یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۵ اسفند ۱٣٨۵ -  ۶ مارس ۲۰۰۷


یک پروژه عملیات روانی یا مقدمه یک برخورد واقعی؟
آمریکا احساس می کند اوضاعش در منطقه خیلی خراب است!
چهلمین سالگرد درگذشت دکتر محمد مصدق و عقیده مورخان جهان
مردم فراموشکار نیستند، اگر دوباره دستمالی گم شد، نمی توان قیصریه رابه آتش کشید!

روزنامه کیهان باعنوان: ماتریس توطئه نوشته است: ماه گذشته زمانی که جرج بوش استراتژی جدید خود درباره عراق را اعلام کرد بسیاری در داخل و خارج از ایران گفتند این استراتژی معنایی جز این ندارد که بوش گزارش گروه تحقیق عراق معروف به کمیته بیکرـ هامیلتون را دورانداخته و به آن هیچ اعتنایی نکرده است. گزارش بیکر از بوش می خواست هر چه زودتر سربازان آمریکایی را از عراق خارج کند و بدون فوت وقت با ایران و سوریه به گفت وگو بپردازد. بوش هنگام اعلام استراتژی جدید خود در عراق گفت که به زودی ۱۲ هزار و پانصد سرباز جدید به عراق خواهد فرستاد و علاوه بر آن به آنچه دخالت های ایران در عراق خواند، پاسخ نظامی خواهد داد. از دید ناظران سیاسی از این صریح تر نمی شد به درخواست های کمیته تحقیق دهن کجی کرد. چند روز بعد روزنامه واشنگتن پست با انتشار گزارشی ابعاد بیشتری از استراتژی جدید بوش در عراق را فاش کرد. این روزنامه نوشت روش برخورد نظامیان آمریکایی با حضور نیروهای ایرانی در عراق تا پیش از اعلام استراتژی جدید بگیر و رها کن بوده و حالا به بگیر یا بکش تغییر پیدا کرده است (واشنگتن پست، ٨ بهمن ۱٣٨۵). بلافاصله پس از این اتفاق آمریکایی ها حجم وسیعی از تحرکات منطقه ای و فرا منطقه ای علیه ایران را به جریان انداختند و تا توانستند در رسانه های خود به این ایده که اتفاق جدیدی علیه ایران در حال وقوع است پرو بال دادند. به واقع هم اتفاقاتی در حال وقوع بود (و هست):
۱ـ اعزام دو ناو هواپیمابر به همراه تعداد بیشتری کشتی جنگی کوچک به خلیج فارس ۲ـ استقرار سیستم های ضد موشک پاتریوت در جنوب خلیج فارس ٣ـ استقرار سیستم های وسیع موشکی در چک و لهستان ۴ـ تشکیل یک گروه کاری ویژه در پنتاگون به نام گروه کاری ـ ۶۱ (بی بی سی، ۲ بهمن ۱٣٨۵) برای مختل کردن شبکه های ایرانی در عراق ۵ـ دستگیری دو میهمان ایرانی دولت عراق در بغداد (که البته پس از ٨ روز آزاد شدند) بعد حمله به کنسولگری ایران در اربیل و ربودن ۵ دیپلمات ایرانی و نهایتاً ربودن جلال شرفی دبیر دوم سفارت ایران در بغداد ۶ـ فشار به اروپا و ژاپن برای قطع ارتباطات مالی خود با بانک های ایرانی ۷ـ ایجاد مانع بر سر راه سرمایه گذاری های بیشتر در صنایع نفت و گازایران ٨ـ تلاش برای پایین نگهداشتن قیمت نفت احتمالا از طریق توافق با یکی از کشورهای بزرگ عربی صادر کننده نفت ۹ـ آغاز تلاش های جدید برای تضعیف دولت حماس (به عنوان متحد ایران) و ایجاد برتری سیاسی در صحنه فلسطین برای محمود عباس (به عنوان متحد غرب) ۰۱ـ تلاش برای ناکام گذاشتن تلاش های حزب الله لبنان برای تغییر آرایش نیروها و ساختار سیاسی لبنان و حمایت از بقای فواد سینیوره بر مسند نخست وزیری ۱۱ـ شکل دهی به یک ائتلاف عربی، منطقه ای، سنی علیه ایران از طریق ترساندن کشورهای منطقه از قدرت یابی روز افزون شیعیان به رهبری ایران ۱۲ـ افزایش نیرو در عراق ۱٣ـ حمایت از برخی تحرکات تروریستی در جنوب شرق و شمال غرب ایران ۱۴ـ به راه افتادن تبلیغات رسانه ای شدید درباره نزدیک بودن زمان حمله نظامی به ایران و بالاخره ۱۵ـ پیگیری شدیدتر مسیر تحریم ها در شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران.
مجموعه این تحولات خیلی ها را در داخل و خارج از ایران به نتیجه رساند که چیزی برای ترسیدن وجود دارد و این بار آمریکا فقط حرف نمی زند بلکه قصد دارد عمل هم بکند. در داخل ایران یک فرمانده نظامی سابق حتی در یک برنامه زنده تلویزیونی ـ که البته بی رقیب و به شکل مونولوگ برگزار شدـ حتی زمان حمله نظامی آمریکا به ایران را هم پیش بینی کرد. یک سازمان سیاسی هم که از فرط دقت در تحلیل و پیش بینی وقایع درست یک هفته قبل از حمله آمریکا به افغانستان پیشنهاد داده بود ایران با طالبان وارد مذاکره شود دست به کار شد، بیانیه ای صادر و در آن از فاجعه ای خبر داد که در صورت ادامه مسیر فعلی در پیش خواهد بود.
اما به راستی چه اتفاقی در حال رخ دادن است و چگونه می توان فهمید مجموعه این تحولات بخشی از یک پروژه عملیات روانی و ارعاب است یا مقدمه یک برخورد واقعی؟
در همینجاست که باید به جای ذهنیت پردازی به متن واقعیت مراجعه کرد. آن وقت است که معلوم می شود هدف های اصلی خفته در پس این ماجرا چیست.
اینها برخی واقعیات عموماً از نظر دورمانده است: آرایش نیروهای آمریکایی در عراق آرایش خروج است نه آرایش حمله و خود بوش هم در سخنرانی اعلام استراتژی جدیدش اعلام کرد که این استراتژی در واقع مرحله ای موقتی است تا شرایط برای خروج سربازان آمریکایی در عراق مهیا شود. از سوی دیگر ویلیام فالون که به تازگی به عنوان سر فرمانده نیروهای آمریکایی در منطقه منصوب شده، یک دریاسالار است و این از دید نظامی ها یعنی آمریکا پذیرفته استقرار نیروها در خاک آسیب پذیری را بالامی برد و بنابراین به فرمانده جدید ماموریت داده اوضاع را در سطح کلان به نحوی مدیریت کند که حضور بلند مدت نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس تضمین شود. همین نظامی ها می گویند با ۲۱ هزار و پانصد نفر سرباز در عراق یک تغییر تاکتیکی هم نمی توان ایجاد کرد چه رسد به تغییر استراتژیک و فقط برای برقراری امنیت در بغداد به حدود ٣ تا ۴ برابر این تعداد نیرو نیاز است. آنچه هم که بوش علیه ایران در عراق انجام داده چندان رنگ و بویی از موفقیت ندارد؛ حمله به یک ساختمان در اربیل که ۱۵ سال است پرچم ایران بر فراز آن قرار دارد ولابد چند ایرانی هم درون آن پیدا می شوند با دستگیری یک دیپلمات رسمی روز روشن وسط شهر بغداد. بعید است کسی از بوش بپذیرد که با این کارها شاخ غول شکسته، بویژه که نیروهای آمریکایی به ازای هر کدام از این اقدام ها انبوهی از خسارات مالی و جانی پرداخته اند و خواهند پرداخت. به طور خلاصه در عراق دولت شیعه متحد ایران تقویت شده، روابط خود را با ایران روز به روز گسترش داده و سربازان آمریکایی هم در حال خروجند. آن طرف تر در افغانستان وضع ناتو آنقدر خراب است که رابرت گیتس وزیر دفاع بوش در کنفرانس امنیتی مونیخ رسماً اعلام کرد ناتو در افغانستان درحال شکست خوردن است.
در فلسطین تنها اتفاقی که افتاده این است که با صحنه گردانی ایران و کمک عربستان دولت حماس بی آنکه به شرط اصلی غرب یعنی به رسمیت شناختن اسرائیل تن داده باشد، در حال توافق با ابومازن است. در لبنان خط قرمز حزب الله و ایران درباره حفظ سلاح مقاومت دست نخورده باقی مانده، حزب الله آن مقدار عضو که برای حفظ منافع خود در کابینه به آن نیاز دارد (یک سوم به علاوه یک) را به زودی به دست خواهد آورد و سینیوره هم به احتمال قوی رفتنی است. علاوه بر اینکه منابع اسرائیلی خود معترفند حزب الله پس از جنگ قوی تر شده است.
تروریست های تحت حمایت آمریکا در مرزهای ایران تا حدود زیادی سرکوب شده اند و ایران وسط ناامن ترین منطقه جهان، جزو امن ترین کشورهای دنیاست.
روس ها به تازگی روابط امنیتی خود با تهران را گسترش داده اند و در شورای امنیت هم کسی به جز آمریکا علاقه ای به گسترش تحریم ها علیه ایران ندارد.مذاکرات درباره قطعنامه بعدی احتمالا ماه ها طول خواهد کشید و دولت بوش تا تابستان آینده بیشتر مهلت ندارد چرا که پس از آن باید فکری بکند تا دموکرات ها پس از کنگره، ریاست جمهوری را دیگر از کف اش درنیاورند. بلر دیروز ظاهراً استعفا داده و از اینکه استعفایش اینقدر طول کشیده ابراز تاسف کرده است و…
آمریکایی ها همه زورشان را زده اند و اوضاع نهایتاً این است. با این حال آمریکا هنوز ادامه می دهد. به راستی آنها چه کارمی خواهند بکنند؟ لطیفه هایی مثل جنگ و امثال آن را باید دور ریخت، حقیقت قضیه این است: آمریکا احساس می کند اوضاعش در منطقه خیلی خراب و اوضاع ایران بسیار خوب است. به علاوه آمریکایی ها فهمیده اند مشکل خاورمیانه را تنها با ایران و مشکل ایران را تنها با مذاکره می توانند حل کنند. نقشه راه این است: ابتدا باید ایران ضعیف شود یا لااقل بترسد و اعتماد به نفس خود را از دست بدهد. بعد بلافاصله باید به تعبیر خانم رایس ۱٨۰ درجه چرخید و مذاکره را شروع کرد. این مسیری است که کسی اگر دقیق باشد لابلای اظهارات مقام های رسمی و تحلیل های رسانه ای غربی ها به دقت ترسیم شده است. ریچارد دالتون سفیر سابق انگلستان در ایران روز ۲۰ بهمن ۱٣٨۵ به فارس گفت: آرایش آمریکا در منطقه برای گرفتن امتیاز سیاسی از ایران است. هنری کیسینجر روز ۱٨ بهمن در کریستین ساینس مانیتور بوش را نصیحت کرد تا زمانی که قدرت های موجود در خاورمیانه را متحد نکرده با ایران وارد گفت وگو نشود. بی بی سی روز ۹بهمن از قول گری سیک کارشناس ارشد امنیتی در امور ایران نوشت: آمریکا قصد حمله به ایران را ندارد، هدف نگهداشتن ایران در حالت تردید است . نیکلاس برنز معاون رایس و مسئول پرونده ایران در وزارت خارجه آمریکا روز ۴بهمن به تایم گفت آمریکا می خواهد به ایران نشان بدهد قدرتش در منطقه محدودیت هایی دارد در حالی که چند روز قبل در ٣۲دی ماه به بی بی سی گفته بود هدف آمریکا تضعیف کار ویژه های ایران در منطقه است. خلاصه ترین بیان شاید از آن واشینگتن پست در ٨ بهمن باشد: ایرانی ها فقط زمانی که تحت فشار هستند به جامعه بین المللی پاسخ می دهند نه زمانی که احساس قدرت می کنند در این چارچوب حتی دستگیری دیپلمات های ایرانی در عراق هم جز با هدف اینکه آمریکا در مذاکره با ایران اهرمی در دست داشته باشد صورت نگرفته است همچنان که بلافاصله پس از دستگیری ها، آمریکایی ها از مجاری مختلف به تهران گفتند آماده گفت وگو هستند چرا که به تعبیر آقای گیتس حالا ایران هم یک درخواست از آمریکا دارد .
این خلاصه بازی است. اتفاقاً بوش به توصیه گروه تحقیق عراق کاملاً عمل کرده و قصد داردـ یعنی چاره ای نداردـ که با ایران گفت وگو کند. منتها ابتدا یک مرحله واسط تعریف کرده تا به انجام برخی مانورها از موضع التماس کننده به تعبیر رابرت گیتس در مقابل ایران بیرون بیاید و بعد پای میز مذاکره بنشیند. دو مقام ناشناس دولتی آمریکا در گفت وگو با نیویورک تایمز در تاریخ ۷ اسفند به خوبی مسئله را جمع بندی کردند. آنها که به خاطر صحبت درباره مسایل استراتژیک نمی خواستند نامشان فاش شود گفتند: حرکت ناوهای هواپیمابر، اتهامات مربوط به تسلیحات در عراق و استفاده از تحریم ها همگی برای آن است که آقای بوش بتواند اهرم های لازم را برای کنار آمدن با ایران داشته باشد . و بالاخره این چند جمله را هم از پل رینولدز خبرنگار امور جهانی بی بی سی بخوانید که روز ۱۱ اسفند و پس از اعلام آمادگی آمریکا برای حضور در نشست رسمی همسایگان عراق در بغداد که نمایندگان ایران و سوریه هم در آن حضور دارند نوشته شده است: مقام های کاخ سفید توضیح داده اند که استراتژی اخیر آمریکا افزایش نقاط فشار بر ایران بوده است. از دید واشینگتن این فشارها لازم بود چون آمریکا در پایان سال گذشته در مقابل ایران در موضع بسیار ضعیفی قرار داشت. حالا واشینگتن کمی اوضاع را جمع و جور کرده و از موضع قوت نه موضع تمنا به ایران پیشنهاد گفت وگو خواهد داد.
آیا هنوز چیز پیچیده ای وجود دارد. گمان نمی کنم، فقط یک چیز، ایران نه فقط ضعیف نشده بلکه قوی تر هم شده و ضمناً علاقه ای و نیازی به گفت وگو با آمریکا ندارد. آمریکا فعلاً باید التماس کند.

چهلمین سالگرد درگذشت مصدق
دکتر نوشیروان کیهانی زاده روزنامه نگار و تاریخ نگار ایرانی مقیم آمریکا به مناسبت چهلمین سالگرد درگذشت دکتر محمد مصدق نخست وزیر اسبق ایران که دیروز هم مراسمی در آرامگاه وی در احمدآباد برگزار شده بود ـ نوشته ای در روزنامه اعتماد دارد که در پی آمده است: ۱۴ اسفندماه (۵ مارس) سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق استاد دانشگاه، سیاستمدار، دولتمرد و ایراندوست نامدار، رهبر جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران و رئیس دولت در سال های ۱٣٣۰، ۱٣٣۱ و پنج ماه اول سال ۱٣٣۲ است که در سال ۱٣۴۵ در بیمارستان نجمیه تهران فوت شد. در سال های حکومت او، ایران که پرچم مبارزه با استعمار را به دوش گرفته و تحت فشار و تحریم اقتصادی و تهدید نظامی انگلستان بود یکی از سه قدرت آن زمان به شمار می رفت. دکتر مصدق در تمامی طول عمر سیاسی خود به دموکراسی و حقوق بشر و آزادی ناشی از آن عمیقاً وفادار بود. وی هنگام فوت ٨۷ ساله بود.
دولت دکتر مصدق که مورد حمایت قاطبه ملت بود به دست خارجی ها در کودتای ۲٨ مرداد سال ۱٣٣۲ برانداخته شد، خود وی به زندان افتاد و پس از تحمل دوران زندان تا پایان عمر در روستای احمدآباد ساوجبلاغ (نزدیک کرج) به صورت غیر قانونی تبعید و در حصر قرار داشت.
در روزهای واپسین عمر که شدیداً بیمار بود اجازه داده شده بود به تهران و به بیمارستانی که فرزندش در آن طبابت می کرد منتقل شود. جز در مورد اعضای فامیل، وی در اینجا هم ممنوع الملاقات بود و روزنامه نگاران حتی اجازه نزدیک شدن به ساختمان بیمارستان را نداشتند. پس از فوت نیز، دولت وقت، خود یک اطلاعیه چند سطری بسیار کوتاه در این زمینه به روزنامه ها داد و از آنجا که از مرده او هم می ترسید اجازه برگزاری مجلس ترحیم عمومی نداد. چون گروهی از مردم تهدید کرده بودند که با پوشیدن لباس مشکی و یا گفتن تسلیت به یکدیگر با صدای نسبتاً بلند ماتم خواهند گرفت؛ ساواک خبرچین های خود را مامور پرونده سازی، مخصوصاً در مدارس و سازمان های دولتی کرده بود تا هر کس از دکتر مصدق یاد کند و لباس مشکی پوشیده باشد نامش را گزارش کنند.
دکتر مصدق بر پایه عقیده خود که شاه باید سلطنت کند، نه حکومت در دوران زمامداری اش اختیارات حکومتی را از شاه گرفت. در زمان او انتشار نشریه، تشکیل حزب و برگزاری اجتماعات سیاسی آزاد بود. وی تحریر و توزیع کتب درسی را از انحصار دولت خارج کرد تا کتاب های تاریخ مدارس دیکته دولت و مبلغ قدرت های خارجی مسلط بر ایران نباشند.
مورخان معروف جهان دکتر مصدق را احیاگر ناسیونالیسم ایرانی خوانده و نوشته اند که به همین دلیل، وی حاضر به سازش با بیگانگان بر سر منافع ایران نبود. به نوشته این مورخان که دکتر مصدق را از مردان بزرگ تاریخ ایران خوانده اند وی در جهان سوم چراغی را روشن کرد که تا پایان استعمار کهنه روشن بود.
وی به ملل تحت ستم هشدار داده بود که پس از استعمار کهن (استعماری که از زمان یافتن راه های دریایی آغاز شده بود)، استعمارهای نوینی برجای آن خواهند نشست. به عبارت دیگر استعمارگران تنها لباس عوض می کنند و…

دوباره نمی توان قیصریه را به آتش کشید
مسعود بهنود روزنامه نگار و نویسنده ایرانی مقیم لندن در مقاله ای با عنوان: تیر در دست کیست؟ درروزنامه اعتماد ملی نوشته است: هنوز نیروهای نظامی متفقین در ایران بودند، رضاشاه رفته، آزادی حاصل آمده، دو سه دولت آمده و رفته بودند. گردش اخبار و شایعات بیشتر بر اساس رسانه های مردمی بود. در چنین زمانی شجرالواعظین رفته بود طبق معمول خود بالای درخت باب همایون و از صبح زود دم گرفته بود مردم مراقب جیبهاتان باشید قوام سگ غ…ف دارد می آید غجهال قوام السطنه را چنین می خواندند.ف شجر فغان برداشته بود که آقا سهیلی همین دیروز بهم گفت: شجر، دارند زیر پای ما را خالی می کنند، در حالی که داریم خارجی ها را بیرون می کنیم و عزت مسلمانان را اعلام می داریم. حالا قوام سگ… که آمد خارجی شب ها میره پاگیر میشه تو الهیه. مردم هم که دسته دسته می رفتند به بازار و سرکار، این حرف ها را می شنیدند و بر زبان ها می چرخید. شجرالواعظین ظهری پیش نایب چلویی در بازار نشسته بود چلوکباب می خورد که نایب به او گفت آقا شجر حیا نکردی از قوام که آن همه بهت رسیده بود، تازه این سهیلی غنخست وزیر وقتف چه داره که این همه هواش را داری. شجرالواعظین همان طور که لقمه در دهان می گذاشت گفت تیر… داداش تیر دست اونه…
در آن زمان برق چندانی تولید نمی شد و هر کس برق می خواست بایدنخست وزیر بنویسد به شهرداری و بیایند تیر بزنند و سیم بکشند تا به خانه ای برق برسد. شجرالواعظین با گفتن این حرف داشت نشانی می داد که فعلا دستور تیر برق با سهیلی است و باید دم این را داشت و اگر قبلا قوام مرد خدا و سردار اعصار بود برای این بود که تیر در دست او بود. این حکایت را نوحه تازه غیک مداح معروفف به یاد آورد. او چند سالی است، حرف های بزرگ بین نوحه ها می زند و ظاهرا حتی در میان عزاداری هم نمی تواند خود را از تالمات سیاسی به دور نگاه دارد. چندی پیش هم به دنبال تذکر علما نسبت به ترویج خرافات توسط نوحه خوانان، باز بین نوحه تهدید کرده بود که عظمت و قدرت و نفوذ نوحه خوانان را به رخ خواهد کشید اگر لازم شد. در این گونه برداشت ها فرض بر این است که هر چه نوحه خوان بین نوحه و زاری برای ائمه مظلوم بیان کند مردم به همان میزان که بر امام مظلوم و فرزندان وی می گریند، با آن سخن احتمالا سیاسی هم همدلی نشان می دهند. به قرون و اعصار گذشته گاه چنین هم بوده است اما چنین پیداست که هفت هشت سالی گرده افشانی علیه اصلاح طلبان اثری نداشته است در نظر مردم به آنها و اگر جای آقای خاتمی به کسی جز از اصلاح طلبان داده شد علتش چیزی دیگری است که از دید اهل نظر پنهان نیست. اما چرا گلایه کنیم. و چرا نگوئیم که این هم از مواهب دنیای امروزست. چه در ماجرای سوالات امتحانی معلمان و چه در این ماجرا، مردم ساده و آسان در می یابند که میزان تقید و پایبندی این ها به مسلمانی چقدر است. و به قول مرحوم حسن صدر این اشک ها چقدرش بر آل رسول است و چقدرش ازدود تنور. برخوردهای چند گونه هفته گذشته در ماجرای سوالات موهن درسی، یقین تا سال ها در گوش مردم زنگ خواهد زد. مردم خواهند پرسید چطور برای جوانان ساده و بی تجربه که در نشریه دانشجویی موج نمایشنامه نوشته بودند که با هزار رمل و اسطرلاب گمان شوخی با مقدسات به آن می رفت، همه باید کباب می شدند از وزیران و شخص رئیس جمهور. تازه دبیر فعلی ستاد مبارزه با قاچاق چندان به غیرت آمده بود که اگر رهبر معظم جلوی او را نگرفته بودند می خواست اگر قوه قضاییه هم کار چنانی نکرد، دانشجویان جوان را به دست خود مجازات فرماید. داخل پرانتز بگویم که چندی پیش جوانی را دیدم که به اروپا پناه برده و چون اهل نمایش است استعدادهای هنری و ذوق خود را می زند که کارش محو درگیری در جامعه ای غریبه. معلومم شد یکی از عاملان نشریه موج و آن نمایشنامه است که بعد از آن که از زندان ـ که در آن جا چند روزی سخن از اعدامشان بود بچه های معصوم ـ به در آمده تازه از هراس انتقام هایی که از اثر تبلیغاتی مخالفان دولت کرده بودند، جرات نداشته بماند و از کشور گریخته است. اما این بار چه خبر خوبی است که جناب مدیرکل طراح سوالات موهن ـ در حالی که این سوالات اصلا ربطی به آن نمایشنامه گنگ و مبهم ندارد هر چند در مورد نمایشنامه کسی گمان نبرد که تعمدی در کار باشد اما در این مورد کم نبودند که مانند آقای عسگراولادی اصرار داشتند که تعمد به کارست ـ بدون نگرانی و بدون آن که لازم بداند عذرخواهی صریح را به روزنامه کیهان شنبه نامه می نویسد. از متن نامه پیداست که بنده خدا کمی هم مغبون است و طلبکار، بابت سروصداهایی که شده است. این تفاوت است بین بچه ها که دستشان به تیر نمی رسید و گروه جدید. وگرنه اگر آنها دستشان به جایی بند بود و یا در دوران حاضر دست به آن کار زده بودند، آن جناب مداح و روزنامه کیهان و همه به دادشان می رسیدند و لازم نبود که آواره دنیا شوند. حالا، چرا باید بایادآوری این برخورد دوگانه با اموری که تصور می رود جناح و باند و بچه محلی برنمی دارد، کاری کرد که ناکرده خدا صاحب کرم پشیمان شود. کار مهم تر درک این موقعیت استثنائی است که چون این مدارا در ذهن ها می ماند و مردم فراموشکار نیستند، اگر دوباره دستمالی گم شد نمی توان قیصریه را به آتش کشید و خاک واسلاما بر سر ریخت. در بقیه جهان همین طور شد که باب سوء استفاده از احساسات پاک مردم بسته شد. هی به مقتضای مورد غیرت فروشان جا عوض کردند. کردند و کردند تا ناگهان برگشتند و دیدند دیگر کسی به فرمایشات بین نوحه گریه نمی کند. و مردم رفته اند به جایی که اگر زاری هست بر امام کربلا و از سر شورست نه به هوای تیرهاله نور.

منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست