رنسانسی برای مطالعات احساسی
فابیان کاسنر
- مترجم: رباب محب
•
شاید بتوان دلیل پیشرفت رمان را در پیشرفت و تعالی فرد یافت و اینکه همه ما روزی کیشوت های کوچکی بوده ایم. اما زمان به پیش می رود. ساده اندیشی گم می شود. و ما می آموزیم به جای رویا بافی و گشتن لای خطوط، کتاب بخوانیم.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲٨ بهمن ۱٣٨۵ -
۱۷ فوريه ۲۰۰۷
« مادام بوواری - منم. » جمله ای است که فلوبر اغلب از زبان زن قهرمان کتابش به زبان می آورد. او زن خانه داری است که به مطالعه کردن علاقه زیاد دارد و درست به همین لحاظ همه چیز زندگی اش را از دست رفته می یابد. شیوه نگاه فلوبر به ادبیات خاص ِ او نیست. گوته پس از انتشار اولین اثرش دچاراین نگرانی شد که مبادا خواننده اش خود را در شخصیت اول کتاب بازیابد و دست به خودکشی بزند. اما روزگار به ما نشان داد که ترس گوته مبالغه آمیز و بی دلیل بوده است.
سال ۱۷۷۴ - سال انتشار « رنج ورتر جوان » را می توان سال اپیدمی خودکشی نامید. « تب ِ ورتر» تهدید بزرگی برای سلامت مردم محسوب می شد ، تا آنجا که حاکم مان لیپ زیک نه تنها کتاب خواندن ، بلکه پوشیدن پالتوی زرد رنگ را نیز ممنوع کردند . سالها خوانندگان « ورتر » با پوشیدن پالتوی زرد رنج و ستمی را که بر جوانان می رفت به نمایش می گذاشتند و بدین ترتیب بود که بلاپوش زرد سمبل رنج تلقی شد. بر همین قیاس « تب پامِلا » - برگرفته از رومان ریچاردسون ، در انگلیس و « تب هلو ئیز » از « نوول هلوئیز» اثر روسو در فرانسه بالا گرفت و بسیاری را به سرنوشت ورتر مبتلا کرد. لودویگ تیک آلمانی می گوید که او پس از خواندن « ورتر » چهار هفته گریسته است.
شکل غریب مطالعه در فاصله سالهای ۱۷۰۰ - ۱٨۰۰ ، عصر ِ سانتیمانتالیسم « احساساتی » ، رومانتیک و رئالیسم - با خود مفهوم تازه « بواریسم » را به همراه داشت. بواریسم با اسکی پیزم( فرار از واقعیت) مترادف است با این تفاوت که بار منفی آشکارتری از اسکی پیزم دارد. بواریسم یعنی : داشتن توقعات غیر واقعی از واقعیت ، در ک کج و نادرست از واقعیت ، عدم تشخیص تخیل از واقعیت و از این قبیل.
دون کیشوت اولین و بزرگترین بواریست ادبیات است ، که خود سرچشمه ابداع کلمات و مفاهیمی ازاین دست می باشد. از آن جمله می توان ازاصطلاح « مطالعه کردن کیشوتی » نام برد که به معنی کتاب خواندن بزرگسالان به شیوه شاگردان مدرسه است.
شاید بتوان دلیل پیشرفت رومان را در پیشرفت و تعالی فرد یافت و اینکه همه ما روزی کیشوت های کوچکی بوده ایم. اما زمان به پیش می رود. ساده اندیشی گم می شود. و ما می آموزیم به جای رویا بافی و گشتن لای خطوط ، کتاب بخوانیم. آنگاه است که ادبیات به تجربه ای روشنفکرانه مبدل شده و دیگر درک و تجربه ای حسی و ناگهانی و بی تأمل نیست ، بلکه با تفکر و انتقاد آمیخته است. و اینگونه است که رومان از درون رئالیسم و تخیل خلاق سرچشمه گرفته و به مدرنیسم و تخیل گریزی می انجامد.
اما آیا به راستی درون ِ ما ئی که روزی کتابی خوانده ایم ، یک مادام بواری نفس نمی کشد؟ و آیا درست به همین دلیل نیست که ما از خواندن دست برنمی داریم؟ آیا ما در آرزوی رسیدن به تجربه ای ناب و کامل نیست که به کتاب خواندن ادامه می دهیم ؟
طبعأ هرگاه از ما در باره اولین تجربه عشقیمان بطور کتبی سوال شود، ما بی درنگ از تب عشق و شدت آن و احساسات متافیزیکی خود و دیدن با چشم های راسکولنیکوف – یعنی اندیشیدن با مغز دیگری - می نویسیم ، نه از پرداختن به تعریف تکنیک های نوشتن و شیوه قدیمی گوگول. با تمام این احوال «احساس» از دیدگاه هنر فلسفه پدیده ای غالب است. تا آنزمان که هنر آناتومی توسط کانت مطرح نشده بود ، احساسات در رده ی زیبائی شناختی و استیک قرار نمی گرفت. احساسات از جانب تی اس الیوت و منتقدان نو اندیش دیگر و بعد ها از جانب منتقد ادبی آمریکائی دابل و ، کی ، ویمسات ( با انتشار مقاله " احساسات غلط" در سال ۱۹۴۹) و مونروبردسلی مردود شناخته شد. مقاله " احساسات غلط" چندان بحث و غوغائی به پا نکرد : به نظرمن به استثناء نیچه ، در روزگار مدرن ، روی هیچ قفسه فلسفه هنری جای پای احساسات را نمی توان یافت. چرا ؟
ما شاید بتوانیم پاسخ را نزد روزنامه نگارِ به نام ۱۹۶۰ مارشال مک لوهان که با شعار « وسیله خود ِ پیام است » به شهرت رسید ، بیابیم. مک لوهان مرد ِ دیدگاه و نگاه بود . این - تنها اثر و نویسنده نیست که مک لوهان را به ادبیات می کشاند ، بلکه ادبیات به عنوان یک وسیله ذهن او را به خود مشغول می کند. به عبارت دیگر کتاب فی نفسه دارای قدرت تغییر جامعه است. مک لوهان در کتاب های « رسانه» و « کهکشان گونتبرگ » می نویسد تمام آنچه که ما به مدرنیته نسبت می دهیم ، یعنی فردگرائی ، پُرتستانیسم ، ناسیونالیسم و صنعتگرائی نتیجه مستقیم صنعت چاپ کتاب است و نه زاده اندیشه هائی که متفکران و نویسندگان به دست چاپ سپرده اند.
ادامه دارد.
استکهلم - فوریه دوهزار و هفت
توضیحات :
مطلب بالا به تاریخ هشتم فوریه دو هزاروهفت در روزنامه سونسکا داگ بلادت ( اس و د) صفحه یازده بخش فرهنگی به چاپ رسِده است.
فابیان کاسنر نویسنده و منتقد سوئدی است.
اسامی :
Fabian Kastner- Bovary- Flaubert – Goethe – Werther – Leipzig – Pamelafeber- Richardson – Héloisefeber – Rouseau – La Nouvelle Héloise - Ludwig Tieck – Bovarism – Escapism/Eskapism – quijotisk – Gogol – Raskolnikov – Kant – TS Eliot – WK Wimsatt – Monroe Beardsley – The Affective Fallacy – Nietzche – Marshall McLuhan – Media – Gutenberg galaxen -
|