انتخابات در جمهوری اسلامی
اپوزیسیون و معضل انتخابات
رضا جاسکی
•
چگونه میتوان هم مردم را دعوت به رأی دادن نمود و هم رأی مردم را کنترل نمود؟ چگونه میتوان پیروی از خطمشی اسلامی را تضمین نمود؟ در واقعیت امر چند راه بیشتر وجود ندارد. یا اینکه سیستم حکومتی مانند چین ایجاد نمود، یا در انتخابات به طور کاملاً سیستماتیک تقلب نمود، و یا اینکه سیستمی مانند جمهوری اسلامی ابداع نمود تا بتوان باکنترل مقامات انتخابی کشور از میزان تقلب در انتخابات جلوگیری کرد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲٣ فروردين ۱٣۹۶ -
۱۲ آوريل ۲۰۱۷
در جمهوری اسلامی، خمینی تأکید زیادی بر رأی مردم داشت. اما چگونه میتوان هم مردم را دعوت به رأی دادن نمود و هم رأی مردم را کنترل نمود؟ چگونه میتوان پیروی از خطمشی اسلامی را تضمین نمود؟ در واقعیت امر چند راه بیشتر وجود ندارد. یا اینکه سیستم حکومتی مانند چین ایجاد نمود (در اینجا منطور سیاستهای کلی نظام و نه محلی است ) ، یا در انتخابات به طور کاملاً سیستماتیک تقلب نمود، و یا اینکه سیستمی مانند جمهوری اسلامی ابداع نمود تا بتوان باکنترل مقامات انتخابی کشور از میزان تقلب در انتخابات جلوگیری کرد.
در جمهوری اسلامی از ابتدا سعی شد از چند طریق سیر حوادث را کنترل نمود.
• از همان فردای انقلاب ابتدا از ترس «ضد انقلاب»، انجمنها و کمیتههای اسلامی ایجاد شدند. سپس بسیج و سپاه پاسداران برای کنترل ارتش و شهربانی درست شدند.
• نهاد ولایت فقیه ،مجلس خبرگان، و شورای نگهبان با قدرت گسترده و غیرقابل مقایسه با اصل دوم قانون اساسی مشروطه به وجود امد.
• بتدریج ولیفقیه بنا بر ضرورت خود نهادهای موازی جدیدی را اضافه کرده و میکند، مانند شورای مصلحت نظام که در قانون اساسی وجود نداشت و یا همه زیر مجموعههای نامرئی بیت رهبر که سعی در کنترل روند جریانات را دارند.
• در صورت لزوم، از حکم حکومتی ولی فقیه در موارد مختلف، عزل رئیس جمهور، تقلب، تطمیع و تهدید در انتخابات استفاده میشود.
• طبعا از کانالهای معمول بکارگیری زور، سانسور و یا هدایت افکار عمومی توسط رسانههای عمومی، مدارس، مساجد و غیره نیز استفاده میشود.
چرا انتخابات؟
اگر در جمهوری اسلامی، احزاب رقابت نمیکنند، انتخابات به معنی انتخاب نیست، مجلس به تصویب قوانین مهم نمیپردازد، پس هدف از انتخابات چیست؟ آیا انتخابات فقط یک خیمهشب بازی است؟ پاسخ قطعی به سوال آخر نه است، انتخابات در جمهوری اسلامی تاکنون خیمهشب بازی نبوده است و اهداف بسیار مشخصی را دنبال میکند.
واقعیت امر این است که پس از موج سوم دمکراسیگرایی، تقریبا تمام حکومتهای دیکتاتوری هم دست به استفاده از نهادهای مشابه کشورهای دمکراتیک زدند. یکی از دلایل این امر این است که به قول الن بدیو دموکراسی طلسم دوران ماست. در همه کشورها پارلمان، انتخابات، دادگاه، احزاب، ... وجود دارند.در ایران اگرچه به احزاب اجازه داده نمیشود که نقش مهمی در جامعه بیابند، اما رسما غیرقانونی نیستند. در جمهوری اسلامی دو نهاد نقش کلیدی دارند، ولایت فقیه و انتخابات که هر دو بازتاب دهنده نام جمهوری اسلامی نیز هستند. انتخابات همیشه برای جمهوری اسلامی خطری بزرگ محسوب میشود، اما تصور جمهوری اسلامی بدون انتخابات منظم غیرممکن است.
در اینجا این سوال پیش میاید، وقتی که محتوی درونی یک نهاد خالی شود، چرا باید آن را حفظ کرد؟ برای آنکه فرم اهمیت زیادی دارد. مثلاً در اواخر دوران سلطنت شاه، پس از آنکه شاه کاملاً یکه تاز میدان گشت، همه میدانستند که احزاب و رقابت انتخاباتی آنها نقش زیادی در جامعه بازی نمیکنند، و شاه با توجه به همین واقعیت احزاب را منحل کرد. این یکی از بزرگترین اشتباهات شاه بود. هر چند که وجود احزاب تغییری در تغییر سیاستهای کلی جامعه ایجاد نمیکرد، اما از بین بردن احزاب و مبارزه انتخاباتی انان به معنی برهنه کردن رژیم شاه در مقابل چشم همگان بود. حتی کسانی که از ماجرای خیمهشببازی انتخابات خبر داشتند نیز از اعتراف به وجود خیمه شب بازی و حذف آن دچار شوک شدند.
اگر دو نهاد انتخابات و ولایت فقیه از مهمترین نهادهای جمهوری اسلامی هستند، حدس زدن در باره آنکه کدام نهاد بیشترین محبوبیت را دارد کار مشکلی نیست. اگر ولیفقیه خوابنما شود و اعلام کند که انتخابات امسال بنا به دلایلی برگزار نخواهد شد، .حتی کسانی که امروز با قاطعیت عنوان میکنند که انتخابات در جمهوری اسلامی بیمعنی است دچار شوک بزرگی میشوند. آیا این خود به معنی اهمیت انتخابات نیست؟
اگر در گذشته، پیش از سقوط شاه، استقلال و مبارزه با «غربزدگی» گفتمان حاکم در میان روشنفکران ایرانی بود، بدون تردید امروز برگزاری یک انتخابات سالم در ایران از مهمترین دغدغههای آنها محسوب میشود. اما شرکت در انتخابات، درست مانند نقش سیاسی روحانیت در جامعه آینده ایران، روشنفکران را به دو دسته مجزا تقسیم میکند. در میان اپوزیسیون، اگر چه همه شرکت در انتخابات را یک تاکتیک عنوان میکنند، اما در واقعیت برای برخی، آن «هم استراتژی و هم تاکتیک» است. اما بیائید به قضیه از جانب سران رژیم نگاه کنیم. چه نیازی به برگزاری انتخابات است؟ فقط از این طریق میتوانیم به خیمهشب بازی بودن یا نبودن آن پاسخ صحیح دهیم.
اول، مشکل اصلی همه انتخابات، چه در کشورهای دمکراتیک و چه دیکتاتوری، انتخابکنندگان هستند. پرسش اصلی همه صاحبان قدرت، هدایت انتخابکنندگان به سوی انتخاب «درست» است. برای همین پس از انتخابات چند سال پیش یونان یکی در روزنامه فاینشنالتایمز نوشت، «ضعیفترین حلقه زنجیر اتحادیه اروپا، انتخابکنندگان هستند». این موضوع نه تنها در اروپا در برگزیت ، بلکه در ایالات متحده نیز خود را نشان داد. البته وجود نگرانی تنها نقطه مشترک بین کشورهای دموکراتیک و دیکتاتوری است، زیرا شیوه برخورد با این نگرانی از زمین تا آسمان با هم تفاوت دارد.
جمهوری و انتخابات از وعدههای اصلی انقلاب بود و حذف آن به معنی خیانتی نابخشودنی به وعدههای انقلاب محسوب میگردد.خطایی بزرگ، درست مانند حذف احزاب در زمان شاه. برگزاری هر چه «با شکوهتر» انتخابات از اهداف مهم رژیم جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی تمام دستگاه حکومتی خود را بر پایه انتخاب «هدایت شده» مردم تغییر داده است. نظر کسانی چون مصباح یزدی، گلپایگانی و جوادی املی و غیره در مورد انتصابی بودن ولی فقیه با توجه به سنت امامان، تاکنون به جایی نرسیده است. خمینیسم به هیچ وجه نمیخواست دقیقاً به چهارده قرن پیش برگردد از طرف دیگر شخص خمینی دغدغه جانشین بعدی را نداشت (در مورد مسأله ولیعهدی منتظری هم روایات متناقض زیادی وجود دارند). اما همه انان در مورد قدرت ولی فقیه اتفاق نظر دارند، آنها در این مسأله نیز هم عقیده هستند که مردم توانایی انتخاب مستقیم عالیترین مقام جمهوری اسلامی را ندارند (همچنان که کاردینالها پاپ را انتخاب میکنند، عالمان باید ولیفقیه را کشف نمایند ). اما راههای متفاوتی را برای رسیدن به آن در نظر میگیرند. خمینی به عنوان فردی عملگرا، صدارت اسلام بدون حضور و حمایت مردم را ناممکن میدانست. میزان، رأی مردم است برای او فقط یک شعار تو خالی نبود، او میدانست که رهبر نیاز به بیعت مردم دارد. فقط مسأله بزرگ این است که «هدایت» مردم در زمان حیات خمینی، کار بسیار سادهتری بود.
دوم، هدف انتخابات حل مسأله قدرت ار طریق مسالمتامیز و رقابت در میان طرفداران جمهوری اسلامی است. بزرگترین عامل تهدید جمهوری اسلامی خارج از مرزهای کشور و در میان اپوزیسیون برانداز کنونی آن نیست. بزرگترین خطر در میان جناحهای رقیب درونی قرار دارد. در زمان حیات خمینی حل اختلافات و رقابت به وسیله او تا حدی کنترل میگشت، اما پس از مرگ وی ، در نبود شخصیتی قوی، سرنوشت جناحها به عهده رأی مردم گذاشته شده است.
سوم، از نظر مقامات جمهوری، وجود احزاب باعث دستهبندیهای طولانی مدت، منسجم، و کشیده شدن پای مردم به جریان اختلافات میگردد. ولی فرجه کوتاه انتخابات هم فرصت زیادی برای ایجاد دستهبندیهای پایدار نمیدهد و هم فرصتی برای تخلیه خشم انباشتهشده ایجاد میکند. در نبود احزاب، دوره کوتاه تبلیغات انتخابات، دارای اهمیت زیادی برای همه جناحهای رقیب و حتی اپوزیسیون است.
چهارم، هر نظامی نیاز به نخبگان و کادرهای ماهر دارد. کادرها نیز مایلند که مدارج ترقی را طی کنند. انتخابات زمانیست که کادرهای جدید قابلیتهای خود را به نمایش میگذارند و وسیلهایست که جمهوری اسلامی میتواند توانایی کادرهای خود را به آزمایش گذارد.
پنجم، انتخابات دوران تجدید عهد با ولایت فقیه است. در انتخابات، همه مخالفینی که در درون طیف جمهوری اسلامی قرار دارند، و خواهان شرکت در رقابت هستند، مجبور میگردند که برای شرکت در رقابت، با رهبری تجدید میثاق کنند و برخی از موارد مورد اختلاف را کمرنگ نمایند. رهبری نیز برای برگزاری انتخابات رقابتی به انان نیاز دارد و قطعاً قسمتی از نظرات خود را مسکوت میگذارد (اما آنها را تعدیل نمیکند!).
ششم، با توجه به قدرت ولیفقیه و شورای نگهبان، انتخابات فقط وسیله چرخش قدرت در میان خودیها نیست، بلکه آن وظیفه ایجاد تشتت در میان« اپوزیسیون داخلی» جمهوری اسلامی و نیز اپوزیسیون مخالف جمهوری اسلامی را نیز دارد. در میان اصلاحطلبان همیشه کسانی وجود دارند که تنها هدفشان کسب قدرت به هر قیمتی است، این امر آنها را در مقابل دیگر اصلاحطلبان قرار میدهد. به طور کلی در جهان، رقابت انتخاباتی و نحوه جلب نظر مردم موجب تنش در احزاب میگردد. در جمهوری اسلامی، نیروهای محافظهکار فقط دغدغه جلب نظر مردم را دارند، زیرا عمدتا ترسی از رد شدن فیتلر شورای نگهبان ندارند و در اکثر موارد با ولیفقیه هم نظر هستند، در حالی که اصلاحطلبان هم باید نظر مردم و هم نظر رهبری را جلب کنند و این مایه تشتت بیشتری در میان اصلاحطلبان میگردد.
هفتم، انتخابات مایه تشتت در میان نیروهای اپوزیسیون خارج از قدرت نیز هست. مجادلات طولانی طرفداران تحریم و مشارکت، بین تحریمگرایان و طرفداران مشارکت اعم از اپوزیسیون و اصلاحطلبان/اصولگرایان، زخمهای خود را بر جا میگذارد.
هشتم، انتخابات تثبیت هر چه بیشتر فرایندها و نهادهای انتخاباتی نیز هست. همه نیروهای طرفدار جمهوری اسلامی قواعد بازی را قبول دارند. برخی ممکن است با ولی فقیه مشکل داشته باشند، و یا اعضای شورای نگهبان را قبول نداشته باشند، و یا برخی از وظایف آن را زیر سوال ببرند، اما همه آنها این نهادها را میپذیرند و قصد برداشتن آن را ندارند. زمانی که آنها به چنین نتیجهای برسند، در طیف اپوزیسیون خارجی قرار میگیرند. بنابراین حتی وقتی که شورای نگهبان عده زیادی را حذف میکند، دعوا بر سر اصل حذف کردن نیست، بلکه دعوا بر سر فرد حذف شده است. در زمین فوتبال، بسیاری به ویژه تیم مغلوب، تصمیمات داور را زیر سوال میبرد اما هیچکدام از آنها لزوم وجود داور را مورد سوال قرار نمیدهند. این تماشاچیان (مردم) هستند که میتوانند با حمایت از تیم خود در طی بازی، کمی به داور فشار وارد کنند (البته همیشه این به معنی تسلیم داور نیست ). مشکل اینجاست که اصلاحطلبان همیشه در زمین رقیب بازی میکنند، با این حال هیچگاه تماشاچیان خود را به تماشای بازی و حمایت فعال از خود دعوت نمیکنند.
نهم، خود حذف رقبا توسط شورای نگهبان و تکرار این موضوع باعث شده که همه قدرت «غصبشده» شورای نگهبان را بپذیرند. هر بار که شورای نگهبان بدعت جدیدی میکند، در عین آنکه به خاطر مواضع جدید خود مورد حمله قرار میگیرد، مواضع «غصب شده» قبلی خود را تثبیت مینماید. زیرا همه نگاهها به جای آنکه متوجه اصل قضیه شود، به سمت ماجرای جدید میچرخد. اگر کسی بعد از انتخابات حذف شود دیگر کسی اصل حذف شدن را مورد سوال قرار نمیدهد بلکه حذف بعد از انتخابات مورد پرسش قرار میگیرد.
دهم، حکومت برای هدایت مردم و حفظ قدرت خود نیاز به جمعاوری اطلاعات در مورد نظرات و تمایلات مردم دارد. هیچ نظرخواهی نمیتواند جایگزین نظر واقعی مردم شود. در شرایط نبود احزاب، این امر اهمیت بیشتری مییابد.
یازدهم، جمهوری اسلامی باید بتواند چهار دسته از مردم را هدایت کند: توده عادی مردم، نخبگان خودی ، اپوزیسیون داخلی و اپوزیسیون خارج از نظام (طبعا بین این گروهها همپوشانی وجود دارد). مسأله اصلی نظام، حفظ این نیروها در درون و یا حتی آوردن کسانی که در خارج از دایره نظام قرار دارند به درون نظام میباشد.هر چه انتخابات افراد بیشتری را به پای صندوقهای رأی بکشد، به معنی آن است که از این چهار گروه عده بیشتری به «درون» کشیده شدهاند.
دوازدهم، از این رو تفاوت زیادی بین انتخابات ۵۰ درصدی ۸۰ درصدی وجود دارد. هر چه تعداد بیشتری به پای صندوقهای رأی بروند، تعداد افراد خارج از دایره نظام کمتر میشود، روحیه طرفداران نظام تقویت، و مخالفین تصعیف میشوند. طبعا برگزاری آرام یک انتخابات با مشارکت فراوان مردم فقط صدای اپوزیسیون را پایین نمیاورد بلکه تأثیر بینالمللی دارد. انتخابات با مشارکت زیاد، فرستادن سیگنال به همه اعم از موافق و مخالف است.
سیزدهم، در خیلی از مباحث اخیر، میزان مشارکت مردم در کشورهای مختلف بدون در نظر گرفتن تفاوت این کشورها مقایسه میشود. در برخی از کشورها، دادن رأی اجباری است، مثلاً استرالیا. در آمریکا به طور متوسط بین ۶۰–۵۰ درصد از مردم در انتخابات شرکت میکنند در حالی که در سوئد بیش از ۸۰ درصد رأی میدهند. این کشورها را نمیتوان به طور ساده با هم مقایسه کرد. اگر در سوئد تعداد رایدهندگان پارلمان در سال آینده از ۸۵ به ۷۰ برسد، آن کشور دچار بحران سیاسی میشود، در حالی که در ایالات متحده، مشارکت ۷۰ درصدی یک رویای شیرین برای همه علاقمندان سیاسی آن کشور است.
چهاردهم، انتخابات موجب ایجاد توهم در میان مردم میشود. در جمهوری اسلامی، متاع ولی فقیه همیشه به مردم به عنوان «عادل» فروخته میشود. اگرچه، رئیس جمهور و پارلمان مجموعاً در موارد سیاستهای کلان در مقایسه با ولیفقیه نقش کمتری بازی میکنند، اما همیشه این ولیفقیه است که در همه خطاهای نابخشودنی بیگناه است، چرا که مردم خود رئیسجمهور و نمایندگانشان را انتخاب کردهاند. یکی از وظایف انتخابات در جمهوری اسلامی ایجاد چنین توهمی است. در جمهوری اسلامی، رئیسجمهور زمینی و نماینده قدرت زودگذر و ناچیز مردم و ولی فقیه آسمانی و نماینده قدرت بیکران خدا و ثبات کشور است.
پانزدهم، قصد مقامات عالی جمهوری اسلامی برگزاری انتخابات بر اساس اصول مندرج در قانون اساسی است. سران رژیم خواهان یک «رقابت سالم» انتخاباتی بر پایه قواعد بازی غیردموکراتیک اما مورد قبول خودشان هستند. اگرچه در جمهوری اسلامی تقلب در انتخابات پیش آمده و خواهد آمد، اما هدف اصلی استفاده از شورای نگهبان به عنوان فیلتر اصلی است. بعد از حودث سال ۸۸ ، سران کنونی خواهان یک بحران مشابه نیستند. حذف رقبا از طریق شورای نگهبان، حتی کسانی مثل هاشمی رفسنجانی، اگر چه مشکلات زیادی ایجاد میکند، اما این مشکلات در مقابل گزینههای دیگر بسیار ناچیز است. کمال بیعقلی است که به جای استفاده از شورای نگهبان از حربه تقلب استفاده نمود. طبعا، بالاتر نشان دادن ارقام مشارکت مردم، و حذف رقبای پردردسر همیشه وسوسهانگیز است، خصوصا آنکه همه وسایل مورد نیاز این کار را در اختیار داشته باشید. به جز وسوسهها، شرایطی وجود دارد که بخشی و یا همه مسئولان چاره دیگری جز تقلب به منظور حفظ صدارت اسلام نمیبینند.
شانزدهم، شورای نگهبان فقط وظیفه حذف و رد صلاحیت را ندارد. یکی از وظایف این شورا شکستن ارا بسته به شرایط و نظر رهبر است. کافیاست به جدول زیر در مورد آمار رد صلاحیت شدگان ریاست جمهوری نگاهی افکنیم.
(لازم به تذکر است که در دور اول ریاست جمهوری، شورای نگهبان وجود نداشت و خمینی در مورد رد صلاحیت کاندیدادها تصمیم گرفت). همانطور که دیده میشود تاکنون رفسنجانی بالاترین درصد ارا (۹۵ درصد، کمی بیش از ارا خامنهای در دور سوم پس از ترور رجایی) را پس از مرگ خمینی در انتخاباتی که فقط دو نفر تائید صلاحیت شدند و نیز فقط ۵۵ درصد شرکتکننده داشت کسب نموده است (هر چند که طرفداران خامنهای این مقام را به وی اعطا میکنند). شورای نگهبان در دور دوم ریاست جمهوری خاتمی بیشترین تعداد کاندیداها را تأیید نمود (ده نفر)، هر چند که خاتمی همچنان رأی بالایی را کسب کرد. رفسنجانی معتقد بود که علت حذف وی در دوره قبلی احتمال آوردن رأی بالای او در انتخابات بود. محبوبیت هیچ رئیس جمهوری نباید آنقدر زیاد شود تا اینکه بتواند به عنوان رقیبی خطرناک ولی فقیه را به چالش بکشد. البته گفته میشود که تعداد رد صلاحیتشدگان نه وابسته به اوضاع سیاسی بلکه تعداد کاندیداهای سرشناس در هر دوره است که حقیقت ندارد.حذف برخی از افراد سرشناس توسط شورای نگهبان طبعا مشکلزاست، اما تأیید و عدم تأیید هر فرد و تعداد افراد تائید شده بر اساس تحلیل از شرایط موجود اتخاذ میشود.
نتیجه
در نهایت باید گفته شود که برگزاری هر انتخاباتی در جمهوری اسلامی با وجود به کار گرفتن همه «شیوههای مهندسی» برای سران نظام یک ریسک محسوب میشود که میتواند خطراتی چون وقایع ۱۳۸۸ را به دنبال داشته باشد. از سوی دیگر آنها به این موضوع واقفند که عدم برگزاری انتخابات نمیتواند گزینهای برای آنها محسوب شود. جمهوری اسلامی به عکس، دلایل زیادی برای برگزاری یک انتخابات «با شکوه»، «رقابتی» و آرام را دارد. انتخابات کمهزینهترین راه برای حل تضادهای درونی با توجه به ساختار حکومتی آن است. حل تضادهای درونی و چرخش ادواری قدرت در صورت تبعیت نخبگان از ولیفقیه بهترین سناریو محسوب میشود.
در ساختار درونی حکومت جمهوری اسلامی یک تضاد غیرقابل حل وجود دارد. این تضاد خود را به شکل تضاد بین مقام ولایت فقیه و رئیسجمهور نشان میدهد. حتی در زمان خمینی منازعات ولی فقیه و بنیصدر وجود داشت. رجایی کمتر از آن عمر کرد تا بتوان در مورد دوره وی نظری داد. در دوران خامنهای، اگر چه این تضاد خود را به شکل درگیری بین نخستوزیر(موسوی) و خامنهای نشان داد، اما حمایت خمینی از موسوی موجب شادی خامنهای نگردید. بعد از مرگ خمینی و تقسیم «عادلانه» قدرت بین رفسنجانی و خامنهای و تلاش انان برای پس زدن خطرات و رقبای دیگر، آنها را تا حدی متحد نگهداشت اما پایان این دوستی دیرین نیز پس از مدت کوتاهی رقم خورد. درگیریبا خاتمی، احمدینژاد و عدم رضایت از روحانی نیز دنباله همین ماجراست.
سوال مطروحه در اینجا این است که آیا درگیری ولیفقیه و رئیسجمهور، بیشتر حکایت از درگیریهای درونی رژیم ندارد تا ساختار حکومتی. اختلافات بر سر قدرت مختص ایران نیست و در همه جای دنیا امری عادی محسوب میشود. طبعا در ایران به دلیل عدم وجود سنت تحزب و ازادیهای سیاسی این مشکل ابعاد دیگری مییابد. اما در ساختار حکومتی ایران، دوگانه ولی فقیه-رئیسجمهور وجود دارد که حتی در صورت وجود احزاب نیز حلشدنی نیست. رابطه ولیفقیه و رئیسجمهور در ایران مانند رابطه ملکه و نخستوزیر در انگلیس نیست. ولیفقیه قدرت اجرایی بسیار زیادی دارد، رئیسجمهور نیز به عنوان مقام انتخابی مردم ، نه به خاطر عنایت ولی فقیه بلکه رأی مردم به مقام ریاستجمهوری برگزیده شده است. رئیسجمهور به خاطر برنامه خود توسط مردم انتخاب شده است و تلاش دارد که برنامه خود و نه سیاستهای ولی فقیه را به اجرا گذارد . رقابت این دو مقام «اسمانی»-زمینی نه بر سر مسائل الهی که قدرتی کاملاً زمینی است. این تضاد فقط در صورت کاهش قدرت ولیفقیه و عدم دخالت در امور اجرایی و یا انتخاب ولیفقیه از سوی مردم و کاهش قدرت و یا حذف مقام رئیسجمهور میسر است، چیزی که در جمهوری اسلامی امکانپذیر نیست. اگر اختلاف بین ولیفقیه و رئیسجمهور فقط خطی بود آنگاه خامنهای و احمدینژاد در دور قبل روابط بهتری میداشتند.
از طرف دیگر، وجود چنین تضادی باعث شده که تاکنون امکان احراز ریاست جمهوری بیش از دو دوره میسر نشود. نه از طریق تغییر قانون در زمان رفسنجانی و نه پس از آن در تلاشهای روسای جمهور گذشته از رفسنجانی و خاتمی گرفته تا احمدینژاد. با تعویض مرتب روسای جمهور هیچکس انقدر در این مقام بالا باقی نمیماند تا اینکه بتواند ولیفقیه را به صورت جدی به چالش بکشد. احتمالاً از نظر خامنهای تعویض رئیس جمهور پس از یک دوره با جناح رقیبی که گاهی ممکن است فقط در حرف با قبلی تفاوت داشته باشد، بهترین حالت است..
مشکل همه کشورهای دیکتاتوری امروز این است که میخواهند از نهاد انتخابات نه به شکل متعارف ان، نه به عنوان یک نهاد دموکراتیک آزاد که همه نیروهای سیاسی به شکل آزاد و برابر با یکدیگر به رقابت میپردازند، بلکه به شکلی دیگر با وظایف متفاوتی استفاده کنند. در جمهوری اسلامی این نهاد نه فقط برای حل مسأله رقابت در درون جناحهای داخل، جلوگیری از ریزش تودههای مردم، جلوگیری از پیوستن نخبگان به اپوزیسیون، بلکه از آن برای ایجاد شکاف در میان مخالفین داخلی و بیرونی نظام استفاده میشود.. جمهوری اسلامی تاکنون از کارت انتخابات برای انشقاق در میان نیروهای مخالف به خوبی و مهارت استفاده کرده است. از سوی دیگر در مهمترین انتخابات کشور یعنی ریاستجمهوری نمیتوان تضاد ولیفقیه-رئیسجمهور را حل کرد، مگر آنکه رئیسجمهور یک مقام کاملاً تشریفاتی گردد و کسانی این مقام را در دست گیرند که فقط پادوی ولیفقیه گردند، چیزی که به نظر امکانناپذیر میرسد.
در هر حال، برگزاری هر انتخابات بزرگ و پرشور به معنی افزایش مشروعیت نظام جمهوری اسلامی است. این مختص ایران نبوده و نیست. ریزش ارای انتخابات ریاستجمهوری به سطح دوران خامنهای و رفسنجانی، برای کل نظام یک شکست محسوب میشود. این به معنی پیوستن مردم به اپوزیسیون نیست، بلکه گریز از جمهوری اسلامی است. با توجه به افتضاحات تقلبات انتخاباتی قبلی، رژیم میداند که اتخاذ چنین سیاستی آن را در شرایط بسیار نامساعد داخلی و بینالمللی قرار میدهد. اما در این جمهوری تقریباً هیچ گزینهای را نمیتوان از قبل ناممکن تلقی کرد.
در اخر، وظیفه نیروهای اپوزیسیون چیست؟ تحریم انتخابات به خاطر کاهش مشروعیت جمهوری اسلامی؟ مسلماً خیر. نیروهای سیاسی باید سیاستهای مستقل خود را دنبال کنند وگرنه پا در تله دیگری میگذارند. چیزی که در مقاله دیگری به آن خواهم پرداخت
*این مقاله خلاصه شده ی اصل نوشته است
|