یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جنبش دانشجویی و دموکراسی خواهی
موانع و برون رفت ها


عبدالله مومنی


• متن کامل مقاله ای که قرار بود در کنفرانس دانشجویی «میت» ارایه شود و به دلیل ممنوع الخروج شدن، نویسنده امکان شرکت در آن را نیافت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۴ اسفند ۱٣٨۵ -  ۱۵ مارس ۲۰۰۷


چکیده:
جنبش دانشجویی ایران درمسیر دستیابی به دموکراسی و فراخی عرصه عمومی تجربه پر فراز و فرودی را پشت سر گذاشته است. تجربه ای که تحقق آن در هر دوره با موانعی روبرو بوده وگاه انسدادی را نیز درمسیر این حرکت موجب شده است.
موانعی که عمدتاً حاکمیت در دوره های مختلف در مسیر تحقق دموکراسی خواهی دانشجویان ایجاد کرده است به عنوان مهمترین عامل ایجاد وقفه و خلل در این مسیر بررسی شده و در هر دوره برون رفت هایی که در جهت نیل به دموکراسی وگسترش عرصه عمومی توسط جنبش دانشجویی برای عبور از این موانع برگزیده شده،مورد بحث قرار گرفته است.

تأسیس دانشگاه در ایران معلول حرکت به سمت مدرنیته بوده است. دانشگاه به عنوان نهادی مدرن و جایگاهی معرفتی که عرصه ظهور وبروزاندیشه آزاد و تولید اندیشه است، در شروع دوره مدرنیزه شدن ایران در زمان پهلوی اول (۱٣۱٣) تأسیس شد و البته پیامدها و اقتضائات خویش را نیزبه همراه خودواردجامعه ساخت.

گردهم آوردن افرادی با دغدغه اندیشیدن و علم آموزی ودر رده سنی خاصی (و جوانی) که محافظه کاریشان در کمترین میزان قرار دارد در نهادی به نام دانشگاه به این نهاد ویژگی منحصر به فردی می بخشند.
در واقع سه ویژگی ذاتی دانشجویان که عبارتند از:
۱- خصیصه سنی
۲- ویژگی معرفتی
٣- محافظه کار نبودن
دانشگاه را به مکان تجمع افرادی که با ذهنی نقاد درجستجوی راههای نوین اندیشیدن و زیستن و مقابله با ساختارهای کهن با کمترین میزان محافظه کاری و دغدغه های اقتصادی، تبدیل ساخته است.
جنبش دانشجویی نیز به معنای فعالیت های سازماندهی شده چنین افرادی، از دیگر جنبش های اجتماعی متمایز می شود.
با عطف توجه به جامعه ایرانی و در نظر گرفتن آن به عنوان کشوری در حال توسعه که مواجه اش با مدرنیته غربی در سطح برخورداری از مظاهر مدرنیزاسیون محدود بوده ودر فضای فکری و اندیشه ای نیز قدرت تولیدکنندگی اندکی داشته است۱،
بدین ترتیب واقعیتهای جنبش دانشجویی را در کشوری در نظر باید گرفت که در طی ۱۰۰ سال دو انقلاب بنیادین وچندین جنبش اجتماعی را تجربه کرده و تا به امروز نیز دغدغه‌ دموکراسی خواهی به عنوان پروژه ی ناتمام درآن وجود داشته است.
در این مقاله تلاش شده است تا سیر تحولات جنبش دانشجویی با در نظر گرفتن خصایل ذکر شده در متن (Contex) تحولات سیاسی ایران معاصر (دوره پس از انقلاب ) مورد بررسی قرار گیرد و موانعی که در این راه بر سر راهش بوده و همچنین برون رفت های تاریخیش به سمت دموکراسی خواهی و گسترش عرصه عمومی (Public Sphere) به عنوان مقدمه و مقوم و پیش شرط دموکراسی مورد بررسی قرار گیرد.
در ابتدا، معنای عرصه عمومی و نسبت آن با جنبش دانشجویی توضیح داده خواهد شد و آنگاه به بررسی موانعی که جنبش دانشجویی ایران در راستای فراخی و گسترش عرصه عمومی بوده، با آن مواجه بوده وراهکارههای برون رفت اش پرداخته می شود.
جنبش دانشجویی در ایران به دلیل مجموعه تحولات سیاسی پس از انقلاب و رویکرد حاکمیت نسبت به این جنبش در دفتر تحکیم وحدت تجسم یافته است و در واقع به آن فروکاسته شده که این امر ویژگی هایی را بر این تشکل تحمیل کرده و آسیب پذیری آن را افزایش داده است. راهکاریهایی که در انتهای این مقاله ارائه شده است بر اساس این واقعیت و با در نظر گرفتن موانع موجود که خود عاملی مهم در تعیین این راهکارها هستند آمده است:
حوزه عمومی چیست؟
حوزه عمومی مفهومی است که در دنیای غرب دارای پیشینه تاریخی و پیشینه نظری است.
پیشینه نظری حوزه عمومی را صرفنظر از برخی مباحث پراکنده در آثار کلاسیک یونان باستان نظیر کتاب سیاست ارسطو ( آنجا که به شرح دموکراسی آتن می پردازد) می توان نخستین بحث مشروح و مفصل از آن را در آثار کانت فیلسوف بزرگ عصر روشنگری یافت. به نظر کانت در جوامع مدرن حوزه ای همگانی وجود دارد که واسطه میان دیدگاههای شهروندان مستقل و دولت است، با استدلال کانت جمعی از شهروندان مستقل در مقام موجودیتی مرکب از شهروندان خارج از حیطه دولت و خودمختار به لحاظ اقتصادی، از طریق مباحثه آزاد به مواضع مشترکی دست می یابند که بر اقتدار سیاسی حاکم نوعی فشار سیاسی مبتنی بر روش های اخلاقی عام وارد می کند. ۲
پس از کانت اندیشمندان دیگری چون هگل، مارکس، هانا آرنت، جان دئویی نیز در آثار خود به حوزه عمومی پرداختند، هگل این حوزه را تا سطح افکار عمومی تنزل داد و اساساً از آنجا که به تمایزی میان فرد و دولت قائل نبود، نمی توانست حوزه عمومی را داری شأنی مستقل از دولت بداند٣.
مارکس نیز افکار عمومی را به نحوی که در حوزه عمومی بورژوایی تجلی می یابد چیزی بیش از یک آگاهی کاذب نمی دانست، به اعتقاد وی تصور قابلیت دسترسی به گفتگوی آزاد نامحدود مغلطه ای است که ایدئولوژی بورژوایی ایجاد کرده است زیرا چنین تصوری در تعارض با واقعیت تجربی حوزه عمومی در جوامع سرمایه داری قرار دارد۴. جان دیوئی نیز در کتاب عامه و مسائل آن (The public and problems) حوزه عمومی را به عنوان ماده خام سیاست جزئی از دولت دانست.۵
هانا آرنت در کتاب وضع بشری ( The human condition) به نقد جامعه توده ای و افول حوزه عمومی پرداخت، آرنت توجه خود را معطوف حوزه عمومی در دولت شهرهای یونانی کرد، به اعتقاد وی حوزه ‌عمومی فضای مشترکی است که در آن اعضای جامعه به کمک انواع میانجی ها با هم ملاقات می کنند تا درباره موضوعات مشترک مورد علاقه شان گفتگو و توانایی شکل دادن به ذهنیت جمعی درباره این موضوعات را پیدا کنند.۶
اما آن معنایی از حوزه عمومی دراین نوشتار مورد استفاده قرار گرفته است که یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی وعضو مکتب فرانکفورت در آثار خود به شرح و بسط آن پرداخته است:
هابرماس درآثار خود به شرح دو معنای تاریخی و هنجاری حوزه عمومی پرداخته است که بخش هنجاری آن دارای ویژگی های عام و قابل انطباق بر شرایط جامعه ایرانی است. البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که هابرماس در ذیل بحث هنجاری خود از حوزه عمومی شرایط آرمانی را بر می شمارد که در دنیای غرب نیز تحقق نیافته است و با در نظر گرفتن این شرایط و ترسیم فاصله خود از آن می توانیم به فهمی از خویشتن و تعیین جایگاه خود از مدرنیته بپردازیم.

-هابر ماس و مفهوم هنجاری حوزه عمومی:
حوزه عمومی هابرماس ضمن شباهتهای بسیاری که با آگورای یونان قدیم دارد بیشتر یک امر مفهومی است تا فیزیکی. حوزه عمومی او از قهوه خانه ها و سالن اجتماعات و مجامع عمومی فراتر می رود و تبدیل به جایگاهی می شود برای گفتگو کردن و تبادل ایده ها به منظور شکل دادن نوعی اجماع عقیده عقلانی که در آن همه ادعاها از طریق گفتمان عقلانی، مورد نقد، قبول یا رد قرار می گیرند.
افراد تشکیل دهنده چنین حوزه ای افرادی هستند دارای عقل انتقادی که می توانند به کمک این عقل از کنترل نیروهای غیرعقلانی بیرونی رهایی یابند و از حقوق خود در زمینه آزادی بیان، آزادی نشر و آزادی تجمع استفاده کنند.
حوزه عمومی هابرماسی بخشی از آن فضایی است که ورای نفوذ عناصری نظیر دولت، اقتصاد و کلیسا قرار دارد ودر آن کنش ارتباطی Comunicative action)) در تقابل با منطق کارکردی سیستم به جریان می افتند.
باید به این نکته توجه کرد که حوزه عمومی هابرماسی نه یک سازمان است و نه یک نهاد و نه مجموعه ای از نهادها، بلکه بایستی آن را به عنوان شبکه ای برای تبادل اطلاعات و دیدگاهها و نقطه نظرات بین شهروندان دانست.
در حوزه عمومی جریانهای ارتباطی شکل می گیرد و نظریات افراد غربال و ترکیب می شود به روشی که درنهایت منجر به شکل گیری مجموعه ای از دیدگاهها و نظرهای مشترک برآمده از همایش های شهروندی به نام افکار عمومی می شود.۷
شکل اساسی مشارکت عامه مردم در حوزه عمومی از نظر هابرماس گفتگوی غیرتعمدی و غیرهدف گذاری شده است. اصل عمومیت در حوزه عمومی اصلی از اصول دموکراسی است، در کل اماویژگی هایی را که هابر ماس در آثار خود برای حوزه عمومی در نظر دارد می توان به صورت خلاصه عبارت دانست از :
۱- حوزه عمومی بستر شکل گیری افکار عمومی است،این حوزه محل بحث و تبادل نظر پیرامون مسایل و علایق عمومی است و شرایطی مناسب برای زایش افکار عمومی به حساب می آید.
۲- دراین حوزه شهروندان بر سرمنافع عمومی به بحث وتبادل نظر می پردازند.
به دیگر سخن در این حوزه برخلاف روابط و مقاصد موجود در موسسات تجاری و گروههای شغلی که محور آنها منافع مادی و خصوصی است هدف، تأمین منافع عموم شرکت کنندگان و خیر جمعی است، دنبال کردن منافع عمومی توسط مشارکت کنندگان در حوزه عمومی، اقتدار دولتی را به مجموعه ای از فعالیت‌ها محدود می کند که نظارت همگانی بر آن وجود دارد.
٣-اصل مشارکت و نظارت دموکراتیک یکی از پایه های اساسی در حوزه عمومی است
۴- حق ورود دراین حوزه برای همه شهروندان تضمین شده است، تفاوت های اجتماعی و امتیازات خاص اقتصادی هیچ تأثیری در جایگاه و موقعیت افراد این حوزه ندارد.
۵- افراد شرکت کننده در حوزه عمومی از جزم اندیشی و استفاده از ارزش ها و مبانی مقدس برای پیش بردن استدلال فارغ اند. در این حوزه اختلافات عقیدتی با استدلال و برهانهای عقلانی و نه براساس رسوم وجزمیت برطرف می شود.
۷- براین حوزه خرد جمعی حاکم است. یعنی مهم، توافق عامه واشتراک عقیده است که از طریق استدلال وگفتمان عمومی به دست می آید.
٨- در حوزه عمومی صرفاً یگانگی وعقاید همگون حاکم نیست. گفتمان و ارتباط صرفاً در جهت ایجاد وفاق به پیش نمی رود بلکه به لحاظ فرهنگی و فکری ابعاد متفاوت و متعددی مطرح می شود. افراد وگروههای مختلف که دارای آرمانها و طرز تلقی‌های متفاوت هستند در مقابل هم قرار می گیرند، اختلافات خود را عیان می سازند ودر نهایت در جهت دستیابی به راه حل های مشترک برای مسایل سعی می‌کنند. در واقع فضای حوزه عمومی به روی عقاید متفاوت باز است.
- نسبت میان جنبش دانشجویی و حوزه عمومی:
هابرماس به عنوان یکی از چهره های اثر گذار بر جنبش دانشجویی آلمان در دهه ۶۰ قرن بیستم دانشجویان را یکی از مجاری مهم روشنگری وجبران کننده انحراف از جاده مدرنیته می داند، البته فضای پرهیجان آن سالها باعث نشد تا هابرماس نقدهای خود را بر جنبش دانشجویی وارد نسازد.
انتقاد اصلی هابرماس بر جنبش دانشجویی آلمان این بود که در شرایط غیرانقلابی، هدف اصلی و اولیه، روشنگری از طریق عقل و استدلال است نه تحریک و توسل به خشونت، به نظر هابرماس اقداماتی که موجب تحریک واکنش خشونت آمیزی از جانب حکومت می شود مانع این است که دانشجویان وظیفه سیاسی اصلی خود را در خصوص روشنگری ایفا کنند، هابرماس دانشجویان را به دلیل حضور در فضای معرفتی دانشگاه، عدم تعلق خاطراقتصادی و برخورداری از خرد انتقادی مهمترین کارگزار گسترش عرصه عمومی می داند.
در واقع مهمترین نسبتی که میان جنبش دانشجویی و عرصه عمومی می توان برقرار کرد در خلال ترسیم جنبش دانشجویی مطلوب هابرماس پدیدار می شود.

- جنبش دانشجویی مطلوب هابر ماس
هابرماس جنبش دانشجویی را یکی از مجاری مهم روشنگری سیاسی می داند، زیرا دانشجویان از آنجا که مستقیماً تحت نفوذ و تأثیر گروههای ذینفع اقتصادی قرار ندارند، می توانند وظیفه مهم جبران سرکوب نظرات انتقادی به وسیله مطبوعات واحزاب سیاسی و حکومت را ایفا کنند.
وی وظیفه اپوزیسیون دانشجویی را جبران فقدان دیدگاههای نظری، فقدان حساسیت درباره سردرگمی ها وانگ زدن ها، فقدان نگرش بنیادی در تعبیر و اجرای قانون اساسی، فقدان توانایی پیش بینی آینده و فقدان مخیله ای نیرومند می داند.٨
وی به طور مشخص ۵ هدف را در خصوص اهداف جنبش دانشجویی عرضه کرده است:۱) نخستین استدلال هابرماس این است که هدف فوری اعتراضات دانشجویی سیاسی کردن حوزه عمومی است،
هابرماس معتقد است که حوزه عمومی لیبرالی که در عصر روشنگری بوجود آمد و در آن اندیشه ها آزادانه طرح می شدند تحت شرایط سرمایه داری جدید بسیار ضعیف شده است. وی معتقد است که فروپاشی حوزه عمومی و خصوصی و فقدان عرصه ای که در آن گفتگوی عقلانی و مستدل صورت گیرد نابسامانی هایی ایجاد می کند که مورد استفاده دستگاههای سیاسی و پارلمانی قرار می گیرد.
درمورد رابطه جنبش دانشجویی و مشروعیت نیز هابرماس معتقد است که مشروعیت از راههای گوناگونی به دست می آیند از آن جمله می توان به حفظ دموکراسی صوری بدون تحریک مشارکت توده ای، تبلیغ ایدئولوژی که وفاداری توده ها را جلب می کند، تأمین وفاداری به نظام، پرداخت پول یا تأمین فرصت ها اشاره کرد. به نظر هابرماس جنبش دانشجویی از اهمیتی بنیادین برخوردارست زیرا مشروعیت حاکمیت را در ضعیف ترین نقاط آن به زیر سوال می کشد. این جنبش مغلطه های ایدئولوژیک را برملا می سازد، تلاش برای سرگرم سازی وجلب توجه مردم از مسائل اساسی را نقد می کند و مسایل اساسی سیاست و اقتصاد را به بحث می گذارد، جنبش دانشجویی این بهانه را نمی پذیرد که تنها کارشناسان می توانند درباره مسایل اقتصادی و سیاسی تصمیم بگیرند بلکه در عوض هاله احترام ناشی از تخصص گرایی را از دستگاه تصمیم گیری دولتی می زداید وسیاستگذاری را در معرض مباحثه عمومی قرار می دهد. بدین شیوه جنبش دانشجویی نظامی را که در پی رعیت پروری است و می خواهد خواستهای شهروندان خود را به حوزه صرفاً خصوصی محدود سازد، به مبارزه می طلبد. به طور خلاصه جنبش دانشجویی بسیار مهم است زیرا حوزه سیاست زدایی شده را از نو سیاسی می کند، به همین دلیل بسیاری از اهداف حملات وانتقادات دانشجویی سازمانهایی هستند که بحث عمومی و افکار عمومی را کنترل می کنند. ۹
۲) هابرماس در دومین بحث خود موفقیت این جنبش را به ایجاد روش های جدید اعتراض وابسته می داند. وی سه بعد این روش ها را مشخص می کند:
الف) نخستین بعد مقاومت غیر خشونت آمیز است که موثرترین شیوه اعتراض است، زیرا با حداقل خطر و کوشش، تبلیغات را به حداکثر می رساند.
ب) هابرماس شباهت اعتراضات دانشجویی را با نقد سمبلیک در فرهنگ عامه یادآور می شود وبه دلیل اینکه خشونت بار نیستند،آنراسلاح نیرومندی برای مبارزه می داند.
ج) به اعتقاد هابرماس روش های به کار گرفته شده، توسط جنبش دانشجویی خاص یک گروه سنی است و با شکل روانشناسانه و شعائر گونه مقاومت در مقابل نسل والدین در پیوندند. بنابراین تقاضای دانشجویان از دیگر گروههای سنی برای پیوستن به آنها بیهوده است، تنها کسانی که فهم درستی از اعمال خود ندارند و یا از لحاظ روانشناسانه در یکی از مراحل پیشین رشد تثبیت یافته‌اند ممکن است چنین تقاضاهایی را بپذیرند.۱۰
٣) هابرماس ریشه اعتراضات دانشجویی را نه در حوزه اقتصادی که در حوزه اجتماعی و روانشناختی جستجو می کند چرا که دانشجویان به دلیل رهایی از نیازهای فوری «حساسیت جدیدی» پیدا کرده اند و به موجب آن عدم طرح هنجارهای اخلاقی بنیادی در مباحثات عمومی را ناروا می شمارند.
۴)هابرماس تذکر می دهد که دانشجویان نباید ایدئولوژی هایی را فرا روی اعتراض خود قرار دهند که مشوق اعتراضات انقلابی باشند، چرا که باعث ایجاد این سوء تفاهم در جامعه می شود که اعتراضات دانشجویی جزئی از یک انقلاب است.
در واقع هابرهاس در بطن تمامی ایده هایی که درباره جنبش دانشجویی طرح می کند. در پی گسترش امکانات دموکراتیکی است که عملاً وجود دارد.
عقیده محوری هابرماس مبنی بر ضرورت بسط شاهراه روشنگری موجب مخالفت وی با هر عملی می شود که تحقق این مهم را مانع می شود، مخالفت وی با اعمالی که موجب تحریک واکنش خشونت آمیز حکومت می شود و همچنین دفاع سرسختانه او از اعتراضات نمایشی در ذیل این محور قابل بررسی است.
۵)از نظر وی تحلیل نادرست اوضاع موجب اتخاذ روش های عملی می گردد که دانشجویان را منزوی و نیروهای پشتیبان دگرگونی دموکراتیک را ناتوان می سازد، اتخاذ آموزه های انقلابی توسط دانشجویان باعث می شود که نمادها را با واقعیت خلط و اشتباه کنند، او از چنین خلط و اشتباهی به « انقلاب خیالی» یاد می کند که در آن شیوه های درست روشنگری جای خود را به درگیری بی معنی می دهد.نتیجه چنین برخوردی هواداری از ایجاد تضاد به هر قیمت است و همکاری با گروهها یا دسته هایی که میانه روترند و قدر آزادی های موجود را می دادند رد می شود.۱۱
به نظر هابرماس دانشجویان باید رسالت خود در حوزه روشنگری را مورد تأکید قرار دهند و با بازگشت به تاکتیک های مناسب با ذهنیت واقعی به هدف قابل ستایش و رهایی بخش خود یعنی در همه شکستن چهره بورکراتیک قدرت بازگردند.
شرح آراء هابرماس علاوه بر روشن کردن ارتباط میان جنبش دانشجویی وعرصه عمومی این گفته مهم را نیز آشکار می کند که عمده ویژگی هایی که هابرماس برای جنبش دانشجویی برمی شمارد، ویژگی های عام و ذاتی است که بر جنبش دانشجویی ایران نیز قابل انطباق است، آنچه متغیر است ساختار حکومت در جوامع مختلفی است که واجد دانشگاه و به تبع آن جنبش دانشجویی هستند.

جنبش دانشجویی در ایران:
جنبش دانشجویی در ایران از آغاز ظهور تا به امروز شاهد تحولات شگرفی بوده است که این تحولات با مجموعه رخدادهای تاریخ معاصر ایران عمیقاً در هم تنیده شده است. این جنبش در مسیر حرکت خود گاه فاعلی موثر بوده است و گاه به وادی انفعال کشانده شده است، اما در هر دو حالت قابل حذف از صحنه تاریخ معاصر ایران نیست.
با تأسیس دانشگاه که خود ثمره مواجهه با تمدن غرب و تماس با اندیشه های غربی بود این نهاد برای جبران عقب ماندگی عمیقی که توسط نخبگان ایرانی قابل شناسایی بود، بوجود آمد. فارغ از اینکه دانشگاه چنین کار ویژه ای را در تاریخ معاصر داشته است یا خیر؟ دانشگاه به عنوان محملی برای طرح اندیشه های غربی و یک فضای معرفتی، افرادی را در خود پروراند که در تاریخ ایران تأثیر گذار بوده اند. با پیش فرض گرفتن اینکه جنبش دانشجویی ذاتاً نوگرا و واجد خرد انتقادی و خواستار آزادی می باشد و با چنین خصلتی جنبش دانشجویی در ایران همواره با موانع جدی از سوی حاکمیت روبرو بوده است و در برهه های مختلف تاریخ برای برون رفت از شرایطی که حاکمیت بر آن تحمیل می کرده، یک نوع کار کرد را برگزیده است، که این برون رفت ها طیف وسیعی از مبارزه مسلحانه و رویکرد انقلابی تا مشی اصلاحی و دفاع از حقوق بشر را شامل می شود، با چنین نگاهی می‌توان تاریخ جنبش دانشجویی را از زمان پهلوی اول تا به امروز مورد بررسی قرار داد، در این میان توجه به موقعیت ایران در گذر به سوی دموکراسی و تاریخ ۱۰۰ ساله مبارزه برای دموکراسی و مقاومتی که در راه استقرار آن در لایه های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد و نقش آوانگارد جنبش دانشجویی برای رسیدن به این مهم بسیار حائز اهمیت است.
با در نظر گرفتن تاریخچه جنبش دانشجویی در دوره پهلوی و سیر تحولات آن بعد از انقلاب ۵۷ تا به حال، می توان افت و خیزهای حرکت جنبش به سمت دموکراسی و بسط حوزه عمومی را به عنوان روح حاکم بر آن مشخص کرد.
لذا اگر رسالت جنبش را بسط حوزه عمومی بدانیم تعیین موانع که بر سر راه تحقق این امر بوده است یکی از مهمترین اهداف این نوشتار است.
و تعیین این موانع به دلیل تأثیری که در استراتژی جنبش داشته اند و حتی گاه رابطه علت و معلولی وتعیین کنندگی در رفتار این جنبش داشته است به صورت مجزا امری دشوار است . لذا تفکیک دوره های مختلف تاریخ جنبش دانشجویی در تفکیک و تشخیص موانع وراهکارههای غلبه بر آنهابسیار راهگشا خواهد بود.

جنبش دانشجویی در عصر پهلوی:
تأسیس دانشگاه تهران به عنوان اولین دانشگاه ایران در سال ۱٣۱٣ در دوره پهلوی اول و به دستور رضا شاه صورت گرفته است، دراین دوره به علت کمیت ناچیز دانشجویان، جذب گزینشی آنها و فضای کاملاً بسته دوران پهلوی اول و استبداد مطلقه حاکم بر فضای سیاسی ایران موانع مهمی برای پیدایش جنبش دانشجویی به عنوان یک تشکل مدنی بود. هر چند در این دوره می توان ظهور گروه ۵٣ نفر تقی ارانی که بعضی از آنها تحصیل کرده های دانشگاههای خارج از کشور بودند را نخستین ثمره برخورد با آموزه ها وایدئولوژی غربی و حوزه معرفتی آنها دانست.
در دوره پهلوی دوم و فضای نسبتاً باز سیاسی که به علت ضعف دربار و نیروهای واپس گرا و محافظه کار و شخص محمد رضا شاه تا کودتای ۱٣٣۲ ایجاد شد، جنبش دانشجویی سازمان یافته واجد تشکیلات در فضای دانشگاهی ایران قابل تشخیص است.
از شهریور ۱٣٣۰ تا کودتای ۱٣٣۲ جنبش دانشجویی در تقابل با نیروهای ارتجاعی و دربار، متأثر از حزب توده و جبهه ملی دو رویکرد را برگزید یعنی بخشی از آن تحت تأثیر گرایش مارکسیستی لنینیستی شوروی (که حزب توده نماینده اصلی آن در جامعه بود) قرار گرفت و بخشی دیگر گرایش ناسیونالیستی - لیبرالیسیتی (متأثر از جبهه ملی) را انتخاب کرد . این دو رویکرد در مواجهه با استبداد مطلقه پهلوی، ساختار سیاسی فاقد احزاب و فاقد رسانه های غیر حکومتی بعد از کودتای ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ و پیگیری سیاست سرکوب مردم و دانشجویان از سوی پهلوی دوم دچار رکود و سکون گردید. اگرچه در این دوره وقایعی چون تظاهرات ضد آمریکای ۱۶ آذر ۱٣٣۲ نیزاتفاق افتاد، اما رکود نسبی، مشخصه اصلی این دوران است.
از سال ۱٣۴۱ و آغاز حرکت روحانیت شیعی به رهبری آیت الله خمینی و سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۱٣۴۲، جنبش دانشجویی در مواجهه با ساختار حکومت رویکردی رادیکال، انقلابی و ضد آمریکایی اتخاذ کرد. در واقع بسته شدن تمامی مجاری اعتراضهای مدنی، فقدان عرصه ای برای نقادی و برخورد سرکوب گرانه رژیم پهلوی با نیروهای مخالف خود، جنبش دانشجویی را به مسیر برگزیدن حرکت انقلابی و مبارزه مسلحانه با رژیم سوق داد. به طوریکه در مقطع زمانی ۱٣۴٣ تا ۱٣۵۰، جنبش دانشجویی اصلی ترین پایگاه جذب نیرو و سربازگیری برای حرکتهای چریکی بود.۱۲
در واقع در این دوران جنبش دانشجویی مسیر دموکراتیکی را برای مبارزه با رژیم پهلوی برنگزید، چرا که اساساً نمی توانست چنین کند، به طوری که با غلبه گفتمان استبدادی از سوی حاکمیت و برخورد خشونت بار بااعتراضات دانشجویی، روشنفکری و حزبی، نیروهای میانه رو را نیز به ترک موضع خود وادار نمود. به طوری که می‌توان جمله مهندس بازرگان در دادگاه که «ما آخرین نسلی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه سیاسی برخاسته ایم» را برآمده از روح حاکم بر زمانه بازرگان دانست. ۱٣
دراین دوره حتی اسلام نیز از حالت یک دین سنتی خارج و به طور عمده توسط شریعتی به مکتب اعتراض تبدیل شد و علیرغم آنکه خود وی می گوید من ترجیح می دهم روشنفکران دو یا سه نسل کار کنند و بعد به نتیجه برسند اما اگر در عرض ده سال به نتیجه برسیم باز می گردیم به صدسال عقب تر ....کسانی که به سرعت به نتیجه رسیده اند امتیازات قبل از انقلابشان را هم از دست داده اند . من همه انقلابات زودرس را نفی می کنم اما این اسلام سیاسی تنها یکسال و نیم پس از مرگ او منجر به انقلابی شد که با بسیاری از معضلاتی که او گفته بود همراه بود. ۱۴
در تحلیل چنین فضایی جستجوی مفهومی به نام عرصه عمومی چه بسا بی فایده وموهوم باشد که عنصر خشونت و اعتراضهای انقلابی جایی برای تبیین عرصه عمومی باقی نمی گذاشت.

جنبش دانشجویی بعد از فروپاشی رژیم پهلوی
انقلاب اسلامی ثمره ائتلاف و همسویی چندین جریان متفاوت و بعضاً متضاد بود، نخستین جریان گروههای لیبرال بودند که در امتداد انقلاب مشروطه و محدودسازی قدرت حرکت می کردند و تنها خصلت ضد استبدادی داشته و به دنبال آزادی بودند ،دومین گروه نیروهای چپ مارکسیستی و بخشی از چپ مذهبی بودند که عمده ترین مشکل ایران را استعمار می دانستند و با شعارهای ضد سرمایه داری و ضد استعماری به مخالفت جدی با گروه نخست برآمده و عدالتجوئی را شعار اصلی خود قرار داده بودند و به دنبال نوعی ائتلاف با جریان روحانیت در قالب "خط امام" بودند، سومین جریان نوگرایان مذهبی بودند که عمدتاً متاثر از شریعتی بوده و آزادی و عدالت را شعار اصلی خود قرار داده بودند و بیشتر خطر اصلی رویاروی جامعه را ارتجاع مذهبی دانسته و با آن به رویارویی می پرداختند و نهایتاً چهارمین گروه نیروهای بنیادگرای اسلامی بودند که از پشتوانه طبقات سنتی و بسیج جامعه توده ای بهره مند بودند و بعد از پیروزی انقلاب در سال ۱٣۵۷ این جریان با غلبه بر سایر رقبا به مرور سه گروه نخست را از قدرت به روشهای گوناگون حذف کرد و طرفداران آنها را با مجازاتهایی از مرگ گرفته تا خانه نشینی رویارو ساخت. به این ترتیب بنیادگرایان اسلامی که از پشتوانه سنتی و بسیج توده ای برخوردار بودند طبقات مدرن و نمایندگان آنها را از صحنه قدرت اخراج کردند و گفتمان سنتگرای ایدئولوژیک بر جامعه ایران غلبه کرد.
این گفتمان بازتاب علایق و ارزش های طبقات رو به افول جامعه سنتی بود که در معرض نوسازی و مدرنیزاسیون از بالا قرار گرفته بود و در ‌آن سنت اسلامی به عنوان راه حل برای مسایل جامعه در عصر مدرن به ایدئولوژی تبدیل شد و جهان مدرن و شیوه زندگی دموکراتیک را به عنوان دشمن اصلی خود تعریف کرد.۱۵
توجه به این تحول در بررسی جنبش دانشجویی بعد ازانقلاب بسیار مهم است چرا که جوهره این گفتمان که ضدیت با غرب، مدرنیته غربی، فردگرایی، تجدد، لیبرالیسم و... است۱۶ در تضاد با آن رسالتی است که در جنبش دانشجویی به عنوان عنصری دموکراسی خواه و خواهان ایجاد و گسترش عرصه ای برای رشد خرد انتقادی تعریف کردیم، لذا توجه به این نکته که گفتمان دموکراسی خواهی پس از انقلاب به حاشیه رانده شد و در جریان انقلاب فرهنگی که بدان خواهیم پرداخت با اخراج دانشجویان مخالف از دانشگاه نیز به کلی حذف شد در تبیین عملکرد جنبش دانشجویی بسیار راهگشاست.
چرا که جنبش دانشجویی با ویژگی هایی که برای آن برشمرده شده و با برخورداری از خرد انتقادی در اصطکاک فراوانی با چنین گفتمانی قرار می گیرد. در تاریخ جنبش پس از انقلاب نیز شرح این رویارویی ها است. در ادامه با تفکیک دوره جمهوری اسلامی به ۵ مرحله به بررسی موانعی می پردازیم که بر سر راه جنبش دانشجویی در جهت نیل به اهداف اصیلش بوده است:

۱) مقطع ۶٨-۱٣۵۷
در این دوره ۱۰ ساله پیدا کردن فضای حائلی میان دولت و مردم به نام حوزه عمومی بسیار دشوار است، چرا که منابع مشروعیت حاکمیت در این دوران بر پایه عناصر کاریزماتیک و مذهبی استوار است و گفتمانی سنتگرا را باز تولید می کند که در آن وفاداری، اعتماد و ارادت شخصی و مذهبی به رهبران و ارزش های مقبول آنها اساس کردار سیاسی است، به طریق اولی نقد وا نتقاد واعتراض در چنین فضایی ضد ارزش های انقلابی به شمار می روند؛ با وقوع انقلاب فرهنگی اخراج دانشجویانی که با گفتمان حاکمیت در تضاد بودند و بسته شدن دانشگاه به مدت ٣ سال گسستی بنیادین در سیر تاریخی جنبش دانشجویی در ایران از جانب حاکمیت ایجاد شد. ستاد و تالی تاریخی آن شورای انقلاب فرهنگی به عنوان نهادی برآمده از گفتمان سنتگرای ایدئولوژیک برخوردار از حمایت حاکمیت، قوانین و نهادهایی را به وجود آورد که تا به امروز بر عملکرد جنبش دانشجویی تأثیر گذار بوده است.
بر اثر عملکرد ستاد انقلاب فرهنگی که مشخصاً وظیفه گزینش دانشجو ، استاد و اسلامی کردن دانشگاه را بر عهده داشت۱۷ که چندین هزار دانشجو و استاد که عمدتاً دارای گرایش های سیاسی بودند از دانشگاه اخراج و یا طبق واژه به کار رفته از سوی این ستاد «پاکسازی» شدند و این امر تأثیری ویرانگری بر نظام استادی۱٨ و پیکره جنبش دانشجویی وارد ساخت.
پس از ستاد انقلاب فرهنگی، شورای انقلاب فرهنگی بوجود آمد که براساس مصوبات این شورا تنها دانش آموزی می توانست به دانشگاه راه یابد و در دانشگاه باقی بماند که خالی و عاری از هر گونه جهت گیری سیاسی مخالف تعاریف نه چندان وسیع حاکمیت باشد، محدوده ای که از شعارنویسی تا حمله مسلحانه را مبارزه علیه رژیم تعریف کرده و شرط ورود و بقای افراد به دانشگاه، خارج از این طیف ایستادن بود. امری که باید توسط مراجعی چون وزارت اطلاعات تا گزینش های محلی تأئید و تصویب می شد.

جنبش دانشجویی:
پس از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها بخش عمده دانشجویان و اساتید فعال در دانشگاه که به لحاظ فکری و تشکیلاتی به نیروهای لیبرال، نیروهای چپ مارکسیست و طرفداران نو گرایان دینی بویژه به دکتر علی شریعتی گرایش داشتند از دانشگاه پاکسازی شدند و بدین ترتیب بخش اعظم جنبش دانشجویی دراثر عملکرد حاکمیت در این دوره از بین رفت و تنها بخش کوچکی از آن که اهداف و عملکردش همسو و همراستا با اهداف حاکمیت بود. - دفتر تحکیم وحدت - در دانشگاه باقی ماند و حق داشتن تشکل پیدا کرد.
از بین رفتن جنبش دانشجویی و تقلیل آن به دفتر تحکیم وحدت مسأله مهمی است که باید در ارائه هر گونه تحلیلی از جنبش دانشجویی ایران مد نظر قرار گیرد، چرا که علاوه بر ایجاد خلل در کارکرد صحیح این جنبش، ویژگی هایی را نیز به دفتر تحکیم وحدت تحمیل کرده است به این معنا که هم باعث آسیب پذیر شدن این جنبش، و هم تحمیل شرایطی که بر استراتژی ها و اهداف آن اثر گذار بوده ، شده است.
به دلیل عملکرد حاکمیت در قبال جنبش دانشجویی به ناچار باید با تسامح دفتر تحکیم وحدت را نماینده جنبش دانشجویی در ایران بدانیم.
در این مقطع زمانی همسویی با سیاستهای حاکمیت، مشخصه بارز دفتر تحکیم وحدت است، اما نکته مهم این است که حاکمیت در این زمان طیفی یکدست نیست و دفتر تحکیم جانب آن بخشی از حاکمیت را می گیرد که دارای آرمانهایی چون عدالت خواهی و مبارزه با امپریالیسم است و قرائتشان از اسلام همان قرائت انقلابی و عدالت جویانه نزدیک به روحانیونی چون آقای مطهری است، اما به طور مشخص دموکراسی و لیبرالیسم نه تنها خواسته آنها نبود بلکه حتی آن ها را مفاهیمی ضد انقلابی می دانستند، به طوریکه دولت موقت مهندس بازرگان که دارای مشی لیبرال بود، برنتافتند و یکی از اهداف آنها از تسخیر سفارت آمریکا در سال ۱٣۵٨ براندازی دولت موقت بود.۱۹
دراین دوره مرامنامه تحکیم به نگارش درآمد که اعتقاد به اسلام فقاهتی، حقیقت دانستن انقلاب اسلامی و لزوم صدور چنین حقانیتی به سراسردنیا مشخصه چنین مرامنامه‌ای شد. دفتر تحکیم وحدت در این مرامنامه رسماً خود را حامی و در عین حال تحت حمایت ولی فقیه دانست و تنها آثار متفکرانی را قابل پذیرش دانست که مورد تأیید ولی فقیه باشند. ۲۰
به طور خلاصه می توان گفت در این دوره زمانی به دلیل دخالت دولت و حذف فیزیکی جنبش دانشجویی وایجاد قوانینی برای کنترل آن، مهمترین موانع بر سر راه کارکرد اصیل جنبش دانشجویی بودند و گذشتن از این موانع از هزینه بالای اخراج از دانشگاه برخوردار بود.
انجمن اسلامی نیز در این زمان همسو با نظامی که با بالا بردن هزینه کار سیاسی موفق به سیاست زدایی دانشگاهها شده بود، با پذیرفتن کار ویژه حراستی و گزینشی به این عمل دامن زد.
البته باید مسأله جنگ میان ایران و عراق که به صورت طبیعی فضای هر گونه نقد و اعتراض را در سطح جامعه و دانشگاه از بین برد به مسایل بالا اضافه کرد. این دوره حذف رقیب از صحنه و بیرون راندن آن، به جای تحمل، تساهل، مدارا و گفتگو به صورت اصلی انکار ناپذیر در درون حاکمیت در می آید، مطالباتی چون مشروطه خواهی، دموکراسی، جامعه مدنی،‌عرصه عمومی و انتقاد به معنای نفی هژمونی تجدد ستیز بوده و هزینه زیادی در بردارد. به همین دلیل در این دوره اساساً نمی توان به وجود یک حوزه عمومی هر چند نحیف قائل بود.

۲)سالهای ۷۶-۱٣۶٨
در این دوره موانع ساختاری و قانونی که حاکمیت برای ممانعت از شکل گیری یک جنبش دانشجویی مستقل ایجاد کرده بود همچنان بی تغییر ماندند، اما در ساختار سیاسی کشور تحولاتی ایجاد شد که از درون آن تحولات شرایطی پدید آمد تا دفتر تحکیم وحدت به سمت خاستگاه و سرشت دانشجویی خود حرکت کند.
پایان جنگ ،حذف حضور کاریزماتیک آیت الله خمینی از صحنه سیاسی و ایجاد شکاف میان طبقات سنتی حکومت و کمرنگ شدن عامل بسیج توده ای و تعیین کنندگی آن از جمله مهمترین تحولات این دوره اند.
دراین دوره دایره مشارکت سیاسی نظام، تنگ تر شد و متعاقب آن گروههای بیشتری از این دایره بیرون رانده شدند و گروه حاکم با در دست داشتن تمامی ارکان قدرت، سهیم شدن هیچ گروه دیگری در قدرت را بر نمی تابید و در همین زمان جناح چپ حکومتی به وسیله نظارت استصوابی از راهیابی به مجلس بازماند و مشمول اصل انحصار طلبی سیاسی که خود نیز زمانی متولی آن بود، گردید.
این مسئله فرصتی تاریخی و مجال مناسبی برای شکل گیری حوزه ای برای نقد عملکرد حاکمیت فراهم آورد چرا که جناح چپ مانند گروههایی که در ابتدای انقلاب با برچسب های کمونیست ، ضد انقلابی، منافق و ... به راحتی حذف شدند قابل حذف نبود و در سابقه مبارزاتی و نزدیکی به آیت الله خمینی مشابه رقبای خود و یا حتی برتر از آنها بودند.
انجمن های اسلامی نیز که در همان ابتدای انقلاب مدافع مواضع عدالت جویانه و به تعبیری چپ گرایانه این گروه بود دیگر، عاملی جهت پیشبرد اهداف حاکمیت در دانشگاهها محسوب نمی شد و دقیقاً از همین زمان بحث تکثر تشکلهای دانشجویی و ایجاد تشکلهایی چون جامعه اسلامی و بسیج دانشجویی توسط حاکمیت در دانشگاهها آغاز شد.
در این میان فضای اندکی برای طرح اعتراضاتی به سیاستهای حاکمیت در قالب تریبونهای آزاد ایجاد شد، هر چند که اکثر این مجالس توسط نیروهای حکومتی بر هم زده می شد.
انجمن های اسلامی علاوه بر نزدیکی به خطوط قرمزهای حاکمیت با اقبال به سمت روشنفکران دینی و متفکرانی مثل عبدالکریم سروش به صورت تدریجی تحول خود را آغاز کردند.
در این دوره تمامی قوانینی که فعالیت سیاسی دانشجو را تحدید می کرد همچنان پا بر جا بودوهزینه فعالیت سیاسی همچنان زیاد بود و حذف فیزیکی روشنفکران در همین سالها آغاز شد که سالها بعد وزارت اطلاعات مسئولیت آن را پذیرفت.
دراین دوره بخش کوچکی از مسایلی که تا بیش از آن هرگز مطرح نمی‌شد در تریبونهای دانشجویی مطرح شد و دانشجویان با اتصال به حوزه روشنفکری دینی، در پی ترویج قرائتی متساهل تر از دین برآمدند.
با دقت در مجموعه تحولات رفته بر تحکیم وحدت در آن سالها، می توان ایجاد تغییری مهم را در این تشکل تشخیص داد به این معنا که در این مقطع در میان اعضای دفتر تحکیم وحدت یک گسست معرفتی بوجود آمد. اگر چه این مجموعه به لحاظ سازمانی، مرامنامه ای و تشکیلاتی در تمام این سالهای یکسویه و بی تغییر بود، اما به لحاظ ماهیت و عملکرد دچار دگردیسی اساسی شد و جایگاه خود را از پوزیسیون اندک اندک به سمت منتقد و اپوزیسیون تغییر داد و مقدمات این جهش عمده در دوره ۷۶-۱٣۶٨ فراهم شد، آنها به تدریج از اسلام فقاهتی فاصله گرفتند و با الهام از آرای دکتر سروش به سوی قرائتی انسانی تر از اسلام رفتند.
آنها در این دوره موفق شدند به مسایلی که پیش از آن پذیرش آنها بدیهی بود را نقد کنند.در این دوره شاهد ایجاد عرصه عمومی ضعیفی در دانشگاهها هستیم که متولی اصلی آن دفتر تحکیم وحدت است.

٣)دفتر تحکیم وحدت در سالهای (٨۰-۱٣۷۶)
در سال ۱٣۷۶ انجمن های اسلامی به صورت جدی وارد فعالیت های انتخاباتی شدند و با حمایت از محمد خاتمی یکی از مهمترین عوامل پیروزی وی در انتخابات ریاست جمهوری ۲ خرداد ۱٣۷۶ شدند.
بعد از دوم خرداد دفترتحکیم وحدت، بار دیگر به صورت جدی وارد عرصه کلان سیاسی جامعه شد و به عنوان بزرگترین و متشکل ترین پایگاه خاتمی شروع به فعالیت کرد. در این دوره دفتر تحکیم وحدت همچون سالهای اول پس ازانقلاب، مجال یکه تازی در دانشگاهها را پیدا نمود و همچنان در فعالیتهای خود معطوف به بخشی از حاکمیت بود. با این تفاوت که با نقد گذشته خود و اعمال تساهل و جهت گیری به سوی دموکراسی در عضوگیری توانست به سلایق متفاوت با مرامنامه تحکیم و متعارض با مشی پیشین انجمن های اسلامی اجازه ورود به ساختار این تشکیلات را بدهد و بدین ترتیب پایگاه دانشجویی خود را وسعت بخشد.
در ابتدای استقرار دولت اصلاحات دفتر تحکیم وحدت به عنوان جایگاهی برای آزاد شدن نیروهایی که طی سالیان متمادی بر اثر اعمال فشار حاکمیت در جهت غیرسیاسی نمودن دانشگاه ها در این نهاد انباشته شده بود، توانست به عنوان اهرم فشاری توانمند در جهت واکنش به اقدامات گروههای محافظه کار برعلیه دولت اصلاحات عمل کند.
در واقع جنبش دانشجویی در این دوره به دلیل فقدان مجاری تعریف شده ای که باید از خلال آنها مطالبات سیاسی طرح و پیگیری می شد، محل تجمع تمامی این مطالبات و بیان آن ها شد، به طوریکه اعتصاب، تحصن و راهپیمایی به عنوان ابزارهایی برای فشار به حاکمیت تعریف شدند، با ایجاد آزادی نسبی در دانشگاهها، جو غیرسیاسی حاکم بر دانشگاهها، به سرعت تغییر کرد، دانشجویان با مطالبات جدیدی که قسمت اعظم آن مربوط به همان فضای بسته دوره پیشین بود به تشکل پذیری در انجمن های اسلامی پرداختند و ا نجمن های اسلامی از آن پس محل طرح مباحثی شد که بعضاً در تضاد و تعارض با مرامنامه آن قرار می گرفت.
انجمن های اسلامی به تشکلی برای نقد حکومت دینی، طرح انسداد حکومت اسلامی و به چالش کشیدن مقامات انتصابی و نیز اختیارات ولی فقیه تبدیل شد و به تدریج نسلی در انجمن های اسلامی جای گرفت که سابقه اسلاف خود را نقد و حتی نفی می کرد، به دانشجویان «پیروخط امام» در مورد تسخیر سفارت آمریکا اعتراض می کنند و در مورد برخورد با گروههای سیاسی، اسلاف خود را متهم به سرکوب می کردند.
البته دلیل عمده چنین تحول شگرفی در انجمن های اسلامی را می توان از منظر همان قوانینی که برای غیرسیاسی شدن فضای دانشگاهها به تصویب رسید، بررسی کرد. زمانیکه تمامی مجاری برای تشکل پذیری دانشجویان توسط حاکمیت بسته شده است، از طرفی به علت تغییر زمانه و ایجاد گفتمان های جدید در جامعه مطالبات جدیدی در نسل جوان ایجاد می شود که در تقابل آشکار با تمامی آن قوانین است و دیگر امکان مسکوت ماندنشان وجود ندارد، لاجرم دانشجویان به تشکلی که اندکی با تفکراتشان همسو است روی می آورند و بدین سان انجمن های اسلامی از تشکلی که پیروی از ولی فقیه و پذیرفتن نقش نظارتی وی را بر تشکل خود رسمیت بخشیده بودند ( مطابق با مرامنامه)، به نقد اختیارات وی در حوزه کلان تری می پردازند.
البته وجود چنین پارادوکس مهمی ( تجمع گرایش های متناقض و متفاوت با یکدیگر را در انجمن های اسلامی) چهار سال بعد از خرداد ۱٣۷۶، خود را در قالب انشقاق دفتر تحکیم وحدت علنی ساخت.
درکنار این تفاوت مهمی که انجمن های دهه ٨۰ با اسلاف خود داشتند، هنوز یک ویژگی میان آنها مشترک بود و آن وابستگی این تشکل به بخشی از حاکمیت و عملکرد حزبی انجمن های اسلامی بود.
اما این وابستگی به تدریج کمتر و نهایتاً به جدایی کامل از آنها انجامید،اتفاقی که برای دفتر تحکیم وحدت و جنبش دانشجویی و ساختار سیاسی از اهمیت بسیاری برخوردار است. اما دلایل این گست نیز واجد اهمیت می باشد.
قدرت یافتن انجمن اسلامی و افزایش قدرت تأثیرگذاری آنها در عرصه سیاسی، مسأله ای نبود که از نظر جناح محافظه کار که تنها قوه مجریه را به رقیب واگذار کرده بود دور بماند.
رویکرد این بخش از حاکمیت برای مقابله با انجمن های اسلامی طیفی از خشونت عریان در ۱٨ تیر۱٣۷٨، حبس های طولانی مدت اعضای تحکیم، وادار کردن آنها به اعتراف در مقابل دوربین صدا و سیمای سراسری تا ایجاد انشقاق در این شکل را در بر می گیرد.
واقعه ۱٨ تیر ۱٣۷٨ نمونه بارز اعمال خشونت فیزیکی بر علیه جنبش دانشجویی بود که نیروی انتظامی و تعدادی از نیروهای شبه نظامی به کوی دانشگاه تهران حمله کردند، تعداد زیادی از دانشجویان را مضروب کردند، یک دانشجو نابینا و یک نفر نیز کشته شد.
مسیر رسیدگی به پرونده کوی دانشگاه نیز به گونه ای بود که بیشترین اجحاف ممکن در حق دانشجویان روا داشته شد چرا که از تمامی کسانی که شبانه به خوابگاههای دانشجویی حمله کرده بودند، تنها دو نفر (یکی به جرم تمرد از دستور ما فوق و دیگری به دلیل سرقت یک ریش تراش ) محکوم و بقیه تبرئه شدند، هیچ فرد و یا ارگانی مسوول حمله به کوی دانشگاه و کشته شدن یک دانشجو شناخته نشد و نهایتاً شیرین عبادی و دکتر رهامی وکلای پرونده دانشجویان ممنوع الوکاله و بازداشت شدند.۲۱ و صدها نفر از دانشجویان معترض نسبت به حمله به کوی دانشگاه نیز بازداشت شدند و حتی تا امروز نیز برخی از آنان در زندان هستند. یک سال بعد از حادثه کوی، نشست تحکیم در خرم آباد نیز مورد حمله نیروهای شبه نظامی قرار گرفت.
حمله به کوی دانشگاه تهران و حوادث خرم آباد، رسیدگی تبعیض آمیز دستگاه قضایی به این مسایل، برخوردهای امنیتی و قضایی، احضار و دستگیری دانشجویان، در کنار همه اینها ناتوانی شخص رئیس جمهوری و دیگر نهادهای اصلاح طلب در حمایت از دانشجویان، باعث شد تا آنها دریابند که هزینه فعالیت سیاسی بر ایشان بسیار زیاد است و این مسأله زمینه نوعی ضدانگیزش برای فعالیت سیاسی دانشجویان را فراهم نمود.
بعد از ترور سعید حجاریان، ماجرای کنفرانس برلین و بستن ۱۷ روزنامه در یک روز، وضعیتی خاص در جامعه پدید آمد و اولین جرقه های طرح این سوال که "آیا کلیت نظام اصلاح پذیر است یا خیر؟" در ذهنیت کلی جنبش دانشجویی ایران زده شد.
اما در این زمان همچنان جنبش دانشجویی و دولت اصلاحات در جبهه ای مشترک قرار داشتند و دانشجویان برای آنها همچنان به مثابه کارگزاران اعمال فشار از پایین بر حاکمیت به شمار می رفتند که قدرت امتیازگیری آنها را در چانه زنی با رقیب افزایش می دادند. اصلاح طلبان در این زمان قوه مجریه و اکثریت قوه مقننه و شوراهای اسلامی شهر و روستا را به تصاحب خود در آورده بودند و در حالیکه اعضای انجمنهای اسلامی و روزنامه نگاران اصلاح طلب یکی پس از دیگری به زندانهای طولانی مدت محکوم می شدند، از جانب آنها استراتژی آرامش فعال تبلیغ می شد و دانشجویان را به تندروی و رادیکالیسم متهم می نمودند.
چنین موضع گیری های منجر به نوعی سرخوردگی در دانشجویان شد واین احساس را در میان دانشجویان پدید آورد که سیاستمداران از آنها استفاده ابزاری می کنند.
مقارن با همین زمان نیز می توان اولین نشانه های دو دستگی در دفتر تحکیم وحدت را مشاهده کرد که پیشتر در قالب دو طیف سنتی و مدرن طیف بندی شده بودند.
بدین ترتیب تلاش های اولیه ای که اکنون در مسیر شکل دادن به حوزه عمومی در دانشگاه به چشم می آمد، با چنین سرخوردگی وعدم حمایتی در مسیر سراشیبی وافول قرار گرفت.دانشجویان در حالی حود را در مسیر دستیابی به حوزه عمومی با موانع متعدد وهزینه های فراوان روبرو می دیدند که نمایندگان شان در حاکمیت را- در حالی که با شعار گفت وگو وجامعه مدنی روانه ساختار قدرت شده بودند- حامی خود نمی دیدند. با این حال این اتحادیه راهی را برگزید که نشانه بارز حرکت این تشکل در راستای دموکراسی خواهی و گسترش عرصه عمومی است و آن دوری از قدرت حاکم وفعالیت های معطوف به کسب قدرت بود.

۴) دفتر تحکیم وحدت ۱٣٨۴-۱٣٨۰
مهمترین مشخصه این دوره وقوع انشقاق در دفتر تحکیم وحدت بود که دو دلیل عمده را می توان برای آن برشمرد:
اول اینکه حاکمیت که در گذشته برای مهار و مقابله با انجمن های اسلامی دانشجویان اقدام به تشکل سازی وموازی سازی می نمود، این بار با حمایت صریح از بخشی از بدنه تحکیم زمینه اصلی بروز انشقاق در این تشکیل را فراهم کرد، از طرف دیگر در تمام طول سالهای پس از انقلاب چنین تشکلی با مجوز میزان معین و محدودی که برای فعالیت از جانب حکومت دریافت کرده بود، به دلیل بسته شدن سایر مجراهای قانونی، مأمن طرح اندیشه های متضاد با آنچه که فلسفه وجودیش به شمار می رفت، شد، در نتیجه احتمال انشقاق نیز در آن بالا رفته بود و این اتفاقی بود که در سال ۱٣٨۰ رخ داد.
اقلیتی از انجمنهای اسلامی که بعداً به طیف شیراز تحکیم معروف شدند با برگزاری نشستی رسماً اعلام موجودیت کرد و جالب توجه این بود که آشکارا مورد حمایت بخشهای غیر دموکراتیک حکومت و حتی بخشی از اصلاح طلبان محافظه کار قرار گرفت. در نتیجه دفتر تحکیم وحدت نیز که در انتخابات مجلس ششم، ریاست جمهوری و شوراها فعالانه شرکت نموده بود در آستانه انتخابات هفتم مجلس با طرح این سوال که : «آیا برگزاری صرف انتخابات و شرکت در انتخاباتی که نه حق انتخابات شوندگان برای انتخاب شدن آزاد به رسمیت شناخته می شود و نه حق انتخاب کنندگان برای انتخاب افراد مورد نظرشان از سوی متولیان حکومت پذیرفته می گردد، می تواند در فرآیند تقویت دموکراسی در کشور تأثیر گذار باشد؟۲۲ عملاً با عملکرد حزبی خود وداع کرد.

تغییر گفتمان در انجمن های اسلامی دانشجویان
دانشجویان اما اگرچه از اصلاح طلبان حکومتی ناامید ورویگردان شدند وتا حدودی نیز با سرخوردگی در مسیر حرکت خود مواجه شدند اما به هر حال شعارهایی را در دستور کار خود قرار دادند که زمینه ساز طرح دانشگاه به عنوان مرکزی برای گسترش گفت وگو ونقد حاکمیت بود وصورتی از مباحث مرتبط با حوزه عمومی را به تصویر می کشیدو پس از آن شاهد تحولات عمیقی در پیکره فکری بخش از نیروهای انجمن اسلامی که جوهره اصلاحات را پرسشگری و نقادی می دانستند،هستیم:

۱- اعلام انسداد و بن بست سیاسی در ساختار حاکمیت
اعلام انسداد سیاسی از جانب اکثریت انجمن های اسلامی و عدم اصلاح پذیری حاکمیت از درون، اولین ثمره برخورد قهری حاکمیت با جنبش دانشجویی بود. دفتر تحکیم وحدت که در اثر بسته شدن تمامی مجاری دموکراسی خواهی مهمترین کارگزار پیشبرد اصلاحات حکومتی محسوب می شد در اثر عملکرد حاکمیت، پیشبرد اصلاحات ازدرون حاکمیت را امری بعید اعلام کرد. ۲٣
در همین زمان دفتر تحکیم وحدت نظر خود را درباره قانون اساسی به طور شفاف اعلام می کند و اظهار می دارد: «با نگاهی به قانون اساسی جمهوری اسلامی به خوبی می توان دریافت که این قانون حتی یک قانون مشروطه نیز نبوده و نسبت به آن نیز عقب تر است، اگر در قانون اساسی مشروطه قدرت با رأی و اراده جمهور ملت مشروط و مقید می گردد، در قانون اساسی فعلی این قدرت است که اراده ملت را صحیح، مشروع و قابل اعتنا می یابد، حاکمیت که اجازه دارد هر زمان اراده و رأی مردم را ناصواب تشخیص دهد و به بهانه نامشروع بودن آن را کان لم یکن تلقی کند.۲۴
در هنگام انتخابات دومین دوره شواراها، دفتر تحکیم وحدت ظرفیت اصلاح پذیری نظام را اساساً موردتردید قرار داده و اعلام کرد که مجموعه نظام به هیچ روی حاضر به پذیرش هیچ نیرویی بیرون از خود حتی در بخش های حاشیه ای قدرت نیز نیست...
آنها همچنین تصریح کردند که «خود اصلاحی نظام» با بن بست روبروست، نامه هایی که دفتر تحکیم وحدت به کوفی عنان، رئیس سازمان ملل و سایر مراجع بین المللی نوشتند از منظر چنین دیدگاهی قابل توجیه است، چرا که آنها در داخل کشور مرجعی برای رسیدگی به شکایات خود نمی دیدند.۲۵
شورای نگهبان نیز در انتخابات مجلس هفتم با رد صلاحیت گسترده کاندیداها، انجمن های اسلامی را در اتخاذ مواضع مذکور مصرتر کرد و آنها را به این نتیجه رساند که حکومت حتی ظرفیت پذیرفتن دموکراسی صوری را نیز ندارد، لذا انتخابات مجلس هفتم را نه انتخابی دموکراسی آفرین که انتصابی با جلوه انتخاب، ارزیابی نمودند که نمایانگر پارادوکس اقتدارطلبان در عدم پذیرش واقعی جمهوریت وتأثیر رأی و انتخاب ملت از سویی و تمایل به استفاده از ویترین دموکراسی از سوی دیگر است.۲۶ علاوه بر تحریم انتخابات مجلس هفتم، در هنگام انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری نیز دفتر تحکیم با اعتقاد به انسداد سیاسی حاکم در نظام و نمایشی بودن انتخابات آن را نیز تحریم نموده و شرکت در آن را کمک به نمایش مشروعیت بخشی حاکمیت وتقویت بخش های سلطه غیردموکراتیک بافت قدرت دانست. اعضای تحکیم وحدت حتی حضور شخصیتی غیرمحافظه کار را در مسند ریاست جمهوری، فاقد تأثیر تعیین کننده بر توسعه سیاسی کشور اعلام نمود. ۲۷
بدین سان دفتر تحکیم- طی دو دهه- از تشکلی که زمانی یکی از پایه های مشروعیت بخش نظام به شمار می رفت، به یک گروهمستقل از حاکمیت تبدیل شد که شکل دادن به حوزه عمومی را نیز فارغ از سمت وسوگیریهای ایدئولوژیک تعریف می کردوناامید از حمایت های حکومتی، شعار جامعه مدنی وحوزه عمومی را مستقل از خواست حکومت واصلاح طلبان حکومتی دنبال می کرد.
آنچه از متن بیانیه های دفتر تحکیم در این مقطع زمانی برمی آید حاکی از سرخوردگی وناامیدی نسبت به اوضاع سیاسی و اصلاح حکومت است که خود ناشی از نزدیکی بیش از حد تشکلی دانشجویی و غیرحرفه ای به دنیای سیاست پیشگان کهنه کار بود.
انجمنهای اسلامی دراین بیانیه ها تمامی تلاش خود را در دوره اصلاحات بی ثمر و تکیه بر توهمات ارزیابی می کنند و ریشه مشکل را نه فقط در ناتوانی رئیس جمهور یا اصلاح طلبان که در خود قانون اساسی می جویند.

۲) تجدید نظر نسبت به همراهی با اصلاح طلبان وخاتمی
ناتوانی اصلاح طلبان در پیشبرد دموکراسی، عملکرد وزارت اطلاعات دولت اصلاحات در مواجهه با فعالان دانشجویی، تلاش اصلاح طلبان برای دامن زدن به دو دستگی های دفتر تحکیم، استفاده ابزاری از دانشجویان وتاکید عملی و نظری اصلاح طلبان بر مرزبندی های خودی و غیر خودی و فاصله گرفتن از سایر نیروهای فعال در عرصه سیاسی ایران چون نیروهای ملی، ملی-مذهبی و طرفداران آیت الله منتظری و .... باعث شد تا انجمن های اسلامی مشهور به طیف علامه به طور رسمی و علنی خروج خود را از جبهه دوم خردار اعلام کند.
با وجود مشکلاتی که برای پیشبرد اصلاحات وجود داشت در داخل دانشگاهها با وجود ۵سال از استقرار دولت اصلاحات دفتر تحکیم به عملکرد مشابه هیأت های نظارت بر تشکلهای دانشجویی در دوره اصلاحات با دوره های پیشین پی برد و آن را مورد اعتراض قرار داد و فعالیت هیأت های نظارت را به مانند سدی در برابر فعالیت آزاد و مستقل دانشجویان دانست و اعلام کرد که نظارت قیم مآبانه و غیردموکراتیک بر فعالیت های دانشجویی که از سوی شورای غیرقانونی انقلاب فرهنگی برنامه ریزی گردیده و توسط روسای دانشگاهها در حال اجراست، باعث کم تحرکی دانشجویان و بوجود آمدن قید وبندهای فراوان برای آنان گردیده است. ۲٨
به این ترتیب دفتر تحکیم از جبهه دوم خرداد خارج شد، زیرا معتقد بود که این جبهه نمی تواند جنبش اجتماعی مردم را نمایندگی کند. در این راستا حضور وعضویت درجبهه ای که بی توجه به تقویت وگسترش جامعه مدنی، کارکرد صرف معطوف به قدرت داشته باشد، نمی توانست در راستای تقویت وگسترش جامعه مدنی وعرصه عمومی مد نظر دانشجویان باشد.
در کنار نامیدی از اصلاح طلبان نیز برخورد با دانشجویان و عدم تحمل آنها تا آنجا استمرار پیدا کرد که دانشجویان نه تنها از اصلاح طلبان که از شخص محمد خاتمی به عنوان نماد اصلاحات نیز نا امید شدند و وی را رئیس جمهوری دانسته که در روندی فرسایشی و تدریجی استحاله شده بود.۲۹
البته عملکرد دولت خاتمی، مهمترین عامل اتخاذ چنین مواضعی در دفتر تحکیم و حدت بود. به طور مثال وزارت اطلاعات این دولت در آستانه انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری افرادی را که از تحریم انتخابات سخن می گفتند، برانداز دانست. در حالیکه اگر شرکت در انتخابات حق شهروندان باشد و نه تکلیف آنان؛ به طور قطع شرکت نکردن نیز جزء حقوق آنها به شمار می رود و عدم شرکت در انتخابات منطقاً به معنای اقدام به براندازی نیست.همچنین وزارت اطلاعات و وزارت علوم تحت امر رئیس جمهور اینک تبدیل به مهمترین عوامل سرکوب فعالیتهای دانشجوئی شده بودند.آقای خاتمی نیز روز به روز از آرمانهاوشعارهایی که در راستای تحقق آزادی وجامعه مدنی وتوسعه سیاسی مطرح کرده بود، عدول کردکه منجر به اتحاذ نگاه انتقادی بسیار جدی نسبت به عملکرد آقای خاتمی شد.

٣) تجدید نظر در عملکرد حزبی و اتخاذ استراتژی دوری از حاکمیت و نقد قدرت:
بعد از خرداد ۱٣۷۶، انجمن های اسلامی با عملکردی مشابه یک حزب سیاسی شروع به فعالیت سیاسی نمودند وفعالانه در انتخابات های مختلف شرکت جسته و وارد ساختار حکومتی شدند. اما پس از تحولاتی که بدان اشاره شد انجمنهای اسلامی در چنین رویکردی تجدید نظر کرده و فعالیت در عرصه مدنی و حوزه عمومی را به عنوان سرفصل فعالیتهای خود معرفی کردند.
از این پس نزدیکی به قدرت چنان بار منفی در بیانیه ها و اظهارات اعضای تحکیم پیدا کرد که از آن به عنوان بزرگترین خطای راهبردی خود نام می بردند و از اینکه زمانی دفتر تحکیم وحدت سکوی پرتاب برای رسیدن به صندلی های دلچسب قدرت و پلکان ترقی به سمت پست های رابطه مند حکومت شده، ابراز تأسف کردند٣۰و اعلام کردند که:
حضور دانشجویان در صحنه ی سیاسی کشور، آرمان گرایانه است و نه سهم طلبانه و چنین موضعی را در انتخابات نهم ریاست جمهوری نیز تکرار نمودند.
البته این مسأله که دانشجویان احساس می کردند مورد استفاده ابزاری قرار گرفته اند بیشتر از آنکه خواست احزاب باشد، طبیعت رویکرد نزدیکی به قدرت حکومتی بود.
چرا که جنبش دانشجویی وقتی که حرکت معطوف به تصاحب قدرت را در پیش می گیرد به ناچار باید با احزاب و گروههای سیاسی که صاحب قدرت یا در تلاش برای رسیدن به قدرت هستند پیوندهای ارگانیکی برقرار سازد، برقراری این پیوندها به دنبال خود الزام دیگری نیز می آورد و آن تبعیت از قواعد خاص بازیهای حرفه ای در عرصه سیاست است. اما توجه به این نکته ضروریست که اعضای تشکلهای دانشجویی حداکثر در دوران دانشجویی خود امکان حضور در تشکلها را دارند، لذا هیچ گاه دارای یک مرکزیت و بدنه حرفه ای در حوزه سیاست نمی شوند.
در نقطه مقابل احزاب سیاسی غالباً دارای ثبات و استحکام بوده و بویژه هسته مرکزی آنها حالت سخت و ثابتی به خود می گیرد، در نتیجه در یک بازی حرفه ای برای کسب قدرت، همواره احزاب سیاسی در این زمینه خبره ترند و اگر بخشی از قدرت را هم در تصاحب داشته باشند، نبض قضایا و رهبری عملیات را در دست خواهند داشت و وقتی تشکلهای دانشجویی طالب قدرت شوند، چاره ای جز این نخواهند داشت که به عنوان زیرمجموعه و تابعی از این ا حزاب، به حرکت خود ادامه دهند پس طبیعی می نماید که در این فرآیند از تشکلهای دانشجویی به عنوان ابزاری کارآمد جهت فشار بر رقبا و یا کسب مشروعیت استفاده گردد.

- دوری از قدرت حاکمیت
پس از شرح مهمترین موانعی که بر سر راه موجودیت جنبش دانشجویی ایران که در طول تاریخ جمهوری اسلامی و دفتر تحکیم وحدت خلاصه شده بود لازم است به این نکته مهم اشاره شود که دفتر تحکیم پس از تشخیص انسداد سیاسی در ساختار حاکمیت و عدم اصلاح پذیری آن در درون، راهی را برگزید که نشانه بارز حرکت این تشکل در راستای دموکراسی خواهی و گسترش عرصه عمومی است و آن دوری از قدرت حاکم ‌بود که البته مفهوم دوری از قدرت در این راه حل محتاج تبیین بیشتری است. درباره این رویکرد در قطعنامه پایان اردوی سالانه تحکیم در دانشگاه شهید بهشتی اینگونه آمده است:
گزینه ی استقلال از حاکمیت وانتقاد از قدرت یک انتخاب استراتژیک از سوی جریان دانشجویی کشور و برآمده از تحلیل شرایط عینی و بررسی جایگاه فعلی جریان دانشجویی کشور است و با آگاهی و علم نسبت به مشکلات پیش رو انتخاب شده است، در این بیانیه با تأکید بر ایفای کارکرد روشنفکرانه و دوری گزیدن از فعالیتهای شبه حزبی تأکید شده:
جریان دانشجویی با نقد عملکرد سالیان اخیر خود، کارکرد بازوی حاکمیت یا بازوی احزاب در دانشگاه را نه زیبنده ی خود می داند و نه منشأ اثر در مبارزات اجتماعی، لذا با تأکید بر گزینه ی جنبشی در مقابل گزینه ی حزبی، به فعالیت خود در حوزه ی جامعه ی مدنی ادامه می دهیم و خواسته های سیاسی، صنفی ویژه ی خود را پی گیری می نماییم و از همین منظر به نقد دلسوزانه ی حاکمیت بر مبنای آزادی، عدالت و منافع ملی می پردازیم. البته تأکید می کنیم استقلال از قدرت و نقد حاکمیت به معنای نفی حکومت و رویارویی با نظام نیست، دانشجویان به عنوان وجدان بیدار جامعه ی ما با نقد مداوم قدرت تلاش می کنند تا زاویه موجود میان سیاست های حاکمیت و آرمان های آزادی، عدالت و منافع ملی را کاهش دهند و طبیعی است هر کجا عملکرد قدرت و یا بخش هایی از آن هم سو با این آرمان های انسانی ببینیم به تأیید و تقویت آن عمل خواهیم پرداخت.
از آنجا که تز دوری از قدرت و مبارزه برای استقلال کامل جنبش دانشجوئی تا به امروز نیز استراتژی اساسی انجمن های اسلامی است توضیح بیشتر درباره آن را در انتهای بخش بعدی خواهد آمد.
از این رو اتخاذ کارکرد حزبی در تناقض با ویژگیهای دانشجویی و حوزه عمومی است ودر نتیجه دوری گرفتن از فعالیتهای حزبی ، مباحث مربوط به علایق عمومی و منافع ملی در اولویت قرار گرفت.

۵)جنبش دانشجویی از سال ۱٣٨۴ تاکنون:
پس از انتخابات مجلس هفتم واخراج اصلاح طلبان با ابزارنظارت استصوابی و متعاقب آن انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری و روی کار آمدن محمود احمدی نژاد بار دیگر همانند سالهای ۱٣۶٨ تا ۱٣۷۶ تمامی مصادر قدرت به دست جناح سنتی ومحافظه کار حاکمیت افتاد. در این دوره حجم فشارها بر جنبش دانشجویی افزایش یافت و در اقدامی مشابه انقلاب فرهنگی، از ورود دانشجویان فعال سیاسی به دانشگاه در مقاطع بالاتر تحصیلی ممانعت به عمل آمد و تعدادی از دانشجویان به صورت آشکار از حق ادامه تحصیل محروم شدند و همانند انقلاب فرهنگی تعدادی از اساتید دانشگاه به اجبار بازنشسته شدند، اعمال فشار دولت از طریق آیین نامه تشکلها، بر انجمن های اسلامی فزونی گرفت و مسیر تحول حکومت باردیگر به نقطه آغازین خود بازگشت.
دکتر حسین بشیریه آنچه در طی عمر جمهوری اسلامی در حال وقوع بوده است گذار از دولت ایدئولوژیک سالهای اولیه انقلاب به دموکراسی صوری و سپس به سوی نوعی شبه دموکراسی می داند٣۱ که از سال ۱٣٨۴ شاهد بازگشت به مدل دیگری از حکومت ایدئولوژیک بوده ایم.
با روی کار آمدن دولت جدید و تغییر اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت تغییر عمده ای در مناسبات دانشگاه و حکومت ایجاد نشد و از همین رو فشار بر دانشجویان نیز افزایش یافت. تداوم فشار بر دفتر تحکیم و ممانعت از برگزاری برنامه های آن در دانشگاه، بازنشسته کردن اساتید و بازگشت دوباره گزینش مقطع کارشناسی ارشد و ممانعت از ثبت نام ۲۱ نفر از فعالان منتقد دانشجوئی سالهای گذشته و اخذ تعهد از تعداد بسیار بیشتری از آنان مبنی بر خودداری از فعالیت منتقدانه در دانشگاه و محرومیت قطعی وموقت تعداد زیادی از دانشجویان فعال در دانشگاهها از جمله این محدودیتهاست.
در مقابل دانشجویان نیز بویژه در آستانه ۱۶ آذر ٨۵ به شدت به مقابله با دولت پرداختند به طوری که برای اولین بار پس از روی کار آمدن دولت جدید و حتی نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، دانشجویان در دانشگاه امیرکبیر(پلی تکنیک ) تهران تصویر رئیس جمهور را در مقابل چشمان وی به آتش کشیده و شعارهای تندی راعلیه او و نهادهایی که از نظر آنان استبدادی است مطرح کردند، در بیانیه شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در این مورد آمده است:
در عرصه آزادی بیان، مطبوعات مستقل توقیف و سایتهای فراوانی مسدود گشته است و بسیاری از احزاب بزرگ کشور فاقد نشریه می باشند، بسیاری از خبرنگاران و روزنامه نگاران محاکمه و راهی زندان شدند، فشارها بر فعالان سیاسی، فرهنگی و مدنی دگر اندیش افزایش یافت و تشکلهای سیاسی و صنفی با مشکلات فراوانی رو به رو گشتند. در عرصه اقتصادی جز انبوه شعارهای عوامفریبانه و وعده های دور از واقعیت در تبلیغات ریاست جمهوری تا مصوبات بدون ضمانت در سفرهای استانی، طرحهای غیر کارشناسانه وتورم و بیکاری افسار گسیخته چیزی را شاهد نبوده ایم، طرحهای دولت هم بی شک ضربه های سنگینی به ساختار اقتصادی کشور وارد نمود، در عرصه سیاست خارجی در سایه ماجراجوییها و بی درایتی های دولت نهم، کشور در آستانه تحریمهای بین المللی قرار گرفته است و ضربات فراوانی به منافع ملی وارد آمده است. و در یک کلام همه طعم تلخ مهروزی دولت نهم را چشیدند و کشور نه تنها قدمی در مسیر پیشرفت و توسعه به پیش نرفت بلکه بسیاری از دستاوردهای گذشته نیز در سایه بی تدبیری مدیران ناکارآمد دولت نهم بر باد رفت و این چنین است که دانشجویان امروز مخالفت خود با سیاستهای دولت نهم را با صدای رسا اعلام می نمایند. ٣۲
این دوره از فعالیت جنبش دانشجوئی اگر چه با دوره پیش شباهتهای زیادی دارد اما میزان محدودیتهای اعمال شده بر آن بسیار بیشتر از دوران قبل است و همینطور در این دوره به طور مشخص مفهوم حوزه عمومی وارد ادبیات جنبش دانشجوئی می شود و به تحولات نسلی دانشجویان و تغییر مطالبات آنان توجه می شود.
برون رفت جنبش دانشجویی در این زمان همچون دوره قبلی تاکید بر استراتژی دوری از قدرت و پایبندی برلوازم عملی چنین رویکردی است . با تدقیق در مفهوم دوری از قدرت می توان به ارائه راهکارهای مناسبی برای برون رفت جنبش دانشجویی از وضعیت فعلی پرداخت، نکته مهمی که در شرح دوری از قدرت حاکمیت باید روشن شود این است که دوری از قدرت به معنای دوری از سیاست نیست بلکه به معنای تغییر نگاه جنبش دانشجویی به قدرت است.
جنبش دانشجویی از آنجا که سرمایه اش، نیروی فکری، قدرت اندیشه و شجاعت انتقاد و اعتراض است باید مجموعه تحرکاتش را نیز با این توانایی ها هماهنگ کند و با کارکرد شبه حزبی و ورود به درون حاکمیت و تصرف قدرت وداع کند. دوری از قدرت در واقع به معنای گام اصلی در نیل به خواست دموکراتیک جنبش دانشجوئی است .
دوری از قدرت به معنای انفعال و بی توجهی به قدرت از جانب دانشجویان نیست چرا که جامعه بدون قدرت اساساً متصور نیست و هر جا قدرت وجود دارد مقاومت نیز وجود دارد.
آنچه که در دفتر تحکیم رخ داده است تغییر در مشی حزبی و داشتن نگاهی چونان احزاب به قدرت است. نگاهی که به دنبال کسب و تصرف قدرت است.
در حالیکه جنبش دانشجویی به اقتضای ویژگی های ذاتی خود و تجربه تاریخیش تصمیم به ترک این عرصه گرفته است.
البته نباید این رویکرد را گزینشی، انفعالی و ناشی از اخراج جنبش دانشجویی از عرصه قدرت تلقی کرد، چرا که افزایش فشارها و هزینه ها، زندانی شدن فعالین دانشجویی، محرومیت از تحصیل و نبودن مجرایی رسمی برای انتقاد و اعتراض در طبیعی ترین حالت می توانست دانشجویان را به اتخاد مشی انقلابی و خشونت بار سوق دهد اما جنبش دانشجویی با اتخاذ پروژه نقد قدرت، مدنی ترین راه در فضایی غیرمدنی برگزیده است. کانون منازعه سیاسی برای جنبش دانشجویی اینک نه حکومت و قدرت حکومتی بلکه نقد تأثیرات این قدرت در عرصه اجتماعی است.
با این روش جنبش دانشجویی با به نقد کشیدن تمامی حوزه هایی که قدرت حکومتی، ایجاد نابرابری و شکاف کرده است،(مانند نابرابری های جنسیتی، قومیتی و طبقاتی و ... که تاکنون از آن غافل بوده است) فراروی خود قرار داده است.
تجربه ۱۰۰ سال اخیر و شکست پروژه اصلاحات از درون حکومت جنبش دانشجویی را به جستجوی ریشه مشکل در میان جامعه و نقد آن بخش از سازوکارهایی که همواره استبداد را در هر شیوه حکومتی در ایران باز تولیدمی کند متوجه ساخته است.جنبش دانشجوئی با اعتقاد به منطق مکالمه هم چنان از هرگونه خشونت پرهیز می کند . اعتراض به سیاستهای سرکوبگرانه به معنای دفاع از روشهای خشن نیست . خشونت را در انحصار دولت باقی می گذاریم سلاح ما منطق و خردورزی انتقادی است و همواره آماده گفتگو است.
در بخش بعد با توجه به این مسأله به ارائه راهکارهایی برای برون رفت از فضای فعلی پرداخته ایم.

راهکارهای پیش روی جنبش دانشجویی:
یکی از مهمترین اقداماتی که استراتژی فعالیت در عرصه عمومی ایجاب می کند فراهم نمودن فضای جدی برای گفتگو در مورد موضوعات مورد علاقه یا مورد نیاز دانشجویان و طرح مسائل و مشکلات جامعه در دانشگاه و گسترش این فضا به عرصه عمومی جامعه می باشد، یکی از موضوعات مورد بحث در جریان دانشجوئی در سالیان اخیر نقد حکومت است و این موضوع بیش از هر جا در درون دانشگاه مورد بحث و مداقه قرار گرفته است و همچنان می توان این موضوع را به گفتگو گذارد.

۱-نقادی حکومت
این موضوع را از دو زاویه می توان به بحث گذارد:

۱-۱ نقد تئوریک حکومت:
منظور از نقد تئوریک حکومت نقد اندیشه هایی است که به انحصار قدرت در یک قشر، صنف و یا ایدئولوژی خاص باور دارند و حق ویژه حکومت را برای صنفی خاص به رسمیت شناخته و یا باعث نهادینه شدن و قوام یافتن استبداد می شوند و بر این اساس بخش زیادی از جامعه را از مشارکت در قدرت باز می دارند و قدرت را در بخش کوچکی از جامعه منحصر می کنند. اگر چه سالیان اخیر در این زمینه مباحث فراوانی مطرح شده است، اما همچنان این موضوع با توجه به وضعیت سیاسی جامعه از اهمیت زیادی برخوردار است و جریان دانشجویی در این زمینه می تواند نقش آفرینی نماید. نقد اندیشه ها و تئوری های بنیادین حکومت بر مبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر و تأکید بر برابری انسانها بویژه برابری آنها در زمینه حقوق سیاسی و مشارکت در تصمیم گیریها و نقد اندیشه هایی که با تکیه بر ایدئولوژی و یا قرائتی از دین با درجه بندی کردن انسانها تنها برای بخش کوچکی از آنها فعالیت و مشارکت سیاسی قائل می باشند و اکثر جامعه را از حقوق شهروندی خود مانند آزادی بیان، آزادی عقیده، آزادی احزاب و آزادی تشکل و تجمع محروم می نماید. در این زمینه فعالین دانشجویی می توانند با کمک از جریان های روشنفکری عرفی و دینی و ایجاد زمینه برای طرح مجدد نظریه های مترقی از دین زمینه را برای نقد این دیدگاهها و نفی حق ویژه برای هر کس یا هر گروهی فراهم نمایند و این موضوعات را تبدیل به موضوع گفتگو درعرصه عمومی نماید، به این صورت که ابتدا این بحث را در دانشگاه و پس از آن در درون جامعه مطرح نماید طبیعتاً این بحث میتواند دانشجویان با گرایشهای مختلف را در برگیرد.سه موضوع عمده ای که در این زمینه لازم است به آن پرداخته شود عبارتند از :
الف) دولت دموکراتیک/دموکراسی لیبرالی.
ب) سکولاریسم.
پ)رابطه آزادی و برابری

۲-۱- نقد کارکردی حکومت:
هر حکومتی حداقلی از کارآمدی را باید دارا باشد و وظایفی نسبت به شهروندان خود دارد. تأمین حداقلی از رفاه و معیشت، عدالت و رعایت حقوق شهروندی جزء این وظایف حکومت نسبت به شهروندان است و شهروندان فارغ از انتقادات و مخالفتهایی که با بنیان های نظری و سیاستهای عملی حکومت دارند می توانند به طرح مطالبات خود بپردازند و خواهان به رسمیت شناختن این مطالبات شوند و در صورت ناکارآمدی و عدم پاسخگویی می توان از این زاویه به نقد حکومت پرداخت و نسبت آن را با وظایفی ذاتی آن مورد پرسش قرار داد. تکیه بر حقوق اجتماعی و شهروندی و مطالبه آن از حکومت، جدای از اینکه چه فرد یا جناحی در موقعیت حاکم قرار گرفته است می تواند یکی از ارکان استراتژی آتی فعالین دانشجویی باشد. مهمترین این حقوق برخورداری از کار و شغل مناسب، رفاه نسبی برای عموم، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب، حقوق زنان و حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی است، از سوی دیگر نقد طبقاتی جامعه وحکومت به ویژه با توجه به عوامفریبی های صورت گرفته در این زمینه می تواند بسیار مهم باشد. نقد سیاستهای دولت جدید با تکیه بر شعار محوری آن یعنی مبارزه با فقر و فساد و تبعیض بسیار می تواند راهگشا باشد. یکی از نقاط ضعف جریان اصلاح طلبی و ازجمله جریان دانشجویی از دست دادن موضع و جهت گیری طبقاتی خود بود و همین امر نیز مانع از ارتباط آن با لایه های زیرین جامعه شد. تکیه بر مسایل و مشکلات اقتصادی مردم و نقد دولت جدید از زاویه فقر، فساد و تبعیض بسیار مهم است.دو موضوع اصلی که درینجا می توان مطرح کرد برابری(عدالت) اجتماعی و رابطه سوسیالیسم با لیبرالیسم با توجه به ساختار طبقاتی جامعه ایران است.

۲- ارتباط همراه با استقلال جریان دانشجویی از احزاب و جریانهای سیاسی کشور:
رابطه جریان دانشجویی با احزاب وجریانهای سیاسی کشور همواره از مسایل مهمی بوده که باید در مورد آن با دقت و آینده نگری تصمیم گرفت، بویژه اینکه همواره در جریانها و احزاب مختلف این تمایل وجود داشته است که جریان دانشجویی را تبدیل به شاخه دانشجویی خود نمایند واز سوی دیگر جریان دانشجویی نیز بعضاً تصور کرده است که می تواند حزبی در کنار سایر احزاب باشد و از این زاویه به دوستی و یا خصومت با سایراحزاب پرداخته است، جریان دانشجویی می تواند با انجام کار ویژه های خود زمینه را برای طرح مباحث سیاسی مهم کشور در دانشگاه و طرح نظرات احزابی که تریبونی در اختیار ندارند فراهم نماید و حتی در زمینه مباحث و برنامه هایی که در راستای آزادی و منافع ملی تعریف می گردد به همکاری مقطعی و موردی با احزاب وجریانهای مختلف بپردازد و در عین حال با حفظ استقلال خود همواره بتواند نقش منتقد احزاب و جریانهای سیاسی مختلف در کشور اعم از اپوزیسیون و پوزیسیون را ایفا نماید و این واقعیت که جریان دانشجویی جریانی سیال است و مرتب در حال نو شدن و تغییر مطالبات می باشد طبیعتاً چنین جریانی نمی تواند و نباید وارد ائتلافهای دراز مدت با احزاب و جریانات مختلف گردد، خروج دفتر تحکیم وحدت از گروههای «پیرو خط امام» و «جبهه دوم خرداد» بر اساس چنین نگرشی صورت پذیرفت و به همین دلیل دفتر تحکیم وحدت نمی تواند وارد ائتلافها و جبهه های جدید که نگاه معطوف به کسب قدرت دارند شود و جریانات و جبهه های در حال شکل گیری نیز نباید جریان دانشجویی را به عنوان شاخه دانشجویی خود تصور کنند، استقلال جریان دانشجویی در دراز مدت به نفع کلیت جریان تحول طلبی در کشور خواهد بود شکل گیری رابطه انتقادی دو سویه می تواند در دراز مدت به نفع کلیت جریان دموکراسی خواهی درکشور باشد و بر این اساس جریان دانشجویی نیز نباید خود را بی نیاز از ارتباط با سایر جریانات تحول خواه و بویژه نسلهای پیشین مبارز در کشور تلقی کند، جریان دانشجویی باید از نقد خود توسط سایر جریانات و همینطور همکاری های موردی و معین و زمانمند در عین تأکید بر استقلال خود استقبال نماید.

٣- بازگشت به دانشگاه و پیوند با بدنه دانشجویی:
مهمترین بخش استراتژی جریان دانشجویی در دوره آتی بازگشت به دانشگاه و بازسازی مجدد جریان دانشجویی است، در عرصه دانشگاه نیاز به نوسازی و تعریف مجدد از کارکرد جریان دانشجویی و همینطور تلاش برای رفع نقصانها و موانع فعالیت بسیار ضروری است.بنابراین هر نوع برنامه تشکیلاتی در درون دانشگاهها باید معطوف به خواست و مطالبه دانشجویان و بر مبنای ذائقه عمومی دانشجویان تنظیم شود که بتواند از حمایت و همراهی دانشجویی برخوردار باشد و باید برای حل بحرانها راهکاری بیابد. برای حل و یا حداقل کاهش این بحرانها می توان اقدامات ذیل را انجام داد:

۱- اعتماد سازی مجدد بین رأس و بدنه دانشجویی:
در سالیان اخیر فاصله بین بدنه و رأس دفتر تحکیم به دلیل فشار اعمال شده و عدم صدور مجوز به نشستهای منتقدانه و مشکلات موجود در اساسنامه دفتر تحکیم و همینطور بن بست استراتژیک موجود در جریان تحول طلبی افزایش یافته است و این وضعیت البته در درون انجمنها نیز وجود دارد و انجمن ها از بدنه دانشجویی کشور فاصله گرفته اند. مهمترین دلیل این امر بی توجهی به تغییرات جدی بوجود آمده در بافت و فضای دانشجویی کشور است. بنابراین لازم است انجمن های اسلامی در پیگیری برنامه هایشان برای ترمیم رابطه میان رأس و بدنه دانشجویی به متناسب سازی الویت هایشان با خواست بدنه دانشجویی بپردازند در این راستا دفتر تحکیم وحدت برای ترمیم رابطه خود باید به فکر اعتمادسازی مجدد باشند، این امر هم شامل رابطه شورای مرکزی اتحادیه وشورای عمومی و هم در درون دانشگاهها بین انجمنها ودانشجویان است باید دنبال شود و برای این امر اقدامات ذیل را می توان انجام داد:

۱-۱- اصلاح اساسنامه دفتر تحکیم وحدت:
اساسنامه فعلی دفتر تحکیم محصول دورانی است که این اتحادیه دانشجویی به عنوان نماینده حاکمیت در درون دانشگاه از امکانات بسیار گسترده ای برخوردار بوده و می توانسته هر ماه با هزینه های گزاف جلسات خود را برگزار کند. اینک که جایگاه تحکیم از موضع درون حاکمیت به اپوزیسیون تغییر یافته است، طبیعی است که به لحاظ دسترسی به امکانات در محدودیت باشد. علاوه بر محدودیتهایی که در نتیجه تحرکات منتقدانه و ایفای کارکرد دانشجویی بر جریان دانشجویی حاکم شده با توجه به گسترده شدن تحکیم و تنوع آرا و عقاید، سیستم متمرکز فعلی پاسخگوی نیازهای اتحادیه نیست و تعبیه یک سیستم غیر متمرکز کارایی بیشتری خواهد داشت. تعویق اصلاح اساسنامه بیش از این برای مجموعه بسیار زیانبار خواهد بود و باید برای این امر به سرعت اقدام شود. می توان با اصلاح اساسنامه و تقسیم شورای عمومی به مناطق مختلف همانند مدل کنونی شورای تهران تحکیم، (که در آن انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه‌های شهر تهران جلسات منظم ومستمری با هم دارند) شوراهایی در مناطق مختلف کشوری برای تحکیم تشکیل داد و امکان گفتگوی مستمر در مجموعه را فراهم کرد و با این اقدام زمینه جوشش و احیای مجدد جریان دانشجویی در دانشگاهها فراهم می گردد.البته لازم است قواعد مشخص و تعریف شده ای برای ارتباط مجموعه های مختلف با یکدیگر و همینطور ارتباط شوراهای مختلف با شورای مرکزی تنظیم گردد. همچنین این اساسنامه متناسب با ایجاد فضای گفتگو در درون جامعه و دانشگاه نمی باشد و اگر تحکیم بخواهد در نقش کارگزار عرصه عمومی ظاهر شود نیاز به بازنگری در اساسنامه خود و ساختار تشکیلاتیش دارد. ساختار جدید باید متناسب با کارکرد جدید این نهاد باشد و گفتگو در درون آن را تسهیل کند و همینطور مبنای تصمیمات را بر نتایج فرایند گفتگو بگذارد هر چند که ممکن است اقدام به تغییر اساسنامه خطراتی را برای مجموعه در بر داشته باشد.

۱-۲- توجه به عنصر جنسیت در دانشگاهها و تعداد رو به افزایش دختران در دانشگاهها:
همانگونه که در بیانیه آغاز به کار کمیسیون دفاع از حقوق زنان دفتر تحکیم وحدت ذکر شده است ضرورت توجه به این واقعیت امروز در دانشگاهها که روز به روز درصد دانشجویان دختر افزایش می یابد، باید این عنصر بدون تردید در برنامه ها و سیاستگذاری های مجموعه لحاظ شود. تلاش برای جذب دانشجویان دختر می تواند به افزایش توان مجموعه منجر شود و برای این امر باید اولویت های دانشجویان دختر در دانشگاه را تشخیص داد وبا وارد کردن آن‌ها در برنامه ها، اعتماد آنها را جلب کرد. حضور دختران دانشجو در شورای مرکزی انجمن ها و دفتر تحکیم می تواند در این راستا بسیار موثر باشد. همچنین نقد فرهنگ مردسالاری در جامعه، نابرابری زنان و مردان در قوانین کشور، موانع ایدئولوژیک موجود بر سر دستیابی زنان به حقوق خود و دفاع از آزادی انتخاب پوشش می تواند تأثیر زیادی بر رویکرد دختران دانشجو به سوی مجموعه داشته باشد. زنان باید احساس کنند که مطالبات و خواسته های آنان در مجموعه از اهمیت مناسبی برخوردار است، همچنین باید در نظرگرفت اکثر دانشجویان و دانشجویان و بویژه دختر توان پرداخت هزینه ای سنگین از قبیل زندان و محرومیت تحصیلی را ندارند. اگر گسترده شدن مجموعه وافزایش توان آن را به عنوان یک هدف مهم بپذیریم باید در نظر داشته باشیم برنامه ها را طوری تنظیم کنیم که درصد بیشتری از دانشجویان رادر بر گیرد. بویژه اینکه حوزه زنان به لحاظ نظری یکی از حوزه های مورد توجه در جامعه ایران است.

۱-۲- توجه به مطالبات صنفی دانشجویان و تلاش در جهت استقلال دانشگاه:
یکی از خطاهای راهبردی جریان دانشجویی که به دلیل نزدیکی آن با قدرت حاکم رخ داد، غفلت کردن از مطالبات صنفی دانشجویان بود. غفلت از پیگیری مطالبات صنفی دانشجویان به ویژه پس از روی کار آمدن دولت آقای خاتمی، به دلیل همدلی انجمنها با دولت و این تصور که طرح مطالبات صنفی به تضعیف دولت منجر خواهد شد، به وجود آمد و آرام آرام مطالبات صنفی دانشجویان فراموش شد به گونه ای که پیگیری امور صنفی را به شوراهای صنفی واگذار کردند. پس از اینکه تحکیم رویکرد انتقادی نیز نسبت به اصلاح طلبان پیدا کرد هرگز تلاش نکرد به مطالبات صنفی دانشجویان بپردازد ومعمولاً بسیار کل نگر بوده و معضلات عمده نظام را نقد کرده است و مطالبات خرد موجود در دانشگاه که اتفاقاً برای دانشجویان از جذابیت و اهمیت زیادی برخورداراست راکم اهمیت تلقی کرده،استقلال دانشگاهها از حاکمیت و به خصوص دفاع از اداره دموکراتیک دانشگاهها توسط دانشجویان و اساتید با توجه به اینکه دانشگاه بالذات محل عرصه عمومی است هم به دلیل مرجعیت نسبی دانشگاه در ایران و هم به دلیل تمرینی مدنی و دموکراتیک بایستی در سر لوحه فعالیت های دانشجویی قرار گیرد. استقلال دانشگاه ها در جهت عدم وابستگی مراکز دانشگاهی به حاکمیت و با شیوه دموکراتیک و از طریق مشارکت نمودن بیشتر اساتید و دانشجویان در تصمیم گیری های مربوط به دانشگاه و تضمین روند اداره دموکراتیک دانشگاهها عملی می باشد، در نتیجه دانشگاه مستقل است حق تحصیل و آموزش آزاد و برابر و آزادی آکادمیک در دانشگاه به رسمیت شناخته می شود.در این خصوص نیاز به همکاری بیشتر و ارتباط جدی‌تر میان دانشجویان و اساتید به خصوص تشکل های استادی و دانشجویی هستیم که می توانند در این خصوص همکاری مشترکی را در راستای استقلال دانشگاه داشته باشند. جریان دانشجویی باید برای اعتماد سازی مجدد و پرداختن به مسایل عینی و روزمره، دفاع از حقوق صنفی دانشجویان را در اولویت برنامه های خود بگذارد. باید از وسوسه انجام کارهای پر سر وصدا و کلان دوری کرد و برای نزدیکی با دانشجویان مسایل صنفی دانشجویان را در اولویت قرار داد. این امر به افزایش فوق العاده توان مجموعه منجر خواهد شد. مشکلات جدی صنفی، فرهنگی و آموزشی درون دانشگاهها، برخوردهای مداخله گرایانه حراست، کمیته های انضباطی ، نهادهای رهبری و بسیج دانشجویی، سطح پایین خدمات رفاهی در درون دانشگاهها، مشکلات آموزشی و مهمتر از همه نقد برنامه های آموزشی موجود در دانشگاهها و تلاش در جهت کارکردی کردن نظام آموزشی با رویکرد علمی، واحدهای درسی ارایه شده برای رشته های مختلف که در بسیار از موارد متناسب با نیاز دانشجویان و جامعه نمی باشد و دهها موضوع دیگر ظرفیت انسجام دانشجویان و اثر گذاری در درون دانشگاه را به خوبی دارا است. با انسجام بخشیدن به خواسته های دانشجویان، می توان تشکل های دانشجویی و دانشگاه را از تجاوز نهادهای غیردانشگاهی مصون نگاه داشت.همچنین مهمترین مطالبه صنفی که باید مورد توجه قرار گیرد بحث تاسیس سندیکاهای دانشجوئی است که می توان در تریبونهای دانشجوئی و سخنرانی ها نیاز به تشکیل آن را مطرح کرد و زمینه ذهنی ایجاد آن را فراهم کرد.

۴-۱ تلاش برای حل بحران هویت و شکاف نسلی:
یکی از بحرانهایی که انجمن های اسلامی دانشجویان با آن روبرو است بحران هویت و شکاف نسلی است به دلیل‌ اینکه در حال حاضر بر اساس قوانین موجود تنها تشکلهای اسلامی می توانند در دانشگاه فعالیت نمایند، بسیاری از دانشجویانی که تمایل به فعالیتهای اجتماعی و سیاسی دارند با دیدگاههای متفاوت جذب انجمنهای اسلامی شده اند و این امر همراه با کم توجهی به آموزشهای تئوریک سبب شده است که مجموعه به لحاظ هویتی با بحران روبرو شود به طوری که امکان همگرایی در زمینه های مختلف بین اعضای مجموعه کمرنگ شده و مجموعه به لحاظ هویتی چند پاره شود این وضعیت امکان فعالیت مستمر و موثر مجموعه در درازمدت را سلب می کند، لذا باید تلاشی در جهت پاسخ به شکاف نسلی و حل بحران هویت دانشجویان صورت بگیرد، برای حل این موضوع عده ای پیشنهاد حذف سایر هویتها از این تشکل دانشجوئی را می نمایند و عده ای دیگر معتقدند نباید هیچ قید و بند هویتی برای این مجموعه قائل شد و تا تشکیل پارلمان دانشجوئی تحکیم این نقش را ایفا نماید اما به نظر می رسد از یکسو حذف سایر هویتها از انجمنها در حالی که جایی برای فعالیت آنان وجود ندارد اقدامی غیر مسولانه تلقی خواهد شد و از طرف دیگر موکول کردن حل این بحران به تشکیل پارلمان دانشجویی و یا نهاد دانشجوی دیگری که بتواند رهبری حرکت دانشجویی را فارغ از مرزبندی ایدئولوژیک برعهده بگیرد تنها شیفت مشکل به آینده ای نامعلوم خواهد بود اما راه حلی که می توان ارایه نمود یک راه حل ترکیبی است از یک سو باید آموزشهای تئوریک در مجموعه را جدی گرفت و به تقویت بنیه های علمی و تئوریک اعضا پرداخت و با طرح دغدغه های جدید شکل گرفته در اذهان دانشجویان به دنبال حل و پاسخ به دغدغه ها و به سمت تعریف مشخصی از هویت آنان رفت از سوی دیگر به فکر تشکیل پارلمان دانشجویی و تشکلهای جدید با هویتهای متنوع بود و تا آن زمان نیز از حضور تمامی هویتها در اتحادیه استقبال نمود.

۴- رابطه با نهادهای فعال در جامعه مدنی:
جریان دانشجویی به عنوان یکی از جریانهای اجتماعی فعال در جامعه، باید بتواند با سایر جریانهای اجتماعی مانند کارگران - معلمان - زنان و نهادهای فعال در زمینه حقوق بشر وNGO ها ارتباط برقرار نماید و در مواقع لزوم یکدیگر را پوشش دهند. در سالیان اخیر دانشجویان کمتر به اینگونه مسایل توجه کرده اند.
پیوند جریانهای صنفی و اجتماعی با یکدیگر و حمایت متقابل از همدیگر باعث تقویت جامعه مدنی و تعمیق جریان تحول طلبی خواهد شد. دانشجویان به دلیل فعالیتهای سالیان اخیر و شناخته شده‌تر بودن جنبش دانشجویی و همینطور برخورداری از امکان و ظرفیت دانشگاه می توانند با برگزاری جلسات و برنامه های متفاوت به لحاظ نظری به یاری سایر تشکلهای مدنی بروند وتوجه افکار عمومی و روشنفکران را به مطالبات و مشکلات سایر اقشار جامعه جلب کنند. برای موفقیت در این زمینه، ابتدا آشنایی فعالان دانشجویی در مورد وضعیت کنونی جریانهای اجتماعی و شناخت مطالبات آنها ضروری است و باید با نظریات موجود در زمینه سایر جنبشها آشنایی پیدا کرد و وضعیت فعلی آنها در ایران و چشم انداز آتی آنها را به دقت بررسی کرد. و متناسب با این شناخت و توان و ظرفیت این جریانها و همینطور جریان دانشجوئی به برنامه ریزی برای بهبود وضعیت موجود اقدام کرد.

۵- حمایت از نهاد سازی مدنی در جامعه و دانشگاه:
متأسفانه همگام با پیچیده تر شدن روابط اجتماعی درایران، نهادهای مدنی مطابق با آن شکل نیافته اند. جریان دانشجویی می تواند و می بایست از شکل گیری نهادهای مدنی جدید به ویژه در درون دانشگاهها حمایت کند و موانع تشکیل آنها را بررسی کرده، به رفع آن در حد توان خود اهتمام ورزد. برای تعمیق و پایداری دموکراسی در ایران شکل گیری نهادهای مدنی بسیار ضروری است و جامعه مدنی شرط لازم و بقای دموکراسی است و دانشجویان می توانند در حد توان خود در این راه اهتمام ورزند و با حمایت از شکل گیری نهادهای مدنی وتشکل های مدافع دموکراسی در بیرون از دانشگاه و حمایت از شکلی گیری تشکل های مستقل دانشجویی در داخل دانشگاه تقویت کننده جامعه مدنی به عنوان بنیان دموکراسی شوند. طبیعتاً این انتظار که جنبش دانشجوئی می تواند و باید به تنهایی به نهادسازی بپردازد، دور از واقعیت است اما می توان انتظار داشت که جنبش دانشجویی فضای گفتگو در مورد ضرورت این اقدام و موانع بر سر راه آن را ایجاد کند و با همکاری این نهادها این بحث را به درون جامعه سرایت دهد وفضای ذهنی جامعه وگروههای اجتماعی را برای پذیرش و حمایت از اینگونه اقدامات آماده نماید.

۶- تغییر ادبیات مجموعه تحکیم وحدت:
هر چند که گفته شد این مجموعه در سالیان اخیر به دموکراسی و حقوق بشر توجه زیادی نشان داده، اما این اهداف لوازمی دارد یکی از ویژگی های تحکیم رویارویی با بسیاری از نهادهای قدرت بوده است واز همین رو ادبیات تحکیم بسیار تند و گزنده شده است و خشونت کلامی زیادی در آن دیده می شود، اگر این مجموعه بخواهد در نقش کارگزار عرصه عمومی ظاهر شود طبیعتاً نیاز است که ادبیات خود را تغییر دهد.

در شرایط موجود به دلیل مشکلات و تنگناههایی درونی وبیرونی که جنبش دانشجویی با آن مواجه هست که منجر به حاکم شدن رکود بر فضای دانشجویی گردیده،عملا با تعلیق عرصه عمومی مواجه هستیم،حرکت جریان دانشجویی در مسیر تحقق راهکارههای فوق می تواند به تقویت عرصه عمومی بعنوان نرم افزار دموکراسی،بیانجامد.

منابع:
۱-طباطبایی، سید جواد: جدال قدیم و جدید. نشر نگاه معاصر، مقدمه
۲- هولاب، رابرت، نقد در حوزه عمومی، ترجمه حسین بشریه ، نشر نی،۱٣٨۱ ص ٣۱
٣- پیشین ، ص ۲۷
۴- پیشین، ص ۲٨
۵.Dewy .John .The publice and its problems . Oxford university press (۱۹۲۷) PP ۱۵-۱۶
۶.Benhabib, seyla , Deliberative Rationality and models of Democratic Legitimacy, consteuation (۱۹۹۴) PP ۷۵-۷۴
۷- هابرماس، یورگن. دگرگونی ساختاری حوزه عمومی (کاوشی در باب جامعه بورژوایی) ، ترجمه جمال محمدی (۱٣٨۴) ص ٣٨۵-۲۷۶
٨- هولاب، رابرت، پیشین ، ص۱۲۷
۹-پیشین ص ۱۲٨-۱۲۵
۱۰-پیشین ص ۱۲۹-۱۲٨
۱۱- پیشین
۱۲.Abrahimian , Ervand , The Gurrilla movement in Iran ,۱۹۶٣-۱۹۷۷ Merip Roport No ٨۶. march , April . ۱۹٨۰
۱٣- بازرگان،مهدی، مدافعات در دادگاه غیرصالح تجدید نظر نظامی، انتشارات مدرس ۱٣۵۰
۱۴ – شریعتی، علی، مجموعه آثار ۲۰ ، نشر قلم ، ص۵۰۰
۱۵- بشیریه، حسین، دیباچه ای بر جامعه شناسی سیاسی ایران (دوره جمهوری اسلامی) ، نشر نگاه معاصر (۱٣٨۱) ص۶۹
۱۶- پیشین، ص ۷۰
۱۷- دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، مجموعه قوانین، (۱٣۷٨) ص ۴-٣
۱٨- پهلوان، چنگیز، نشریه گفتگو، شماره ۵
۱۹- میردامادی، محسن (مصاحبه) کتاب ماه نشر و نوشتار (۲۰/۱۲/۷۷)
۲۰-مرامنامه دفتر حکیم وحدت
۲۱- نامه دفتر تحکیم به کمیساریای عالی حقوق بشر،۱٣٨٣
۲۲-بیانیه شماره ۲ تحکیم (شورای عمومی تهران) در خصوص انتخابات مجلس هفتم (۲۴/۱۰/٨۲)
۲٣- بیانیه دفتر تحکیم وحدت ( ۲۴/٣/٨۲)
۲۴-بیانیه دفتر تحکیم وحدت به مناسبت انتخابات شوراها (نشست الزهرا)
۲۵- نامه دفتر تحکیم به کمیساریای عالی حقوق بشر،۱٣٨٣ّ
۲۶-بیانیه شماره ۲ تحکیم (شورای عمومی تهران) در خصوص انتخابات مجلس هفتم (۲۴/۱۰/٨۲)
۲۷-بیانیه دفتر تحکیم وحدت ( ٣/٣/٨۴)
۲٨- بیانیه دفتر تحکیم وحدت ( شهر کرد) ( ۱۲/۵/٨۱)
۲۹- چرا فراخوان رفراندوم ( ۴/۱۱/٨٣)
٣۰- بیانیه شورای مرکزی به مناسبت برگزاری اولین کنگره دانش آموختگان ایران اسلامی
٣۱- بشیریه، حسین، پیشین ص ۵۲
٣۲- بیانیه شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت به دنبال حضور احمدی نژاد در دانشگاه امیرکبیر و برخورد شدید دانشجویان با وی (آذر ۱٣٨۵)


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست