سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بورژوازی ملی و طبقه ی کارگر: متحد یا متخاصم ؟


شبگیر حسنی


• آن چه که برخی از تحلیل گران از جمله آقای حمید آصفی فراموش می کنند مفهوم اتحاد است؛ فراموش نکنیم که اگر در جبهه خاصی با این جناح فعالیت مشترک داریم ، این فعالیت نباید ما را از منافع اساسی طبقه کارگر غافل کرده و ما را در حد کارگزار این جناح از بورژوازی و مدافع منافع آنان تقلیل دهد و این مطلبی است که درنزد تحلیل گرانی نظیر جناب حمید آصفی شاهد آن هستیم؛ درخواست حمایت از بورژوازی ملی در برابر بورژوازی رانتی تجاری! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ مرداد ۱٣۹۶ -  ۱۵ اوت ۲۰۱۷


با توجه به مباحثات گسترده و مناقشه برانگیز در بین نیروهای مترقی و فعالین کارگری، پیرامون متحدین طبقه ی کارگر و به ویژه "بورژوازی ملی"، این نوشتار سعی دارد تا به صورت اجمالی به بررسی و واکاوی این مساله بپردازد .

مفهوم بورژوازی ملی:

بدون آن که قصد ورود به پیشینه مساله را داشته باشم ، تنها به این نکته اشاره می کنم که اولین خطای تئوریک در زمینه شناخت بورژوازی ملی، این همان دانستن آن با بورژوازی صنعتی است و این خطایی است نشأت گرفته از تز نادرستی که در ششمین اجلاس کمینترن طرح گردید و بعدها در کنفرانسی در سال 1959 در آلمان شرقی به این نحو تصحیح شد که نه تنها بخشهایی از بورژوازی صنعتی، بلکه جناح هایی از بورژوازی تجاری کوچک و متوسط نیز، بورژوازی ملی محسوب می شوند.
در حقیقت عبارت " بورژوازی ملی " به بخشی هایی از بورژوازی کشورهای وابسته، مستعمره و توسعه نیافته، اشاره دارد که یا سرمایه خود را در قلمرو تولید به کار انداخته اند و جهت توسعه ی بازار داخلی و کسب سهم بیشتر از آن تلاش می کنند و لذا منافع آنها در تضاد با منافع امپریالیست ها و بورژوازی تجاری بزرگ قرار می گیرد و یا آن بخشی از بورژوازی تجاری کوچک و متوسط که فعالیت عمده اش با فروش کالاهای داخلی پیوند خورده و اگر هم به فروش کالاهای خارجی اشتغال دارد، در ارتباط مستقیم با انحصارات بین المللی قرار نگرفته است.

نقش مترقی بورژوازی ملی:

آنچه در خصوص نقش مترقی بورژوازی ملی گفته شده است بیشتر ناظر به هم گامی با طبقه کارگر در مبارزات ضد امپریالیستی در جوامع مستعمره، نیمه مستعمره و فئودال می باشد و این که آیا امروز بتوان چنین نقش مترقی برای این بخش از بورژوازی با همان سبک و سیاق پیشین قائل شد، جای تامل بسیار دارد: بورژوازی اعم از صنعتی، مالی یا تجاری، در کشورهای توسعه یافته ی سرمایه داری، در همان دوران نیز نقش پیشرو و انقلابی خود را به صورت کامل از دست داده بود و عملکردی کاملا امپریالیستی داشت. درکشورهای مستعمره یا وابسته و یا در جوامع عقب مانده ای که در آنها به دلایل گوناگون، روابط تولیدی ماقبل سرمایه داری در کنار مناسبات تولیدی سرمایه داری به حیات خود ادامه می دهند بورژوازی ملی می تواند در سه وضعیت خصوصیت مترقی از خود بروز دهد:

یکم. در تقابل با طبقات استثمارگر نظام های پیش از سرمایه داری به منظور از میان بردن مناسبات پیشین و در جهت توسعه نظام سرمایه داری.
دوم. در جدال برای نفی سلطه ی امپریالیستی به منظور دستیابی به سهم بازار داخلی و گسترش آن در رقابت با کشورهای استعمارگر.
سوم .در مقابله با تهاجم نظامی نیروهای خارجی.
اما آن چه که در این میان نباید مغفول بماند تضاد میان منافع عمومی طبقه ی کارگر و نیز دهقانان با بورژوازی به صورت عام و بورژوازی ملی به صورت خاص است و اساسی بودن این تضاد در عین وجود منافع مشترک در خصوص تشکیل جبهه ی واحد بر علیه استعمارگران و یا بازمانده های نظام های اجتماعی پیشین، موجب بروز خصلت دوگانه ای از سوی بورژوازی ملی می گردد.
این مساله تا به آن حد اساسی است که در بسیاری از نمونه های تاریخی شکل گیری و پیروزی جبهه ی مبارزاتی مشترک، شاهد آن بوده ایم که بورژوازی ملی پس از به دست گیری قدرت، دراولین گام اقدام به سرکوب شدید و خون بار متحدان سابق خویش کرده است. لذا این اتحاد، اتحادی تاکتیکی، محدود و به شدت شکننده است زیرا منافع اساسی بورژوازی در استثمار فروشندگان نیروی کار نهفته است.

بورژوازی ملی و نئولیبرالیسم:

انواع گوناگون دولت های غربی پس از جنگ دوم جهانی ، به دلایلی کاملا مشخص نظیر نیاز به بازسازی های گسترده ی ویرانی های پس از جنگ، شکل گیری بلوک سوسیالیستی به عنوان نمونه ای از یک الترناتیو بالنده و نیرومند، توان و قدرت جنبش کارگری و... ناچار به دادن امتیازات متعددی شده بودند و دست کم در پذیرش نقش دولت در زمینه هایی نظیر تلاش برای ایجاد اشتغال کامل، تامین رفاه، آموزش و بهداشت همگانی، برنامه ریزی و کنترل دولتی بر بازار و... توافق داشتند، تا جایی که ریچارد نیکسون بیان کرد که "اکنون همه ی ما پیرو سیاست های کینزی هستیم"( هاروی ،1395 : ص 24) اما در اولین سالهای دهه نود میلادی که شاهد چرخش جدی تعداد بسیار بیشتری از کشورهای توسعه یافته به سمت نئو لیبرالیسم بودیم ، تمامی امتیازات داده شده پس گرفته شد.
اگرچه قطعا بخش های کوچک تر بورژوازی ملی از اجرای سیاست های نئو لیبرالیستی و حذف سیاست های حمایتی دولت متضرر خواهند شد ولی بسیاری از لایه های بورژوازی ملی از سیاست های مقررات زدایی در بازار نیروی کار منتفع می گردند و همچنین با باز شدن فضا برای حضور سرمایه های خارجی، امکان جدید و شرکای تجاری تازه ای برای خود خواهند یافت.
مزیت های نسبی و جذاب بورژوازی ایران برای شرکای خارجی اش عبارتند از دسترسی به نیروی کارارزان قیمت، عدم وجود سیاست های بازدارنده در حوزه صنایع آلاینده محیط زیست ، صنعت توریسم و منابع انرژی ارزان قیمت.
از سوی دیگر فقدان بلوک سوسیالیستی به عنوان نیروی بازدارنده ی اساسی، موجب غلتیدن هرچه سریع تر بخش عمده ای از بورژوازی ملی و دولت احتمالی آن در دامان نئولیبرالیسم خواهد شد و لذا در چنین وضعیتی بورژوازی ملی – در ایران و نیز کشورهایی که هنوز می توان از چنین عبارتی برای بخش هایی از بورژوازی استفاده کرد - مانند سایر جناح ها و لایه های بورژوازی، بی تردید تحت تاثیر سیاست های نئولیبرالیستی، بیش از پیش خصلت مترقی خود را از دست داده است و در فرآیند زمان بخش های بیشتری از بورژوازی ملی در تطابق و هماهنگی با نئولیبرالیسم قرار خواهند گرفت.

منافع و زمینه های کاری مشترک با طبقه ی کارگر:

نیروهای مترقی و جنبش کارگری برای پیشبرد اهداف خود نیازمند سازماندهی گسترده و سراسری هستند؛ کارگران باید قادر باشند تا تشکل ها و سندیکاهای مستقل خود را سامان دهند، باید بتوانند نسبت به جذب توده ها در زیر یک پرچم و شعار واحد اقدام کنند و برای دستیابی به این اهداف نیازمند مقابله با پدیده/پروژه چپ هراسی و باز تعریف خود با جامعه می باشند.
جنبش چپ ایران باید بتواند پاسخ خروارها لجن پراکنی حاکمیت و نیز اپوزیسیون راست و تبلیغات جهانی سرمایه داری را بدهد و این موضوع نیازمند ارتباط نزدیک با توده هاست.
چپ چگونه و در چه فضایی می تواند با پروژه "چپ هراسی" مقابله کند؟ در فضایی با بار امنیتی کمتر و طبیعی است که بخش هایی از سرمایه که در قیاس با سرمایه داری بوروکراتیک و نظامی، دسترسی کمتری به منابع قدرت نظامی و امنیتی دارند می توانند متحدین بالقوه طبقه ی کارگر محسوب گردند و من این مطلب را در یادداشتی تحت عنوان "تاملاتی پیرامون انتخابات" در سایت اخبار روز www.akhbar-rooz.com شرح داده ام
امروزه طبقه کارگر تنها در موارد خاصی نظیر مبارزه برای "برخی" آزادی های دموکراتیک و البته محدود به قانون اساسی، می تواند بر روی تشریک مساعی بخش هایی از بورژوازی حساب کند و لاغیر !
وجود زمینه های محدود همکاری با بورژوازی ملی نباید باعث شود تا فراموش کنیم که بورژوازی ملی ، به هر حال جناحی از بورژوازی است و البته می توان شاهد همدلی و منافع مشترک این بخش از بورژوازی با سایر جناح های سرمایه در سرکوب کارگران ، مخالفت با شکل گیری سندیکاها ، تلاش برای کاهش دستمزد ها و غیره نیز بود.

تشکیل جبهه واحد با بورژوازی ملی و شرایط آن:

امروزه لایه های محدودی از بورژوازی کوچک و متوسط ، در حوزه های کاملا محدود و معینی ، دارای منافع مشترک با طبقه ی کارگر هستند و برای پیشبرد اهداف مشترک ناگزیر از ایجاد جبهه واحد با آنان هستیم اما قطعا نباید رهبری جبهه متحد به عهده بورژوازی ملی باشد زیرا اگر چه قبلا شاهد نمونه های تاریخی از پیروزی جنبش های رهایی بخش با زعامت بورژوازی ملی بوده ایم ( فارغ از سرکوبهای کارگران و احزاب چپ پس از به دست گیری قدرت توسط این قشر ) امروزه رهبری بورژوازی ملی در جبهه متحد ، به هیچ روی قابل قبول نخواهد بود اما به دست گیری رهبری توسط اینان به دلیل داشتن نفوذ سیاسی ، اتحادیه های کارفرمایی ، امکانات مالی و در نتیجه قدرت چانه زنی بالاتر ، بسیار محتمل است و امکان داشتن دست بالا را در تشکیل جبهه متحد احتمالی ، به آنان می دهد اما برای آن که در این اتحاد اجباری ، کارگران و نمایندگان آنان به پیاده نظام بورژوازی ملی تبدیل نشوند ، می باید تلاش ها و مبارزات خود را حول ایجاد تشکل های مستقل کارگری و مطالبات صنفی سامان داده و برنامه ی حداقلی ، اهداف و خطوط قرمز را برای خود معین نمایند ، باید بدانند که این اتحاد با چه کسانی صورت می گیرد و نمایندگان سیاسی آنان کیستند؟ باید مشخص شود که این اتحاد حول چه برنامه مشترکی شکل گرفته و اهداف آن کدامند؟ باید معلوم شود که این همراهی در چه ترکیبی از توازن قوا و آرایش نیروها شکل گرفته است و ما تا کجا مجاز به همراهی با سایر نیروها هستیم؟
آن چه که برخی از تحلیل گران از جمله آقای حمید آصفی فراموش می کنند مفهوم اتحاد است ؛ ما تنها در زمانی خاص ، در خصوص برخی موارد مشخص و تنها در حد معینی، با بورژوازی ملی منافع مشترک و تشریک مساعی داریم و حتی در همین موارد محدود نیز ، همواره باید مراقب تزلزل ، نوسان ، تذبذب و خیانت های احتمالی این جناح از بورژوازی باشیم و از سوی دیگر فراموش نکنیم که اگر در جبهه خاصی با این جناح فعالیت مشترک داریم ، این فعالیت نباید ما را از منافع اساسی طبقه کارگر غافل کرده و ما را در حد کارگزار این جناح از بورژوازی و مدافع منافع آنان تقلیل دهد و این مطلبی است که درنزد تحلیل گرانی نظیر جناب حمید آصفی شاهد آن هستیم؛ درخواست حمایت از بورژوازی ملی در برابر بورژوازی رانتی تجاری!– بنگرید به مقاله ی ایشان به نام " بررسی جایگاه طبقه کارگر ایران و مطالبات آن" در سایت اخبار روز -   www.akhbar-rooz.com
اما اولا در این جا باید پرسید که آیا در یک نظام مبتنی بر رانت نفتی ، بورژوازی ملی از این رانت منتفع نیست؟ ثانیا مهمترین درخواست بخش عمده ای از بورژوازی ملی یعنی بورژوازی صنعتی ، به عنوان عامل اصلی ایجاد ارزش اضافه چیست ؟ غیر از تلاش برای کاهش دستمزد های واقعی از طرق گوناگون و از جمله سرکوب هرگونه تلاش برای ایجاد سندیکاهای مستقل کارگری؟
فراموش نکنیم که اگر طبقه ی کارگر در موارد بسیار محدودی، منافع مشترکی با بورژوازی ملی دارد ، تضاد منافع آنان به مراتب بیشتر است و از سوی دیگر منافع مشترک این جناح از بورژوازی با سایر جناح های سرمایه بسیار اساسی تر از منافع مشترکش با کارگران است.
در پایان تنها به بخشی از سخنرانی انگلس در حزب سوسیالیست ایتالیا اشاره می کنم که شرایط مربوط به اتخاذ تاکتیک مشترک با سایر نیروها را بر می شمارد (مارکس و انگلس ، 1385 : صص 50-52)
" ...چنین می نماید که آماده ساختن بی میانجی جنبش – جنبشی که ازآن طبقه ای نیست که ما نماینده اش هستیم – کار ما نباشد ... درباره ی خودمان باید بگویم که ما فریب وعده های با دبدبه ی این آقایان را چنان بسیار خورده ایم که دیگر بار به تله نیفتیم . اعلامیه ها و دسیسه های آنها نباید بر ما تاثیری بگذارد . اگر ما موظف به پشتیبانی از هر جنبش راستین مردمی هستیم , ، پس موظف نیز هستیم که هسته ی حزب پرولتری را که تازه تشکیل گردیده است ، بیهوده قربانی نکنیم ... برعکس ، اگر جنبشی به راستی جنبش همگانی ملی باشد، آنگاه افراد ما پیش از آن که از آنان دعوتی شود جای خود را در آنجا می گیرند و روشن است که شرکت ما در چنین جنبشی بدیهی است اما در چنین موردی باید بر خود روشن سازیم و می باید در این باره آشکارا اعلام داریم که ما چون حزبی مستقل که برای موقت، در اتحاد با رادیکالها و جمهوری خواهان بوده اما از ریشه با آنها تفاوت دارد ، شرکت می کنیم و این که ما درباره ی پیامد های مبارزه در صورت پیروزی هیچ خیال واهی نداریم ، و این که این پیامد به هیچ روی نمی تواند ما را خرسند سازد و برای ما تنها یکی از مراحلی است که به آن دست یافته ایم و باز تنها یک پایگاه عملیاتی برای پیروزی های بعدی است و این که در همان روز پیروزی راه های ما از هم جدا می گردند و این که ما در همان روز در مورد حکومت تازه ، مخالفانی تازه هستیم ... تمام آنچه که در این جا آمده ، تنها عقیده شخصی من است ... آن هم با دو دلی بزرگ ... درباره تاکتیک مشترک باید بگویم من به درستی آن در سرتاسر زندگی خود اطمینان یافته ام ... اما به کار گرفتن آن در حال و روز کنونی ایتالیا نکته ای است دیگر."

منابع:

-هاروی ، دیوید (1395) ؛ تاریخ مختصر نئولیبرالیسم ؛ ترجمه ی محمود عبداله زاده ؛ دات
-گروهی از تئوریسین های مارکسیست (1358)؛ بورژوازی ملی و جنبش رهایی بخش ؛ کاوش
-جمعی از نویسندگان (1388) ؛ فرهنگ نامه ی اندیشه ی مارکسیستی ؛ ترجمه ی اکبر معصوم بیگی ، بازتاب نگار
-مارکس ، کارل – انگلس ، فردریش (1385) ؛ مقالاتی از مارکس و انگلس ؛ ترجمه ی سیروس ایزدی ؛ ورجاوند
-اولیانوفسکی ،ر. (1359) ؛ مسائل معاصر آسیا و آفریقا ؛ ترجمه ی هدایت حاتمی و دیگران ؛ حزب توده ایران


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست