سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ورود غافلگیرانه احمدی نژاد به صحنه "انتخابات" و ترک برداشتن صلابت اقتدار رهبر!


تقی روزبه


• در فاز گندیدگی و انحطاط کامل پارادایم اسلام سیاسی و خشکیدگی پایگاه اجتماعی رژیم و مشخصا اصول گرایان، در شرایطی که جامعه ایران به شکاف و دوگانه جامعه رسمی و صوری با ارزش های خود و جامعه واقعی با ارزش های دیگری تقسیم شده است، و آن چه که در نزد این حضرات ارزش است برای جامعه ضدارزش و آن چه که برای جامعه ارزش است برای اینان ضدارزش، سیستم ناگزیراست بشکل تراژیک-کمیک خود را بازتولید کند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۶ فروردين ۱٣۹۶ -  ۱۵ آوريل ۲۰۱۷


معلوم شد که حمید بقائی، همانطور که ادا و اطوار احمدی نژاد نشان می داد جز نسخه بدلی او نبوده است. او که بطور سربسته در سخنرانی قبلی خود هم گفته بود که برنامه هائی برای جلوگیری از حذف بقائی توسط شورای نگهبان دارد؛ بهنگام نام نویسی مشترکشان در سخنانی تلویحا تهدیدآمیز ادعا کرد که حضورش در انتخابات به منظور هموارساختن عبور بقائی از دباغ خانه شورای نگهبان است و گرنه هم چنان اخلاقا خود را وفادار به قولی که به خامنه ای داده است می داند! (البته در این که او مثل دیگر کارگزاران سیستم و بیش از آن ها مجسمه اخلاق و صداقت است کسی تردیدی ندارد!) اما این ادعا، حتی اگر واقعیت هم داشته باشد، بدلیل رابطه این همانی که بین او و بدلش برقرار است، توفیری در اصل قضیه نمی دهد. مشاعی گفته بود که بقائی شبیه ترین فرد به احمدی نژاد است. یک روح در دو بدن. یعنی این که اگر بفرض بقائی هم بتواند از گذر دباخانه نظام بگذرد و حتی به ریاست جمهوری هم برسد، در حقیقت جز جلوس روح احمدی نژاد و نقش سایه او بر در و دیوار کاخ پاستور نخواهد بود. با این همه احمدی نژاد با رصدکردن لحظه به لحظه اوضاع جوی سیاست و با رقص سایه های خود هر لحظه می تواند به رنگ و رخساری دیگر درآید.

شوک ورود احمدی نژاد به انتخابات، انتحار سیاسی یا بازی دو سر برد؟
بسیاری ردصلاحیت او را حتمی دانسته و در افتادنش با منویات رهبر نظام را انتخار سیاسی می دانند. اما احمدی نژاد با پذیرش ریسک ورود به عرصه "انتخابات" و با بی اعتنائی اش به توصیه (=اوامر) خامنه ای به زعم خود با یک تیر دو نشان زده است. از دو حال خارج نیست: یا می تواند با حربه تهدید با تحمیل هزینه به نظام بخاطر ردصلاحیت کسی که زمانی رئیس جمهور نظرکرده خامنه ای و سپاه محسوب می شده است، بسلامتی از دباغ خانه جنتی بگذرد که او به هدف نهائی اش رسیده است، و یا با احتمال بیشتر صلاحیتش رد می شود که در اینصورت به عنوان کسی که علیرغم خواست ولینعمت خود و خشم اصول گرایان ذوب شده در ولایت پا به میدان نهاده است، می تواند هم چون رفسنجانی در انتخابات سال ۹۲ بر اعتبار سیاسی خود بیافزاید و حضور موثرتری در عرصه سیاست داشته باشد. البته او واقف است که ورود بدون مجوزش انتقاد و خشم اصول گرایان را برخواهد انگیخت و احیانا برایش هزینه خواهد داشت، اما او درست روی همین نافرمانی، که حتی نگاهی به فراسوی "انتخابات" دارد، سرمایه گذاری کرده است. او روی جلب اقشار تهیدست و نیز بخش هائی از اقشار میانی و متوسط الحال که دل خوشی از حاکمیت و نرم خوئی روحانی و اصلاح طلبان ندارند حساب باز کرده است. او احتمالا با امید به حضور در انتخابات تا پایان محتوم آن نیامده است. بلکه نفس بیرون آمدن از سایه و سیاست ورزی و شرکت در انتخابات برای او هدف و سرمایه سیاسی است. او خود اساسا یک رسانه است، آن هم رسانه پرسروصدا، و نیازچندانی به تبلیغات صداوسیما و رسانه های تحت کنترل اصول گرایان ندارد. وعده های پوپولیستی افزایش چندبرابری یارانه ها، کله شقی در برابر رهبری و اصول گرایان، و گرفتن عکس و افکندن چفیه بر گردن کورش از سرمایه های او برای جلب اقشار میانی هستند. اقشاری که با پایگاه حمایتی دو طیف عمده دیگر نیز تداخل هائی دارد. در هر حال او آمده است که بگوید بازنشسته نشده و خیل حامیان و هواداران خود را جمع جور کرده و منتظر فرصت های مناسب بعدی است. گرچه ورود غافلگیرانه احمدی نژاد به صحنه انتخاباتی هم چون روانه شدن آب به لانه مورچگان آشوبی در صحنه انتخاباتی بپا کرده و آرایش و پیش فرض های قبلی را به زیر سوال برده است. و اکنون هم همه رقبا در خلوت و جلوت مشغول رایزنی و ارزبابی اوضاع جدید و چگونگی مقابله با وضعیت جدید هستند و حتی به خاطر تمرد در برابر رهبر نظام خواهان مواخذه او توسط دستگاه های قضائی و ردصلاحیتش هستند. اما بدور از این هیاهوها، پرسش اصلی مربوط به آن شرایط و مختصات سیاسی است که موجب بروز این پدیده و نظایر آن می شود. بهمین دلیل نکته اصلی و مهم، ضرورت فراتررفتن از سطح و نمایه رویدادها و واکنش های دیگر بازیگران و تمرکزکردن بر مولفه ها و لایه های زیرین و رژف تر روندهائی است که باین تحولات و فضای حاکم بر انتخابات، و البته نه فقط انتخابات، تعین و سمت و سو می دهند و معمولا هم در ارزیابی ها و تحلیل های رایج مغفول واقع شده و اهمیت درخوری نمی یابند.

رابطه تحولات غافلگیرکننده و ترک خوردن صلابت قدرت
معمولا وقایع غیرمنتظره و کمابیش غافلگیرکننده در مواقعی صورت می گیرند که ساختار قدرت بدرجاتی دچار ترک خوردگی و گسیختگی شده و موجب حفره ها و خلأ سیاسی می گردند. پیدایش چنین حفره هائی خود ناشی از تشدید بحران و کشاکش نیروهای اجتماعی اعم از تضادها و منازعات درونی سیستم، و یا تضاد بین سیستم و جامعه و یا از منظر مناسبات خارجی و فشارهای بین المللی توسط قدرت های جهانی، و عموما ترکیبی بهم پیچیده از همه آن هاست. پیدایش چنین ترک ها و حفره هائی در هرم قدرت و سلسه مراتب آن چه بسا موجب بروز پدیده ها و تحولات و