابی به سلاح هسته‌ای قرار داده است. همه جناح‌های رژیم   علیرغم تمامی تضادهایی که دارند در رسیدن به این هدف تاکنون هماهنگ و متحد عمل کرده‌‌اند. آن‌ها برای باج‌خواهی در سطح ‌بین‌المللی، صدور ارتجاع و بنیادگرایی و تضمین امنیت خود به این سلاح نیاز دارند. غرب با توجه به منطقه‌ی حساس خاورمیانه و شریان‌های حیاتی اقتصاد غرب که از این منطقه می‌گذرد دست‌یابی به چنین سلاحی را خط قرمز خود قلمداد می‌کند و به هیچ وجه دست یابی رژیم به سلاح اتمی را تحمل نخواهد کرد. بنابراین به هر طریق برای پیش‌گیری از یک درگیری نظامی بایستی رژیم را در جایی متوقف ساخت وگرنه درگیری و به کار گیری زور در آینده به وقوع خواهد پیوست . تحریم اقتصادی می‌تواند رژیم را به زانو در آورد تا به خواسته‌ی بین‌المللی که منافع مردم ایران نیز در گرو آن است گردن بگذارد. تحریم در ارتباط با ایران لزوماً‌ راه به جنگ نمی‌برد. تحریم می‌تواند سد راه جنگ شود. جنگی که در چشم‌انداز است. در حالی که در عراق از ابتدا این‌گونه نبود.
شرایط همیشه یکسان نیست. ایران و عراق نیز دو کشور کاملاً متفاوت هستند. سیاست آمریکا و اروپا در قبال این دو کشور نیز متفاوت است.
در ارتباط با عراق از ابتدا سیاست غرب تغییر رژیم عراق بود، آن‌ها به دنبال تغییر سیاست دولت عراق و یا خلع سلاح این کشور نبودند. غرب و به ویژه آمریکا از ابتدا می‌دانست که عراق سلاح‌های کشتار جمعی‌اش را تحت نظارت خودشان نابود کرده است. آن‌ها می‌دانستند که در عراق چیزی پیدا نخواهد شد. عراق روزی دست در جیب آمریکا کرده بود و این دست می‌بایستی قطع می‌شد تا درس عبرتی برای بقیه شود. ۱۱ سپتامبر شرایطی را به وجود آورد که این دست قطع شود. تحریم اقتصادی عراق همان سال اول نتیجه داد و عراق به قطعنامه‌های بین‌المللی گردن گذاشت و مطابق خواست بین‌المللی به نابودی سلاح‌های کشتار جمعی خود تحت نظارت بین‌المللی پرداخت. اما آمریکا دست بردار نبود و تا صدام و حزب بعث را واژگون نکرد آرام نگرفت. صدام و حزب بعث بایستی مجازات می‌شدند و شدند.
در حالی که در مورد رژیم سیاست آمریکا و اروپا تا به امروز لااقل تغییر رژیم نبوده است . لحن مقامات اروپایی و آمریکایی در ارتباط با مقامات عراقی و رژیم را مقایسه کنید. الان که در بدترین وضع به سر می‌بریم خانم رایس می‌گوید اگر رژیم غنی‌سازی را متوقف کند حاضر است در هر کجا بدون پیش شرطی با رژیم بر سر هر مقوله‌ای مذاکره کند. اتحادیه اروپا حتا بعد از هر تصمیم علیه رژیم به صراحت اعلام می‌کند که « اروپا هنوز بسته پیشنهادی خود به ایران را در ازای تعلیق برنامه غنی‌سازی در این کشور پس نگرفته است .» در ارتباط با عراق کجا چنین برخوردی بود. حتا در کمیسیون حقوق بشر که من از نزدیک حضور داشتم برخورد با رژیم و عراق کاملاً متفاوت بود. لحن قطعنامه‌ها نیز کاملاً متفاوت بود. قطعنامه نقض حقوق بشر در عراق با شدیدترین لحن بدون حتا یک رأی منفی به تصویب می‌رسید اما قطعنامه نقض حقوق بشر در ایران با رقیق ترین لحن با یکی دو سه رأی اختلاف بین آرای مثبت و منفی به تصویب می‌رسید.
  در ارتباط با لیبی‌ هم تحریم‌ بین‌المللی برای تغییر رژیم نبود بلکه آن‌ها به دنبال قبولاندن قطعنامه‌های بین‌المللی به لیبی بودند و در این راه موفق نیز شدند و به جنگی نیز منجر نشد.
این را هم اضافه کنم موضوع تحریم در سال‌های گذشته در ارتباط با آفریقای جنوبی هم بوده و به جنگی منجر نشد. فقط نمونه عراق نبوده است.
هیچ نیروی مترقی در دنیا پیدا نشد که تحریم آفریقای جنوبی را محکوم کند. تمام نیروهای مترقی رابطه‌ی اقتصادی و سیاسی اروپا و غرب با پینوشه و دولت‌های نظامی حاکم بر کشورهای آمریکای لاتین را محکوم می‌کردند و خواستار قطع این روابط بودند. آیا در آن موقع کسی به این موضوع فکر نمی‌کرد که قطع مبادلات اقتصادی می‌تواند خسارات عمده‌ای برای مردم این کشورها و به ویژه سیاه پوستان محروم در بر داشته باشد؟‌ چرا این استدلال‌های عجیب و غریب را آن موقع کسی نمی‌کرد؟‌ نوبت به رژیم که می‌رسد همه این استدلال‌ها شروع می‌شود؟ آیا عجیب نیست خانم شیرین عبادی برنده جایزه «صلح» نوبل تلاش یک رژیم قرون وسطایی برای دست یابی به سلاح اتمی را حق و خواسته‌ی «ملی» جا می‌زند و اعلام می‌کند حاضر است تا آخرین قطره خون برای آن بجنگد. آن وقت همین خانم حاضر نیست برای نمونه به دفاع از حق محمد حسین توسلیان برادر همسرش که در نوجوانی به سیاه‌چال‌های رژیم قرون وسطایی افتاد و پس از تحمل ۷ سال شکنجه و آزار و اذیت عاقبت در قتل‌عام ۶۷ جاودانه شد، حتا قدمی بردارد و یا کلامی بر زبان آورد.
بعضی از نیروهایی که امروز سیاست تحریم رژیم را محکوم می‌کنند و آن را تحریم مردم ایران جا می‌زنند از حمله نظامی آمریکا به افغانستان تحت عنوان مقابله با «اسلام سیاسی» دفاع کردند.
من حمله نظامی را مضر به حال مردم ایران و جنبش ایران و نیروهای آن می‌دانم . ضربه نظامی به رژیم برخلاف عراق و افغانستان به منظور سرنگونی رژیم نیست بلکه به منظور نابودی زیرساخت‌های اقتصادی و توانایی‌های کشور است. این به ضرر مردم ایران است. بایستی به جای فکر کردن به حمله‌ نظامی به تشدید تحریم اقتصادی پرداخت و از این طریق رژیم را وادار به اطاعت کرد. ب اید افکار عمومی بین‌المللی را متقاعد ساخت که با فشار آوردن روی دولت‌هایشان مسئله رعایت حقوق بشر در ایران را به خواسته‌ای بین‌المللی تبدیل کنند. بایستی از آن‌ها خواست با فشار آوردن روی دولت‌هایشان آن‌ها را وادار به حمایت از نیروهای دمکرات، ملی و سکولار در ایران کنند تا بلکه با تغییر رژیم منطقه روی آرامش ببیند.
اما لابی رژیم به ویژه در آمریکا با صرف میلیون‌ها دلار از سرمایه‌های ملی تلاش می‌کند تا رو در روی سیاست تحریم قرار گیرد. در این رابطه خوب است مقاله دوست عزیزم آقای حسن داعی [6] را که در تارنماهای مختلف آمده و تحقیقی در مورد لابی رژیم در آمریکاست بخوانید تا با ترفندهای رژیم آشنا شوید.  
سایت آفتاب وابسته به مجمع تشخیص مصلحت رژیم بلافاصله بعد از تصویب قطعنامه شورای امنیت با اشاره به اقداماتی که نیروهای طرفدار او در آمریکا انجام می‌‌دهند از آن به عنوان لابی رژیم نام می‌برد. اتفاقاً سایت آفتاب نیز دست روی کسانی چون تریتا پارسی و دوستانش به عنوان «لابی رژیم» می‌گذارد که آقای داعی در مقاله‌شان به درستی از آن‌ها نام‌ برده است.
ترتیا پارسی کارگزار رژیم در آمریکا به عنوان «کارشناس» روابط ایران و اسرائیل به دروغ دست روی اظهار نظر برخی گروه‌ها در اسرائیل گذاشته و مدعی می‌شود که آن‌ها « دستیابی ایران به سلاح اتمی را "تحول مثبتی" برای صلح خاورمیانه می دانند زیرا نهایتا حکومت اسرائیل را وادار به حل و فصل اختلافات خود با اعراب می کند. » [7]
ملاحظه کنید برای توجیه دست‌یابی به سلاح اتمی تا کجا پیش‌می‌روند. حتا صلح خاورمیانه را در گرو دست‌یابی به سلاح اتمی از سوی رژیم معرفی می‌کنند. احتمالاً خانم شیرین عبادی هم به عنوان مدافع «صلح» از همین استدلال برخوردارند.
 
