پرورش اژدها در آستین حقوق بشر
مردو آناهید
•
یکی از سختترین ستمهایی که بر انسان وارد میشود این است که، حقوقبشر شناسان و قانونگزاران جهان، خرد و اندیشهی انسان را در چنگال متولیان مذهبی و دینفروشان گذاشتهاند. در این ستمکاری کارکرد خرد را، که پرسش و جویندگی است، از سرشت انسان جدا ساخته و آزادی نگرش او را، پستتر از آزادی دیدگاه جانوران، در بند عقیدههای سنگ شده زندانی کردهاند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۷ بهمن ۱٣٨۴ -
۶ فوريه ۲۰۰۶
بيشترين مردمان از حق، حقيقت يا حقوق بشر سخن میگويند ولی کمترين آنها به ژرفی به هسته يا شيرهی اين کلمهها فکر میکنند. ما اين کلمههای ذهنی را در گفتار، نه در کردار، به مفهوم راستی به کار میبريم. واژهی "راستی" در فرهنگ ايران بسيار پرارزشتر از "حق" و در برگيرندی درستی، پاکی، نيکی و بهتربودن هم بوده است که امروز مزهی آنها را فراموش کردهايم. برای اينکه روشن کنيم که بيشترين کسان حق را از ناحق نمیشناسند، بند ۱٨ منشور جهانی حقوق بشر را اندکی مرور میکنيم، اين نمونه مشتی از خروار است.
بند ۱۸ از منشور جهانی حقوق بشر( برگردان فارسی از زبان آلمانی):
هر کس حق داشتن آزادی در انديشه، وجدان و مذهب را دارد، این حق در برگيرندهی آزادی در تعويض مذهب یا بينش * خود میباشد، همچنين آزاد است که، مذهب يا بينش * خود را، به تنهايی يا همراه با ديگران، همگانی يا خصوصی، از راه آموزش، کردار، عبادت و انجام آئينهای مذهبی بنماياند.
* هر دين، عقيده، مذهب هم يک بينش يا يک جهانبينی، Weltanschauung ، است ولی هر " بينش"، يک مذهب نيست.
در اين بند آن اندازه ناحق و تضاد وجود دارد که بيشتر بندهای ديگر اين منشور را سست و پوک میسازد. آوردن حق و ناحق در اين بند ديدگاه انسان را آشفته میکند. برای آسان شدن اين پژوهش، واژههای آرايشی را از اين بند منشور جدا میکنم و سپس، آنرا میشکافيم.
بند ۱۸ از منشور جهانی حقوق بشر بدون آرايش:
هر کس حق داشتن آزادی در مذهب را دارد، این حق در برگيرندهی آزادی در تعويض مذهب خود میباشد، همچنين آزاد است که، مذهب خود را، به تنهايی يا همراه با ديگران، همگانی يا خصوصی، از راه آموزش، کردار، عبادت و انجام آئينهای مذهبی بنماياند.
اکنون در اين بند منشور روشن میشود که برآيند آن دروغ و ناحق است، چنين فريبند گفته شده که گويی بشر پيوسته در جستجوی و خواهان مذهب بوده است و لی حق داشتن آنرا نداشته. مردمی را که با مذهب میسازند و هنگام زادن، دين خود را به گوش او فرو میکنند ديگر چه نيازی است که کسی به او اين" حق" را بدهد؟ در لابلای اين دروغ که از حق هر کس سخن رانده میشود، گرفتن حق از انسان است، چون به کردار حق را به دينفروشان میدهد. آنکس که پيرو مذهبی است تنها وظيفه دارد که پيروی کند او حق ندارد، چون خالق حاکم است و مخلوق محکوم. اين همسان است که بگوييم همهی پرندهها حق زيستن در قفسی يا داشتن پابندی را دارند، و حق دارند همانگونه که آموزش میشوند تخم بگذارند، و البته حق تعويض قفس يا پابند خود را هم دارند. خوشبختانه پرندگان به موعظهای گوش نمیدهند و به جوجههای خود پريدن میآموزند نه طاعت.
انسان بیچاره آزاد است که حق خود را به مذهبفروشانی واگذار کند يعنی هرکس حق دارد که خودش حقی نداشته باشد. به راستی اين بند چنين میگويد که هر مذهبی حق دارد که مهار انديشهی مردمی را در دست بگيرد. يعنی نادانپروری و انديشهسوزی، از سوی دينفروشان، بخشی از حقوق بشر است که جهانيان برای داشتن آن پافشاری میکنند. يعنی نادانی و بردگی را بخشی از ماهيت بشر میدانند که انسان بايد از سوی رسولی اوامر زندگی را دريافت کند. در اين پندار انسان نادان است ولی حق دارد که از مذهبی پيروی کند و البته آزاد است ارباب و فرماندهی خود را عوض کند. در اينجا تضاد آن با اسلام روشنتر است چون در اسلام مسلمان اجازه ندارد که عقيدهی ديگری را به جز اسلام برگزيند. افزون بر اين تضاد برای مسلمان هيچ خدايی به جز الله، هيچ دينی به جز اسلام، هيچ احکامی به جز قرآن حق هستی ندارند.