موقعیت های تازه ای می گردد که بسته به شرایط و توازن قوا در درون ساختار قدرت و یا در بیرون از آن می تواند ابعاد و اشکال گوناگونی بخود بگیرد. این پدیده بویژه در نظام های استبدادی بخاطر گنجایش محدود و صلب بودن دیواره های محفظه ساختار قدرت برای گنجاندن و بازتابانیدن تضادها و بحران های جامعه در خود، دستخوش بحران های به مراتب شدیدتری می گردد. این پدیده حتی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری هم با وجودداشتن محفظه های بطور نسبی باز و قابل اتساع در قیاس با کشورهای استبدادی رخ می دهد. چنان که تاحدی در بحران انتخاباتی آمریکا هم اتفاق افتاد و کشورهای اروپائی نیزخطر شکنندگی "دموکراسی" خود را احساس می کنند. اما بهرحال و در مجموع این اتفاق در این کشورها در چرخه های بزرگتر و با تنش و شدت انفجاری کمتری صورت می گیرد و قابلیت کنترل بحران و مدیریت آن هم بیشتر است تا در کشورهای استبدادی که عموما انفجاری تر و با پی آمدهای بیشتری همراه است. در جمهوری اسلامی مشخصا با داشتن نظام کنترلی سخت و محفظه صلب، فصل "اتتخابات" معمولا و بدرجات مختلفی هم محل بروز فوران تضادها و بحران های انباشته شده است و هم محل تسطیح و تعدیل بحران ها. هم نوش است و هم نیش. چرا که هدایت و صعود بحران ها به درون محفظه و ساختار قدرتی که فاقد ظرفیت اتساع و منافذ خروجی است و امکان فراروی ندارد؛ با وجود بکارگیری اهرم های گوناگون و به شدت ضددموکراتیک و مهندسی های بقول خودشان چندلایه، بازهم کنترل بحران و مدیریت آن به صرف توسل به شیوه های باصطلاح نرم دشوار بوده و چه بسا برای حفظ تعادل خود به شیوه ها و ابزارهای "سخت" نیاز دارد. در شرایطی که به جامعه امکان صف آرائی و حضور مستقل داده نمی شود، مهم ترین ابزارکنترل تضادها در محفظه ها و ساختارهای بسته قدرت و مشخصا در جمهوری اسلامی، عمدتا ترکیبی از هدایت و جذب کنترل شده تضادهای جامعه بدرون خود و سپس حذف و تصفیه های درون سیستمی، برای حفظ انسجام نسبی قدرت و جلوگیری از فروپاشی بکارگرفته می شود. این که در این نظام اکثر روسای جمهوری و مجلس و یاران وفادار به سیستم در حصر و زندان و ممنوع التصویر و یا ممنوع الخروج و یا دارای پرونده هائی بسان شمشیر داموکلس برفراز سر خود هستند، تصادفی نیست. با این همه تداوم این سیاست بدون تاوان هم نیست. در طبیعت انرژی ها و از جمله انرژی های اجتماعی برخاسته از نیازهای جامعه از بین نمی روند؛ حداکثر می توانند جابجا بشوند و به اشکال دیگر ولو به شکل مخرب بروز پیدا کنند. تاوان چنین رویکردی، فرسایش مداوم قدرت و نحیف تر شدن هرچه بیشتر پایگاه حمایتی رژیم، بویژه در هسته کانونی و سخت قدرت است. بطوری که توازن درونی ساختار قدرت مداوما با فرسایش اقتدار مرکزی قدرت و پوسته پوسته شدن آن، نه فقط منجر به کاهش هم افزائی بخش های گوناگون درون آن می شود بلکه بتدریج کفه توازن قوا را به زیان هسته اصلی قدرت بهم می زند. مهم آن است که بدانیم که بالانس تضادهای جامعه در محفظه تنگ و صلب ساختار قدرت، موجب فرسایش دائمی قدرت شده و هیچ قدرتی بویژه از نوع صلب و استبدادی هیچ گاه یکدست نمی ماند و دائما فرسوده و نحیف می گردد، و بویژه بهنگام مواجه با بحران های بزرگ حفظ تعادلش دشوار می گردد. مگر آن که سیستم از طریق جلب حمایت و اعتماد جامعه و از این طریق تزریق سوخت به درون خود بتواند از شدت تضادهایش بکاهد و موفق به مهار ان آن گردد، تجدیدقوا نماید و با تکیه به مشروعیت برگرفته از جامعه برای خود اعتبار و اعتماد به نفس فراهم کند. نباید فراموش کنیم که اولا انباشت قدرت تنها می تواند در شکل هرمی و سلسه مراتبی وجود و حضور داشته باشد (در یک جهان هرمی) و ثانیا بدون وجود کانون و هسته سفت قدرت، امکان بقاء ندارد. در جمهوری اسلامی هسته سخت و منزوی شده قدرت، معمولا این کار را از طریق جناح های موسوم به اصلاح طلب یا رفرمیست خود انجام می دهد. امروزه آن ها نه فقط در داخل که حتی در قاب شبه اپوزیسیون و آوازه گران تبلیغاتی خارجه نشین، کاسه داغ تر از آش شده و بیش از خود "حضرت خان" با تحریم مردمی سیستم مخالفت می کنند و در قاب تحریم شکننان حرفه ای و با بهره گیری از رسانه های کلان سیاست ورزی می کنند. در اصل سیستم های بسته بدون جلب مشارکت مردم و ترمیم فرسایش قدرت- که انتخابات تنها سرفصلی از آن است- قادر به تداوم حیات خود نخواهند بود. باندازه ای که یک جامعه با کنش مشارکت خود سیستم را (بویژه سیستم های بسته را) تغذیه و تقویت می کند به همان اندازه مانع فرسودگی و تعویق مرگ سیستم می شود. همانطور که کنش تحریم در تناسب با وسعت و عیار خود- به عنوان حلقه مهمی از حلقه های مقاومت- می تواند بر آهنگ فرسودگی و مرگ سیستم بیفزاید. اما بهرحال، مقاطع انتخاباتی در نظام جمهوری اسلامی معمولا فرصت های مناسبی هستند برای به نمایش درآمدن فرسایش ها و خلاء ها از یکسو و تلاش رژیم و آوازه گران برای جلب مشارکت حداکثری در سوخت رسانی به سیستم از سوی دیگر. در چنین مقاطعی است که جمهوری اسلامی هم چون بیمار کم خونی که با ترزیق خون، جان تازه ای می گیرد به خود سروسامانی می دهد و اعتماد به نفس جدیدی کسب می کند.
با در نظرگرفتن ملاحظات فوق اکنون می توان پرسید، چه شد احمدی نژاد که سه سال بود سر در گریبان خود فرو برده بود و جیکش در نمی آمد (چرا که با حمایت بیدریغ خامنه ای و قاطبه اصول گرایان سنگی را به ته چاه انداخته بود که صد عاقل هم قادر به بیرون اوردنش نیستند)، هم چون مار یخ زده ای که در زیر آفتاب دوباره جان می گیرد، نه فقط در برابر دولت که حتی در برابررهبرنظام و اصول گرایان ذوب شده در ولایت هم قدعلم می کند و بدین سان خود را به وسط گودسیاست پرتاب می کند.

احضار روح احمدی نژاد توسط اصول گرایان!
حضور غافلگیرانه احمدی نژاد از سرتصادف و ناشی از خلق وخو و یا شخصیت بلغمی مزاج او نبوده است. در حقیقت بخش مهمی از جناح حاکم و مدعیان ذوب شده و سپاه، از مدتها پیش، خواسته و ناخواسته، روح او را احضار کرده بودند! آن ها به این نتیجه رسیده بودند که روحانی و تیم نزدیک به رفسنجانی باید رئیس جمهوری چهارساله باشد. چرا که اولا او وظیفه اصلی و محوله به خود را درپی تصمیم نظام به رویکرد "نرمش قهرمانانه" را که هدفش بیرون آوردن حلقه طناب از حلقوم رژیم بود، که قدرت های بزرگ با بهره گیری از سیاست های خامنه ای-احمدی نژاد به گردنش انداخته بودند، بیرون آورده بود. حل معضل اجماع جهانی علیه سیاست هسته ای، تحریم ها و قرارگرفتن کشور در ذیل فصل هفتم منشور سازمان ملل و مسدودشدن دادوستد نفتی (و اقتصادی) با جهان توسط یک کشور متکی به نفت، توقف سقوط آزاد اقتصادی با رشدمنفی تولید ناخالص داخلی و با تورمی ۴۰% از جمله وظایفی بوده اند که او انجام داده است. از منظرآن ها کش دادن این سیاست ها و تبدیل برجام اول به برجام دوم و داخلی به معنی تداوم سیاست هائی است که موقعیت ممتاز آن ها در ساختار سیاسی و اقتصادی را مورد تهدید قرار می دهد. برای آن ها پیروزی مجدد روحانی و طیف حامیانش، در کنار مجلسی که چندان در کنترل این جناح نیست و احتمال از دست دادن شوراهای شهر و روستا، قابل تحمل نیست. در وجه خارجی هم چشم انداز و احتمال جدی افزایش فشارها و تهدیدهای دولت جدید آمریکا، و قرارگرفتن سپاه در لیست سیاه با پی آمدهای مهمش وجود دارد که در پافشاری بخش مهمی از اصول گرایان به سناریوی چهارساله کردن دولت روحانی بی تأثیر نیست. اگر در نظر بگیریم که منافع انحصاری و اقتصادی-سیاسی اخص و بشدت غیرشفاف این جریان در گرو وجود تنش و موقعیت های بحرانی و دوگانه های نظام و دشمن است؛ آنگاه معلوم می شود که استناد به چنین چشم اندازی و حتی دامن زدن به آن و تأکید بر اقتصاد درونزا و شبه جنگی (با اسم رمز اقتصاد مقاومتی بر طبق بیانیه های سرداران سپاه)، که خود مستلزم شعارهای پوپولیستی و مستضعف پناهی است که بتواند با بسیج پایگاه اجتماعی خود هم از منافع خود دفاع کند و هم در برابر فشارهای خارجی پایداری ورزد؛ آنگاه معلوم می شود که سیاست پایان دادن به برجام ۲ تا چه درجه ای برای آن ها دارای اهمیت است.
چنین بود که پروژه یک دوره ای کردن ریاست جمهوری دولت روحانی در میان بخش مهمی از اصول گرایان کلید خورد و چنین گشت که روح احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری به پرواز در آمد. در دستور قرار گرفتن چنین پروژه ای مستلزم انکار کامل موفقیت های حریف، تمرکز بر مشکلات معیشتی مردم (هم چون پاشته آشیل طرف مقابل)، توسل به شعارهای شبه پوپولیستی و سودای به روی صحنه آوردن نسخه تازه ای از "احمدی نژاد" قابل اطمینان و امتحان پس داده بود. تمام درسی که آن ها از دوره احمدی نژاد و خطاهای او گرفته اند، در چهارچوب نبودن وی و ناخالصی اش در وفاداری به رهبر بوده است. وقتی رئیس جامعه روحانیون مبارز و مجمع تشخیص مصلحت می گوید ما رئیس جمهوری می خواهیم که صددرصد تابع دستورات رهبری، و ذوب شده در ولایت، باشد دارد به همان ضرورت در "قاب بودن" اشاره می کند. با این همه حقنه کردن یک فرد صددرصدتابع به جامعه کار آسانی نیست. دو قطبی شدن انتخابات که خامنه ای ان را مصلحت نمی بیند، وقتی شکل می گیرد که شرکت کنندگان در" انتخابات" احساس کنند رهبر نظام و حامیان ذوب شده اش با نقض موازین خود و بیطرفی اشان، در حال تدارک و بیرون کشیدن یکی از ذوب شدگان است. و از قضا هم اکنون علیرغم نگرانی خامنه ای، سناریوی اصول گرایان با برکشیدن چهره ای منفور و فاقد کفایت چون رئیسی، خود زمینه ساز آن هستند و اتفاقا ورود احمدی نژاد همانطور که خودش ادعا کرده است، در صورتی که مجوز مشارکت پیدا کند، در جهت درهم شکستن دو قطبی فوق است! با این همه رئیسی لقمه ای است نیست که براحتی از گلوی اصول گرایان عبور کند و معلوم نیست که آیا خواهند توانست آن لقمه را فرو بلعند یا ناگزیر می شوند آن را به بیرون پرتاب کنند و دنبال گزینه دیگری بروند. چرا، که اولا تحقق این سناریو برای اجرای کامل و موفقیت آمیزخود نیاز به همراهی کامل رهبر نظام دارد که برحسب قراین و شواهد هنوز چنین حمایت همه جانبه ای صورت نگرفته است. بنظر می رسد که خامنه ای، هم بدلیل مجموعه تجارب تلخ گذشته و شرایط بحرانی داخل و منطقه و جهان، وهم حفظ موقعیت خود بر فراز جناح ها، نگران بهم ریختن شاکله قدرت است و قرائنی نشان دهنده آن است که باوجود اشتراک در نگرانی آن ها، بیشتر به پروژه یک روحانی ضعیف شده تمایل دارد تا حذف و برکناری او. ثانیا و مهم تر از آن، واقعیت فروپاشی و تکه تکه شدن اصول گرایان است که خامنه ای را نسبت به پرش در تاریکی محتاط می کند. عمق پراکندگی اصول گرایان چنان است که بکرات نشان داده اند فاقد توان جمع و جورکردن صفوف خود و پایگاه حمایتی فروپاشیده خود هستند. شقه شقه شدگی آن ها به بیماری مزمنی تبدیل شده است که با هیچ ترفندی تاکنون نتوانسته اند بر آن فائق آیند. مضحکه فیل هواکردن جمنا توسط کادرهای دست چندم و نقش آفرینی سپاه، ادعای تأمین وحدت در صفوف اصول گرایان با حرکت از پائین به بالا با هدف گزینش کاندیدای اصلح و مورد اجماع (حرکت از بالا و با مهره های سرشناس بارها آزموده شده و شکست خورده است، و اکنون نهادها و تشکل هائی چون جامعه روحانیون و یا جامعه مدرسین و ریش سفیدهای آن ها و موتلفه و پایداری و امثال حدادها و ولایتی ها و ... نفوذ و کارکرد سابق خود را بالکل از دست داده اند و بخش هائی از اصول گرایان هم علی لاریجانی و... به طیف دیگر نزدیک شده اند). بهرحال، حباب جمنا که محصول بندوست های پشت پرده بود، زودتر از آن چه که انتظارش می رفت ترکید. رئیسی از بیرون و بشکل فراحزبی و فراجناحی اعلام کاندیداتوری کرد و میرسلیم کاندید هیئت موتلفه بطور مستقل نامزد شد و از رأی های مهندسی شده درون جمنا ِشکوه کرد، ضرغامی درخواست کنارگذاشتن رئیسی از لیست جمنا را مطرح ساخت و... و خلاصه آن که معلوم شد همه چیز باسمه ای و سیاهکاری بوده و از بیرون تعیین می شود و حاضران سیاهی لشکری بیش نیستند. در چنین شرایطی برای هر عقل متوسطی هم معلوم است که اقدام به "کودتای انتخاباتی" می تواند به ضدخود تبدیل شود.
فشارآن ها به خامنه ای برای گرفتن مجوز ورود رئیسی به صحنه انتخابات و تصرف قدرت مجریه، ظاهرا به شرط رعایت قواعد بازی انتخاباتی رژیم صورت گرفته است. چنان که خامنه ای در سخنانی مهم در مشهد هشدار داد که در برابر هر کسی که نتیجه انتخابات را نپذیرد خواهد ایستاد. او حتی از ایستادگی خود در برابر عده ای که نمی خواستند نتیجه انتخابات سال ۹۲ را بپذیرند سخن به میان آورد (ناگفته نماند که روحانی در آن سال با حدود ٣۰۰ هزار رأی بالای ۵۰% در دور اول پیروز شد و کافی بود که با دستکاری جزئی و ابطال بخشی آراء تسط شورای نگهبان، امری که بکرات هم اتفاق افتاده است، روحانی به دور دوم برود و مهندسی انتخابات در سطحی فشرده تر صورت پذیرد. بهرحال رقابت و کشاکشی که اکنون برای جلب نظر خامنه ای بین دولت روحانی و جناح رقیب در این عرصه جریان دارد (با اعلام مکرر اطاعت دولت از فرامین رهبری و اعلام انکار هرگونه اختلاف بین دولت و رهبری و یا سرعت بخشیدن به اقداماتی در مورد اقتصاد مقاومتی که موضوع انتقاد و نگرانی خامنه ای بوده است و...)، بی ارتباط با مسأله فوق نیست.

فروپاشی صفوف اصول گرایان!
در حقیقت فروپاشی اصول گرایان و پایگاه سیاسی-اجتماعی آن ها که حامیان اخص ولایت فقیه و ذوب شدگان در او محسوب می شوند و پایگاه اخص سیاسی و اهرم ولی فقیه در عرصه سیاسی را تشکیل می دهند، مهم ترین پدیده و ره آورد بحرانی است که موجب ترک خوردن قدرت در بالا و ایجاد خلأ و حفره هائی شده است که یکی از مظاهرآن ورود پدیده ای چون احمدی نژاد به عرصه انتخابات است؛ با وجود آن که منع شده بود. واقعیت آن است که اصول گرایان حتی در میان صفوف شرکت کنندگان در انتخابات نیز با وجود در دست داشتن همه امکانات تبلیغی و رسانه ای کلان و نهادهای نمازجمعه و همراهی نهادهای انتصابی و مهمی چون شورای نگهبان با ریاست مادالعمری جنتی که ردای ریاست مجلس خبرگان را هم بر دوش دارد و قوه قضائیه و ریاست تشخیص مصلحت نظام و حمایت فعال سپاه و بسیج، و در یک کلام تسلط عمده بر ساختارهای رسمی و انتصابی قدرت؛ در سطح جامعه بویژه شهرهای بزرگ یک اقلیتی بیش نیستند و حتی پیروزی در انتخاباتی کنترل و مهندسی شده نیز برای آن ها با دشواری مواجه است، مگر آن که مسابقه تک نفره برگذار کنند. هم چنین باید اضافه کرد که اقتدار سیاسی رهبری از آسمان نازل نمی شود و عمدتا پایش بر روی همین بستر فروپاشیده قرار دارد. سستی نفوذکلام و فرامین رهبر نظام بازتابی است از همین افول پایگان و رویکرد عمومی جامعه نسبت به کانون اصلی قدرت. البته او بین جناح ها بیطرف نیست، اما در شرایط کنونی خوب می داند که سرنوشت کسی که هر دو پایش را روی یک صخره پوسیده و تکه تکه شده بگذارد چه خواهد بود. از همین رو به چهارساله کردن و برکناری روحانی چندان روی خوش نشان نداده است، مگر از طریق باصطلاح رأی و رعایت سازوکارهای باصطلاح قانونی سیستم. گرچه برای بخش مهی از اصول گرایان و سپاه، دوران مصرف روحانی تمام شده است؛ اما از منظر خامنه ای ، هنوز هم به او و اصلاح طلبان خوش خدمت، هم به لحاظ وجه داخلی و حفظ موقعیت خامنه ای و بازترمیم پایگاه ترک برداشته ولی فقیه نیاز هست و از همین منظر به آن ها چراغ سبز می دهد و ارتباط برقرار می کند. و هم به لحاط وجه خارجی با توجه به چشم انداز تیره افزایش تهدیدها بخصوص توسط دولت جدید آمریکا، بدلیل کارائی آن ها در این حوزه جهت رفع و یا کاهش تهدیدها نیاز هست.
در شرایطی که بخشی از اصول گرایان با همراهی سپاه و... با وجود پراکندگی صفوف خود، بفکر تصرف دولت از طریق مهندسی انتخابات و بمباران تبلیغاتی برآمده اند، بشدت از بیمایگی کاندیداها رنج می برند و از میان پیامبران به جرجیس و به یک پوپولیست قلابی دخیل بسته اند که آرم جنایت های دهه ۶۰ و بر تارک آن شرکت مستقیم در ارتکاب کشتار تابستان سیاه بر پیشانی اش حک شده است، و به مجموعه دلایل پیشاپیش یک مهره سوخته و چندسر باخت است؛ چرا احمدی نژادپوپولیست و هزارتو و ترفند، از لاک خود بیرون نجهد و فریاد نزند که وقتی خود من در وسط میدان هستم، چرا باید به یک شبه پوپولیست قلابی دخیل بست! و چنین است که احمدی نژاد و یاران رمل انداز و رصدکننده بروج کواکب و متصل به امام زمان، در خلوت کشف و شهودشان احساس می کنند که گویا تاریخ دوباره آن ها را احضار کرده است!
گرچه شاید می دانند یا نمی دانند که تاریخ بارها نشان داده است که دوست ندارد به یک شکل دوبار ظهور کند. از این رو بار دوم معمولا به شکل کمیک و مضحک ظاهر می شود. محمود احمدی نژاد به احتمال زیاد می داند که بعید است او و یاران نزدیکش بتوانند از گذر دباغ خانه نظام و رئیس مادالعمرش بسلامت عبور کنند. با این همه او علیرغم آن که پرونده اش بنا به اراده خامنه ای راکد مانده است و چه بسا به پشتوانه اسرار و اطلاعات عظیمی که از نظام در سینه و نزد خود دارد، و البته با هاله نور و الهام از انفاس قدسی، برخود فرض می داند که اعلام کند هنوز زمان بازنشستگی اش فرا نرسیده است. پاسخ این سوال که او برای این تخطی و نافرمانی اش چه تاوانی خواهد پرداخت را باید به آینده واگذار کرد! شاید او تصور می کند به برکت حجم اسرار درونی اش و حمایت پنهان خامنه ای دارای مصونیت است.
در پایان این مقال باید افزود که ورود نامزدی با پیشینه مشارکت مستقیم در جنایت علیه بشریت به عرصه انتخابات، یک پوپولیست متظاهر و قلابی که به نوکری سلطان هشتم و نطرکردگی رهبر نظام هم مفتخراست و گویا روزانه هزاران گرسته و تشنه و از راه مانده ریزه خوارخان یغمای بیکران ولی نعمتش هستند و حضرت ایشان به نیابت از سلطان سفره پهن می کنند، قرار است ناجی اصول گرایان شقه شقه شده و یک پارچه کردن قدرت ترک برداشته گردد؛ خود تکرار کمیک ظهور احمدی نژاد در سال ٨۴ است. شاید هم جوان است و جویای نام و دارد به خیال خود با افکندن خویش به کوران باد، تجربه رهبرمداری را می آموزد! اصلا بنظر می رسد تاریخ قصد ان دارد که این بار همه بازیگران را در شکل کمیک خود به روی صحنه بیاورد!
در اصل در فاز گندیدگی و انحطاط کامل پارادایم اسلام سیاسی و خشکیدگی پایگاه اجتماعی رژیم و مشخصا اصول گرایان، در شرایطی که جامعه ایران به شکاف و دوگانه جامعه رسمی و صوری با ارزش های خود و جامعه واقعی با ارزش های دیگری تقسیم شده است، و آن چه که در نزد این حضرات ارزش است برای جامعه ضدارزش و آن چه که برای جامعه ارزش است برای اینان ضدارزش، سیستم ناگزیراست بشکل تراژیک-کمیک خود را بازتولید کند!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست