یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بربال خویش نظر کنیم...


بهروز امین


• ما هنوز در ذهنیت خود، انگار اعدام بد و اعدام خوب داریم و این است که کارمان را زار می کند. ما هنوز در ذهن مان استبداد بد و استبداد خوب داریم و در نظر نمی گیریم که استبداد همیشه و همه جا بد است. به همین خاطر است که من یکی اعتراضم به این است که چرا کسی به شعار مرگ بر این و آن در این یا جلسات مشابه اعتراض نمی کند؟ تا کی می خواهیم تکرارکنندگان اشتباهات تاریخی مان باشیم! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ آذر ۱٣٨٣ -  ۱۴ دسامبر ۲۰۰۴


این روزها بازار بحث و جدل در میان ایرانیان درون و برون مرزی گرم است. بر له و علیه فراخوان رفراندام آن قدر مقاله و نوشته و خطابه می نویسند که اگر انترنت نبود و قرار بود همه این ها بر روی کاغذ چاپ شود، نسل درختان بر می افتاد.
الحمدالله انترنت هست و این فاجعه اتفاق نخواهد افتاد.
من البته در باره فراخوان رفراندم حرفی ندارم. سوادم قد نمی دهد که این بحث ها را درک کنم و وقتی درک نمی کنم دلیلی ندارد که نخود هر آش بشوم و منهم برای این که چیزی گفته باشم، چیزی بگویم.
ولی دروغ چرا، نشسته بودم و داشتم فکر می کردم. فرض کنید که این رفراندم انجام گرفت و نتیجه هم دقیقا همانی شد که آن جماعتی که مدافع آن هستند می گویند، آیا مسایل و مشکلات ما حل می شوند؟
من یکی فکر نمی کنم.
باور کنید دروغ نمی گویم. حتی اگر جمهوری اسلامی هم مدافع این رفراندم یا چیزی شبیه به آن می شد- که البته نخواهد شد- تا به قول بعضی ها، ضمانت اجرائی هم داشته باشد، باز هم من یکی فکر نمی کردم مشکلات ما حل می شدند.
دلیل من هم روشن است. بی خبر از گذشته، غافل از حال و بی توجه به آینده، ما هنوز به ابتدای تجدد هم نرسیده ایم. حرف زیاد می زنیم ولی فاقد برنامه ایم. ما هنوز در باره آزادی اندیشه و بیان با یک دیگر تعارف می کنیم و شعار تحویل یک دیگر می دهیم. اندکی از سطح قضایا که بگذرید روشن می شود که اتفاقا به چنین چیزی تا آنجا اعتقاد داریم که طرف با ما هم عقیده باشد. و این البته که تعریف کوتاهی از استبداد رای است نه نشانه احترام و اعتقاد به آزادی.
از آن گذشته، بدون این که بخواهم در باره این فراخوان نظری ابراز کنم باید بگویم که با خواندن شماری از این نوشته های له و علیه، یک نکته برای من روشن شد. مشکل اصلی ما، خود مائیم. تا موقعی که خودمان به راه راست هدایت نشویم، از دست هیچ کس کاری برای رفع مشکلات ما بر نمی آید.
ما هنوز انگار به این حداقل نرسیده ایم که انسان ایرانی مستقل از نژاد و ملیت و جنسیت حق و حقوقی دارد که نباید بازیچه دست هر مستبد تازه از راه رسیده ای باشد و مادام که این حق و حقوق را در تمامیت اش و در همه ابعادش در حرف و عمل به رسمیت نشناسیم کارمان درست نمی شود. این حق وحقوق، هم باید شامل آزادی اندیشه و بیان آن باشد و هم برابری زن و مرد و ترک و فارس و کرد. ولی ما چه می کنیم؟
ما هنوز با استفاده و سوء استفاده از موقعیتی که داریم آدرس غلط می دهیم و ککمان هم نمی گزد که این درست که قوانین درست و حسابی نداریم ولی چرا با دروغ گوئی و پشت هم اندازی به انسانیت و احترام به انسانیت بی توجهی می کنیم. بحث و جدل های مان نه کوششی برای روشن کردن حقیقت بلکه برای حذف و منکوب کردن دیگران است. از وحدت حرف می زنیم ولی مدافع همان وحدتی هستیم که از وحدت بین گروه ها تنها، همه با من را فهمیده است. آن یکی که کم هم ادعا ندارد آدرس غلط می دهد که مشکلات ذهنیت استبدادی ما ا ززمانی آغاز شد که مارکسیسم به ایران رسید (تو گوئی در قرن نوزدهم این مشکلات را نداشتیم!) و آن دیگری هم برای پیشبرد قشریت نظری خود در نظر نمی گیرد که مشکل ما شمارش اعدامی ها نیست که کدام حکومت در ایران بیشتر اعدام کرده است؟ گیرم که در دوره حکومت شاه، کمتر اعدامی داشتیم، این کجایش خوب است؟ آیا همین شیوه مقایسه، نشانه پذیرش اعدام به خاطر عقیده نیست؟
این به واقع قباحت دارد، سال ۲۰۰۴ هم دارد تمام می شود و ما در این مملکت بلازده، برای سنجش حکومت های مان اعدامی شماره می کنیم!
در ایران، در خبرها می خوانیم که دانشجویان در مراسم ۱۶ آدر عملا مانع سخن رانی آقای خاتمی رئیس جمهور می شوند و به تواتر شعار مرگ بر این و آن می دهند. و هیچ کسی هم زبان به شکوه باز نمی کند که اگر جلوگیری از سخن گفتن دیگران غلط است، این غلط بودن نمی تواند و نباید تنها محدود به موقعیتی شود که انصار حزب الله نمی گذارند کسی حرف بزند. این کار همیشه و همه جا غلط است. وقتی می گویم ما هنوز به ابتدای تجدد هم نرسیده ایم، بی سند حرف نمی زنم. ما هنوز انگار درک نکرده ایم که عمل به آزادی هزینه دارد و یکی اش هم این است که به آن چه که با آن موافق نیستی و حتی مخالفی گوش کنی. به عبارت دیگر دارم این نکته را می گویم که ما هنوز اولین قدم ها را برای ارایه یک بدیل سیاسی و دموکراتیک در برابر حکومت گران مستبدی که بر ما حکومت کرده اند بر نداشته ایم. یعنی هنوز نمی توانیم به مستبدین بگوئیم: شما می گوئید هر کس به ما انتقاد دارد، اعدام باید گردد. ولی ما چون شما نیستیم، و می گوئیم که مخالف ما نیز به قدر خود ما حق دارد حرفهایش را بزند و ما هم از هفتاد ملت و دولت آزادیم که با او هم چنان مخالف باشیم. ما هنوز در ذهنیت خود، انگار اعدام بد و اعدام خوب داریم و این است که کارمان را زار می کند. ما هنوز در ذهن مان استبداد بد و استبداد خوب داریم و در نظر نمی گیریم که استبداد همیشه و همه جا بد است. به همین خاطر است که من یکی اعتراضم به این است که چرا کسی به شعار مرگ بر این و آن در این یا جلسات مشابه اعتراض نمی کند؟ تا کی می خواهیم تکرارکنندگان اشتباهات تاریخی مان باشیم! آیا مرگ طلب بودن کسانی که آماج این شعارها هستند برای این که مثل آنها عمل کنیم کافی است؟ اگر کافی باشد، آیا درست هم هست؟
از ایران سخن ران دعوت می کنیم بعد وقتی با اولین سخن رانی اش موافق نیستیم، برنامه های سخن رانی بعدی اش را لغو می کنیم. من اصلا به این کار ندارم که این سخن ران در باره چه مسایل و موضوعاتی سخن گفت و یا اصولا چه گفت؟ ولی لغو سخن رانی اش به گمان من کاری است غلط و غیر قابل دفاع. قاضی مرتضوی و اعوان و انصارش در ایران اجازه نمی دهند کسی حرف بزند و ما هم اگر آب گیرمان بیاید، با هرکس که مخالف ایم یا به هر دلیل با سخنانش موافق نیستیم این فرصت را از آنها می گیریم! من نمی دانم بر سر تناقض های آشتی ناپذیرمان با کسانی چون همین قاضی مرتضوی و دیگر گردانندگان سرکوب چه می آید؟
و اما از فقدان برنامه، ابتدا اجازه بدهید چند تا نمونه بدهم:
شما هم حتما در روزنامه ها خوانده اید که خیابان خواب ها در خیابان های ایران یخ می زنند (در ۲٣ روز گذشته، ۴۷ نفر در خیابان های تهران یخ زده اند) و هیچ کسی نیز مسئولیتی در باره شان به عهده نمی گیرد.
شما هم لابد در روزنامه همشهری، آگهی فروش کلیه را دیده اید! البته به تازگی روزنامه ایران نیز در باره کلیه فروشی دختران فراری خبر داده است. البته در روز بعد یک مقام مسئول دیگر، با اشاره به این که «اجازه کتبی ولی» لازم است این کار را غیر عملی دانست. راست و دروغ گردن روزنامه ایران.
این را هم خبر داریم که به یک روایت ۱۲ میلیون نفر و به یک روایت بسیار بیشتر در ایران زیر خط فقر زندگی می کنند.
این را نیز می دانیم که واردات به ایران سرعت گرفته است ووزارت بازرگانی نیز با این توجیه که اختلاف بین صادرات نفتی و غیرنفتی و واردات خیلی زیاد نیست، مردم را خاطر جمع کرده است که جای نگرانی نیست. آن چه که به مردم نگفته اند و نمی گویند این که در ماههای اخیر درآمدهای نفتی ایران به مقدار قابل توجهی بیشتر شده است و اگر با قیمت به نسبت بالای نفت ما گرفتار کسری در کل تجارت باشیم، وقتی قیمت نفت پائین بیاید، تکلیف ما چه می شود؟
بیکارکردن کارگران که ادامه دارد و با سرعت بخشیدن به روند واگذاری ها، این فرایند هم تشدید خواهد شد.
در باره این مسایل و مشکلات، آیا کسی برنامه ای دارد؟
آیا کسی می داند که با این مشکلات که هرروزه عمیق تر می شوند چه باید کرد؟
اگر کسی برنامه ای دارد حضرت عباسی به هر طریقی که خودش صلاح می داند بندگان دیگر خدا را بی نصیب نگذارد.
من یکی که از این برنامه ها خبر ندارم.

www.niaak.blogspot.com  
۱٣ دسامبر ۲۰۰۴


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست