سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ضرورت گذر به مرحله ی ملی و مردمی تحول را باور کنیم و به هم میهنانمان بباورانیم


علی رضا جباری (آذرنگ)


• من به شروع مرحله ی تحول ملی- دمکراتیک در ایران و درک ضرورت آن باورمندم؛ اما بر این باور نیستم که البته راه این تحول به یقین از حرکت براندازانه در کشورمان می گذرد؛ اما بر این گمانم که برای وارد شدن به مرحله ای این چنین بایسته نیازمند فشار از پایین بر عوامل قدرت در کشور برای طرح و اجرای برنامه ی ملی- دمکراتیک هستیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۴ ارديبهشت ۱٣۹۶ -  ۴ می ۲۰۱۷


به تازگی نشریه ی شهروند، نشریه ی وابسته به کابینه ی آقای حسن روحانی در ایران، مصاحبه ای در-باب فرایند انتخابات اردیبهشت ۱۹۶۹، با آقای حمید آصفی انجام داده است که من پاسخگویی به آن را لازم می دانم و اکنون می کوشم به برخی نکته های مطرح شده در آن پاسخ گویم.
    در نقد پاسخ به پرسش اول مصاحبه، باید بگویم که پوپولیسم و روش برخورد پوپولیستی در ج.الف مختص آقای احمدی نژاد نبوده است و وضعیتی نیست که بتوان تنها با حذف او به آن پایان داد. پوپولیسم ویژگی همه¬ی دولت مردان تاکنونی جمهوری اسلامی بوده و هست و همه ی کسانی که تا کنون به مقامی انتخابی در ج. الف رسیده اند، پیش از دستیابی به مقام خود به این روش متوسل شده اند و به کمک آن توانسته اند از مردم رأی بستانند و پس از تصدی مقامشان نیز کمتر به وعده های داده شده عمل کرده اند. این روش تنها به مقامات انتخابی جمهوری اسلامی، در کابینه و مجلس، محدود نمی شود، بلکه مقامات رده ی نخست کشور نیز به این سلاح متوسل می شوند و در شرایطی که سخن از اقتصاد مقاومتی در میان است مانع رسیدگی به وضعیت نابهنجار حاکم بر کشور به لحاظ شفافیت اقتصادی می شوند و به همین دلیل است که به دلیل بی جواب ماندن اقدامهای مفسدانه ی برخی از توانمندان که از جمله و به ویژه در میان دولتیان نیز کم نیستند وضعیت حاکم به لحاظ اقتصادی در کشور پابرجا می ماند و روز به روز نیز بر سختی شرایط اقتصادی حاکم افزوده تر می شود. بازپرداخت نکردن اقلام نجومی بدهیهای معوق مانده، پرداخت حقوقهای دهها بلکه گاه صدها ملیونی به کارگزاران دولتی، مدیران بانک ها و مدیران سازمانهای تولیدی و خدماتی، سوء استفاده های برخی از این مدیران از امکانات مالی تحت اختیارشان، اختلاسهای نجومی بی پاسخ رها شده در میان همین اقشار، واگذاری شرکتهای تولیدی و خدماتی به نیروهای نظامی، از جمله و به ویژه به سپاه پاسداران که دراصل وظیفه ی دفاع از مرزهای کشور را بر عهده دارند و تصویب نکردن قوانینی از جمله برای بازگرداندن این شرکتها به مردم، افزایش واردات محصولهای خارجی به قیمت ازکارباز ماندن چرخ تولید داخلی و بی توجهی به وضع دشوار صنایع تولیدی که در زندگی روزمره مان شاهد آنیم و اعمال سیاستهایی دیگر از این قبیل که به یقین سران بلندپایه ی کشور نیز از آن ناآگاه نیستند، از عوامل مهم پدید آمدن وضعیت کنونی در کشورمان است. لازم است یادآور شوم که مردم کشور ما آن قدر وعده های پوچ و بی محتوا از نامزدهای انتخابات و بلندپایگان دولتی شنیده اند که اگر حتی اندکی هم بر فراموشکاری خود چیره شوند و گذشته ها را به یاد آورند فریب این وعده های بی پشتوانه را نمی خورند و به آنها تن نمی دهند. درباره ی موضوع پرداخت یارانه نیز لازم است یادآور شوم که میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. چه گونه می توان انتظار داشت مردمی که شرایط موجود کشور ما را تحمل می کنند واکنشی اندیشیده در برابر موضوع پرداخت یارانه ها از خود نشان دهند و خواهان قطع آنها شوند. چه گونه وضعیت ما ایرانیان را با وضعیت سوئدی ها می توان مقایسه کرد و حال آنکه سوئد یکی از بهترین شرایط اقتصادی را تجربه می کند و مردم و دولتیان آن کشوردر شمار دمکرات ترین مردم و دولتیان جهان اند.
    با توجه به دلایلی که درنقد پاسخ نخست آوردم، پاسخ دوم نیز به گمان من قابل پذیرش نیست، زیرا به معنی فروکاستن از اهمیت شرایط موجود در کشور ماست. قایل شدن وجود رابطه میان ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا و بر سر کار آمدن جریان پوپولیستی (بخوان محمود احمدی نژاد) در ایران نیز بدون آوردن شرح اطمینان بخش درباره ی آن، و نیز با شرحی که پیش از این در باب شایع بودن طرز برخورد پوپولیستی در میان دولتیان دادم، ازنگاه من پذیرفته نیست. با توجه به تبلیغات پوپولیستی در مناظره ی اول، به ویژه از جانب رئیسی و قالیباف، شکل گرفتن اجماعی نخبگانی درون جاکمیت که دیگر به نیرویی که بدون هیچ گونه پشتوانه ی ذهنی، برنامه ی مدون و بدون نگاه به چشم انداز بیست ساله، فقط شعار بدهد، وعده بدهد اجازه ی بروز ندهد، دقیق نمی نماید. پرسش من این است که کدام یک از ۶ نامزد کنونی ریاست جمهوری در جریان مناظره ها یا هیج جای دیگر پشتوانه ی ذهنی، برنامه ی مدون و چشم انداز ۲۰ ساله از خود نشان داده اند که موجب دلگرمی نگارنده ی محترم شده اند؟
    پاسخ خود آقای آصفی به این پرسش مصاحبه کننده که: "شما اطلاع دارید؟" این است که: " اطلاع دقیقی تدارم؛ اما فکر می کنم که پوپولیسم از آن نوع را دیگر اجازه ی میدان گرفتن ندهند، چون کشور را از پایه خراب می کند و ممکن است عکس العمل هایی نیز ایجاد کند که تبعات امنیتی هم در داخل و هم در خارج داشته باشد." این پاسخ نگارنده ی محترم، با توجه به شرحهایی که پیش از این دادم پذیرفتنی و قانع کننده نیست.
    در باره ی پاسخ این پرسش که: "برای جلوگیری از ایجاد چنین فضایی چه باید کرد؟" آقای آصفی نمی گوید که برنامه ی آقای روحانی چیست و او چه گونه می تواند و می خواهد فسادهای گذشته را افشا کند، و حال آنکه رویکرد رسانه ای ضعیفی دارد و نمی تواند از عملکرد خود به خوبی دفاع کند؛ و اقدام عملی او در باره ی این مسئله چه بوده است که بتواند "بخش آسیب پذیر جامعه را که می تواند به عنوان بدنه ی پوپولیسم ابزار شود نسبت به صلاح کشور قانع سازد"؟
    درباره ی پاسخ بعد و ارائه دادن الگو برای اقدام پیشگفته، اگر شرحی افزونتر درباره ی اینکه چه-گونه اقدام برنامه ای و فراگیر در زمان سلطنت سلطان (محمد ششم)، پادشاه کنونی مراکش رخ نموده است که زمینه ی برجاماندن دولت او را فراهم کرده است و ارتباط دادن آن با دیدگاه موج سوم در زمینه ی گذر به دمکراسی (تحول ملی- دمکراتیک ) ارائه داده شده بود، داستان می توانست متفاوت باشد؛ اما متاسفانه آنچه در باره ی این موضوع آورده شده است خواننده را درباره ی وقوع تحولی ملی- دمکراتیک در مراکش قانع نمی کند؛ هرچند که به باور من طرح موضوع ضرورت تحول ملی- دمکراتیک که پتانسیل اقدام در راستای تحقق آن را در آقای روحانی و هیچ یک دیگر از نامزدهای معرفی شده نمی بینم، درست و قابل اعتناست.
    پاسخ به پرسش بعد، درباره ی فشارهایی که به سطوح آسیب پذیر جامعه وارد می آید و طرز برخورد با موضوع تسلیم مردم به پوپولیسم در موقعیتی این چنین، آقای آصفی به درستی پاسخ داده است که: "متاسفانه ما فقط موقع انتخابات به یاد توسعه می افتیم و به یاد می آوریم که طبقه ی کارگری هم داریم. یادمان می افتد که در کلانشهرها ۱۲ ملیون نفر حاشیه نشین داریم و ٣/۲ ملیون نفرفقط در حاشیه ی تهران است."او سپس چنین نتیجه گرفته است که در چنین شرایطی هیچ کار نمی توان کرد؛ اما، پس ازاین باز او به یاد ضرورت انتخابات، حتی در شرایط کنونی (شرایط برگزاری انتخابات) می افتد؛ فقط به این دلیل که مبادا شرایط از این بدتر شود. پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که: کدام یک از نامزدها در شرایطی که هیچ کار نمی توان کرد، سیاست داخلی و خارجی منطبق بر منافع ملی دارند؟ و اگر دارند چرا وضع به اینجا کشیده است؟
در پاسخ به پرسش بعد درباره ی اینکه چه گونه می توان عدالت خواهی را (در برابر پوپولیسم و عدالت خواهی کاذب) به توسعه گره زد، من با بخش عمده ی بحث او در این باب، به ویژه بخش اول آن درباره ی رفتن جامعه مان به سمت فروپاشی و ضرورت اقدام ارژانسی موافقم؛ اما در اینجا نیز برنامه ای جامع و کامل برای برونرفت از موقعیت کنونی نمی بینم؛ هرچند نکته هایی را که او یادآور شده است لازم می دانم. به گمان من، مهمترین بخش مسئله در این زمینه برقراری کامل شفافیت مالی- اقتصادی و رو کردن به اصلاحات دمکراتیک در زمینه ی چند و چون مسئله ی ایجاد امکان رقابت میان لایه های سرمایه داری، محدودیت مالکیت ونظارت موثربر اداره ی شرکتها و ایجاد کردن مالکیت سه بخشی:خصوصی، دولتی و تعاونی، و رقابت آنها با یکدیگر، تقویت اقتصاد ملی از طریق گسترش تولید کالاها و خدمات و کارهایی است که آقای آصفی نیز در اینجا به آنها اشاره کرده است.
در باره ی پرسش بعد درباب دولت رفاه ملی و پاسخ به آن این پرسش مطرح است که اگر دولت رفاه ملی سرانجام به سوسیالیسم می رسید، پس چه شد که این دولت جایش را به نولیبرالیسم واگذار کرد و نتوانست به موجودیت خود در بخش عمده ی کشورهای تابع آن ادامه دهد؟ پرسش دیگر اینکه دولت رفاه ملی درجریان کدام فرایند ممکن بود سرانجام به سوسیالیسم برسد؟ به باورمن، سرانجام دولت دمکراتیک ملی همان سوسیال دمکراسی بود که در احزاب سوسیالیست و سوسیال دمکرات غربی تجلی یافته بود و سوسیال دمکرات ها منادی ان بودند. مابقی این بحث، ازجمله امکان سرکار آمدن پوپولیستی دیگر، به جای آقای احمدی نژاد و ضرورت اقدام عملی در تحول اقتصادی درخور تأیید است، منتها شیوه ی اقدام در اینجا نامشخص مانده است و همان طورکه پیش از این یادآورشدم چاره ی این کارتحول ملی- دمکراتیک است.
    در باره ی پاسخ بعد درباب ریاضت اقتصادی، ضمن تآیید بخشی از پاسخ، صرف نظر از کامل نبودن آن که پیش از این نیز توضیح دادم، تنها این پرسش را می افزایم که: آیا در شرایط کنونی و قرار گرفتن بیشترمردم در زیرخط فقر، آیا می توان از مردم انتظار داشت که باز هم بیشتر از خواسته های خود صرف¬نظرکنند، به امید اینکه فردایی روشنتر در راه است؟ چه کسی این فردا را تضمین کرده است و چه کسی می تواند چنین تصور کند که مردم بیش از این توان تحمل محرومیت را دارند؟
پاسخ پرسش بعد درباره ی اینکه: آیا رفاه وجود دارد؟ به باور من به طور کامل درست و درخور تأیید است، اگر بخش مربوط به یارانه را از قسمت پایانی آن برداریم. پاسخ مربوط به اقصاد ریاضتی روحانی و امکانپذیری آن نیز مشمول همان نقدی است که پیش از این درباب ریاضت اقتصادی آوردم؛ اما تا آنجا که به تخصیص بهینه ی منابع درسازمان برنامه و بودجه مربوط می شود، پاسخ داده شده درست است.
پاسخ به پرسش مربوط به ریاضت اقتصادی و مواجه بودن آن با محدودیتهای سیاسی، به باور من به طور کامل درست و منطقی است. نظرم را درباره ی مهم بودن فقط آموزش و بهداشت پیش از این گفتم و بر این باورم که این دو هدف مهم و محوری را باید درون یک مجموعه ی برنامه ای ملی- دمکراتیک، نه به گونه ای مستقل از آن، تحقق بخشید. بخش دوم این پاسخ درباره ی ضرورتهایی که دولت باید رعایت کند، به گمان من درخور پذیرش است.                                             
    پرسش بعد دوباره به مسئله های آموزش و بهداشت بر می گردد که من به سبب تکراری بودنش از آن می گذرم. در ضمن، در آنچه به توانایی آقای روحانی باز می گردد، به گمان من یک موضوع در نظر گرفته نشده است و آن نیز میزان اختیار رئیس جمهور در برابر دو نیروی دولتی دیگر و مسئول رده ی بالای نظام اسلامی است. من تصور می کنم که حتی اگر کابینه ی روحانی عزم و توان این اقدامها را نیز داشته باشد، در رویارویی با عوامل دیگر تشکیل دهنده ی دولت اسلامی کم می آورد. البته، به گمان من، رئیس جمهور منتخب و اعضای کابینه اش بی تردید باید در برابر این تمهیدات مقاومت کنند و آنچه را که خود درست می دانند و به آن معتقدند انجام دهند؛ البته اگر چیزی باشد که به آن باورمند باشند؛ و البته چنین چیزی طبق قاعده لازم است در برنامه شان در نظر گرفته شده باشد که ما تا کنون از آن بی خبریم. پاسخ مربوط به منبع تأمین بودجه ی فرهنگی را به طور کامل درست و سنجیده می دانم و بر آن تأکید می کنم.
    پاسخ به پرسش بعد درباره ی حوزه ی توان دولت نیز به همین اندازه قابل اعتناست و من آن را تأیید می کنم.
    پاسخ به پرسش درباره ی میزان پذیرش وعده های پوپولیستی در استانهای سنی نشین و تأکید بر مسائل قومی و مذهبی آنان تا اندازه ای درست است؛ اما همه ی مسئله نیست.
    پاسخ به پرسش بعد درباره ی درحد هشدار بودن فقر و اقتصاد ناسالم برخاسته از قاچاق نیز مشمول همین نقد می شود و من از آن می گذرم. از نقد پاسخ بعد درباره ی میزان هزینه ی قابل تحمل کردن فقر در سیستان و بلوچستان نیز به سبب اینکه از منبع و میزان صحت وسقم این آمار آگاهی ندارم می گذرم.
    به باور من، پاسخ به پرسش آخر این مصاحبه نیز تا اندازه ای تقلیل گرایانه و توجه بیش از اندازه ی لازم به مسائل در حد خود مهم قومی و عقیدتی را در بردارد؛ اما آنچه از تبعیض مثبت درباره ی این نواحی گفته شده است، دقیق و سنجیده است و بحث را تا اندازه ای از بن بست تقلیلگرایی بیرون می آورد.
    سرانجام، من به شروع مرحله ی تحول ملی- دمکراتیک در ایران و درک ضرورت آن باورمندم؛ اما بر این باور نیستم که البته راه این تحول به یقین از حرکت براندازانه در کشورمان می گذرد؛ اما بر این گمانم که برای وارد شدن به مرحله ای این چنین بایسته نیازمند فشار از پایین بر عوامل قدرت در کشور برای طرح و اجرای برنامه ی ملی- دمکراتیک هستیم و این روند همزمان به نیرومندی عوامل متمایل به دمکراسی در دولت و اجرای برنامه های ملی و مردمی احتمالی آنان که ممکن است درشرایط کنونی ناگفته، نانوشته و عمل نشده مانده باشد نیز می انجامد؛ اما رسیدن به این هدف نیازمند اتحاد گسترده و نیرومند میان همه ی نیروهای ملی و مردمی بدون حصر و استثناست که برای برقراری دمکراسی و تأمین استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی و صلح می کوشند و به آن باور دارند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست