سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

صدای شکستن تابوها
در اهمیت شکل بخشیدن به یک آلترناتیو میهنی (۲)


جمشید طاهری پور


• بله! فدرالیسم برای سراسر ایران! زیرا سدی علیه سیطره، سرکوب و تبعیض حکومت مرکزی و مانعی در راه بازگشت استبداد و تمامیت خواهی مرکز است. تضمینی ساختاری است برای بی بازگشت کردن استبداد و دیکتاتوری و تبعیض در ایران آینده. اندیشه فدرالیسم در عین حال به سنن سوسیال دموکرات های صدر انقلاب مشروطیت راه می‌برد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣۰ شهريور ۱٣۹۷ -  ۲۱ سپتامبر ۲۰۱٨


مضمون اصلی در بخش نخست؛ تأمل در این باره بود که اکثریت بزرگ مردم ایران از نظام اسلامی عبور کرده و آنرا نمی خواهند، همچنین مشروعیت و مقبولیت حکومت اسلامی فرو ریخته و در موقعیت پیشافروپاشی قرار گرفته است. بر این اساس؛ سمت و سیاست دایر بر شکل بخشیدن به یک آلترناتیو میهنی نه تنها یک نیاز بلکه یک ضرورت در شرایط وخامتبار ایران است. در کار نوشتن بخش دوم بودم که دو رویداد همه فکر مرا به خود مشغول داشتند؛ اول؛ اعدام ٣ تن از زندانیان سیاسی کرد و قتل عام ۱۵ تن از رهبران و کادرهای حدک و حدکا بر اثر شلیک موشک سپاه پاسداران در خاک اقلیم کردستان عراق. مردم کردستان ایران، در اجابت فراخوان مرکز همآهنگی احزاب کرد، با اعتصاب همگانی شهرها و تعطیلی فراگیر بازار و اصناف، به شکل مدنی و خشونت پرهیز علیه جنایات موحش نظام اسلامی به اعتراض شهروندی برخاستند و به آن پاسخ غرور آفرینی دادند. پاسخی که الهام و نوید اعتلای جنبش های اجتماعی و خیزش های اعتراضی شهروندان نه تنها در کردستان بلکه در سراسر ایران است. دوم؛ صدور بیانیه بیش از ۲۰۰ تن از جمهوریخواهان در حمایت از نامه ی التجاء کروبی به خبرگان و مجلس خبرگان! این دو رویداد به طور زنده ای با ایده ی تشکیل آلترناتیو میهنی و راهبردهای استراتژیک و تاکتیکی ناظر بر آن در ارتباط قرار می گیرند، چه در اثبات و چه در نفی! از اینرو ترجیح می‌دهم پیرامون آن‌ها با تفصیل بیشتری بنویسم.

                         ***

ایران؛ رنگین کمان اقوام و ملیت ها

   هدف حکومت اسلامی از سرکوب فعالین سیاسی کرُد، ایجاد فضای خشونت و ارعاب، در صفوف مردم و مبارزان کشور است. در تمام سالیان این چهل سال نظام اسلامی، سمت اصلی استراتژی حکومت کنندگان «النصر فی الرعب» بوده است! پس واقعبینانه خواهد بود اگر فکر کنیم که ایجاد جو ارعاب در جامعه و فروکشیدن شعله پیکار خشونت پرهیز اقشار مردم علیه استبداد و غارت، علیه تبعیض و ستمگری های نظام اسلامی، قصد و نیّت اصلی سردمداران حکومت و سرداران ارشد سپاه و بسیج اسلامی است.

ایران رنگین کمان اقوام و ملیت هاست. اما در نگاه تمامیت خواه نظام اسلامی که رژیم آپارتاید فقهای تشیع است، این واقعیت؛ همیشه و همواره چونان یک منبع خطر بالفعل و بالقوه ارزیابی و شناسائی شده است! کشتار و ستمگری، صورت‌های گوناگون تبعیض و نابرابری، از جمله تبعیض و ستم دینی علیه اقوام و ملیت های ایران که اکثریت بزرگ آنان اهل تسنن و فرق مختلف آن هستند، بینش و روش تعطیل ناپذیر حکومت کنندگان بوده است. این آن زمینه ای است که به رغم کشتار و اعدام و سرکوبگری های ددمنشانه حکومت مرکزی، شعله پیکار حق خواهی در کردستان، هیچ‌گاه خاموشی نپذیرفته و نسل های پیر و جوان، گرمی و فروغ آنرا در قلوب و اذهان خود بر افروخته نگهداشته اند.

بنظر می‌رسد اعدام و کشتار اخیر بیشتر از هر چیز از ترس و هراسی برخاسته که نشانه‌های فروپاشی حکومت اسلامی در رهبری و هیأت سردمداران آن به وجود آورده و دامن زده است! اما عنصر نوپدید و دارای اهمیت استراتژیک، برآمد خشونت پرهیز کردستان در واکنش به سرکوبگری جنگی و جنایاتبار رژیم است.

اعتراض شهروندی و مدنی مردم کردستان ایران که با اعتصاب همگانی شهرها و تعطیلی فراگیر بازار و اصناف، به جنایات موحش نظام اسلامی، به نحو خشونت پرهیز واکنش نشان دادند، بیانگر حضور فائقه ی رویکردها و نیروهای نوین در جنبش دموکراتیک دیرین سال حق طلبی مردم کردستان است. این تجربه آشکار می‌کند که هر نسلی به مقتضای باور زمان و زیست جهان خود، به شیوه و اشکالی نوپدید به پیکار برخاسته و سنت مبارزاتی نسل های پیشین را که در بیان دکتر عبدالرحمان قاسملو رهبر بزرگ جنبش رهائی در کردستان عبارت بود از «دمکراسی برای ایران – خودمختاری برای کردستان» تکامل و حیات نو می بخشد.   


سرنوشت مشترک

در سالیان ۴۷ – ۴۵ بعنوان سپاه دانش در روستاهای محور مهاباد - سردشت، یعنی در روستاهای کردستان ایران زندگی و معلمی می کردم. در آن ۵۰ سال پیش، من و کرُدها یکدیگر را غیرخودی و چه بسا بیگانه احساس می کردیم! ۵ سال بعد، وقتی در زندان شاه با فعالین سیاسی کرُد همبند و همصحبت شدم، عین این روحیه را در آنها و در مناسباتی که با هم داشتیم احساس کردم. در سه دهه اخیر که از جمله به آن روزها کردستان و زندان فکر کرده ام، به این نتیجه رسیدم که ماهیت مواجهه سیاسی مبارزان کرُد و غیرکرُد؛ با ایران و کردستان، به میزان زیادی متأثر از همین روحیه بوده، یعنی به کردستان و ایران چونان دو موجودیت متفاوت از هم و لاجرم با دو سرنوشت متفاوت نگاه می‌کردیم! حتا در استراتژی سیاسی شادروان عبدالرحمان قاسملو، رهبر برجسته حزب دموکرات کردستان ایران – که در عین حال از برجسته‌ترین اندیشه ورزان چپ ایران بود –: «دموکراسی برای ایران – خود مختاری برای کردستان»، در عین تأکید بر اشتراک اهداف و علایق، لایه نازکی از حضور آن دوگانگی سرنوشت احساس می شود!

طی آن تجربه سالیان ۴۷-۴۵ که ذکرش رفت، من با امیدها و آرزوها و نیز با غم‌ها و شادی های مردم کردستان در آمیخته و همبسته شدم. ۵۰ سال پیش من و چندین ده تن چون من از چهارسوی ایران، چه بسا نخستین جلوه ی درآمیزی جوانان غیرکرُد با مردم کُرد بودیم. ثمره این درآمیزی در من تا آنجا بود که مهاباد را – چنانچه در زندگینامه ام آوردم – دومین شهر زادگاه خود دانسته و با مردم کُرد خود را در یک همبستگی گسست ناپذیر دیدم. من، زادگاه خود لاهیجان را بیشتر از همه جای ایران و دنیا دوست دارم! تنها استثناء مهاباد است، من خود را همانقدر گیله مرد لاهیجانی احساس می‌کنم که کُرد مهابادی! تصور من این است که در این ۵۰ سال اخیر بر اثر گسترش بافت شهری و رشد طبقات میانی و پدیداری نسل های دانش آموخته و تحولخواه، نه تنها نقاط دور و نزدیک جغرافیای ایران با بهبود راهها و خطوط ارتباطی با یکدیگر نزدیک و مرتبط شده اند، بلکه تکامل تکنولوژی ارتباطات و گستردگی شبکه‌ رسانه‌های اجتماعی دیجیتالی که فراگیر و به آسانی دستیاب هستند، موجبات درآمیزی همگانی مردمان، و مراوده گسترده ملیت ها و اقوام این سرزمین را فراهم آورده است. اکنون بسیاری نشانه‌ها حاکی از آنست که در بستر این تغییرات و درآمیزی ها، نوعی احساس یگانگی در خواست ها و نیازها، آرزوها و امیدها، به نوعی اشتراک در شادی و غم‌های یکدیگر و بالاتر از این؛ احساس و باور به دارابودن و داشتن سرنوشت مشترک، در اذهان و قلوب مردمان ایران – از هر قوم و ملیتی -راه یافته و تلالوئی زایل نشدنی پیدا کرده است. بارزترین نشانه این مدعا استقبال سراسری و شرکت مردم اقصاء نقاط کشور در جشنها و نمایشات محلی است. به روشنی پیداست که در زمینه شکل‌ها و شیوه‌های مبارزات سیاسی و اجتماعی و حتا اهداف و علایق نیز تفاهم و همگرائی های ثمربخشی به وجود آمده است. همسوئی نسبی رأی دهندگان کردستان و رأی دهندگان در تهران و بیشتر استان های کشور در انتخابات ها بوِیژه در انتخابات ریاست جمهوری، یک فاکت برجسته و قابل تاکید است. (۱) بی گمان وقت آن است که از منظری نو و با نگاهی پالایش یافته از بیگانه خوئی ها و جدا سری های آمیخته به قهر و غضب – که قسمن برخاسته از رشد نایافتگی های اجتماعی، اقتصادی هستند، به مسئولیت های سیاسی خود بنگریم و راه همسوئی مردمی و همبستگی میهنی بپوئیم. تشکیل یک آلترناتیو میهنی، بدون دفاع از خواست ها و نیازهای کردستان، بدون بازتاب امیدها و آرزوهای مردم کردستان ناممکن و لزوم حتمی آن، سهم گیری نمایان احزاب کردی و فعالین شهروندی و مدنی کردستان ایران در شکلگیری آلترناتیو میهنی است. آینده ایران در دموکراسی و عدالت با چنین همسوئی و همبستگی هائی ساخته می آید.


هویت خواهی سراسری و هویت طلبی محلی انکار یکدیگر نیستند

من پیشتر نیز در این اندیشه بوده ام (۲) که به هویت خواهی سراسری و هویت طلبی محلی که در صفوف مردم و اپوزسیون ایران مطرح و گاه اوج می‌گیرد و گاه در حضیض می‌شود، باید در ابعاد منزلت انسان شهروند نگریست و از نگاه حقوق بشری، شهروندی و مدنی مدلل کرد که چرا نباید آنها را انکار یکدیگر دانست. هویت خواهی سراسری و هویت طلبی محلی انکار یکدیگر نیستند، وقتی از منظر اصول زیر نگریسته و مورد شناسائی قرار گیرند:

۱- مختار و آزاد و صاحب حق شناختن انسان ۲- حق انسان در عینیت بخشیدن به فردیت و استقلال هویت خود. ٣- حق انتخاب کردن و انتخاب شدن ۴ - حق نصب و عزل حکومت کنندگان در مقیاس کشوری و محلی. این شماری از مبانی همان نگاهی است که پدیدار هویت را اسطوره ای و ایدئولوژیک، مذهبی و... فرازمانی، یا ساخته و پرداخته ی ناسیونالیسم تمامیت خواه اکثریت و ناسیونالیسم ستیزگر و دشمنخوی اقلیت، نگاه نمی‌کند، بلکه می کوشد معنائی در زمان، یعنی بشری، تاریخی و تکوینی برای آن بجوید. این معنا متضمن شناخت هویت بعنوان یک پدیدار متنوع و متکثر است، یعنی تکوین و ظهور آنرا در سطوح سراسری و محلی - تو بخوان ملی و یا در ابعاد اقوام و ملیت های ساکن کشور - وجودهائی تاریخی، انسانی و واقعی می شناسد. پس بجای آنکه نسبت میان این واقعیت‌های تاریخی متفاوت را انکار یکدیگر درک و فهم کند، آنان را در تفاوت و متفاوت بودن شان برسمیت می شناسد، از گفتگوی متفاوت ها جانبداری کرده و برای همبستگی آنان – تو بخوان همبستگی ایران – پیگیر و ثابت قدم می کوشد.

باری! ایران سرزمین تنوع همبودهای ملی، قومی، مذهبی، زبانی و فرهنگی است. این تنوع مایه غنا و تعالی ایران است و بستری برای شکوفائی کشور در همه زمینه‌ها است. مفهوم همبستگی ایران مبتنی بر این تنوع است و در بیانی سمبلیک و بر سبیل استعاره، قالی ایران است که دنیائی از تنوع رنگ و طرح در چنان تقارن و تجانس هارمونیکی بافته می‌آید که به چشم هر انسان زیباپسندی، یگانه و یکپارچه، در تکثری از رنگ و طرح که هر کدام جا و مکان، وجاهت منحصر به فرد، و هویت مستقل و اصالت ذاتی خود را دارد. پس اندیشه و راهبرد بایسته برای آینده ایران؛ سازمان نظام دولتی و مدیریت کشور بر اساس اصل عدم تمرکز و ساختارهای حقوقی - سیاسی مبتنی بر فدرالیسم است. بله! فدرالیسم برای سراسر ایران! زیرا سدی علیه سیطره، سرکوب و تبعیض حکومت مرکزی و مانعی در راه بازگشت استبداد و تمامیت خواهی مرکز است. تضمینی ساختاری است برای بی بازگشت کردن استبداد و دیکتاتوری و تبعیض در ایران آینده. اندیشه فدرالیسم در عین حال به سنن سوسیال دموکرات های صدر انقلاب مشروطیت راه می‌برد که خواهان حکمروائی و اداره محلی در ایالات و ولایات بر اساس انتخابات و تشکیل انجمن‌ در چارچوب قانون اساسی کشور بودند و از مبتکرین طرح و تصویب قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی در اولین دوره مجلس برآمده از انقلاب مشروطیت ایران شناخته می آیند. پیداست مبانی اندیشه فدرالیسم حاصل تکامل مفهوم و فلسفه دولت- Der Staat - و مدیریت دولتی در تراز امروزین است، و در جوهره خود ملهم و مبتنی است بر رسمیت برابرحقوقی شهروندی و مدنی برای همگان بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر و بیانیه حقوق شهروندی و مدنی، به انضمام مفاد ملحقات کنوانسیون های مربوطه است. تبلور این اندیشه، صورتبندی کارشناسانه -ی یک نظام فدرال برای ایران آینده است. سزاست که ایران آینده در کنار دولت مرکزی و پارلمان مرکزی، استان هایش – که خوشبختانه علی العموم ترکیب جمعیتی آن موافق ویژگی های قومی، ملیتی، زبانی و مذهبی … ساکنان آنست - دارای پارلمان محلی و دولت محلی مخصوص به خود باشند. پارلمان ها و دولت های محلی که منتخب شهروندان ساکن محل هستند با وظایف و حدود اختیاراتی که قانون اساسی ایران آینده مقرر می دارد.


راهبرد اصلی پیکار خشونت پرهیز است

در سیاست و در کار مبارزه، مهلک ترین اشتباه قضایا را سیاه – سفید دیدن است. خود را خیر و طرف مقابل را شر، خود را حق مطلق و طرف غیرخود را باطل مطلق دانستن است. این گزین سخن های حکمت آموز صورت بیانی هستند از تراکم تجربه بشری، از اینرو در تجربه هر انسانی راه دارد. از شمار تجارب خونبار زیسته من، از جمله این تجربه است که مبارزه مسلحانه و انقلابیگری خصومت انگیز که در بیشتر موارد محرک های آن قهرمانی، احساس رسالت و منجی گری است، به آزادی و دموکراسی، و به عدالت راه نمی برد! آری! حکومت اسلامی عامل و مسئول اصلی قهر و خشونت، و مصائب ناشی از آن در کردستان و علیه مردم کردستان است. اما چند و چون سیاست ما، و اهداف و اشکالی از مبارزه که برمی گزینیم در ایجاد شرایط و پیدائی حال وضعی که ما و مردم ما را احاطه می کند، عامل خنثا و بی اثری نیست! آن تجارب تلخ گذشته که در آن زندگی کردم و نیز تازه ترین تجربه که طنین آن هنوز پابرجاست بر این عبرت گواهی می‌دهد. از اینجاست که من به اصل خشونت پرهیزی در مبارزه سیاسی باور داشته و به آن پایبند هستم.

مبارزه مسلحانه راه و شیوه زیانباری در پیکار سیاسی است، زیرا که قهر و خشونت رزمندگان خلق، قهر و خشونت حکومت و پاسداران آن را موجه و مضاعف می کند! دامنه کشتار و ویرانی، دامنه ستیزهای مصیبت بار و زندگی سوز را گسترده و گسترده‌تر می‌سازد، همبستگی مردم و مبارزان را پاره و پراکنده کرده و جنبش و خیزش حق طلبانه مردم را به سراشیب سرکوب و ناکامی و شکست می راند! این عبرت تجارب خونبار وآموخته ی زندگانی منست و بر منست که از آن دفاع کنم، اما سوگیری من مطلق کردن تجربه و آموخته خودم، یعنی بی‌اعتبار شناختن تجارب دیگران و نفی مطلق آموخته های متفاوت آنان نیست، چنین برخوردی راه گفتگوهای تفاهم انگیز را می‌بندد و مسدود می‌کند، بویژه وقتی می‌دانیم شکل بخشیدن به یک آلترناتیو میهنی تنها با گفتگو و تفاهم متقابل روی اهداف و علایق مشترک ممکن است.

در مدخل این مقال تأکید کردم که مردم کردستان ایران با اعتصاب همگانی شهرها و تعطیلی فراگیر بازار و اصناف، به شکل مدنی و خشونت پرهیز علیه جنایات موحش نظام اسلامی به اعتراض شهروندی برخاستند و به آن پاسخ غرورآفرینی دادند. پاسخی که الهام و نوید اعتلای جنبش های اجتماعی و خیزش های اعتراضی شهروندان نه تنها در کردستان بلکه در سراسر ایران است. از عناصر نوظهور و دارای اهمیت آینده ساز در این رویداد؛ عبارت از این فاکت است که پاسخ شهروندی، مدنی و خشونت پرهیز مردم، در چنین سطح گسترده و فراگیری که شاهد بودیم، در پی فراخوان مرکز هماهنگی احزاب کرُد به ظهور رسید. وقتی چراغ رابطه احزاب با مردم روشن باشد آن چیز که به عقب رانده می‌شود سایه استبداد و سرکوب و تبعیض و ستم است. وقتی چراغ رابطه با مردم روشن باشد، آبرو و اعتبار احزاب است که جلوه و جلا پیدا می کند، در روشنای چراغ رابطه احزاب با جامعه، این وزن و قوّت مردم است که در صحنه ظاهر و کارگردان می شود. این‌ها هستند آن درس هائی که امروز باید از کردستان و مردم آن آموخت.

وهم و توهمی به این اندازه خیالی و پوشالی که شیخ کروبی با نامه التجاء خود به خبرگان، «راهی ملی و دلسوزانه به سوی آینده ایران گشوده است»، نمایانگر این است که تحریر و تأئیدکنندگان آن بیانیه حمایت، تا چه اندازه با جامعه و مردمان امروز ایران در دیرآشنائی و جداسری بسر می برند. جامعه و مردمی که از میراث خمینی و اسلام سیاسی – اصلاح طلب، اصولگرا – عبور کرده است. در بیانیه حمایت، چراغ رابطه با جامعه خاموش است. توهم پراکنی و خیالبافی ها، محصول همین تاریکی و خاموشی چراغ رابطه است. از این نظرگاه با تفصیل بیشتر در ادامه خواهم نوشت.

ادامه دارد.
ج – ط
۲۷ شهریور ۱٣۹۷


(۱): نگاه کنید به حسین باستانی؛ مقایسه آرای استان های ایران در انتخابات ٨۴، ٨٨، ۹۲ – بی بی سی، ۱۰ ژوئیه ۲۰۱٣ – ۱۹ تیرماه ۱٣۹۲

(۲): ج -ط؛ هویت خواهی ملی و هویت خواهی قومی انکار یکدیگر نیستند. گویا نیوز ، چهارشنبه ۵ مهر ماه ۱٣۹۱


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست