سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چگونه ماندن
(بخش دوم) علی شریعتی چه می خواهد؟


پرویز دستمالچی


• گفتم که چنین پندارهایی در دوران پیش از روشنگری و پیش از شکلگیری جوامع مدرن را می توان فهمید و تنها منحصر به اسلام و مسلمانان نبوده است، اما شریعتی در سده بیست زندگی کرد، در فرانسه "دکترا" گرفت، و برای جامعه ایران در سده بیست نسخه "شفا" می پیچد. او آشکارا ناراستگویی می کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۴ آبان ۱٣۹۷ -  ۱۵ نوامبر ۲۰۱٨


شریعتی در "چگونه ماندن" مدعی ارائه یک راه سوم اسلامی- شیعی در برابر دو راه سرمایه داری و سوسیالیسم (نه شرقی، نه غربی) است تا جوانان ما منحرف و جذب آنها نشوند. از نگاه او"... بزرگترین فاجعه اینست: که انسان در تکیه به پرستش و عشق و عرفان... گرفتار زهدگرایی شد و در طلب آزادی گرفتار سرمایه داری گردید و در عشق به عدالت گرفتار یک نظام مارکسیستی... در اینجا چکار باید بکنیم؟... باید وجود و زندگی و عدالت و آزادی را از دست سرمایه داری نجات بدهیم، و برابری انسانی را از مارکسیسم نجات بدهیم... و حالا برای اینکار من یک ایدئولوژی لازم دارم، به یک مکتب احتیاج دارم... و هر سه (عشق و عرفان، آزادی و عدالت، پ.د.) را خالص در اسلام و در خانواده محمد و در علی مییابم و می بینم. و اگر همه تلاشم را منحصر بکنم که با این سه تا چشم اسلام و علی را ببینم و در آن واحد بر هر سه بعد تکیه کنم و نگاه بدوزم و علی را بشناسم و اسلام را بشناسم، نه تنها وابستگی ام را به اسلام همواره حفظ می کنم، بلکه هرگز در برابر قدرت و پیشرفت تمدن بورژوازی غرب و همچنین قدرت و فریبندگی و پیشرفت مارکسیسم شرق، نه دچار عقده ایدئولوژیک میشوم و نه عقده ملی، نه عقده نژادی، نه عقده اعتقادی... (۱) اینجاست که اسلام نه بعنوان یک مادون نیمه روشنفکری مادون مارکسیستی مطرح میشود که در تکامل به مارکسیسم میرسد، بلکه بعنوان اسلامی مطرح میشود که بر ویرانه بن بست شکست لیبرالیسم سرمایه داری وعرفان گرایی صوفیانه و عدالت خواهی ماتریالیستی بناشده است، یعنی از روی ویرانه آنها سر میزند، و یک اسلام ماوراء علم، ماوراء ماتریالیسم و ماوراء مارکسیسم است..." (۲).
شریعتی که می خواهد مدلی بدیل برای سرمایه داری و سوسیالیسم ارائه کند، با درک بسیار اندک اش از مارکسیسم و سرمایه داری، نه مدلی برای اقتصاد جامعه "امت- امامت"ای خود دارد و نه ساختاری مشخص برای نظم سیاسی جامعه. او خواهان یک جامعه اخلاقی اسلامی- شیعه است که "ماوراء علم" و در ارتباط با عالم غیب عمل می کند و نظم سرمایه داری را در یک "لیبرالیسم" شکست خورده می بیند. اندیشه های لیبرالی که امروز پایه و اساس تمام جوامع باز و مدرن هستند و پیش از شریعتی دشمنانی سهمگین چون نازیسم و فاشیسم یا استالینیسم داشته اند. مبارزه او با نظم سرمایه داری نه مترقی، بل برگشت به عقب، ارتجاعی است. حتا "سوسیالیسم تخیلی" مورد نقد مارکس نیز نیست، جامعه بدوی دوران محمد و علی است. عدالت او، همان عدالت شیعه در ضرورت وجود امامان و اجرای احکام و موازین شرع است. جامعه و انسان مومن او نه مسلح به علم و دانش، که سرا پا ایمان و ایدئولوژی است. انسان او، نه انسان خود بنیاد مستقل است که با اتکاء به خرد خویش خود و جامعه را می سازد، بل مومنی در چهار چوب تکالیف الهی و بیگانه با اندیشیدن است. انسان مومن شریعتی، انسانی "ایدئولوژیک" است "... که پیش از هرچیز جوهر دگرگونه خود ساخته است، انسانی است که خویشتن خود ساخته ایدئولوژیک را جانشین خویشتن موروثی سنتی و غریزی خود کرده است... (برگ ۱۳۳). اما خودسازی باید هدف داشته باشد، آنچه خودسازی را معنی میدهد یک ایدئولوژی است و یک ایده آل... باید پیش از پرداختن به شیوه خودسازی ایدئولوژی را مشخص کرد، برای ما مسئله خودسازی پس از تعیین ایدئولوژی مطرح میشود..." (برگهای ۱۳۷ و ۱۳۸) .
مدل شریعتی در برابر سرمایه داری، آزادیهای ساتری و سوسیالیسم مارکس، تصویر او از فرد، جامعه و شکل حکومت در دوران علی، شکل حکومت امت- امامتی است. برای او، علی نماد نیاز به غیب (عرفان)، فلاح یا رستگاری و تقوای درونی (آزادی) و عدالت (الهی) است. شریعتی که حلاج را نماد نیاز به غیب، سارتر را نماد آزادی (کسیکه آزادی را ملاک حق و باطل و خیر و شر میداند، شریعتی) و مارکس را نماد عدالتخواهی معرفی می کند و معتقد است که اندیشه وعمل آنها دارای ضعفهای اساسی است وعلی را به عنوان نماد هر سه، نمادی برای عرفان- رستگاری (فلاح)- و عدالت ارائه میکند: "... چگونه میتوان مارکس را و حلاج را و ساتر را در خویش باهم آشتی داد؟ بی آنکه هیچ کدام را قربانی دیگری کرد. این کار دشواری است اما کاری استکه باید کرد... بنابراین خودسازی در هر سه بعد باید هماهنگ باهم ادامه یابد، باین معنی که انسان پیشرفت در هر بعد را با کار در دو بعد دیگر قابل تحقق تلقی کند... اگر یک روشنفکر مسلمان است و بویژه شیعه، نیازی به چنین ترکیب مصنوعی از سه شخصیت برای داشتن یک امام ندارد، زیرا علی را دارد. او که حساستر از مزدک و انقلابی تر از مارکس زندگی کرد و در برابر بهره کشان کینه ورزید و با محرومان چندان همدرد بود که فریاد آورد: اگر قدرت را بدست آورم حق را که اینان از مردم محروم ربوده اند، اگر شیر شده و در پستان مادرانشان رفته باشد یا مهر در کابین زنانشان، بیرون خواهم کشید، و پس خواهم گرفت... (علی) کسی است که به میثم خرما فروش یار وفادارش تشر زد- وقتی که دید در طبق خرمایی که نهاده است، خرماهای خوب را و بد را دو توده کرده است- : هان، چرا خلق خدا را اینچنین تقسیم میکنی؟ و نشست و با دستهای خویش هر دو را درهم ریخت و گفت: هر دو را به یک قیمت معدل بفروش. یعنی چه؟ یعنی نه تنها به هرکس مطابق کارش، نه تنها تساوی در مالکیت بر ابزار تولید، بلکه عالیترین تصوریکه از یک نظام اشتراکی داریم، یعنی تساوی در مصرف..." (۳).
جامعه ایده آل شریعتی سه وجه مشخص دارد: عرفان، آزادی و برابری. که از آنها با نامهای "مذهب موجود رسمی، اگزیستانسیالیسم و سوسیالیسم" نیز یاد می کند (برگ ۷۸). او می نویسد: "... اکنون از یک طرف دیگر به این سه جریان نگاه کنیم. یعنی به نقاط ضعف آنها بنگریم. نقطه ضعف مذهب موجود این است که واقعا انسان را از انسان بودن خارج میکند و بصورت یک بنده گدای ملتمس، برای نیروهای غیبی که خارج از قدرت اویند در میاورد... نقطه ضعف سوسیالیسم این است که آن را به ماده گرایی وصل کرده اند و در عمل هم بصورت دولت پرستی و اصالت دولتش درآورده اند... اگزیستانزالیسم نیز نقطه ضعفش این است که هرچند به اصالت وجودی انسان و آزادی او تکیه میکند، ولی وقتی خدا را و مسائل اجتماعی را نفی میکند و بوجود خود انسان برمیگردد، انسان را در هوا معطل میگذارد..." (برگ ۷۸ و ادامه).
در اینجا به نقد او به سوسیالیسم و اگزیستانسیالیسم کاری ندارم و گفته هایش را ادامه می دهم تا روشن شود او چه می خواهد؟ از نگاه او، سه جریان اساسی اند و بقیه منشعب از آنها و تقریبا بی اهمیت: "... سه جریان اساسی است که توجیه کننده همه تاریخ و همه انگیزش ها و بعثت های تاریخی اند... یکی عرفان و عشق است... دوم آزادی است... سوم عدالت خواهی است... در بررسی همه اینها با هم به سه جریان اساسی میرسیم، بقیه مسائل یاهمگی منشعب از این سه جریان اصلی اند و فرعی هستند و یا اساسا از قضیه پرت اند و ارزش درجه دوم دارند، اما آن سه جریان اساسی: یکی عرفان است دیگری برابری و سومی آزادی... (۴) مقصود از عرفان در معنی کلی اش، احساس دغدغه درونی بشری در این جهان طبیعی است. بطوریکه هرکس آن دغدغه را ندارد معلوم میشود که هنوز وارد عرصه نوعیت انسان نشده است، فقط دمش افتاده و موهایش ریخته است... عرفان تجلی فطرت انسان است برای رفتن به غیب، کشف و شناخت غیب... اساسا عامل حرکت و تکامل انسان همین غیب جویی او است..." (۵).
اینکه حوادث مهمی چون حمله مغول یا اسکندر به ایران یا فرستادن پژوهشگر مریخ نورد به کره مریخ و هزاران نمونه های گوناگون خوب یا بد اصولا چه ربطی به عرفان، آزادی یا عدالت دارند، بر من پوشیده است. به ویژه اگر توجه کنیم که منظور شریعتی از آزادی، "فلاح" (تزکیه نفس) و منظور او از عدالت مبارزه برای تحقق "امامت" است. او با رد نظریه لیبرال- بورژوایی و نیز مارکسیستی از مقوله "آزادی"، آن را نجات و در اسلام "فلاح" تعریف می کند: "... آرمان نهایی تمام مذاهب نجات است. موگشا در فلسفه هند... یعنی نجات (آزادی، پ.د.) انسان از این گردونه تناسخ که تناسخ یک زندان است... (۶). و انسان باید با تلاش و خودسازی خود را از آن گردونه تناسخ نجات دهد تا بتواند به لایتناهی کشانده شود (همانجا). و"... در اسلام آرمان، فلاح است... با همان اختلاف معنی که بین لیبرته و فلاح وجود دارد... فلاح در بردارنده یک آزادی تکاملی وجودی است... یک نوع رشد است، یک شکوفایی است..." (همانجا). اینکه میلیونها انسان وجود داشته اند و دارند که هیچ نیازی به عرفان، به دنیای غیب شریعتی ندارند و انسانهای خوب و بعضا برجسته ای بوده اند و هستند، نشان می دهد که سخنان شریعتی، پندارهایی نسنجیده و بعضا پرت و پلا گویی است. چرا انسانی که به عالم غیب اعتقاد ندارد یک حیوان است (فقط دمش افتاده و موهایش ریخته، میمون)؟ آیا برجستگان و پیشاهنگان جنبش روشنگری و خردگرایی یا تقدس زادیی در نوع خود میمون بوده اند؟ آیا اینهمه دانشمند و فیلسوف و غیر که از برجستگان و افتخارات بشر هستند، چون به خدای شریعتی اعتقاد و ایمانی ندارند، همگی از جمله حیوانات هستند؟ در آلمان یکسوم جامعه اصولا بی دین و مذهب و بی خدا است. آیا اینها همه حیوان یا موجوداتی پست اند؟ کمونیستها یا سوسیالیستها و... چی؟
به گفتاورد بالا توجه کنید: "... بنظر من آنچه واقعا انسان را از همه حیوانات جدا میکند آن دغدغه در برابر غیب است...". یعنی یا کسی به عالم غیب اعتقاد و برای آن دغدغه دارد یا اصولا انسان نیست و حیوان است، زیرا تفاوت انسان و حیوان نه در خرد که در نیاز به "غیب" است. شریعتی این سخنان را حدود دویست سال پس از جنبش روشنگری، خردگرایی و تقدس زدایی و مشاهده ثمرات آن می زند. او نه در سده شاهزده و هفده، بل در سده بیست می زیست و در فرانسه هم تحصیل کرد.
"فلاح" را از زبان محمد خاتمی بیان کنم: "...غربی ها معتقدند که نظام و فرهنگشان مبتنی بر آزادی است، اما این آزادی مفهوم جدیدی است. یعنی آزادی که ترجمه Liberty است. در قبل از دنیای غرب، آزادی به معنای آزادی سیاسی، اجتماعی و مدنی نبود. از نظر کلامی و تئوری، مسلمانان از کلمه ای به نام فلاح (رستگاری) نام می بردند. این فلاح در واقع مشابه آن در دنیای قرون وسطا Salvation بود. فلاح هم یک نوع آزادی و رستگاری یعنی رها شدن از قیدهاست، ولی در دنیای قدیم، فلاح عبارت بود از آزادی از قیود درونی، یعنی هوای نفس، شهوات و دنیازدگی... فلاح یعنی رهایی از قیود و بندهای درونی، آزادی به معنای Liberty درست عکس این است..." (۷).
پس تعریف آزادی در اسلام به معنای فلاح، یعنی رستگاری درونی و تقوای انسان. توجه شود که در اینجا در رابطه با آزادی، یعنی بخشی از حقوق انسان، حقوق فردی و اجتماعی او در جامعه صحبت می شود و نه در رابطه فردی که می خواهد درونش را از "ناپاکی"ها بیالاید. یعنی سخن بر سر سازماندهی ساختار جامعه و حکومت به عنوان امرعمومی است و نه خودسازی، رستگاری یا رهایی مومن از قیدهای درونی یا درویش مسلکی یا نیاز او به ماوراء طبیعت (عرفان). بحث درباره ساختار حکومت، نقش انسان در آن و نیز حقوق او است. شریعتی اصولا مخالف سرسخت آزدایهای به قول او "بورژوایی" (لیبرال،غربی)، از حقوق اساسی تا حقوق بشر است و یک جامعه تامگرای اخلاقی می خواهد که در آن انسان با تکیه به "غیب"، تحت رهبری یک "امام" مشغول پاک سازی درونی خود، فلاح شود.
آزادی انسان در جوامع مدرن، عرفان و تزکیه نفس نیست. عرفان و تزکیه نفس، امری شخصی- فردی است. دمکراسی بر روی انسانهای خوب ساخته نمی شود، بل خود را در ساختار دمکراتیک حکومت بیان می کند. همچنان که آزادی در تعریف حقوق بشر، نه در رابطه عرفانی- فلسفی، که در رابطه فرد- حکومت تعریف می شود. شریعتی درک نکرده است که رابطه آزادی انسان همواره با حکومت تعریف می شود. حکومت است که از شهروند سلب آزادی می کند و با به رسمیت شناختن حقوق و آزادی های او، همچون آزادی عقیده و بیان، آزادی انتخاب دین ومذهب یا مرام و مسلک، آزادی تحزب و تشکل، آزادی انتخاب پوشش و محل زندگی و... به او امکان آزاد زیستن می دهد. به او امکان می دهد که اگر خواست به تزکیه نفس بپردازد. حکومتی که بخواهد برای شهروندانش در رابطه با همه چیز تعیین تکلیف کند، تامگرا و از این راه دشمن آزادی می شود. اگر قرار بر این باشد که گروهی "انقلابی" سرنوشت جامعه را بدست گیرند و آن را با زور حکومتی به سوی تصورات و پندارهای (مکتب و ایدئولوژی) واقعی یا غیر واقعی خود ببرند، در آن صورت نه تنها جا و مکانی برای آزادی باقی نخواهد ماند، بل اصولا هزاران گروه دیگر وجود دارند که می خواهند چنین کنند و گروه شریعتی تنها یکی از آنها خواهد بود. شریعتی حقانیت خود را توجیه نقلی- عقلی- ایمانی می کند، دیگران می توانند استادانه تر از او عمل کنند. جامعه "امت- امامتی" او، یا حکومت دمکراسی "متعهد" (دیکتاتوری مطلق) درعمل عالی ترین و بالا ترین شکل ادغام فرد و جامعه در شکل حکومتهای تامگرا است، چه اسلامی باشد یا غیر اسلامی، تفاوتی نخواهد کرد.
بعد سوم از پایه جامعه عرفانی- فلاحی شریعتی، "عدالت خواهی" است. عدالتی که اصولا ربطی به گفتمان های عدالت در سده نوزده و بیست ندارد، مرتجعانه و قرون وسطایی است: "... در تشیع، مبارزه با ظلم و برای تحقق عدالت است (برگ ۴۵)... من همه اینها (عرفان، آزادی و عدالت)، هر سه را خالص در اسلام و در خانواده محمد وعلی مییابم و می بینم (برگ۵۰)... همه ما یکی هستیم. این مطلب یک امر بدیهی و حل شده در اسلام است (برگ ۷۱)... اگر نمونه بخواهیم، بنظر من اسلام ارزشش در این است که روی هر سه بعد هماهنگ باهم تکیه میکند، اسلام ریشه و روحش... و جوهرش عرفان است. اما تکیه اش به مسئله اجتماعی است (برگ ۸۷) ... میگوئیم که خود علی که برای ما شناخته شده است نمونه و تجلی کامل این سه بعد است... (برگ ۸۹)".
یکم، آیا واقعا همه در اسلام "یکی"هستند؟ آنچه برای عدالت در درجه اول اهمیت قرار دارد تساوی حقوقی همه افراد در برابر قانون است. شریعتی در زمانی زندگی می کرده است که در جوامع مدرن تساوی صوری- حقوقی در برابر قانون و نیز حقوق بشر به عنوان پیش شرط سازماندهی یک جامعه عدالت طلب وجود داشته است، اما او مخالف تمام آنها بود.
دوم، آیا آنگونه که شریعتی مدعی است، همه در اسلام یکی هستند و این موضوع امری بدیهی و حل شده است؟ ابتدا چند نمونه و مثال از کتاب مقدس و بیانات علی:
"... شما که ایمان دارید! پدران ومادران خویش را، اگر کفر را بر ایمان برگزیده اند، به دوستی می گیرید. کسانی از شما که با ایشان دوستی کنند، خودشان ستمگرانند." (۸)... کسانیکه کافر شده اند، هرگز اموال و اولادشان در قبال خدا سودشان نمی دهد و آنها، خودشان، هیزم جهنمند (۹)... و خدا می خواست، با کلمات خویش، حق را استقرار دهد و بنیاد را قطع کند. تا حق استقرار یابد و باطل زایل شود و گرچه بدکاران کرامت داشته باشند (۱۰)... هر که جز اسلام دینی جوید از او پذیرفته نشود و همو در آخرت از زیانکاران است (۱۱)... شما که ایمان دارید! سوای مومنان، کافران را به دوستی مگیرید، مگر خواهید برای خدا بر ضد خودتان دلیلی روشن پدید آرید (۱۲)... کسانی که با خدا و پیغمبر او می ستیزند و در زمین به فساد می کوشند، سزایشان جز این نیست که کشته شوند یا برادر شوند، یا (یکی از) دستها و (یکی از) پاهایشان به عکس یکدیگر، بریده شود یا از آن سر زمین تبعید شوند، این رسوائی آنها، در این دنیاست و در آخرت عذابی بزرگ دارند. مگر کسانیکه پیش از آنکه بر آنها دست یابید، توبه کنند، بدانند که خدا آمرزگار رحیم است (۱۳)... با کافران کارزار کنید تا فتنه نماند، و دین ها یکسره خاص خدا شود (۱۴)... مومنان فقط آن کسانند که به خدا و پیغمبر او ایمان آورده، آنگاه شک نیاورده اند و با مالها و جانهای خویش در راه خدا جهاد کرده اند، آنها خودشان، راست گویانند (۱۵)... خدا کسانی را که در راه وی به صف، کارزار می کنند، که گویی بنایی استوارند، دوست دارد (۱۶)... و چون به آنکسان که کفر می ورزند برخوردید گردن زدن هاست و چون بسیار بکشیدشان، بندها محکم کنید (و اسیر گیرید) و پس از آن یا منت نهید یا فدا گیرید تا حالت جنگ از میان برخیزد، اگر خدا می خواست از مشرکان انتقام می کشید ولی (نکرد) تا شما را بهمدیگر بیازماید و کسانیکه در راه خدا کشته شده اند اعمالشان نابود نشود (۱۷)... و چون ماههای حرام به سر رسید مشرکان راهر جا یافتید بکشید و اسیرشان کنید و بازشان دارید و برای (دستگیر کردن) ایشان درهر کمینگاه بنشینید. اگر توبه آوردند و نماز کردند و زکات دادند، راهشان را خالی کنید که خدا آمرزگار و رحیم است (۱۸)... ای پیغمبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت گیر. جایشان جهنم است که سرانجامیست بد (۱۹)... خدا به مردان منافق و زنان منافق و کافران آتش جهنم وعده داده است که درآنند جاودانه همان بس اشان است، خدا لعنتشان کرده وعذاب دایم دارند (۲۰)... منافقین در طبقه زیرین جهنمند وهرگز برای آنان یاوری نخواهی یافت، مگر آنها که توبه کرده و به اصلاح گراییده و به خدا متوسل شده و دین خویش برای خدا خالص کرده اند. آنها قرین مومنان اند و خدا مومنان را پاداشی بزرگ خواهد داد (۲۱)... چرا در باره مومنان که خدا به سبب اعمالی که کرده اند سرنگونشان کرده است دو گروه شده اید مگرمی خواهید آنرا که خدا گمراه کرد هدایت کنید! هر که را خدا گمراه کند راهی برای او نخواهی یافت. دوست دارند شما نیز کافر شوید، و یکسان باشید، از آنها دوست مگیرید تا در راه خدا مهاجرت کنند، اگر پشت بکردند هر کجا آنها را یافتید بگیرید وبکشیدشان واز آنها دوست و یاور مگیرید (۲۲)... کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید. بل زندگانند و نزد پروردگار خویش روزی می برند (۲۳)... اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، آمرزش و رحت خدای، از آنچه جمع می کنند بهتر است. اگربمیرید یا کشته شوید، در پیشگاه خدا محشور می شوید (۲۴)... خدا از مومنان جانها و مالهایشان را خرید (در مقابل این) که بهشت از آنهاست در راه خدا کارزار کنند، بکشند و کشته شوند، وعده خواست که در تورات، انجیل و قرآن بعهده اومحقق است و کیست که به پیمان خویش از خدا وفادارتر است، به معامله (پرسود) خویش که انجام داده اند شادمان باشید، که این کامیابی بزرگ است..." (۲۵).
و دهها آیه دیگر نیز می توان به آیه های بالا افزود که بر اساس آنها "یکی بودن همه در اسلام" نه تنها امری بدیهی نیست، بل برعکس، نامسلمانان نه تنها با مسلمانان یکی نیستند که حتا کشتن آنها واجب الهی است. در این رابطه می توان از کتاب مقدس و پیامبر محمد تا به امروز، از زمان حکومت محمد وعلی تا جمهوری اسلامی هزاران مثال (عملی) و گفتاورد (نقل قول) آورد. و نه تنها این نابرابری ها میان مسلمان و نامسلمان وجود دارد، بل به وجود آزادگان و بردگان یا زنان مومنه و کنیزان و... نگاه کنید. به علاوه، آیا در میان مسلمانان حقوق زنان و مردان مسلمان یکسان است؟ به کتاب "مقدس نگاه کنیم: "... مردان، کاراندیش زنانند، برای آنکه خدا بعضی کسان را بر بعض دیگری برتری داده و برای آنکه از مالهای خویش خرج کرده اند. زنان شایسته، فرمانبرند و حفظ غیبت کن، بحفاظ خدا. زنانی که از نافرمانی اشان بیم دارید، پندشان دهید و در خوابگاه ها از آنها جدایی کنید، و بزنیدشان، و اگر فرمانبر شدند، بر آنها بهانه مجوئید که خدا والا و بزرگ است (۲۶)... و چون سوره ای نازل شود که به خدا ایمان بیاورید وهمراه پیغمبر او جهاد کنید، مکنت دارانشان، از تو اجازه خواهند و گویند: ما را بگذار بازنشستگان باشیم، راضی شده اند که قرین زنان باشند بر دلهایشان مهر[غفلت] زده شده و فهم کردن نتوانند (۲۷)... اگر کسی که حق به عهده او است کم خِرد یا بی خِرد است و املا کردن نمی تواند، سرپرست وی، به درستی املا کند. و دو گواه از مردان خویش بگواهی بگیرند. اگر دو مرد نباشند، یک مرد و دو زن از گواهانی که رضایت می دهید تا اگر یکیشان از یاد برد، یکی از آنها بخاطر آن دیگر بیاورد..." (۲۸).
چنانچه ملاحظه می شود خداوند مردان را به دو دلیل بر زنان برتری داده است:
یکم، چون تصمیم خداوند بر برتری مردان بر زنان بوده است و دوم، به این دلیل که مردان از مالهای خویش برای زنان خرج کرده اند. اولی مربوط به خلقت و سرشت مرد می شود، و دومی امری اجتماعی است که با شرکت فعال زنان در امور اقتصادی جامعه کسب استقلال مالی در جوامع پیشرفته، پایه های آن تقریباً یا کاملاً از میان رفته و یا در حال فروپاشی است. در سراسر قرآن هیچ آیه ای یافت نمی شود که در آن خداوند به زنان گفته باشد که اگر همسران آنها نافرمانی کردند، چگونه تنبیه شوند. اما در مورد تنبیه زنان چندین آیه وجود دارد که از جمله آیه های زیر:
"... زنانی که از نافرمانیشان بیم دارید، پندشان دهید و در خوابگاه ها از آنها جدایی کنید، و بزنیدشان، و اگر فرمانبر شدند، بر آنها بهانه مجوئید که خداوند والا و بزرگ است (۲۹)... آنکسان از زنان شما که کار بدمی کنند، چهار گواه از خودتان بر آنها بجوئید، اگر گواهی دادند در خانه ها بازشان دارید تا مرگشان برسد، یا خدا راهی برای آنها پدید آورد (۳۰)... و هر کس از شما که از جهت مکنت، نتواند زنان عفیف مومن بنکاح آرد از آنچه مالک آن شده اید، از کنیزان مومنتان، گیرد، خدا به ایمان شما داناتر است، همه از یکدیگرید، آنها را باذن کسانشان بزنی گیرید و مهرشان را بشایستگی بدهید، که عفیفان باشند نه زناکار و رفیق گیر. و چون شوهردار شدند اگر کار بدی کردند، مجازاتشان نصف زنان آزاد است..." (۳۱).
از آیه های یاد شده چنین برمی آید که در جامعه اسلامی و مطابق آنچه خداوند گفته است زنان ابتدا به دو دسته تقسیم می شوند:
الف- زنان آزاد وعفیف که آنها را می شود به نکاح در آورد و
ب- زنان کنیز که مردان مالک آنها شده اند. مجازات زنان کنیز نیم مجازات زنان آزاد است. آنچه در آیه پانزده سوره نساء بسیار قابل توجه است، این است که اگر زنان کار بد کردند و چهار گواه بر این امر شهادت دادند، می توان آنها را در خانه تا رسیدن مرگ آنها زندانی نمود. در اینجا منظور از کار بد مشخص نیست و سرنوشت زن به دست مرد و تفسیر او خواهد بود. در آیه ۳۴ همین سوره یک قدم فراتر رفته می شود. در آنجا سخن برسر بیم داشتن از نافرمانی زن است و نه اینکه اصولا کار بد یا نافرمانی انجام گرفته باشد. مجازات می تواند صرفاً با نگرانی مرد از نافرمانی زن فورا شروع شود. اینکه نافرمانی چیست، خود مرد تعریف خواهد کرد.
"... خدا شما را در باره فرزندانتان سفارش می کند، پسر را بهره مانند دو دختر است و اگر دختر باشند و بیش از دو تن دو، سه یک (دوسوم/نویسنده) آنچه وانهاده از آنهاست و اگر یک دختر باشد نیمی از اوست (۳۲)... از تو فتوا می خواهند، بگو خدا شما را در باره مرده ای که از زیر و بالا وارثی ندارد، فتوی می دهد، اگرمردی که فرزندی ندارد بمیرد و خواهری دارد، نصف آنچه وانهاده از اوست، او نیز از خواهر خویش اگر فرزندی نداشته باشد ارث می برد، اگر دو خواهر بودند، دو سه یک از آنچه وانهاده از آنهاست، اگر جمعی باشند، مردان زنان، مرد مانند بهره دو زن دارد، خدا برای شما بیان می کند که گمراه نشوید و خدا به همه چیز داناست (۳۳)... ترا از حیض (عادات ماهیانه زنان/ نویسنده) می پرسند، بگو: آن آزاری است. هنگام حیض از زنان کناره کنید و نزدیکشان مشوید تا پاک شوند و چون پاک شدند از آنجا که خدا فرمانتان داده بر آنها درآئید که خدا توبه گران و پاکیزه خویانرا دوست دارد. زنان کِشت شمایند، به کِشت خویش چنانکه خواستید درآئید برای خویش پیش اندیشی کنید و از خدا بترسید و بدانید که بدرگاه او می روید. و مومنان را بشارت رسان..." (۳۴).
بیان چنین سخنانی در رابطه با مردان و زنان و نابرابریهای میان ایشان در آن دوره و در میان قبایل بیابانگرد و بدوی را می توان فهمید، اما ناراستگویی شریعتی را نمی توان فهمید که آشکارا حقایق را وارونه جلوه می دهد و در رابطه با عدالت خواهی اش می گوید "همه ما یکی هستیم. این مطلب یک امر بدیهی و حل شده در اسلام است". و این نابرابری های اصولی را همچنان می توان در سایر زمینه های اجتماعی گسترش داد، مثلا در امور ازدواج و طلاق: "... اگر بیم دارید که در کار یتیمان انصاف نکنید، از زنان هرچه خوش دارید، دو تا دو تا، سه تا سه تا و چهار تا چهار تا بگیرید. و اگر بیم دارید که عدالت نکنید، فقط یک زن یا کنیزی که مالک آنید. این مناسب تر است که ستم نکنید. کابین زنان را برغبت بدهید. اگر چیزی از آنرا برضای خاطر بشما واگذاشتند، شیرین و گوارا بخورید. اموالتان را که خدا قوام کار شما کرده به کم خِردان ندهید، از آن روزیشان دهید و بپوشانیدشان و با آنها سخنی پسندیده گوئید (۳۵)... آنها که به سوگند از زنان خویش دور شوند چهار ماه منتظرمانند اگر بازگشتند خدا آمرزگار و رحیم است. و اگر قصد طلاق کردند خدا شنوا و داناست. طلاقی شدگان، تا به پاکی منتظر بمانند و اگر بخدا و روز دیگر ایمان دارند روا نیست چیزی را که خدا در رحمهایشان خلق کرده نهان دارند. شوهرانشان، اگر سر اصلاح دارند، در مدت انتظار، به باز آوردنشان سزاوارترند. زنان را نیز مانند وظائفشان حقوقی شایسته است و مردان را بر آنها مرتبی هست و خدا عزیز و فرزانه است. طلاق دوبار است، آنگاه یا شایستگی نگاهداشتن یا به نیکی رها کردن، شما را نرسد که از آنچه به زنان داده اید چیزی بگیرید، مگر آنکه بدانند که حدود خدا را بپا نمی دارند. اگر دانستید که حدود خدا را به پا نمی دارند، در آنچه زن به عوض خویش دهد، گناهی بر آنها نیست. این حدود خداست، از آن تجاوز مکنید و کسانی که از حدود خدا تجاوز کنند ستمکارانند. اگر باز زن را طلاق داد، دیگر بر او حلال نیست تا باشوهری غیر او نکاح کند، اگر طلاقش داد و دانند که حدود خدا را نگاه می دارند، گناهی بر آنها نیست که بیکدیگر باز گردند. این حدود خداست که، برای گروهی که دانایند، بیان می کند. و چون زنان را طلاق دادید و بمدت خویش رسیدند، بشایستگی نگاهشان دارید یا بشایستگی رها کنید، برای ضرر زدن نگاهشان مدارید که ستم کنید هرکه چنین کند بخویش ستم کرده است (۳۶)... اگر زنان را طلاق دادید، مادام که به آنها دست نزده یامهری برایشان مقرر نداشته اید، گناهی برشما نیست. ولی از بهره ای شایسته، که در خور نیکوکاران است. توانگر بقدر خویش و تنگدست بقدر خویش، بهره ورشان کنید. و اگر پیش از آنکه بزنان دست بزنید، طلاقشان دادید ومهری برای آنها مقرر داشته اید، باید داد، مگر آنکه گذشت کنند یا آنکه گره زناشویی بدست او گذشت کند"(۳۷).
همچنانکه ملاحظه شد در تمام موارد سخن بر سر چگونگی رفتار مرد با زن است. اینکه مرد، زن را چگونه طلاق بدهد و اگر زن خوش اخلاقی کرد، انصاف را رعایت نماید و او را آزار و اذیت نکند. تمامی روابط و مناسبات میان زن ومرد در نظام الهی بر اساس حاکمیت و برتری مطلق نیمی از انسانها بر نیمه دیگر، یعنی برتری مردان بر زنان، بنا شده است. جامعه متمدن و پیشرفته سده بیستم چنین روابط نابرابری را نمی پذیرد. "عدالت" شریعتی که عین عدالت"الهی" است، از اساس نابرابر و ظالمانه است، حداقل برای سده بیست و بیست و یکم. و علی نیز در رابطه با بی خردی زنان، عین همان "آیه"ها را تکرار می کند: "... ای مردم، زنها از ایمان و ارث و خِرد کم بهره هستند. اما نقصان ایمانشان به جهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن است در روزهای حیض، و جهت نقصان خِردشان آن است که در اسلام گواهی دو زن بجای گواهی یک مرد است، و از جهت نقصان نصیب و بهره هم ارث آنها نصف ارث مردان می باشد. پس از زنهای بد پرهیز کنید و از خوبانشان بر حذر باشید، در گفتار و کردار پسندیده از آنها پیرون نکنید تا در گفتار و کردار ناشایسته طمع نکنند (۳۸)... همه چیز زن (احوال وصفاتش) بد است و بدتر چیزیکه در اوست آنستکه (مرد را) چاره ای نیست از (بودن با) او (۳۹)... و زنان را با آزار رساندن (به آنها) برمی انگیزانید هر چند دشنام به شرافت و بزرگواری شما داده به سرداران و بزرگانتان ناسزا گویند، زیرا نیروها و جانها و خِردهای ایشان ضعیف و سست است..." (۴۰).
گفتم که چنین پندارهایی در دوران پیش از روشنگری و پیش از شکلگیری جوامع مدرن را می توان فهمید و تنها منحصر به اسلام و مسلمانان نبوده است، اما شریعتی در سده بیست زندگی کرد، در فرانسه "دکترا" گرفت، و برای جامعه ایران در سده بیست نسخه "شفا" می پیچد. او آشکارا ناراستگویی می کند. در پایان نیمه اول سده بیست، با اعلامیه جهانی حقوق بشر، انسان، صرف نظر از نژاد، رنگ پوست، جنسیت، دین و مذهب یا مرام و مسلک، مقام و موقعیت اجتماعی یا هر "چیز" دیگر، بهره مند ازحقوقی یکسان در برابر قانون شد و این امر انقلابی بود که پایه های تمام اندیشه ها و نظامهای تبعض آمیز را به لرزه درآورد و بر روی آنها خط بطلان کشید، اما نه هنوز در سراسر جهان. تا آنجا، یعنی تا به رسمیت شناختن و اجرای واقعی حقوق بشر برای همه راهی طولانی و پر فراز و نشیب در پیش است. عدالت سیاسی، در بخشی از دنیا، پیش شرطهای حقوقی بسیاری از تبعیضها را از میان برده است، اما تا دست یازیدن به عدالت اجتماعی گسترده، راهی بس طولانی و پر پیچ و خم در برابر ما است. از میان رفتن تبعیضهای نژادی ( سیاه و سفید)، از میان رفتن برده داری، از میان رفتن تبعیضهای جنسیتی میان زنان و مردان، ازمیان رفتن امتیازات اشرافی- طبقاتی، ازمیان رفتن تبعیضهای دینی- مذهبی، از میان رفتن تبعیضهای اقلیتهای قومی- ملی و... همگی از دستاوردهای حقوق بشر است، که هرچند هنوز سراسر دنیا را در بر نگرفته، اما گامهای بزرگی به پیش رفته است. شریعتی، که چون افلاطون، وضعیت موجود (نظام برده داری) را عین عدالت می دانست، نظم الهی اسلامی (بی عدالتی محض) را عین عدالت تعریف می کند، با این تفاوت که او دو هزار و پانسد سال پس از افلاطون می زیسته است. او با پز یک فرد انقلابی که می خواهد از آزادی وعدالت بورژوایی و سوسیالیستی عبور کند، انسان را به قهقرا، به دوران تاریکی، راهنما می شود و نمی بیند که آزادی انسان تنها از راه خردگرایی، تقدس زدایی، و گسترش علم و دانش است و نه تقبیح آنها. انسان جامعه را می سازد و برای ساختن آن نیازی نه به ظهور امام است و نه ریختن خون مخالفان و "بد اندیشان". مگر جوامع باز و مدرن امروز را امامان ساختند؟ مگر حقوق شهروندی، یا دمکراسی یا حقوق بشر محصول کار امام بوده است؟ مگر تسخیر فضا، یا فرود آمدن در کره مریخ محصول امام است؟ حرکت در جهت خلاف تاریخ، علم، خرد و دانش! به این می گویند "روشنفکر دینی- اسلامی".
روشنگران برای روز "قیامت" آماده پاسخگویی به خدای شریعتی هستند، آیا خدای او نیز آماده این تقابل هست؟


منابع و پانویسها:
*- برادر شهید علی شریعتی، خودسازی انقلابی، بخش اول، مجموعه آثار۲، دفتر تدوین و انتشار مجموعه آثار برادر شهید دکتر علی شریعتی در اروپا، اسفتد ۱۳۵۶.
"... نوشته و گفته های آن برادر با توجه به کلیه تصحیحات و تجدید نظرهای وی به چاپ می رسد. تصمیم برادر ما این بود که در تمامی آثار خود تجدید نظر کند و به حک و اصلاح عبارتی، و یا اضافه و کم کردن برخی از مطالب بپردازد...".(یادداشت ناشر).
۱- همانجا، برگهای ۴۸ تا ۵۰
۲- همانجا، برگ ۵۶
۳- همانجا، برگهای ۱۴۴ و ۱۴۹ و ۱۵۰
۴- همانجا، مجموعه آثار ۲، برگهای ۴۲، ۴۳، ۴۵ و ۶۱
۵- همانجا، برگ ۶۴
۶- همانجا، برگ ۴۴
۷- خاتمی از چه می گوید؟ُ مسعود لعلی، چاپ اول، بهار ۱۳۷۸، ناشر: نشر اخلاص، نشر آزادی اندیشه، برگهای ۳۷۳ و۳۷۴
۸- قرآن مجید، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، نوروز ۱۳۵۴، انتشارات جاویدان، سوره توبه، آیه ۲۳
۹- همانجا، سوره آل عمران، آیه ۱۰
۱۰- همانجا، سوره غنیمت ها، آیه های ۷ و ۸
۱۱- همانجا، سوره آل عمران، آیه ۸۵
۱۲- همانجا، سوره زنان، آیه ۱۴۴
۱۳- همانجا، سوره مائده، آیه های ۳۳ و ۳۴
۱۴- همانجا، سوره غنیمت ها، آیه ۳۹
۱۵- همانجا، سوره حجرات، آیه ۱۵
۱۶- همانجا، سوره صف، آیه ۴
۱۷- همانجا، سوره محمد، آیه ۴
۱۸- همانجا، سوره توبه، آیه ۵
۱۹- همانجا، سوره توبه، آیه ۷۳
۲۰- همانجا، سوره توبه، آیه ۶۸
۲۱- همانجا، سوره زنان، آیه های ۱۴۵ و ۱۴۶
۲۲- همانجا، سوره زنان، آیه های ۸۸ و ۸۹
۲۳- همانجا، سوره آل عمران، آیه ۱۶۹
۲۴- همانجا، سوره آل عمران، آیه های ۱۵۷ و ۱۵۸
۲۵- همانجا، سوره توبه، آیه ۱۱۱
۲۶- همانجا، سوره نساء، آیه ۳۴
۲۷- همانجا، سوره توبه، آیه های ۸۷ و ۸۸
۲۸- همانجا، سوره بقره، آیه ۲۸۲
۲۹- همانجا، سوره نساء، آیه ۳۴
۳۰- همانجا، سوره نساء، آیه ۲۵
۳۱- همانجا، سوره نساء، آیه ۲۵
۳۲- همانجا، سوره نساء، آیه ۱۱‍
۳۳- همانجا، سوره نساء، آیه ۱۷۶
۳۴- همانجا، سوره بقره، آیه های ۲۲۲ و ۲۲۳
۳۵- همانجا، سوره نساء، آیه های ۳ و ۴ و ۵
۳۶- همانجا، سوره بقره، آیه های ۲۲۱ تا ۲۳۱
۳۷- همانجا، سوره بقره، آیه های ۲۳۶ و ۲۳۷
۳۸- نهج البلاغه، خطبه ها، نامه ها و سخنان کوتاه امیرالمومنین به قلم فیض السلام، جلد ۱- ۶، تهران، چاپخانه آفتاب، برگهای ۱۷۰ و ۱۷۱
۳۹- همانجا، برگهای ۱۱۸۲ و ۱۱۸۳
۴۰- همانجا، برگ ۸۵۱

تماس با نویسنده: Dastmalchip@gmail.com 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست