سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آیا در عراق جنگ اجتناب‌ناپذیر بود؟


هادی پاکزاد


• هدف از پاسخ به این سئوال، مقصود جدی‌تری را در نظر دارد: آیا در این آغاز قرن بیست و یک‌، که فقط شش سال از عمرش گذشته است، این بشریتِ مانده از چند هزار سالِ تاریخِ نانوشته و نوشته می‌تواند تدبیری اتخاذ کند تا برای همیشه بساط جنگ و کشتار را به خاطره‌هایی وحشتناک از وحشی‌گری‌های انسان‌های عقب مانده‌ی گذشته بسپارد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٣ بهمن ۱٣٨۵ -  ۲ فوريه ۲۰۰۷


هدف از پاسخ به این سئوال، مقصود جدی‌تری را در نظر دارد: آیا در این آغاز قرن بیست و یک‌، که فقط شش سال از عمرش گذشته است، این بشریتِ مانده از چند هزار سالِ تاریخِ نانوشته و نوشته که به تعداد انسان‌های آمده‌اش تجربه آموخته است، می‌تواند تدبیری اتخاذ کند تا برای همیشه بساط جنگ و کشتار را به خاطره‌هایی وحشتناک از وحشی‌گری‌های انسان‌های عقب مانده‌ی گذشته بسپارد و شرّ آن را از سر بشریت حال و آینده به دور افکند؟
هدف دیگری که از طرح سئوالِِ عنوان در نظر است پرداختن به مقوله‌ی جنگ‌هایی‌ست که ظاهراً قرار است مشابه با آن‌چه در افغانستان و عراق به‌وجود آورده شد، در دیگر کشورها هم، مثل کره شمالی، سوریه، ایران و... شعله‌ور شود تا اهداف و استراتژی دراز مدت امپریالیست‌ها که همان بلعیدن همه‌ی جهان است تحقق یابد. نتیجه‌ی سئوال این نوشته می‌خواهد این موضوع باشد که آیا امکان جلوگیری از این جنگ‌ها وجود دارد و یا این‌که امپریالیست‌ها مرحله به مرحله در راستای رسیدن به اهداف خود می‌توانند به پیش روند و موفق هم بشوند؟
این باور صحیح نیست که امپریالیست‌ها، که نمودِ وحشی‌اش امپریالیست‌های آمریکایی هستند، از همه‌ی توانایی‌ها برای رسیدن به همه‌ی مقاصد خود برخوردارند و می‌توانند با تمامی اهرم‌های نظامی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و غیره... که در اختیار دارند، هر کاری را انجام دهند. واقعیت این‌است که آن‌ها برای به تحقق رساندن اهداف فوقِِ انحصار‌طلبانه‌اشان ناگزیر هستند تا شرایط و بسترهای مناسبی را در مناطق هدف فراهم آورند و با برآوردهای سنجیده وارد عمل شوند تا با کم‌ترین هزینه‌ها موفق به پیش‌برد مقاصد خود گردند. امپریالیست‌ها به تجربه آموخته‌اند که برای به‌راه انداختن یک جنگ، اگر بهانه‌های لازم و مقبول برای مردمِ کشور خود و دیگر ملل درگیر را به‌وجود نیاورند، مردم کشور خود و دیگر ملل درگیر به راحتی هزینه‌های جنگ را پرداخت نمی‌کنند. به همین دلیل کلیدی است که باید و حتماً برج‌های دوقلو در نیویورک، خیلی منظم و حساب شده فرو ریزند و پدیده‌ای به نام «تروریسم» برای مردم آمریکا و دیگر کشورهای عاشق دموکراسی به صورت کابوسی از ترس و وحشت درآید تا امپریالیست‌های غارت‌گر جهانی به فکر نجات مردم کشورهای خود و دیگر ملل برآیند.
امپریالیست‌ها با تمام قدرت‌های اقتصادی و نظامی‌ای که دارند نمی‌توانند و قادر نیستند بدون فریب ملل خود و دیگر ملل جهان آتش جنگی را، در این عصر فرا‌گیر اطلاعاتِ جهانی، به‌راه اندازند. هرگز و تا کنون از هیچ فوق انحصارگر جهانی شنیده نشده است که علنی فریاد برآورد که می‌خواهد جهان را بچاپد. آن‌ها نمی‌گویند که ما می‌خواهیم همه را ببلعیم، ولی در ذات غیرقابل تغییرشان جز چپاول و غارت، جنگ و نکبت چیز دیگری را نمی‌توان سراغ گرفت. آن‌ها کم‌ترین کاری با فقر نسبی دو سوم مردم این کره‌ی خاکی ندارند. آن‌ها از گردش مالی مواد مخدر که هم‌ردیف و یا بیش از گردش مالی درآمدهای نفت در جهان است، متأسف و اندوهناک نیستند. آن‌ها کاری به نسبت رو به افزایش معتادان در سراسر جهان ندارند؛ زیرا امپریالیست‌ها نیک می‌دانند که همین گردش نجومی مالی مواد مخدر است که کیسه‌های پرناشدنی آنان را باد کرده‌تر می‌کند و مردم را نیز هرچه بیش‌تر فرو رفته‌تر در خواب می‌سازد.
امپریالیست‌ها برای اجرای مقاصد استراتژیک خود که همانا به‌راه انداختن جنگ‌های پیوسته‌ی نوبت به نوبت در کشورهای هدف است، نیاز به قبول و پذیرفتن افکار عمومی دارند. آنان بدون اقبال افکار عمومی که تماماً توسط تئوری پردازان امپریالیست‌ها طراحی و ساختارسازی و سازماندهی می‌شود، نمی‌توانند در هدف‌های خود برای راه‌اندازی جنگ‌ها موفق شوند.
در جنگ افغانستان، وجود طالبان ضروری بود. لازم بود تا تروریسم با نابودی آن برج‌های بلند، خود را به‌طور عینی به جهان معرفی کند. در جنگ عراق وجود صدامِ متجاوز به کشورهای منطقه، ضرورت داشت تا ایجاد بهانه‌ی وحشت از صدور تروریسم و امکان دست‌رسی تروریست‌ها به بمب اتمی خواب راحت را از مردم آمریکا و اروپا بگیرد. امروز در ایران و دیگر کشورهای هدف، امپریالیست‌ها به دنبال اثبات بهانه‌های مشابه هستند و تلاش دارند تا به‌حساب افکار عمومی مردم خود و جهان، جنگ دیگری را تحویل بشریت دهند تا هم‌چنان اسلحه‌ها فروش روند، کارخانه‌های وسایل آدم‌کشی از حرکت بازنمانند، تا تمامی ملل جهان به صورت برده‌های داوطلبانه‌ی کار برای امپریالیست‌های متجاوز و غارت‌گر جهانی به خدمت گرفته شوند.

امروز همگان از رخ‌داد‌های عراق آگاهند. عراق، با بیش از چند ‌صد هزار کشته که روز به روز بر تعداد آن افزوده شده و می‌شود، اسیر آمریکا و متحدانش شده است. در این چند ‌سالی که از اشغال عراق گذشته است، آن تغییرات مورد نظر آمریکا در جهت مبارزه با تروریسم، برقراری دموکراسی و حرفهایی در این ردیف، نه تنها به وجود نیامده است بلکه همه‌ی آن حرف‌ها، پوچی و بی‌معنایی‌اشان کاملاً اثبات شده است: تروریسمِ لجام‌گسیخته بیش‌تر و بیش‌تر رشد کرده و آدم‌کشی روزانه به صورت امری عادی و طبیعی درآمده است. مردم عراق دارند در بسیاری از کمبودهای زیستی دست و پا می‌زنند که پیوسته جان کودکان و زنان و مردان را در خطر ملموسِ و نابودی قرار داده است. آنان علاوه بر نبود آب سالم، برق و دیگر نیازهای ضروری، ناگزیر شده‌اند خود را دایماً درون ترس و وحشت از آدم‌کشان داخلی و خارجی احساس کنند. همه‌ی این‌ها به‌خاطر این است که توطئه‌ی امپریالیست‌ها در به‌راه اندازی این جنگ نافرجام برای مردم عراق به‌ویژه و نافرجام برای مردم منطقه و جهان با موفقیت روبرو شد. این جنگ مطابق خواست امپریالیسم تحقق یافت چون از سویی رهبری عراق نتوانست خود را ازخدمت‌گذاری خواسته و یا ناخواسته به امپریالیست‌ها بی‌گانه و رها سازد؛ و از سوی دیگر این مردم عراق بودند که سال‌ها در زیر بار اختناق و دیکتاتوری توانِ ارایه وجود و حضور در عرصه‌ی تأثیرگذاری درجامعه‌ی خود را نداشتند و عملاً اجازه دادند تا رهبری عراق دقیقاً در راستای اهداف امپریالیست‌ها گام بردارد و به آن‌ها بهانه‌های لازم را بدهد تا در نتیجه کار به‌جایی رسید که آن رهبری، خود و ملت عراق را به نابودی و عقب ماندگی فاجعه‌بار کشانید.

حال که آمریکا چنین پروژه‌ای را در رابطه با دیگر کشورهای هدف در دستور کار دارد، چه باید کرد؟ به بیان دیگر عراق چه می‌توانست بکند؟ آیا عراق باید هشیار می‌بود و مخفیانه خود را به سلاح اتمی مجهز می‌ساخت؟ آیا تلاش می‌کرد تا انواع و اقسام سلاح‌های بازدارنده را به‌دست آورد؟ آیا مثل کشور لیبی به آمریکا باج می‌داد و توبه‌نامه می‌نوشت و خود را از شرّ این نکبتی که دامن‌گیرش شده بود رها می‌کرد و با خیالی آسوده مجوز چاپیدن ملت خود را از اربابان آمریکایی و اروپایی می‌گرفت؟ ... و آیا صدام فکر می‌کرد زورش بر آمریکا و متحدانش می‌چرید و می‌خواست رابین‌هود خاورمیانه شود!؟ و یا اندیشه داشت که در میان ملل خاورمیانه و ملت عراق آن‌چنان مقبول و محبوب است که همگان را تحت تأثیر رفتار و عمل دُن‌کیشوت مابانه‌ی خود قرار خواهد داد؟ ده‌ها دست از این سئوال‌ها به ذهن می‌آید که همگی می‌توانند برای ملت‌ها و رهبران آ‌ن‌ها که در دور و نزدیک این هدف امپریالیست‌ها قرار گرفته‌اند مورد توجه و دقت واقع شوند.
واقعیت چنین است که هیچ‌کدام از گزینه‌های فوق و هیچ‌کدام از گزینه‌هایی در ردیف موارد بالا نمی‌تواند، در عصر یورش بی‌رقیب امپریالیست‌ها برای جهانی‌سازی که همان غارت و چپاول ملت‌ها است، موثر واقع شود. با درک این واقعیت که دانسته شده است این امپریالیست‌ها نیستند که بهای هر جنگ و فتنه‌ای را پرداخت می‌کنند، بلکه این ملل کشورهای مورد تهاجم و ملل کشورهای امپریالیستی هستند که پرداخت کننده‌ی تمام هزینه‌های مادی، جانی و معنوی جنگ‌های این‌چنینی خواهند بود. پس، از این‌رو ایجاد نیروهای بازدارنده‌ی عملاً محدود که نمی‌تواند فراتر از امکانات کشورهای مورد تهاجم باشد دردی را در رابطه با درگیری با کشورهای امپریالیستی هار، که تلاش دارند با وحدت عمل وارد عرصه‌ی کارزار شوند، دوا نمی‌کند.
با تمام این اوصاف تردید نباید کرد که منظور از نگارش فوق، نه سازش با امپریالیست‌ها است و نه پربها دادن به توان و قدرت آن‌ها در مبارزه‌ی به‌حقی که ملت‌ها در عصر ژاژخواهی امپریالیست‌ها با آن درگیر و روبرو شده‌اند. این نوشته تلاش دارد، در صورت باور به درک صحیح از همبستگی و وحدت ملی، بهترین گزینه‌ی مبارزه با امپریالیست‌ها را بیابد تا برآیند آن موفقیت ملل تحت ستم جهان درآغازگری گونه‌ای از مبارزه در این دوران پُر تنش جهانی باشد:

دلایل امپریالیست‌ها برای حمله به کشورهای هدف چه چیزهایی است؟ یکی داشتن و یا تلاش برای داشتنِ سلاح‌های مخرب کشتار جمعی ست که در صدر آن‌ها بمب‌های اتمی است. دوم کمک به گروه‌های تروریستی، البته با تعاریفی که خودشان از این گروه‌ها دارند. سوم ابراز عدم اعتماد به این کشورها در رابطه با بی‌ثبات کردن کل جهان است که به نظر آن‌ها این کشورها هر لحظه ممکن است آشوبی به‌وجود آورند که از کنترل اربابان جهانی خارج شود و جهان و یا بخشی از آن را به نابودی بکشاند.
این‌ها کلی‌ترین و عمده‌ترین دلایل امپریالیست‌ها برای تهاجم به کشورهای هدف است که متأسفانه همین امپریالسیت‌ها موفق بوده‌اند تا در مواردی نظیر افغانستان و عراق برای دلایل خود مستمسک‌های لازم را به‌وجود آورند و به طور نسبی مردمانشان را نیز متقاعد کنند.
اکنون سخن این است که آیا وسایل لازم و کافی وجود دارد که بر بطلان این دلایل امپریالیست‌ها مهر تأیید بگذارد؟ چرا که اگر چنین وسایلی باشد و بتوان آن را به خدمت گرفت، نه تنها امپریالیست‌ها در اثبات دلایل خود به ملت‌های جهان دچار مشکل شده و عملاً قادر نخواهند شد تا بر طبل جنگ بکوبند بلکه به‌کارگیری آن‌ وسایل با چنین کارایی‌اش، ملل جهان را به سوی محاصره‌ی هرچه بیش‌تر امپریالیسم جری‌تر و متمایل‌تر خواهد کرد. که البته همه‌ی این فرآیند به گونه‌ای پیش خواهد رفت که این‌بار توپ به زمینِ کشورهای متجاوز خواهد افتاد و تنها تفاوتش با قبل در این است که ملت‌های قرن بیست و یکمی دیگر با جنگ‌های نیروهای مولّد‌کُش باد امپریالیسم را خالی نمی‌کنند.
این وسایل که بتوان با آن دست امپریالسیت‌ها را رو کرد و آن‌ها را به عقب‌نشینی واداشت و جهان را به سوی تمدن ذاتی بشری‌اش به پیش برد چیست؟ این وسایل چیزی نیست جز همان ابزارهایی که امپریالیسم آن‌ها را برای تحمیق خلق‌ها به‌کار می‌گیرد ولی ما می‌توانیم از آن‌ها در راستای رشد و پویایی همه‌ی مردمان جهان بهره‌گیری کنیم: آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، سازمان ملل متحد، نهادهای پرُشمار وابسته به سازمان ملل، NGO های مستقل که در تمام حوزه‌های امور بشری فعال هستند و...
شیوه‌ی استفاده از این وسایل نه تنها مشکل نیست بلکه بسیار کارا و پُرطرفدار نیز هست. برای مثال اگر صدام حسین و سازمان رهبری عراق به‌جای این‌که جهانی را بی‌جهت با خود رودررو کند و با کارهایش مجوز حضور نظامی آمریکا را صادر نماید، نظریه‌ی نظارت کشورها توسط سازمان ملل را می‌داد و خود به عنوان اولین کشور، بررسی همه‌جانبه‌ی آن نهاد بین‌المللی را در رابطه با نحو‌ه ی اداره‌ی کشورش می‌پذیرفت، آیا آمریکا می‌توانست به کشور عراق حمله کند؟ آیا همه‌ی این وقایع پس از اشغال عراق آن هم پس از ده‌ها هزار کشته و میلیاردها خسارت مالی به مردم عراق و دیگر کشورهای درگیر، اکنون رخ داده بود؟ در حالی‌که امروز تنها فرقش این‌ شده است: به‌جای این‌که سازمان ملل بر اداره‌ی عراق نظارت داشته باشد، آمریکا و متحدانش دارند آن کشور را اداره می‌کنند و تمام نیروهایی که صدام به آن‌ها اجازه‌ی حضور در جامعه‌ی خودشان را نمی‌داد، امروز مجبور شده‌اند که با نیروهای آمریکایی برای اداره‌ی کشور خود همکاری کنند.
تئوری نظارت کشورها توسط سازمان ملل، هرگونه شک و تردید را برای همه‌ی کشورها در رابطه با نیات پنهانی هر کشوری بی‌پایه می‌سازد. زیرا کشوری که پای‌بند اصول و میثاق‌های سازمان ملل است، هیچ‌گونه وحشتی از هیچ نیرویی، چه داخلی و چه خارجی، نخواهد داشت. چرا که این سازمان ملل متحد است که وظیفه دارد کشورهای خاطی را سربه‌راه کند وپاسخ هر تجاوز احتمالی را بدهد.
در این زمانه که قدرت‌های امپریالیستی، بی‌رقیب، به‌هر سو که بخواهند می‌تازند. در این زمانه که آن‌ها به‌راحتی و با اهرم‌هایی که در اختیار دارند، توده‌های ملت‌ها را می‌فریبند وبه حساب کیسه‌های تهی شده‌ی همین ملت‌ها خرج جنگ‌ها و سرکوب کشورهای هدف می‌کنند... بهترین گزینه برای خلع‌سلاح کردن امپریالیسم، تقویت سازمان‌های جهانی، به‌ویژه سازمان ملل متحد است که می‌شود در راستای حقوق دموکراتیک ملت‌ها، عدالت، حقوق بشر، بر نظارت این سازمان در انتخابات هرکشوری پشتیبانی کرد،... و بالاخره ساختار سازی نوین این سازمان برای بقا و استمرار منطقی و برقراری عدالت همگانی برای نوع بشر را خواست و آن را در دستور کار همه‌ی کشورها، به‌خصوص کشورهای هدف قرار داد تا عملاً این کشورها باشند که هرگونه ابزار تهاجم را از دست امپریالیست‌ها بگیرند و آنان را مجبور به اطاعت از حقوق واقعی انسان‌ها نمایند.
براساس تمامی ‌آن‌چه آمد اگر کشور عراق با حضور، نه آمریکا، سازمان ملل موافقت می‌کرد و می‌پذیرفت که تحت‌نظر این سازمان انتخابات دموکراتیک داشته باشد و این سازمان برای رفع شبهات در تمام زمینه‌ها تحقیق کند، شک نباید کرد که تهاجمی علیه آن کشور صورت نمی‌پذیرفت و حاصل آن نابودی ده‌ها هزار کشته، میلیاردها دلار خسارت مالی، گسترش سرسام‌آور تروریسم جهانی و هزاران خسارت و عوارض دیگر نمی‌بود.
کشور عراق می‌توانست تمامی اهر‌م‌های دموکراتیک سازمان ملل را در راستای نقش‌برآب کردن توطئه‌های امپریالیسم به کار گیرد و با استفاده از آن اهرم‌ها افکار عمومی جهانی را متوجه‌ی نیات غارت‌گرانه‌ی امپریالیست‌ها کرده و علاوه بر آن با ارایه‌ی پیشنهاد‌های لازم برای ساختاسازی سازمان ملل متحد‌، پیشگام در آغازگری یکی از بهترین شیوه‌های انسانی مناسبات بشری باشد. این پیشنهاد‌ها می‌توانست شامل موارد ذیل باشد:
۱. ساختار سازمان ملل باید بر اساس شناخت صحیح از شرایط نوینِ جهانی اصلاح شود.
۲. یکی از عمده‎ترین مواردِ اصلاحی، مسأله‌ی حقِ وتوی پنج عضو اصلیِ موجود است که باید متناسب با شرایط جدید جامعه‌ی جهانی تعریف گردد. حذفِ حقِ وتو با لحاظ کردنِ وزنِ آرای هر کشور نسبت به جمعیتِ آن بهترین گزینه به‌نظر می‎رسد.
٣. برای مبارزه و محو تروریسم در جهان باید مناسباتی عادلانه بین کشورهای شمال و جنوب، براساس منافع جهانی، تعریف شود.
۴. تمام کشورهای درگیر در جنگ موظف به پذیرش آتش‎بس فوری شوند.
۵. هیچ کشوری نباید در هیچ کشوری مداخله‌ی نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کند.
۶. هیچ کشوری به بهانه‌ی منافع ملی و ایدئولوژیکی خود حق ندارد در هیچ کشوری عوامل توطئه پرورش دهد.
۷. تمام اختلافات ملی در یک کشور و با دیگر کشورها باید از طریق گفتگو و تحت حکمیت سازمان ملل حل و فصل گردد.
٨. سازمان ملل متحد به مثابه پارلمان جهانی از قدرت اجرایی برخوردار شود .
۹. سازمان اتلانتیک شمالی، ناتو، منحل و یا با نامی دیگر تحت اداره‌ی سازمان ملل درآید و تمام کشورهای عضو به آن ملحق شوند. این نهاد به مثابه قدرت اجرایی سازمان ملل رسمیت یابد.
۱۰. اقتصاد و تجارت جهانی بر اساس نزدیک‎تر کردن فاصله‌ی کشورهای ثروتمند با کشورهای فقیر سازماندهی، آزاد و جهانی شود.
۱۱. شوونیسم، برتری و امتیاز‎های ملی، نژادی، و چیزهایی از این دست در تمام کشورها ممنوع و فاقد ارزش شناخته شود.
۱۲. تمام دولت‎های عضو موظف به اجرای حقوق مدنیِ تعریف شده جهانی سازمان ملل شوند.
۱٣. در تمام کشورها آزادی بیان، مطبوعات، احزاب، اتحادیه‎های کارگری و غیره به رسمیت و به اجراء درآید. هیچ گزینشی در این امور مانع حقوق ملت‎ها نشود و به مردم هر کشور اجازه‌ی حق انتخاب داده شود.
۱۴. انتخاباتِ ریاست جمهوری و پارلمان‎ها در تمام کشورها با نظارت سازمان ملل انجام شود، چرا که مشروعیت نماینده‌ی هر کشور باید برای سازمان ملل که قدرتی فرا ملی دارد و تمام ملل را نمایندگی می‎کند اثبات و مورد تأیید قرار گیرد.
۱۵. قوانین بازدارنده حقوق فردی و اجتماعیِ مردم تمامِ کشورهای عضو براساس حقوقِ شناخته شده‌ی بین‎المللی از درجه اعتبار ساقط شود.
۱۶. حقِ اعتراض، مخالفتِ مسالمت‎آمیز، اعتصاب، اجتماعاتِ اعتراضی برای تمام مردم کشورها قانوناً برقرار و رعایت گردد.
۱۷. همه‌ی کشورهای عضو موظف شوند زندانی‎های سیاسی را در تمام کشورها آزاد سازند و تمامِ مهاجران و تبعیدی‎های سیاسی در تمام کشورها بدون هیچ قید و شرطی مورد عفو جهانی در کشور خود قرار گیرند.
۱٨. سازمان ملل مبارزه مسلحانه را در تمام کشورها به‎مثابه اعمال تروریستی تلقی و مبارزه با آن را توسط قدرت اجرایی‎اش اعمال نماید.
۱۹. هیچ کشوری حق اعلام جنگ علیه هیچ کشوری را نداشته باشد و نباید جنگی را آغاز نماید. به‌خاطر منافع جهانی، سازمان ملل باید جنگ افروز را سرجای خود بنشاند و کشور متجاوز را تنبیه کند.
۲۰. بودجه‌ی نظامی کشورها در سقف تعیین شده از طرف سازمان ملل، توسط کشورها در اختیار آن سازمان قرار گیرد و براساس استاندارد‎های تعریف شده از سوی سازمان ملل، در صورت نیاز، تنها نیروهای نظامیِ آن سازمان در کشورها مستقر شوند.
۲۱. سازمان ملل حق نظارت، قضاوت و تصمیم‎گیری و اجرا در باره تمام اموری را که از تصویب آن می‎گذرد، در تمامِ کشورها دارا ‎باشد.

تردید نباید کرد که اگر ملت و رهبری عراق می‌توانست به‌گونه‌ی فوق و یا مشابه با آن خود را در برابر دیگر کشورها و ملل جهان مطرح می‌ساخت، امروز نه تنها به چنین سرنوشتی دچار نمی‌شد بلکه قادر بود به دیگر ملل و کشورها هم در راستای اهداف بشر دوستانه و عدالت‌خواهانه کمک کند و در امر مبارزه‌ی به‌حق با امپریالیست‌ها نیز در صف نخست قرار بگیرد.

در این آغاز قرن جدید، باید که بشریت بتواند با تمام نیرو و توانش با «جنگ» بجنگد تا قادر شود انسان بودنش را تحقق بخشد.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست