سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

زنان می توانند ایران را نجات دهند


اکبر کرمی


• زنان بخش مرکزی هر جامعه و اجتماعی هستند. هیچ جامعه ای در غیبت زنان به آرامش نرسیده است. معترضان اگر با پرهیز از خشونت خیابان ها را برای حضور زنان آماده کنند، پیروزی این جنبش را تضمین کرده اند. زنان و حقوق آن ها هسته ی مرکزی هر توسعه ای است و می تواند فصل نخست هر توافق و همراهی به حساب آید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۵ دی ۱٣۹۶ -  ۵ ژانويه ۲۰۱٨


با همه گوناگونی ها شوربختانه شوندهای بسیاری درکارند که می تواند ایران را با آن تاریخ دازآهنگ به سوریه، لیبی، عراق، مصر یا افغانستانی دیگر تبدیل کند؛ مسوولیت چنین فاجعه ای بی شک بیش از هر کس به عهده ی زندان بان اعظم ایران خامنه ای است؛ هرچند دولت، نهادها و گروه های سیاسی و مدنی دیگر هم به اندازه ی مشارکتی که در برساختن این زندان و بالا بردن دیوارهای آن داشته اند و دارند از آن سهم می برند و روزی باید پاسخگوی تاریخ و مردم باشند. این اما تنها روی داستان پر اشگ و آب این خاک نیست و مردم نباید فراموش کنند که هزینه ی این تباهی از جیب آن ها پرداخت خواهد شد و درد آن را آن ها باید قرن ها در قلب ها و شانه های خود حمل کنند. تلاش برای رهایی ایران از این نکبت وظیفه تاریخی همه ی ماست.

یکم. برخلاف آن چه عمومی است، اشاره به تاریخ پر رنج و اندوه بار کشورهای منطقه همانند سوریه، تلاشی برای به سکوت کشاندن مردم در ایران نیست؛ که می تواند و باید تکاپویی برای تحریک و تحرک دولت و حکومت در تغییر رفتار و سیاست های خود هم باشد. بدون گشودن درهای توسعه سیاسی، انعطاف و تعییرات معنادار در جهت اصلاح امور در ایران، فرجام ما و دیگر کشورهای منطقه چیزی بهتر از شام و بغداد نخواهد بود. در نتیجه پرهیز از این سرنوشت شوم تنها به پرهیخت مردم از خشونت و رعایت عقلانیت از سوی آن ها محدود نمی شود و به فشار بر حکومت و دولت برای پیش برد اصلاحات و پذیرش خواست های مردم هم می رسد. این نکته اهمیت نمادین برجسته ای دارد و می تواند و باید کمرگاه هرم اجتماعی در ایران را که بیش از راس و قاعده دل نگران سرنوشت ایران است و در کلاس تاریخ نشسته است به خود بیاورد و راهی به رهایی بجوید! نشستن و انتظار کشیدن در هر صورت ایران را به شام و بغداد خواهد برد. اهمیت ندارد چه کسی در باور ما مسوول واقعی آن است - که گفت و گوی درازدامنی است؛ سیاست مداران نادانی و سیری ناپذیری که راه بازی گران بزرگ را با حماقت های خود به این کشور گشوده اند، یا گرسنه گان به ستوه آمده ای که هر احمقی را از این ها بهتر می دانند و می تواند فردا را به آسانی با توهم هایی که امروز پوپولیست ها می فروشند تاخت بزنند.

