سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

حجاب اصلی زنان حجاب واژه هاست!
فمینیسم با واژه ها حرکت می کند


سهیلا وحدتی


• چرا حکومت جمهوری اسلامی اصرار به حجاب اجباری دارد؟ چرا زنان به طور جدی با حجاب مبارزه نمی کنند؟ چرا تازه پس از این همه سال، تک و توکی زنان جوان این حرکت مبارزه با حجاب اجباری را آغاز کرده اند؟ بقیه زنان چرا به آنها نمی پیوندند و حجاب از سر برنمی دارند؟ بیایید در حمایت از مبارزات زنان درون ایران علیه حجاب، نگاهی به مفهوم حجاب و ابعاد گوناگون آن بیاندازیم و ببینیم که به ویژه بعد فرهنگی حجاب، یعنی حجاب واژه ها، چگونه زنان را از حرکت بازمی دارد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ اسفند ۱٣۹۶ -  ٨ مارس ۲۰۱٨


چرا زنان به طور جدی با حجاب مبارزه نمی کنند؟ چرا تازه پس از این همه سال، تک و توکی زنان جوان این حرکت مبارزه با حجاب اجباری را آغاز کرده اند؟ بقیه زنان چرا به آنها نمی پیوندند و حجاب از سر برنمی دارند؟

چرا حکومت جمهوری اسلامی اصرار به حجاب اجباری دارد؟ آیا واقعا زن باید از نگاه مرد محفوظ باشد؟ یعنی دیدن زن سربرهنه باعث تحریک جنسی مردان و رفتار جنسی تجاوزگرانه از سوی آنان می شود؟ مگر نه اینکه نیروهای انتظامی مسئول حفظ امنیت شهروندان هستند و زنان باید بتوانند در امنیت کامل رفت و آمد کنند، کار کنند و به زندگی شان برسند. چه اصراری که زنان هویت انسانی خود را پنهان کنند و تاحد امکان مانند اشیاء بیجان رفتار کنند تا باعث تحریک جنسی مردان نشوند. شاید هزارو چهارصد سال پیش زنان همواره در خطر تجاوز قرار داشتند، یا حتی صد و چهل سال پیش هم که دولت و نیروهای انتظامی بر همه جا کنترل نداشتند وضعیت زنان چنین بود. ولی امروزه نقش دولت در حفظ حقوق شهروندان چیست؟ آیا زنان باید چادر و حجاب به سر کنند که مورد تجاوز و آسیب و آزار و متلک جنسی قرار نگیرند؟ یعنی حکومت جمهوری اسلامی اینقدر بی عرضه است!؟

بیایید در حمایت از مبارزات زنان درون ایران علیه حجاب، نگاهی به مفهوم حجاب و ابعاد گوناگون آن بیاندازیم و ببینیم که به ویژه بعد فرهنگی حجاب، یعنی حجاب واژه ها، چگونه زنان را از حرکت بازمی دارد.

حجاب یعنی چه؟


"حجاب" واژه ای است هم خانواده با "حجب"، همردیف با "حیا" و "شرم".

حجاب یعنی پرده. عملکرد حجاب همانند پرده ای است در اطراف زن که او را از دید مرد "محفوظ" نگه می دارد.

شکل سنتی حجاب واقعا یک پرده کامل است که آن را "چادر" می نامیم. اما در دنیای مدرن بسیاری به سمبل حجاب بسنده می کنند که گاه یک روسری است، یعنی پارچه ای که بخشی از موی سر زن را می پوشاند.

عملکرد گسترده تر حجاب

حجاب یک واژه عربی است. در کشور ما، زبان عربی زبان اسلام است. از این رو واژه ی عربی "حجاب" گونه ای بار مشروعیت مذهبی دارد زیرا که آموزه های مربوط به حجاب همواره با آموزه های مذهبی همراه بوده است.

اگر واژه عربی حجاب را استفاده نمی کردیم و به جای آن از واژه فارسی "سرپوش" استفاده می کردیم، شاید مخالفت و مبارزه با آن ساده تر می بود. زیرا که درک نقش آن و بیفایدگی آن در زندگی روزمره آشکار می بود. سرپوش هیچ بار مذهبی ندارد، بلکه فقط مفهومی را درباره عملکرد آنچه که مورد بحث است می رساند. سرپوش به راحتی می تواند به جای روسری و مقنعه و هر گونه حجاب که برای پوشاندن موی سر است، به کار گرفته شود.

حال فرض کنید واژه ای هم ردیف آن برای پوشاندن بدن پیدا کنیم: تن پوش.

تن پوش معنای هر آنچه که برای پوشاندن تن است را می رساند و مفهوم پالتو و مانتو هم می تواند داشته باشد. ولی مفهوم حجاب به معنای یک سنت مذهبی یا عرفی برای پوشاندن بدن زن را نمی رساند. همچنین ما واژه "چادر" را داریم. چادر برای زنان در زندگی روزمره بسیار دست و پا گیر است و از همین رو، زنان بدشان نمی آید آن را کنار بگذارند. کنار گذاشتن چادر سخت نیست، زیرا که مفهوم چادر هیچگونه بار مذهبی ندارد گرچه در عرف و فرهنگ ما مرسوم بوده است. واژه چادر بار دینی با خود ندارد بلکه تنها مفهوم شیء را می رساند. از این رو چادر به راحتی کنار گذاشته می شود و مانتوی "اسلامی" جای آن را می گیرد. زیرا که اهمیت اصلی در حفظ شئونات مذهبی یعنی داشتن حجاب است، یعنی نمادی که حجب و حیای زن را برساند، و شرم او را از زن بودن بازگو کند.

از همین روست که حتی وقتی که چادر هم کنار گذاشته می شود، باز کنار گذاشتن حجاب آسان نیست!

بار فرهنگی و مذهبی حجاب است که زنان را وا می دارد آن را بر سر و بدن خویش نگاه دارند. اما اگر پیوندهای همه واژه های مترادف سرپوش و مانتو با شرم و حیای مذهبی و فرهنگی بریده شود، آنگاه کنار گذاردن حجاب برای همه زنان بس ساده تر خواهد بود.

آموزش شرم از کودکی و ارزش گذاری روی حجاب

چرا برخی از مردان و زنان روی حجاب ارزش مثبت می گذارند و آن را می پذیرند؟ یک پاسخ اینست که بسیاری شان با فرهنگ ارزش گذاری روی حجاب بزرگ شده اند و به راحتی نمی توانند آن را کنار بگذارند.

شرم و حجاب دو روی یک سکه اند. جامعه پذیری به ما می آموزد که این سکه با هر دو روی آن بس باارزش است و امنیت دختربچه و آینده زندگی او، از ورود به دانشگاه گرفته تا ازدواج با یک شوهر مناسب، همه و همه بدان بستگی دارد.

دختربچه از کودکی شرم را می آموزد؛ یعنی می آموزد که در بدن اش اندام هایی دارد که نباید نام آنها را ببرد و هیچگاه درباره شان صحبت کند، که به خاطر جنس خودش و زن بودن از خودش شرم داشته باشد و بدن اش را پنهان کند. همچنین می آموزد که به خاطر جنس و زنانگی خود شاید مورد حمله و تعرض و تجاوز قرار بگیرد و برای اینکه در امنیت بماند نیز بایستی زن بودن خود را پنهان سازد.

پیامد این شرم، پنهان کاری و پوشاندن خویش با پذیرش حجاب است.

جامعه پذیری گام به گام در طول رشد دختربچه از کودکی تا بلوغ و بزرگسالی ارزش مثبت برای حجاب را آموزش می دهد. در مدرسه به او آموخته می شود که شرط سازگاری با محیط داشتن حجاب است. کمی بزرگتر که شد می فهمد که در دوران قاعدگی نجس است و حتی با خدا هم نمی تواند حرف بزند و عادت ماهانه اش را باید پنهان کند. بدین ترتیب زن از کودکی می آموزد که آن بخش از وجود و هویت خود را که به جنس او – یعنی زن بودن – مربوط می شود، پنهان کند. و نیز می آموزد که حجاب همان ابزار پنهان کردن است. جامعه پذیری به دختربچه ها شرم از زن بودن را آموزش می دهد، پنهان ساختن جنس خود و در لفافه پیچیدن زنانگی را آموزش می دهد، تا جایی که آنها ضرورت پنهان سازی جنس خود را می پذیرند و با میل و رضایت خویش آماده استفاده از ابزار پنهان سازی می شوند. و چه ابزاری بهتر از همان ابزاری که جامعه پذیری آموزش می دهد: حجاب.

زن حتی پیش از آنکه به عنوان یک شهروند بزرگسال وارد جامعه شود، محیط اطراف به او این آموزش را داده که اگر آینده روشنی را برای خودش می خواهد و می خواهد از امکانات زندگی استفاده کند، از رفتن به دانشگاه گرفته تا گرفتن شغل و یافتن همسر، باید که نجیب باشد و حجاب اش را حفظ کند و یا دست کم در ظاهر اینگونه وانمود کند.

مذهب و سنت و محیط و مسئولین جامعه همه دست به دست هم داده و از حجاب ارزش ساخته اند. رفتار هرروزه ی حجاب برسر کردن و بدن خویش را پوشاندن کم کم عادت می شود و فرهنگ زندگی روزمره را می سازد به طوری که نه تنها کنار گذاشتن آن دشوار می شود، بلکه زن می آموزد و می پذیرد که حجاب بخشی از هویت اوست، همانگونه که نجابت از ویژگی های اوست.

بار سیاسی حجاب

حجاب در جمهوری اسلامی ایران، نماد تابعیت شهروندان از قوانین جمهوری اسلامی است. در همین حال همانطور که پیشتر گفته شد، نقش غیرجنسی کردن زنان را دارد(1). یعنی اینکه زن با مانتو و روسری اسلامی جنسی بودن خود را مخفی می کند، و مردان هم در کنار چنین زنانی هویت جنسی شان تحریک نمی شود، و همه در کنار هم به عنوان موجودات غیرجنسی می توانند کار کنند.

جمهوری اسلامی شرط حضور زنان در حوزه عمومی را غیر جنسی شدن آنها قرار داده و این غیر جنسی شدن هم با حجاب اسلامی و پنهان سازی جنس زن انجام می گیرد.

بار مذهبی حجاب

حجاب زنان پیش از اسلام هم وجود داشته است. در تمدن های باستانی میاندوآب حجاب نشان زنان آزاد بوده و فقط زنان برده بی حجاب بوده اند و دست اندازی مردان بدانان آزاد بوده و اگر حجاب می گذاشتند، مجازات می شدند(2). شاید از این رو داشتن حجاب برای زنان امتیازی شمرده می شده و زنان آن را حفظ کرده اند. اما نکته مهم این است که همه مقامات دینی و مذهبی در طول تاریخ حجاب را نه تنها تشویق کرده بلکه ضروری و شرط ایمان و پاکدامنی زنان دانسته اند. یعنی اینکه حجاب برای زنان همواره ارزش شمرده شده و گویا زن با پذیرفتن حجاب است که اسلام را می پذیرد، خانواده را می پذیرد، بزرگان قبیله را می پذیرد، و در همان حال خود نیز به عنوان عضوی از جامعه پذیرفته می شود. این متاسفانه همان است که امروز در جمهوری اسلامی نیز می بینیم: شرط حضور و پذیرفته شدن شهروندان زن در جامعه رعایت حجاب است.

بار فرهنگی حجاب

بار فرهنگی حجاب بس سنگین تر و گسترده تر از بار مذهبی حجاب است. این بار به گونه ای سنگین است که کنار گذاشتن فرهنگ حجاب حتی برای زنانی که دیگر به اسلام هم اعتقادی ندارند، بس دشوار و گاه حتی غیرممکن است.

فرهنگ حجاب، یعنی فرهنگ حجب و حیای زن.

حجب و حیا برای زن ارزش است. صحبت از زن بودن، یعنی هر آنچه که زن را از مرد متفاوت می سازد، بایستی که باعث شرم شود. یعنی صحبت از جنس، رابطه جنسی، اندام های جنسی، و هر آنچه که به جنس زن مربوط می شود، مایه شرم و حیاست. زنی که شرم و حیا ندارد، زنی بی حجاب است که بی ارزش است، پست است، فرودست است، و هر چه بیشتر شرم و حیا را کنار بگذارد، بیشتر به روسپی نزدیک می شود.

شرم از جنسی بودن، یعنی شرم از زن بودن. یعنی شرم از خویش بودن!

یعنی اینکه هویت زن همواره ناقص می ماند و به رشد کامل خود نمی رسد. زن با حجاب فرهنگی هرگز نمی تواند انسان کامل شود.

درباره زن نجیب و زن سلیطه پیشتر گفته ام (3) و در اینجا بیشتر بدان نمی پردازم. نکته اینجاست که حجاب برای "نجیب"(3) نگاه داشتن زن است. زنی که جرات ندارد سر خود را برهنه کند، برجستگی های بدن خود را به نمایش بگذارد، زنانگی خود را بپذیرد و حتی از بردن نام اندام های جنسی خود ابا دارد. زن نجیب با شنیدن یک کلمه رکیک سرخ می شود و زبان اش بند می آید و سرش را پایین می اندازد و زبانش لال می شود(4). چرا؟

زنی که از اندام های بدن خودش شرم کند، عضو جنسی خودش را "شرمگاه" بداند، لذت جنسی را حق خود نداند، و با زن بودن خود به عنوان یک انسان نتواند کنار بیاید، انسان ناقصی است. انسان کامل خود را به تمامی، هر آنچه که هست می پذیرد و از موجودیت خودش شرمنده نیست، بلکه درباره همه جنبه های جسمانی و روانی و جنسی رشد خویش آگاهی به دست می آورد و برای تکامل خویش در همه زمینه ها می کوشد یا اینکه دست کم حق کوشش برای تکامل و بهره وری در همه ابعاد زندگی را برای خودش قائل هست.

حقوق جنسی یک گفتمان جدید در حوزه حقوق بشر است. بدون داشتن فرهنگ حقوق بشر جنسی زنان آیا می توانیم زنان را از حقوق جنسی شان آگاه کنیم و وعده برخورداری از حقوق بشرشان را به آنها بدهیم؟ زنانی که قربانی قتل های ناموسی (5) می شوند، قربانی ازدواج در کودکی (بخوانید تجاوز با مجوز قانونی و اجازه والدین) می شوند، قربانی افضا (6) می شوند، زنانی بدون آنکه کودکی را تجربه کنند بار بچه داری را به دوش می کشند، زنانی که بدون آن که لذت هماغوشی را تجربه کنند موظف می شوند ابزار لذت هماغوشی مردی شوند، زنانی که می آموزند لذت جنسی را به عنوان گناه بر خویش حرام سازند، زنانی که می پذیرند در فضای عمومی باید خود را پنهان سازند، این زنان کی و کجا حتی از حقوق جنسی خود آگاه می شوند که بخواهند از آن برخوردار شوند؟

حجاب فرهنگی مانع از دید ابعاد انسانی زن می شود.

مردان: قربانی حجاب فرهنگی

حجاب فرهنگی فقط بر زنان نیست که تحمیل شده بلکه مردان نیز زیر همین حجاب فرهنگی بزرگ می شوند و نفس می کشند و چشم هایشان به دیدن زنان محروم از زندگی کامل عادت می کند. طبیعی است که مردان در جامعه ای که زنان آن آزاد نیستند و زندگی کامل ندارند خود نیز نمی توانند به خودشناسی و تکامل برسند و زندگی را در همه ابعاد آن تجربه کنند. چرا که مفهوم انسان یک مفهوم جنسی نیست و معنای مرد نمی دهد. انسان زمانی می تواند خود را آنچنان که هست ببیند و توانایی های خود را بشناسد که دست کم بتواند تصویری کامل از انسان – در جنس های متفاوت – داشته باشد و پتانسیل ها و توانایی های آن را درک کند. زن و مرد دو جنس متفاوت هستند اما هر دو انسان هستند و هر دو جنس در واقعیت بخشیدن به مفهوم انسان نقش دارند. مردی که زندگی اش را با زنی شریک می شود که از حقوق جنسی محروم بوده، مردی که در همه اطراف خویش انسان های ناکامل را به عنوان زنان و نیمی از بشریت می بیند، چگونه می تواند از موهبت شناخت انسان بهره مند شود و تصویری مناسب از خویش به عنوان انسان داشته باشد و توانایی های خودش را رشد دهد؟

انسان زیر فرهنگ حجاب جای رشد ندارد. حجاب یک سرپوش است که فقط روی سر زن نیست، بلکه روی هویت اوست و مانع رشد و تکامل او می شود. مردانی که در کنار زنان با حجاب زندگی می کنند نیز زیر همان سرپوش فرهنگی زندگی می کنند و با مانع جدی برای رشد هویت و تکامل شخصیت خویش روبرو هستند.

نقش واژه ها در مبارزه با حجاب

ما زنان اگر خود را همانطور که هستیم نپذیریم، چگونه می توانیم از مردان بخواهیم که ما را و حقوق برابر ما را بپذیرند؟

چگونه می توانیم با حجاب های فرهنگی مبارزه کنیم و زن بودن خود را بپذیریم و از جنس خود شرم نکنیم؟

چگونه می توانیم شرم زن بودن را کنار بگذاریم هنگامی که همه ی واژه های مربوط به جنس ما و اندام جنسی ما زشت و رکیک و قبیح است؟ چگونه می توانیم با حقوق جنسی خویش آشنا شویم هنگامی که صحبت از جنسانگی (7) و هویت جنسی و رابطه جنسی تابو شده و وقاحت و بیشرمی و دریدگی را می رساند؟

یکی از راه های کنار گذاردن آموزه های سنتی و مذهبی زن ستیز، ناآموزی است. ناآموزی آنچه که به ما آموخته شده، یعنی تعریف دوباره ی ارزش های اجتماعی و انسانی. و این کار با تعریف دوباره ی بار ارزشی واژه ها آغاز می شود.

واژه ها ابزار انتقال مفهوم هستند. هنگامی که برخی واژه ها از دسترس ما دور هستند و نمی توانیم از آنها استفاده کنیم، در حقیقت از برخی مفاهیم و حوزه های بحث و گفتگو درباره آن مفاهیم دور می مانیم. در نتیجه، آگاهی ما در زمینه بخشی از مفاهیم که واژه هایش در دسترس ما نیست، محدود می ماند. آگاهی حق ماست و نباید حد و مرزی داشته باشد، ولی حجاب فرهنگی روی بخشی از واژه ها را می پوشاند و رشد آگاهی ما در زمینه ی بسیاری از مفاهیم را سد می کند.

از آنجایی که در فرهنگ فارسی واژه های جنسی کاملا ممنوع شده و کسی آنها را به کار نمی برد، آگاهی ما نیز در این زمینه به اندازه ای محدود است که حتی نمی دانیم که چقدر نمی دانیم! برای نمونه، شمار اندک واژه هایی که ما در فرهنگ خود برای مشخص کردن رفتارهای خشونت آمیز جنسی داریم، نشانگر فقر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ما در زمینه مبارزه با خشونت علیه زنان است. (8) به تازگی برخی مشکلات و مسائل بهداشتی و جسمانی، از ناباروری زنان و مردان گرفته تا رشد طلاق و تجاوز به محارم، باعث شده که برخی گفتمان های پزشکی و روانشناسی در حاشیه ها مطرح شود و حتی تلاش می شود که در زمینه برخی مفاهیم جنسی روشن سازی شود. اما برای کسی که یک عمر با فرهنگ شرم و حیا بزرگ شده، پذیرفتن چنین گفتگوهایی آسان نیست مگر اینکه پای اجبار برای درمان و ازدواج و طلاق در میان باشد.

واقعیت اینست که هر واژه ای که مربوط به "جنس" است، به ویژه اگر مربوط به جنس زن است، به شدت تابو شمرده شده و دارای بار ارزشی بسیار منفی است به طوری که استفاده از آن در حوزه عمومی ممنوع است و اگر کسی آنها را به کار ببرد، وقاحت به کار گرفته است. بسیاری از این واژه ها "رکیک" شمرده می شوند. چرا؟

واژه های رکیک

نام اندام تناسلی در زبان فارسی ممنوع است و آن را فقط "اندام تناسلی" می نامیم. آیا به چشم می گوییم اندام بینایی؟ یا به گوش می گوییم اندام شنوایی؟ یا به پا می گوییم اندام راه رفتن؟ چرا از به کار گرفتن نام اندام تناسلی ابا داریم؟

به ویژه نام اندام تناسلی زن بسیار قبیح تر از نام اندام تناسلی مرد شمرده می شود و به خودی خود یک واژه رکیک است.

جالب اینکه نام اندام تناسلی در زبان های دیگر را به کار می گیریم: مهبل (عربی) و واژن (فرانسوی) زیرا که گویا استفاده از زبان خارجی یک فاصله بین ما و آن واژه ایجاد می کند. این فاصله ی فرهنگی باعث می شود که شرم ما از به کار گرفتن واژه خارجی بریزد. افزون بر آن، و شاید دلیل اصلی این باشد که ما واژه های خارجی را در متن فحش های رکیک نشنیده ایم، اما واژه فارسی را فقط و فقط در چارچوب فحش های رکیک شنیده ایم. پس استفاده از واژه خارجی پاک و تمیز است، ولی واژه فارسی قبیح و زشت و کثیف است.

عادت یا قاعدگی ماهانه هم زشت و کثیف است و برای تطهیر آن باید از واژه های خارجی استفاده شود: رگل شدن و پریود.

حالا جالب اینجاست که حتی برای پستان بند هم واژه خارجی استفاده می شود. زمانی کرست گفته می شد و حالا سوتین خوانده می شود.

زن: حوزه خصوصی مرد؟

چرا واژه های مربوط به بدن زن رکیک شمرده می شود؟ به پستان می گویند سینه (9)، نام اندام تناسلی را اصلا نمی برند، از قاعدگی صحبت نمی کنند. زنان سنتی حتی در گفتگو با پزشک خود به جای عادت ماهانه می گویند "خاله ام آمده" یا "سر شسته ام" یا اصطلاحات دیگر که هیچ ربطی به خونریزی ماهانه ندارد. و خلاصه واژه های مربوط به بدن زن و زنانگی او به اندازه خود بدن زن در حجاب می ماند.

مردان سنتی نام همسر خود را در برابر مرد بیگانه نمی برند و از همسر خود به عنوان "منزل" یا "عیال" یا "خانم" خود نام می برند. چرا؟

این ها سنت های بازمانده از دوران قبیله ای است، دورانی که زن شخصیت مستقل نداشت و عضوی از قبیله به شمار نمی آمد، بلکه قبیله از مردان تشکیل شده بود و زن بخشی از حوزه خصوصی مرد به شمار می رفت. به بیان آن روزها، زن "ناموس" (5) مرد بود، نه شهروند مستقل. جامعه مرد محور بود و مردان حوزه خصوصی شان را با هم در میان نمی گذاشتند و با "غیرت" (10) از حریم خصوصی خود دفاع می کردند که به طور کامل خصوصی بماند و بدان دست اندازی نشود. از حریم خصوصی خود با هیچ مرد دیگری سخن نمی گفتند و حتی واژه های مربوط به حریم خصوصی خود را با هم در میان نمی گذاشتند و اگر ضرورت ایجاب می کرد، با ایما و اشاره و استفاده از واژه های دوری مانند "منزل" درباره آن گفتگو می کردند. طبیعی است که در چنین فضایی که نام زن برده نمی شود، نام اندام های زن هم برده نمی شود و هر آنچه که مربوط به رابطه با زن است، پنهان و خصوصی باقی می ماند.

در چنین فرهنگ قبیله ای و سنتی است که در حوزه عمومی، اگر نامی از زن برده می شود، با کراهت و ایما و اشاره است و اگر به صراحت باشد، در چارچوب تجاوز به حریم خصوصی است. یعنی فحش رکیک است. هر مردی که درباره ی "خواهر" و "مادر" و "زن" مرد دیگری حرف بزند، از تجاوز به آنها حرف می زند و بس.

اگر نامی از اندام های زن یا عادت ماهانه یا هر آنچه که مربوط به زن است برده شود، در چارچوب تجاوز به حریم زن است. از همین روست که زنان از فحش رکیک به شدت شرمسار می شدند و چه بسا هنوز هم می شوند. زیرا که فحش رکیک نماد تجاوز به زن است. زن با یک فحش رکیک خود را برهنه احساس می کند، شرمسار می شود و میدان را خالی می کند. شرمساری و وحشت از واژه های رکیک تنها به زنان محدود نمی شود. "از دیوار شکسته و زن سلطیه بترس" از آن رو که زن سلطیه شرم و حیا نمی کند و هر واژه رکیکی را به کار می گیرد و باعث شرمساری شنونده، ولو مردان، می شود.

ولی آیا اکنون که ما زنان شهروندان دارای حقوق برابر با مردان هستیم، یا دست کم خواهان حقوق برابر شهروندی هستیم، هنوز هم باید خود را جزو حوزه شخصی و حریم خصوصی مردان بدانیم؟ هنوز خودمان به خودی خود شخصیت مستقل نداریم؟ شایستگی صحبت درباره بدن و زنانگی و حقوق جنسی خود را نداریم؟ هنوز عرضه نداریم بحث های جدی درباره رشد و بلوغ و بهداشت و درمان زنان را سامان دهیم؟ یا اینکه هنوز از بحث و گفتگو درباره موجودیت خویش، بدن خویش، و همه مسائل مربوط به آن شرم و ابا داریم؟ آیا از تهمت دیگران می ترسیم که افترا بزنند که از راه به در شده ایم؟ یا رسوبات بازمانده ی شرمی که به ما آموخته شده مانع از باز شدن زبان ما می شود؟

کنار گذاشتن عادت های سنتی و کهنه آسان نیست، حتی برای بسیاری از ما زنانی که تابوهای بسیاری را شکسته ایم و چند پیراهن در مبارزه برای حقوق خویش پاره کرده ایم. بسیاری از دوستان و آشنایان من، یعنی زنان فمینیست ایرانی که سالهاست در اروپا و امریکا زندگی کرده اند، هنوز از اینکه نام اندام های جنسی خود را ببرند شرم دارند. برخی از آنها اعتقاد دارند که باید واژه های جدیدی اختراع کنیم و به کار گیریم که بار منفی گذشته را نداشته باشد. این دوستان آگاه نیستند که این بار شرم تا وقتی که وجود داشته باشد، جایش را روی مفهوم واژه ها پیدا می کند. اگر شرم را کنار بزنیم، مفهوم ها را از بار منفی پاک کنیم، دیگر فرقی نمی کند که واژه های قدیمی استفاده کنیم یا واژه های نو. اما تا وقتی که شرم زن بودن روی دوش ما سنگینی می کند، طفره رفتن از مساله و پنهان ساختن واژه ها و دنبال واژه های نو گشتن هیچ کمکی به ما نمی کند. باید ابتدا این واقعیت را بپذریم که شرم این واژه ها خیلی سنگین است. با مساله رودر رو شویم. یعنی که حتی برای یک زن فمینیست که سخت کوشیده و مبارزه کرده تا خیلی موانع ذهنی را کنار بزند و برابری حقوق زن و مرد را باور کند و با هیجان از مبارزه با حجاب پارچه ای حمایت می کند، هنوز راه درازی باقی مانده است تا حجاب های فرهنگی را بدرد و کنار بزند و زن را همانطور که هست، یعنی انسان مونث، بپذیرد و بروز جنس زن را مایه شرم نداند. آنگاه که با واقعیت مساله روبرو شدیم، می توانیم با آن مبارزه کنیم و پرده پرده شرم های گوناگون زن بودن و حجاب های گوناگون زنان را کنار بزنیم.

باز-ارزش گذاری واژه ها

بهترین راه مبارزه با فرهنگ سنتی شرم و حجاب اینست که بار ارزشی واژه های مربوط به زن و بدن زن و هر آنچه را که به زن و زنانگی مربوط می شود، بازتعریف کنیم.

پستان، پستان بند، قاعدگی، ... و واژه های دیگر را به کار گیریم و از آنها نهراسیم. همه واژه ها پاک هستند و هیچ شرم و گناهی ندارند. همانطور که صحبت مجرد درباره جرم کسی را مجرم نمی سازد، صحبت مجرد درباره حریم خصوصی کسی را وارد حریم خصوصی نمی سازد. ما باید بتوانیم درباره همه چیز، حتی درباره اینکه چرا واژه های رکیک ناپسند هستند، گفتگو کنیم. بایستی بتوانیم تک تک این واژه ها را کالبدشکافی کنیم، تاریخچه آنها را بیرون بکشیم و بار اخلاقی و پیرایه های اجتماعی و مذهبی را که به هر واژه بسته شده مورد بازبینی قرار دهیم. ما زنان حق داریم سهم خود را از آگاهی و آگاهی رسانی و آگاه سازی بگیریم. آگاهی فقط و فقط از راه واژه ها امکان پذیر است. بایستی واژه ها را آزاد سازیم تا بتوانیم آگاهی را امکان پذیر سازیم. به کارگیری واژه های مربوط به بدن ما و زنانگی ما به حریم خصوصی هیچ کس بر نمی خورد زیرا که ما خودمان صاحب بدن خودمان هستیم و حق داریم همه واژه های مربوط به بدن خودمان را به کارگیریم. و بدون هیچ ترس و هراس از تهمت و افترا و تحقیر همه واژه ها را به کار گیریم.

واژه ای را که نام آلت تناسلی است به کار گیریم. این واژه چه فرقی با واژن و مهبل دارد؟ همان است، فقط بار ارزشی سنت های کهنه فرهنگ زن ستیز را با خود دارد. بیایید آن را از فرهنگ مرد محور پس بگیریم و از آن خود سازیم. نام اندام های بدن خود را همان که هستند بشناسیم: نام اندام های بدن، مانند دست و پا و چشم و ابرو، بدون مفهوم رکیک. ( صادقانه بگویم: من نگران هستم که اگر آن را در اینجا بنویسم، شما به خواندن مطلب ادامه ندهید. از این رو، با حفظ احترام به فرهنگ کنونی و عادت های شما تلاش می کنم فقط با اشاره، مفهوم اصلی را با شما در میان بگذارم.)

این حق ماست که بار ارزشی منفی را از زنانگی و جنس زن بزداییم.
آیا می توانیم خود را از قید سنگین شرمی که ناموس مرد بودن به ما تحمیل کرده رها سازیم؟
آیا می توانیم باور کنیم که ما به عنوان زن انسان مستقل هستیم و حقوق شهروندی ما و حقوق بشر ما از جمله شامل حق استفاده از واژه های مربوط به بدن ما می شود؟ آیا می توانیم درباره بدن مان بدون ترس از روسپی خوانده شدن و شرم از بی حیا به نظر آمدن و هراس از تجاوز صحبت کنیم؟
آیا می توانیم در حوزه عمومی به بیان حقیقت های ساده مربوط به زندگی مان بپردازیم مانند این که ما عادت ماهانه داریم، یا اینکه عادت ماهانه بند می آیند و زایبندی (11) به سراغ مان می آید و درباره زندگی روزمره مان به عنوان زن صحبت کنیم؟
وانمود کردن به اینکه ما انسان غیرجنسی هستیم را کی می خواهیم کنار بگذاریم؟
مگر قرار است که حجاب پارچه ای را به دور افکنیم ولی حجاب های فرهنگی را همچنان حفظ کنیم؟


1. سهیلا وحدتی - حجاب اجباری: نفی هویت جنسی و یکپارچگی شخصیت زن
soheilabana.com

2. سهیلا وحدتی - قانون حجاب در تمدن باستانی آشور (مطلب در دست تهیه و ترجمه)
https://sourcebooks.fordham.edu/halsall/ancient/1075assyriancode.asp

3 . سهیلا وحدتی – "نجیب" و "سلیطه"
soheilabana.com

4. سهیلا وحدتی - نقش «فحش های ناموسی» در سرکوب زنان و مردان
soheilabana.com

5. سهیلا وحدتی – غیرت در لباس قانون: قتل های ناموسی حکومتی و خانوادگی
soheilabana.com


6. سهیلا وحدتی – با واژه «افضا» آشنا شویم
soheilabana.com

7. سهیلا وحدتی – حقوق جنسی چیست؟
soheilabana.com

8. سهیلا وحدتی – تعریف واژه ها: رضایت جنسی و حمله جنسی
soheilabana.com

9. سهیلا وحدتی – با واژه «پستان» آشنا شویم
soheilabana.com

10. سهیلا وحدتی – چرا به جوک رشتی می خندیم؟
soheilabana.com

11. سهیلا وحدتی – زایبندی
soheilabana.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست