زبان علمی و زبان ادبی: بینشی ساده انگارانه
رضا قنادان
•
به طورِ خلاصه زبانِ طبیعی در علمِ زبان شناسی به زبانی اطلاق می¬گردد که به صورتِ زبان مادری فرا گرفته می¬شود و این شاملِ تمام زبان¬هایی است که در جوامعِ بشری کاربردی زنده دارند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۴ اسفند ۱٣٨۵ -
۱۵ مارس ۲۰۰۷
زبان علمی و زبان ادبی: بینشی سادهانگارانه [1]
اگر بخواهیم از میان پژوهشگرانِ امروزِ کشور چند تن را به عنوانِ چهرههای مطرح در ارتباط با زبانِ فارسی نام بریم، بجاست نام داریوش آشوری در شمار اینان قرار گیرد. دلیلِ این گفته وجود چند واژهنامه است که از سوی ایشان به چاپ رسیده و امکاناتِ واژگانی زبانِ فارسی را به ویژه در زمینههای فلسفه، جامعه شناسی، و علوم سیاسی افزایش داده است. یکی از این واژهنامهها فرهنگ علوم انسانی نام دارد که قابلیّت آقای آشوری را در مقامِ یک پژوهشگر با ذوق، خلاّق، و مسلّط بر شگردهای لغت سازی به روشنی آشکار میسازد. اگر چه برخی از واژهها و "برابرنهاد"های پیشنهادی ایشان با ذوقِ عمومی سازگار به نظر نمیرسند، برخی دیگر در زبانِ نوشتاری شماری از فارسی زبانان داخل شده و حضور آنها را میتوان در پارهای از نوشتههایی که به زبان فارسی برگردانده میشوند مشاهده کرد. کسانی که با فرهنگِ علوم انسانی آشنایی دارند آثار حضورش را در نوشتهی حاضر نیز لمس خواهند کرد. هر بار شعر نابی خوانده میشود نام شاعر را با خود زنده میسازد، در حالی که وقتی واژهای را به کار میبندیم از پیشینهی آن آگاه نیستیم و به اینکه از چه سرچشمهای به زبان راه پیدا کرده توّجهی نداریم. از این رو ممکن است ندانیم برخی از واژههایی را که به کار میگیریم به همّت آقای آشوری در زبانِ فارسی ریشه دوانیدهاند. این خود ارزش ویژهای به کار ایشان میبخشد که در خور ستایش است.
امّا آقای آشوری برای توضیح و توجیه کوششهای خود در عرصهی لغت سازی به نظریه پردازیهایی در بارهی زبان پرداخته که از زاویهی دیدِ یافتههای علم زبان شناسی فارغ از اشکال نیستند. این نظریه پردازیها که موضوعِ محوریشان مرزبندی میان "زبان علمی و زبان ادبی" است در آغاز فرهنگ علوم انسانی به چاپ رسیده و به صورتهای گوناگون در سخنرانیها و مصاحبهها و نوشتههای دیگر بازگو شدهاند. از آنجا که نظریه پردازیهای مورد بحث از سوی پژوهشگری در مقام آقای آشوری صورت پذیرفته ممکن است خوانندگانی را که با علم زبان شناسی آشنایی چندانی ندارند با خواندنِ نوشتههای ایشان دچار گمراهی شوند. از این رو لازم است برخوردی انتقادی با نظریاتِ ایشان پیرامون زبان انجام گیرد. آنچه در پی میآید کوششی در این راستاست.
به طورِ کلّی مشکلات ناشی از شیوهی برخوردِ آقای آشوری با زبان، به ویژه آنچه در بارهی "زبانِ علمی و زبان ادبی" نوشتهاند در دو بخش قابل بررسی است. نخست اینکه ایشان از برخی اصطلاحات و مفاهیم زبان شناسی کمک گرفته امّا تعریفی از این اصطلاحات به دست دادهاند که با معنا و کاربردِ رایجشان در علم زبان شناسی همخوان نیستند. دوم اینکه آقای آشوری در ارائهی بحث پیرامونِ زبان از استدلالی بهره میجوید که اگر آن را بشکافیم نه تنها در چند مورد با برخورد سادهانگارانهی ایشان با زبان روبرو میشویم، بل در مییابیم که نوعی خطای منطقی در دلِ بحثِ ایشان نهفته است. آقای آشوری مسألهای را در موردِ زبان شناسی پیش میکشد که مربوط به "مورفولوژی [2] " زبان است و در علمِ زبان شناسی لازم است در چارچوبی به نامِ "تغییرِ زبان [3] " موردِ کند و کاو قرار گیرد. امّا ایشان برای اثبات نقطه نظرهای خود در این باره بر روی مشکلاتی انگشت میگذارد که از گسترهی مورفولوژی بیروناند و از قلمرو دیگری به نامِ "کاربرد زبان [4] " سرچشمه میگیرند.
آقای آشوری اغلب در نوشتههای خود "زبان شناسان" و "دیگر دانش آموختگان ما در علوم انسانی" را به سبب برخوردِ "بسیار ساده انگارانه"شان با مسألهی زبان موردِ انتقاد قرار میدهد و از اینکه "ادای فهم" در میآورند و حرفهای اندیشهمندِ غربی را "قرقره" میکنند بر آنان خُرده میگیرد. [5] اینکه ایشان خود در شیوهی برخورد با زبان نادانسته در این دام میافتد نه تنها خالی از طنز نیست، بل که نشان میدهد عمقِ بحران فرهنگی ما تا چه اندازهای است.
یکی از اصطلاحاتی را که آقای آشوری در بحثِ خود به کار میگیرد اصطلاحِ "زبانِ طبیعی" است. ایشان زبان را به طور کلی در دو بخش از همدیگر متمایز میسازد. بنا بر این تقسمبندی هر زبانی در دورانهای ابتدایی خود، یعنی پیش از آنکه مراحلِ دگرگونی خود را در راستای بارور شدن در زمینههای علوم و تکنولوژی آغاز کند و به قابلیّتهای علمی مجهّز گردد، دارای یک مایهی زنده یا "طبع" یا "روحیهای است" که با طبع و روحیهی مردمی که به آن سخن میگویند همنواست. [6] چنین زبانی در بحث آقای آشوری "زبان طبیعی" نام دارد "یعنی زبانی که از بسترِ یک زندگانی جمعی در طولِ زمانِ دراز یا زندگانی نسلهای بسیار برون میجوشد... بازیهای زبانی، بیشترِ شوخیها، و شعر و ادبیات از همین مایهی زبانِ زندهی زندگی بهره میگیرند..." [7] امّا زبانِ طبیعی به مفهومی که گذشت، به دیدهی آقای آشوری، فاقدِ امکاناتی است که بتواند بسترِ بیانی لازم را برای دست یازیدن بر ذهنیّتِ علمی و فلسفی مدرن فراهم آورد و رشدِ علوم طبیعی و کاربردی را در قلمروهای گوناگونی ممکن سازد. برای چنین منظوری نیاز به زبانِ دیگری است "یعنی زبانِ عقلی و مفهومی، بی هیچ یا کمترین بارِ عاطفی و زیستی و تاریخی، تا به عقلِ مشترکِ بشری دریافتنی باشد و تا حّد ممکن ترجمه پذیر به زبانِ مایههای علمی دیگر در قلمروهای زبانی دیگر." [8] چنین زبانی که آقای آشوری از آن به عنوانِ "زبان علمی" یاد میکند "میخواهد از زبانِ طبیعی که زبانِ زندگی است، با همهی منطقِ پُر پیچ ــ و ــ تابِ دیالکتیکی درونی آن، زبانی، زِبَرطبیعی (supranatural) و سر راست و یک لایه بسازد تا بتواند چیزها را نه از متنِ زندگی، بل، که از دیدگاهی ماورایی و کّلی ببیند و شرح کند." [9]
اگر بخواهیم صورتِ عُریانتری از این تقسیم بندی به دست دهیم باید بگوییم که هر زبانی در بروزِ ادبی و معمولی خود "طبیعی" است و همین که با توانِ علمی مایهور میگردد کاربُردی "زبرطبیعی" بر آن افزوده میشود.
اینک باید ببینیم اصطلاحِ "زبان طبیعی" در علمِ زبان شناسی با چه معنایی به کار بسته میشود. آنچه چنین جُستاری را لازم میسازد تنها این نیست که آقای آشوری اصطلاحِ یاد شده را در یک بحثِ زبان شناسانه به کار برده است. دلیلِ اصلی این است که خودِ ایشان این اصطلاح را ظاهراً از جایی نقل کرده و در نظر داشته است خوانندگان خود را از این نکته آگاه سازد. امّا بی آنکه از شیوههای رایج در پژوهشهای علمی به معنای اصلی این اصطلاح توّجه کند و منبعِ آن را روشن سازد معنای بالا را از خود به آن منسوب کرده است. برای آنکه نشان دهیم این معنا تا چه اندازهای از کاربُردِ آن در علم زبان شناسی دور افتاده بجاست نمونهای از شیوهی برخوردِ زبان شناسان را با این اصطلاح در اینجا فراهم سازیم.
دیوید کریستال، یکی از معتبرترین دانشورانِ علم زبان شناسی، به خصوص زبان شناسی تاریخی، اصطلاحِ زبانِ طبیعی را چنین تعریف میکند: زبانی که به صورتِ یک "زبانِ بومی در جهان رواج دارد." [10] این تعریف را میتوان بُن مایهی تمام تعریفهایی دانست که در منابعِ معتبر زبان شناسی در این مورد به چشم میخورند. برای آنکه این تصّور پیش نیاید که که "زبانِ بومی" در این چارچوب تنها زبانهای "جهان سومی" یا "زبانهای پیش مدرن" را در بر میگیرد لازم است بیفزاییم استیون پینکر، همکارِ چامسکی در MIT و نویسندهی کتابِ معروفِ غریزهی زبان برای روشن کردنِ منظورِ خود از "زبانِ طبیعی" زبانهای انگلیسی و ژاپنی را به عنوانِ نمونه نام میبرد. [11]
به طورِ خلاصه زبانِ طبیعی در علمِ زبان شناسی به زبانی اطلاق میگردد که به صورتِ زبان مادری فرا گرفته میشود و این شاملِ تمام زبانهایی است که در جوامعِ بشری کاربردی زنده دارند. ممکن است برای برخی از خوانندگان این پرسش پیش آید که اگر این اصطلاح تمامِ زبانهای موجود در جهان را در بر میگیرد تأثیرِ معنایی آن در چیست یعنی کاربردِ آن چه دانشی را بر ما میافزاید؟ باید توّجه داشت که افزوده بر زبانهای طبیعی، زبانهای دیگری نیز در دنیا وجود دارند که به طورِ مصنوعی برای پاسخگویی به نیازِ ویژهای ساخته میشوند. این زبانها را "ساختگی" [12] یا در پارهای موارد "کمکی" [13] مینامند. زبانِ ساختگی یا کمکی "زبانی است که به ویژه برای تسهیلِ اَمر پیام رسانی در عرصهی روابطِ بینالمللی اختراع شده است." [14] این گونه زبانها که یکی از معروفترین نمونههای آن "اسپرانتو" [15] است از قرنِ هفدهم به این سوی به منظورِ بهبود در روابط بینالمللی و اسقرارِ صلحِ جهانی رواج پیدا کردهاند. اصطلاحِ "زبانِ طبیعی" در برابرِ "زبانِ ساختگی" و به منظورِ متمایز ساختنِ این دو نوع زبان از همدیگر پدید آمده است. میبینیم میانِ این کاربرد و چشماندازی که آقای آشوری از زبانِ طبیعی ترسیم میکند، تفاوتی بنیادی است.
اصطلاحِ دیگری که ایشان از زبانِ انگلیسی گرفته امّا به کاربرد رایج آن در آن زبان توّجهی نکرده اصطلاحِ "مهندسی زبان" است. ایشان مینویسد:
"مهندسی زبان" (language engineering) اصطلاحی است در زبانِ انگلیسی و کسانی نیز از میانِ زبان دانان و زبان شناسان کاردان این فن به شمار میآیند. این اصطلاح میباید به خوبی روشن کند که اگر نیازهای روزافزونِ زبانِ علم و تکنولوژی مدرن با زبانِ کوچه و بازار پاسخ گفتنی میبود، هرگز کسانی خود را به درد سر نمیانداختند تا مایههای موردِ نیاز زبانِ علم و تکنولوژی را از سرچشمهها و سرمایههای زبانی دیگر فراهم آورند و دامنهی زبان طبیعی را با کارِ "مهندسانه" گسترش دهند." [16]
در این توصیفِ دو لغزش به چشم میخورد که در اینجا تنها به آنچه مربوط به معنای این اصطلاح میشود میپردازیم. برداشتِ آقای آشوری نشان میدهد که ایشان اصطلاحِ "مهندسی زبان" را برای کارِ لغت سازی در زبانهای طبیعی به کار برده است. امّا اگر به کار بردِ آن در زبانِ انگلیسی مراجعه کنیم در مییابیم که این اصطلاح تنها مخصوصِ زبانهای "ساختگی" است. به عبارتِ دقیقتر دستکاریهای زبانی که برای ساختنِ یک زبانِ مصنوعی در گسترهی ترکیباتِ آوایی، واژگانی، و دستوری انجام میگیرد "مهندسی زبان" نام دارد. [17] اگر چه با گسترشِ امکاناتِ رایانهای از نیمهی دوم قرنِ بیستم به این سوی کوششهای "زبان آوایی" [18] نیز زیرِ پوششِ این اصطلاح قرار گرفته و دامنهی کاربردی آن را افزایش دادهاند، امّا این دامنه هرگز به محدودهی بحثهای متکّی بر زبانهای طبیعی که محورِ "تئوری زبان شناسی" را تشکیل میدهند راه پیدا نکرده و همواره در کنارِ آنچه به عنوانِ "علمِ زبان شناسی" میشناسیم قرار داشتهاند. [19]
شمارِ اصطلاحهایی را که آقای آشوری از زبانِ انگلیسی در بحثِ خود به کار گرفته منحصر به آنچه گفته شد نیست. امّا همین دو نمونه برای اثباتِ سخنِ مورد بحثِ من در بارهی برداشتِ نادرستِ ایشان از این اصطلاحها کافی است. بجاست این پرسش پیش آید که آیا پژوهشگر حق ندارد اصطلاحی را از بسترِ معنایی آن جدا کند و با تکیه بر دانش و بینشِ فردی خود به آن کاربردی تازه بخشد؟ بی درنگ باید گفت پاسخ به این پرسش منفی نیست. شمارِ اندیشمندانی که با کشفِ مفاهیمِ نو مسیرِ برخی از واژهها و اصطلاحات را دگرگون میسازند اندک نیست. امّا این پیشامد زمانی موّثر میافتد که آگاهانه و با ارائهی توضیحاتِ لازم صورت پذیرد. در موردِ آقای آشوری باید گفت متأسّفانه چنین نیست. نه تنها ایشان هیچگونه توضیحی پیرامونِ علّتِ این شیوهی برخورد با اصطلاحاتِ موردِ بحث عرضه نمیکند، بل تمامِ شواهدِ موجود حکایت از آن دارند که این لغزشها احتمالاً نادانسته انجام گرفته است. کیفیّتِ گمراه کنندهی نظریه پردازیهای ایشان از همین جا ناشی میشود. برای نمونه، فردی را در نظر بگیرید که اصطلاحِ "زبانِ طبیعی" را شنیده امّا از کاربردِ آن در علمِ زبان شناسی بی خبر است. اگر این فرد تنها با خواندنِ نوشتهای از آقای آشوری با معنای این اصطلاح آشنا شود، روشن است که با دریافتِ آن به چه برداشتِ نادرستی خواهد رسید.
اینک لازم است ببینیم، جدا از مشکلِ یاد شده، توضیحاتی که ایشان به دلخواه پیرامونِ این اصطلاحات به دست میدهد خود دارای چه مشکلاتی است. دیدیم در بحثِ آقای آشوری اصطلاحِ "زبانِ طبیعی" به زبانی اطلاق میگردد که فاقدِ واژگانِ علمی است امّا چنانچه در این زمینه بارور گردد، به گفته ایشان، کاربردی "زبرطبیعی و سر راست و یک لایه" بر آن افزوده میشود. نخست بجاست بپرسیم منظور از اصطلاحِ "زبرطبیعی" در اینجا چیست. اگر بخواهیم با مراجعه به منابعِ غربی به معنایی از آن برسیم راه به جایی نخواهیم برد. زیرا نه تنها در علمِ زبان شناسی بحث متکّی بر این مفهوم یافت نمیشود، بل که اصولاً در زبانِ انگلیسی امروز واژهای به صورتِ supranatural کاربرد ندارد. اگر در برخی از واژهنامههای انگلیسی این واژه به چشم میخورد به سببِ آن است که در گذشته در پارهای موارد به جای supernatural از این واژه استفاده میشده امّا معنایی جز آن نداشته است. چنین به نظر میرسد که آقای آشوری به این دلیل این واژه را به کار گرفته که از معنای نهفتهی کلمهی supernatural پرهیز کند. امّا روشن نیست چرا ایشان اصرار داشته است برای روشن کردنِ منظورِ خود از "زبرطبیعی" از یک واژهی انگلیسی، آن هم واژهای با این ویژگی کمک بگیرد.
یکی از مشخصّاتِ زبانِ زبر طبیعی، به دیدهی آقای آشوری، این است که این کاربرد از زبان بر خلافِ زبانِ طبیعی، حاصلِ ارادهی آگاهانهی بشری است. به سخنِ دیگر، ایشان "رشدِ پُر شتابِ زبانِ علمی" ــ که تعبیر دیگری برای کاربردِ زبر طبیعی است ــ را زاییدهی کوششهای "مهندّسانه" دانشورانِ زبان شناس میداند و بر این باور است که اینان "با شناسایی زبانهای زنده و مُرده و گردآوردنِ مایههای واژگانی آنها برای نیازهای تازهی زبانی در قلمرو علوم و فنون به کاربردِ ابزاری زبان در همه قلمروهای فنی و اصطلاحی مایه رساندهاند." [20]
دستکم در موردِ زبانِ انگلیسی با قاطعیّت میتوان گفت که تاریخ زبان شناسی یا زبان شناسی تاریخی از وقوعِ چنین پیشامدِ "مهندّسانهای" در جمعِ دانشوران زبان شناس بی خبر است. لغزشِ دیگری که گفتیم در توصیفِ آقای آشوری در مورد مهندسی زبان وجود دارد همین جا آشکار میگردد. رشدِ بی امانِ واژگانِ علمی در زبانِ انگلیسی نه به شیوهی بالا که به صورتِ "وامگیری" تدریجی ــ گیرم با شتابِ تند ــ صورت گرفته است. بنا بر دادههای زبان شناسی "از سالِ 1476 که ویلیام کاگستون صنعتِ چاپ را به انگلستان آورد تا سالِ 1640، پنجاه و پنج هزار کتاب به چاپ رسید. نویسندگانِ این کتابها واژههای لاتینی و یونانی و بسیاری را در نوشتههای خود به کار بسته بودند و این خود سببِ ورودِ این واژهها به زبانِ انگلیسی گردید." [21] از قرنِ هجدهم به این سوی که نیاز به واژههای علمی در زمینههای گوناگون روزافزون شد، موجِ دیگری از وام گیری از زبانهای لاتین، یونانی، آلمانی، به ویژه از زبانِ فرانسه آغاز گردید امّا در بیشتر موارد دانشمندان و صاحبنظرانِ علمی خود واژگان تازه را برای پاسخکویی به نیازهای زبانی در قلمرو پژوهشها و اکتشافاتِ خویش رایج ساختند.
آقای آشوری با دادنِ توضیحاتی در لابلای بحث خود نشان میدهد که از این نکته بی خبر نیست، [22] با وجودِ این در تصوّر خود پیرامونِ دخالتِ "فنی مهندّسانه" دانشورانِ زبان شناس در گسترشِ توان علمی "زبانهای مُدرنیت" پا بر جاست. آقای آشوری چنین میپندارد همچنان که در کشورِ ما فرهنگستان، یا بهتر است بگوییم خودِ ایشان، با بهره گرفتن از پیشوندها و پسوندهای گوناگون و سایرِ شگردهای لغت سازی بر غنای واژگانی زبانِ فارسی افزوده است، در انگلستان نیز زبانمایههای علمی مدرن به دستِ دانشورانِ زبان شناس و با تکیه بر شناختِ اینان از امکاناتِ مورفولوژیکِ این زبان و زبانهای مأخذ ساخته شدهاند.
کسانی که با زبان شناسی به عنوانِ شاخهای از "علم" به مفهومی که در قرنِ نوزدهم پی ریزی شده است، آشنایی دارند به این نکته آگاهاند که کارِ جُستار زبانی، مانندِ هر کاوشِ علمی دیگر، تنها "شناخت" یا "توصیف" و نه "تجویز" واقعیّتهاست. بنا بر گفتهی زبان شناسان"هدفِ ما همخوان با هدفی است که گرامر شناس جان فل در سالِ 1784 در کتابِ رسالههایی در بارهی زبانِ انگلیسی این گونه بیان کرد به طور مسلّم باید گفت وظیفهی زبان شناس کشف و نه ساختنِ قوانینِ زبان است. آنچه یک زبان شناس انجام میدهد نیز همین است ــ کشفِ قوانینِ زبان..." [23] "تا آنجایی که توصیف زبان شناس از زبان، بیانِ دقیقی از ظرفیّتِ زبان شناسانهی اهلِ آن زبان را فراهم آورد، توصیفِ دقیقی از گرامرِ آن و خودِ آن زبان را به دست داده است. چنین نمونهای را گرامرِ توصیفی میخوانند. این گرامر به انسان نمیگوید چگونه باید زبانِ خود را به کار گیریم، بل که تنها به توصیفِ دانشِ بنیادی انسان از زبان اکتفا میکند." [24]
این به روشنی آشکار میسازد که تصوّرِ آقای آشوری در موردِ کارِ زبان شناسان نمیتواند واقع بینانه باشد. برای آنکه نشان دهیم کارگاه لغت سازی زبانِ انگلیسی برای رفعِ نیازهای علمی، مانندِ هر زبانِ دیگر، "گرامرِ ذهنی" [25] مردمِ انگلیسی زبان، و نه دفتر کارِ زبان شناسان، بوده است، لازم است نگاهِ دقیقتری به شیوهی بارور شدنِ این زبان با امکاناتِ تازه بیندازیم.
به طور کلی موضوعِ موردِ بحث مربوط به حوزهای از بررسی است که در علمِ زبان شناسی "تغییرِ زبان" نام دارد. یکی از ویژگیهای مشترک و انکار ناپذیرِ تمامِ زبانهای طبیعی این است که در طولِ زمان تغییر میکنند و نشانههای تغییر را میتوان با بررسی پیشینهی تاریخی هر زبان در ساحتهای گوناگونِ آن به روشنی مشاهده کرد. یکی از قلمروهای تغییر زبان نظامِ واژگانی آن است که با ساختنِ واژههای نو، وام گرفتن از زبانهای دیگر، زنده کردنِ برخی از واژههای گذشته، و از دست دادنِ واژههای ناکارا رفته رفته دگرگون میشود. بسترِ شکل گیری برخی از واژههای تازه لایهی مورفولوژی زبان است که با قوانینِ حاکم بر لایههای دیگر ــ یعنی لایههای آواشناسی [26] دستور شناسی [27] و معناشناسی [28] ــ همراه با اندوختههای واژگانی هر فرد مجموعاً "گرامرِ ذهنی" یعنی قابلیّتهای کلامی او را به وجود میآورند. از شگفتیهای گرامرِ ذهنی یا توانِ گفتاری و نوشتاری انسان این است که به او اجازه میدهند با به کار بستنِ شمارِ محدودی از قوانین در هر لایه از زبان شمارِ نامحدودی از زنجیرههای واژگانی را ممکن سازد. یکی از قابل توّجهترین ظرفیّتهای گرامرِ ذهنی که همگام با سایرِ مهارتهای کلامی از آغازِ کودکی در افراد رشد میکند توانِ مورفولوژیک آنها است. منظور از توانِ مورفولوژیک دانشِ متکّی بر اجزای درونواژهای یا "تکواژ"ها [29] ــ مانندِ پیشوندها و پسوندها ــ و تسلّط بر تمامِ قوانینی است که به شخص اجازه میدهند با ترکیب این اجزاء لغتهای تازهای بسازد.
بنا براین میتوان گفت جزئی از معنای تسلط فرد بر زبان، کسبِ مهارت در ساختنِ درکِ واژههای تازه است. امّا باید توّجه داشت که این تسلّط مانند تسلّط بر سایرِ قوانین حاکم بر لایههای گوناگونِ گرامر ذهنی مهارتی ناخودآگاه است. هر دانشآموز فارسی زبان پیش از آنکه "دستورِ زبان فارسی" را فراگیرد و از شیوههای جمع بستنِ واژهها در کلاسِ درس آگاه گردد ممکن است صدها و بل که هزاران بار واژههایی چون "مردان" یا "زنان" و "زنها" را نادانسته به عنوانِ امکاناتِ زبانی به کار گرفته باشد. منظور از توانِ مورفولوژیک، یا توانمندی ناشی از گرامرِ ذهنی به طور کلی، همین مهارتِ ناخودآگاه است که کاربردِ زبان را به صورتِ بروزی خودکار و طبیعی و روان عملی میسازد.
از این زاویهی دید، زبانِ انگلیسی برخوردار از قابلیّتهای ممتازی است. هر فردِ انگلیسی زبان که معمولاً با به پایان رساندنِ دورانِ دبیرستان به درجهی تسلّطِ نسبی بر زبان میرسد [30] ، دستکم بیست و هشت تکواژ اشتقاقی همراه با قوانینِ مورفولوژی حاکم بر آنها را در هاضمهی گرامر ذهنی خود داخل میسازد. [31] این تکواژها که به صورتِ پیشوند و پسوند به کار بسته میشوند امکاناتِ بسیار گستردهای برای ساختنِ واژههای نو در اختیارِ او قرار میدهند. غنای مورفولوژیکِ زبان انگلیسی متکی بر سنّتِ خلاّقی است که از آغازِ قرونِ وسطی، یعنی دورانِ استیلای نورماندیان بر انگلستان و رخ دادن نخستین موجِ وامگیری از زبان، رایج گردید و این شیوه را در گرامرِ ذهنی انگلیسی زبانان پا برجا ساخت که بتوانند ریشههای واژگانی انگلیسی با پیشوندها و پسوندهای زبان مأخذ (در این مورد فرانسه) و برعکس مایههای واژگانی زبانِ مأخذ با پیشوندها و پسوندهای زبانِ انگلیسی را برای ساختنِ ترکیبهایی نو درهم آمیزند. از رنسانس به این سوی، که علیرغم مقاومت و در پارهای موارد مخالفتِ شدیدِ متعصّبان، وامگیری از زبانهای دیگر ــ چون لاتین و یونانی ــ شدت گرفت این ویژگی با تکیه بر امکاناتِ مورفولوژیکِ زبانهای مأخذ تازه نیز به کار گرفته شد. گرامرِ ذهنی انگلیسی زبانان در آغازِ مدرنیت به آنان امکان میداد، بی آنکه به دانش یا دخالتِ زبان شناسان نیازی باشد، به طورِ خودکار از پیشوندها و پسوندهای گوناگون برای رفعِ احتیاجهای زبانی خود در هر زمینهای از علم بهره گیرند.
برای مثال، واژهی microwave را که نمونهی یک واژهی علمی است در نظر بگیرید، این واژه با پیشوندِ یونانی تبار micro (کوچک) و کلمهی انگلیسی wave (موج) ساخته شده و نخستین بار در سالِ 1931 به معنای نوعی موجِ الکترومگنتیک در علمِ فیزیک به کار گرفته شده است. اگر به واژهنامه بزرگ آکسفرد مراجعه کنید درخواهید یافت که این پیشوند از اواخرِ قرن نوزدهم بی آنکه از سوی زبان شناسی "تجویز" شود برای ساختنِ برخی واژههای علمی در زبانِ انگلیسی رواج پیدا کرده است. در دوازدهم اوت 1974 نشریهی The New Yorker در بخشِ آگهیهای تجاری خود خبر از به بازار آمدنِ نوعی microwave oven میدهد که قرار است در شیوهی غذا پختن انقلابی به بار آورد. از آن تاریخ به بعد این اصطلاح نخست به همین صورت و رفته رفته با حذفِ واژهی oven امّا با حفظِ همان معنا رواجِ گستردهای مییابد. دو سال پس از این نشریهی National Observer در چاپِ سوّم آوریلِ خود این واژه را به صورتِ فعل در جملهای به کار میبندد. در سالِ 1982 New York Times در شمارهی هفدهم پسوندِ able را که یکی از پسوندهای رایج در مورفولوژی زبانِ انگلیسی است در نوشتهای به آن پیوند میدهد و صفت microwaveable شکل میگیرد. در سالِ 1994 استیون پینکر در کتابِ غریزهی زبان واژهی unmicrowaveablity نقل میکند که از به هم پیوستنِ پنج تکواژِ گوناگون ــ یک ریشه ، دو پیشوند، و دو پسوند ــ به وجود آمده است. [32]
در این مثال میبینیم که microwave و هر یک از مشتقاتِ آن، در پیوند با یک نیازِ طبیعی، به طورِ خودجوش، و بر الگوهای مورفولوژیکِ موجود در گرامرِ ذهنی افراد و نه چنانکه آقای آشوری میپندارد با شناسایی زبانهای "زنده" و "مرده" و گِردآوردنِ مایههای واژگانی آنها به دستِ دانشورانِ زبان شناس شکل یافتهاند. این مثال را میتوان نمونهای برای رشدِ کل واژگانِ علمی در زبانِ انگلیسی دانست که با توّجه به نیازهای زبانی مدرنیت در طولِ دویست سال گذشته صورت گرفته است.
امّا یافتههای حاصل از ریشه شناسی واژهها در زبانِ انگلیسی نشان میدهد که تغییر یا افزایشِ واژههای غیرِ علمی نیز به همین صورت انجام میپذیرد. معنای این سخن آن است که از زاویهی دیدِ "تغییرِ زبان" برخلافِ گفتهی آقای آشوری میانِ زبانِ علمی و زبانِ ادبی هیچ "تفاوتِ بنیادی" وجود ندارد. آنچه واژههای علمی را از سایرِ مایههای واژگانی متمایز میسازد این است که اولاً رشدِ این گروه از واژهها به سببِ رشدِ پر شتابِ علومِ طبیعی و کاربردی از آغازِ مدرنیت به این سوی به صورتِ روزافزون و فشردهای بالا رفته و ثانیاً عناصرِ تشکیل دهندهی این واژهها در بیشترِ موارد تک واژههایی هستند که از زبانهای خارجی، به ویژه زبانهای لاتینی و یونانی و فرانسه، به گرامرِ ذهنی انگلیسی زبانان راه یافتهاند. امّا این ویژگیها دارای چنان طبیعتی نیستند که باعث شوند همگام با آقای آشوری واژههای علمی را از محدودهی کاربرد "زیسته" و "طبیعی" خارج بدانیم یا کیفیتی "زبرطبیعی" برایشان قائل گردیم.
در اینجا با مشکلِ دیگری در نظریه پردازیهای آقای آشوری روبرو میشویم که برای شکافتنِ آن لازم است به بحثِ ایشان پیرامونِ زبانِ علمی و ادبی باز گردیم. در این ارتباط بجاست نخست بپرسیم که منظور از لغت سازی اصولاً چیست و با تئوری زبان شناسی چه نسبتی دارد؟ منظور از لغت سازی، در چارچوبِ موردِ بحث، دخالتِ آگاهانه در ساختارِ پارهمندِ واژهها به منظورِ دست یافتن بر ترکیبهای تازهی واژگانی است. این کوشش خود با بهره گرفتن از تک واژهها یا، به عبارتِ دقیقتر، دستکاری مصنوعی در اجزای درونِ واژهای با کمک گرفتن از امکاناتِ مورفولوژیک به ثمر میرسد. دستکاری در زبان به عنوانِ یک دخالتِ آگاهانه در واژهسازی مهارتی است که در پارهای از فرهنگها، به ویژه در ایران پدید آمده و چنانکه حاصلِ کار فرهنگستان در کشورِ ما نشان میدهد در توانمند ساختنِ واژگانی زبانِ فارسی در برخی از قلمروهای زبانی بسیار موّثر بوده است. لازمهی موفقیّت در کارِ لغت سازی مصنوعی کسبِ تسلّط کامل بر تاریخِ زبان به منظورِ شناختِ امکاناتِ مورفولوژیک، و بهرهمند بودن از ذوق و خلاّقیتی است که به لغت سازان امکان میدهد با تکیه بر عواملِ فرهنگی و روحیهی ملّی بر ترکیبهای تازه و سازگار با سلیقهی عمومی دست یازند.
از آنجا که لغت سازی مصنوعی مستلزمِ نوعی دستکاری در اجزای درونِ واژه، یعنی کند و کاوی است که از پوستهی زبان فراتر نمیرود و از سوی دیگر با کاربردِ طبیعی زبان سرو کاری مستقیم ندارد در گسترهی کاوشهای زبان شناسانه که تنها از متنِ زندهی زبان تغذیه میکنند قرار نمیگیرد بل، که مانندِ آنچه در بارهی زبانهای ساختگی گفته شد در حاشیهی تئوری زبان شناسی می توان به آن پرداخت. حتی گفتنِ اینکه لغت سازی مصنوعی را باید در قلمروی از "تغییرِ زبان" دانست خالی از اشکال نیست، زیرا باید توّجه داشت آنچه به دستِ واژه سازان ساخته میشود تنها جنبهی پیشنهاد دارد و تا زمانی که به گرامرِ ذهنی اهلِ زبان راه نیابد نقشی در تغییرِ زبان ایفا نمیکند و از این رو جزئی از زبان به شمار نمیآید. اینکه از میانِ یک فرهنگِ پیشنهادی چه واژهها و امکاناتِ اشتقاقی و ترکیب سازی همه پذیر خواهند شد و به مرحلهی کاربرد خواهند رسید نمیتوان به دقّت و با اطمینان پیش بینی کرد. امّا عواملی چون رسایی، کوتاهی، سادگی، و خوشآوایی را میتوان در شمارِ ویژگیهایی دانست که ممکن است در جا انداختنِ برخی واژههای نو موّثر افتند. از این رو آنچه برای لغت سازان بیش از هر چیزِ دیگری اهمیّت دارد بهرهمند بودن از ذوق و خلاّقیتی است که آنان را در ساختنِ واژههایی خوش ساخت و همه پذیر یاری دهد.
ساده اندیشی آقای آشوری در بارهی زبان احتمالاً از اینجا آشکار میگردد که ایشان از سویی لغت سازی مصنوعی، یعنی یک مهارتِ حاشیهای را معیاری برای شناخت و تعریفِ کلِ زبان قرار میدهد و از سوی دیگر برای اثباتِ نظرهای خود در این مورد از شواهدی کمک میگیرد که بیرون از چارچوبِ لغت سازی یعنی به کاربردِ زبان تعلّق دارد. بحثِ آقای آشوری در بارهی "زبانِ علمی و زبانِ ادبی" در ذاتِ خود بحثی است جالب و خواندنی و ایشان در تحلیلِ هر یک از این دو نوع جلوههای زبانی حقِ مطلب را ادا کرده و جزئیاّتِ آگاهی بخشی را در بارهی آنها ارائه داده است. آقای آشوری "چند لایگی معنایی و یک لایگی معنایی" را فرقِ اساسی میانِ "زبان مایهی ادبی و به ویژه شاعرانه" و"زبانمایهی علمی" میداند. [33] و با این تحلیل نه تنها یکی از بنیادیترین وجوهِ تمایز میانِ این دو را برجسته میسازد، بل که دو مورد از مهمترین قابلیّتهای کارکردِ زبان را به نمایش میگذارد. امّا اگر بپرسیم این تحلیل با لغت سازیِ مصنوعی که کارِ اصلی آقای آشوری در فرهنگِ علومِ انسانی است چه ارتباطی دارد در پاسخ باید گفت ارتباط میانِ این دو نزدیک به هیچ است.
قلمرو معنای زبان، چه به صورتِ تک لایه و چه در یک متنِ چند لایه، کیفیّتی است که با به هم پیوستنِ شماری از واژهها در یک ساختارِ ویژه مصداق پیدا میکند و این قلمرویی است که از میدانِ نفوذِ لغت سازان بیرون است و تنها به دستِ استفاده کنندگان از زبان ــ شاعران، نویسندگان، دانشوران، یا مردمِ عادی ــ در پاسخگویی به نیازهای خاصِ زبانی شکل میگیرد. اگر از آقای آشوری بخواهیم چند نمونه از زبانِ چند لایه یا تک لایه را به عنوانِ مثال ارائه دهد، ایشان ناگزیر خواهد بود از چند شعر یا متنِ علمی، و نه از چند واژهی مجّزا که خود یا فردِ دیگری ساخته است کمک بگیرد. ممکن است این پرسش پیش آید که مگر معنای کلی یک بیانِ شعری یا متنِ علمی متکی بر مجموعهی معناهایی نیست که از به هم پیوستنِ واژهها به وجود میآید و آیا لغت ساز نمیتواند با ساختنِ واژههای مناسب کارِ شاعر یا دانشور را در دست یافتن بر متنِ دلخواهش آسان سازد؟ این همان برداشتِ نادرست و گمراه کنندهای است که بحثِ آقای آشوری در خواننده القا میکند. به دیدهی ایشان، از آنجا که بیانِ علمی بیانی است سر راست و تک لایه زبانِ فارسی قادر به پاسخ گفتن به نیازهای زبانی در زمینههای علمی نیست، زیرا آنچه به این زبان توانایی میبخشد چیرگی شعر و توانمندی شاعرانه یعنی کیفیّتِ چند لایگی آن است. آقای آشوری روشن میکند که هدفِ ایشان در فرهنگِ علومِ انسانی بیرون آمدن از تنگناهای کنونی زبانِ فارسی است. [34] وقتی به یاد میآوریم که آنچه از دستِ ایشان در این مورد ساخته است تنها در زمینهی واژه سازی است مشکلِ موجود در استدلالِ ایشان آشکار میگردد. چنانکه پیش از این اشاره شد، یک لایگی یا چندلایگی معنایی از خصوصیاتِ ذاتی واژه نیست، بل که کیفیّتی است که تنها با به کار گرفتنِ واژهها در قالبهای خاصِ نحوی شکل پذیرند. درست است که بسیاری از واژهها به سببِ کاربرد در شرایطِ ویژه از یک لایهی زیرمعنایی یا "معنای نهفته" [35] برخوردارند و خود به تنهایی مفهوم یا احساسِ خاصی را در انسان برمیانگیزاند. امّا این لایههای زیرمعنایی که یکی از غنیترین امکاناتِ شعری در هر زبانی به شمار میروند و در ایجادِ چند لایگی بیان در شعر سهمی ستُرگ دارند چیزی نیستند که واژه ساز بتواند هم از آغازِ کار آنها را در جایی از واژه تعبیه کند، بل که ویژگیهایی هستند که با کاربردِ واژه در طولِ زمان رفته رفته در گرامرِ ذهنی نقش میبندند. بر این قرار باید گفت هیچ واژهای در ذاتِ خود شاعرانه یا علمی نیست حتّی اگر هرگز در متنی جز بیانِ شعری به کار گرفته نشده باشد یا چون بیشترِ واژههای علمی در آغاز برای پاسخگویی به نیازی در این زمینه شاخته شده باشد.
از این گفته چنین برمیآید که هر واژه میتواند در بیانِ شعری یا متنِ علمی به کار گرفته شود و در شکل بخشیدن به چند لایگی یا تک لایگی معنایی نقشی موّثر ایفا کند. برای مثال، یکی از واژههای رایج در مرکزیترین و تازهترین بحثهای مربوط به ذراّتِ زیرِ اتمی در علمِ فیزیکِ نو واژهی "کوارک" [36] است. بجاست توضیح دهیم که این واژه از کتابِ Finnegans Wake اثرِ جمیز جویس، یعنی از زبانِ ادبی گرفته شده است. اکنون واژهی etherize (بیهوش کردن) را در نظر بگیرید که با افزودنِ پسوندی به ether (اِتر) ــ داروی بیهوشی ــ ساخته شده و در طب، داروسازی، و شیمی به عنوانِ یک واژهی "علمی" رواجِ گستردهای دارد. حال ببینیم چگونه این واژهی علمی در شعرِ زیر، اثرِ تی. اِس. الیوت به کار رفته و با کمکِ واژههای دیگر بیانی "چند لایه" را در یکی از زیباترین تصویرهای شعری ممکن ساخته است:
Let us go then, you and I
When the evening id spread out against the sky
Like a patient etherized upon a table; [37]
شمارِ نمونههایی از این دست در زبانِ انگلیسی اندک نیست. امّا همین نمونه کافی است نشان دهد اهمیّتی را که آقای آشوری به شناختِ مربوط به تفاوت میانِ زبانِ علمی و زبانِ ادبی نسبت میدهد و به خصوص تلّقی ایشان از تأثیرِ این شناخت در "بیرون آوردنِ زبانِ فارسی از تنگناهای کنونی آن" حاصلِ برداشتی نادرست از واقعیّتهای زبانی است. آقای آشوری مینویسد:
این همه ترجمهها و مقالهها و تألیفهای بی سر ــ و ــ ته و گنگ، تا سرحدِ بی معنایی مطلق، برای این است که ما با مسألهی زبان بسیار ساده انگارانه روبرو شدهایم و هرگز آن را چنان که باید طرح نکردهایم. [38]
با توّجه به آنچه در این نوشته نشان دادیم آیا بی جاست اگر ادعّا کنیم آقای آشوری خود احتمالاً در شمارِ کسانی است که با این جمله به بادِ انتقادشان گرفته است؟
1 ـ این نوشته بازگفتی است از مقالهای که برای چاپ در نشریهی ایرانشناسی، چاپِ مریلند در آمریکا، نوشته شده است. انگیزهی این مقاله بحثی بود که با آقای داریوش آشوری پس از سخنرانی ایشان در بارهی زبان در خانهی آقای دکتر هادی بهار در مریلند صورت پذیرفت. آقای دکتر هادی بهار که یکی از پزشکان با ذوق و فرهیختهی کشور در آمریکاست هر بار فرصتی فراهم میگردد یکی از نخبگانِ کشور را برای ایرادِ سخنرانی به خانهی خود دعوت میکند و معمولاً بحثی جدّی و جالب نظر با حضور شماری از علاقهمندان به فرهنگ ایران در محیطی گرم و دوستانه انجام میگیرد. این سخنرانیها، که بعد از ظهرهای روز چهارشنبه با نامِ "عصرهای تاریخ" برگزار میشود، گامی موّثر در ارتقای فرهنگ ایران زمین در منطقهی واشنگتن دی. سی. به شمار میرود.
[2] - morphology
[3] - language change
[4] - language use
4 - نگاه کنید به: داریوش آشوری، "مشکلِ زبانی ما"، بخارا ، شماره 44، مهر ـ آبان 1384، ص 57 ـ 58.
5 - داریوش آشوری، فرهنگِ علوم انسانی ، نشر مرکز، تهران، 1374، ص 5.
6 - همان، ص 15 و 16.
7 - همان، ص 16.
8 - همان، ص 5.
[10] - David Crystal, The Cambridge Encyclopedia of Language , Cambridge University Press, 1997, p. 433.
[11] - See Steven Pinker, The Language Instinct, Perennial Classics, 2000, p. 510.
[12] - artificial languages
[13] - auxiliary languages
[14] - David Crystal, The Cambridge Encyclopedia of Language , p. 345.
[15] - Esperanto
1 6 - داریوش آشوری، فرهنگ علوم انسانی ، ص. 34.
[17] - See C. Laycock and Peter Muhlhausler, “language Engineering:Special Languages” in An Encyclopaedia of Language , Edited by N. E. Collins, Routledge, London, and New York, 1996, p. 849.
[18] - Language processing
[19] - See C. Laycock and Peter Muhlhausler, “language Engineering:Special Languages” in An Encyclopaedia of Language , p. 871.
2 0 - داریوش آشوری، فرهنگ علوم انسانی ، ص 21.
[21] - Victoria Fromkin and Robert Rodman, An Introduction to Language , (6 th Edition), Harcourt Brace College Publishers, USA , 1998, p. 461.
2 2 - برای نمونه نگاه کنید به : پابرگ شماره 6، فرهنگ علوم انسانی ، ص 49.
[23] - Victoria Fromkin and Robert Rodman, An Introduction to Language , p. 19.
[24] - Ibid., p. 14.
[25] - mental grammar
[26] - phonology
[27] - syntax
[28] - semantics
[29] - morphemes
[30] - Victoria Fromkin and Robert Rodman , An Introduction to Language , p. 6
[31] - Steven Pinker, The Language Instinct , p. 122.
[32] - Ibid.
3 2 - داریوش آشوری، فرهنگِ علوم انسانی ، ص 71.
3 4 - همان، ص 5.
[35] - connection
[36] - quark
[37] - T.S. Elliot. “The Love Song of J. Alfred Prufrock” in The Norton Anthology of Poetry , 3 rd Edition, New York , London , 1983, p. 994.
3 8- داریوش آشوری، "مشکلِ زبانی ما"، بخارا ، ص 57.
|