دوم. مساله ی اصلی منطقه خاورمیانه نبود سازوکارهای مناسب و پایدار توزیع قدرت در آن هاست؛ در نتیجه عجیب نیست اگر همه ی کشورهای منطقه دست خوش ناآرامی اند و باید آینده ی خود را در آیینه سوریه، لیبی، افغانستان، مصر و عراق به تماشا بنشینند. ایران از امکانات حقوقی لازم و مناسب برای توزیع پایدار قدرت و پرهیز از تنازع بر سر آن بی بهره است. در نتیجه عجیب نیست اگر دست خوش بحران و ناکارآمدی و خشونت است. آن چه پس از انقلاب اسلامی به عنوان سازوکار توزیع قدرت در ساختار سیاسی ایران نشست از دو آسیب بزرگ رنج می برد. هم دمکراتیک نیست؛ یعنی با برابری حقوقی که شرط نخست پرهیز از جنگ قدرت است، بیگانه است و هم رعایت نشده است؛ یعنی آن ها که از آن نابرابری بهره برده اند و می برند حاضر به تن دادن کامل به آن هم نیستند و با گذاشتن خود برفراز قانون، نتوانسته اند آن را به عنوان یک نهاد حقوقی محترم و قابل اصلاح نهادینه کنند. با این مقدمه روشن است یا ایرانیان باید به توزیع برابر و پایدار قدرت تن دهند و با گشایش سیاسی از سرنوشت شوم شام پرهیز کنند یا به استقبال ویرانی و پریشانی خواهند رفت.

سوم. هسته ی سخت ناکامی در توزیع پایدار قدرت و نهادینه کردن حقوقی آن در ایران و منطقه، کم و بیش از ناتوانی مردمان ما از درک مفهوم قدرت و سلطه آب خورد و تا زمانی که این درد بزرگ درمان نشده است، راه برون شد پایدار و درخوری در افق آینده دیده نخواهد شد. لایه ها و رگ و پی فلسفی، زیستی و شناختی این داستان سردارازی دارد و در فرصتی دیگر باید به آن پرداخت، اما از برآمدهای آن که می تواند بازگو کننده تاریخ سیاسی دوران معاصر ما هم باشد این نکته است که ما پس از ناامیدی و ناتوانی در دمکراتیک کردن سلطنت و تفکیک حکومت از سلطنت همواره به جای تلاش برای مهار و توزیع قدرت تلاش کرده ایم کسی را برای این جایگاه پیدا کنیم و قبای دولت و حکومت را به قامت او بدوزیم! به عبارت دیگر انگار ما همیشه در پی یک "پادشاه خوبان" بوده ایم؛ کسی که می تواند جان و دل ما را قرار بخشد و همه چیز را با درایت و نکته سنجی در جای مناسب خود بگذارد!
اما واقعیت بزرگ دیگر آن است که این پندار نه تنها درست و مطلوب نیست که ممکن هم نمی باشد. به عبارت دیگر حتا بر فرض محال اگر کسی پیدا شود که با این مشخصات بخواند، تضمینی در دست نیست که پس از دوختن و انداختن غبای دولت و حکومت بر دوش او همه چیز بر مدار حکمت و حکومتِ خوب بچرخد. هم کانون های قدرت دیگر را نباید از یاد برد که در اولین فرصت به نزاع برخواهند خاست و هم نباید از یاد برد که قرار و آرامش در جهان جدید تنها برآمد تصمیمات خردمندانه و درست نیستند، بلکه نتیجه سازش و مشارکت هم هستند. در غیبت مشارکت و رقابت هر حاکمی بلای اجتماع و جامعه خواهد بود.
درک این نکته برای اذهان توسعه نایافته و اراده های دگربنیاد بسیار دشوار است؛ چه آن ها همانند قماربازانی هستند که در ناامیدی به امید رخ دادهای مبارک نشسته اند! حتا بدتر، آن ها گاهی از درک رخ دادهای مبارک هم ناتوان اند و به آسانی آن چه را دارند به امید توهم ها و رویاهایی که بازارهای مکاره می فروشند از دست می دهند. توسعه و خودبنیادی تا حد بسیاری اراده به بودن، برگزیدن و ساختن هم هست؛ به عبارت دیگر خودبنیادی و توسعه، انتظار و قمار نیست انتخاب و آفرینش است. حتا اگر از اتفاق حاکم ران خوبی هم داشته باشیم با این سازوکارهای جاری در کشور و ملت حکمرانی خوبی نخواهیم داشت و آن ها که اراده به دانستن و بودن و روی پای خودایستادن دارند، قانع و راضی نخواهند شد. باید دشواری زیستن در جهان جدید را دریافت و طرحی نو درانداخت. ما ناگزیر به دمکراتیک و ملی کردن قدرت ایم و بدون دمکراتیک و ملی کردن قدرت دیر یا زود ایران سوریه خواهد شد.
بر این قرار طبقه ی متوسط و دانش آموخته ی ایران نه می تواند کنار حکومتی بایستد که از دمکراتیک کردن قدرت و توسعه سیاسی همانند جن و بسم الله می هراسد و نه می تواند به پشتیبانی تودهای بی سری برخیزد که به آسانی می توانند استبدادی را با استبدادی دیگر تاخت بزنند. اما بی طرفی هم راه رهایی نیست و تنها مسیر ایران به سوریه را طولانی تر می کند. در این شرایط دشوار کمرگاه هرم اجتماعی ما باید با پرهیز از خشونت به خیابان ها بیاید و به رهبری اعتراض ها برخیزد. با آرامش و متانت ایستادن در برابر دژخیمان خود شجاعت بسیاری می طلبد. نکته ی امیدوار کننده اما آن جاست که بسیاری از آن ها هم به تباهی و ویرانی ایران نمی اندیشند.

چهارم. تا جایی که به حوادث اخیر می رسد درک گروهی از سیاست به گونه ای است که انگار همه چیز کم و بیش از پیش روشن است و همه ی گروه ها، جریان ها و هواداران آن ها از پیش تصمیم گرفته اند! این خیال باطلی است و از سیاست ورزی بسیار فاصله دارد. گل نهایی را در این داستان کسانی خواهند زد که هنوز تصمیم نگرفته اند یا هنوز تصمیم نهایی خود را نگرفته اند! زنان یکی از مهمترین غایبان این حادثه اند. جریان های دمکراتیک باید به گونه رفتار کنند که در این تصمیم سازی های ملی مشارکتی مثبت داشته باشند.

پنجم. اجتماع پریشان ما در تاریخ معاصر کم و بیش همواره از خشونتی به خشونت دیگر غلتیده است. یکی از دلایل و عوامل اصلی آن غیبت زنان در این تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های ملی بوده است. زنان بخش مرکزی هر جامعه و اجتماعی هستند. هیچ جامعه ای در غیبت زنان به آرامش نرسیده است. معترضان اگر با پرهیز از خشونت خیابان ها را برای حضور زنان آماده کنند، پیروزی این جنبش را تضمین کرده اند. زنان و حقوق آن ها هسته ی مرکزی هر توسعه ای است و می تواند فصل نخست هر توافق و همراهی به حساب آید. کسانی که نمی توانند کنار زنان بایستند و با صدایی بلند از حقوق ان ها دفاع کنند، با توسعه و آزادی و دمکراسی مناسبتی ندارند. زنان در ایران معاصر قربانی اصلی نابرابری و ستم جاری بوده اند و هستند و شوربختانه ما در بسیاری از فجایع هم راه و هم سوی جلادان بوده ایم. به نجات آن ها برخیزیم تا آن ها هم به نجات ایران برخیزند. باید به خودبنیادی و آزادی زنان بیندیشیم و برخیزیم، تا آن ها با ما هم راه شوند. باید اعتراض ها را به گونه ای سامان دهیم که زنان به میانه و میدان بیایند. زنان از خشونت بی زارند، خیابان ها را از خشونت خالی کنیم تا زنان آن را پر کنند. زنان می توانند لنگر این کشتی سرگردان در این دریای طوفانی باشند. زنان با ایستادن بر حقوق خود در خیابان ها می توانند هم به اعتراض ها جهت دهند و هم آرامش! زنان می توانند خود و ایران خانم عزیر و ما را نجات دهند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست