سخنی با دکتر اسماعیل نوری علا
الف. ع. خ
•
آقای نوری علا به "جامعه شناسی" مشغول هستند که اصلا وجود ندارد. تا کی باید سرگرم بازخوانی گذشته برای نفع آینده باشیم؟ حال آنکه از خوانش حال، برای ساختن اکنون، همواره غافل مانده ایم. تا کی باید در نقش کارآگاه به دنبال متهم و مقصر در قعر تاریخ بچرخیم؟ حال آنکه دزدان سرزمین ما همین امروز در روز روشن هویت ما را در معاملات سیاسی به تاراج می برند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۲ بهمن ۱٣٨۵ -
۱۱ فوريه ۲۰۰۷
به طور کلی در سه حالت می توان سراغ تاریخ و یا سراغ هر موضوع قابل تحقیقی رفت. تجربه انسان نشان می دهد، تنها در یک حالت است که در این مطالعات و تحقیقات، دانشی منطقی خلق می شود و دستاوردی علمی بدست می آید. آن حالت چیزی نیست جز رفتن به سراغ موضوعات با حالتی بی طرفانه، و بدور از ارزیابی های اخلاقی!
حالت دوم آن است که انسان با دیدی عاشقانه و اعتقادی به سراغ پدیده ها برود، در این صورت بیشتر از همه به ستایش پدیده مورد نظر و توجیه و تمجید آن می پردازد، اگر توجیهات و تمجیدات را از چنین نگاههایی کم کنیم، چیزی که ارزش "دانستن" داشته باشد، باقی نمی ماند، در این حالت دانشی خلق نمی شود و انسان با مطلق کردن پدیده ها جایی برای ماهیت مستقل خود و همنوع درگیر شده در پدیده مورد نظر، نمی گذارد. بدین ترتیب از روش علمی و منطقی خارج می شود.
حالت سوم آن است که انسان با دیدی نفرت انگیز و منکرانه به سراغ پدیده ها برود، در این صورت نیز بیشتر از همه کارش به طرد و دشنام پدیده مورد نظرخواهد کشید. اگر نفرین و دشنام را از چنین نگاههایی کم کنیم باز هم چیزی که ارزش "دانستن" داشته باشد، در ته دیگ این نگاه، باقی نخواهد ماند، در این حالت نیز دانشی خلق نخواهد شد و انسان با مطلق کردن عناوین و پدیده ها، جایی برای ماهیت مستقل خود و همنوع درگیرشده در پدیده مورد نظر، نخواهد گذاشت. در این حالت نیز راه علمی بررسی پدیده ها در محاق خواهد ماند.
تحقیقات و نوشته های آقای اسماعیل نوری علا اندکی از وجود حالت سوم رنج می برد، ایشان با نگاهی منفی نسبت به اسلام! به سراغ بررسی تاریخ می روند، ارزیابی های اخلاقی ایشان در هنگام بررسی های تاریخی، نگاه ایشان را از روش منطقی و علمی خارج می کند، بدین ترتیب دستاورد قابل ملاحظه ای در شناخت علمی تاریخ بدست نمی دهد. در چنین روشی حتی اگر دستاورد با ثباتی از نظر علمی دیده شود، موثر نخواهد بود.
ایشان با دیدی دینی و غیر تاریخی به نقد اسلام و نقد تاریخ اسلامی می پردازند، چرا که دینی ترین شکل "دیدن"، آن است که پدیده ها را مطلق ببینیم، وقتی نوشته می شود "ریشه های دشمنی اسلام با ایران" یعنی اسلام را به عنوان پیکره ای واحد و مشخص پذیرفته ایم، پیکره ای که می تواند نمود عینی داشته باشد. در صورتیکه دین متشکل از مفاهیمی نامشخص و اجزایی متکثر است. تا حدی که برداشت های متفاوت در دین می تواند به تعداد همه ایمان آورگان باشد.
ما می توانیم مناسکی مشخص را تحت عنوان "دین اسلام" مورد شناسایی قرار داده و آن را به نام "اسلام" نامگذاری کنیم، اما نمی توانیم برای برگزار کنندگان آن مناسک، ماهیتی مطلقا یکسان در نظر بگیریم، بر اساس دستاوردهایی که در حوزه های روانشناسی بدست آمده، هر انسانی شبیه خودش هست و هیچ دو انسانی را نمی توان به صرف انجام مناسکی یکسان، ماهیتا یکی دانست. آقای نوری علا به صرف انجام مناسک مشخص و یکسان توسط برخی انسانها در تاریخ، ماهیتا همه آنها را یکسان تلقی می کنند. عناوینی چون "اسلام" و "مسلمانان" در نوشته های ایشان چنان ماهیتی منسجم و "واحد" دارند، که در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله همواره به یک "مفهوم" با ماهیتی مطلق تعبیر و تفسیر می شوند.
آقای نوری علا آنچنان به این عناوین ماهیتی یکسان می دهند که تو گویی "اسلام" و "مسلمانان" از هزارو چهارصد سال پیش تاکنون هیچگونه تغییری نکرده اند، ایشان به گونه ای می نویسند، که تو گویی آنان که امروز حکام غرب هم صدا با حکام ایران، "مسلمانان" جهانش می خوانند، درست همان هایی هستند که هزارو چهارصد سال پیش می زیستند.
مطلق کردن این عناوین هم ازنگاهی دینی ناشی می شود، و هم از نگاهی غیر تاریخی! بنابه آن اعتباری که آقای بوش و آقای خامنه ای از "اسلام" و "مسلمانان" بدست می دهند، باید درِ تحولات اجتمایی و تاریخی انسان را گِل گرفت. چنین "اسلام" و "مسلمانانی" هرگز وجود خارجی در تاریخ نداشته اند. متاسفانه مطلق کردن این عناوین به دلیل آنکه اهمیت و فایده ای در حوزه های سیاسی و رسانه ای دارد، چندیست که رواج "مخصوصی" پیدا کرده اند.
منطقی نیست که یک رگه سیاه استبدادی را در درازنای تاریخ جستجو کنیم و پی بگیریم که مثلا این رگه سیاه درست از خامنه ای شروع شده و به محمدابن عبدالله وصل می شود. این نوع نگاه، منطق تحولات تاریخی و و اجتمایی انسانها را نادیده می گیرد. مطلق نگری در تاریخ، دستاوردهای بسیاری از علوم عقلی را به زیر سوال می برد، رفتار بشر درهر دوره تاریخی تابعی از مناسبات موجود در همان دوره است. نمی توان یک رفتار جبری و ثابت را از یک رشته انسان ها در تاریخ سراغ گرفت.
منظورم آن نیست که ازپدیده ها و افکار گذشته نمی توان تاثیر گرفت، بلکه سخن بر سر این است که تاثیرات گاهی می تواند کاملا متفاوت، دگرگون یا برعکس باشد.
در علم جامعه شناسی که آقای نوری علا استاد آن هستند، حتی اگر گروهی از مردمان در تاریخ تحت نام دینشان خطاب می شوند، این عنوان کارکردی مقطعی، آن هم در همان مقطع از تاریخ دارند. در گذشته تنوع در نحله های فکری و اعنقادی بدانگونه که امروز شاهد آن هستیم وجود نداشته، به همین دلیل جامعه شناسان مجبور بودند با عناوین کلی مانند اسلام و مسیحی، گروهای جامعه را تحت بررسی قرار دهند. اما امروز که سبک های متنوعی از زندگی در آسیا و خاورمیانه وجود دارد، شایسته نیست روشنفکرانی چون نوری علا همگام با آقای خامنه ای و بوش و رسانه های گرم کننده تنور تفرقه و جنگ از عناوین کلی مانند "اسلام" و "مسلمانان" استفاده کنند. پژوهشگران تاریخ برای بررسی مقطعی خاص از آن ناگزیر هستند از چنین عناوین یکپارچه ای استفاده کنند. اما ورود اینگونه عناوینِِِِِ مطلق به حوزه داوری های سیاسی، جز تشدید تعصب، ثمر دیگری ندارد.
چرا ایشان تلاش می کنند تا شکاف های عینی امروز را به شکاف های ذهنی دیروز ببرند. همین الان در خانه های ما بین پدر مسلمان (یعنی پدری که فقط مناسک اسلامی را انجام می دهد) و فرزندش اختلاف اساسی وجود دارد. ایشان به عنوان یک جامعه شناس بدون رفتن به دعواهای "عبد مناف" و دیگران (آنهم بر اساس منابع ذهنی)، می توانند تحقیقات جامعه شناختی خود را از همین خانه ها، با تکیه برهزاران منابع معتبر عینی و قابل دسترس، انجام دهند. چرا آگاهی بر حقیقت و پذیرش واقعیت ها را موکول به تعین و تکلیف دعوای بین عبد مناف و دیگران می کنند؟ آیا به میان کشیدن اطلاعات ذهنی هزار و چهارصد سال پیش، درک واقعیت را موکول به صحت و سقم حجم قابل توجهی از این ذهنیات نمی کند؟ آیا این کار درک حقیقت و واقعیت را دچار پیچیدگی و مشکل نمی نماید؟ هرگز، با حیدری، نعمتی کردن تاریخ، حقیقتی روشن نخواهد شد.
"تاریخ پژوه" از موقعیت طرفین درگیر در تاریخ خارج می شود و به عنوان ناظری بی طرف، ادراکاتش را از مناسبات موجود در میان آنان به ثبت می رساند. تاریخ پژوه اگر در یک طرف دعوا باشد، آن را طوری می نویسد، که طرف مورد نظر او همواره محق و حق به جانب بماند، مناسبات را طوری سر و سامان می دهد که داوری های پیشینش را دچار خدشه نگرداند.
تا همین چند سال پیش، برخی ها "عرب" را مساوی "اسلام" می دانستند، و هر چه دشنام داشتند به یکباره نثارهر دوی آنان می کردند. اما اکنون چند سالی که بحث "قومیت"ها مطرح شده، به خاطر هموطنان عرب ایرانی و البته به خاطرخوزستان "نفت خیز"، به یک باره در میان عرب "صحرانشین" اپوزیسیونی در مقابل خاندان "بنی هاشم" سر بر می آورد که در منازعه ایران و روم، از پیروزی ایران خوشحال شده و در مقابل عرب بنی هاشم موضع می گیرد، بدین ترتیب "عرب" به دو جنس مرغوب و نامرغوب تقسیم می شود. اینجاست که تاریخ طوری نگاشته می شود تا اجزاء مطلق دیگری از نگاه ما را فرونپاشد.
تحقیقات به ثبت رسیده "تاریخ پژوه"، آنگاه خواندنی و تاثیرگذار خواهد بود که خواننده، نگاه بی طرفانه محقق را هر دم، حس کند، وگرنه حاصل تلاشش، شیرین نامه ای خواهد بود برای همفکرانش و تلخ نامه ای برای مخالفان فکریش، چنین کاری هر دو طرف را به تعصب بیشتر سوق می دهد.
من دلیلی بر آن نمی بینم که استاد نوری علا در مقام داوری و ارزیابی، کلید مشکلات امروز ما را در دعواهای صدر اسلام جستجو کنند، برای آنچه که آقای نوری علا می خواهد بگوید به اندازه کافی دلیل و مدرک در یکی از خانه های آخوندهای ما وجود دارد نیاز به خسته کردن ذهن جوانان، آن هم با مفاهیم مطلقی مانند "اسلام" و "مسلمانان"، که امروزه بیش از پیش کارکردی سیاسی و رسانه ای یافته اند، ندارد.
سخنم این نیست که نباید پژوهش های تاریخی پایه های ادیان خرافی را متزلزل کند، بلکه سخن بر سر این است که نباید با مراجعه به اعماق تاریخ، و گمانه زنی های پلیسی! به نامها، مفاهیم و عبارت های مطرح شده در آن، ماهیتی مطلق بدهیم. حتی نام "ایران" که اکنون به سرزمین مشخصی اطلاق می شود و مفهومی کاملا عینی دارد، نمی توان به این نام در طول تاریخ ماهیتی مطلق داد، چرا که این سرزمین در طول تاریخ دم به دم کوچک و بزرگ شده است، مفاهیم غیرعینی چون "اسلام" و "مسلمانان" که دیگر، جای خود دارد.
اگر نام "ابران" را در کل دوره های تاریخی به شکل مطلق در آوریم، اولین چیزی که حاصل این مطلق انگاری می شود، تعصبات شوونیستی و ادعاهای ارضی خواهد بود. مطابق این منطق، ایران همان چیزی است که در گذشته بوده است، مطلق کردن "اسلام" یا "مسلمانان" نیز همین ویژگی را دارد. مطلق کردن هر پدیده در تاریخ، فقط و فقط به تعصبات دامن می زند.
عبارت «دشمنی اسلام با ایران» همانقدرمطلق اندیشانه است که عبارتهایی نظیر "دشمنی یهودیان با مسیحیان" یا "دشمنی مسلمانان با یهودیان" یا "دشمنی ایران با هر یک از کشورها و یا ادیان".
یک گردش علمی نمی تواند تا این حد، به نام ها، عبارت ها و مفاهیم، به گونه ای مطلق بنگرد، منطق گردش علمی حکم می کند، که به نام ها و عبارت ها ارزشی نسبی، اعتباری و مقطعی بدهد، نه آنکه ارزش دائمی و مطلق برای آنان قائل باشد.
نمی دانم چه فایده ای دارد که حوزه مناقشات را به اعماق تاریخ ببریم و برای نارسایی ها و معضلات، دلیل مطلق تاریخی بجوییم، اگر هدف حل معضلات ، مشکلات و نارسایی ها باشد، همانطور که گفتم دلایل اختلاف در یک خانواده مذهبی امروز ایران برای اثبات آنچه که آقای دکترنوری علا می خواهد، کفایت می کند.
آیا رابطه آنچنان عمیقی بین مشکلات امروز و قصه های دیروز وجود دارد که نتوان بدون تمسک و یادآوری آن قصه ها این مشکلات را حل کرد؟
آیا لازم است، برای نجات ایرانیان، قصه های دیگری را به جای قصه های ساخته شده آخوندها بسازیم!
به همان دلایلی که قصه های بافته شده آخوندها پیرامون دیروز این مرز و بوم پذیرفتنی نیست، هر قصه جایگزین نیز ارزش توجه چندانی نخواهد داشت، به نظر می رسد فقط در شرایط احساسی و هیجانی است که سخن آن عده که تاریخ و پدیده های مندرج در آن را به دیده مطلق می نگرند، خریدار خواهد داشت. متاسفانه شرایطی که سیاست بازان جهان با تزریق این "مفاهیمِ مطلق" درصدد ایجاد آن هستند. خوشبختانه در شرایط عادی، نسل جوان ایران هیچ اعتمادی به هیچیک از قصه های تقریر شده از گذشته ندارند. افتخاری هم اگر از ایرانی بودن خود دارند، همه از آن چیزی است که اکنون به همراه خود دارند. مترسک های حاکم نمی توانند، ویژگی های تاریخی یک ملت را لکه دار کنند. یک پژوهش ساده "انسان شناسی" و "باستان شناسی" می تواند، با مطالعه آثار به جای مانده پیرامون انسانهای پرورش یافته در این خطه، خصوصا نخبگان آن، میزان مدنیت و تاثیر گذاری آنان را در جهان نسبت به ساکنان دیگر نقاط عالم به خوبی نشان دهد. این موضوع به هیچ وجه با منطق حیدری، نعمتی دیدن تاریخ چه در حوزه تاریخ ایران و چه در حوزه تاریخ جهان نسبتی ندارد.
اکثریت مطلق مردم ایران به غلط یا به درست "اسلام" را دین موروثی خود می دانند، اقلیتی از میان آنان، مسلمانی هستند که مناسک مرتبط با دین خود را انجام می دهند. در میان این اقلیتی که به مناسک مسلمانند، تعدادی بسیاراندک، آن نمونه "مسلمانانی" هستند که آقای خامنه ای تبلیغش را می کنند و آقای بوش تحدیدش را!
آقای نوری علا به "جامعه شناسی" مشغول هستند که اصلا وجود ندارد. تا کی باید سرگرم بازخوانی گذشته برای نفع آینده باشیم؟ حال آنکه از خوانش حال، برای ساختن اکنون، همواره غافل مانده ایم. تا کی باید در نقش کارآگاه به دنبال متهم و مقصر در قعر تاریخ بچرخیم؟ حال آنکه دزدان سرزمین ما همین امروز در روز روشن هویت ما را در معاملات سیاسی به تاراج می برند. لازم نیست سند "هویت" ایرانی را با داستان سرایی بوجود آورده و یا تقویت کنیم، بلکه این سند هم اکنون نیز با ایرانیان همراه است.
قصدم آن نیست که ارزش نوشته های آقای نوری علا را نادیده بگیرم، بلکه می خواهم به ایشان یادآور شوم: اگر می توانند، داوریهای شخصی را از نوشته های خود بزدایند، آنوقت آن چیزی که از نوشته هایشان باقی می ماند، بسیار خواندنی خواهد بود.
من یک ایرانی هسنم که نسبت به آن همه آگاهی گسترده ای که آقای نوری علا پیرامون مسائل مختلف دارند کاملا نا آگاه و بی اطلاع هستم، اما با این وصف از ایشان می خواهم پیرامون آنچه که در بالا نوشته ام توجه نشان دهند و نظر خودشان را مطرح نمایند، اگر ابهامی در نوشته ام وجود دارد مرا راهنمایی نموده تا توضیحات بیشتری ارائه نمایم. شاید در مناظره ای میان یک عالم و یک عامی راه درست "تاریخ نویسی" و "تاریخ پژوهی" فراهم گردد.
|