یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آزادی ی گنجی، شکست خفت بار خودکامگان ست!


غلامرضا بقایی


• گردهمایی ی دیروز دانشگاه تهران، در ادامه ی کوشش های اعتراضی ی ماههای اخیر نشان دارد از باور روزافزون مردم به جنبش نافرمانی ی مدنی، و نادیده گرفتن و بی اعتبار شمردن هر قانون و قضای حکومتی! یعنی انجام شجاعانه ی این همایش "مرگ یا آزادی"، آغاز خردمندانه ی تحمیل خواست و اراده ی ملی ست برای برپایی ی اعتراض و اعتصاب همگانی، و غنا بخشیدن به جنبش مقاومت ملی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۲ تير ۱٣٨۴ -  ۱٣ ژوئيه ۲۰۰۵


ایستادگی و پایداری ی هزاران بجان آمده ی آزاداندیش ایرانی در نمایش شکوهمند اعتراضی ی دیروز ۲۱ تیرماه، در گرداگرد دانشگاه تهران، و برای نجات جان و آزادی ی اکبرگنجی و همه ی زندانیان در بند استبداد دین، عزم و اراده ی وجدان های بیدار ملت ماست برای رهایی.
تصویرها و گزارش های ثبت شده از این رویداد بر روی پایگاههای خبری ی جهان، بیان روشن و تکان دهنده ی دو پویه ی ماندگارست؛ در یک سو، روایت صدها باورمند دلیری ست که در برابر هجوم بی سابقه ی سرکوب و خشونت آدمکشان سیاه پوش رژیم اسلامی، به خون می غلتند با سر و دستان شکسته و مجروح، و بپای می خیزند با تصویر مقاومت و استواری ی اکبر گنجی در دستان شان، و فریاد "مرگ بر استبداد، مرگ بر دیکتاتور، زندانی ی سیاسی آزاد باید گردد".
در سوی دیگر، گماشتگان سیدعلی خامنه ای هستند با باتوم ها و دستبند ها و بی سیم ها و عربده های هار از سر استیصال. آنان اما این بار، بزدلانه و از سر خوف و خواری، نام و نشان یا «اتیکت» های پلیس اسلامی را از «یونیفور» ها برداشته اند! نیز برای نخستین بار، از سرکوب گران در هیات شناخته ی "لباس شخصی ها" خبری نیست زیرا که با انتصاب چهره ی بدنام "فرماندهی ی سابق بسیج به مقام ارشد پلیس اسلامی، دیگر نیازی نمی بینند که خشونت و سرکوب همیشگی را در قد و قواره ی "لباس شخصی ها" پنهان کنند!
اما وحشت و سراسیمگی سرکوبگران تا بدانجاست که هزاران «نیروی ویژه» سیاه پوش پیاده یا سواره بر خودروهای نظامی را از ساعت هایی پیش از همایش اعتراضی ی مردم گرد می آورند به پیشگیری از حضور خواستاران آزادی ی زندانیان سیاسی. ولی ابتکارعمل های خود انگیخته و خود جوش مردمی، گردهمایی ی پر خروش آنان را بگونه ای پاره پاره اما پیوسته تا خیابانهای «ولی عصر»، "بلوار کشاورز"، "۱۶ آذر"، "فروردین" و... می گستراند.
این همه در حالی ست که کاربدستان حکومتی از روزها پیش، این گردهمایی ی اعتراضی را با صدها توپ و تشر و تهدید همیشگی، "غیرقانونی" خوانده بودند!
بنابراین ست که گردهمایی ی دیروز دانشگاه تهران، در ادامه ی کوشش های اعتراضی ی ماههای اخیر نشان دارد از باور روزافزون مردم به جنبش نافرمانی ی مدنی، و نادیده گرفتن و بی اعتبار شمردن هر قانون و قضای حکومتی! یعنی انجام شجاعانه ی این همایش "مرگ یا آزادی"، آغاز خردمندانه ی تحمیل خواست و اراده ی ملی ست برای برپایی ی اعتراض و اعتصاب همگانی، و غنا بخشیدن به جنبش مقاومت ملی، درست در هنگامه ای که دیکتاتور دین می پنداشت با به میدان آوردن آدمکشی حرفه ای و شناخته همچون "محمود احمدی نژاد" می تواند قبرستانی از خاموشی و خفقان دیگر را بیافریند.
از دیگر دستاوردهای خجسته ی چنین رویدادها و رویکردهایی آن ست که وقتی کاربدستان حکومتی ی تحت فرمان «ولی فقیه» درمی یابند که خروش ملی ی مردم و فرزندان دربند آنان از دانشگاه تهران تا قلعه ی «اوین»، تا چهارسوی جهان رفته ست، سراسیمه اما فریبکارانه
درمی آیند که «وقت آزادی ی مشروط اکبر گنجی رسیده ست»! یا مزدور حلقه بگوش دیگری با عنوان سخنگوی «قوه ی قضاییه» بقول خود «قسم جلاله» یاد می کند که «خدا گواه ست که اکبر گنجی درخواست آزادی نداده ست»! یا درآخرین ساعت های روز گذشته، پنج تن از گماشتگان ولی فقیه در مجلس اسلامی که خود را نمایندگان "فراکسیون آباد گران" معرفی می کنند، تازه پس از شش سال از اسارت و رنج و شکنج یک روزنامه نگار خواب نما می شوند و بخاطر می آورند که به دیدار اکبر گنجی در زندان بروند و عوام فریبی بکنند که "اکبر گنجی، تخلف مطبوعاتی کرده است و نباید برای مجازات در زندان بماند"!
اما از پس بیش از ۲۶ سال سرکوب و عوام فریبی ی ملایان حاکم، اراده ی ملی ی مردم ایران و همه ی وجدان بیدار آن، بخوبی می دانند که چنین اظهارات از سر "سنبه ی پر زور مردم" و حاصل تداوم و گسترش چنین اعتراض های همگانی ست. پس تنها راه نجات بخش جان
اکبر گنجی و همه ی زندانیان سیاسی، دامن زدن به همین اعتراض های ملی- جهانی ست؛ این گونه ست که می توان خودکامگان را بر جای خود نشاند و با آزادی ی زندانیان سیاسی، جام های هلال شکست های خفت بار دیگری را به آنان نوشاند.
اما این نیز گفتنی و تاکید کردنی ست که دیروز، و بدنبال آن ستیز تا پای جان برای آزادی ی زندانیان سیاسی در میهن مان، و آن پیکره های بخون نشسته ی زنان و مردان و جوانان، که ایستادند و فریاد کشیدند و دستگیر شدند یا به خانه های پر درد شان بازگشتند، دو دسته از شهروندان ایرانی- در هرجای جهان که باشند- شرمگین و سرافکنده ، یا سرافراز و سبکبال سر بر بالین گذاشتند. نخست، آن سرافرازان و سبکبالان عشق و آرمان و آزادی اند که با حضور پرخطرخویش در میعادگاه دانشگاه تهران، کوشیدند و رزمیدند و شبی پرکابوس را برای سیدعلی خامنه ای و پاسداران جهل و جنون او رقم زدند. یا آنان که در برون مرز، این صدای در گلو خفه شده را پاس داشتند و با همصدایی ی خود و سامان دهی و گسترش این اعتراض نزد سازمانهای جهانی و اعمال فشار بر آدمخواران حکومت اسلامی، پژواک پرصدای ملت مان شدند.
اما بی پروا و پرهیز باید گفت که آن گروه پرشمار شرمگین و سرافکنده، آنانی هستند که هنوز حسابگرانه و کاسبکارانه، نظاره گر حوادث اند، یا با خاموشی و برکناری ی خود از این معرکه ی سرنوشت، یا از سر باورهای جزم اندیشانه و حقیر فرقه ای و عقیدتی و... حضور پیوسته و همبسته ی خویش در این اعتراض های ملی را وظیفه ی انسانی ی خود نمی شمارند.
آیا براستی دردآور و شرم آور نیست که در هر اعتراض ملی و مردمی در تهران و شهرهای میهن مان در سالها و ماههای اخیر، آمار تماشاگران ایستاده در پیاده روی خیابانها که ار قضا همدردی با جمعیت معترض خیابانی در چهره هاشان نشسته، ازجمعیت تظاهر کنندگان بسیار بیشترست؟!
آیا وقتی پهلوان ایستاده ی اوین، ناصر زرافشان، در گفتگوی کوتاه اخیرش از سر درد "اظهار تاسف می کند از بی تفاوتی افکار عمومی نسبت به سرنوشت زندانیان سیاسی"، این افکار عمومی چه کسانی هستند؟! ایا اینان همین نظاره گران آگاهانه خاموشی گزیده ی خیابانی، نیستند؟!
آیا وقتی دکتر ناصر زرافشان دردمندانه می نالد و انتقاد می کند از "دوستان سابق گنجی" که همچنان اورا تنها گذاشته اند، این دل سپردگان به قدرت و ثروت حکومتی نیستند که آبرو باخته تر از گذشته، اما تنها بخاطر هراس شان از فروپاشی ی همه ی مدینه ی فاضله ی ذهنی و عقیدتی شان، از حضور در هر کوشش ملی و اعتراض همگانی می پرهیزند، و حتا زمانی که جان و زندگی یک انسان شرافتمند از یاران دیروزشان نیز به جد به خطر افتاده است، ترجیح می دهند با سکوت و خاموشی ی خویش، جانب جنایت کاران دین پناه را بگیرند؟!
آیا آن بانیان دروغین "جبهه ی دمکراسی و حقوق بشر" که در آستانه ی انتخابات فرمایشی وعده ی دفاع از حقوق انسانی ی همه ی شهروندان را آوازه گری کردند و از قضا بسیاری شان از یاران دیروز اکبر گنجی، چگونه غایب عریان و آشکار گردهمایی ی اعتراضی ی دیروز دانشگاه تهران بودند؟ آیا اینان نمی دانند که نزد مردم و اجتماع زنده و پویای ما، متر و معیار باور به دمکراسی و حقوق بشر نه در آوازه گری های دروغین و فصلی، که در کردار و رفتار و کنش انسانی ی کوشندگان اجتماعی و سیاسی رقم می خورد؟!
نیز، البته هستند برخی "چپ"نمایانی که در برخی رویداد های ملی و فراملی و در واکنش به نقض حقوق انسانها، بدرستی از "تسلیمه نسرین" بنگلادشی، و "سلمان رشدی" ی انگلیسی ی هندی تبار، و یا نقض حقوق فردی ی "همجنس بازان" و "حفظ محیط زیست" و... می گویند و می نویسند، اما گویی در این خانه ی خراب، اکبر گنجی، همچون "سلمان رشدی، یکی ار ما لگدمال شدگان" نیست!
بخاطر بیاوریم پاره ای دیگر از گفتگوی اخیر ناصر زرافشان درخصوص زندانیان سیاسی و انگیزه های پنهانی ی حاکمان دینی در این باره را. او می گوید که پیشتر از این، اولیای امور حکومتی به اکبر گنجی گفته بودند که ترا زندانی کرده ایم تا یاوه هایی را که ناصر زرافشان به تو آموخته ست، فراموش کنی (پایان نقل قول). آیا این گفته ی کوتاه خود حکایت ندارد از سویی بر نقش روابط خردمندانه و ثمربخش زندانیان سیاسی و بلوغ اندیشگی ی آنان، و از سوی دیگر پیوستگی و همبستگی ی آگاهانه ی آنان در ترویج آرمان های ملی و آزادی خواهانه، و فاصله گیری های بایسته ازهر خط و نقطه ی فرقه ای و جزم اندیش؟ با چنین نگاه انسانی، براستی چه قرابتی ست میان زرافشان هوشیار و سخت کوش که به گفته ی یکی ار زندانیان جوان تازه آزاد شده که از ناصر زرافشان همچون "آموزگار و پشت و پناه همه ی زندانیان سیاسی" یاد می کند، با آن "چپ" باورانی که هنوز اندر خم یک کوچه مانده اند و در نمی یابند که تامین حاکمیت ملی و آزادی ی میهن مان مسیر نیست مگر دست شستن از مقاصد حقیر گروهی و ایدئولوژیک، و پایبندی به وحدت عمل در همه ی عرصه های پردامنه ی سیتز همگانی با دیکتاتوری ی دین؟!
این را هم فراموش نکنیم که از دیروز تا به امروز، خواست و قصد شوم مجموعه ی نظام اسلامی و به فرمان سیدعلی خامنه ای چیزی نبوده است جز قتل و نابودی ی اکبر گنجی، یا نفی و انکار آرا و عقایدش با روش مرضیه ی تاکنونی ی "توبه نویسی"، خاصه بعد از انتشار منشور
"جمهوری خواهی". آیا این منشور جز بیان جمهور مردم و مقابله با "سلطان" حکومتی و برداشتن بختک دیکتاتوری دینی از سینه ی میهن مان ست؟ آیا به شکست کشاندن حاملان و حامیان چنین مقاصد ضد انسانی، و آزادی ی اکبر گنجی همچون نمادی از تلاش های آزادیخواهانه و ملی در کشورمان، نمی باید بدل به نقطه ی عزیمت همه ی ما بشود برای پایان بخشیدن به تشتت و تفرقه ی دامنگیر که مسبب شکست های تاکنونی ی ملت ما بوده ست؟
این هم شایان یادآوری ست که بر خلاف آن باور که می پندارد فرمانروایان اسلامی می توانند باردیگر حمام های خون دهه ی شوم شصت خورشیدی را تجدید و تکرار کند، هیات حاکمه ی جمهوری ی اسلامی، بدلیل بحران های داخلی و رشد اعتراض های ملی، و نیز بدلیل شرایط جهانی، در وضعیت بسیار شکننده و آسیب پذیری بسر می برد. دراین میان، همچنان چشم اسفندیار سرکوب گران دین نزد بشریت ترقی خواه و وجدان های بیدار ملی و جهانی، بیدادگاههای اسلامی، زندانهای قرون وسطایی ، و شرایط تلخ و سیاه زندانیان سیاسی ی در بندست. پس می توان و باید به یاری ی این فرزندان فرهیخته ی میهن مان شتاب کرد، و رهایی و آزادی ی اکبر گنجی همچون نماد پایداری ی همه زندانیان سیاسی، شکست خفت بار دیگری برای ولی فقیه و همه ی کاربدستان اوست.

سیدنی- استرالیا
۲۲ تیرماه ۱٣٨۴


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست