بدون "منافع ملی" هیچ هویتی برای کشورها متصور نیست
الف. ع. خ
•
نظام هایی که نسبت به "منافع ملی" بی تفاوت هستند و یا نظام هایی که آن را به منافع فرد یا گروه خاص تقلیل می دهند، تنها به فروپاشی خود کمک می کنند، استقلال یک کشور در گرو شناسایی و احترام به "منافع ملی" آن کشور است. "منافع ملی" فاکتور مهمی در تشخیص هویت یک کشور است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۰ بهمن ۱٣٨۵ -
٣۰ ژانويه ۲۰۰۷
"منافع ملی" عبارتی است که در مباحث سیاسی و حقوقی استفاده فراوانی از آن می شود. این عبارت بیش از همه در زبان قدرت حاکمه و افراد وابسته به آن جاری می شود، افراد و گروهای سیاسی و حقوقی نیز هر از گاهی در مباحث خود به مفهوم "منافع ملی" اشاراتی دارند. این مفهوم (منافع ملی) سایه ای آنچنان گسترده دارد که ناگزیر در اغلب مباحث، خود را تحمیل می کند.
در جوامع و کشورهای استبدادی همواره مفهوم "منافع ملی" به منافع فرد یا گروهی خاص (حاکم یا هیئت حاکمه) تفسیرمی شود. سوء استفاده گسترده از این مفهوم توسط رژیم های استبدادی و عوامل آنها، ابهامات آن را نزد افراد و گروهای مختلف جامعه بیشتر می کند.
در برخی تفکرات سوسیالیستی از جمله کشورهای سوسیالیستی سابق نیز از "منافع ملی" مفهومی بسیار ضعیف و کم رنگ وجود داشته و دارد، تا حدی که در اردوگاه سابق سوسیالیسم، یعنی اتحاد جماهیرشوروی مقوله ای تحت عنوان "منافع ملی" به هیچ وجه مورد توجه قرار نمی گرفت. در کشورهای اروپای شرقی نیز "منافع ملی" به منافع حزب و در نهایت به منافع "حزب برادر بزرگتر" تقلیل می یافت. حزب کمونیست نیز با شعار پیش بسوی جامعه اشتراکی، عملا "منافع ملی" را به منافع تمام زحمت کشان جهان تعمیم می داد.
ناگفته نماند، هرچند احزاب کمونیست در اردوگاه شرق، آرمان های جامعه نگرانه چپ را با دیکتاتوری و زیر پا گذاشتن "منافع" ملت های خود، دنبال می کردند، اما "تفکر سوسیالیستی" را از محافل روشنفکری اروپا و آلمان به اقصا نقاط جهان در آفریقا، آسیا و آمریکا گسترش داده و نگاه جامعه گرایانه را حتی به سیستم های فردگرایانه اردوگاه غرب نیز تحمیل نمودند، البته خساراتی را نیز همچون "دوستی خاله خرسه" به ملت ها و کشورهای دیگر وارد آوردند.
گستردگی مفهوم "منافع ملی" از منتهی الیه چپ تا منتهی الیه راست، سبب شده تا این عبارت در میان اپوزیسیون ایرانی نیز از ابهامات و برداشت های متنوعی برخوردار شود. نمود این تنوع در مصاحبه سامانه تلاش با آقای ف. تابان به وضوح نمایان است.
البته انگیزه و هدف این بحث فقط معطوف به موارد گفته شده درمصاحبه فوق نیست،بلکه چند مطلب دیگر نیز در برانگیختن این یادداشت نقش داشته اند.
برداشت ها از مفهوم "منافع ملی" آنچنان متنوع است، که از منافع یک فرد تا منافع تمام بشریت در نوسان است. یعنی برخی ها منافع ملی را به منافع یک فرد به عنوان رهبر یا پادشاه تقلیل می دهند و برخی دیگر آن را به منافع تمام بشریت بسط می دهند. تفاسیر افراطی از اندیشه های فردگرایانه و جامعه گرایانه می تواند مفهوم منافع ملی را تا بدین حد گسترده و در عین حال متعارض گرداند.
هدف محوری این بحث پیروی از روش های میانه روانه نیست، بلکه هدف، پیگیری و تشخیص تعاریف درست از مفاهیم است، تعاریفی که همه افراد بشریت چه در قالب فردی و چه گروهی، چه چپ و چه راست، آن تعریف را "درست" می دانند.
در این یادداشت تا حد توان نشان خواهم داد که اولا کمیتی تحت عنوان "منافع ملی" در کشورها وجود دارد، ثانیا این کمیت کاملا مشخص و آشکاراست که نمی توان آن را به منافع یک فرد یا منافع همه بشریت تفسیر نمود.
ثالثا اگر در تفسیر "منافع ملی" سوء برداشت وجود دارد و اگر "منافع ملی" به دست فرد یا گروهی به ضد خود بدل می شود، توجیه کننده آن نیست که تصور کنیم چنین کمیتی هرگز وجود نداشته و ندارد.
برای توضیح بیشتر به "شخصیت" پدیده ها می پردازم. این ویژگی تمایز میان پدیده ها را هر چه بیشتر آشکار می سازد.
همانگونه که "شخصیت" در تفاوت و تمایز میان افراد انسانی مقوله مهمی به حساب می آید، شخصیت و یا "تشخص" برای مجموعه های انسانی نیز قابل اهمیت است. یعنی همانگونه که مشخصه افراد در ویژگی های شخصیتی آنها نمود دارد، مشخصه مجموعه های انسانی، مانند ملت ها نیز می بایست در ویژیگی های مشخص و قابل تشخیصی بروز و ظهور یابد، یکی از این ویژگی های مشخص برای ملت ها "منافع ملی" آنان است. یعنی ملت ها یا کشورها با مشخصه "منافع ملی" از هم تمیز و تشخیص داده می شوند.
منافع ملی نه منافع یک فرد مثل رهبر یا پادشاه است و نه منافع همه جهانیان! بلکه منافع مجموعه ای از انسانهایی است که در یک واحد جغرافیایی به نام "کشور" زندگی می کنند. انسان معاصر نیز در قالب همین واحدهای متنوع و متکثر به فعالیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اشتغال دارد. هر کدام از این واحدها به تناسب ویژگی فرهنگی و بومی خود، وارد مراودات و مبادلات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در جهان می شوند، هر یک از این واحدهای انسانی برای ارتقاء هر چه بهتر وضعیت زندگی خود با دیگران رقابت می کنند، نتیجه این رقابت ها در واحدهای (کشورهای) مختلف، متفاوت است، خصوصا در مسائل اقتصادی این تفاوت چنان آشکار است که می توان این تفاوت ها را در میزان درآمد سرانه شهروندان یک کشور به وضوح مشاهده نمود.
از آنجایی که امروزه درآمد اقتصادی و بالا بردن توان ملی کشور،علاوه بر ظرفیت های داخلی به معاملات و مراودات با کشورهای خارجی، از طریق سرمایه گذاری، تجارت، بازرگانی و نظایر آن وابسته است، عملکرد مناسب یا نامناسب حاکم و یا هیئت حاکمه در حوزه های سیاسی و اقتصادی چنان آشکار است که می توان با عملیات ساده ای میزان دستاورد و دفاع از منافع ملی را محاسبه نمود، منافع ملی در حوزه های دیگری از جمله حوزه های علمی، فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی نیز وجود دارد، محاسبه چگونگی عملکرد حاکمان در آن زمینه ها نیز چندان دشوار به نظر نمی رسد.
مادامی که واحد پول و همچنین زبان و فرهنگِ متفاوت در میان جهانیان وجود دارد، منافع ملت ها(منافع ملی) با یکدیگر قطعا متفاوت خواهد بود، ارزش واحد پول آنچنان اهمیت دارد، که جابجایی یک ریال و یا یک سنت از یک کشوری به کشور دیگر توان اقتصادی کشورها را متاثر می سازد. از آن بیشتر اهمیت فرهنگ و زبان به حدی است که حتی واحد پول یکسان، نتوانست جماهیر شوروی سابق را در کنار یکدیگر نگه دارد. حتی در اروپا نیز علی رغم واحد پول یکسان، فرهنگ و زبان،عامل مهمی در تفاوت و تمایز میان کشورها محسوب می شود.
وجود تفاوت در منافع ملت ها لزوما به تعارض میان آنان منجر نخواهد شد، ملت ها می توانند با گفتگو و مدارا و با مبادله امکانات و توانایی های یکدیگر و برطرف کردن کمبودها و نارسایی های یکدیگر، راه همزیستی سوسیالیستی را هموار کنند. البته این مسئله در گرو آن است که حکام کشورها نماینده مستقیم و واقعی شهروندان کشورخود باشند.
متاسفانه در کشورهای سرمایه داری "منافع ملی" به منافع گروهای سرمایه دار تقلیل می یابد و در اردوگاه سابق سوسیالیستی نیزمنافع ملی به منافع همه ملت ها تعمیم داده می شد.
وجود همین نوسانات در مفهوم "منافع ملی" باعث می شود تا در یک جا به بهانه "رقابت آزاد" منافع ملت ضمیمه منافع یک فرد و یا یک گروه خاص شود و در جایی دیگر به بهانه "توزییح مناسب ثروت" چنین منافعی اصولا در نظر گرفته نشود.
درست است که بدون در جریان انداختن سرمایه، آنهم در شرایط آزاد و رقابتی، نمی توان به رشد اقتصادی و کارآفرینی دست یافت. اما با انباشته شدن ثروت و عدم توازن در توزیع آن نیز، نمی توان زندگی سعادتمندی را برای کل بشریت متصور شد. رعایت و عمل به هریک از ویژگی های فوق، اگر ممکن باشد، ابتدا در واحدهای کوچکتر امکان پذیر خواهد بود.
مجموعه انسانی تحت عنوان "ملت" آنهم با محور قرار دادن "منافع ملی" مناسب ترین واحدی خواهد بود تا بتوان"رقابت آزاد" و "توزیح مناسب ثروت" را همزمان در یک جامعه به مرحله عینیت درآورد. اگر چنین موضوعی در واحد کوچکتری مانند واحد "ملی" امکان پذیر نباشد در حوزه بین المللی هرگز ممکن نخواهد شد.
قطعا انسانها با حفظ هویت مستقل و در قالب واحدهای مختلف، و با توسل به خرد جمعی خویش قادر خواهند شد، قوانین و مقررات محکمی را هم برای "رقابت آزاد" و هم برای "توزیح مناسب ثروت" ایجاد نمایند، ایجاد چنین قوانینی قطعا از مسیر نابودی تنوع و تکثر در جهان نخواهد گذشت. وجود تنوع و تکثر از ویژگی های ذاتی جهان هستی است. تمام این تنوع و تکثر نیز در واحدهای متفاوتی قابل تشخیص هستند. واحد "ملت" نیز یکی از این واحدهاست. این واحد و نمونه چنین واحدهایی، جهان را زیباتر از آنچه که هست نمایان خواهند ساخت.
انسان می تواند در خوبیها و درستی ها رقابت کند و نفس رقابت را بر محور ارتقاء همنوعان خود قرار دهد. نه آنکه در تلاش باشد پیروزی خود را بر ویرانه شکست دیگران بنا کند، ما انسانها در شدیدترین شکل تضاد و درهمه حال، موارد مشترک فراوانی برای گفتگو و همزیستی با یکدیگر دراختیارداریم.
"شخصیت" هر پدیده ای بهتر است در شرایط ثبات و آرامش شکل بگیرد، در این صورت عصبیت و یکجانبه گرایی رخت بر می بندد. بهتر است شرایط "تشخص" پدیده ها را بدآنگونه که گفته شد فراهم آوریم، یعنی در صلح و آرامش و بدور از تنش! تشخص فرد، گروه و جامعه اگر در صلح شکل بگیرد، میوه آن تا جهان خواهد بود، جاودان خواهد ماند.
منافع انسان از زمان کودکی تا زمانی که حتی برای زندگی و اقامت به کرات دیگرمی رود در واحدهای مختلف انسانی معنا می یابد، وقتی کودک است منافع او در خانواده دنبال می شود، وقتی بزرگ می شود منافع او در مناسبات داخلی جامعه از طریق عضویت در گروها و نهادهای مدنی و تشکیلات صنفی تامین می شود، در مناسبات خارجی نیز منافع او در قالب "منافع ملی" از طریق دولت متبوعش دنبال می شود. اگر فردا در کره ای دیگر از منظومه شمسی یا هر جای دیگر از عالم، حیاتی شبیه آنچه که در زمین داریم مشاهده شود حقوق او در قالب "منافع بین المللی" در مقابل ساکنان آن کره کشف شده، دنبال خواهد شد، اگر شهروند افتخاری مثلا مریخی ها شود باز هم برای حفظ سلامت منظومه، و جلوگیری از برخورد شهاب سنگها یا هزاران موارد زیست محیطی دیگر می تواند همکاری و همزیستی مفیدی با ساکنان زمین داشته باشد.
"رقابت آزاد" در واحدهای متکثربشری نه تنها آسیبی به حیات و زیست آن نخواهد زد بلکه اصل پیشرفت و موفقیت بشر را تسریع خواهد نمود. از میان برداشتن "رقابت" و نابودی "تنوع آدمیان"، نتیجه قابل توزیعی را بدست نمی دهد مگر عقب ماندگی و فقر را!
انسجام در ذرات متنوع عالم هستی نشان می دهد که تنوع و تکثر به هیچ وجه به انسجام و یکپارچگی جهان آسیب نمی زند. "واحدها" فقط ابزار شناسایی هستند نه لزوما اسباب رویارویی!
تلاش های اردوگاه سوسیالیستی در تعمیم منافع کشور به منافع کل جهانیان، هرچند تلاشی آرمانگرایانه و مقدس بود اما به دلیل عدم انطباق آن با واقعیت، هرگز نتوانست کلیت خود را حفظ نموده و کشورهای دیگر را در نظام خود ادغام نماید، البته اردوگاه سوسیالیستی بعد از جنگ جهانی دوم و در کوران تقسیم غنایم جنگی میان فاتحان جنگ! توانست برخی کشورهای اروپای شرقی را ضمیمه نظام فرهنگی و اقتصادی خود کند اما همگان دیدیم که چگونه فروپاشید و نه تنها نتوانست اقمار غنیمت گرفته شده خود را حفظ کند، بلکه قادر نشد جماهیر تحت نفوذ خود را نگه دارد.
نظام هایی که نسبت به "منافع ملی" بی تفاوت هستند و یا نظام هایی که آن را به منافع فرد یا گروه خاص تقلیل می دهند، تنها به فروپاشی خود کمک می کنند، استقلال یک کشور در گرو شناسایی و احترام به "منافع ملی" آن کشور است. "منافع ملی" فاکتور مهمی در تشخیص هویت یک کشور است.
بحث را با نوشته ای از همین قلم به پایان می برم، اینجانب قبلا در مطلبی تحت عنوان "اخلاق اپوزیسیونی یا اپوزیسیون اخلاقی؟" نوشته بودم:
«هویت هر فرد، قوم یا ملت شناسنامه اوست. هویت با وجود مترادف، و با حق رابطه ای تنگاتنگ دارد، هویت است که انسان را از دیگران، و جامعه او را از سایر جوامع متمایز می کند. و او را صاحب حق می گرداند، اصل "تمایز" در هویت ها اصل تفرقه افکنانه ای نیست، تمایز نا پیوستگی، نا هماهنگی و نا همدردی نیست، تمایز صرفا مقوله ای از جنس تنوع است، و هویت مقوله ای از جنس وجود!
هر چند ممکن است، ملت های مختلف جهان به مشکلات مشترک فراوانی دچار باشند، اما به طور طبیعی هر کدام از آنان مشکلات و مسائل بومی خاص خود را دارند و نمی توانند بدون هویتی مستقل و زنده به عنوان واحدی تاثیر گذار در جهان مطرح باشند. تاریخ زندگی اجتمایی بشر گواه آن است که بدون وجود هویت بارز و مستقل درپدیده های انسانی، هیچ پدیده ای قابل اعتنا نیست. "هویت" مسئله روانی مهم و قابل توجه ای در شخصیت انسان است. هر گاه انسان از مسائل و مشکلات طبیعی خود فارغ می شود به ریشه های هویتی خود نگاه قابل توجه ای دارد.
فرد اگر هویتی مستقل برای خود قائل نباشد و از خود رای و نظری نداشته باشد در مناسبات اجتمایی به شکل ذره ای انباشته شده در توده ای سیال بدل خواهد شد. جامعه نیز اگر به هویتی مستقل و بارز دست نیابد هرگز نمی تواند در مناسبات اجتمایی نقشی تاثیر گذار داشته باشد. تمام واحدهای انسانی برای حضوری زنده و پویا در مناسبات اجتمایی لازم است که از خود هویتی مستقل و واحد داشته باشد. روستا، شهر، منطقه، ایالت، قوم و کشور واحدهای مختلف انسانی هستند که هریک از آنان بدون هویتی آشکار و مستقل هرگز وجود خارجی نخواهند یافت، با حضور هویت ها و اراده های آشکار و مستقل است که مجموعه منافع مختلف و ریز و درشت انسانی شکل می گیرد و در نهایت با تجمیع آنان منافع ملی و بین المللی سامان می یابد، این هویت یابی از فرد شروع شده، و در مجموعه های کوچک و بزرگ انسانی ادامه می یابد. ترجیح منافع از جانب این هویت ها نیز به شکلی متسلسل از فرد به مجموعه های بزرگتر انسانی اولویت بندی می شود، یعنی به طور طبیعی انسان ابتدا به منافع فردی خود می اندیشد، سپس به منافع خانوادگی ، شهری ، قومی و ملی خود اندیشه می کند. با وجود چنین هویت ها و اراده های مستقل است که هویت و اراده ای ملی شکل می گیرد و با وجود اراده ملی است که می توان در جهان وجود داشت و تاثیر گذار بود، تنها با گفتمانی حق محور چنین هویتی هایی قابل حصول هستند، جویندگان حقوق مشترک هرگز با مچ گیری، شماتت و افترا به هویتی آشکار و تفاهمی پایدار دست نخواهند یافت، انسان و مجموعه های انسانی بی هویت و بی اراده هرگز به عنوان واحدی مستقل وجود خارجی نخواهند داشت تا چه رسد به حضوری تاثیر گذار!
برای جلوگیری ازآسیب هایی که ممکن است به هویت های مستقل و متفاوت وارد شود لازم است حقوق هر یک از آنها نسبت به دیگری تبیین گردد. یعنی با تبیین حقوق فرد و حقوق جامعه و تبیین نسبت این حقوق با یکدیگر می توان به وجود هویت های مستقل امکان بروز داد.
همانگونه که "زبان" هویت فرد را آشکار می کند و او را صاحب حق می گرداند، "گفتمان" نیز هویت جامعه را آشکار ساخته و حقوق مربوط به آن را تبیین می کند. حقوق متناسب با خلقیات انسان تنها از تبیین بدیهی ترین خلقیات او زاده می شود، نباید از تبیین امور بدیهی به صرف آنکه بدیهی و پیش ِ پا افتاده هستند پرهیز نمود، بلکه تمام زندگی انسان متشکل از روابطی است که میان همین بدیهییات وجود دارد. چنین گفتمانی به خودی خود "علوم انسانی" متناسب با منافع هر هویت مستقلی را فراهم خواهد آورد.»
در پایان لازم است یادآور شوم: دستیابی به آرمان سوسیالیسم تنها از طریق تلاش در جهت گسترش جامعه مدنی امکان پذیر است، جامعه مدنی نیز جامعه ای متکثر است. جامعه متکثر قدرت را متکثر می کند، قدرت متکثر منافع افراد و گروهای متکثر را بسی بیشتر از قدرت های مطلق و جوامع یکدست تامین خواهد نمود.
نمی توان گوناگونی قومی و نژادی انسان ها را نادیده گرفت و هر سخنی پیرامون "هویت" را بیهوده تلقی نمود. روان انسان، وابسته به محیطی است که در آن پرورش می یابد. این وابستگی به حدی است که شاید زشتی های آن نیز زیبا دیده شود، محیط زندگی بشر در دوران شکل گیری شخصیت او تا حد زیادی با وجود و شخصیت او عجین شده است. این عجین شدگی هیچ تعارضی با عجین شدگی دیگران ندارد. زیبایی محیط پرورش یافته یکی، مغایرتی با زیبایی محیط پرورش یافته دیگری ندارد. افتخارات محیط پرورش یافته یکی، با افتخارات محیط پرورش یافته دیگری تمایز و تضادی ندارد. فخر یکی لزوما از شرم دیگری حاصل نمی شود. ممکن است، بطور ظاهری و رسمی بتوان ملیت و نژاد افراد را تغییر داد اما این امر به صورتی روانی هرگز اتفاق نخواهد افتاد، حتی فردی که تغییر ملیت داده باشد،همواره اعماق وجودی خود را در محیط پروشی سابق خود جستجو می کند. اینگونه احساسات، حتی در آنهایی که چنین واقعیت هایی را انکار می کنند نیز وجود دارد. نمی توان احساسات دیگران را همچون احساسات خود نادیده گرفت و یا آنها را سرنگون نمود. احساس یعنی انسان!
تفاوت روانشناختی انسان ها هیچ قائده درست دیگری را به چالش نمی کشد. چرا تصور می کنیم انسان میهن پرست نمی تواند سوسیالیست باشد، چرا تصور می کنیم مباهات در وادی سوسیالیسم معنا ندارد. این چگونه جهان بینی است که علائق شادمانه انسان را به رسمیت نمی شناسد، با نفرت کینه توزانه در مقابل امپریالیسم، جهان شادمانی نمی توان ساخت. آرمان سوسیالیسم به تلاشی روانشناختی محتاج است، سوسیالیسم امری وجدانی است، بهتر است آن را با انتقادی تند اما صلح آمیز در عاملان امپریالیسم نفوذ داده و درونی کنیم! جنگ، قسمت همه ما را خون خواهد کرد، اگر آب و نانی برای تقسیم کردن وجود داشته باشد، فقط در صلح خواهد بود. "صلح و آزادی بیان" نفوذ منتقدین نظام سرمایه داری را، به درون وجدان های بیدار بیشتر خواهد کرد. بیشترین "آگاهی" در شرایط گفتگو و صلح توزیح خواهد شد. حتی اگر عاملان سرمایه داری، پیشتاز درگیری و جنگ باشند، این سوسیالیست ها هستند که باید از آن اجتناب کنند، چرا که جنگ کلاس همه آگاهی ها را، از جمله کلاس آگاهی طبقاتی را تعطیل می کند!
--------------------
"اخلاق اپوزیسیونی یا اپوزیسیون اخلاقی؟" منتشر شده به تاریخ یازدهم خرداد ٨۵ در خبرنامه وزین گویا.
|