پیکار دمکراتیک تنها «توافق بر سر قاعدهٔ بازی» نیست
برخوردی به دیدگاه آقای جمشید اسدی
پیوند
•
ایشان خود را چون دادستان همهٔ دمکراتهای ایران میپندارند، ازجایگاه فراز به همهٔ گروهها و ساختارهای سیاسی خرده میگیرند، دمکراسی را از نو بازگو میکنند، آنگاه جز کژگویی و پرخاش به چپ ها هیچ توشه ای در انبان کوچک خود همراه ندارند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۰ اسفند ۱٣٨۵ -
۱ مارس ۲۰۰۷
همراه با گسترش زمینهٔ تولید کالایی واستوارگشتن پیوندهای سرمایهداری در ایران سایه روشنهای پیکار طبقاتی برجسته تر و شفاف تر میگردد. گرچه خود گروهبندیهای دادهٔ زمینه هنوز چهر و پیکریابی خوانا و روشنی نیافته اند و از اینرو دیدن شکاف و جدایی آشکار آنان برای همه انجام پذیر نیست. چهرگیری توانهای کار و سرمایه در آرایش طبقاتی ایران هنوز پیکریابی انجامین خود را نیافته است. پذیرش آیت الله محل همچون نمایندهٔ سرمایه ناگوار و ناآشناست واز اینرو به زمان نیاز دارد. از سوی دیگر چون پیکار طبقاتی در کردار روزانه نهاده است، پس نابسته به روند پیکریابی طبقات چهرهای اندیشگون خود را بگونهٔ دیدگاههای پراکنده و گاه برابرنهاده میآفریند. هرچه زمینهٔ شهروندی نشکفتهتر و شکاف کار اجتماعی پایینتر، بهمان اندازه بازتاب اندیشگون این زمینه ناپاکتر و به چهربندی پیشین آلودهتر است. از اینرو شگفت آور نیست که در دل اروپای سرمایهداری ایرانیانی یافت شوند که نه برنشستن وشکفتن سرمایهداری، همانا فروپاشی چهربندی پیشین، را باز تابند. بازتاب فروپاشی از آنرو که اینان نه همچون افراد خود پا با جایگاه و خواستهای طبقاتی روشن، همانا چون ولگردانی بی پیوند، باین یا آن طبقهٔ اجتماعی چسبیده، از چپ و یا راست به پرخاش و تهیگویی میپردازند.
تهیگویی های زیر بیان روشن این بیسامانی است:
(( .... به بیان دیگر، قبول قاعده بازیای که بدون داوری میان نظرها و دیدگاهها، همه را دارنده حق حیات و ابراز وجود میداند. بدین ترتیب، چه در دسته و حزب یا جامعه، آزادی خواه در پی مبارزه برای پیروزی گفتمان خاصی نیست، بلکه در پی برقراری قاعده بازی است که بر مبنای آن همه نظرات و افکار بتوانند فعالیت کنند و به رقابت برخیزند. از این میان، بر مبنای همان قاعده بازی، پیروان این یا آن نظر، اگر از سوی رأی دهندگان انتخاب شوند، برای مدتی عهده دار امور خواهند شد.))
درباره متحدین سلطنتطلب جمهوریخواهان برای دموکراسی
نگاهی به “نهاد ملی” نشستهای برلین و لندن
دکتر جمشید اسدی سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۵ ایران امروز
از این دیدگاه «آزایخواه در پی مبارزه برای پیروزی گفتمان خاصی» نیست. «بلکه در پی برقراری قاعدهٔ بازی است». چرا؟ برای اینکه «برمبنای آن همهٔ نظرات و افکار بتوانند فعالیت کنند و به رقابت برخیزند». دراین میان روشن نیست که خود «آزادیخواه» هم دارای «نظر» و «فکر»ی برای «رقابت» هست یا نه؟ چه، بنا به گفتهٔ بالا «آزادیخواه در پی پیروزی گفتمان ویژه ای» نمیباشد و ازاینرو هیچگونه نیازی هم به «رقابت» با دیگران ندارد. او بیکارهیی است که آزاد از هرگونه پیشداشت سیاسی، تنها چون داوران بازیهای ورزشی، پویش و کوشش خود را در راه نگهبانی و نگهداری «قواعد بازی» میکند. دراینجا تنها نگرش و درک نادرست نویسنده از دمکراسی بیان نمیشود، همانا جایگاه اجتماعی او همچون ولگرد سیاسی نیز، خالی از هرگونه خواست و نیاز ویژهٔ طبقاتی نمایان میگردد.
دمکراسی چهری از سامان سیاسی جامعه سرمایهداریاست که بر زمینهٔ پیروی اقلیّت از اکثریت بنا شده است. پیشنهادهٔ چنین سامانی چیرگی پیوندهای فراورد کالایی، پس برابری چهرگون فراورندگان است. ازسویی دیگر برنشستن شیوهٔ سرمایهداری، که همراه و بدنبال فروپاشی پیوندهای پیشین انجام میگیرد، رهایی وآزادی دوگانهٔ فراورندگان را بهمراه دارد؛ آزادی از پیوندهای پیشین، چون همخونی، بندگی و زمینبستگی از سویی، آزادی و جدایی از مایه های کار و زیست از سوی دیگر. درست همین روند است که از بندگان و رعایای وابسته به ارباب و زمین انسانهای خودپا و نابستهیی میسازد که چون دارندگان کالا به بازار آمده به دادوستد با دیگران میپردازند. درست این مردم خودپا و جداسرند که خشت و مایهٔ هر سامان دمکراتیک در سرمایهداری میباشند. سرمایهداری نخستین چهربندیجامعهٔ انسانی است که در آن شهروندانش، گرچه صوری، دربرابر قانون دارای حقوق برابرند. این پیشنهاده و زمینهیی است که در آن تازه میتواند پیکار دمکراتیک برای دریافت حقوق دمکراتیک رخ نماید. چه، با چنین داده های زمینه هنوز هیچگونه حقّ دمکراتیک نه داده ونه گرفته شده است. حقوق دمکراتیک برآمد پیکار دیرپای گروههای برابرنهادهٔ اجتماعی است که هریک بنا بر توان و وزنهٔ خود در بازتولید اجتماعی به تکه و یا بخشی ازاین گستره دست یافته و هر روزه با چنگ و دندان از آن پاسداری میکنند.
دامنه و ژرفای حقوق دمکراتیک وابسته به توان و وزنهٔ گروههای برابرنهاده اجتماعی است. بسخن دیگر دمکراسی بر تراز نیروهای گوناگون اجتماعی استوار است. هرگاه و بهر انگیزهیی این تراز یا توازن بهم خورد، دمکراسی استوار بر این توازن نیز لرزان گشته آسیبپذیرتر میگردد. تازش بورژوازی کشورهای سرمایه داری به بسیاری از دستاوردهای پیکار دمکراتیک کارگران و زحمتکشان این کشورها، همچون ساعت کار روزانه، بیمهٔ بازنشستگی، بیمهٔ بیماری، بیمهٔ بیکاری و دهها حقوق رستهیی و سندیکایی، پس از فروپاشی اتحاد شوروی نمونهٔ ناپسند و پسنشستن ستیزه جویان دارودستهٔ جورج بوش از کوتاه کردن حقوق دمکراتیک مردم آمریکا، لگدمال کردن حقوق انسانی زندانیان گوانتانامو، که بیگمان دستآمدهٔ فشار و پیکار و پرخاش پیوستهٔ گروهها وسازمانهای دمکراتیک جهانی بود، نمونهٔ دلپسند این روند است.
بدرستی پیوندهای دمکراتیک هر روزه بازتولید میشود. بازتولید آنان برایندی از بازفراورد گروههای گوناگون اجتماعی با توانهای نابرابر و جایگیری نو آنان در پهنهٔ پیکار است. در «ثروتمندترین دمکراسی جهان» حقوق بخشی از این مردم، سیاه پوستان، هنوز سد سال پس از رهایی قانونی آنان در سال ١٨٦٣ هیچگونه هستی رخدادهٔ سراسری نداشت. «قاعدهٔ بازی» را در اینجا تنها فشار پیکار سیاه پوستان که سرانجام به گذراندن «قانون ضد تبعیض نژادی» در سال ١٩٦٣ انجامید «برقرار» کرد. هنوز هم اگر پیکار روزانهٔ سازمانها و گروههای دمکراتیک نگهدار این توازن بدست آمده نباشد، کم نیستند گروههای پر توانی که خواستار بازستاندن دستکم بخشی ازاین حقوق هستند. آنچه «قاعدهٔ بازی دمکراتیک» را «برقرار» میکند دستآمدهٔ توازن نیروهای پهنه پیکار ونه خواست و پیشداشت نیک ویا بد این و یا آن کس است. نویسنده آنچه را که در روند مادی جامعه رخ میدهد از آنچه که برایند و دستآورد این روند و رخداد است باز نمی شناسد.
مشکل آقای اسدی در این است که او «قاعده بازی» برای دمکراتها و دمکراسی میپندارد اماّ چنین پنداشتی را بسر سازمانهای سیاسی و پیکار سیاسی خراب میکند. بسخن دیگر میان پیکار دمکراتیک و پیکار سیاسی، میان سازمان دمکراتیک و سازمان سیاسی هیچگونه شکاف و جدایی نمیبیند. گرچه پیکار دمکراتیک بخش بسیار بزرگی از پیکار سیاسی را بدست میدهد، همانا همهٔ آن نیست. پیکار زحمتکشان و مزدبگیران برای بهبود شرایط کار و زیستشان کرداری سیاسی است، گرچه بخش کلانی از این پیکار تنها به پشتوانهٔ پیوندهای دمکراتیک جامعه چون آزادی بیان، نوشته، سندیکا و حزب فراهمآمدنی است. با اینهمه پیکار سیاسی را نمیتوان تنها به پیکار دمکراتیک فرو کاست، نه یگانگی و نه جدایی کامل ایندو شدنی است. درست بر همین پایه است که به واروی باور آقای اسدی، برای مارکسیستها، پیکاردمکراتیک پرسشی پیشکشیده برای بهرهبرداری تاکتیکی از توان دیگر گروههای پهنهٔ پیکار نیست؛ راه و پیشنهادهٔ خودرهانی زحمتکشان است. بدون دمکراسی شکفته و گسترده گذراز سرمایهداری به سامانی فراتر نه انجامپذیز است و نه از دیدگاه بخرد پنداشتنی. آقای اسدی مینویسند:
((گذشته از سلطنت طلبان، نمیتوان در عین حال با کمونیستهای معتقد به مبارزه طبقاتی و حکومت محتوم کارگری و نفی مالکیت خصوصی متحد شد و کماکان برای دموکراسی مبارزه کرد. این دو مانع الجمعاند. کسی که حرکت تاریخی را ناشی از مبارزه طبقاتی و پیروزی قطعی فلان طبقه میداند، چه دلیلی دارد که وقت خود را صرف نظرسنجی و رأی گیری کند؟ او که میداند قرار است در تاریخ چه اتفاقی بیافتد. گیرم برای دوره ای، طبقهای را دارای خصلت مترقی بداند و بر او نتازد چنین تفکری میتواند اما در دورهای بعد، نقش تاریخی آن طبقه را تمام شده ارزیابی کند و در نتیجه سرکوب آن را هم جایز شمارد.))
اتحادجمهوری خواهان، سه سال بعد...
دکتر جمشید اسدی ایران امروز ـ ٥.١١.٢٠٠٦
و یا در جایی دیگر:
(( اصولا دموکراسی از این رو خواستنی است که ویژگیهای فردی پایدار و نامیرایند و از این رو جمع آنها در پندار و گفتار و کرداری مشترک شدنی نیست، جز با زور. اما چون تا آن جا که میدانم هیچ یک از رفقا در پی اعمال زور برای قبولاندن فکر خود نیستند، پس شیوه کار حاکم بر اجا برای یافتن فکری درست از طریق بحث و گفتگو به نتیجه نمیرسد، یعنی سترون است.))
نگاهی به “نهاد ملی” نشستهای برلین و لندن
دکتر جمشید اسدی سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۵ایران امروز
پریشانگویی بگونهای است که میان لودگی و گفتمان شکافی نمیتوان یافت. نخست باید از ایشان پرسید: چه کسی بدنبال «دیدگاهی یکتا و درست» است، جز خود شما؟ بدنبال برنامهٔ سیاسیِ مشترک بودن با «دیدگاه یکتا» چکار دارد؟ کجا و درچه زمانی «ویژگیهای فردی پایدار و نامیرا»ی مردمی جلوگیر جنبش اجتماعی آنان گردیده است؟ و سرانجام همهٔ اینها با دمکراسی و پیکار دمکراتیک چکار دارد؟ با اندک خرد و چشمانی باز میتوان درهرکوره شهر اروپا گواه دهها ساختار و سازمان دمکراتیک، سیاسی و آیینی بود که درآن انسانها باهمهٔ «ویژگیهای فردی پایدار ونامیرا» در «گفتار وکرداری مشترک» گردهم آمده اند. نگاهی به سازمانهایی چون کلیسا، سندیکاها، سازمانهای «پشتیبان حقوق بشر»، «پشتیبان محیط زیست»، «پشتیبان حیوانات» و... نشان آنست که بی هیچ «زوری» هم میتوان انسانها را پیرامون یک برنامهٔ مشترک گردهم آورد. نویسنده چنان در چنبر پریشانگوییهای خود گیر کرده که بیرون آمدن از آن نتنها دشوار، همانا نشدنی است. به مارکسیست ها، مارکسیست ـ لنینیستها، کمونیستها، جمهوریخواهان دمکرات و لاییک و هر آنچه بگونهیی به جنبش چپ بسته است، پرخاش میکند، از «نفی مالکیت خصوصی» گله و شکایت دارد، پیشداوریهای خود را در زمینهٔ «حکومت کارگری» و «مبارزهٔ طبقاتی» به فراز دانش اجتماعی بالا میبرد، به هر گروه و دستهٔ دگراندیش میتازد و پرخاش میکند ــ آنگاه بر این باور است که «آزادیخواه درپی مبارزه برای پیروزی گفتمان خاصی نیست، بلکه در پی برقراری قاعده بازی است...».
روشن نیست که نویسنده در کجا، چگونه و در چه پیوندی به چنین دیدگاه و نگرشی از مارکسیسم و مبارزهٔ طبقاتی رسیده است، آنچه که روشن است؛ بیگانگی و دوری آن با گوهر و درونهٔ مارکسیسم و خویشاوندی آن با چهرهای کژدیسییافتهٔ آن همچون استالینیسم و مائوئیسم است. اینچنین ستیز و دشمنی بی دروپیکر با جنبش چپ و مارکسیسم هم بیشتر از آن کسانی است که پیشینهیی آنچنانی داشته اند و یا هنوز چنان باری را با خود میکشند.
از سخنانی چون «کسی که حرکت تاریخی را ناشی از مبارزهٔ طبقاتی و پیروزی قطعی فلان طبقه میداند...» و «گذشته از سلطنت طلبان، نمیتوان در عین حال با کمونیستهای معتقد به مبارزه طبقاتی و حکومت محتوم کارگری و نفی مالکیت خصوصی متحد شد...» چنین برداشت میشود که آقای اسدی نه به «مبارزهٔ طبقاتی» و نه به کاربرد آن در«حرکت تاریخی» «معتقد» است. شوربختی در اینست که ایشان بشیوهٔ همیشگی روشن نمیکنند که چه پنداشتی از «مالکیّت خصوصی» دارند، که گویا کسانی برای نفی آن کوشش میکنند. سخن از دارندگی به دستمایههای فرآورد، «مالکیّت بر وسائل تولید» است، آنگونه که مارکسیستها مینگرند، و یا چالش برسر پوشاک فردی وساز و برگ خانه و زندگی است که دشمنان مارکسیسم در پخش آن میکوشند؟ نه «نفی»، همانا «برداشتن» یا Aufheben «مالکیّت خصوصی بروسائل تولید» که خود تنها در پلهٔ ویژهای از تقسیم کار اجتماعی و رشد نیروهای بارور اجتماعی انجامیافتنی است بازتاب نگرش مارکسیسم است. خواستاران میتوانند برای آگاهی بیشتر در این زمینه به نوشتهٔ رازی بنام (مارکس و «مالکیتّ خصوصی») در تارنمای اینترنیتی «بررسی» www.barrasy.com مراجعه کنند. در اینجا ما بهمین اشاره بسنده میکنیم.
دربرابراینهمه ناسازگاری و دشمنی با آنچه که نویسنده مارکسیسم وجنبش چپش میخواند، بهتر بود که دستکم ایشان به خوانندگان میگفتند که خودشان پویش وجنبش تاریخی را در کجا میبینند و رودررویی روزانهٔ مزدبگیران وکارگران جهان با مزدبدهان وکارفرمایانِ آنان را چه نام میگذارند.
گرچه امروزه ستیز و دشمنی با جنبش چپ در بسیاری از کانونهای روشنفکری فرامرزی همچون نامشب و برگ ورود به پهنهٔ سیاسی بکار میرود، اما نفی پیکار طبقاتی و یا بسخن دیگر نفی طبقات زندهٔ اجتماعی، تنها باین بهانه که مارکسیستها بدان «معتقد» هستند، کار خردمندانهیی نیست، چه، طبقات و پیکار طبقاتی نه یافته و نه آفریدهٔ مارکسیسم است، دهها سال پیش از مارکس دانشمندان و اقتصاددانان بورژوایی همچون آدام سمیت Smith_۱۷۲٣_۱۷۹۰ وریکاردو
Ricardo_۱۷۷۲_۱٨۲٣ و دیگران به طبقات و پیکار طبقاتی اشاره نموده و هر یک به گونهیی گوشههایی از آنرا به کاوش کشیده اند. هنر بزرگ مارکس نه در یافتن طبقات، همانا درنشاندادن هستی و پیوند آنان با پلهٔ تاریخی ویژهای از تکامل تولید و نیروهای بارور است.
برآمدن گروهها و طبقات اجتماعی کار و خواست کس یا کسانی نیست تا بدلخواه این یا آن کس نیز بتوان آنها را از میان برد. ساختار و آمیزش طبقات از شیوهٔ فراورد اجتماعی هر برشی دریافتنی است. همانگونه که طبقه بردهدار را در شیوهٔ فراورد سرمایهداری نمیتوان یافت بهمانگونه طبقهٔ کارگر را نیز دربستر فئودالیسم نمیتوان جست. هر یک از اینان دستآمده و فراوردهٔ شیوهٔ فراورد برش خود هستند. پیکار طبقاتی میتواند، اما نبایستی، همیشه خشن و شورشی باشد. درخواست افزایش دستمزد، کاهش ساعت کار، و پیشبرد آن از راه اعتصاب، دمونستراسیون، بستنشینی، همه و همه گونهای از پیکار طبقاتی است که میانجی پخش بخشی از ثروت تولیدشدهٔ اجتماعی درمیان مزدبگیران میشود.
اکنون پرسیدنی است که آقای اسدی چرا نمیتواند با «معتقد»ین «مبارزه طبقاتی» «متحدّ» شود و برای «دمکراسی مبارزه» کند؟ نگاهی به کارنامهٔ این «پاسدار قواعد دمکراسی» در اپوزیسیون ایران به بسیاری از پرسشهای ما پاسخ میدهد. او خردهگیرانه دربارهٔ سلطنتطلبان میگوید:
((اما نگاهی به بسیاری از رسانههای عمومی سلطنتطلبان و حذف هواداران اصلاح طلب از برنامهها و مهمتر از همه سکوت سرسختانه درباره ماهیت استبدادی سلطنت محمدرضا شاه فقید نشان میدهد که گفتمان آزادی خواهی ایشان بیشتر از سر دشمنی با استبداد عریان جمهوری اسلامی است تا باور به آزادی خواهی. قصد ما آن نیست که دشنه بر زخم کهنه بگردانیم و از دوستداران سلطنت و بویژه شاهزاده رضا پهلوی بخواهیم که از محمد رضا شاه فقید بگسلند و به او دشنامی دهند. اما این قدر هست که برای رسیدن به دموکراسی، تنها میتوان با کسانی متحد شد که درک قابل اتکایی از دموکراسی دارند. پس چگونه میتوان با کسانی متحد شد که حتی به اشارهای استبداد محمدرضا شاهی را به نقد نکشیده اند؟))
بیگمان برای همهٔ شیفتگان آزادی و دمکراسی شادی و سرافرازی بیکرانی است که بدانند چگونه ایرانی دمکراتی «مردانه» از حقوق دمکراتیک زندانیان بیپناه «گوانتانامو» پاسداری و پشتیبانیکرده است و از آنجا که تنها این آقای اسدی هستند که «درک قابل اتکایی از دموکراسی دارند» بازگشت به کارنامهٔ ایشان ناگزیرمیگردد. پس از شش سال که از ربودن، بازداشت، زندان انفرادی، شکنجهٔ روانی وبدنی، پایمالی همهٔ حقوق «مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر»، بدست «ثروتمندترین دمکراسی جهان» میگذرد، هنوز این «قاعده»دار «بازی»های «دموکراتیک» کوچکترین سخنی دربرابر اینهمه بیدادگری نگفته است. هنگامیکه دههاهزار از دمکراتها و آزایخواهان آمریکا، از هر گروه و دستهٔ اجتماعی با فریادهای بلند به کوچه و خیابان ریخته به کشتوکشتار مردم عراق و جنگ گسترش جویانهٔ نئولیبرالهای دولت بوش پرخاش میکنند بازهم «آزادیخواه» ما در این زمینه خاموشی برگزیده و برای بیکار نبودن به « ویژگیهای فردی پایدار و نامیرا»ی خود که همانا ستیز با چپ و مارکسیسم باشد میپردازد. سنجش این داور خودخواندهٔ دمکراسی با دمکراتها و آزادیخواهانی چون راسل و ژان پل سارتر مایهٔ شرمساری هر ایرانی آزادهیی است.
در کوران یورش واپسین اسرائیل به لبنان و کشتار هزاران زن وکودک بیگناه این کشور به خونخواهی دو سرباز ربودهشدهٔ اسرائیلی، بسخن دیگر کیفر همگانی مردم بجای ربایندگان دو سرباز، هیچگونه واکنش، گله و یا شکایتی از نویسنده دیده و یا شنیده نشد. نمونهٔ چشمگیر ناجوری گفته و کردار نویسنده در نوشتهٔ زیر خوب دیدنی است.:
((به یک کلام کارنامه اجا در مقام مقایسه با همتایان درون مرز حتی در مقایسه با کارنامه پرانتقاد اصلاح طلبان بد است! چه اجا نکته قابل ذکری در کارنامه ندارد و در عوض، هزار و یک نصیحت و رهنمود و عتاب دارد که چرا چنین نکردید و باید چنان می کردید و در هر حال ما که گفته بودیم ... رفقای اجا یک بار با خود اندیشیدهاند که در محیط امن فرنگ چه کردهاند؟))
پیش ازهر چیز باید پرسید که :ایشان چه کردهاند؟ «نکته قابل ذکر» کارنامهٔ ایشان جز چپستیزی چه بوده است؟ آینهٔ داوری ایشان از چه پارچه و بافتی است که هیچ نمای زندهٔ اجتماعی را بازتاب نمیکند؟ فزون برآن چگونه میتوان در آیین ایشان «یک بام و دو هوا» داشت؟ ایشان خود را چون دادستان همهٔ دمکراتهای ایران میپندارند، ازجایگاه فراز به همهٔ گروهها و ساختارهای سیاسی خرده میگیرند، دمکراسی را از نو بازگو میکنند، آنگاه جز کژگویی و پرخاش به چپها هیچ توشهیی در انبان کوچک خود همراه ندارند. کارنامهٔ پیکار دمکراتیک او تهی و پراز لکهای سیاه است. گوئی که «گفتمان آزادی خواهی او بیشتر از سر دشمنی» با جنبش چپ است «تا باور به آزادی خواهی».
نه آقای اسدی شما نه دمکرات هستید و نه آزادیخواه، در همهٔ گفتهها و نوشتههای شما نه نشانی از یک برنامهٔ سیاسی یافت میشود و نه پرتوی از نگارهیی اجتماعی. شما تنها چپستیز هستید و بس.
|