هم شگفتی، هم شرمساری!
غلامرضا بقایی
•
نه! من تنها شگفت زده نیستم! که شرمسار خویشم، و این خفت و شرم، حاصل همین سوداگری ی کاسبکارانه ی هموطنان ایرانی ی من! زیرا که گم کرده ایم آزادی و انسان و «ایران» ی را که خیل عاشقان و شیفته گان بسیار بر سر آن، سر وجان باختند! زیرا هنوز در دام سیاست بازان ثروت و قدرت غرقه ایم! زیرا که آسان و ارزان دل می کنیم از آرمان خواهی های انسانی ی خویش و فراموش می کنیم کشتار بزرگ را، و زندانبانان دیروز و امروزمان، منجیان مقدس رهایی می شوند!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱ تير ۱٣٨۴ -
۲۲ ژوئن ۲۰۰۵
آری! آمارها ساختگی اند! آری! بی سابقه بوده است این همه تقلب و صحنه سازی و فریبکاری، و دادن شماره گان پرنقیض دولتی!
بله! درست ست توهم زایی های شریکان قدرت که امید کاذب کاشتند به بازسازی ی ویرانه ای ازدرون، و آن همه عوام فریبی و فیل هوا کردن خطر خارجی!
رقم و جمعیت ۶٣ درصدی، هم یک دروغ بزرگ ست! این هم واقعیت دارد و خیلی پیش از این آفتابی شده است که اوباش شهری ی مزد بگیر، پول کلان گرفتند و رای دادند!
ولی آیا آنچه در روز «جمعه» ی گذشته، و درهیات "انتخابات" در «جمهوری اسلامی»، رخ داد تنها بر پایه ی درشت نمایی ی چنین واقعیت هایی قابل توضیح ست؟ آیا نباید اعتراف کرد به برخی ویژگی های منفی ی قابل تامل در مردمانی که خود قربانی ی همین نظام ضد انسانی اند، و در چشم به هم زدنی "ناخدای استبدا " به "خدای آزادی" شان بدل می شود؟! آیا آن روی دیگر سکه را هنوز نمی خواهیم ببینیم که آن فساد فکری و فرهنگی که در اعماق جان و جهان بسیاری شهروندان ایرانی خانه کرده است، و روحیه ای سوداگرایانه و بی باور به فردیت انسان ایرانی را رقم زده است، نیازمند نقدی بی رحمانه و بی پروا نیست؟
آیا از پس بیست و شش سال ویرانی و خانه خرابی، هنوز در این سامان، بازار یاوه گویی و فریب و دغا و دغل، پر مشتری نیست؟ آیا این مردم ندیده اند و تجربه نکرده اند که کاربدستان حکومت دین، صحنه گردان نمایش مضحک انتخاباتی اند، و هیچ چیز، و هیچ قاعده و قانونی بدست اینان قابل تغییر نیست مگر با سنبه ی پر زور ملتی به خون نشسته و غارت شده؟! من در شگفتم!
آیا بازی های پیدا و پنهان حکومتی برای رونق "رای" و گرمی ی بازار "صندوق" ها و به میدان آوردن پیاده گان خیابانی ی بی اختیار در چند ساله ی گذشته از یک سو، و تجربه ی خانمانسوز جنگ هشت ساله و دهها سال خشونت دولتی و کشتار و اعدام و شلاق و شکنجه، و تهی دستی و فقر این مردم و این میهن بسنده ی ما نبوده است، که باز به "انتخاب"! آدمکشان حرفه ای برویم و برای این کار خویش، بهانه و دلیل بتراشیم؟ من ازاین همه بی حافظه گی و فراموشکاری ی تاریخی ی این ملت عزیزم، شگفت زده ام!
آیا آن دختران زیباروی خندان ایرانی که "اسکیت" کردند در محله های شلوغ تهران با شمایل کریه قاتل حکومتی، همان جوانان معترضی نبودند که خود بارها شلاق و کتک خیابانی خوردند بخاطر تره ای بیرون افتاده از گیسوی پریشان شان؟ من ازاین بازی های بی معنی در شگفتم!
آیا آقای "محمد قوچانی" و همکاران او در درون و برون مرز، همان روزنامه نگاران معترض و منتقدی نیستند که "اتاق شیشه ای" نوشتند و هاشمی ی رفسنجانی بهرمانی را بدرستی سکه ی یک پول کردند؟ چگونه ست که به یک باره این روباه مکار حکومت دین یا دیگر همپالکی های آبرو باخته ی او، می باید به انتخاب های "اصلح" اینان بدل شوند؟!
آیا اهل مطبوعات و خانواده ی قلم دگراندیش فراموش کرده اند که هشت سال پیش از این، اقای
«امیر محبیان»، نظریه پرداز «موتلفه ی اسلامی» و مزد بگیر «بیت رهبری» در روزنامه ی «رسالت» نوشت که نگران نباشید! جناح رقیب را به "نقطه ی صفر" می رسانیم؟! آیا بازی ی مسخره و شرم آور روز جمعه ی گذشته و نیمه ی دوم آن در پایان همین هفته، اجرای همان سناریوی ساخته و پرداخته ی به "نقطه ی صفر" کشاندن ملتی فراموشکار نیست؟!
نه! من تنها شگفت زده نیستم! که شرمسار خویشم، و این خفت و شرم، حاصل همین سوداگری ی کاسبکارانه ی هموطنان ایرانی ی من! زیرا که گم کرده ایم آزادی و انسان و «ایران» ی را که خیل عاشقان و شیفته گان بسیار بر سر آن، سر وجان باختند! زیرا هنوز در دام سیاست بازان ثروت و قدرت غرقه ایم! زیرا که آسان و ارزان دل می کنیم از آرمان خواهی های انسانی ی خویش و فراموش می کنیم کشتار بزرگ را، و زندانبانان دیروز و امروزمان، منجیان مقدس رهایی می شوند! زیرا اگر ظاهرا از مذهب و دین فاصله گرفته ایم اما هنوز به سنت مرضیه ی دینی، "تقیه" پیشه ایم و دفاع از حقیقت را قربانی ی مصلحت خواهی ها و آزموده های تلخ و پرهزینه ی سالیان می کنیم.
من شرمسار خویش و تاریخ این ملک و ملتم، وقتی که بدل شده ایم به مهره ی بی اختیار صحنه گردانان و فتوا دهنده گان مرگ و تباهی، و ناگزیریم که به عقوبت کنش و کردار ناروای مان، میان "عامل" یا "آمر" کشتار و خانه خرابی، یکی را به پدرخواندگی انتخاب کنیم! من از فراموش کاری ی تاریخی مان سخت شرمنده ام!
"تاریخ ما، بی قراری بود! نه باوری! نه وطنی!" (احمد شاملو) . آیا هنوز نیز چنین بار خفتی را بر دوش نمی کشیم؟!
من شرمسار امروز و فردای این میهنم که حاصل اندیشه ی بلند پرچمداران آزادی و دستاورد رنج و شکنج پایمردانه ی بزرگانی همجون دهخدا و ارانی، و مصدق و فاطمی، و جزنی و سلطان پورو معینی و... به نظامی سیاه و قرون وسطایی به سرکردگی ی سارقان دین پناه حکومت اسلامی رسیده باشد.
اگر مجاز و محق نیستم که صاحب تصمیم و رای برای دیگران باشم، اگر آموخته ام که خرد جمعی ی وفادار به حرمت انسانی و آزادی ی بشر، تنها طریق تصمیم ساز به سرنوشت انسانی و تقدیر ملی ست، اما در این هنگامه ی تلخ، و این وانفسای گیج سری و سوداگری و سیاست بازی های کور و ویرانگر، همچنان صدای خویش را بلند بلند فریاد می کنم که؛ آن جماعت ملی – مذهبی ی خواهان حفظ وضع موجود، هیچ قرابتی با درد و رنج انسان ایرانی ندارند و همراهی شان با حکومتیان، تداوم خانه خرابی ی ماست. باندهای حکومتی و جز حکومتی ی "مشارکت ایران اسلامی" ، و "نهضت ازادی" و "مجاهدین انقلاب اسلامی"، همچنان برسر سهمی از قدرت و ثروت با باندهای اسلامی ی دیگر در نزاع اند. پس هر گونه دل سپاری به گشایش تحولی از درون جرثومه ی فساد حکومتی، خیالی خام و فکری باطل و سترون ست.
یعنی که جز پایان دادن به بساط حکومت دین، و نفی ی همه ی قاعده و قانون فرمانروایان اسلامی، که صد البته میسر نیست مگر گسترش همه جانبه ی اعتراض های مدنی و ملی و فراگیر با هزینه های گران ناخواسته و تحمیلی از سوی سرکوبگران امنیتی و نظامی، ایران ما روی آرامش و آزادی بخود نخواهد دید.
پس نه در کنار عافیت جویان مردم فریب قدرت خواه اصلاح طلب دولتی، نه با "توده نفتی" های مرادف با صفت سزاوار "خیانت" تاریخی، نه با خود – اپوزیسیون خواندگان مروج اعتدال خواهی ی هاشمی ی رفسنجانی ی قاتل، نه حتا همزبان با شماری از یاران و اصحاب قلم که دریغ، کار امروزشان شده است توضیح و تحریر "فاشیست" خوب و "فاشسیت" بد، که همراهم با همه ی کسانی که باور دارند به زبانزد شنیدنی ی «مرگ یک بار، شیون یک بار»! که همراهم با آنان که هرگونه همکاری و همراهی با حکومت، و به هرگونه و طریق را خیانت می شمارند به بیش از صد سال تلاش آزاد اندیشانی که به بهروزی ی این ملک و ملت کوشیدند و می کوشند.
بیاد داشته باشیم که تاریخ داور بی رحمی ست، و همه ی آنان که از دیروز تا امروز، و به هر انگیزه و بهانه، به طول عمر پر از نکبت پتیاره ی حکومت دینی یاری رسانده اند، ازاین قضاوت و داوری ی محتوم و بایسته، مصمون نخواهند بود.
سیدنی- استرالیا
یکم تیرماه ۱٣٨۴
|