در بند ۱٨ از حقوق بشر آمده: هرکس حق دارد که مذهب خود را" از راه آموزش، کردار، عبادت و انجام آئينهای مذهبی بنماياند" مگر جهاد و کشتار دگرانديشان عبادت، کردار و آيين اسلام نيست؟ يک مسلمان با افتخار کافران را کردن میزند که مذهب خود را بنماياند، پيروی از عقيدهی مذهبی، حقی که در منشور جهانی حقوق بشر تأييد شده است .
کسی که پيرو عقيدهای است، از راه آن عقيده به حق خود نگاه میکند، چون خودش حق خود را نمیداند. در اين بند گفته میشود که هرکسی آزاد است حق خود را به مذهبی بدهد يعنی کسانی که حق خود را نمیدانند آزاد هستند تا خود را در اختيار متوليان مذهبی بگذارند تا از سوی آنها معيارهای سنجش نيکی و بدی، زشتی و زيبايی، راستی و کژی و نيز معيار شناخت حق و ناحق را در بينش اين کسان جاسازی کنند. پس ساده و کوتاهتر میتوان گفت که حقوق جهانی بشر شتشویهای مغزی گوناگون را حق بشر دانسته است.
انسانی که با ناراستی خو گرفته است، راستی را نمیشناسد، او کژی و دروغ را راست میپندارد چون اندازهی سنجش او کژی است و او آنرا راستی میداند. انسانهايی که بينش آنها تنها در سوی احکام دينی کارآيی دارد ناحق را حق و درست میدانند. اين کسان برای بشر که آزاد زاييده شده است حقوق اجتماعی مینويسند، حقوق بردگی و سرسپردگی، آنها انسان را نادان میشمارند، چون آنها از خودشان شناختی ندارند که چيزی را بدانند، آنها هم به شيوهای عقيده دارند. اگر انسان را آراسته به خرد میدانستند که نيازی نبود برای او حقی بنويسند. همانگونه که انسان راستکار خواهان است که کسی " حق ريستن آزاد" را از جانوران نگيرد. با اينکه جانوران از خرد کمتوانی بهرهمند هستند، رسولی برای آنها اوامر الله را نمیآورد، زيستن در راستی با آنها زاييده میشود.
در ژرف اين بند میتوان ديد که، جامعهی جهانی حقوق بشر، انسان را آزاد و دارندهی خرد و توانمند انديشه نمیداند، اين است که به او حق میدهد که "حق" را نداند و خود را در اختيار هر شبانی که میپسندد بگذارد و شبانها هم حق دارند که "حق ندانان" را به هر شيوهای که عقيده دارند تربيت کنند و به هر سويی، که صراط مستقيم میدانند، برانند. اين جامعهی حقوقدان به هر کس حق میدهد که آلودگی بينش خود را که او آن آلودگی را عقيدهی خود میداند در زمينهی خرد فرزندان خود فرو کند تا هرگز از آن زمينه درخت آزادانديشی نرويد. چگونه يک جامعهی جهانی که از حقوق بشر دم میزند حق آزاد زيستن و آزاد انديشيدن را از بچههای خردسال میگيرد و آنها را بخشی از دارايی پدر و مادر میشمارد. چگونه يک جامعهی حقوقی، انسان را به آنگونه نادان میپروراند که او با بی مهری و ستمگری از روييدن آزاد بينش فرزندش جلوگيری کند و فرزندش را چون خود "حق ندان" بپروراند. درست است که زمينهی بیآلايش کودکان به خواست و کردار پدران و مادران با ايمان آلوده میشود ولی ستمی که از اين کردار از بر کودکان نوزاد وارد میشود ننگی ست که بر پيشانی همهی ما نمايان خواهد ماند.
چرا حق آزادانديشی که در سرشت انسان است از او گرفته میشود و انديشهی او را در زيرزمين تنگ و تاريکی در يک سو و راستا پرورش میدهند. بديهی است که دزدان انديشه میگويند : کسی جلوی آزاد انديشيدن را نگرفته است مردم خود توانايی ندارند که بد را از خوب بشناسند اين است که به مذهبی، مکتبی يا پيشوايی نياز دارند تا آنها را راهنمايی کند. اين دروغوندان، که از زادن تا مردن به گوش انسانها دروغ مینوازند، پرسش جويندگان راستی را از کودکستان تا دانشگاه با دروغ پاسخ میدهند، میدانند که خرد چنين انسانی در ويروس عقيدهها خشکيده و انديشهی او از پرواز آزاد بازمیماند. برای آنها انسان هم جانوری است اهلی. اهلی يعنی در، روشی که برنامه ريزی شده، در خور مهار شدن و پرورش دادن است. چنين انسانی از سرشت خود، که گستاخی و جويندگی است، بريده شده میشود. همهی ما اين هوش، گستاخی و جويندگی در کودکان دو تا سه ساله میبينيم ولی نمیبينيم که، ما از اين خدايان خردسال، بندگانی کهنسالی همسان خود میپرورانيم. برای اهلی کردن جانوری هم بايد نخست سرشت آزادگی را در او سرکوب کرد تا توانايی آزاد زيستن را نداشته باشد. اين جانوران را انسان برای کشتن پرورش میدهد. البته براساس حقوق بشر هم انسان آزاد است که ميليونها گوسپند را در يک روز قربانی کند چون هر کس در انجام آيينهای مذهبی خود حق دارد.
آيا آموزش مذهب در آموزشگاها، يورشی بر آزادی انديشه و تصرف راستی در انسان نيست؟
هنگامی که انسان را با آموزشهای دروغ تربيت نمايند راه ديدگاه او بسته و بالهای انديشهی او بريده میشوند و انسان در زندان ناتوانی گرفتار خواهد ماند و نياز به زندانبانی دارد که بر او باسبان باشد.
به هر روی امروز جهان آزاد، که برای همهی مردمان منشور حقوق بشر را نوشته است، گرفتار چنگال حقوقی است که خود به برخی از اين بشرها داده است. مسلمانانی که برای اجرای عقيدههای مذهبی خود، کشتارهايی بسان کشتار انبوهی را در ۱۱ سپتامبر برگزار میکنند، نا آگاهانه از حقی که بند ۱٨ منشور حقوق بشر به آنها داد است بهرهمند میشوند. در اين منشور، داشتن عقيده و اجرای اوامر مذهبی، حق هرکس شناخته شده است. اينکه اين مجاهدين را مسلمانان تندرو يا تروريست بنامند از ماهيت اين کردار نمیکاهد. اين کشورها، جهان آزاد، ندانسته اژدها را در آستين خود پرورش دادهاند. با حقوقی که به اين بشرها دادهاند حق خود و حق آزادگان را بايمال کردهاند. با اين حق، مسلمانی که خود را عبد و مطيع الله میداند، آزاد است که با گسترش ترس از رشد جوانههای آزادی در " کشورهای آزاد" جلوگيری کند. با اينکه برای مسلمانان حقوق بشر مفهومی ندارد، از ديدگاه اسلام تنها مسلمان حق بشربودن دارد يعنی تنها مسلمان بشر است، ولی از حقی که " بشر آزاد" به ناحق به آنها داده است بهره میگيرند تا بشر آزاد را در ريسمان الله گرفتار کنند.
اروپايیها آزادیی انديشه و بازگوکردن انديشهی خود را، بدون ترس، با سدها سال رنج و پيکار به دست آوردهاند ولی دشمنان آزادی را هم آزاد گذاشتهاند. آزادی آن نيست که چون در کتاب قانون نگاشته شد استوار برجای بماند بلکه انسانهای آزاد بايد پيوسته آزادی را پرورش بدهند جون ميدان آزادی بیکران و ناشناخته است. اروپاييان اين دوران، خودشان زمينههای آزادی را فراهم نکردهاند بلکه از پيشينيان به ارث بردهاند همانگونه که ايرانيان آلودگیهای انديشهی خود را به ارث بردهاند. اين است که اروپاييان، تا زمانی که سوزش تيغ اسلام را بر گلوی خود نچشيدهاند، مفهوم شمشير حق را نمیفهمند. آنگاه به کارکرد شمشير مجاهدين پیمیبردند که آزادی خود را در بهای نفت از دست دادهاند. اکنون اروپاييان تا آن اندازه از بوی نفت مست شدهاند که نه تنها ننگ تازيانهی اربابان نفت را بر خود هموار میکنند بلکه آزادی خود را هم در آتش نفت میسوزانند.
هر انسانی آزاد است که در راستی انديشهی خود را در بیکرانههای هستی، به هر شيوه و معياری که آزادی او را کرانه نگذارد، در هر سو و راستايی به کاوش و پرواز درآورد.
هر عقيده مرز و کرانههای سخت شدهای دارد، از اين روی، از گسترش انديشه، که کرانه و مرزی را نمیشناسد، پيشگيری میکند.
يکی از سختترين ستمهايی که بر انسان وارد میشود اين است که، حقوقبشر شناسان و قانونگزاران جهان، خرد و انديشهی انسان را در چنگال متوليان مذهبی و دينفروشان گذاشتهاند. در اين ستمکاری کارکرد خرد را، که پرسش و جويندگی است، از سرشت انسان جدا ساخته و آزادی نگرش او را، پستتر از آزادی ديدگاه جانوران، در بند عقيدههای سنگ شده زندانی کردهاند.
مردو آناهيد
دريافت بازتاب از ديدگاه خوانند گان: MarduAnahid@yahoo.de
|