سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سرمایه داری دولتیِ شوروی!
۲۲. کنترل کارگری


محمد قراگوزلو


• واقعیت این است که بلافاصله پس از خلع ید سیاسی از بورژوازی، اتوریته ی بلشویک ها در میان تمام سطوح و بخش های طبقه ی کارگر چنان عمیق نبود که بتوانند برنامه ی پرولتری کنترل کارگری را در راستای هماهنگ کردن تولید عملی کنند. به جز اختلال هایی که منشویک ها و آنارشیست ها در این راه ایجاد می کردند برخی از بلشویک ها نیز با تحدید اختیارات کمیته های کارخانه موافق نبودند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ فروردين ۱٣۹۷ -  ۱۶ آوريل ۲۰۱٨


بورژوازی عظمت طلب روس!

در جریان کنگره ی بیست و هفتم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی (فوریه/1986) و در شرایطی که رکود تورمی اقتصاد سیاسی کشور را به بن بست یک بحران تمام عیار کشیده بود، میخائیل گورباچف در مقام دبیر کل حزب کمونیست طی یک سخنرانی به انتقاد از تمرکز در سیاست های معطوف به جنگ سرد و گسترش صنایع پیشرفته ی نظامی پرداخت و یادآور شد که "ما در صنایع نظامی به چنان درجه یی از پیش رفت رسیده ایم که موشک های ما می توانند ستاره ی هالی را ردیابی و منهدم کنند حال آن که اقتصاد ما از تامین نیازهای روزمره ی زنده گی مردم ناتوان است!" (نقل به مضمون) واقعیت این است که بخش عظیمی از توانمندی های اقتصادی شوروی مصروف آن بخش از هزینه های هنگفت نظامی می شد که در رقابت با امپریالیسم آمریکا و متحدان اش در ناتو شکل بسته بود. به عبارت دیگر "ضرورت" حضور در مسابقه ی جنون آسای موسوم به جنگ سرد ضربه های سنگینی به اقتصاد شوروی زده بود. این اقتصادی نبود که هزینه های هنگفت سوخت و ساز سلاح های پیش رفته را به بهای استثمار خونین مردم کارگر و زحمت کش تامین کند. با وجود مکانیسم های مشخص متکی به مناسبات اجتماعی تولید سرمایه دارانه – از جمله انباشت سرمایه و وجود کارکالایی و شکاف طبقاتی میان بورژوازی روس و طبقه ی کارگر- واقعیت این است که حتا همین دولت ها نیز ناگزیر بودند که زیر پرچم سوسیالیسم درجه یی از دستاوردهای اجتماعی برآمده از انقلاب اکتبر را کماکان حفظ کنند. کم و بیش سه دهه پس از فروپاشی بازمانده گان آن دوران با نگاهی حسرت بار به مسکن و بهداشت و درمان و آموزش رایگان و هزینه های بسیار ناچیز انرژی می نگرند. حفظ این مناسبات انسانی و در عین حال رقابت با سرمایه داری عنان گسیخته یی که با تاچر و ریگان به سیم آخر زده بود، عملا اقتصاد شوروی را در تنگنا قرار داده بود. مردم کارگر و زحمتکش مسکو "عاشق" قیافه ی نحس یلتسین نبودند اما در دفاع از حکومتی که اولویت نخست اش رقابت نظامی با آمریکا و اروپای غربی بود نیز مشتاق نبودند. بدین سان برخلاف انتظار سوئیزی که گمان می زد "طبقه ی کارگر شوروی به ویژه در مسکو میدان را برای یلتسین خالی نخواهد کرد"- کارگران و مردم زحمتکش نسبت به تحولاتی که یک سرِ نخ اش در واشنگتن و لندن و CNN بود- هیچ واکنشی از خود نشان ندادند و بازی تلخ و سرنوشت سازی را به هارترین جناح سرمایه داری روس و متحدان غربی اش واگذار کردند که تقریبا یک دهه بعد از انقلاب 1917 عملا از مشارکت سیاسی و اقتصادی در آن محروم بودند. طبقه ی کارگری که با چشمان اشکبار و حیرت زده به یلتسین و پرچم تزارها در میدان سرخ مسکو زل زده بود همان طبقه ی کارگری بود که بعد از پیروزی انقلاب در پرتو رهبری لنین – تروتسکی و سایر بزرگان بلشویک تهاجم 14 دولت امپریالیستی و ضدانقلابیون کادت را درهم شکسته بود و در متن شگفت ناک ترین مقاومت تاریخی پوزه ی فاشیسم را به خاک کشیده بود! طبقه ی کارگر همان طبقه ی کارگر بود اما دولت و رهبران شوروی متعلق به طبقه یی بودند که باند تبهکار یلتسین و شرکا از درون آن برخاسته بودند و امروز اقتدار و عظمت طلبی خود را با پوتین – مدودف بازتولید می کنند! و چنین بود که حتا فراخوان کودتا گونه ی گروه گنادی یانایوف نیز از سوی کارگران بی پاسخ ماند. بورژوازی روس از نظر تاریخی و سنت های طبقاتی همیشه با خصلت عظمت خواهی و جاه طلبی و شکوه گرایی عجین بوده است. این بورژوازی درست از زمانی که توانست بر موج انقلاب اکتبر سوار شود و در غیاب لنین رهبری انقلاب را قبضه و مصادره کند - کم و بیش از اواخر سال 1930 – سیاست هایی را عملیاتی کرده که عملا در خدمت پاسخگویی به ملزومات این سنت ها بوده است. این سیاست ها بعد از یک دوره ی کوتاه فترت به قیمت گزاف از دست دادن صدام و قذافی اینک در جنگ سوریه به بارزترین شکل ممکن بازتولید و تثبیت شده است و با تهدیدهای موشکی بی ثبات ترین دولت آمریکا مختل نخواهد شد. یک سوی برنامه ی صنعتی سازی های سریع دوران استالین را در همین سویه باید رهیابی کرد. عظمت طلبیِ توامانِ ناسیونالیستی و امپریالیستی! چندان اتفاقی هم نیست که از پوتین نقل شده "اگر در سال 1990 در راس قدرت اتحاد جماهیر شوروی بود مانع از فروپاشی کشور شوراها می شد." و چندان بی هوده نیست که همین سیاست های پوتین دل "چپِ ضد غربی" وطنی را چنان ربوده است که برای اثبات "خصلت غیرامپریالیستی" دولت روسیه، از جنبش ارتجاعی میدان (اکراین) تا حمله ی جنایتکارانه ی ناتو به دوما (سوریه) به دنبال جمع آوری سند و مدرک می گردد تا ثابت کند که هنوز درهای "رستگاری" بر پاشنه ی "مرگ بر امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا" می چرخد!
ادامه دهیم.


سلب مالکیت، کنترل کارگری و...!

بلشویک ها پس از کسب قدرت سیاسی یک سلسله تصمیم های فوری را در مورد گذار شیوه ی اداره ی صنایع و امور مربوط به تجارت در دستور کار قرار دادند. شاخص ترین بخش های این برنامه ها عبارت بود از :
دستورالعمل 19 نوامبر 1917 در خصوص کنترل کارگری؛ دستورالعمل پیرامون ملی سازی بانک ها در تاریخ 28 دسامبر1917؛ دستورالعمل 16 آوریل درباره ی ایجاد تعاونی های مصرف تحت کنترل شوراها؛ دستورالعمل 23 آوریل پیرامون انحصار تجارت خارجی.
به هنگام صدور این دستورالعمل ها دولت بلشویکی تصمیم به سلب مالکیت از تعدادی بنگاه صنعتی و بازرگانی می گیرد. با این وجود چنین برنامه یی هنوز سیاستِ غالب بر برنامه ریزی اقتصادی دولت نیست. دستِ کم در حدِ فاصل پیروزی انقلاب تا اواخر مه 1918 برخلاف انتظار "کمونیست های چپ" از جمله بوخارین، اکثریت حزب بلشویک به دنبال ملی سازی و گسترش سلب مالکیت ها نیستند. اکثریت گمان می زند بدون وجود شرایط مساعد سیاسی ایده ئولوژیک ، سلب مالکیت راهی به سوی سوسیالیسم نخواهد گشود. رساله ی "درباره بیماری کودکی چپ روی لنین" به این مولفه می پردازد که "می توان در مورد ملی یا مصادره کردن صنایع مصمم یا غیر مصمم بود، ولی هیچ نوع مصمم بودنی هر اندازه که بزرگ باشد، برای تضمین عبور از ملی سازی به اجتماعی کردن شیوه ی تولید کافی نیست!" لنین شرط لازم سلب مالکیت و اجتماعی کردن وسائل تولید را در "صلاحیت" پرولتاریا و حزب به منظور به کارگیری هماهنگ وسائل تولید در سطح جامعه ارزیابی می کند. بلشویک ها از بهار 1918 ناگزیر می شوند که سلب مالکیت ها را به عنوان ابزار مناسب پیشبرد مبارزه ی طبقاتی به کارگیرند حال آن که عدم تناسب ظرفیت سازماندهی واقعی تولید با برنامه های انقلاب، اداره ی صنایع را به هرج و مرج می کشاند. اتخاذ سیاست کنترل کارگری در راستای تحکیم مبانی کسب "صلاحیت" ابزاری بود برای هماهنگ سازی وسائل تولید. از سوی دیگر کنترل کارگری، چنان که لنین و تروتسکی انتظار داشتند از طریق گسترش "جنبش کمیته ی کارخانه" به حاکمیت اجتماعی طبقه ی کارگر بر وسائل تولید منجر شود؛ پیش نرفت! لنین حتا پیش از پیروزی انقلاب از ضرورت کنترل کارگری در سطوح مختلف ملی و تولیدی سخن گفته و به مشکلات تحقق آن اشاره کرده بود. رساله ی "آیا بلشویک ها قدرت را حفظ خواهند کرد؟" حامل ملاحظات و هشدارهای لنین بود: "مشکل عمده برای انقلاب پرولتری عبارت است از دقیق ترین و کامل ترین سیاهه و کنترل در سطح ملی، ایجاد کنترل کارگری تولید و توزیع محصولات و کالاها."(کلیات،ج 26 ص 102) در سال 1918 مسوولیتی که لنین برای کنترل کارگری مدنظر قرار داده بود در قالب یک سلسله "رویکردهای مقدماتی" به منظور آماده سازی طبقه ی کارگر در مسیر پیش روی به سوی سوسیالیسم بود؛ چنان که فی المثل در "وظائف فوری قدرت شوراها" به وضوح تاکید می کند:" تا زمانی که کنترل کارگری به یک دستاورد انقلابی ارتقا نیافته است، امکان برداشتن گام دوم به سمت تنظیم تولید توسط خود کارگران و به سوی سوسیالیسم ممکن نخواهد شد."(کلیات، ج 27 ص 264) در در نخستین ماه های پس از پیروزی انقلاب، بلشویک ها کوشیدند فعالیت های هرج و مرج گونه ی ده ها هزار کمیته ی کارخانه را به یک کنترل کارگری هماهنگ مطابق منطق سیاست های پرولتری تبدیل کنند. هدفی بسیار دشوار. هر یک از کمیته های کارخانه می کوشید ضمن افزایش حیطه ی عمل خود به عنوان یک واحد تولیدی مستقل امور مربوط به تولید و توزیع و قیمت گذاری را خود معین و مشخص سازد. در زمستان 1918 روند تولید به دلیل همین ناهماهنگی عملا متوقف و فلج شد. بلشویک ها خوب می دانستند که هر واحد تولیدی در بخش صنعت صرفا بخش محدود و معدودی از روندهای تغییر و تبدیل را به عنوان حلقه یی در داخل روند تولید انجام می دهد. آنان به وضوح آگاه بودند که برای بقای صنایع شوروی و تداورم مبارزه علیه وسوسه و تحرکات ارتجاعی بازار و برای غلبه بر سلطه ی یک سری از مراکز تولیدی خاص، هماهنگی میان واحدهای تولیدی در متن کنترل کارگری به شدت حیاتی است. کنترل کارگری می باید به منظور هماهنگی فعالیت های کمیته های کارخانه تلاش های خود را معطوف سطح وسیعی از این کمیته ها می کرد و جایگزین اختیارات پراکنده یی می شد که از طرف انجمن های کارخانه عملی می گردید. کنترل کارگری می باید به یک کنترل هماهنگ شده و موزون طبقاتی می انجامید. چنین نشد اما. از یک سو منشویک ها سازمان های سندیکایی تحت کنترل خود را به سمت دفاع از استقلال کمیته های کارخانه راندند. منشویک ها حتا چنین رویکردی را در "کمیته های ایستگاه ها در راه آهن" نیز عملی کردند. از سوی دیگر توده های کارگری هنوز نسبت به اهمیت حیاتی تحدید اختیارات کارخانه ها و پیروی از یک سیاست و مرجع بیرونی (برنامه های پرولتری حزب کمونیست) مجاب و آگاه نشده بودند. بخش وسیعی از طبقه ی کارگر شوروی تصور می کرد که ایجاد یک کنترل کارگری کم و بیش متمرکز به مفهوم مصادره ی قدرتی است که انقلاب اکتبر علیه حاکمیت بورژوازی به آنان داده بود! این بخش از طبقه به شدت دنبال آن بود که قدرت را در سطح کارخانه ی خود حفظ و کنترل کند! مشکل دیگری که در این برهه گریبان کمیته های کارخانه را گرفته بود و گذار از "مدیریت غیرمتمرکز" و عبور از "هرج و مرج" را به چالش می کشید حاکمیت و جان سختی ایده ئولوژی خرده بورژوایی "هر کس برای خودش" بود! در همین برهه بود که لنین – در بیماری چپ روی- نوشت:"خرده بورژوازی با هرگونه مداخله ی دولتی، با هر شکلی از سیاهه برداری و با هرگونه کنترلی چه از سوی یک سرمایه داری دولتی و چه از طرف یک سوسیالیسم دولتی مخالفت می کند." (پیشین ص 351)
در افزوده! نویسنده لازم می داند یادآور شود که لنین معمولا از ترم "سوسیالیسم دولتی" استفاده نمی کرد و همواره ترجیح می داد به عبارت "سرمایه داری دولتیِ تحت دیکتاتوری پرولتاریا" تکیه زند!
واقعیت این است که بلافاصله پس از خلع ید سیاسی از بورژوازی، اتوریته ی بلشویک ها در میان تمام سطوح و بخش های طبقه ی کارگر چنان عمیق نبود که بتوانند برنامه ی پرولتری کنترل کارگری را در راستای هماهنگ کردن تولید عملی کنند. به جز اختلال هایی که منشویک ها و آنارشیست ها در این راه ایجاد می کردند برخی از بلشویک ها نیز با تحدید اختیارات کمیته های کارخانه موافق نبودند. دومین کنگره ی شوراها قرار بود تاسیس کنترل کارگری را حین جلسه ی 26 اکتبر ابلاغ کند. چنین نشد اما! این کنگره بدون اتخاذ هیچ تصمیمی در مورد کنترل کارگری به کار خود پایان داد! جالب این که مبانی کنترل کارگری که از سوی لنین نوشته و در پراوادای 3 نوامبر منتشر شده بود بلافاصله به ارگان های دولتی اعلام نشد. متون مربوط به این فرمان در ابتدای سال 1918 در اعلامیه ی "حقوق خلق زحمتکش و استثمار شده" – که توسط لنین نوشته شده- با تغییراتی منتشر می شود. اعلامیه به صراحت تاکید می کند که کنترل کارگری "نخستین اقدامی است که زمینه های تحویل مالکیت کارخانه ها، معادن، راه آهن و سایر وسایل تولید و حمل و نقل را به دولت کارگری و دهقانی مهیا می کند." نکته ی بسیار مهم در ارزیابی تاریخ شکل بندی سرمایه داری دولتی این است که در اعلامیه ی یاد شده به وضوح آمده است که حزب بلشویک در این زمان قبول می کند که مالکیت دولتی وسایل تولید تا هنگامی که کنترل کارگاه ها و کارخانه ها و معادن و راه آهن و غیره توسط خود کارگران انجام نشود، نمی تواند یک مالکیت اجتماعی باشد.
در تاریخ آوریل 1918 لنین برای چندمین بار و مجددا در خصوص "وظایف فوری قدرت شوراها" تاکید می کند که کنترل کارگری مورد نظر او ورای آن رویکردی است که معطوف فعالیت کمیته های کارخانه شده. رویکردی که اساس اش مبتنی است بر اداره ی هر بنگاه به شیوه ی "هر کس برای خودش"! لنین با صراحتی کم مانند خاطرنشان می شود که از نظر او کنترل کارگری عبارت است از کنترل دولت شوراها و نه تعدادی کارخانه ی پراکنده! از نظر لنین به منظور اعمال آن شیوه از کنترل کارگری که "متوجه منافع مجموعه" است "باید پرولتاریا و دهقانان فقیر به اندازه ی کافی از آگاهی، وابسته گی به آرمان های خود، از خودگذشته گی و استقامت بهره مند باشند. فقط در این صورت است که پیروزی انقلاب سوسیالیستی تضمین و ممکن خواهد شد."(پیشین ص 273)
فرمان لنین که کمیته های هر کارخانه را در مقابل دولت "مسوول حفظ دقیق ترین نظم و انضباط و حفاظت از اموال" می دانست و مسوولیت آن را بر دوش نماینده گان منتخب کارگران و کارمندان معین شده از سوی نهاد کنترل کارگری قرار می داد، با مقاومت طیف های مختلف آنارشیست ها و آنارکو- سندیکالیست ها مواجه شد. این گروه ها مترصد بودند که از کمیته های کارخانه، کمیته هایی مستقل ایجاد کنند که در عین پاسخگو نبودن در قبال دولت کارگری به شکل فدراتیو اداره شوند. در این برهه روسیه در شرایطی قرار داشت که تهیه ی تدارکات و آذوقه برای شهرها و روستاها و به زودی جبهه های جنگ، تولید هماهنگ و منظم را نه فقط ضروری که حیاتی می کرد. تولیدی که می باید از هر نظر منطبق بر الزامات و ضرورت هایی باشد که از سوی یک رهبری متمرکزِ تصمیم سازِ قدرتمند و آگاه به اوضاع و احوال کشور گسترده ی شوراها تنظیم می شد. در نتیجه بلشویک ها به رهبری لنین تصمیم می گیرند که در کنار تحقق برنامه ی کنترل کارگری به اشکال دیگری از هماهنگ سازی تولید و توزیع روی آورند. یکی از این اشکال و در واقع شاخص ترین آن برنامه ی "وسنخ" یا تشکیل "شورای عالی اقتصاد ملی" بود. ( ر ک به: ای.اچ. کار، انقلاب بلشویکی، مجلد دو ص 78)
جنگی همه جانبه از سوی چهارده دولت امپریالیستی به همراه طیف وسیعی از ضدانقلاب داخلی علیه نخستین انقلاب سوسیالیستی کارگری آغاز شده بود. شرایط جدید ناگزیر شعار "همه چیز برای جبهه ها" را اجتناب ناپذیر می کرد. در همین حال به تدریج کمیته های کارخانه تجزیه می شوند و شیرازه ی نظام کنترل کارگری نیز از درون می گسلد. به نوشته ی بتلهایم "به نظر می رسداین اضمحلال و تجزیه مربوط به فقدان تعداد کافی سازمان دهنده ی کارگری واقعی در کارخانه ها باشد که واقعا به مقابله با مسائل موجود برخیزند. فقدان سازمان کارگری در پایه را، به نوبه ی خود باید در رابطه با ضعف عددی نسبی حزب بلشویک دید. بلشویک مجبور بودند برای بقای انقلاب و دفاع در مقابله تهاجم امپریالیست ها و ضدانقلاب داخلی؛ بخش قابل توجهی از شاخص ترین رهبران کارگری را در مسوولیت های حزبی و درون دستگاه های دولتی و به خصوص ارتش و سازمان جنگ به کار گیرند. از سوی دیگر فقدان تحریکات منظم از سوی حزب و انفعال تدریجی اعضای بی تفاوت نسبت به کمیته های کارخانه نیز بی تاثیر نبود. در نهایت برنامه ی حیاتی کنترل کارگری بر خلاف شور و شوق های نخستین روزان انقلاب به خوابی عمیق فرو می رود و هرگز بیدار نمی شود.
در تاریخ 5 دسامبر بوخارین فرمانی را طراحی می کند که به "شورای عالی اقتصاد ملی" شناخته می شود. شورا موظف است که "فعالیت های اقتصادی ملی و منابع مالی دولتی" را سازمان دهد و رهبری هماهنگ تمام سازمان ها و مراکز اقتصادی موجود را از جمله کنترل کارگری را به عهده گیرد. به موازات شکل بندی "وسنخ" کمیته های کارخانه و کنترل کارگری نیز ضعیف می شوند و به تدریج از بین می روند. امری که در سخن رانی لنین در سومین کنگره ی شوراها (11 ژانویه 1918) نیز لحاظ شده است. از سال 1918 تا 1923 "وسنخ" به عنوان محور عالی ترین نظام هیات های اقتصادی شوروی عمل می کند و به ابزاری برای تمرکز و اداره ی صنایع تبدیل می شود. اکثریت اعضای "وسنخ" را نماینده گان کمیسرهای خلق در کنار متخصصان صاحب صلاحیت فنی تشکیل می دهند. و در واقع همین "متخصصان صاحب صلاحیت فنی" هستند که گام به گام "بوروکراسی منحط" شوروی – به تعبیر تروتسکی – را پی می ریزند. وسنخ از یک سو به دولت اجازه می داد که فعالیت های تولیدی کارخانه ها را کنترل و هماهنگ سازد و از سوی دیگر در متن این تصمیم سازی ها اختیارات عجیب و فوق العاده یی برای همان مهندسان و متخصصان قائل شده بود. به عبارتی این قشر تحصیل کرده و خرده بورژوا مواضع مسلط وسنخ را کاملا در اختیار خود گرفته بودند. لنین تردید نداشت که این قشر متخصص مسلط به وسنخ که از مناسبات فاسد بوروکراتیک نظام پیشین می آمدند، در مجموع "قشری از بورژوازی" را سازمان می دهند. ( ن ک به: "همه ی قدرت علیه دنیکین" کلیات ج 29 ص 5- 453)
وظایف و اختیارات این قشر بورژوا که به تدریج سکان رهبری اقتصاد شوروی را به دست می گرفتند بسیار زیاد و متنوع بود، از جمله:
مصادره یا توقیف هر مرکز تولیدی یا بازرگانی
ایجاد تمرکز و کنترل و هدایت فعالیت همه ی کارخانه ها و ارگان های اقتصادی
تهیه ی قوانین و فرامین مرتبط با اقتصاد کشور و ارسال آن به هیات های کمیسری خلق....
با تمام این اوصاف واقعیت این است که وسنخ مستقیما با دستور هیات کمیسرهای خلق فعالیت می کرد. به همین دلیل و نیز به سبب این که مهندسان و متخصصان بورژوا و خرده بورژوا مناصب ریاستی و پست های سازمانی خود را از قدرت شورائی کسب کرده بودند و تمدید آن منوط و موکول به نظر کمیسرهای خلق بود و این قدرت هرآینه می توانست آنان را خلع کند، رهبری بلشویک نسبت به عواقب مهلک و مخرب چنین رخنه یی مجاب نشده بود!
به هم ریخته گی نظام اجتماعی تولید بر اثر جنگ و مقاومت موژیک ها و شروع نپ نقش آفرینی این متخصصان در اقتصاد شوروی را مستحکم می کند. در یک جا به جایی تشکیلاتی و حزبی، بوخارین به همراه چند رفیق از جریان "کمونیست های چپ" بر کنار می شوند و جای خود را به میلیوتین – یک بلشویک قدیمی – و لارین از منشویک های سابق می دهند. لارین از هواداران تمرکز صنعتی دولتی و برنامه ریزی است. در نتیجه ی این تغییر و تحولات زیر ساخت ها و روابط و نطفه های نخستین "سرمایه داری دولتی" نیز متشکل می شود. این تکنسین ها و متخصصان که در راس رهبری وسنخ قرار دارند "حقوق های کلان" دریافت می کنند. حقوق هایی که با اهداف اولیه ی انقلاب در تضاد است. انقلاب مقرر کرده بود که دستمزد یک متخصص نباید بیش از دو برابر دستمزد یک کارگر ساده باشد. فرمانی که متاثر از کمون پاریس بود. با این حال متخصصان وسنخ گاه تا بیست برابر کارگران ساده "حقوق" می گرفتند و از مزایای ویژه برخوردار بودند. واقعیت این است که خود لنین نیز به این ناترازمندی واقف بود. چنان که در "وظایف فوری قدرت شوراها" به وضوح نوشت که استخدام "متخصصین بورژوایی" توسط دولت شوروی سازشی است که با بورژوازی شده و دامنه ی آن از آن چه که در ابتدا پیش بینی شده بود فراتر رفته است. از نظر لنین چنین سازشی ناشی از این واقعیت است که هیات های کارگری شوراها و کمیته های کارخانه نتوانستند سطح تولید را متناسب با نیازهای جامعه سازمان دهی کنند. لنین در همین رساله به صراحت تاکید می کند اگر پرولتاریا از طریق کنترل کارگری و قدرت شوراها توانسته بود آمارگیری و کنترل را در سطح دولت سازمان دهد یا دست کم مبانی این کنترل را پایه گذارد چنین سازش هایی از اساس بلاوجه بود.
در بخش بیست و سوم از برنامه های معطوف به "صنعتی سازی" سخن خواهیم گفت!

ادامه دارد...
دوشنبه 27 فروردین 1397

محمد قراگوزلو
Qhq.mm22@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست