تاملی بر رخداد های اخیر دراهواز
یک نامه و امواجی از آشوب و انفجار؟!
غلامرضا بقایی
•
بر روشن اندیشان و فرهنگ سازان گروههای قومی و ملی ی ماست که همچنان با تلاش های صبورانه اما اثرگذار خویش، و هوشیار و آگاه بر ترفند و توطئه های جاری برای به انحراف کشاندن جنبش های اعتراضی و مردمی، پل های پیوند همبستگی ی ملی برای پایان دادن به حیات سیاه رژیم اسلامی را فراهم آورده، در میان همزبانان رنج دیده و سرکوب شده ی خود، مبشراین پیام نخستین و آخرین باشند که تنها با خیزش های خردمندانه و مدنی ست که می توانند سرنوشت واقعی و سزاوار خود در ایران دمکراتیک فردا و فارغ از هر گونه ستم ملی و مذهبی را رقم بزنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۹ فروردين ۱٣٨۴ -
۱٨ آوريل ۲۰۰۵
"نامه" ای "محرمانه"، به راست یا ناراست، و با مضمون "تغییرات جمعیتی" ی حکومت خواسته در خوزستان، در گستره ای به بزرگی ی شهرهای جنوبی ی میهن مان، خاصه مناطقی که هم میهنان عرب زبان ما زندگی می کنند، پخش و توزیع می شود. رسانه های گروهی ی کشورهای عربی در همسایگی ی ایران، به گونه ای موذیانه و گسترده تر آن را بازتاب می دهند. آن "نامه" با امضای یک مقام سابق حکومت اسلامی، تکذیب می شود. ولی جرقه به انبار خشک و خاموش سالیان می رسد، و دیری نمی گذرد که امواج اعتراض و آشوب هر کوی و برزن را در می نورد. امنیتی ها و پاسداران سراسر مسلح هم بیکار نمی نشینند، خیابانها را قرق می کنند، بر مردم بی دفاع آتش می گشایند، و گمان دارند که با چنین سرکوب گری های عریان، باز "ولی فقیه" می تواند سر بر آستان آرامش بگذارد!
در این میانه، برخی پایکوبان و دست افشان، که توفان قهر "انقلاب" وزیدن گرفته ست! پس به تدارک انتقام جویی و "تیرهای چراغ برق" و "درختان سرگذر خیابان"، دل مشغول اند! برخی اما با درد و دریغ، و حیران و نگران، از خود می پرسند که چنین رخداد ها، چه فرجام و سرانجامی ببار می آورد؟!
اما آیا براستی همه چیز، و همه ی این خشم و عصیان از آن "نامه" ی کذایی ست؟! آیا این صداهای پر از عصبیت و گمراه کننده ی "اشغال عربستان" در خیابانهای اهواز، زنگهای خطر جدی را پژواک نمی دهد؟ آیا این صداها، فریاد رنج و محنت زحمتکشان و ستم کشان این سامان نیست که این گونه به ناگزیر سر برآورده ست؟ آیا این حادثه یک بار دیگر نشان نمی دهد که سرکوب گران هار حکومت دینی و صاحبان سرمایه ی جهانی در یک جا به هم رسیده اند، و با توافقی ناگفته و نانوشته، می خواهند جنبش روی به اعتلای دموکراسی خواهی در سراسر ایران را به انحراف و تجزیه بکشانند؟ تا بار دیگر فرصت بیابند تا با دست بازتر و خشن تر و ددمنشانه تر، جنبش های تحول خواهانه ی میهن مان را درهم بکوبند؟
آن چه که این روزها در اهواز می گذرد، یا در چشم اندازهای احتمالی ی دور و نزدیک در سایر مناطق مرزی ی کشورمان پیش خواهد آمد، حاصل خشم فرو خورده ی سرکوب سالیان در حکومت فاشیستی ی اسلامی در میهن ماست؛ محصول تلخ و نازای به هیچ گرفتن خواسته های انسانی ی گروه های ملی و قومی ی ملیت های ایرانی در چهارگوشه ی میهن مان از کردستان و بلوچستان گرفته تا ترکمن صحرا و آذربایجان و خوزستان.
همه ی آنانی که در بیست و شش ساله ی گذشته، تنها راه پاسخ گویی به مطالبات به حق قومی و ملی را در برپایی ی پادگانها و هجوم نظامی در این مناطق جستند و عمل کردند، مسبب این رخداد های خطرناک در اکنون و آینده اند، و مسئول آن حوادث تلخ و پیامدهای ناخواسته ی آن. همه ی آنان که پس از بیست و شش سال خانه خرابی و خفه کردن هر صدای متفاوت هنوز تاب تحمل انتشار یک روزنامه ی کردی و ترکی و عربی و نظایر انها را ندارند و می خواهند با مشت آهنین، این صداهای روشنگر را خاموش کنند. همه ی کاربدستان حکومتی، که بر سر راه کوشندگان ملی و ترقیخواه خلق های ایران که وظیفه ی هدایت دمکراتیک جنبش های بومی و ملی برای استقرار حاکمیتی مردم باور را آگاهانه بر دوش گرفته اند، سنگ اندازی می کنند، و بدست خود، شورش های کور را دامن می زنند.
از سوی دیگر، تجربه ی سالهای اخیر در پاره ای از مناطق جهان بخوبی نشان داده است که علیرغم خواست های انسانی و باورهای خردمندانه ی کوشندگان اقلیت های ملی و قومی در این یا آن سرزمین، این جهانخواران در کمین نشسته اند، که به پاره پاره کردن جنبش های اصیل و ترقیخواه برای دست یابی به دمکراسی و حاکمیت ملی، ترفند و توطئه می کنند تا از روند همگانی و سزاوار رهایی ی ملی جلو بگیرند. بدون تردید، اینان بر زمینه ی نارضایی و نفرت عمومی از حاکمان مستبد و خودکامه و تمامیت گرا، سرمایه گذاری می کنند و بر امواج بی شکل و شمایل تحرکات انحرافی، سوار می شوند و سود خویش می جویند.
امروز میهن ما روزگار سخت و سرنوشت سازی را در حال تجربه ست. استبداد دینی بشدت با بحران های مرگ و زندگی درگیرست. درعین حال، خود بحران می زاید و خلق می کند تا مرگ و زوال محتوم خویش به تاخیر بیاندازد. ولی برهیچ کس پوشیده نیست که خودکامگان دینی ی حاکم همچون همه ی اسلاف انسان ستیزشان، پروایی ندارند که در واپسین روزهای حیات سیاه خود، ایران را به ورطه ی نابودی ی کامل ببرند تا بلکه میراث شوم شان به فراموشی بسپارند.
از طرف دیگر، نومحافظه کاران حاکم در امریکا و همتایان غربی ی آن نیز، از زمانی که دریافته اند، ایران، عراق یا افغانستان نیست و نمی توانند با تهدید قهر و هجوم نظامی با حاکمان اسلامی به توافق و سازش های غارت گرانه ی خود دست بیازند، ازهیچ ترفندی برای ایجاد هرج و مرج و دست آخر، دست یابی به مطامع سود جویانه ی خود کوتاهی نمی کنند.
آشکارست که تنها راه خردمندانه برای جلوگیری از افتادن به دامان این تحرکات فتنه انگیز از سویی، و تشدید اعمال فشار و رو در رویی ی هوشمندانه با فاشیزم مذهبی ی حاکم در کشورمان، همراهی و هم سویی ی همه ی جنبش های اعتراضی در اشکال مقاومت مدنی، فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی ست با مجموعه ی جناح های حاکم درجمهوری اسلامی که جز به حفظ قدرت و ثروت بادآورده به چیزی نمی اندیشند.
این مقاومت و پایداری ی انسانی آن گاه می تواند به سر منزل مقصود برسد که تنها بر نیروی قدرتمند خویش، و کارمایه ها و کارپایه های ملی و دمکراتیک اندیشمندان خویش تکیه کند، و نه بر اهرم های ساختگی ازجانب دولت هایی که هیچ قرابتی با منافع ملی ی ما ندارند.
صد البته دراین چالش سرنوشت ساز، افکار عمومی ی قدرتمند جهانی ست که برای به زیر کشاندن خودکامه گان دینی در کنارملت ما ابستاده ست، و همواره و همیشه تنها باید یاری و همدلی ی انان را طلب کنیم.
نه آن افراط گرایان بومی که بیهوده و یک سویه بر طبل ناسیونالیزم کور پارسی می کوبند، و هر تلاش انسانی ی گروههای هم میهن کرد و ترک و عرب و بلوچ ما برای دست یابی ی به حداقل مطالبات خویش را با "تجزیه طلبی" یکسان می انگارند و خواسته یا ناخواسته در کنار سرکوب گران دینی می ایستند، و نه اندک شمار کسانی از همین گروههای ملی و قومی که راه رهایی را در همسویی با قدرت های بیگانه جستجو می کنند و به گمراهی در می غلتند، هیچ یک مبشر و راه گشای احقاق حقوق پایمال شده ی ملت ما نیستند.
تنها طریق رهایی ی ملی، استقرار حاکمیتی دمکراتیک، تمرکز زدا، و فدراتیو که حافظ حقوق مدنی و ملی و برابر همه ی شهروندان ست، می تواند پاسخ گوی مشکلات و مطالباتی باشد که سالهاست بر زمین مانده ست. این نیزخود میسر نیست مگر همبستگی و پیوند آگاهانه ی مجموعه ی جنبش های قدرتمند اجتماعی به هدف به زیرکشاندن استبداد دینی درکشورمان.
بخاطر داشته باشیم لهیب سرکش قوم پرستی های افراط گرایانه تنها با هیمه ی ویرانگر دشمنان آزادی و دمکراسی در ایران، چه درون حاکمان اسلامی، و چه در پشت مرزهاست که گر می گیرد، می سوزد و می سوزاند، و خانه خراب مان می کند.
نه تبهکاری همچون احمد جنتی و هم پالکی های او که این روزها بار دیگر ازاعدام و سرکوب و کشتار می گویند، و می پندارند که می توانند کوشش های روشنگرانه ی کوشندگان خلق های ایران زمین را با پرچسب تجزیه طلبی به سکوت بکشانند، و نه فیل هوا کردن رسانه های جمعی ی برخی کشورهای عربی در همسایگی ی ما که آتش بیار معرکه شده اند. هیچ کدام اینان، به سعادت و بهروزی ی ما و پایداری و سرافرازی ی میهن ما باوری ندارند.
بر روشن اندیشان و فرهنگ سازان گروههای قومی و ملی ی ماست که همچنان با تلاش های صبورانه اما اثرگذار خویش، و هوشیار و آگاه بر ترفند و توطئه های جاری برای به انحراف کشاندن جنبش های اعتراضی و مردمی، پل های پیوند همبستگی ی ملی برای پایان دادن به حیات سیاه رژیم اسلامی را فراهم آورده، در میان همزبانان رنج دیده و سرکوب شده ی خود، مبشراین پیام نخستین و آخرین باشند که تنها با خیزش های خردمندانه و مدنی ست که می توانند سرنوشت واقعی و سزاوار خود در ایران دمکراتیک فردا و فارغ از هر گونه ستم ملی و مذهبی را رقم بزنند.
۲۹ فروردین ۱٣٨۴
سیدنی- استرالیا
|