سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

لیبرال دموکراسی در محاصره


مرتضی ملک محمدی


• مدل "اقتدارگرایی کارآمد" چین لیبرال دموکراسی را به چالش کشیده است. "مقبولیت کارآمدی دولت متمرکز" در شرایط بحران سرمایه داری مشروعیت دموکراتیک را زیر سوال برده است. حالا این مدل نه فقط از سوی چین به تنهایی بلکه از همه طرف به لیبرال دموکراسی هجوم آورده است؛ از روسیه پوتین تا اردوغان ترکیه از ویکتور اوربان مجارستان تا کورتس اتریش. و الیت بروکراتیک سرمایه داری های پیشرفته غبطه سرعت عمل و کارایی این دولت ها را می خورند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٨ آبان ۱٣۹۷ -  ٣۰ اکتبر ۲۰۱٨


جهان در موقعیتی ایستاده که تعادلش با یک توئیت رئیس جمهور آمریکا آقای ترامپ بهم می ریزد. هر حرکت ترامپ کافی است تا نیمی از عالم در دلهره فرو برود. پایش را که از کاخ سفید بیرون می گذارد عالم سیاست متلاطم می شود. روزی که به ملاقات پوتین میرفت پشت سرش اروپا چمچاره گرفته بود. آینده ناتو و امنیت اروپا چه خواهد شد؟ تکلیف انگلیس با اقتصاد اتحادیه اروپا چه خواهد شد؟ آلمان چه خاکی بر سر بودجه خود بریزد تا هزینه ناتو جور شود؟ پوتین با کاهش وابستگی اروپا و آلمان به نفت و گازش چه بکند. تکلیف شرکت های فرانسوی چه می شود که دور قراردادهایشان عزا گرفته اند. امروز در محافل الیت حاکم اروپا جلسات غصه خوری برقرار است و همه افسوس روزهای آرام و برنامه های منظم گذشته را می خورند. آنها از خود سوال می کنند ایا اتحادیه اروپا یک افسانه بود؟ ایا اصلا امروز چیزی به عنوان "غرب" وجود دارد؟ همه نگران قد کشیدن راست افراطی از یک طرف و عرض اندام دولت های اقتدارگرا از سوی دیگراند. مساله به اروپا هم خلاصه نمی شود بلکه ابعاد جهانی دارد. از لهستان تا اتریش و ایتالیا و آلمان و آمریکا و برزیل.

در آن سوی دنیا چینی ها که نزدیک چهار دهه با خیال آسوده و بی اعتنا به سیاست جهان در جاده ترقی می تاختند حالا به فکر فرو رفته اند. تاکنون شعارشان این بود "مدل ما مناسب چین است و برای صدور به جهان نیست". اما ژین پین در آخرین نشست سران هفت قدرت جهان گفت "برای صلح و نظم و هارمونی جهانی چین آماده است روش تکامل خود را در اختیار دیگران بگذارد". شصت چین خبردار شده بدون دخالت در بحران جهانی که شعله ورمی شود ادامه توسعه با ثبات ناممکن است. و پوتین این مرد به ظاهرا مقتدر و خوشبخت جهان که تاس سیاست هر طور بشیند به سود اوست، از خطرات در کمین روسیه قافل نیست. نگرانی همچون یک اپیدمی بسرعت گسترش می یابد. تاریخ دان انگلیسی تیموتی گارتون به اشپیگل می گوید "در حال حاضر هیچ دلیلی برای خوش بین بودن وجود ندارد این به این معناست که باید شهامت داشت و برای تغییر جهت رویدادها که به سوی فاجعه ای بزرگ در حرکت است کاری کرد. همانطور که برشت در یکی از شعرهای زیبایش سروده "باید عمل کرد همچون لنین و نه سزارهای خسته فراری". البته لنین الگوی آقای گارتون نیست بلکه مساله درک زمان و شهامت عمل مورد نظر اوست.
نویسندگان و روشنفکران طیف های مختلف فکری در پی ریشه یابی بحران با موضوع های زیادی درباره سرمایه داری، بدحالی لیبرال دموکراسی و تضادهای جهانی شدن مشغول هستند. این روزها کتاب های بسیاری درباره خطرات در کمین لیبرال دموکراسی نوشته می شود، یوشکا فیشر رهبر سابق حزب سبزها و وزیر خارجه قبلی المان در کتاب "شکست اروپا" با بدبینی بسیار می نویسد "من بوی خون به مشامم می رسد". خانم مادلین آلبریت وزیر امور خارجه سابق آمریکا در کتاب جدید الانتشار خود "فاشیسم یک اخطار" می نویسد "من خیلی بدبین نیستم ولی هوشیاری ما ضروری است، اگر سیاسیون و روشنفکران دهه سی هشیار بودند و در این خوش بینی نبودند که مگر می شود درغرب مدرن این فرزند بالغ روشنگری فاشیسم توانایی عرض اندام داشته باشد، فاشیسم شانس زیادی نداشت".
سوال اساسی این است که این بی ثباتی و تلاطم جهانی معلول چیست؟ معلول حرکات نامتعادل ترامپ و سیاست های غیرعادی آمریکاست یا این خود معلول تکان های عمیق تری است؟ در سی سال گذشته چه اشتباهاتی رخ داد؟ خطراتی که دموکراسی ها را تهدید می کند از کجاست. از درون و از رشد پوپولیسم راست میاید یا از بیرون، و از ظهور آسیا و چین؟ گارتون در همان مصاحبه جواب می دهد "در این لحظه خطر درونی است ولی ۵۰ سال دیگر که تاریخ را خواهند نوشت سرتیترها چنین خواهد بود "در عصر ظهور چین بود که این اتفاق افتاد".
بی تردید مدل "اقتدارگرایی کارآمد" چین لیبرال دموکراسی را به چالش کشیده است. "مقبولیت کارآمدی دولت متمرکز" در شرایط بحران سرمایه داری مشروعیت دموکراتیک را زیر سوال برده است. حالا این مدل نه فقط از سوی چین به تنهایی بلکه از همه طرف به لیبرال دموکراسی هجوم آورده است؛ از روسیه پوتین تا اردوغان ترکیه از ویکتور اوربان مجارستان تا کورتس اتریش. و الیت بروکراتیک سرمایه داری های پیشرفته غبطه سرعت عمل و کارایی این دولت ها را می خورند. دموکراسی برای آنها و نیازهای اقتصاد پرسرعت امروز جهان بسیار کند و دست و پا گیر شده است و نقش همان موانعی را بازی می کند که پیشتر بروکراسی های تنبل مدل شوروی عمل می کرد.   
نویسندگان چپ از منظر دیگری به بحران لیبرال دموکراسی و تجدید حیات راست نگاه می کنند، توجه آنها بیشتر به عوامل درونی در کانون بحران سرمایه داری تمرکز دارد. به تضادهای عصر نولیبرال و دیجیتال. راست این است که سیاست نیولیبرال علیه دولت رفاه و برای کاستن از هزینه های اجتماعی و برای راه گشودن برای سرمایه های خصوصی زیر شعار ناکارآمدی اقتصاد دولتی در شرایطی آغاز شد که مدل اقتصادی و سیاسی چپ در بدترین شرایط تاریخی خودش قرار داشت. چپ زیر اشتباهات تاریخی خود فلج شده بود و تمام قدرت دفاعی خود را از دست داده بود و همه ارزش های او زیر حمله لیبرالیسم نو رفته بود. این گفتار مسلط با زیرکی تمام پایه های فکری سوسیال دموکراسی مثل تنظیمات اقتصادی اتخاذ سیاست های مبنی بر کسری بودجه بیمه های اجتماعی، حمایت از فراورده های ملی، کینزیانیسم و دولت رفاه را تبدیل به ضدارزش و مانع توسعه و پیشرفت جا می زد. مرزهای تنگ انکشاف سرمایه هم به کمک این توجیحات می آمد. و بطور واقعی نیو لیبرالیسم همان طور که توماس بیکتی در کتاب سرمایه نشان داده است موجب توسعه جهانی اقتصاد و افزایش ارزش های عظیم و نوآوری های بیسابقه ای در تکنولوژی شد. در راس این نوآوری ها و کاربرد گسترده آن در عرصه اقتصاد و در همه شئون اجتماعی، تکنولوژی اطلاعاتی و ارتباطی و انقلابات دیجیتالی بود. اما همین تحولات در هر دو سطح پس از سی سال و بطور مشخص از آغاز بحران اقتصادی ۲۰۰٨ با بن بست ها و گرفتاری های ناشناخته ای روبرو شد.
توماس پیکتی در همان کتاب نشان میدهد که پیشرفت ها چه شکاف های عظیمی میان سطح درآمدها و تفکیک و قطب بندی شدن اجتماعی میان فقر و ثروت در پی داشته است. و همینطور عواقب پدیده جهانی شدن اقتصاد دیجیتالی و کاربرد فناآوری های ربوتیسم، و پیدایش ماشین های هوشمند و انقلاب چهارم صنعتی ترس از پرولتریزه شدن طبقات میانه را افزایش داده و با تغییر ترکیب جمیعت ها و مهاجرت ها موجب تغییر هویت ها رفتار ها و ارزش های اجتماعی و فرهنگی و ایجاد ترس در لایه هایی از مردم شده که توان هماهنگ شدن با این تحولات را نداشته و به صف بازندگان نیولیبرالیسم و جهانی شدن فرو افتاده اند. پیامدهای اجتماعی این تغییرات در طبقه کارگر نیز گسترده بوده است. شکاف های جدید در طبقه کارگر و تجزیه آنها به قشر بالایی جامعه از یک سو و به حاشیه رانده شدن لایه های دیگر آن، پایه های اجتماعی احزاب سوسیالیست را بی ثبات کرده است. این اتفاق در بیشتر کشور های سرمایه داری از جمله آمریکا رخ داده است. این فرایند تجزیه در ترکیب طبقه کارگر کلاسیک یک عامل عمده زوال و ضعف احزاب سوسیال دموکرات را تشکیل می دهد. این تحول به پایه اجتماعی و مقبولیت کلی طیف چپ آسیب جدی وارد کرده است. افزون بر این آلترناتیو چپ به دلایل نظری و تاریخی هنوز در شرایطی نیست که بتواند ازاین بحران به سود تعمیق دموکراسی و جلب اعتماد مردم استفاده کند. به همین علت راست پوپولیست و احزاب افراطی با بهره گرفتن از ترس مردم و سرمایه گذاری روی بحران هویت های ملی، قومی، مذهبی و فرهنگی و جنسی بی اعتمادی آنها را از احزاب رسمی و طبقه سیاسی مسلط به سود خود جهت می دهند.

مرتضی ملک محمدی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست