سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اگر انقلاب نمی شد..!


مختار برازش


• سوال کلیدی همچنان باقی است که بالاخره مردم ایران این حق را داشتند تا نسبت به دستگاه پهلوی اعتراض کنند یا نه؟ و اگر بله، باید اینکار به چه وسیله ای انجام می شد. به عبارتی مردم ایران چطور باید احقاق حق می کردند؟ کدام مطبوعات آزاد، کدام احزاب مردمی، کدام رسانه ای چنین حقوقی را ادا می کرد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۵ اسفند ۱٣٨۵ -  ۲۴ فوريه ۲۰۰۷


توضیح اخبار روز: این نوشته به مناسبت سالگرد انقلاب بهمن ارسال شده بود، که متاسفانه به موقع به دست ما نرسید.

سوال مشخص این است: اگر واقعه ای به نام «انقلاب اسلامی» رخ نمی داد امروز ایران چه می شد و ما در «کجای ثقل جهان ایستاده» بودیم؟ اما جواب مشخص نیست! بعضی ها با متهم کردن «انقلابیون»، معتقدند که آنها به ملت ایران بدهکارند. نسل امروز که «روزهای طلایی زمان شاه» را تجربه نکرده و از آن زمان فقط چیزهایی را شنیده و یا ویدئو هایی را از «جشن های ۲۵۰۰ ساله» و «اقتدار ایران» دیده، نسل پیشین را به خاطر «انقلاب کردن» و رقم زدن چنین موقعیت فلاکت باری بطور جدی سرزنش می کند. بعضی از وابستگان رژیم سابق هم که بنظر نمی آید از قدیم با روشنفکران میانه ی چندانی داشته باشند سوار بر موج شده و میدانی یافته اند تا تمام کاسه کوسه ها را بر سر جریانات روشنفکری بشکنند، تا آنجایی که حتی آنها را خائن می خوانند. این جریان که طی این سالها بهترین فرصت را داشته است تا به جبران «زبانم لال» اشتباهات و یا احیانا قصور پیشینیان خود بپردازد، شدیدا مشغول کشف و رسوا ساختن کسانی بر آمده است که احیانا روزگاری سخنی از «دیکتاتوری شاه» به میان آورده بودند.
اما آیا این همه ی آن حقیقتی است که سخن از آن می رود؟ واقعیت این است که ما ایرانی ها عادت کرده ایم که به حوادث اطراف خود همچون بازی قمار نگاه کنیم! به جای تجربه اندوختن، مایلیم بدانیم که «باخته ایم یا برده ایم!» انقلاب ایران در سال ۵۷ نیز از این امر مستثنی نیست. خیلی ها معتقدند که ما در این انقلاب باخته ایم. چرا؟ برای اثبات این مهم فقط کافی است با ترازوی مقایسه به سراغ «آنروزها» و «این روزها» برویم. کاری که تحلیل گران ما امروز به آن مشغولند. بگذارید خیالتان را راحت کنم: صدالبته که نتیجه ای به نام جمهوری اسلامی بزرگترین باخت ممکنه ای بود که می توانست در یک قمار تاریخی نصیب ملتی شود. درک این مطلب شاید موقعی که هنوز بدن ما با وعده های رهبران انقلابی آنروز گرم بود، محسوس نبود. ولی اکنون نتایج زیانبار «حاکمیت ملاها» باعث شده که مردم حاضر شوند تاریکی های رژیم گذشته را نوری در برابر ظلمت فعلی ارزیابی کنند!
شخص بنده زمانی که انقلاب شد یکی از نوجوانان پرشور آنروز بودم. خوب یادم است روزی را که با شوق فراوان به پای تلویزیون نشستم تا آمدن «فرشته» را به چشم ببینم، ناگهان برنامه تلویزیون ـ گویا بطور عمدی ـ قطع شد و وقفه ای در تماشای صحنه ی «یکی از طولانی ترین استقبال تاریخ» مردی که از آسمان می آمد ایجاد شد. همین باعث خشم بسیاری گردید. لیکن شب هنگام موقعی که صحنه ی «یکی از کوتاه ترین جواب های تاریخ» در سوالی که پرسیده بودند «(از اینکه ـ بعد از ۱۵ سال تبعیدـ به میهن تان برمی گردید) چه احساسی دارید؟» یعنی «هیچی!» چندین بار از تلویزیون پخش شد، شکوفه های شوق من و هزاران نوجوان دیگر به یکباره هیچ و پوچ شد! واقعا لازم نبود که ۲٨ سال بگذرد تا بفهمیم که چه باختی کرده ایم، آنهم به یک هیچ! باید رک و پوست کنده به همه ی آنهایی که هنوز بعد از این همه سال در درک «حقیقت این هیچ» عاجز بوده اند، بگویم که این ناشی از دیرفهمی شان بوده است و لاغیر!
اما اگر ما حکومتیان و یا طرفداران آنها را سرزنش می کنیم که آن «راه هیچ» را تا به امروز پیموده و ادامه داده اند، متاسفانه در کارنامه مخالفین هم نمره ای بهتر از «هیچ» دیده نمی شود! امروز مخالفین جمهوری اسلامی بسیار دورتر از نقطه اتفاقی که مخالفین شاه در آستانه انقلاب ۵۷ قرار داشتند. ایستاده اند. آنها نه تنها در نگاه به آینده اختلاف نظر دارند بلکه در تحلیل رویدادهای گذشته هم متفق النظر نیستند.
مورخ و محقق ارزشمند آقای علی میرفطروس معتقد است که «انقلابِ ایران، شاید نالازم ترین و غیرضروری ترین انقلاب در تـاریخ انقلاب های دو قـرن اخــیر بود.» ایشان «علل داخلی» را عاملی برای اینکه کشور «آبستن یک انقلاب عظیم» باشد، نمی بیند و در نتیجه بسیاری از وقایع و حرکات مردم در داخل را با نگاه تردید نگریسته، می نویسد «تا ۶ ماه پیش از سال ۵۷ هیچ نشانه ای از یک انقلاب - آنهم از نوع اسلامی آن - در ایران وجود نداشت.» (نگاه کنید به مقاله « تعملاتی در باره انقلاب اسلامی ایران»)
میرفطروس ملاحظات یا سئوالاتی را در ٨ بند مطرح می کند که «همسایگی با شوروی سوسیالیستی»؛ «تحولات کمونیستی در افغانستان ـ همسایه دیگر ایران»؛ «استقلال طلبی های شاه در ... هدایت سازمان اوپک» و دلایلی از این قبیل، تلویحا علل و عوامل انقلاب ۵۷ را در جایی به خارج از مرزهای ایران می کشاند. تنها در یکی از بندها بطور کمرنگ «ندانم کاری دولتمردان وقت» و «تصمیم نادرست خروج شاه» نیز بعنوان یکی از دلایل مطرح می شود. ایشان همچنین در بخشی از مقاله اش مخالفان شاه و روشنفکران را مورد سرزنش قرار می دهد که به دلیل پیروی از کلیشه های «ضد غربی» مرسوم آن دوران، قادر نبوده اند قسمت پر لیوان را ببینند!
آقای داریوش همایون هم با استناد به «رشد شتابان اقتصادی» و قرار گرفتن ایران در «مسیر صنعتی شدن»، با میرفطروس در مورد نالازم بودن انقلاب موافق است. همایون در تحلیل خود با استفاده از نظریه لنین، بین موقعیت انقلابی و خود انقلاب تفاوت فاحشی قائل است. بنظر او موقعیت انقلابی در آن سالها برقرار بود ولی امکان انقلاب منتفی بود. برای همین بی معطلی به سراغ رئسای جمهوری و سیاستمدارهای امریکا رفته و «اگر» های احتمالی را در آنجا جستجو می کند که اگر به جای جیمی کارتر رقیب او فورد بر روی کار می آمد، شاید اوضاع ایران به گونه ای دیگر رقم می خورد!
اما در این میان دیدگاه دیگری هم وجود دارد. دیدگاهی که «نظام استبدادی شاهنشاهی را به عنوان یکی از اصلی ترین عوامل زمینه ساز وقوع انقلاب بهمن در نظر می گیرد.» نگاهی که معتقد است نظام پیشین «با سرکوب مداوم خواست های دموکراتیک، آزادی خواهانه و استقلال طلبانه ی مردم ایران و با امتناع از هر گونه اصلاحی در ساختار سیاسی وقت کشور به منظور پاسخگویی به این خواست ها، زمینه های اصلی انقلاب بهمن را فراهم آورد و وقوع آن را اجتناب ناپذیر ساخت.» (نگاه کنید به سرمقاله «حق انقلاب» ـ سایت اخبار روز)
من مایلم از زاویه ی دیگری به سراغ این موضوع بروم، آنهم نه برای دفاع از دیدگاه مشخصی، بلکه فقط برای طرح آن. به هرحال حالا که قرار است با «اگر» ها زخم مصیبت های وارده را مرهم نهیم، چرا دست به جابجایی این اگرها نزنیم! و مثلا بپرسیم که آیا «اگر» به جای جمهوری اسلامی، نظامی دیگری بر سر کار می آمد که معدل قابل قبولی از لحاظ اقتصادی و اجتماعی ارائه می داد و «مشارکت همه مردم ایران» را در حاکمیت تامین کرده و به «آزادی گروهها و احزاب» نیز معتقد بود، باز ما این «ضرورت» را نفی می کردیم؟ به عبارت واضح تر آیا «نتیجه بد» ضرورت پدیده ای را منتفی می کند؟
اما اجازه دهید به سراغ فرض محالات نرویم. اگر های خود را به همان نیروهای موجود در انقلاب بر گردانیم. می پرسیم آیا «اگر» گروهی غیر از روحانیون و مثلا «سازمان چریکهای فدایی خلق» یا «سازمان مجاهدین خلق» یا «حزب توده» و یا نیروهای ملی رهبری انقلاب را به دست می گرفت تضمینی در کار بود تا «عجوبه» ای بهتر از آنچه جمهوری اسلامی بود، خلق شود؟
آقای علی کشگر «از ظواهر قضایا فراتر رفته، بنیان ها، ساختار ذهنی و اندیشه مسلط بر نیروهای اصلی شرکت کننده در انقلاب، یعنی چپ ها، مذهبی ها و نیروهای موسوم به ملی را مورد ارزیابی قرار» داده، فاکت هایی از موقعیت آنروز «انقلابیون» ارائه می دهد که کاملا رسالت و صداقت این جریانهای انقلابی در مورد آنچه که ادعا می کردند را مورد پرسش قرار می دهد. ایراد کشگر به نویسنده مقاله اخبار روز هم این است که درک «نیاز تاریخی جامعه ایران به آزادی و عدالت بدون درک آنزمان جامعه فکری ایرانی از آزادی و عدالت» غیر ممکن است. بخاطر همین او فریاد می زند که «نیروهای شرکت کننده در انقلاب در تمامیتش نه آزادی می خواست و نه آزادیخواه بود. نه عدالت می خواست و نه عدالتخواه بود. دانسته و ندانسته چیزی را می خواست که بر مسند قدرت نشاند.» بدین ترتیب ایشان هم بدرستی معین نمی سازد که بالاخره «نیاز» به انقلاب در آن سالها محسوس بود یا خیر.   
اما آیا صرف وجود فاکت هایی از این دست، می شود ایده ها و آرمانهای آزادیخواهی را انکار کرد؟ اگر قرار باشد با این شیوه به سراغ واقعیت ها و یا شخصیت های تاریخی برویم، در این صورت باید منکر بسیاری از جریانات تاریخی باشیم. این فقط شامل رهبران توده ای و فدایی و نیروهایی ملی و یا مذهبی در انقلاب ۵۷ نمی شود. بسیاری از شخصیت های انقلابی جهانی هم دم از آرمان های انسان گرایانه می زدند. و همه شان هم فرصت نیافتند تا ثابت کنند که در محک تجربه به آرمان هایشان وفادار بوده اند یا نه! با توجه به گفته ی آقای کشگر مسلما درک آنها از «آزادی و عدالت» در آن روز ها متفاوت از آنچه که امروز ما از آن داریم بوده است. بعنوان مثال شخصی همچون «ارنستو چه گوارا» که حتی مخالفان هم ارزش او را انکار نمی کنند، بعنوان شخصیتی یاد می شود که برای احقاق «عدالت و آزادی» به پا خواست و بالاخره هم در راه آرمان هایش جان خود را باخت. ولی هیچ تضمینی در کار نبود تا اگر ایشان زنده می ماند بهتر از همرزم دیرین خود فیدل کاسترو همان رئیس جمهور مادام العمر کوبا، «آزادی و عدالت» را به هموطنان خود ارمغان می کرد. رئیس جمهوری که با وجود کهولت سن و بیماری شدید بواسطه برادر خود مقدماتی را فراهم می سازد تا در صورت مرگ، سرنوشت مردم کوبا را گویا از «آن سر دنیا» هم در کنترل داشته باشد!
در ایران هم بسیاری از شخصیت های ملی و آنهایی که هنوز اعتبارشان محفوظ است با همین آرمان ها و اندازه های فکری به مسند قدرت رسیدند. ولی استبداد مجال این که بتوانیم داوری نهایی را در مورد عملکرد آنها داشته باشیم نداد. دکتر مصدق نمونه ای از آن است. آقای خمینی خودش در زیر درخت سیب در پاریس دم از برابری می زد. وعده آزادی به مارکسیست ها را می داد. او خود را موافق آزادی احزاب و زنان نشان می داد. چرا نباید این وعده ها برای کسانی که طالب آزادی بودند بهتر از سیستم تک حزبی ـ حزب رستاخیز ـ می بود که روی کار بودند؟!   
بحث آقای کشگر مسلما یک عده را راضی می کند. ولی رضایت شرط و بحث ما نیست. سوال کلیدی همچنان باقی است که بالاخره مردم ایران این حق را داشتند تا نسبت به دستگاه پهلوی اعتراض کنند یا نه؟ و اگر بله، باید اینکار به چه وسیله ای انجام می شد. به عبارتی مردم ایران چطور باید احقاق حق می کردند؟ کدام مطبوعات آزاد، کدام احزاب مردمی، کدام رسانه ای چنین حقوقی را ادا می کرد؟ آیا واقعا در بدنه جامعه ما چنین امکاناتی فراهم بود که مردم از آن غفلت کرده و به یکباره به عصیان و انقلاب روی آوردند؟
***
بله اگر انقلاب نمی شد، ممکن بود...! ولی در خانه اگر نتوان نشست. ما نمی توانیم در آنچه که در گذشته اتفاق افتاده تغییری صورت دهیم. ولی می توانیم آینده مان را رقم بزنیم. می توانیم بگوییم که «اگر» قادر نباشیم تا دور یک میز جمع شویم و صرف وجود اختلافات، دیالوگ زنده ای با یکدیگر برقرار کنیم، دوباره بازنده خواهیم بود. می توانیم بگوییم اگر رهبران اپوزیسیون به جای ارائه «برنامه مشخص» برای آینده ایران، به یک سری «وعده های حقوق بشر و دمکراسی» بسنده کنند، همین آش و همین کاسه خواهد بود. می توانیم بگوییم اگر ... اگر و اگر!
وقت تنگ است دوستان و ما نمی توانیم ۲٨ سال دیگر انتظار بکشیم و آنوقت روی «اگر» های جدید مجادله کنیم.   

[email protected]


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست