پایداری سرفرازانه ی گنجی، ایستادگی ملتی برای آزادی!
غلامرضا بقایی
•
از «اکبر گنجی» می گویم، پرچمدار شایسته ی آزادی خواهی و حاکمیت ملی در ایران، از هوشیار بالنده ای که با انتشار "دفتر دوم" منشور "جمهوری خواهی"ی خویش، راست قامت تر از گذشته، صدای دمکراسی خواهی ی ملتی را فریاد می کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۰ خرداد ۱٣٨۴ -
٣۱ می ۲۰۰۵
همان "مرغ زیرک" ی ست که "حافظ" فرزانه ی ما سرود؛ وجدان بیداری که چراغ روشن شبهای تاریک میهن ما در روزگاران بسیار بوده ست. همان رزم آور خردمندی ست که
"فردوسی" ی بزرگ در حماسه ی پهلوانان نامدار خویش به تصویر کشیده است.
او، رهرو وفادار مبشر جنبش پایداری و رهایی یعنی شاعرارجمند ایرانی، «سیف فرغانی» (۱) درهنگامه ی هجوم و کشتار و ویرانی ی چنگیزیان مغول ست، و اینک چه بجا بر پیشانی ی منشور مقاومت مردم ایران، همان سروده ی ماندگار آموزگار خویش را می نشاند:
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
از “اکبر گنجی“ می گویم، پرچمدار شایسته ی آزادی خواهی و حاکمیت ملی در ایران، از هوشیار بالنده ای که با انتشار "دفتر دوم" منشور "جمهوری خواهی"ی خویش، راست قامت تر از گذشته، صدای دمکراسی خواهی ی ملتی را فریاد می کند.
انتشار دفتر دوم منشور "جمهوری خواهی" ی اکبر گنجی از درون جهنم جمهوری ی اسلامی، رخداد فرخنده ای ست زیرا این خود نشان دارد از همزمانی و همزبانی ی خردبین او با جنبش پرگسترده ی امروز میهن مان برای نبرد سرنوشت ساز با فرمانروایان فربه ی دین پناه.
منشور گنجی بدرستی ازاین رویکرد بایسته آغاز می کند که هیات سزاوار روشن اندیشان در دگرگونی ی جامعه، در تلاش آنان به دمیدن نفس "امید و شور و نشاط" و برای رهایی ی "مردم از شر نظام اقتدارگرا" و رو در رویی ی آگاهانه با "یاس و سرخوردگی و انفعال" به رخ
می نشیند.
اگر او "قهرمان" و منجی ی یگانه را راهبر نمی داند، اما نیک آگاه ست که در مصاف امروزین با آدمخواران حکومت دین و خودکامه گانی که "خدایی" می کنند، ما نیازمند "کثرت قهرمان" ایم که می باید شجاعت و جسارت پیشه کنند با پویه های تارک نشان انسانهای "جسور، آرمان گرا، و فداکار".
گنجی خوب می داند خود کجا ایستاده ست! خوب می داند شنوندگان پیام او نه این یا آن پاره ی حاکمان دل مشغول حفظ وضع موجود، که آینده سازان جوان خواستار دگرگونی های بنیادین جامعه اند. هم ازاین روست که بر تمایز بی پرده ی سیاست بازان خواستار حفظ قدرت و ثروت، و سیاست ورزان دگراندیش خرد پیشه ای پای می فشارد که به "تاسیس جامعه ی باز و نظام دمکراتیک" می اندیشند و می کوشند.
نیز، اما گنجی غافل نیست که می باید "اجزا و مولفه های فاسد و نادرست فرهنگ عمومی را تغییر داد". پس نه تنها باید "به دفاع از آزادی و دمکراسی و عدالت" تلاش کرد، که "باید به نقد و داوری مردم" و "عوام الناس" پرداخت آنگاه که برای "انفعال خود بهانه تراشی می کنند" یا آنجا که "در شرایط بحرانی، سودایی جز تخریب و انتقام ندارند و فقط به فکر مجازات حاکمان پیشین اند تا استقرار و تحکیم نظامی دمکراتیک".
همان گونه که "گنجی" پیشتر از این با همت بلند و جسارت ستودنی ی خویش نور افشاند بر "تاریکخانه" های عالی جنابان "سرخ" و "خاکستری"، و «شناسنامه ی انقلاب» - شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی – و شرکا را به یاری روشنگری های خویش باطل کرد، امروز نیز بی پروا، "مشروطه" خواهان اسلامی ی شرمگین را با سنجه ی سزاوار اندیشه و تجربه می نمایاند در انظار هزاران هزار شیفتگان آزادی، و نشان می دهد که "نقد قدرت حاکم" و در افتادن با همه ی تار و پود عنکبوتی ی آن، گام های آغازین تحول پایدار در میهن بلا زده ی ماست.
منشور جمهوری خواهی ی "گنجی" بدرستی از "فرایند کنار زدن نظام خودکامه" می گوید، و اینکه "در شرایط کنونی تحریم انتخابات ریاست جمهوری... اولین گام ضروری برنامه ایست که به نظام دمکراتیک ختم می شود". این رویکرد آزاد منشانه و باورمند درست در برابر قدرت خواهان اصلاح طلب حکومتی ست که ماندگاری ی زبون خویش در قدرت بی قدر اسلامی را امروز نیز با دستخط شرم آور "حکم حکومتی" گدایی می کنند!
گنجی هوشیارست و صدای پرصلابت توفان اعتراض را شنیده ست که «سید علی خامنه ای»، به تعبیر دلنشین و امروزین دانشجویان کشورمان "فانوس نهاده بر باد ست". و باز از این روست که همراهان کاروان پرشتاب دمکراسی خواهی در سراسر میهن مان نیز خانه به خانه و کوچه به کوچه فریاد او را را از اندرون سیاهچال های حکومتی به اعماق می برند.
منشور "جمهوری خواهی"، همه ی ریو و رنگ دروغ پردازان حکومتی را یکان به یکان افتابی می کند. گنجی نشان می دهد که نه قانون اساسی، نه شورای نگهبان تحت امر ولی ی فقیه، نه التزام به این دلقک دین و آیین، نه انواع "تقلب های سازماندهی شده" ی "بصورت عرف درآمده" ی حاکمان اسلامی، نه ابطال هزاران هزار رای شهروندان، نه "تغییر اعضای شورای نگهبان"، و... هیچ کدام و به هیچ روی راه چاره ی بقای نظام اسلامی نیستند. حتا آنجا که برخی ساده اندیشان موجه یا غیر موجه می پندارند که "فردی چون دکتر محمد مصدق را کاندیدا " ی مقابله با " رهبر و نهادهای تابع اومی کنند تا بلکه راهی بگشایند به حفظ وضع موجود و همین ساختار ایستاده بر برج موریانه، او، آنان را ساده و آسان این گونه مجاب می کند: "در میان کاندیداهای اعلام شده فردی که کوچکترین شباهتی به دکتر مصدق داشته باشد، یافت نمی شود."
گنجی، پا به پای کنشگری های پایدارانه در برابر استبداد حکومتی، خوب خوانده و خوب آموخته ست. بنا براین ست که برآموزه های جامعه شناختی ی نوین، خاصه اندیشه پرداز نامداری همچون "نوم چامسکی" پای می فشارد که سازمان گران جنبش های اجتماعی و سیاسی پیش از آنکه به کسب قدرت به هدف پاسخ گویی به مطالبات تهیدستان اقدام کنند، می باید به آن سازندگان نهادهای قدرتمند اجتماعی بدل شوند تا هرآینه که حاکمان، فساد آلوده ی قدرت شوند و به خودکامگی روی کنند، توسط همین شهروندان گردآمده در نهادهای خویش، به زیرکشانده شوند. این پویه راستین و سازنده، هم نشان دارد از حقوق بدیهی ی شهروند آگاه و صاحب اختیار، و هم ساز و کاری توانمندست در جلوگرفتن از ایستایی و توقف حرکت اجتماعی در جامعه.
پس کارپایه و کارمایه ی منشورجمهوری خواهی ی گنجی، استوارست بر "آزادی شهروندان در سازمان دادن جامعه ی مدنی... و جامعه ای متشکل از شهروندان فعال، مستقل و سازمان یافته... که ضامنی ست برای آن که دولت پا را ازمحدوده های خاص فراتر نگذارد.".
منشور " جمهوری خواهی" بر بحران های موجود در میان کنشگران و کوشندگان دمکراسی در میهن مان، نیز بدرستی اشراف دارد. تنوع و تمایز و تفاوت در رای و نظر را نادیده نمی گیرد. حتا بر این تفاوت و دگراندیشی نه تنها خط ممنوع نمی کشد که ترویج آن را ضامن پاسداشت اندیشه ی انسانی می شناسد. پس باور دارد که "فرهنگ سیاسی، متکی بر اعتماد متقابل، مدارا در برابر تنوع و اختلاف، و آمادگی برای مصالحه و سازش، شرط قبلی دمکراسی پایدارست.". و بی تردید "آزادی بیان، آزادی اجتماعات، آزادی مذهب و آزادی مطبوعات " گزاره هایی جدایی ناپذیر از این فرهنگ دمکراتیک ست.
اما آیا گذار از حاکمیتی مردم ستیز و بی باور به حقوق نخستین شهروندی، و در قد و قامت بی ریخت جمهوری ی اسلامی، به فرهنگ و جامعه ای دمکراتیک با ابزارها و روشهای تاکنونی ی پا در هوا، میسر یا شدنی ست؟ آیا می توان هم همراه و همکار شد با حاکمان خودکامه در تداوم بی حقوقی ی شهروندان و سرکوب دگراندیشان، و هم به تغییر و تحول آن امید واهی داشت؟
منشور جمهوری خواهی بنام ملتی خواستار آزادی و تحول، نه تنها با چنین رفتار و باوری سر سازگاری ندارد که ادامه ی چنین منش و روشی را، تداوم "مشروعیت" بخشی ی فرمانروایان می داند. زیرا "گذار از سلطانیسم به دمکراسی، نیازمند مشروعیت زدایی و عدم همکاری با حاکم شخصی است". اما به وارونه، "اصلاح طلبان از طریق همکاری- شرکت در انتخابات فرمایشی- با حاکم خودکامه، مشروعیت داخلی و بین المللی برای او تولید می کنند". پس پیام نخستین و آخرین چیزی نیست جز پایان هرگونه همراهی و همکاری با صاحبان قدرت، و جستجو و بکارگیری ی همه ی راه کارهای انسانی "جهت محو دیکتاتوری" .
آشکارست که این رویکرد به رو در رویی ی تعیین کننده با حاکمان خواهد انجامید. از قضا همین روش و منش مسالمت جویانه اما دمکراتیک و همراه با نافرمانی های گسترده ی مدنی ست که از یک سو به پایان دادن استبداد دینی یاری می رساند و از سوی دیگر، تضمینی قطعی خواهد بود بر پیشگیری از اجرای هر طرح و توطئه ی تجاوزکارانه ی نومحافظه کاران جنگ طلب حاکم در امریکا. پس این ترفند بی مایه ی اصلاح طلبان حکومتی که به "بهانه ی احتمال حمله" ی امریکاییان ، باید "آزادی خواهان از مبارزه در راه آزادی دست بشویند" حرف یا مفتی بیش نیست!
منشور جمهوری خواهی درادامه ی کاوش و کنکاش خود برای راهگشایی و دگرگونی و نقد و بیان رویکرد های اجتماعی، به تبین دو جستار مطرح امروز در کشورمان اشاره دارد: انقلاب یا اصلاح. گنجی، گرچه همچون بسیاری کوشندگان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی، همچنان بر تداوم روشهای بدون خشونت و مدنی و مسالمت جویانه تاکید دارد، اما مشت اصلاح طلبان حکومتی را بخوبی وا می کند که به بهانه ترساندن مردم از خشونت و انقلاب، فریبکارانه هر انقلاب را مرادف خشونت و خون، و مقابل اصلاح علم می کنند. پس او همچنان اصرار دارد بر درس گیری و برشماری ی تجربه های صلح جویانه ی تحول خواهی در برخی کشورهای جهان در سالهای اخیر، و اثربخشی ی غیرقابل انکار آنها. نیز اما پرسش می کند که اگر همه ی راههای تحول خواهی از سوی ملتی به جان آمده، توسط نظام حاکم به بن بست کشانده شود، آیا همچنان چاره ی کار در آن ست که به انتظار معجزه ای از سوی «ولی امر مسلمین» نشست؟ پاسخ البته چیزی نیست جز استناد همه ی آزادی خواهان و اکیر گنجی و منشور جمهوری خواهی ی او که خیر! در همه ی احوال نمی توان مخالف انقلاب و خشونت ناخواسته بود. اما این خشونت، نه از سوی اهل اندیشه و خواستاران آزادی، که از طرف حکومت های زورگو و خودکامه ای ست که جز به دستگاه قدرت و ثروت خود نمی اندیشند.
پس اگر انقلاب ۵۷ به تعبیر اکبر گنجی "علیه مدرنیته" بود، "جنبش کنونی، مدرن، دمکراتیک و نبردی برای آزادی و دمکراسی" ی مطلوب ملت ماست. این جنبش اگر بکارگیری خشونت را در دستور کار خود ندارد اما هر قانون و قضای حاکمان را نفی می کند، از قانون فرمانروایان دین سر می پیچد، نافرمانی ی همگانی در همه ی عرصه های حکومتی را ترویج می کند، هر گونه همکاری با حاکمان را تداوم خانه خرابی ی مردم می داند، و مردود می شمارد.
بنابراین ست که امروز برجسته ترین و مهم ترین تلاش همه ی باورمندان به دمکراسی و حاکمیت ملی، تحریم همگانی، گسترده، آگاهانه و اثربخش نمایش "رهبر" فرموده ی خیمه شب بازی ی انتخابات ست. امروز بر خلاف سالیان سیاه سرکوب جمهوری ی اسلامی، ابتکار عمل تحرک و تحول خواهی در دستان فرزندان فرهیخته ی ملت ایران ست. اکبر گنجی، و همه زندانیان سیاسی و مطبوعاتی و عقیدتی، نماد پایداری و ایستادگی ی ملتی برای آزادی ایران زمین اند. به پاس رنج و شکنج و پایداری این پهلوانان عرصه ی پیکار و اندیشه و سرنوشت ملی، خواست و صدای تحریم را خانه به خانه، کوچه به کوچه و شهربه شهر آواز دهیم.
به تعبیر روزنامه ی "فیگارو" چاپ پاریس، تفاوت اصلاح طلب و محافظه کار در جمهوری ی اسلامی - حال بخوان تفاوت ریاست جمهوری از جنس این یا آن جناح حکومتی- ، تفاوت عمامه ی سیاه با عمامه ی سفید ست!
اما همین نگاه هوشیار جهانی امروز به مردم ایران نیز چشم دوخته شده ست که براستی آیا آنان به آن جا نرسیده اند که با عدم شرکت همگانی و تهی کردن شهر و کوی و برزن در روز انتخابات فرمایشی، به جهانیان نشان دهند که آن روز، تابوت جمهوری ی اسلامی به گورستان تاریخ خواهد رسید؟!
سیدنی- استرالیا
۱۰ خرداد ماه ۱٣٨۴
پی نوشت
۱- برای دیدن و خواندن این سروده و دیگر غزلها، قصاید و قطعات، و رباعیات « سیف فرغانی» نگاه بکنید به
تارنمای " کانون پژوهشهای ایران شناختی" به سرپرستی ی استاد جلیل دوستخواه، ستون پیوندها، پیوند
" دیوانهای ٣۵ شاعر کهن پارسی " ، به این نشانی : http://www.JalilDoost.blogfa.com
|