س: موافقان تحریم می‌گویند که می‌بایستی از فرصت به دست آمده در جهت منافع مردممان استفاده کنیم، منظور چیست؟ یعنی چشم به نیروهای خارجی و در این جا آمریکا و اروپا ببندیم و از آن‌ها بخواهیم که کاری برایمان انجام دهند؟ آیا این بوی وابستگی به امپریالیسم و نوکری اجانب را نمی‌دهد؟
 
واقعیت را نمی‌توان انکار کرد یا آدم عاقل چنین کاری نمی‌کند. تمامی تغییر و تحولات چه مثبت و چه منفی در طول یک صد سال گذشته در کشور ما به نوعی با شرایط بین‌المللی و منافع قدرت‌های بین‌المللی گره خورده است.
صد سال پیش در تضاد بین منافع روس و انگلیس نیروهای ملی، مترقی و پیشرو ایرانی از فرصت به دست آمده استفاده کرده و نهضت مشروطیت اوج گرفت. آن موقع آزادیخواهان و ملیون از سوی نیروهای حامی ارتجاع و دربار و کسانی که منافع خود را در خودکامگی و سلطه‌ی استبداد می‌دیدند متهم به وابستگی به انگلیس می‌شدند. آزادی‌خواهان برای نشان دادن حرکت‌های سیاسی‌شان در حیاط سفارت انگلیس بست می‌نشستند و متهم می‌شدند که پلوی مشروطیت در سفارت انگلیس پخته می‌شود. اما تاریخ قضاوت کرد که چه کسی خادم و چه کسی خائن به این مملکت بود.
کودتای ۱۲۹۹ و تغییر سلطنت در ایران نیز با حمایت و مداخله‌ی انگلیس حاصل شد.
در سال‌های پس از شهریور ۱۳۲۰ نیز تغییرات مثبت در جامعه ما به مدد شرایط بین‌المللی به وجود آمد. این نیروهای متفقین و به ویژه انگلیس بودند که رضا شاه را به تبعید فرستادند و مردم و نیروهای سیاسی توانستند نفسی به راحتی بکشند. حزب توده‌ تشکیل شد و بعدها جبهه‌ی ملی و نیروهای ملی و مترقی به میدان آمدند. تغییرات بین‌المللی به مدد ما آمده بود، ما در مسیر درست می‌توانستیم پیش برویم، اما خود ما به دست خودمان خانه را بر سر خودمان آوار کردیم. سیاست‌های خانه بر باد ده حزب توده و عدم شناخت مصدق از نیروهایی که پیرامون او بودند، اشتباه محاسباتی در مورد نیروی مردم در آن شرایط و دست کم گرفتن توطئه‌های دربار همه چیز را نابود ساخت.
اتفاقاً در همان دوران حزب توده که در وابستگی‌اش به اتحاد شوروی تردیدی نبود مصدق را عامل امپریالیسم و بیگانه معرفی می‌کرد. تاریخ بازهم قضاوت کرد که چه کسی خادم و چه کسی خائن به این مملکت بود. مصدق در جان و دل ملت زنده است. سرنوشت حزب توده و رهبران آن هم پیش روی ماست.
در سال‌های پایانی دهه‌ی ۳۰ و ابتدای دهه‌ی ۴۰ باز هم فرصت به دست آمده در سطح بین‌المللی و فشارهای آمریکا و دمکرات‌ها به شاه باعث باز شدن فضای باز سیاسی در کشور شد. حالا اگر ما نتوانستیم استفاده کنیم بحث دیگری است.
در سال ۵۷ نیز شرایط بین‌المللی زمینه‌ساز تغییر و تحولات در کشور ما شد. ‌ما می‌بایستی از این شرایط به نفع خود استفاده می‌کردیم، ولی نکردیم. خمینی زرنگ‌تر بود سوار شد و نتیجه‌اش را همه دیدیم و می‌بینیم. در همان دوران نیز باز حزب توده و کسانی که خود دل در گرو نیروی خارجی داشتند نیروهای مترقی، سکولار و انقلابی را متهم به وابستگی به امپریالیسم آمریکا و باندهای سیاه ساواک و ... می‌کردند. اما گذشت زمان بسیاری چیز‌ها را روشن ساخت.
یکی از مهم‌ترین دلایل شکست عملیات فروغ جاویدان مجاهدین در سال ۶۷ این بود که حمایت جهانی را همراه خود نداشت. منافع غرب هم‌سو با آن نبود. شرایط بین‌المللی این اجازه را نمی داد که مجاهدین پیروز شوند. تلاش آنها شنا کردن بر خلاف مسیر جریان آب بود. این عدم هماهنگی با شرایط بین‌المللی تا آن‌جا بود که عراق متحد اصلی مجاهدین نیز با آن‌ها همراهی نکرد.
حالا فرصتی در سطح بین‌المللی به دست آمده تا رژیم تحت فشار قرار گیرد. ما می‌توانیم یا از این فرصت استفاده کرده و منافع مردممان را به پیش ببریم و یا به لابی رژیم در سطح بین‌المللی تبدیل شویم.
دنیای سیاست با دنیای شعر و شعار و بحث‌های محفلی و کافه‌ای فرق می‌کند. برای تأمین منافع مردم ایران بایستی بدون واهمه به میدان آمد. حرف و حدیث و بحث‌های این‌چنینی همیشه هست ولی تاریخ قضاوت واقعی خود را خواهد کرد. چرچیل به درستی می‌گوید که تنها یک چیز ثابت وجود دارد و آن هم منافع امپراطوری بریتانیا است. یعنی او بقیه چیزها را متغیر و تابعی از منافع امپراطوری بریتانیا فرض می‌کند و برای همین به دنبال ماده کردن شعار خود می‌رود. استالین‌ هم به درستی در ارتباط با اتحاد جماهیر شوروی تحقق چنین شعاری را در جریان جنگ جهانی دوم وجه همت خود می‌کند. او در آن شرایط در دام شعارهای ضدامپریالیستی آبکی نمی‌افتد. خطر فاشیسم و نابودی اتحاد شوروی را بالاتر از خطرهای دیگر ارزیابی می‌کند. پیش‌تر لنین نیز چنین می‌کند. او حتا با پول، امکانات و سرمایه‌ و قطار امپریالیسم آلمان به روسیه باز می‌گردد و انقلاب اکتبر را رهبری می‌کند. عده‌ای از فعالان و جریان‌های سیاسی هنوز اسیر شعارهای «امپریالیسم ستیزانه‌» حزب توده در دوران جنگ سرد به نمایندگی از اتحاد جماهیر شوروی سیر می‌کنند. آن‌ها هنوز نتوانسته‌اند خود را از گذشته جدا کنند و منافع مردم ایران را در نظر بگیرند. در حالی که از عهده‌ی برخورد با یک رادیو محلی در یک شهر اروپایی که هیچ‌ قدرتی ندارد و از یکی دو نفر تشکیل شده بر نمی‌آیند دائماً بر طبل مبارزه‌ی بی‌امان همزمان با جمهوری اسلامی، امپریالیسم آمریکا و هم‌پیمانان اروپایی‌اش و بخش‌های دیگر اپوزیسیون می‌‌کوبند. این دسته از افراد و گروه‌های سیاسی حتا از برپایی یک تجمع چند ده نفره در اروپا نیز عاجزند. البته من از این وضع خشنود نیستم ولی این واقعیت است.
از نظر من تنها یک چیز ثابت وجود دارد و آن منافع مردم ایران است و رهایی آنان از یوغ رژیم قرون‌وسطایی جمهوری   اسلامی، بقیه امور تابعی از منافع مردم ایران است.
 
س: آیا ارائه اطلاعات کشور به دول خارجی جاسوسی به نفع اجانب نیست؟ آیا ما حق داریم با افشای اطلاعات سری، سرنوشت کشور و مردم را به مخاطره بیاندازیم؟
 
قبل از هر چیز بایستی توضیح دهم که جاسوسی در خفا صورت می‌گیرد و اطلاعات آن نیز محرمانه به دشمن می‌‌رسد و غالباً منافع حقیر اقتصادی و مادی عامل آن است. در حالی که در ارتباط با مسئله‌ی هسته‌ای و ارائه‌ی اطلاعات آن، ما با افشاگری، آن‌هم در سطح عمومی و توسط یک جریان سیاسی ریشه دار مانند مجاهدین، مواجه هستیم و هیچ عقل سلیمی و یا کسی که ریگی به کفش ندارد نمی‌تواند آن را جاسوسی بنامد.
رژیم جمهوری اسلامی هرگونه افشاگری و پرده برداشتن از جنایاتش را جاسوسی و ارائه اطلاعات به دشمن معرفی می‌کند. لابد در این‌جا منظور شما رژیم جمهوری اسلامی و ادعاهایش نیست. تا آن‌جایی که به رژیم مربوط است آن‌ها می‌خواهند هرگونه جنایتی را در حق مردم ایران انجام دهند ولی کسی نیز باخبر نشود.
اما اگر منظورتان این است که در ذهن مردم و یا نیروهای سیاسی نیز چنین شائبه‌ای هست بایستی توضیح دهم که برای روشن شدن موضوع قبل از هر چیز بایستی به این سوال پاسخ داد که افشای طرح‌های رژیم برای دست یابی به سلاح اتمی به نفع کشور است یا نه؟ اگر دست یابی به سلاح اتمی به ضرر مردم و کشور است آن‌هایی که این طرح را افشا می‌کنند کاری پسندیده و به قاعده انجام می‌دهند. آن‌هایی که موضوع را در سطح مجامع و سازمان‌های بین‌المللی و افکار عمومی جهان دنبال می‌کنند کاری درست را انجام می‌دهند. این و ظیفه‌ ماست که از هر فرصتی برای افشای جنایات و سیاست‌های ضد مردمی رژیم استفاده کنیم.
برای روشن شدن موضوع چند مثال بزنم:
وظیفه‌ی من و امثال من به عنوان یک زندانی سیاسی سابق و یک فعال حقوق بشر این است که دنیا، مجامع ‌بین‌المللی و افکار عمومی را از جنایاتی که در زندان‌ها و یا در حق مردم کشورمان صورت می‌گیرد مطلع کنیم. وظیفه‌ی ماست که از تریبون‌ها و امکاناتی که به دست می‌آوریم نقض حقوق بشر توسط رژیم را افشا کنیم. در این رابطه اطلاعات و اسناد خود را در اختیار مجامع بین‌المللی قرار دهیم. حتماً دولت‌های اروپایی و آمریکا و ... از این اسناد در صورت لزوم به نفع خود استفاده می‌کنند. اگر منافع‌شان اقتضا کند شاید بر   اساس آن اسناد محدودیت‌هایی نیز برای رژیم به وجود آورند. اگر چنین چیزی محقق شد گناهی را مرتکب شده‌ایم؟ ا گر منافع ما و طرف‌های خارجی در یک مقطع در یک راستا قرار گرفت، اشکالی دارد؟‌ کمیسیون حقوق بشر و امروز شورای حقوق بشر تحت نظر سازمان ملل کار می‌کنند. اطلاعات و گزارش‌هایی که ما منتشر می‌کنیم سر از این نهادها در می‌آورد. شما دیده‌اید که وزارت‌خارجه‌ کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا و ... از اطلاعاتی که ما تهیه می‌کنیم در گزارش‌های خود استفاده می‌کنند. رژیم جمهوری اسلامی این کار را جاسوسی دانسته و در صورتی که دستش به من و امثال من برسد به حسابمان خواهد رسید. شما می‌بینید کسانی که با رادیوهای بین‌المللی مصاحبه می‌کنند نیز گاه در کشور دچار مشکل می‌شوند. اما آیا کاری که ما می‌کنیم غلط است؟ آیا این کار جاسوسی است؟ آیا نبایستی به خاطر انجام چنین کاری به خود ببالیم؟
فعالان کارگری در سطح ملی و بین‌المللی جنایاتی را که رژیم در کارخانه‌ها و محیط کار مرتکب می‌شود به اطلاع عموم می‌رسانند. نقض حقوق کارگران را به سازمان‌های بین‌المللی اطلاع می‌دهند. خواهان بسیج بین‌المللی در حمایت از کارگران ایرانی می‌شوند. علیه رژیم در سازمان‌های بین‌المللی تحت نظر سازمان ملل مانند سازمان بین‌المللی کار اقامه دعوا می‌کنند. آیا چنین کاری و افشای نقض حقوق کارگران در ایران جاسوسی است؟ منی که در یک کارگاه و یا کارخانه و یا محیط کار به اطلاعاتی از نقض حقوق کارگران دست می‌یابم آیا نبایستی آن را در اختیار عموم قرار دهم؟ اگر دادم کار من مصداق جاسوسی است؟
اگر کسی از نقض حقوق زنان مطلع شد و آن را به اطلاع عموم رساند مرتکب جرم و جنایتی شده؟
کارهای فوق به این دلیل پسندیده هستند که در جهت منافع مردم و برخلاف منافع رژیم است و گرنه که کاری غلط و زشت بود. در ارتباط با موضوع هسته‌ای نیز اگر کسی به اطلاعاتی دست می‌یابد موظف است که در اختیار افکار عمومی و مراجع‌ بین‌المللی ذیربط قرار دهد. اصولاً برنامه‌ها و سیاست‌های مخفی و پنهان‌کاری‌‌های یک رژیم قرون‌وسطایی و ضد بشری نمی‌تواند دربردارنده‌ی اهداف و منافع ملی و در راستای حقوق مردم باشد. اگر شرارتی در آن نیست چرا پنهانی و دور از نظارت‌های بین‌المللی   است؟ برای جلوگیری از فاجعه، برای جلوگیری از به وجود آمدن بحران‌های لاعلاج بین‌المللی، بایستی دسیسه‌های رژیم را افشا کرد. باید دست به کار شد. به نظر من اگر کسی اطلاعی داشته و نداده اشتباه کرده و نه برعکس، تشکیک در این راه خدمت به رژیم است. مانند آن است که افراد را از رساندن خبر نقض حقوق بشر، کارگران، زنان و ... به مراجع ذیربط بین‌المللی برحذر داریم و یا بر علیه آن جوسازی کنیم. امروز مایی که به چنین اخبار و اطلاعاتی دسترسی نداریم وظیفه داریم لااقل از کسانی که دست به چنین اقداماتی می‌زنند حمایت کنیم و توده‌های متوهم را روشن کنیم. سیاست‌های تبلیغی رژیم را خنثی کنیم. به نظر من سیاست مجاهدین در افشای پروژه‌های اتمی رژیم سیاستی ملی و اصولی است و بایستی مورد پشتیبانی قرار گیرد. گروه‌های سیاسی می‌توانند نظرات خاص خود در مورد مجاهدین را حفظ کنند و با حفظ چهارچوب‌هایشان از «حق» دفاع کنند. کما این که دفاع من از این سیاست مجاهدین به منزله‌ی تأیید کلیه سیاست ها و خط مشی این سازمان نیست. این منطقی نیست که عده‌ای صبح از خواب بلند شوند و در اخبار به جستجوی سیاست روز مجاهدین باشند. هر کاری آن‌ها کردند ضدش را در دستورکار قرار دهند. این ضمن آن که افتادن در دامان رژیم است، عقلانی هم نیست. این که مجاهدین سیاستی را پیش می‌برند نبایستی دلیلی شود که رقبای مجاهدین ضد آن را اتخاذ کنند.
 
س:‌چگونه می‌شود به مردمی که قرار است دچار مشکلات و کمبودهای اقتصادی شوند فهماند که این مشکلات به نفع شماست و به آن‌ها رفتن پرونده ایران به شورای امنیت و تصویب قطعنامه را تبریک گفت و نقش خود را برجسته ساخت؟
 
قبل از هر چیز بایستی بگویم ضمن آن‌که از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت و تصویب قطعنامه تحریم را اقدامی درست می‌دانم اما معتقدم آن را بایستی به مردم ایران تسلیت گفت و نه تبریک . این اشتباه بزرگی است که در اطلاعیه‌‌های شورای ملی مقاومت و خانم مریم رجوی دیده شد. نگرانی‌های مردم ایران را بایستی در نظر گرفت و شرایط را برایشان توضیح داد. این کار با نشان‌ دادن صحنه‌های رقص و شادمانی در خارج از ایران امکان پذیر نیست. احساس مردم ایران در داخل کشور با خارج از کشور یکسان نیست. دغدغه‌های آن‌ها هم از یک جنس نیست. اما ظاهراً شورای ملی مقاومت و خانم رجوی از مشورت‌های لازم در این مورد برخوردار نبوده و به خاطر دوری از ایران حساسیت‌های مردم ایران را در نظر نگرفته‌اند. چنین رویکردی اتفاقاً مردم را به اشتباه انداخته و دست رژیم و مزدورانش را برای تبلیغات عوامفریبانه‌ باز می‌کند.
این که قرار است مردم به سختی و تنگنا بیافتند که تبریک ندارد، تسلیت دارد. این که کشور ممکن است یک جنگ خانمانسوز دیگر را متحمل شود باعث تأسف و نگرانی است. سمت و سوی تبلیغات ما بایستی رژیم را هدف قرار دهد و ضمن تسلیت به مردم و دعوت آن‌ها به صبر و بردباری به آن‌ها توضیح دهیم که این سیاست‌های رژیم در سطح‌ بین‌المللی است که نان را از سفره آن‌ها دریغ می‌کند و کشور را در لبه‌ی پرتگاه و جنگ قرار می‌دهد. این سیاست‌های رژیم است که آن‌ها را به فقر و فلاکت کشانده و باعث انزوای کشور شده است. بایستی بدترین وضعیت را برای مردم توضیح داد. راه برون رفت از این فاجعه را به آن‌ها نشان داد. به این ترتیب می‌توان خشم و اعتراضاتشان را بر علیه رژیم و سیاست‌های آن کانالیزه کرد.
رژیم با تیزهوشی تلاش می‌کند انرژی هسته‌ای را دستاوردی برای مردم ایران جا بزند. کسانی که تحمل بودن نام مصدق بر روی یک خیابان را ندارند حالا سیاست هسته‌ای خود را با مبارزات دکتر مصدق در جریان ملی کردن صنعت نفت، همسنگ دانسته و آن را بعنوان یک حرکت ملی معرفی می‌کنند. در این شرایط نباید گزک به دست رژیم داد و آب به آسیاب‌اش ریخت. رژیم می‌خواهد احساسات ناسیونالیستی را دامن بزند و پشت ماسک مظلومیت پنهان شود نبایستی این فرصت را به رژیم داد.
 
در قدم بعدی چه باید کرد؟
 
آمریکا و اروپا این امکان را به رژیم داده‌اند که هر کجا دست از غنی‌سازی برداشت مورد پذیرششان قرار گیرد. بنابر این رژیم می‌تواند در جایی که مقاومت و تهاجم را بیفایده دید و سنبه را پر زور یافت عقب‌نشینی کرده و تن به سازش دهد و از آن طرف اپوزیسیون و به ویژه مجاهدین را در تنگنا قرار دهد. چنانکه یک بار در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ چنین کاری کرد. رژیم برای این عقب نشینی و دست برداشتن مقطعی از بلندپروازی‌ اتمی‌اش بهای چندانی نمی‌پردازد. تابوی آن نیز بزرگتر از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و توقف جنگ با عراق نیست. بنا بر این ما بایستی تلاش کنیم محدودیت‌های بین‌المللی علیه رژیم را نه منوط به کنار گذاشتن غنی‌سازی هسته‌ای بلکه رعایت حقوق بشر و دست برداشتن از تروریسم بین‌المللی قرار دهیم. در آن‌جا رژیم برای رعایت حقوق بشر و دست برداشتن از بحران‌سازی مجبور به پرداخت بهاست. آن‌جا دستش بسته است، امکان عقب نشینی ندارد، هرگونه عقب نشینی رژیم به نفع جنبش آزادیخواهانه است و رژیم را به سقوط نزدیک‌تر می‌کند. حال آنکه در مسئله‌ی اتمی چنین چیزی لزوماً محقق نمی‌شود.
ما نیاز به وحدت داریم، می‌بایستی برای تشکیل یک جبهه‌ی همبستگی واقعی و نه روی کاغذ عمل کرد. البته قبل از هر چیز می‌بایستی به ایجاد چنین جبهه‌ای اعتقاد عمیق داشت وگرنه مانند بار قبل که مجاهدین مطرح کردند شعاری فرمالیستی بیش نخواهد بود و در همان اولین قدم خودشان جمع‌اش خواهند کرد.
برای تشکیل چنین جبهه‌ای مسلماً نیرویی که مسئول‌تر است بایستی بهای آن را بپردازد و پا به میدان بگذارد و در یک مرحله حتا از منافع گروهی خود به نفع منافع مردم و جنبش بگذرد. مسئولیت شناسی با پرداخت بها معنا پیدا می‌کند. هیچ یک از نیروهای سیاسی به تنهایی قادر به مقابله با رژیم نیستند. تضادهای جامعه ما پیچیده تر از آن است که به دست یک گروه سیاسی خاص حل شود. اگر امروز به میل خودمان چنین جبهه‌ای را تشکیل ندهیم در شرایط دیگری این جبهه‌ به خواست و اراده‌ی دیگران به ما تحمیل خواهد شد. آشی خواهد بود که برایمان خواهند پخت و ما ناگزیر به خوردن آن و یا تحمل گرسنگی خواهیم بود. در ضمن تأکید می‌کنم هیچ‌ جبهه‌ای، هیچ جمعی در هیچ حالتی بدون حضور مجاهدین واقعی نیست، و ضمن آن‌که مشکلات جامعه ایران را حل نخواهد کرد، به شکست نیز می‌انجامد. راه حل در تعامل، گفتگو و همبستگی بین نیروهای سیاسی است.
 
س: آینده منطقه و رژیم چگونه خواهد شد؟
 
پیش از تصویب قطعنامه شورای امنیت و پس از شکست‌ سراسری جمهوری‌خواهان در انتخابات میان‌دوره‌ای سنا و کنگره آمریکا، من در انتهای مقاله‌ی « نقش‌ جناح‌های رژیم در پیشبرد سیاست هسته‌ای رژیم » ضمن برشمردن موفقیت‌های رژیم در منطقه و در زمینه دست‌یابی به فن‌آوری هسته‌ای پیش‌ بینی کردم که « رژیم‌ جمهوری اسلامی حساب خیلی‌ جاها را نکرده است، شرایط آن‌گونه که فکر می‌کند به نفع رژیم پیش نمی‌رود. در آینده‌ی نزدیک پارامتر‌های جدیدی وارد صحنه خواهد شد که شیرین‌کامی رژیم را به تلخ‌کامی مبدل خواهد کرد. اشتباه محاسباتی این بار چه بسا ارکان رژیم را به لرزه درآورد. » [8]
چنان‌که ملاحظه می‌کنید پارامترهای جدیدی مانند تصویب قطعنامه ۱۷۳۷، کاهش شدید قیمت نفت، شکست پروژه‌ی رژیم و حزب‌الله در لبنان، تحت‌فشار قرار گرفتن مزدوران رژیم در عراق، بحران عظیم اقتصادی و شکست احمدی‌نژاد و هوادارانش در انتخابات شورای شهر، مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری و تضعیف موقعیت این جناح در میان باندهای رژیم وارد صحنه شد. آمریکا و جمهوری‌خواهان آرایش جنگی به خود گرفته‌اند، ادامه وضع موجود حتا می‌تواند به درگیری نظامی گسترده ‌ای منجر   شود. رژیم جمهوری اسلامی درست مانند روزهای پایان جنگ می‌بایستی بین فروپاشی و جام زهر پذیرش قطعنامه ۱۷۳۷ یکی را انتخاب کند. رژیم فرصت زیادی ندارد. نیکلاس برنز معاون وزیر خارجه آمریکا در آخرین اظهار نظرش روی این مسئله تأکید کرد و گفت: «ا یران باید تصمیم خود را بگیرد که  می خواهد با ما همکاری و یا رویارویی داشته باشد. ما به دنبال رویارویی با ایران نیستیم، اما ایران باید انتظار داشته باشد که کشورهای ما (آمریکا و اسراییل) از منافع خود دفاع خواهند کرد.» [9] ادبیات به کار گرفته شده از سوی بوش در سخنرانی سالانه‌اش در کنگره هشداری است به رژیم و تلاش‌هایش برای تسلط بر منطقه و تشکیل «هلال شیعی» . مخالفت چهره‌های مطرح دمکرات‌ها و مصوبه‌ی اخیر کنگره برای مقابله با اقدامات بوش یک مانور سیاسی نیست، آن‌ها می‌دانند سیاست جدید بوش برای تأثیرگذاری در انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا نیز هست. اگر جمهوری خواهان کاری نکنند بدون شک بایستی کاخ سفید را ترک کنند. دمکرات‌ها در بطن قدرت قرار دارند و از تصمیمات اتخاذ شده در کاخ سفید مطلع هستند.
آمریکا و اروپا قصد سرنگونی رژیم را ندارند. آن‌ها خواهان به راه آمدن رژیم هستند، اما سیاست‌های رژیم می‌تواند به نقطه‌‌ای برسد که همه چیز را تغییر دهد.
رژیم خطر را احساس کرده و سیاست چندگانه‌ای را پیش می‌برد تا در صورتی‌ که کفه‌ی ترازو به هر طرف سنگینی کرد از تک و تاب نیفتد. از برگزاری مانورهای مختلف و تهدیدات توخالی گذشته به   فکر روز مبادا و عقب نشینی هم هست. در بخشی از این سیاست رژیم در تلاش است تا زمینه را برای سازش احتمالی با آمریکا در صورت جدی‌شدن خطرات آماده کند. عدم موضع‌گیری خامنه‌ای و رفسنجانی بعد از تصویب قطعنامه، پوزه بند زدن به احمدی‌نژاد، سفر لاریجانی به عربستان و درخواست خامنه‌ای از پادشاه عربستان برای میانجیگری بین رژیم و آمریکا، سفر خاتمی به سوئیس و شرکت در اجلاس سالانه مجمع اقتصاد جهانی در داووس حاکی از تلاش‌های پشت پرده است. رژیم اخطار آمریکا را جدی گرفته است. اگر یادتان باشد، رژیم قطعنامه ۵۹۸ را بعد از آن که هواپیمای مسافربری ایرانی هدف موشک شلیک شده از ناو هواپیمابر آمریکا قرار گرفت، پذیرفت . آن موقع شلیک موشک را هشداری از سوی آمریکا برای پایان جنگ گرفته بود. این‌بار آمریکا با دستگیری فرماندهان سپاه در مجتمع وابسته به حکیم در منطقه‌ی سبز بغداد و دستگیری مأموران رژٰیم در ساختمان واقع در اربیل به رژیم هشدار داده است. باید منتظر واکنش رژیم در قبال هشدارهای آمریکا بود. در این میان رژیم برای توجیه نیروهای خود و عقب نشینی احتمالی از مواضع‌اش به دنبال معامله بر سر مجاهدین است تا آن را به عنوان موفقیت به خورد نیروهایش بدهد. البته این هدف رژیم است، این که خواسته‌اش محقق شود یا نه به شرایط و عوامل گوناگونی بستگی دارد. اما در مورد هدف رژیم نباید شک کرد.
سردار نجفی مسئول سابق اینترپل نیروی انتظامی در جلسه معارفه رئیس جدید این نیرو در ۲۵ دیماه ۱۳۸۵ « از تحت پیگرد قرار گرفتن ۱۰۰ تن از « منافقین » از سوی پلیس بین‌الملل خبر داد . [10]
البته پلیس بین‌المللی ادعایی می‌تواند بخش ایرانی آن که در نیروی انتظامی رژیم است باشد.
مطرح کردن این موضوع در یک جلسه معارفه بدون پیش‌زمینه قبلی و سیاست روز رژیم نمی‌تواند باشد.
چرا که متکی وزیر امور خارجه رژیم در تاریخ ۲۷ دیماه ۱۳۸۵ در دیدار با شروان وائلی، وزیر مشاور امنیت عراق که سرپرستی وزارت حمل و نقل را نیز به عهده دارد « با اشاره به نقش گرو‌ه‌های معاند دو ملت ایران و عراق اظهار داشت: در پرتو مناسبات متین دو کشور، حضور گروه‌های ضد انقلاب و معاند دو ملت در عراق غیرقابل قبول بوده و انتظار ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران استرداد مجرمین به جمهوری اسلامی و اخراج معاندین از عراق می‌باشد. » [11]
از ظواهر امر پیداست که رژیم به دنبال مطرح کردن تقاضای استرداد ۱۰۰ تن از مجاهدین تحت عنوان «مجرمین» و اخراج بقیه تحت عنوان «معاندین» از عراق است. یکی از نکاتی که رژیم در سازش احتمالی با آمریکا و غرب روی آن مانور خواهد داد موضوع فوق خواهد بود. در مذاکرات و پیشنهاد‌های ارائه شده از سوی رژیم به آمریکا در سال ۲۰۰۳ هم روی این مسئله تأکید شده بود. حتا بعد از آن در مذاکرات سوئیس با وساطت جک   استراو وزیر خارجه‌ی وقت بریتانیا روی آن کار شده بود و اسامی ۶۵ تن از مجاهدین برای تحویل به رژیم ارائه شده بود. این معامله‌ای بود که در قبال آن رژیم نیز باید ا عضای ارشد القاعده را که در ایران به سر می‌بردند به آمریکا تحول دهد، معامله‌ای که به دلایل مختلف سر نگرفت. البته این نهایت آرزوی رژیم است که به نظرم محقق نخواهد شد و   برای آن‌که دست بالا را در چانه زنی داشته باشد مطرح میکند وگرنه به اخراج مجاهدین نیز قانع است و این می‌تواند نهایت کار باشد.
حتا اعلام دولت عراق مبنی بر ممنوعیت فعالیت مجاهدین در عراق نیز در همین راستاست. البته این ممنوعیت خبر جدیدی نیست. آنها سه سال پیش خواهان بیرون راندن مجاهدین از عراق بوده   و در سال‌های گذشته نیز محدودیت‌هایی را در مورد مجاهدین به اجرا گذاشته بودند. مسئله اساسی این است که تصمیم‌گیری در مورد مجاهدین پیش از آن‌که در اختیار مقامات عراقی باشد منوط به نظر مقامات آمریکایی است. آن‌ها هستند که قادر به تفسیر کنوانسیون ژنو و تصمیم‌گیری در مورد حضور مجاهدین در   عراق لااقل تا زمانی که خود در این کشور نیروی نظامی دارند، هستند. اما اعلام دوباره خبر ممنوعیت فعالیت مجاهدین آن‌هم در این شرایط حاکی از تحرکات جدیدی است.
گزارش اخیر ۱۸ دقیقه‌ای تیم هیول، گزارشگر بی‌بی سی تحت عنوان «کشمکش ایران و آمریکا و آینده مبهم مجاهدین خلق» که در آن احتمال وجه المصالحه شدن مجاهدین در مناقشات سیاسی بین دو کشور ایران و آمریکا را بررسی می‌کند نیز می‌تواند ناظر به چنین بحث‌هایی باشد. بی بی سی از طریق منابع‌اش در وزارت خارجه انگلیس احتمالاً از مذاکرات و پیشنهادهایی که در بین است خبر دارد و یا تلاش می‌کند تأکید دوباره‌‌ای روی زمینه‌ی قابل بحث داشته باشد.
پیش‌بینی این که چه اتفاقاتی روی می‌دهد به سختی امکان پذیر است، هم شرایط متحول است و هم اطلاعات ما اندک ولی تجربه‌ی سه دهه گذشته به من آموخته است که در سیاست هیچ‌چیزی بعید نیست.
اما از سوی دیگر اگر مذاکرات به نتیجه نرسد، اگر رژیم تمکین نکند درگیری نظامی محتمل خواهد بود، ابعاد
آن را نمی‌توان حدس زد. آن موقع پارامترهای جدیدی وارد خواهد شد که براساس آن می‌توان نظر داد. آینده رژیم در پرتو تحولات پیش رو نمی‌تواند روشن باشد. منازعه با غرب می‌تواند رژیم را با بحران فروپاشی مواجه کند. بحران‌های اجتماعی در پیش، رژیم را به شدت تهدید خواهد کرد.
 
س: راه حلی که به نفع آینده کشور و منطقه باشد چیست؟
 
من چنان‌چه پیشتر نیز گفتم به جای درگیری نظامی و هدف قرار دادن اهداف نظامی و غیرنظامی معتقد به اعمال تحریم اقتصادی و انزوای سیاسی افزایش یابنده‌ی رژیم در سطح‌ جهانی و حمایت بین‌المللی از جبهه‌ی گسترده نیروهای دمکرات، مترقی و سکولار ایرانی هستم. این سیاست می‌تواند زمینه تغییرات گسترده توسط مردم ایران را به وجود آورد. به این منظور می‌بایستی قبل از هر چیز برای تشکیل چنین جبهه‌‌‌ای دست به کار شد. بدون چنین ظرفی قدرت چانه‌ زنی اپوزیسیون و تأثیر گذاری در شرایط بحرانی پایین است و نمی‌تواند به عنوان آلترناتیو رژیم در نظر گرفته شود. من راه‌حل‌های میانی را به هیچ وجه به نفع مردم و منطقه نمی‌دانم. من چنانچه این روزها از سوی بلندگوهای وابسته به رژیم تبلیغ می‌شود حمایت از هر ائتلاف درون رژیمی را به ضرر مردم ایران می‌دانم. آن‌ها می‌خواهند دوباره برای رژیم به تله افتاده فرصت بخرند. رفسنجانی و به ویژه خاتمی زمینه ایجاد چنین موقعیت اسفناکی برای کشور را به وجود آورده‌اند. آن‌ها با ایجاد سپرحافظتی برای رژیم امکان دستیابی به انرژی هسته‌ای و حالا سلاح اتمی را نیز فراهم کرده‌اند. از یک سوراخ نبایستی دوبار گزیده شد. آن‌ها به دنبال ایجاد شرایطی هستند که آینده‌ و بقای رژیم را تضمین کنند. سید ابراهیم نبوی و امثالهم بلندگوهای رژیم در خارج از کشور هستند. نبایستی فریب آن ها را خورد. آن‌ها در تلاش هستند که خطرات پیش رو را بزرگتر از خطر جمهوری اسلامی در قدرت جلوه دهند ، نباید چنین فرصتی به آن‌ها داد. آن‌ها سنگ بقای رژیم را به سینه می‌زنند. نبوی در مقاله «وضعیت قرمز» که در سایتش انتشار یافته می‌‌نویسد: « روزهای سختی در پیش است. ایرانی که امروز می بینیم، ممکن است آخرین روزهای ایرانی باشد که همه چیزش سرجای خودش است. ممکن است دیگر شاهد حاکمیت ایرانی که ایرانیان در آن می توانند احساس کنند در سرزمین خودشان هستند، نباشیم . مرا ریشخند خواهید کرد و خواهید گفت که مگر ممکن است بدتر از این که هست به سر کشورمان بیاید؟ » نبوی و همراهانش دلشان برای مردم ایران و منافع آن‌ها نسوخته است. آن‌ها تلاش می‌کنند با ترس انداختن در دل مردم و نیروهای سیاسی آن‌ها را به پشتیبانی از رژیم وادار کنند. هراس باندهای گوناگون رژیم از تحولات آتی نشان‌دهنده وخامت اوضاع به ضرر رژیم است. این چرخشی است که علیرغم سختی‌ها و مرارت‌ها مسرت و خوشحالی مردم را در پی دارد.
 
 
ایرج مصداقی
 
۲۴ ژانویه ۲۰۰۷
 
irajmesdaghi@yahoo.com
 
 
 
[1]    www.baztab.com
[2]    www.roozonline.com
[3]    www.baztab.com
[4]    http://www.webneveshteha.com /
[5]    www.roozonline.com
[6]    www.gozareshgar.com
[7]   بی بی سی ۲۲ فوریه ۲۰۰۶
[8]    www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=15903
[9]   www.radiofarda.com
[10]    www.isna.ir
[11]    www.hayat.ir


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست