سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خطر جنگ آمریکا علیه ایران و
دشواری موضع گیری نیروهای روشنفکری


جلال رستمی


• خطری جدی که ماجراجویی های حکومت جمهوری اسلامی بوجود آورده هرچه بیشتر روشنفکران را چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی به موضع گیری حول محور دفاع از صلح خواهی و یا دفاع از آزادی خواهی و دمکراسی طلبی وادار می سازد. اگرچه این موضع گیری ها هنوز آنچنان بطور جدی مطرح نشده اند اما نشانه های آن این مشکل اساسی روشنفکری را در آینده برجسته تر خواهد ساخت: دفاع از صلح یا دفاع از آزادی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۱ اسفند ۱٣٨۵ -  ۱۲ مارس ۲۰۰۷


نه سگ دامن ِکاروانی درید                      که دهقان ِنادان که سگ پرورید   
دلیر آمدی سعدیا در سخُن                        چو تیغت به دست است فتحی بکن
بگوی آنچه دانی که حق گفته به                نه رشوت ستانی ونه عشوه به
طمع بند ودفترزحکمت بشوی                   طمع بگسل وهرچه خواهی بگوی
   
توضیح

از آنجایی که به کارگیری واژه ی ایدئولوژی و روشنفکر در این مقاله به شکل عام آن، می تواند با برداشت های متفاوتی همراه شود. برای اجتناب از این موضوع ابتدا سعی می کنم بطور خلاصه تعریف موردنظر خودم را از این دو واژه در اینجا روشن سازم.

ایدئولوژیIdeologie : ایدئولوژی دراصل واژه ای یونانی   ιδεολογίαاست که در واقع تصاویر ابتدایی و درک نخستین انسان از جهان پیرامونش را، بازگو می کرده است. بعدها این واژه برای اولین بارتوسط فیلسوف فرانسوی دستوت دو تراسی (Destutt de Tracy ۱۷۹۶) بعنوان واژه ی ایدئولوژی (جهان بینی) ساخته و بکار گرفته شد. (فرهنگ اندیشه ی نو ) از آن زمان تا امروز واژه ی ایدئولوژی بخصوص در سیاست با ترمینولوژی های گاهاً مختلف بکارگرفته شده است.
ترمینولوژی مورد نظر در این نوشته برای واژه ی ایدئولوژی: سیستم نظری است که تعریف مشخصی از انسان و جامعه دارد و در مجموع می توان آنرا جهان بینی دانست که طرح و فکر اصلی آن در خدمت یک هدف سیاسی - اقتصادی، مشخص می باشد. هدفی که برای پیشبرد آن حتا می شود به خشونت و قهر و سرکوب نیز متوسل شد.

روشنفکر Intelktuell: واژه ی روشنفکر در قرن نوزدهم در روسیه برای نامیدن آن بخش از جوانان دانشگاه دیده به کار می رفت که [شخصیت هایی با اندیشه ی انتقادی] عبارت (بیسارف) یا نیهلیست ها اصطلاح (تورگینف) نامیده می شدند و به نام عقل و ترقی در تمام ارزش های سنتی شک روامی داشتند.» (فرهنگ اندیشه ی نو) این واژه نیز از آن زمان تا امروز همراه با تحولات سیاسی- اجتماعی و اقتصادی، با ترمینولوژی های متفاوتی به کار گرفته شده است.

ترمینولوژی واژه ی روشنفکر مورد خطاب این نوشته ترمینولوژی مورد نظر دارن دُرف جامعه شناس آلمانی می باشد. او روشنفکران را انسان هایی می داند «که از طریق کلمه و با کلمه و بحث کردن و مجادله و در نهایت نوشتن زندگی می کنند. قلم و ماشین تحریر و کامپیوتر این روشنفکران را اسلحه و یا بهتر است گفته شود ابزار و وسیله ی کار آنها می داند.» روشنفکران افرادی هستند که می خواهند، چیزهایی که برای گفتن دارند را عده ی هر چه بیشتری از مردم گوش دهند و یا آثار آنها را عده ی هر چه بیشتری بخوانند.«
دارن دُرف شغل واقعی روشنفکران را، همراهی انتقادی رویدادها و وقایع وحوادث می داند. او معتقد است کسی که می نویسد و نوشته ی خود را با تمامی اصول و قواعد آن منتشر می کند و آن را "عمومی" می سازد دیگر نمی تواند در یک اطاق محدود و محافظت شده ی خصوصی زندگی کند.
البته او در اینجا "روشنفکر فعال عرصه ها ی عمومی (سیاسی- اجتماعی)" را موردنظر قرار می دهد که برای آن یک معنای ویژه قائل می شود. او این معنای ویژه را اینگونه تعریف می کند: «روشنفکران فعال عرصه های عمومی (سیاسی- اجتماعی) به انسان هایی اطلاق می شوند که شغل و وظفیه ی خود را اینگونه می بینند که در بحث های عمومی که در سطح جامعه جاری و مسلط هستند شرکت کنند و مباحث و موضوعات این بحث ها را مشخص و معین ساخته و بر سمت و سو دهی آنها تاثیر گذارند.» (دارن دُرف ص ۲۲ )

چهره ی روشنفکر مدرن

خانم آکرمن در کتاب "گناه بزرگ روشنفکران" از ماجرای دریفوس بعنوان سرآغاز زمان روشنفکری مدرن نام می برد. او می نویسد:
«ماجرای دریفوس افسر نظامی یهودی در پایانه ی قرن ۱۹ که بی گناه به اتهام جاسوس برای دولت آلمان، در فرانسه دستگیر شده بود موج بزرگی از اعتراضات روشنفکران فرانسوی را در دفاع از او برانگیخت. این موج دفاعی روشنفکران فرانسوی از دریفوس با نوشتن نامه ی سرگشاده ی امیل زولا نویسنده ی بزرگ فرانسه خطاب به رئیس جمهور این کشور شروع شد. در این نامه امیل زولا به شدت ارتش و دستگاه قضایی فرانسه را به نقض آشکار قانون، متهم ساخت. این نامه ی زولا باعث بحث های گسترده بین نویسندگان و محققین و خبرنگاران رسانه های عمومی و همچنین نوشتن مقالات متعدد توسط آنها گردید و در حقیقت ولوله ای در جامعه ی روشنفکری آن زمان فرانسه به راه انداخت.»
به همین خاطر اگر تا زمان ماجرای دریفوس «واژه ی روشنفکر به عنوان یک صفت به کار می رفت. بعد از آن این واژه به یک نام تبدیل شد.» در ماجرای دریفوس روشنفکران مدافع او برای اولین بار موضوع دفاع از حیثیت و شرف فرد فرد انسانها و دفاع از حقیقت و برابربودن همه ی انسان ها در مقابل قانون را در مرکز توجه خود قرار دادند و آنرا با صدای بلند فریاد زدند و با این کار در مقابل قدرت حکومتی، قدرت کلیسا و همچنین افکارعمومی متاثر از این دو قدرت قرار گرفتند.
این روشنفکران با برتر قراردادن ارزش های عموم بشری بر ارزش های ملی در حقیقت فصل نوینی در تاریخ جنبش های روشنفکری گشودند. به همین خاطر می توان گفت ماجری دریفوس در آستانه ی قرن بیستم چهره ی روشنفکر مدرن را به نمایش می گذارد. (آکرمن ص ۵٣ و ۵۲ )
آکرمن به درستی از ماجرای دریفوس به این نتیجه میرسد که از آن زمان تاکنون این سئوال کلیدی در مقابل روشنفکران قرار دارد که: آیا روشنفکران می خواهند هدایت اعتراضات توده ای در مقابله با قدرت را جهت داده و سازمان دهی کنند؟ آیا آنها می خواهند مشارکت در سیاست جزء ی از کار آنها باشد و در اعتراضات عمومی نقش جدی بازی کنند. یا اینکه در مقابل فشارهایی که "قدرت" تحمیل می کند به خدمتش در می آیند و از وظیفه ی اصلی خود "مشارکت در سیاست" صرف نظر می کنند، و در بهترین حالت حاضر نیستند، کرسی های خطابه و میز کار و چاردیواری زندگی شخصی خود را، ترک گویند.

حوادث تاریخی بزرگ و نقش روشنفکران

در تمامی حرکت ها وحوادث سیاسی- اجتماعی بزرگ، روشنفکران نقش اساسی و غیر قابل انکاری بازی می کنند. طوریکه بدون حضور روشنفکران، هرگونه تحول جدی در عرصه ها ی سیاسی - اجتماعی غیرقابل تصور است. بهمین خاطر در تحلیل شکست و یا پیروزی، افول و یا ارتقاء این جنبش ها اولین چیزی که مورد بررسی جدی قرار می گیرد، درجه ی تاثیرگذاری نقش روشنفکران و حد این تاثیرگذاری ها، می باشد. بهمین خاطر همه ی روشنفکران یک جامعه را نمی توان حامل چنین نقشی دانست. این نقش فقط شامل آندسته از روشنفکرانی می شود، که در عرصه های سیاسی - اجتماعی ״روز״ فعالانه شرکت می کنند. حال می خواهد محقق یا نویسنده ،شاعر و یا هنرمند و یا فیلسوف باشند. اما زمانی که آنها وارد عرصه عمومی فعالیت های سیاسی - اجتماعی می شوند دیگر از چارچوپ کار اصلی خود خارج می گردند و خود بخود زبانی بکارمی گیرند که توسط آن مردم هرچه بیشتری را متوجه گفته های خود سازند.
دوران حوادث بزرگ زمان هایی هستند که این گونه روشنفکران در آن آرام و قرار ندارند. در بحران های اقتصادی، جنگ ها و انقلابات، سرکوب ها و بگیر و ببندها، اعتصابات و اعتراضات توده ای و در فروریختن دیوارهای ایدولوژیک. فقط در زمان های عادی و آرامش است که بعضی از این روشنفکران عرصه عمومی (سیاسی - اجتماعی) بیشتر به کار تخصصی خود باز می گردند اما عده ی دیگری از آنها سعی می کنند که باز هم از فضای کاری خود فراتر رفته و خود را با مسائل و مشکلات مردم سرزمین های دورتری مشغول سازند. این روشنفکران همیشه سعی می کنند مسئله ای را برای مداخله فعال خود بیابند. حال کجا؟ برای آنها فرقی نمی کند. کارل پوپردر زمان آرامش این سئوال را مطرح می کند: «آیا ما اساساً می توانیم (در این شرایط) کاری انجام دهیم؟ آیا ما می توانیم (در این شرایط) مانع چیزی شویم؟ و او خود جواب می دهد بله من فکر می کنم ما می توانیم جلو خیلی چیزها را (در این شرایط) بگیریم.» (دارن دُرف ص ۱۹۶) .

برای صلح و یا برای آزادی

پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم و نقش کشور جماهیری سوسیالیستی در این پیروزی، شخص استالین و استالنیسم را بعنوان قهرمان این پیروزی در طیف چپ جهانی، بخصوص احزاب کمونیست برجسته ساخت. بیشتر روشنفکران برجسته ی جهانی ابتدا تحت تاثیر پیروزی بر فاشیسم حاضر نبودند که اعمال سرکوب گرانه ی استالین و دیگر کمونیستهای استالنیست را به نقد بکشند. آنها خبر ترورهای دست جمعی که توسط استالین صورت گرفته بود را دروغ های مبالغه آمیز و تبلیغات علیه کمونیست ارزیابی می کردند. برای توجه به این امر می بایستی مدتی می گذشت تا کتاب سولژنیستین "مجموعه جزایر گولاک" و همچنین کتاب "خورشیدگرفتگی" توسط آرتور کُوستلر در جهت افشاگرهای تکان دهنده از سیستم استالینی منتشر می شدند و سرکوب قیام مجارستان (۱۹۵۶) و بهار پراگ (۱۹۶٨) و... اتفاق می افتادند. باید تانک های شوروی از مرزهای کشورهای اقمارش برای سرکوب هرگونه صدای مخالف و آزادی خواهانه عبور می کردند تا وجدان های مسئول بیدار شوند. فقط زمان لازم بود تا کسانی مانند سارتر و مرلیو پونتی و دیگران از توجیه کردن دفاع از کمونیست نوع استالینی دست بکشند. باید جنگ الجزایر و کره و ویتنام و انقلاب فرهنگی چین و جنبش دانشجویی ۶٨ اتفاق می افتاد تا مشکل موضع گیری روشنفکران در پایان جنگ جهانی که تازه از آفت خانمان برانداز فاشیسم نجات پیدا کرده بود به بحث بر سر این موضوع کشیده می شد که آیا باید از صلح دفاع کرد و یا از آزادی و دمکراسی.
آیا باید به خاطر عمده کردن صلح از مبارزه با استبداد و سرکوب آزادی دست کشید و یا مبارزه را با استبداد و سرکوب شدت بخشید و از آزادی و دمکراسی دفاع کرد.
این مشکل عمده ای بود که در تمام کنفرانس ها و نشست هایی که روشنفکران برجسته جهان در آن ها شرکت داشتند (۱۹۴۷ در برلین در ۱۹۴٨ براسلاو ۱۹۴۹ پاریس ۱۹۵۰ برلین و در مدت کوتاهی بعد در پاریس...) را به خود مشغول می ساخت و در نهایت آنها را نیزبه دو دسته تقسیم می کرد. روشنفکران طرفدار صلح و روشنفکران طرفدار آزادی و این بدون علت نبود که استالین سعی می کرد به گرایش صلح خواهی پروبال بیشتری بدهد و در بوق تبلیغاتی آن بدمد. چون بدان نیاز مبرمی داشت و غرب نیز در مقابل آن سعی می کرد مسئله دموکراسی را برجسته سازد، چیزی که تحت حکومت های توتالیتر اثری از آن وجود نداشت.
به همین خاطر بخش اعظم فعالیت روشنفکران در دوران جنگ سرد تا ریختن دیوار بر محور این دو موضع گیری شکل می گیرد. از یک طرف روشنفکرانی بودند که بخشی از آنها به علت تمایلات و یا اعتقادات کمونیستی دغدعه ی صلح خواهی داشتند و با عمده کردن آن سعی می کردند استبداد و سرکوب اردوگاهی سوسیالیستی را از زیر ضرب خارج سازند و از طرف دیگر پاره ی دیگری از روشنفکران بودند که خود استبداد کمونیستی را تجربه کرده ١و همراه با دیگر روشنفکرانی که فاشیسم و کمونیست استالنیستی را در یک ردیف قرار می دادند، برعلیه استبداد و قدرت مطلقه موضع گیری می کردند و دغدعه ی آزادیخواهی داشتند. دارن دورف معتقد است که دو امتحان بزرگ در قرن بیستم یکی فاشیسم به خصوص حزب نازی در آلمان و دیگری کمونیسم به خصوص شکل روسی و یا بلشویکی آن بود. او هر دوی آنها را در ابتدای تاریخ خود اغواگرانی می داند که بعدها اسارت آفریدند. « (دارن دُرف ص ۲۶)

خطر جنگ آمریکا علیه ایران و دشواری موضع گیری نیروهای روشنفکری

خطری جدی که ماجراجویی های حکومت جمهوری اسلامی در منطقه و اصرار در برنامه ی اتمی اش بوجود آورده ٢ هرچه بیشتر روشنفکران را چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی به موضع گیری حول محور دفاع از صلح خواهی و یا دفاع از آزادی خواهی و دمکراسی طلبی وادار می سازد. اگرچه این موضع گیری ها هنوز آنچنان بطور جدی مطرح نشده اند اما نشانه های آن در امضاء جمع کردن و اطلاعیه ها و اعلامیه هایی که توسط گروه های روشنفکری صادر می شوند [دیده می شود و] این مشکل اساسی روشنفکری را در آینده برجسته تر خواهد ساخت: دفاع از صلح یا دفاع از آزادی.
بدون شک افراط گرایی های مذهبی که از بار ایدئولوژیکی بسته و زمخت دینی تغذیه می شوند بخصوص از نوع تروریست اسلامی آن باعث شده که خیلی از متفکرین و صاحبان اندیشه در دنیا آنرا با خطر فاشیسم برابر دانسته تا جایی که اسلام بعنوان آلترناتیو نوع شرقی در مقابل کمونیسم تعریف می شود (سلوتر دایک: خشم و زمان ص ٣٣۹). این موضوع یعنی " ایدئولوژی آلترناتیو"، خود اهمیت و دشواری موضع گیری بخصوص روشنفکر ایرانی را چند برابر می سازد. مسئولیت و دشواری که فراتر از مرزهای جغرافیایی عبور می کند. اگر انقلاب اسلامی ایران با همکاری خیل وسیعی از روشنفکران به این طرزتلقی "آلترناتیو کمونیست" بودن معنای عینی بخشید و مسئولیت این همکاری را به پای خود نوشت، امروز دیگر مسئولیت او در موضع گیری و تلاش سیاسی اش نه تنها در مقابل مردم و بخصوص نسل جوان ایران بلکه در مقابل تمام مردم منطقه است که آنرا از اهمیت هرچه بیشتری برخودار می سازد. آیا روشنفکران در ایران می خواهند دیو مذهبی گرایی افراطی که از چراغ جادو خارج شده است را دوباره به درون همان چراغ بازگردانند و در این کار نقش جدی داشته باشند. یا نه می خواهند با شعار صلح طلبی، آزادی و دموکراسی را قربانی آن سازند. من بر این باورم که دفاع از صلح از کانال مبارزه برای آزادی و عدالت و مبانی حقوق بشر می گذرد. بدون دفاع بدون قید و شرط از سکولاریسم، بدون دفاع بدون قید و شرط از دمکراسی ما شاهد هیج گونه صلح (اگر فقط جنگ را به معنای کلاسیک آن یعنی تخاصم بین دو کشور ندانیم)، هیچ گونه آزادی و دموکراسی در شرایط امروز نخواهیم بود. همانطور که پیشنیان ما نیز نتوانستند شاهد آزادی را با تمام مرارت ها و رنج هایی که کشیدند به آغوش کشند. امروز روشنفکران ایرانی در مقابل امتحان بزرگی قرارگرفته اند. شاید این ابیات از بوستان سعدی تعریف نوع شرقی از این امتحان باشد. امتحانی که نقش روشنفکران را در دوران حوادث بزرگ تاریخی به شکل گویاتری برای ما به نمایش می گذارد:

نه سگ دامن ِکاروانی درید                      که دهقان ِنادان که سگ پرورید   
دلیر آمدی سعدیا در سخُن                        چو تیغت به دست است فتحی بکن
بگوی آنچه دانی که حق گفته به                نه رشوت ستانی ونه عشوه به
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی                   طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی

۱- برای اطلاع بیشترمی توان به این دو کتاب مراجعه کرد:
Hillmann, Günther: Selbstkritik des Kommunismus Rowohlt Verlag
Ein Gott der keiner war : Arthur Koestler, Ignazio Silone , Richard Wright , Andre Gide, Louis Fischer , Stephen Spender ; Verlag Rote Weissbücher
۲- برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به مقاله ی خطر جنگ آمریکا علیه ایران و وسوسه های ضدامپریالیستی آرشیو سایت اخبار روز

منابع مورداستفاده:
۱- مجموعه ی فرهنگ های مازیار ، فرهنگ اندیشه ی نو ؛ کار جمعی مترجمان ؛ ویراستار ع. پاشایی
۲- Ackermann, Ulrike : Sündenfall der Intellektuellen Klett- Cotta ۲۰۰۰
٣- Dahrendorf, Ralf : Versuchungen der Unfreiheit ; die Intellektuellen in Zeiten der prüfung C.H. Beck ۲۰۰۶


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست