سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

عبارت سازی؟ یا استراتژی؟
(در نقد مدافعان مشارکت در انتخابات، خصوصا "متد فشار رسمی")


الف. ع. خ


• جامعه ما دچار «مافیا» ست، مافیا با همین نمایش ها، بسیاری از انحصارات و عملیات اختاپوسی خود را پنهان نگه می دارد. ما بیش و پیش از آنکه به صندوق رای احتیاج داشته باشیم به اپوزیسیون منسجم، احزاب و مطبوعات آزاد احتیاج داریم تا روابط و حواشی حاکمان را آشکار کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٨ بهمن ۱٣٨۵ -  ۷ فوريه ۲۰۰۷


(درعرصه های فلسفی و سیاسی،"شک کردن" یک حق است، لطفا آن را توهین تلقی نکنید.)
----------------------------

از فردای انتخابات شوراها که مسعود بهنود نوشت: «آنها که زیرکانه سعی کردند زیر دیگ تحریم، هیزمی بگذارند»!* تا امروز که آقای عماد بهاور در ارتباط با تحریم می نویسد: «(تحریم) یک ایده غیرعلمی که منشاء القاء آن نیز مشکوک است»**، مطالب زیادی در زمینه رد "تاکتیک تحریم" نوشته شده است. در برخی از یادداشت ها نیز از عبارت هایی نظیر «نافرمانی مدنی محدود»، «مشارکت مستقل و فعال»، «انتخابات موازی» و به راه اندازی «گل کوچک» سخن به میان آمده است. بیشتر این یادداشت ها با لحنی عتاب آلود و غیردموکراتیک و با فریاد ضمنی "یافتم، یافتم" همراه بوده است. یکی حکم کرده که "دیگر بس کنید"، دیگری سخن از "دموکراسی میلیمتری" به میان آورده و سومی به طرح استراتژی های جدید روی آورده است. اما آنچه که ماحصل اینگونه مطالب بوده، وعده نشان دادن کلید حل مشکلات کشور آنهم به شرط صدها "اگر"ی که در صورت اتفاق آنها قفل استبداد در ایران شکسته خواهد شد، "اگر" هایی که، اجرایی کردن آنها دغدغه چندین ساله همه اپوزیسیون بوده است. تو گویی هدف تنها گرم کردن تنور "نمایش انتخابات" است.
جالب تر از همه ادعای آن آقایی است که تحریمیان را به اخته کردن سیاست متهم می کند، و با طرح «مشارکت مستقل و فعال»*** برای دفاع از "شایستگی خود" و دستیابی به حق انتخاب شدن! در تلاش است تا روز موعود، کار را برای مسعود رجوی و رضا پهلوی دشوار کند، اما بازی با جنتی و خرعلی را علی رغم "جر" زنی های آنان قابل تحمل می بیند. بسیار جالب تر آنکه می خواهد ستاره های تیم اش را با کمک رادیو بی بی سی، صدای آمریکا و رادیو فرانسه معرفی کند! جل الخالق!
این یادداشت به نقد آن دسته از نوشته هایی می پردازد که "تاکتیک تحریم" در انتخابات را گناهی بزرگ و نابخشودنی دانسته و مشارکت در آن را امری ضروری، حتمی و حیاتی تلقی کرده اند.
آقایان بهنود و بهاور هر یک در فرازی از نوشته خود، حسی از نوع حس "شکاکیت" را به خواننده منتقل می کنند که تو گویی نکند، پشت مدافعان تحریم به جایی بند باشد! البته ایجاد چنین شک و شبه ای، قطعا برای گذار جامعه از یقین ماقبل شک (یقین تقلیدی) به یقین مابعد شک (یقین استدلالی) ضروری است. اما گاهی نیز این شبه افکنی ها می تواند در حکم ارائه آدرسی عوضی باشد.
بسیاری ازمطالب مطرح شده پیرامون "دفاع از مشارکت"، آگاهانه یا نا آگاهانه در "سطح" باقی مانده و تنها مطالبی (البته از میان آنان که به چشم من آمده) که عمیق تر به مسائل می پردازد، مطالب آقای عماد بهاور است، اما به دلیل وجود تناقضات فراوان در میان استدلال های "موافقان مشارکت" هر چقدر که مسئله عمیق تر تحت بررسی قرار می گیرد، تناقضات بیشتری را نمود می دهد. به همین دلیل تناقضات زیادی در نوشته آقای بهاور مشهود است.
قبل از شروع بحث به طرح یک نکته می پردازم، شاید طرح این نکته و توضیح پیرامون آن بتواند علت تفاوت آراء تحریم کنندگان و مشارکت کنندگان را بیش از پیش آشکار نماید و همه ما را به تصمیمی استدلالی رهنمون کند.
به نظر می رسد، علت اصلی تفاوت دیدگاههای طرفین، می تواند تفاوت آنها در طرح "صورت مسئله" ها باشد. یعنی هریک از طرفین نسبت به ایران و جمهوری اسلامی "صورتی" جداگانه از مسائل را، فهرست می کنند.
"صورت مسئله" بنابه تصور برخی ها اینچنین است: کشوری وجود دارد به نام «ایران» با تاریخ و فرهنگی استبدادی و مردمانی مذهبی و توده وار و کوشندگانی که همواره با خطاهای بسیار نتواسته اند راه درست آزادی و دموکراسی را بپیمایند، بلکه هر کدام یکی پس از دیگری، بعد از بدست گیری قدرت، مانند آنچه که حاکمان کنونی امروز بدان مشغول هستند، دچار خودخواهی یا تعصبات مذهبی و آرمانی شده و بدین ترتیب عرصه را بر دیگران تنگ نموده و راه پیشرفت و صلاح کشور را سد نموده اند.
قطعا اگر مسئله به همین سادگی باشد، با تکرار آزمون و خطا و با تمرین دموکراسی، می توان جامعه را به سوی خیر و صلاح قدمی به جلو راند. بهترین و ساده ترین راه نیز برای مسئله ای بدین سادگی، مراجعه به صندوق آراء، با هر کیفیتی که ممکن باشد.
اما صورت مسئله در نزد بسیاری دیگر مطابق آنچه که در بالا گفته شد، نیست! در نزد بسیاری، ایران کشور مهمی در خاورمیانه است، خاورمیانه نیزمنطقه ای حساس و استراتژیک در جهان است! به همین خاطر، قدرت های بزرگ، نسبت به تحولات داخلی این منطقه خصوصا ایران توجه ویژه ای از خود نشان می دهند. (گاهی این توجه خیلی می تواند ویژه باشد)!
ملت ایران نیز علی رغم آن "فرهنگ استبدادی" که بر آن بار می کنند از زیرک ترین و سیاسی ترین ملت های جهان محسوب می شوند. همین ملت در پیشینه خود، تاریخی بلند در "همزیستی" و "مدارا" با دیگر ملت ها دارد، کوشندگان آن نیز در هنگامه ای که جهان بسی مذهبی تر و آرمانی تر از امروز بود، توانستند با سیاستی عقلانی، و بدون رویارویی با بیگانگان منافع زیادی برای کشور بدست آورند، اما بیگانگان با بر هم زدن قاعده بازی و با مداخلات منفعت طلبانه خود، کوشندگان راه آزادی را از رسیدن به دموکراسی بازداشتند.
بنابه چنین تصوری از ایران و ایرانی، چطور می توان باور کرد، امروز که جهان از آرمانگرایی فاصله گرفته و بسیار مادی تر شده و بنگاههای اقتصادی جهان، «سیاست ها» را طراحی می کنند، آقای رفسنجانی و خامنه ای و مصباح به دنبال آرمانخواهی مذهبی هستند؟ به نظر من «دموکراسی خواهی» بوش برای ایرانیان همانقدر صحت دارد که آرمانخواهی مذهبی آقای رفسنجانی، خامنه ای و مصباح! پس، آن حاکمان و آن ایران و ایرانیانی که در "صورت مسئله" اینجانب و همفکران من، مورد ارزیابی قرار می گیرد، با آن حاکمان و آن ایرانی که در صورت مسئله آقایان بهنود و بهاور مورد توجه قرار گرفته، تفاوت های فراوانی دارد، این قلم، ایران کنونی را جولانگاه حاکمان منفعت گرائی می داند که این افراد، سلسله ای از حلقه های به هم پیوسته زنجیره ای هستند که یک سرش در همان بنگاههای عظیم اقتصادی و سر دیگرش در هر بلادی که منافعی در آنجا باشد. در این حلقه ها کمتر منافعی برای ملت ها وجود دارد، متاسفانه در کشور ما این افراد با نخ آرمانخواهی دروغین مذهبی به تسبیه درآمده اند.
هدف از نوشتن مقالات من پیرامون تحریم انتخابات، نه هیزم بردن به دیگ تحریم بود، و نه بر ملا کردن مضحکه ای با دلقکان بسیار! بلکه هدف توجه دادن به «شفافیت» بود. از نظر این قلم جامعه ما دچار «مافیا» ست، مافیا با همین نمایش ها، بسیاری از انحصارات و عملیات اختاپوسی خود را پنهان نگه می دارد. ما بیش و پیش از آنکه به صندوق رای احتیاج داشته باشیم به اپوزیسیون منسجم، احزاب و مطبوعات آزاد احتیاج داریم تا روابط و حواشی حاکمان را آشکار کنند. شاید بگویید همه اینها از«صندوق رای» حاصل می شود، اما اگر اپوزیسیون منسجم، مطبوعات و احزاب مستقل و آزاد وجود نداشته باشد هرگز «صندوق» مطمئنی شکل نخواهد گرفت!
انتخاب حاکم پیشکش! ملت باید بداند که همین حاکمان از چه کسانی درس می گیرند و با چه کسانی ملاقات می کنند، ملت باید بداند، مکانیسم و منابع اطلاع رسانی به رهبر و رئیس جمهور از چه مجاری صورت می گیرد، البته درست است که تمام این نظارت ها باید از جانب نمایندگان مردم انجام شود، و نمایندگان نیز تنها از صندوق رای حاصل می شوند، اما قبل از آن، این مطبوعات و احزاب هستند که بر حاکمان نظارت می کنند، و صندوق مطمئنی را برای بیرون آوردن نماینده راستین فراهم می آورند. این "اپوزیسیون منسجم" هست که حاکمان را برای ارزش گذاشتن به انسان و حقوق او به رقابت می اندازد. حاکمانی که مطبوعات و احزاب را می بندند، از بر ملا شدن کارهای پنهانی خود می ترسند، چنین حاکمانی مردمان کشور خود را فقط در مواقع مشروعیت زایی به حضور گسترده دعوت می کنند، اما در مواقع اتخاذ تصمیم، خدا می داند که چه کسانی را مورد مشاوره خود قرار می دهند.
کوچکترین فایده انتخابات شفاف سازی است. اما آنچه که به نام انتخابات در وطن ما انجام می شود فقط و فقط گل آلود کردن اوضاع است. در کدام انتخابات عمود خیمه "قدرت" به نقد و سوال کشیده شده است؟
اگر نظارتی بر بالاترین مراجع از قبیل رهبری، ریس جمهور، شورای نگهبان و مجمع تشخیص نباشد، چگونه ابعاد این حکومت بدست خواهد آمد؟ دنباله چنین حاکمیتی یکدفعه ممکن است، سر از جای دیگری درآورد،
حال بخواهد روز تا شب بر علیه سر سلسله خود یاوه سرایی کند، چه اثری دارد، جز آسیب رسانی به منافع ملی (مانند طرح قضیه هولوکاست که گفته می شود، از طرف فردی ساکن در آلمان به احمدی نژاد منتقل شده است).
وقتی هر مسئولی حق داشته باشد، بدون داشتن مسئولیت نمایندگی واقعی و بی واسطه از مردم و بدون نظارت نمایندگان مردم و بدور از نگاه تیز و دقیق احزاب و مطبوعات، هر سخن و سیاستی را به زبان آورده و عمل نماید، آن مسئول می تواند، حافظ و تامین کننده منافع همگان باشد الا منافع ملی مردم خود!
این بازی هایی که به نام اصلاح طلبی و اصول گرایی شکل گرفته و هردم با نامی، تر و تازه به میدان می آید چه هدفی را دنبال می کنند، مگر تصمیمات کلان مملکت را رهبر نمی گیرد؟ پس چرا موضوع خبرگان به میزان اهمیت و اثرگذاری که در سرنوشت کشور دارد مورد توجه و سوال قرار نمی گیرد؟! چرا، چگونگی اداره بنگاههای عظیم اقتصادی، اجتمایی، نظیر دانشگاه آزاد، آستان قدس رضوی، بنیاد جانبازان و ... مورد سوال قرار نمی گیرند؟! چرا در مورد سرمایه گذاری، صادرات، واردات و... شفاف سازی نمی شود؟ چرا اصلاح طلبان وقتی به خبرگان و نهادهای اقتصادی و اجتمایی اشاره شده، می رسند، سکوت اختیارمی کنند؟
همانطور که می دانیم در قوانین فعلی کشور نظارت بر رهبری با مجلس خبرگان است، مجلسی که خود غیرشفاف ترین مجموعه های سیستم است، چگونه می تواند نظارت شفافی داشته باشد؟ جالب آنکه این مجموعه به نام مردم شکل گرفته است، اما هیچ بحثی پیرامون چند و چون آن در جامعه وجود ندارد، آیا اصلاح موثر و مفید از طریق شورا امکانپذیر است یا مجلس خبرگان؟ آیا شورا حتی اگر بخواهد، می تواند خبرگان را اصلاح کند؟
چرا کسی به مقوله "انحصار" که تمامی ارکان هویت این ملت را درنوردیده سخنی به میان نمی آورد. برخی ها شوراهای اسلامی را به انجمن های ایالتی و ولایتی تشبیه می کنند، چنین تشبیحی توهین به شعور مشروطه خواهی ایرانیان است. در ظل تصمیمات تاریک، پنهان و مبهم که معلوم نیست تا چه میزان منافع ملی و تا چه میزان منافع بیگانگان در آن مستتر است، چه راهی را می توان گشود؟
افزوده شدن ۲۰۰ هزار کارمند، به مجموعه کارمندهای دولت، تحت عنوان نمایندگان شوراها، چگونه می
تواند، مظهر "تمرین دموکراسی" ادعایی آقای بهنود باشد؟ آنها از جانب مردم، چه تصمیمی را می توانند
اتخاذ کنند که با اراده حاکمان در تضاد باشد؟
در جامعه ای که ابعاد حاکمیت آن مشخص نیست و تشخیص مصلحت آن با تشخیص مصلحت مردم تفاوت از زمین تا آسمان دارد و هر صاحب تشخیص این مصلحت، می تواند بنابه تشخیص خود هر ملاقاتی را در هر کجایی با بیگانگان ترتیب دهد و هیچ کنترل مردمی و رسانه ای مستقل از خود آنان بر این دیدارها و مذاکرات وجود نداشته باشد، چگونه می توان به این حکومت اعتماد کرد و در نمایش های آن شرکت نمود؟!
رهبری که عرصه سیاسی را همچون تشک کشتی عرصه مبارزه دشمن کیشانه و تن به تن قلمداد می کند و به فکر پوزه بر خاک مالیدن حریف است، قطعا عرصه ای را فراهم می آورد که یک "تن" را از یک کشور در مقابل عقل جمعی دیگر کشورها قرار دهد، قطعا شرایطی بهتر از این برای بیگانگان متصور نیست!
اگر توده ها از رهبری که شعار بر خاک مالیدن پوزه دشمن سر می دهد، خوششان می آید، و با فرمان پر شور او همچون "رضازاده"ها در نمایش انتخابات شرکت می نمایند، آیا روزنامه نگارانی امثال بهنود نیز می بایست مطابق با فکر و عمل توده ها اقدام کنند؟!
وقتی قرار است تشخیص آنکه مردم چه بپوشند و چه بنوشند و چه بیندیشند در اختیار دیگران باشد، در این شرایط، شوراها چه اختیاراتی می توانند داشته باشند. جز آنکه از یک طرف ضایعات تصمیمات غلط دیگران را به نام مردم، به جان آنان می خرند، و از طرف دیگر بر تشخیص و تصمیم آگاهانه و آزادانه مردم در امور خویش نیز قید و بندی می زنند. ضمن آنکه، پیش از آن با نمایشی مضحک، مافیا را ابتدا در صندوق می کنند و سپس برصدر می نشانند، حال آنکه تا انحصار وجود داشته باشد و تا رسانه آزاد نباشد، مافیا همیشه در صدر خواهد بود!
عماد بهاور خود می نویسد، حاکمیت به خاطر آنکه آراء ریخته شده برای شوراها و خبرگان تفاوت معناداری نکند، دست به تقلب زده تا جایی که به طور شگفت انگیزی تعداد شرکت کنندگان در خبرگان از تعداد شرکت کنندگان در شوراها بیشتر شده است. در شگفتم که چرا آقای بهاور برای "تحقق مشارکت" به هر شکل ممکن اسرار دارند، حتی تقلب در انتخابات را نیز در توجیح "مشارکت" به خدمت می گیرند.
ایشان در انتقاد از استراتژی «فشار از پایین و چانه زنی در بالا» و دلایل شکست آن استراتژی اینگونه می نویسد: «نه اصلاح طلبان ظرفیت و توان لازم را برای چانه زنی در بالا داشتند و نه بدنه اجتماعی دارای احزاب و نهادهای مدنی قدرتمندی بود تا فشار از پایین را سازماندهی کند.» سپس در مورد چانه زنی در بالا، عبارت "اقلیت موثر" را به کار می گیرند و وضعیت اصلاح طلبان را در آن زمان که مجلس و دولت را در دست داشتند به "اکثریت ناتوان" تعبیر می کنند. در نهایت استراتژی فوق را اینگونه تقریر می کنند: «چانه زنی اقلیت موثر در بالا و فشار رسمی از پایین».
ما می توانیم واژه های ترکیبی زیادی بسازیم، و از طریق همین واژه ها مفاهیم بهتر و بیشتری به بحث بگذاریم، اما نمی توانیم به صرف ساختن یک واژه، مصداق آن را در واقعیت خلق کنیم. ما می توانیم عبارتی همچون "اقلیت موثر" بسازیم اما نمی توانیم انتظار داشته باشیم گروهی را که "اقلیت موثر" اطلاق می کنیم به خاطر نامشان نقشی موثر ایفا کنند. معمولا واژه ها بعد از مصادیق خلق می شوند. مثلا عبارت "اکثریت ناتوان" شاید مصداق عملکرد اصلاح طلبان باشد، اما مصداق "اقلیت موثر" حداقل در این چارچوب خیالی خام بیش نیست.
متاسفانه ایشان در جایی دیگر سخن از "کلیشه های ذهنی" به میان می آورد و در قالب مثال، برای توضیح بیشتر مفهوم کلیشه های ذهنی، چنین می نویسد:
«توصیه پیامبرگونه و هنجاری بسیاری از گروه های رادیکال، تحریم انتخابات است. از این زاویه، شرکت کردن در انتخابات ارزشی برابر با مشروعیت بخشی به نظام سیاسی دارد. پس صرفه نظر از اینکه شرایط برگزاری انتخابات چگونه باشد (آزاد یا غیرآزاد)، تحریم توصیه می شود. گزاره فوق در طول زمان و به تدریج تبدیل به یک اصل اخلاقی می شود، یعنی شرکت در انتخابات عملی غیراخلاقی، سودجویانه و حتی خیانت آمیز محسوب می شود».
ایشان با معکوس نمودن واقعیت، در واقع، منطق "مشارکتی ها" را که در ۲٨ سال گذشته رواج داشته بازتاب می دهد، متاسفانه در نهایت بی انصافی آن را به ریش تحریمی ها می بندد. در صورتیکه این مشارکت جویان هستند که شرکت در نمایش انتخابات را به امری اخلاقی تبدیل نموده و در هر شرایطی خواستار شرکت در آن هستند، تا جایی که بزرگ مشارکت جویانی نظیر رهبری و بقیه عظام، تحریم کنندگان را فریب خورده و عامل دشمن می دانند.
بر خلاف ادعای آقای عماد بهاور، منطق تحریمی ها همواره مبتنی بر شروطی مشخص بوده است. در تعجبم که چگونه ادعا می کنند، توصیه تحریم همواره صرف نظر از شرایط (آزاد و غیرآزاد) انتخابات بوده است.
باید به آقای بهاور و همفکران او بگویم:
اگر «یک اپوزیسیون دست و پا بسته که بیش از ۲۵ سال با تکرار کلیشه های ذهنی خود، در دام نهادهای حکومتی گرفتار آمده است.» به این دلیل نیست که تاکنون به نسخه شما عمل نکرده است. بلکه به دلیل تشتت در استراتژی و عمل بوده است. استراتژی شما ممکن است آنها را از تشتت درآورد اما همگی آنها را به یکباره در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی و در راس آن مقام معظم رهبری قرار خواهد داد! هم او که تکرار می کند، حفظ نظام از اوجب واجبات است و شرکت در انتخابات یک تکلیف شرعی است!
آن اپوزیسیونی که شما آن را به "پیر دختر" تعبیر می کنید، هرگز خود و مردم را به خانه نشینی دعوت نکرده، "جمهوری اسلامی" نیز آن داماد مبارکی نیست که شما بتوانید همین پیر دختر را به عقد آن درآورید.
تقریر واقع گرایانه شما از "فشار از پایین" که تحت عنوان "فشار رسمی" مطرح نموده اید، مصداق همان توقعی است که شما از عبارت های خودساخته دارید. مطمئن باشید، عبارت "فشار رسمی" نیز فشاری را بر جایی وارد نمی کند. تقریر هر چیزی از جمله "تقریر استراتژی" زمانی با واقعیت هم داستان خواهد شد که شما از عبارت هایی که مصداق مشخصی در تاریخ دارند، استفاده نمایید، شما نمی توانید با "عبارت سازی" به دنبال مصداق آن در آینده باشید. البته شما می توانید هر زمان که دلتان می خواهد "عبارت سازی" کنید، اما اینگونه عبارت سازی ها تنها در شعر، داستان و دیگر آفرینش ها می تواند وجود داشته باشد، آفریدن عبارت تازه در وادی آفرینش "استراتژی" جایی ندارد.
آقای بهاور در جایی دیگر به درستی می نویسد:
«واکنش نسبت به انتخابات زمانی دارای ارزش و اهمیت است که توان آن در سازماندهی فشار از پایین قابل اندازه گیری باشد؛ حال این واکنش می تواند از طریق مشارکت صورت گیرد یا عدم مشارکت.» اما در تعجبم که چگونه در جاهای دیگر نوشته خود "عدم مشارکت" را به خانه نشینی بیهوده تعبیر می کند، حال آنکه در منطق فوق "عدم مشارکت" نیز می تواند در برخی مواقع، واجد اهمیت و ارزش باشد.
ایشان با طرح یک "اگر" تمام مشکلات و معضلات کشور را که اپوزیسیون با ۲٨ سال تلاش تاکنون نتوانسته بدان دست یابد حل می نماید و آن "اگر" چیزی نیست جز:
«اگر در راهپیمایی های رسمی ده ها هزار نفر به سیاست ها و یا ایدئولوژی رسمی نظام اعتراض کنند، هیچ کس نمی تواند ادعا کند شرکت مردم در راهپیمایی برای تایید سیاست های نظام بوده است.»
فقط من سِر این موضوع را درنیافتم که چرا درخواست چنین حرکت اعتراضی می بایست در روز راهپیمایی ۲۲ بهمن یا نظایر آن باشد؟ روزی که "سپاه" سرکوبگران، تنها فریاد مرگ را "بسیج" می کنند! چگونه می توان اعتراضی مسالمت آمیز را مطرح نمود؟ این سرکوبگران، حرکت های اعتراضی در پارک ها را برنمی تابند، چگونه اجازه می دهند در روز روشن دوشادوش برادران سپاهی و بسیجی که معمولا پر شور و خشمگین هستند، در خواستی مدنی را مطرح نمود؟
البته حضور اعتراض آمیز مردم در هر کجا که ممکن باشد، همواره یکی از آرزوهای اپوزیسیون بوده است. در به راه اندازی حرکت های اعتراضی نیزهمواره از هیچ کوششی نیز فروگذار نشده است. همانطور که قبلا گفتم بر خلاف ایده های "استراتژیک" شما، اپوزیسیون همواره از عدم انسجام رنج می برد.
آقای بهاور یک بار از «ذهنیت کلیشه ای و قابل پیش بینی اپوزیسیون» سخن به میان می آورد، و می نویسد: «ذهن های کلیشه ای قابل پیش بینی اند و برنامه ریزی برای سرکوبشان نیز ساده است» و باری دیگر: «شرکت فعال اپوزیسیون در تمام مراسم های رسمی با برنامه ای از پیش تعیین شده» را «بسیار راهگشا» می داند.
آنجا که می نویسد: «وقتی در برابر یک پدیده اجتماعی، کلیشه و فرمولی از قبل تعیین شده داشته باشیم، حاکمیت با اطلاع از موضع از پیش تعیین شده ما به راحتی می تواند در جهت حذف و سرکوبمان برنامه ریزی و اقدام کند» آیا این عبارت در مورد «شرکت فعال اپوزیسیون در تمام مراسم های رسمی با برنامه ای از پیش تعیین شده» نیز صادق است؟ یا اینکه حاکمیت به خاطر «شرکت فعال اپوزیسیون» در انتخابات یا تظاهرات ۲۲بهمن، از سرکوب چشم پوشی می کند!
برای من جای بسی شگفتی است که چرا تا زمانی که طرح کلمه "تحریم" در ایران با مرگ و نابودی مواجه می شد، و به دلیل عدم دسترسی به اینترنت و دیگر رسانه ها هیچ روزنه ای به جهان خارج وجود نداشت، عده ای در خارج به طور آتشین از "تحریم" دفاع می کردند، اما اکنون که حدود سه سال است که این مطلب در داخل جرات طرح پیدا کرده است و می تواند تمایزی آشکار بین پوزیسیون و اپوزیسیون در اذهان تودها ایجاد کند، برخی ها به گونه ای آتشین از "مشارکت" دفاع می کنند. حال آنکه کمترین تاثیر تحریمی که سخنش در جامعه مطرح باشد، می تواند همچون شمشیر داموکلس حاکمان را (البته اگر متاثر از قدرت های خارجی نباشند) دراصلاح شیوه های غلط مجبور کند.
اینجاست که شبه افکنی پیرامون تحریمیان می تواند نشانه ای از یک "آدرس عوضی" باشد چرا که اگر بنا بر "شک" باشد، این "شک" بیش از هر کس در مورد "مشارکت جویان" مصداق خواهد داشت. وگرنه هر کسی حق دارد، نظر خود را داشته باشد. «رای» فقط برای تقدیم کردن نیست، «رای» آن وقتی «رای» است که تو بتوانی آزادانه آن را بدهی یا ندهی!

-----------------------------------
*گنجنامه شوراها – مسعود بهنود
**متد فشار رسمی – عماد بهاور
***تحریم یا مشارکت؟ مسئله این نیست – احمد پورمندی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست