روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱ اسفند ۱٣٨۵ -
۲۰ فوريه ۲۰۰۷
واکنشهای متفاوت از تغییر لحن مقامات آمریکایی
تحرکات تروریستی می تواند نوعی تحرک جدید برای گشودن جبهه جدیدی باشد
حریف در بحران وحالت فوق العاده به سرمی برد
هشدار بهنگام مرکز پژوهش های مجلس
تلاش برای رسیدن به استراتژی همه با هم در انتخابات ٨۶
مخارج سفر خاتمی توسط رهبری پرداخت نمی شود
روزنامه صدای عدالت با عنوان: تغییر راهبردی یا تاکتیکی نوشته است: تغییر لحن ناگهانی مقامات آمریکایی بعد از یک دوره تشدید جنگ روانی و لفظی علیه کشورمان و تبلیغ مستقیم و غیرمستقیم حمله نظامی به ایران در رسانه ها، با واکنشهای متفاوتی در محافل خبری داخلی و خارجی مواجه شده است.
مهمترین مصداق این تغییر لحن ناگهانی و البته معنادار، گفتگوی جرج بوش با شبکه خبری C-SPAN در هفته گذشته بود که بوش با رد برنامه ریزی برای حمله به ایران، این زمزمه ها را محصول جوسازی رقبای سیاسی اش، توصیف کرده بود. رابرت گیتس وزیر دفاع ایالات متحده نیز در اظهارنظری مشابه از عدم عزم آمریکا برای حمله نظامی به ایران خبر داد، هرچند که بوش در این گفتگوی خبری، از دموکراتها خواست که خطر ایران هسته ای را درک کنند. کاندولیزا رایس نیز روز یکشنبه با اشاره به غلط بودن سیاستهای آمریکا نسبت به ایران گفت که شخصاً پیشنهاد تغییر سیاست واشنگتن نسبت به تهران را مطرح کرده است. رایس همچنین با بیان اینکه آمریکا طی ۲۷ سال گذشته سیاست تماس با ایران را دنبال نکرده اعتراف کرد که واشنگتن سیاست درستی نداشت. تأکید رایس به غلط بودن سیاستهای واشنگتن در قبال تهران در شرایطی صورت می گیرد که وی روز شنبه بار دیگر اعلام کرد که در صورت تعلیق فعالیتهای هسته ای در ایران با منوچهر متکی، همتای ایرانی خود در هر جا، زمان و مکانی که متکی بخواهد ملاقات خواهد کرد، سوال مهم و کلید ی در این موضوع این است که آیا این تغییر لحن دائمی نشان از یک تغییر راهبردی است و یا صرفاً یک چرخش سیاسی ـ خبری در قبال موضوع ایران از سوی مقامات کاخ سفید تلقی می شود؟ در بررسی این تغییر لحن از سوی سران کاخ سفید می توان به طور فهرست وار به چند عامل اشاره کرد:
۱) در هفته های اخیر و به خصوص با سفر لاریجانی به اجلاس امنیتی مونیخ و سفر مهم دکتر ولایتی وزیر خارجه سابق کشورمان به روسیه و در پی آن ارائه طرحی موسوم و منتسب به طرح سوئیس ، زنده بودن، موثر بودن و ظرفیت داشتن دیپلماسی و ابزارهای مسالمت آمیز برای خروج از بن بست کنونی، خود را به روشنی به افکار عمومی جهان و محافل سیاسی نشان داد و در حقیقت مقامات کاخ سفید در این مقطع، به اجبار یا اکراه ترجیح دادند که زنده بودن و قابلیت داشتن دیپلماسی برای حل موضوع را بپذیرند و دلیل عمده تغییر لحن آنان می تواند این عامل باشد.
۲) فاکتور دیگری که می توان در این معادله پیچیده از آن یاد کرد، این است که چون دولت آمریکا در شرایط فعلی در عراق گریبانگیر مشکلات حاد امنیتی ـ سیاسی و نظامی است، مجبور است در قبال ایران (به عنوان یک موضوع حساس برای جهان و به خصوص دموکراتهای تازه به قدرت رسیده) همراهی و نرمش بیشتری با رقبای دموکرات (که به راهکارهای دیپلماتیک علاقه بیشتری دارند) نشان بدهد تا از ایجاد شکافهای بیشتر در استراتژی جدید و شکننده آمریکا در عراق جلوگیری شود.
٣) عامل بعدی که به نظر می رسد در تغییر لحن مقامات آمریکایی در قبال ایران به طور موقت موثر بوده، نزدیک شدن به پایان مهلت ایران از طرف شورای امنیت در قطعنامه ۱۷٣۷ است، درواقع می توان گفت آمریکاییها به درست یا غلط به این نتیجه رسیده اند که ایران قطعاً نرمشی در جریان قطعنامه فوق الذکر یا موضوع تعلیق نشان نخواهد داد.
بنابر این مقامات کاخ سفید سعی می کنند در روزهای باقی مانده به پایان مهلت شورای امنیت، با رفتاری ظاهری و ژستی فریبکارانه خود را مدافع دیپلماسی و تعامل نشان دهند که بعد از پاسخ منفی ایران به تلاشهای دیپلماتیک برای حل موضوع، اولاً هزینه این عدم تعامل را کاملاً به گردن ایران بیندازند و به اصطلاح ایران را مسئول مرگ دیپلماسی قلمداد کند و ثانیاً مشروعیت جدید و پشتوانه محکم تری برای ادعاهای خوددر قبال ایران ارائه کنند و به جهانیان القا کنند که هدف اصلی ایران به چالش گرفتن نظام بین الملل و نه حل موضوع هسته ای و احقاق حقوق خود است. تا دراین راستا طرح موضوع قطعنامه بعدی درشورای امنیت را با پشتوانه محکم تری دنبال نمایند.
۴) نکته چشمگیر دیگر در مقطع کنونی این بود که ناگهان تحرکات ضد امنیتی ـ قومی توسط گروهک ریگی در جنوب شرقی ایران اوج می گیرد و چند حمله تروریستی نسبت به اعضای سپاه پاسداران انجام می شود (که مسئولان ایرانی به صراحت از نقش مستقیم بیگانگان در آن خبر دادند) و بلافاصله این تحرکات تروریستی مورد محکومیت شورای امنیت سازمان ملل قرار می گیرد، شورای امنیتی که قرار است به زودی پیش نویس قطعنامه بعدی علیه ایران را بررسی و تصویب کند.این قبیل تحرکات تروریستی در شرایط فعلی می تواند به نوعی به معنای تحرک جدید طرف مقابل برای گشودن جبهه ای جدید علیه تمامیت ارضی کشورو حاکمیت ملی ایران تلقی شود از سوی دیگر برجسته کردن و طرح موضوع عملیات ترورسیتی زاهدان در شورای امنیت سازمان ملل متحد هم گامی برای قابل پذیرش کردن تصمیمات بعدی شورای امنیت در قبال ایران و به نوعی ژست بی طرفی موثر می تواند توصیف شود. از این رو است که قرائن حکایت از آن دارد که تغییر لحن مقامات آمریکایی اصولاً نمی تواند راهبردی و به عنوان یک رفتار اصیل سیاسی تلقی شود و لذا می توان این توقع را داشت که در هفته های آتی، یعنی بلافاصله پس از پایان مهلت ایران در دوم اسفند ، دور جدیدی از تنشهای لفظی و حملات گفتاری علیه کشورمان را شاهد باشیم که از هم اکنون تاکتیکهای جدیدی را از سوی دستگاه سیاست خارجی می طلبد.
حریف در بحران و حالت فوق العاده
روزنامه کیهان در سرمقاله دیروزش: بحران هست اما درکدام سو؟ که حسین شریعتمداری مدیر مسئول این نشریه آنرانوشته است چنین می گوید:
ـ صبح روز دوازدهم بهمن ماه ۱٣۵۷ هنگامی که هلی کوپتر حامل حضرت امام(ره) برای فرود به قطعه ۱۷ بهشت زهرا(س) ـ که محل تعیین شده برای سخنرانی ایشان بودـ نزدیک شد، تعدادی از اعضای سازمان منافقین و فدائیان خلق که به صورت پراکنده در میان جمعیت حضور داشتند به یکدیگر اشاره کرده و با عجله و اضطراب از صحنه دور شدند… بعد از فرود هلی کوپتر و در میان سخنرانی حضرت امام (ره) تعدادی از آنها دوباره به محل بازگشتند. یکی از آنان درباره علت ترک صحنه و بازگشت دوباره خود گفت؛ تصور کردیم که رژیم ـ شاه ـ قصد دارد کماندو پیاده کرده و جمعیت را قتل عام کند!… آنها در مقابل این سوال که از دست چند کماندو در مقابل آن جمعیت انبوه چند میلیونی چه کاری ساخته است؟ پاسخ های بی سر و ته می دادند و البته شرمنده نیز بودند…
ـ بعدازظهر روز ۲۱ بهمن، بعد از فرمان تاریخی حضرت امام (ره) که مردم به حکومت نظامی توجه نکرده و در خیابان ها حضور داشته باشند، یکی از اعضای مرکزیت سازمان منافقین را که دو سال بعد در جریان کشف یک خانه تیمی به هلاکت رسید، دیدم. او که مدتی در زندان سیاسی رژیم شاه با نگارنده هم بند بود و بیش از ٣سال بود که با هم حرف نمی زدیم، به طور غیرمنتظره ای نزدیک آمده و گفت؛ هیچ می دانید چه کنید؟… امام(ره) آمریکا را نمی شناسد وگرنه از بازی مشت و درفش خودداری می کرد… این خط و این نشان!… از امروز ایران تبدیل به یک لبنان دیگر می شود و جنگ های داخلی آغاز خواهد شد!…
به او گفتم در لبنان گروههای داخلی با هم درگیر هستند ولی اینجا، رژیم شاه آنهم در حالی که شاه از ایران فرار کرده است در یک سوی میدان است و امام و توده های یکپارچه و متراکم مردم در مقابل آن ایستاده اند… گفت؛ مگر آمریکا دست برمی دارد؟ گفتم؛ هرکسی طاووس خواهد جور هندوستان کشد، گفت؛ به خودمان که اهل مبارزه هستیم! نگاه نکن! مردم احساساتی هستند و بعد از مدتی صحنه راترک می کنند!… گفتم؛ همین مردم خون دادند و با مبارزات خود من و تو را از زندان آزاد کردند. کاری که هفت پشت ما هم به خواب نمی دیدند… در جنگ و گریزهای خیابانی هم، همین مردم ایستادند و رفقای مجاهد! و فدایی! شما که فرار را برقرارترجیح دادند و…
دوران منافقین و سایر گروههای حقیر و مشابه آن اگرچه خیلی زودتر از آنچه تصور می رفت پایان پذیرفت و سران این گروهها ـ بدون استثنأ ـ تا مرز ابواب جمعی ارتش عراق سقوط کردند ولی احساس حقارت در برابر دشمن و پمپاژترس در میان مردم، خصلت جدانشدنی گروههای خودباخته و خود فروخته است. بنابراین جماعت خودباختگان و خودفروختگان یا به تعبیر زیبای رهبر معظم انقلاب آدم های دلداده به بیگانه یا پول گرفته از بیگانه ، هر جا که باشند و در هر زمانی که باشند، آنچه هرگز نمی بینند یا نمی خواهند ببینند، دست قدرت الهی و توان عظیم توده های متراکم مردم مومن است و در همان حال، آنچه می بینند یا تظاهر به دیدن می کنند، شکست ناپذیری دشمنان است! و صدالبته در هر دو حالت وارونه می بینند.این روزها، در حالی که آمریکا و متحدانش، ضعف و درماندگی خود را با هزار زبان ابراز می کنند و تبدیل ایران اسلامی به بزرگترین قدرت منطقه راـ نه از روی رغبت، بلکه به ناچار و به عنوان یک واقعیت ـ انکار نمی کنند، جماعتی در داخل کشور به غفلت یا به مأموریت، ترس از دشمن را به زبان دلسوزی برای ملت ترجمه کرده و در مصاحبه ها بر زبان می رانند و یا در برخی از روزنامه ها از نیش قلم می چکانند… که چه؟… ایهاالناس چه نشسته اید که کشور در بحران غوطه می خورد! و حالت فوق العاده دارد!… کدام بحران؟ کدام حالت فوق العاده؟… توضیح نمی دهند. به قول آقا در دیدار اخیر مردم غیور آذربایجان شرقی با ایشان بحران در کشور نیست، چرا دروغ می گویند؟ چرا طبق میل دشمن رفتار می کنند؟ بحمدالله کشور با یک ملت قوی، منسجم، باهوش، بیدار و با مسئولان دلسوز، فعال و کارآمد مشکلاتشان را یکی پس از دیگری حل می کنند و حرکت می کنند، زندگی ملت ها همین جور است. چه بحرانی؟ چه وضعیت فوق العاده ای در کشور هست؟ اصرار دارند ثابت کنند در کشور وضعیت، فوق العاده است، با نیش قلم های زهرآلود به خاطر انگیزه های گوناگون، یکی با دولت بد است، یکی با اصل مفاهیم انقلاب بد است، یکی با اصل انقلاب بد است، یکی دنبال قدرت طلبی است، یکی بر اثر کج فهمی است…
البته، باز هم به قول رهبر معظم انقلاب؛ اینکه نباید دشمن را دست کم گرفت سخن عاقلانه ای است ولی در مقابل نباید توانمندی ملت را هم نادیده گرفت.
امروزه یک محاسبه سرانگشتی به وضوح نشان می دهد که حریف در بحران و حالت فوق العاده به سر می برد، نه ایران اسلامی.
جنایات آمریکا و متحدانش در عراق، فلسطین، لبنان و… اگرچه شرم آور است و در خور دندان شکن ترین پاسخ های فیزیکی و سیاسی، ولی به جرأت می توان گفت نتیجه این همه تقلای آمریکا و متحدانش و هزینه های کلانی که صرف کرده و می کنند نه فقط در سبد آمریکا ریخته نشده، بلکه تقریباً در تمامی موارد، نتیجه معکوس بوده است.
آمریکا و متحدانش در حمله نظامی به عراق، رژیم صدام را سرنگون کردند، این یک امتیاز به نفع ما. ظرفیت توده های میلیونی مردم مسلمان عراق بعد از خروج از زیر چکمه های صدام، به صف عظیم مسلمانان برانگیخته علیه آمریکا پیوستند، این دومین امتیاز به نفع ما. علی رغم تلاش و برنامه ریزی آمریکا و متحدانش، مجلس و دولت عراق در اختیار اسلامگرایان طرفدار حاکمیت اسلامی قرار گرفت و آنانی که در غربت دوران جنایات صدام میهمان ایران اسلامی بودند هم اکنون بر کرسی های حاکمیت و تصمیم سازی عراق تکیه زده اند، این سومین امتیاز به نفع ما… آمریکا و متحدانش در حمله نظامی به عراق و افغانستان و جنایاتی که تحت حمایت آنان در فلسطین و لبنان صورت پذیرفت، لیبرال دموکراسی مورد ادعای خود را در سراسر جهان رسوا و بی آبرو کردند، این چهارمین امتیاز به نفع ما، مخصوصاً آن که در منطقه خاورمیانه حتی خوش بینانه ترین افراد نیز از رهایی بخش بودن نسخه لیبرال دموکراسی غربی مأیوس شده و گزینه اسلام انقلابی را حیات بخش یافته اند، این پنجمین امتیاز به نفع ما. آمریکا و متحدانش طی چند دهه گذشته، هزینه های کلان و برنامه های گسترده ای برای تشکیل احزاب و گروه های طرفدار آمریکا و غرب در منطقه خاورمیانه و برخی دیگر از مناطق جهان به میدان آورده بودند که در پی جنایات اخیر آنها در منطقه این گروهها و احزاب جرأت اعلام همخوانی با آمریکا را ندارند و برخی از آنها مشی پیشین را رها کرده اند، این ششمین امتیاز به نفع ما. رخدادهای چند ساله اخیر، شاخ آمریکا را شکسته و ابهت خیالی آن را فرو ریخته و نهضت های ضد آمریکایی در منطقه را شتاب بخشیده است، این هفتمین امتیاز به نفع ما. برخی از دولت های طرفدار آمریکا در منطقه، از ترس مردم خود فتیله وابستگی به آمریکا راـ هر چند به ظاهرـ پایین کشیده اند و گاه تظاهر به مخالفت با آمریکا نیز می کنند، چیزی که در گذشته سابقه نداشت و جرأتش را نداشتند، این هشتمین امتیاز به نفع ما. حماقت آمریکا و اسرائیل در لبنان و برپایی جنگ ٣٣روزه، افسانه بی پایه شکست ناپذیری اسرائیل را به فراموشی سپرده و عزم ملت های مسلمان را برای محو اسرائیل از جغرافیای سیاسی منطقه جزم کرده است، این نهمین امتیاز به نفع ما و… فهرست این امتیازها که به وضوح قابل دیدن است نیز به درازا می کشد و بیرون از محدوده این نوشته محدود…
اکنون باید به رفیقان خواب آلوده و نارفیقانی که خود را به خواب زده اند گفت؛ بحران هست ولی در کدام سو؟ ایران اسلامی با این همه امتیاز در شرایط بحرانی است یا آمریکا با آن همه بن بست و دشواری ؟!
و بالاخره بی مناسبت نیست که پاسخ این سوال از زبان دو تن از مقامات عالیرتبه آمریکایی یعنی رابرت گیتس وزیر دفاع و کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه آمریکا شنیده شود که ماجرای خاورمیانه در حوزه کاری آنهاست.
رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا طی مصاحبه ای درباره شرایط کنونی کشورش در منطقه می گوید در خاورمیانه دو بازیگر اصلی حضور دارند، ما ـ آمریکا ـ که امتیاز می دهیم و هزینه می کنیم و ایران که امتیاز می گیرد.
و خانم رایس وزیر خارجه آمریکا، دیروز در جدیدترین اظهار نظر خود درباره ایران تاکید کرد طی ۲۷ سال گذشته در مقابله با ایران اشتباه کرده ایم… پیشنهاد من این است که باید ۱٨۰ درجه تغییر جهت بدهیم… البته بدیهی است که منظور خانم رایس، تغییر جهت در روش مقابله با ایران اسلامی است و نه، تبدیل دشمنی به دوستی!
هشدار مرکز پژوهشهای مجلس
روزنامه کارگزاران با عنوان: هشدار بهنگام نوشته است:
استراتژی دولت در ۱۵ ماه گذشته در تعامل با گروه های گوناگون اجتماعی برپایه جلب رضایت آنها به هر ترتیب و با هر قیمتی بوده است. ابزار اصلی دولت برای اجرای این استراتژی سپرده های مردم در بانک ها، درآمد حاصل از صادرات نفت خام که به خزانه دولت ریخته می شود و برخی امتیازها و اختیارات دولت است.
به طور مثال برای جلب رضایت کشاورزان دستور بخشش بدهی آنها به بانک ها داده شد. برای جلب رضایت کارگران، اجرای دستمزدهای دوگانه اجرا شد. برای جلب رضایت بازرگانان جایزه صادراتی افزایش یافت و… افزایش هزینه های جاری دولت و پرداخت کمک های بلاعوض نیز ظاهرا در لایحه بودجه ۱٣٨۶ کل کشور گنجانده شده است. علاوه بر این و بر اساس پژوهش انجام شده توسط حسن سبحانی در تبصره های لایحه بودجه ۱٣٨۶ کل کشور ردیف های متفرقه نیز دیده شده است که باید مورد توجه قرار گیرد.
هشدار به موقع مرکز پژوهش های مجلس درباره احتمال ایجاد رانت و فساد در پرداخت های بلاعوض دولت باید توسط اکثریت نمایندگان مجلس قانونگذاری جدی گرفته شود. به این ترتیب که اعضای کمیسیون تلفیق مجلس در گام اول و با استفاده از همه نیروی کارشناسی مجلس و نهادهای پژوهشی مستقل از دولت و مجلس لایحه بودجه ۱٣٨۶ را کالبدشکافی کرده و تبصره و ردیف های متفرقه و یا از نوع کمک های بلاعوض را شناسایی کند. اگر این اقدام در کمیسیون تلفیق انجام شده و ردیف ها و تبصره های لایحه بودجه واجد شفافیت شود کار برای بررسی در صحن علنی مجلس آسان تر خواهد شد.
واقعیت این است که بودجه کل کشور که پول مردم است و بیت المال محسوب می شود، باید با دقت تمام خرج شود. نگاه سیاسی به بودجه اگرچه اجتناب ناپذیر است اما افراط در این کار و جناحی کردن بودجه بندی می تواند دردسرهای پرشماری درست کند؛ دردسرهایی که لایحه بودجه درست می کند به یک مقطع خاص و دوران کوتاه مدت منحصر نمی شود و ادامه پیدا می کند. پرداخت یارانه های غیرضروری و کمک های بلاعوض حتی اگر در درون دستگاه های دولتی اتفاق بیفتد به ناروشن شدن فضا کمک می کند. هشدار بهنگام مرکز پژوهش های مجلس را جدی بگیریم.
استرتژی انتخابات ٨۶
روزنامه رسالت در خبری با عنوان:(تلاش برای رسیدن به استراتژی همه باهم در انتخابات ٨۶) نوشته است:
دبیر کل حزب موتلفه اسلامی در جمع مسئولان دانشجویی این حزب گفت: موظف هستیم اولویت کاری خود را در جهت رسیدن به وحدت کامل میان اصولگرایان، استراتژی همه با هم در انتخابات سال آتی قرار دهیم.
محمدنبی حبیبی با توجه به پیش روی داشتن انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی در سال جدید، تصریح کرد: در این سال سیاست حزب موتلفه اسلامی رسیدن به شعار همه با هم در راستای وفاق همه تشکل های اصولگراست، حتی اگر از موتلفه اسلامی نیز افرادی در فهرست نهایی گنجانده نشوند.
حزب موتلفه اسلامی درباره بمب گذاری های اخیر در زاهدان بیانیه ای صادر کرد.
در این بیانیه آمده است: آمریکا و انگلیس با حادثه خونین زاهدان خشم و عصبانیت خود را از راهپیمایی وحدت آفرین اقشار مختلف مردم در این استان به نمایش گذاشته اما غافل از اینکه خون شهدای پاک این رویداد خونین نهال نیرومند وحدت شیعه و سنی را بارورتر خواهد کرد و دشمنان اسلام و قرآن را رسواتر می کند…
مخارج سفرهای خاتمی
محمد علی ابطحی معاون پارلمانی رئیس جمهوری در زمان محمد خاتمی در سایت خود وب نوشت با عنوان مخارج سفرهای آقای خاتمی نوشته است
دو سه روز پیش یکی از دوستان اس ام اس زد که در سایتی نوشته اند خاتمی به اطرافیانش سپرده که بگویند مخارج سفرهایش توسط رهبری پرداخت می شود! خیلی توجهم را جلب نکرد. نمی دانم چرا فکر کردم از الهامات خانم رجبی است که چون خیلی بیش از حد دروغ و توهین می نویسد و برای همه می نویسد، کسی نیاز به پاسخگویی به آن نوشته ها را حس نمی کند.
در سایت گردی شبانه دیدم خبر در سایت الف آمده که معمولاً آقای احمد توکلی روش و منش خبرسازی و دروغ پردازی ندارد. آنهایی هم که فیلترشکن دارند گفتند بازتاب نیمه مرحوم هم آن را گذاشته است. تردیدی در دروغ بودن خبر نداشتم؛ ولی به نظر می رسید که به خاطر احترام سایت الف و بازتاب باید به آن پاسخ داد. می دانستم دروغ است چون من سال هاست شاهد آنم که آقای خاتمی هیچ وقت از رهبری مایه نمی گذارد؛ چه در دوران ریاست جمهوری و چه در بعد از آن. مثلاً تا به حال حتی در هیچ جا نگفته که بعد از ریاست جمهوری به صورت مستمر با رهبری دیدار داشته است و درباره همه مسائل گفت وگو می کند.
اتفاقاً دیروز ٣ تا جلسه متفاوت با آقای خاتمی داشتم. در هر سه جلسه با همکارانش صحبت می کرد که چرا کسی این دروغ بزرگ را تکذیب نمی کند؟ می دانستم که خرج سفر جلساتی که شرکت کرده را میزبانانش می دهند. شخصیت های بزرگ سیاسی دنیا، حتی در اندازه کلینتون که رئیس جمهور آمریکا بوده، برای سخنرانی هایشان پول می گیرند. حالا خاتمی که نه پول می گیرد و میزبانانش نیز خرج سفرش را می دهند، چرا باید با این دروغ بزرگ مواجه شود؟ دیروز در جلسه ای که شاهد این بگومگوها و حرص و جوش خوردن های آقای خاتمی بودم، به ذهنم رسید که خاتمی تنها شخصیت سابقی است که دنیا پس از پایان مسئولیتش بیش از دوران مسئولیتش به او احترام می گذارد و به سخنش گوش می دهد و نیز خاتمی در دوران پس از مسئولیتش شاید بیش از دوران مسئولیتش از منافع ملی کشور حمایت می کند.
آیا خرج سفرهای تاریخی او که میزبانانش می دهند، باید مورد سوال قرار گیرد؟! اگر این سوال ها در خارج ترجمه شود و اگر فکر کنند کسانی که این سوالات را طرح می کنند واقعاً نمایندگان ملت ایران هستند، چه تصوری از این ملت پرآوازه و پرتاریخ خواهند داشت؟! اگر خاتمی در سخنانش ادبیاتی به کار می برد که هزینه هایش را ملت ایران می دادند، هزینه سفرش از بیت المال پرداخت نمی شد؟ !
منیع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|