آتش زیر خاکستر را شعله ورتر نکنیم
اتابک نویدی
•
ایران باید به عنوان یک کشور چند زبانه معرفی شود تا بتواند همانند کشورهای چندزبانه دیگر همچون سوئیس، بلژیک و یا کانادا به حیات خود ادامه دهد و گرنه سرنوشتی همچون یوگسلاوی سابق در انتظارش خواهد بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۰ بهمن ۱٣٨۵ -
٣۰ ژانويه ۲۰۰۷
بحث حقوق ملتهای ساکن در ایران چیزی است که هر کسی از زاویه ای - متاسفانه خیلی مواقع تنگ نظرانه - به آن می نگرد. در واقع یک تحلیل جامع که همه دیدگاهها را بدون هر گونه تعصب در کنار هم گذاشته و یک نتیجه معقول و منطقی از آن بدست آورد وجود ندارد. هدف از این نوشته ارایه تحلیل جامعی که به تمامی دیدگاههای موجود بپردازد نبوده بلکه هدف فراخواندن نویسندگان و تحلیل گران محترم به بحث و تبادل نظر در مورد این موضوع مهم می باشد.
برخی از نویسندگان به مشکلات موجود در جامعه ایران فقط از یک زاویه محدود نگاه کرده و بدون در نظر گرفتن عقاید دیگران سعی در ارایه راه حلی می کنند که مورد پسند گروه دیگر نیست. چیزی که در اینجا فقدان آن مشاهده می شود شناخت و احترام به عقاید دیگران است. یکی سرسختانه از تمامیت ارضی ایران به هر قیمت ممکن سخن می گوید، آن یکی از فدرالیسم که در آن ایران بر اساس ملیتها و شواهد تاریخی مرزبندی می شود سخن می راند و دیگری تجزیه ایران را یگانه راه نجات ملتهای ستم دیده ایران می شمارد. هیچ یک از این گروهها تحمل شنیدن سخنان گروه دیگر را ندارد. هر کدام از این دیدگاهها هر چند که متفاوت و شاید متضاد باشند در جای خود محترمند. اما فراموش نشود که نه من و نه تو بلکه کل مردم در این موضوع تصمیم نهایی را می گیرد.
چندی پیش مقاله1 جالبی از آقای بهرام حسین زاده را می خواندم که در آن به نکته مهمی اشاره شده بود. وی معتقد است که:
« ... هیچ لزومی ندارد، حتی برای جدا شدن از پیکرهی ایران کنونی و تجزیهطلبی، به دروغ و جعل متوسل شد. در نهایت این مردمان یک واحد جغرافیایی هستند که طی یک رفراندوم، حق انتخاب خویش را بمنصه ظهور میرسانند و خواست خود را بیان میکنند؛ و اگر مردمانِ سرزمینی بخواهند از پیکره ی یک کشور جدا بشوند آیا دستزدن به خشونت و سرکوب خونین آن مردمان با توجیه "تمامیت ارضی" عقلانی و ممکن است؟... »
و در جایی دیگر می نویسد:
« ... مهم نیست که این مردمان از چه نژاد و تباری هستند و این زبانِ ترکی از چه زمانی به این سرزمین آمده است. آنچه که مهم است این است که در حال حاضر مردمانی با این زبان در سرزمینی زندگی میکنند و حق دارند به این زبان بگویند و بنویسند و آموزش ببینند. برای این حق و سایر حقوق انسانی، نیز نیازی به دستکاری تاریخ نیست. »
براستی که جواب تحریف را نباید با تحریف داد، در اعتراض به کتابسوزی نباید کتاب سوزاند و بالاخره در مقابل افراطیون نباید متوسل به افکار افراطی شد.
مهندس نورالدین غروی در مصاحبه ای2 با رادیو آزادگان در مورد «تلاش در جهت تغییر زبان آذری به ترکی ترکیه... » بحثی را شروع می کند و تنها از یک بعد به موضوع نگاه کرده بی آنکه دلایلی بر علل آن بیاورد آنرا به سادگی محکوم می کند. در واقع ابعاد دیگر قضیه برایش یا اهمیتی ندارد و یا اینکه به دلایلی آنها را نادیده می انگارد. وی اشاره به افراطی گری در ترکیه می کند که کردها در آنجا ترکهای کوهی خوانده می شوند که عملی است کاملا مردود و مغایر موازین حقوق بشر. در حالیکه وی هیچ اشاره ای نمی کند به اینکه ما همین مشکل و حتی بدتر از آنرا در ایران خودمان داریم که ترکهای آذری، ترک خر خوانده می شوند.
مهندس غروی اشاره می کند به استحاله فرهنگی اقوام ساکن در ترکیه که بنده هیچ منکر آن نیستم. اما عین همان سیاست را که در این ایران خودمان بر علیه ترکها، کردها، عربها، بلوچها و ... بکار گرفته می شود بکلی نادیده می گیرد گویی در ایران چنین مشکلی اصلا وجود ندارد.
ایشان در سخنانش به مطلب جالبی اشاره می کند. اینکه برخی از پان ترکیستها درصدد آنند که مثلا ثابت کنند نظامی گنجوی به زور شاهان زمانه به فارسی شعر سروده و گرنه اشعارش را به ترکی می سرایید. این نظریه به همان اندازه مضحک است که بگویند مردم آذربایجان به زور چماق ترک شده اند و چندین قرن پیش همه به فارسی سخن می گفتند.
مهندس غروی پان ترکیسم را خطری جدی برای ایران و آذربایجان می بیند و از تهدید فرهنگی ترکیه بر علیه آذربایجان ایران انتقاد می کند. وی با ظاهری دلسوزانه از تغییر زبان ترکی آذری به ترکی ترکیه سخن می راند. این نگرانیها کاملا بجا! اما باز هم کاملا یکطرفه به موضوع نگاه می کند. زبان ترکی آذری در معرض خطر بزرگ دیگری نیز هست که بکلی از طرف ایشان نادیده گرفته می شود. عدم وجود امکان آموزش به زبان ترکی در مدارس موجبات اینرا فراهم آورده که سیل عظیم کلمات وارد شده از فارسی و عربی – باز از طریق فارسی – و حتی ترکیبات ساختاری زبان فارسی به زبان ترکی آنرا در معرض خطر جدی قرار دهد. این خطر خطری به مراتب بزرگتر است چرا که زبانهای ترکی و فارسی دو زبان کاملا متفاوت – حتی از دو کاتگوری کاملا متمایز – بوده در حالیکه ترکی آذری و ترکی ترکیه فقط دو لهجه متفاوت یک زبان واحد هستند. بطوریکه با دانستن یکی می توان دیگری را در مدتی کمتر از دو - سه ماه یاد گرفت. بنابراین به سادگی می توان فهمید که ایشان در اصل هیچگونه دغدغه زبان ترکی آذری و خطر تغییر آنرا ندارد.
وی در جایی دیگر اشاره می کند که زبان و فرهنگ مردم علیرغم هجوم عربها، مغولها و... تا بحال زنده مانده و بنابراین همچنان زنده و پابرجا خواهد ماند که البته هیچ شکی در آن نیست. ولی در عصر حاضر همه دوستدار شکوفایی فرهنگ و زبان خود و مطرح شدن آن در سطح بین المللی هستند که متاسفانه فرصت و اجازه اینکار به زبان ترکی آذربایجانی در ایران داده نمی شود. بعید می دانم که کسی دلیل قانع کننده ای برای محروم نمودن مردم آذربایجان و دیگر ملتهای ساکن در ایران از تحصیل به زبان مادری خود داشته باشند. دلایل و یا بهتر بگویم بهانه ها هر چه باشد حول محور مسایل سیاسی، امنیتی، خطر پان ترکیسم، خطر تجزیه کشور و ... است. ولی نباید فراموش کرد که مرزهای ایران با ناآگاه نگه داشتن مردمانش مرزهای استواری نخواهد بود. این مرزها را می توان با مرزهای یوگسلاوی سابق مقایسه کرد.
مهندس غروی در جایی دیگر به مسئله یوگسلاوی سابق اشاره می کند که مردم آن که زمانی با هم دوست بودند، با هم مدرسه می رفتند، به مهمانی همدیگر می رفتند به یکباره به دشمنانی بدل شدند و حوادث خونین کشتار فجیع مردم بیگناه را در سراسر یوگسلاوی در این عصر – به اصطلاح مترقی – آفریدند. من به این موضوع از زاویه دیگری نگاه می کنم. وضعیت یوگسلاوی سابق در اواخر عمر خود به مثابه آتش زیر خاکستری بود که با نسیمی کنار رفت و آن فجایع را سبب شد. آتشی که توسط سردمداران یوگسلاوی سابق بویژه مارشال تیتو برافروخته می شد.
بگذارید هشداری برای آنهایی که تنها یک بعد از مسایل و مشکلات مردم ایران را در نظر می گیرند و ابعاد دیگر را بکلی نادیده فرض می کنند، باشد. مرزهای ایران امروز همچون مرزهای یوگسلاوی سابق است. آتش زیر خاکستر را شعله ورتر نکنیم. هنوز می توان از فجایع یوگسلاوی، عراق و افغانستان درس عبرت گرفت. هنوز می توان با احترام به حقوق مردم ایرانی ساخت که در آن هر ایرانی از هر نژاد و زبانی که باشد به ایرانی بودن خود افتخار کند. یک سوئیسی آلمانی زبان خود را هیچ موقع آلمانی نمی داند. یک بلژیکی فرانسوی زبان خود را فرانسوی فرض نمی کند. می توان ایرانی ساخت که در آن یک ایرانی ترک زبان به ایرانی بودن خود افتخار کند. اگر تعریف درستی نتوانیم ارایه دهیم باید که تن به تجزیه ایران دهیم چونکه با زور چماق و فریب دادن مردم و ناآگاه نگه داشتن آنها نمی توان ایران ساخت.
به نظر من دو موضوع بسیار مهم در خصوص ملتهای تحت ستم ایران است که که بدون تحقق آنها امیدی به آینده ایران نیست چرا که فعالیتهای گروههای مختلف، همچون بردارهایی در جهات متفاوت خواهند بود که همدیگر را خنثی خواهند کرد.
موضوع اول حمایت گسترده از تصویب قوانینی که بر اساس آنها هر گونه فعالیت، نشر و اشاعه افکار نژادپرستانه به سختی مورد مجازات قرار گیرد. به عنوان مثال، بودند آنهایی که توقیف روزنامه ایران را به خاطر درج مطالب موهن نسبت به ترکها مغایر با آزادی بیان معرفی می کردند!! که این خود نوعی حمایت از افکار نژادپرستانه است. به عنوان مثالهای دیگر، می توان به پرسشنامه موهن صدا و سیما، برخی سریالها و فیلمهای پخش شده از صدا و سیما، جوکهای زننده و اهانت آمیز به ترکها که تقریبا در همه شهرهای فارس زبان بویژه تهران و در برخی مراسمات – مثل شوی ماهی صفت – به منظور خنداندن مردم استفاده می شود اشاره کرد. مشابه چنین جوهای نژادپرستانه ای زمانی در جاهای مختلف اروپا مثل انگلیس و آلمان حاکم بود که با تصویب قوانین سفت و سخت و اعمال مجازاتهای سنگین تقریبا به حیات آنها خاتمه داده شده است.
موضوع دوم اینکه ایران باید به عنوان یک کشور چند زبانه معرفی شود تا بتواند همانند کشورهای چندزبانه دیگر همچون سوئیس، بلژیک و یا کانادا به حیات خود ادامه دهد و گرنه سرنوشتی همچون یوگسلاوی سابق در انتظارش خواهد بود. منظور از یک کشور چندزبانه هم اینست که هر کسی ملزم به یادگیری حداقل دو زبان از زبانهای ایرانی است. بدین ترتیب به عنوان مثال هر شخص ترک زبان از دوران کودکی دو زبان فارسی و ترکی را آموزش می بیند و فارس زبانها هم به دلخواه خودشان یکی دیگر از زبانهای غیر فارسی را به عنوان زبان دوم برگزیده و یاد می گیرند. مزیت اینکار در وهله اول اینست که هر ایرانی فرصت آنرا پیدا می کند که زبان مادری خود را در کنار زبان فارسی یاد بگیرد. همچنین هر ایرانی فارس زبان نیز حداقل با یکی از زبانهای دیگر ایرانی آشنا می شود و بدین ترتیب حس کاذب خود برتربینی که زبانش زبان رسمی کشور است و دیگران "موظفند" آنرا یاد بگیرند تا با او ارتباط برقرار کنند را از بین می برد. علاوه بر آن، خانواده هایی که به دلایل متفاوت از شهرهای دیگر به شهرهایی مثل تهران مهاجرت می کنند این فرصت را خواهند داشت تا فرزندانشان زبان مادری خود را در کنار زبان فارسی یاد بگیرند.
1 تجریهطلبی و نظامی گنجوی - بهرام حسینزاده
www.akhbar-rooz.com
2 تلاش در جهت تغییر زبان آذری به ترکی ترکیه، اهداف و چگونگی این تلاش ها - نورالدین غروی
www.iran57.com
www.iran57.com
|