سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مخرج غایط با سه سنگ پاک شدنی نیست!


سید قنبر تهرانی


• با چک و چانه‌ای مختصر، دوشیزه‌ی را سوار کردم و به طرف آپارتمان‌ام در صادقیه رفتیم و جای شما سبز تا صبح مثل خروسی عزب به کثرت با آن ماه جبین مجامعت کردم. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۶ اسفند ۱٣٨۵ -  ۲۵ فوريه ۲۰۰۷


مخرج غایط با سه سنگ پاک شدنی نیست!
سر شب جمعه، جای شما خالی، منزل یکی از دوستان معلم‌ام بودم. اشربه و اکله به وفور بود و خدمت به کمال. آخر شب، بعد از به جا آوردن صله‌ ارحام که از سفارشات پیغمبر اکرم ما بوده است، ولی‌ی عصر را خلاص خاموش پائین رفتم و در حوالی‌ی فرشته جلوی دختر جوانی پایم را روی ترمز گذاشتم که خوشبختانه ماشین‌ام به موقع توقف کرد و از این بابت که ماشین من مثل قطار مشدی احمدی نژاد فاقد ترمز نبود خوشحال شدم. با چک و چانه‌ای مختصر، دوشیزه‌ی مربوطه را سوار کردم و به طرف آپارتمان‌ام در صادقیه رفتیم و جای شما سبز تا صبح مثل خروسی عزب به کثرت با آن ماه جبین مجامعت کردم. طرفهای ساعت ده روز بعد با سبکی از خواب بیدار شدم، دوش آب گرمی گرفتم و موهای یک دست سیاه‌ام را دو دست شامپوی ضد شوره زدم و بدن‌ام را با صابون معطر شستم، اما از شما چه پنهان تمام مدتی را که زیر دوش بودم به این نکته فکر می‌کردم که آیا اول باید قسمت چپ‌ام را زیر آب بگیرم یا طرف راست‌ام را، آیا بول با سه سنگ تمیز می‌شود یانه؟ غایط چطور؟ به خودم گفتم تجربه مافوق علم است و بعد از ظهر همان روز که نشمه‌ام را حوالی‌ی پارک دانشجو پیاده کردم، در پیاده‌روهای اطراف چهار راه ولی‌ی عصر به جستجو پرداختم بلکه سه و یا شش قطعه سنگ پیدا کنم، البته هنوز نمی‌دانستم آیا اندازه‌ی سنگ و نوع آن مهم است یا نه؟ آیا تفاوتی بین سنگ الماس، به فرض اینکه پیدا شود، و سنگ گرانیت هست یا نه؟ با این حرفها، چه هر چه گشتم سنگ پیدا نکردم و عاقبت مجبور شدم با این گرانی‌ی بنزین به خارج از شهر بروم شاید در بیابانهای اطراف شش قطعه سنگ پیدا کنم چرا که نمی‌خواستم برای بار دوم در آزمون آموزش و پرورش رفوزه شوم. از بختیاری‌ی من بود شاید، با اولین نگاه شش قطعه سنگ خوش دست پیدا کردم و دوباره سر اوتول را کج کردم و به صادقیه برگشتم. سر راه کمی توت خشک و انجیر خریدم و برای اینکه آزمایش‌ام به هم نخورد از داروخانه‌ی محل بسته‌ای هم مسهل گرفتم و آنرا در خانه با بطرئی آبجو مخلوط کردم و همانطور ایستاده سر کشیدم، اگر چه همه‌ی فکرم مشغول این سوال سخت بود که آیا آن حضرت ایستاده می‌نوشیدند یا نشسته یا خوابیده؟ بهر حال سر به بالین گذاشتم و به خواب عجیبی فرو رفتم. در یکی از کابوسهایم، شخصی که بسیار شبیه آقای سجادی بود با برگه‌ی آزمون بالای سر من ایستاده بود و سوالات را به آرامی تکرار می‌کرد و از ناتوانی‌ی من در پاسخ به آنها قاه قاه زیر خنده می‌زد، و گاه به گاه قهقهه‌اش یکباره به دندان قروچه و کشیده تبدیل می‌شد که: ای کافر! تو نمی‌دانی حضرت ران و سردست گوسفند را بیشتر دوست داشتند یا جگر و قلوه را؟ یا اینکه: آخر چطور این سه تکه سنگ کوچولو جواب این ریدمونی که زده‌ای را می‌دهد؟ یکباره حس کردم شورت‌ام خیس شده است، البته قبل از آن بوی مشمعز کننده‌ی قایط مفصل‌ام، گلاب به روی شما، تمام آپارتمان را برداشته بود، با اینحال اصلا خودم را نباختم، گفتم حالا که کار از کار گذشته است لااقل تجربه‌ام را انجام دهم و با سنگهائی که از بیابان آورده بودم خودم را تمیز کردم، اما بلا نسبت شما مسهل کارگر شده و آنچنان کثافت رقیقی زده بودم که سنگ که سهل است، مخرج غایط‌ام حتی با عمامه هم پاک شدنی نبود. از خواب پریدم و خوشحال شدم که بالاخره با تجربه و کمی هم امداد و الهام غیبی بالاخره یکی از سولات سخت آزمون را جواب دادم و به این حقیقت پی بردم که خیر! اگر ریدمون مفصل باشد، مخرج غایط با سه سنگ پاک شدنی نیست.
 
سید قنبر تهرانی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست