«چرا با جمهوری اسلامی مخالفم»
سالروز دوازدهم فروردین و یادی از یک روشنفکر مستقل
منیره کاظمی
•
در هر سرزمین و در میان هر ملتی بودهاند اندک روشنفکران و شخصیتهایی که با درایت و هوشیاری توانستهاند جلوتر از زمان خود را ببینند و سعی کردهاند قبل از به وقوع پیوستن ناگواریهای اجتماعی، آنها را هشدار دهند. ما نیز از این قاعده استثناء نبوده و نیستیم. ولی چیزی که سرزمین ما را متمایز میسازد، این است که در کشور ما آنطور که باید و شاید این بزرگان شناخته نمیشوند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۱۷ فروردين ۱٣٨۶ -
۶ آوريل ۲۰۰۷
در هر سرزمین و در میان هر ملتی بودهاند اندک روشنفکران و شخصیتهایی که با درایت و هوشیاری توانستهاند جلوتر از زمان خود را ببینند و سعی کردهاند قبل از به وقوع پیوستن ناگواریهای اجتماعی، آنها را هشدار دهند. ما نیز از این قاعده استثناء نبوده و نیستیم. ولی چیزی که سرزمین ما را متمایز میسازد، این است که در کشور ما آنطور که باید و شاید این بزرگان شناخته نمیشوند و حتی در بعضی موارد سعی بر این است تا وجود این افراد در تاریکی نگاه داشته شوند. این که چرا از جانب منادیان تاریکی و صاحبان زور و زندان این امر صورت میگیرد آشکار است، اما اینکه چرا از سوی مدعیان روشنفکری و مصلحان اجتماعی ما این اندیشمندان و همینطور گفتار و آثار آنان به عمد نادیده گرفته شده و به سکوت برگزار میشود بس سوال برانگیز است. علتش را شاید بتوان حمل بر فرصتطلبیشان و یا سرپوش گذاشتن بر خطاها دانست.
در روزهای اواخر دیماه ١٣٥٧ در روزنامهء آیندگان نامهای با تاریخ دهم دیماه از جانب دکتر مصطفی رحیمی خطاب به خمینی مبنی بر دلایل شخص وی در مخالفت با مدل حکومتی "جمهوری اسلامی" منتشر شد. عنوان نامه بود: «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم ». اگر چه ممکن است نکات مطروحه در آن با توجه به گذشت بیست و هشت سال به روز نباشد و یا جملات مقدمهء آن همسوئی با شعار "همه با هم" خمینی به نظر آید. ولی با توجه به آن برههء حساس از تاریخ کشورمان، که هرگونه مخالفتی با موج عمومی، اَنگ وابسته بودن به ساواک و امپریالیسم و استعمار را در پی داشت، نوشتن آن عملی بود بس جسورانه و روشنگرانه.
هدایت متین دفتری مینویسد:
«به خاطر دارم، روزی اوایل زمستان سال ١٣٥٧ که در دفتر همکار زندهیادمان دکتر محمدتقی دامغانی قراری برای جلسه هیأت اجرائی جمعیت حقوقدانان ایران داشتیم، قبل از تشکیل جلسه، چند نفر همکاران از جمله دکتر رحیمی به ما پیوستند. آن روزها، تازه زمزمهای درباره «جمهوری اسلامی» از سوی نیروهای طرفدار خمینی به جای شعار قبلی آنان - «حکومت اسلامی»- شروع شده بود که چندان جدی گرفته نمیشد. دکتر رحیمی دربارهء نوشتهای که با خود داشت، با متانت و نجوا با یکی دو نفر از اعضای هیأت اجرائی و بعد تک و توکی از سایرین به صحبت و توضیح پرداخت. او پیشنهاد میکرد نوشتهاش، به بحث گذاشته شود و با امضای عدهای از جمعیت که مایل باشند، منتشر شود. فیالمجلس موافق و مخالف وجود داشت. اکثراً مسأله شعار «جمهوری اسلامی» را جدی نمیدیدند. بر این عقیده بودند که اهیمت دادن به آن، به مطرح شدن وسیع و جدی شدن قضیه در جامعه میانجامد - چه خوشباور بودیم ما» [١]
دکتر رحیمی اما "خوشباور" نبود، او روشنفکری بود واقعبین، صادق و به دور از هرگونه مصلحتاندیشی معمول. او بدرستی طنین قدمهای فاشیسم مذهبی را شنیده بود. سوالاتی که امروز میتواند برای نسل جوان ایران مطرح شوند این است که، پس تفاوت یک حقوقدان و یک شهروند معمولی در چیست؟ آیا در آن "جمعیت حقوقدانان ایران"، تنها یک نفر میدانست حقوق چیست؟ و تنها یک نفر آگاه بود که حقوق شهروندی و مطالبات دموکراتیک در یک حکومت مذهبی جایی ندارند؟ یا اینکه مصطفی رحیمی تنها کسی بود که دانستههایش در او نهادینه شده بود و شجاعت گفتن آنچه را که به آن معتقد بوده را داشته است. و این چیزی است که او را نه تنها از کسانی که "تودهء مردمش" میخوانند، بلکه از حقوقدانان و روشنفکران دیگر هم متمایز میسازد و دلیلی است بر ثبت نام او در لیست آزادیخواهان تاریخ ایران.
مصطفی رحیمی با انتشار نامهء هشداردهنده خود به ما ندا داد که جمهوری و جامعهء مدنی فراتر از یک نام صوری است. او به ما گفت هر پسوندی که مبنی برایدئولوژی خاص و در پی هدفی معین برای یک ساختار سیاسی تعیین گردد ما را از هدف که همانا دموکراسی است به دور میکند.
او مینویسد:
... جمهوری اسلامی با موازین دموکراسی منافات دارد . دموکراسی به معنای حکومت همه مردم، مطلق است و هرچه این اطلاق را مقید کند به اساس دموکراسی (جمهوری) گزند رسانده است. بدین گونه مفهوم جمهوری اسلامی (مانند مفاهیم دیکتاتوری صالح - دموکراسی بورژوائی - آزادی در کادر حزب...) مفهومی است متناقض. اگر کشوری جمهوری باشد، برحسب تعریف، حاکمیت باید در دست جمهور مردم باشد. هرقیدی این خصوصیت را مخدوش می کند. و اگر کشور اسلامی باشد، دیگر جمهوری نیست، زیرا مقررات حکومت از پیش تعیین شده است و کسی را در آن قواعد و ضوابط حق چون و چرا نیست. [٢]
با خواندن نامهء دکتر رحیمی و پرداختن به تجربه ٢٨ سال گذشته درمییابیم که مفهموم آزادی مجموعهای از تک تک ِ"جزئیاتی" است که متأسفانه از سوی همهء نیروها مورد بی توجهی قرار گرفت و مدام در پای ارجحیتهای ناروشن، کلّی و گل و گشاد، (مبارزه با امپریالیسم، جنگ با بیگانگان، امنیت ملی، دشمن درکمین ، ستون پنجم، رجوع به اصل خویش، هویت ایرانی اسلامی، نه غربی، نه شرقی و... ) قربانی شدند. او به ما میگفت ببینید که همان نهادهای مدنی کم رنگ و یا دست و پا شکسته موجود هم در خطر نابودی قرار گرفتهاند، و از ما میپرسد شما در جامعهای که سیاست به سرعت میرود که تودهوار و یک شکل بشود، چه میخواهید بکنید؟
در آن برهه از زمان میتوان به جرأت گفت که هیچ یک از فعالان سیاسی ما درک و تصور درستی از جامعهء مدنی و دموکراسی نداشتند. و دکتر رحیمی چه ساده و روان آنرا به ما هشدار داد. او به ما گفت که دموکراسی تمدنهای مدرن و جامعهء مدنی در غرب دستآورد و حاصل اندیشهء کل بشریت است و از این جهت هم جهانشمول میباشند. او در نامهاش خطاب به خمینی در باره قدرت میگوید:
«... قدرت سیاسی فقط در صورتی تباه کننده و فساد انگیز نیست که واقعا در دست تمام مردم باشد. در حقیقت قدرت سیاسی توده سمی است که اگر به شماره افراد کشور تقسیم شد و میان همه آنان تقسیم کردید خصوصیت داروئی شفابخش دارد. هر گروهی که سهم دیگران را بخود اختصاص داد، هم دیگران را از دارو محروم کرده و هم خود را مسموم ساخته است. اگر روحانیت کنونی ایران این توده سم را به خود اختصاص دهد سرنوشتی بهتر از اقران خود ندارد.» [٣]
اهل کتاب در ایران دکتر رحیمی را از ترجمههای او میشناسند، زیرا او بود که در دهه چهل با ترجمههایی از سارتر، دوبوار، کامو، برشت و دیگران، در شناسایی مکاتب فلسفی و هنر و ادبیات غرب در فضای روشنفکری آنزمان کوشید. اما او خود نیز دارای تآلیفات متعددی و به خصوص در بارهء جایگاه و نقش روشنفکر در اجتماع میباشد. در اینجا با نظر وی در همین رابطه به دو نمونه شاخص که در تحولات دهه چهل و پنجاه کشورمان نقش مهمی ایفا کردند، اکتفا میکنم.
مصطفی رحیمی در باره علی شریعتی میگوید:
«من آثار شریعتی را خوانده ام. دین را با سیاست مخلوط کرده و خواسته آن را در خدمت سیاست قرار دهد. اما هیچ توفیق نیافته. ثمره کارش موجودی ابتر از آب درآمده. شریعتی یک خطیب است نه متفکر و با خطابه نمی شود تفکر ورزید. در دورانی که آریامهر علیه اللعنه همه چیز را سانسور می کرد و خلاء فکری وجود داشت، شریعتی آن خلاء را با الهیات سیاسی پر کرد، به جای آموزش و بالابردن آگاهی صحیح مردم.» [٤]
و در جایی در مورد آل احمد میگوید:
« جامعه ایرانی در سال های دهه ۱۳۵۰ بالقوه آماده پذیرش این حرف ها و تندروی ها بود. اما رسالت روشنفکر، پاک چیز دیگری است. کار روشنفکر استفاده از فرصت ها برای زمین زدن حریف نیست. این کار سیاستمداران است. روشنفکر کسی است که برتر از زمانه خود را می بیند. در آن روزگار اگر کسی حرف های اساسی می زد و می خواست حقیقت را نشان دهد و با آموزه های فرهنگی و منفی و خرافات درافتد، متهم می شد به اینکه غربزده است یا وابسته و مامور است. انقلابی نیست، حتی متهم می شد که ساواکی است. اینها، سایه های همان تفکر چپ افراطی و توده ای بود که مثل وبا به جان فضای روشنفکری ما افتاده بود. همه دنبال انقلاب پرولتاریا و اتحاد زحمتکشان بودند! کسی دنبال فکر نبود. می گفتند که روشنفکران پیشاهنگ انقلاب اند. اول انقلاب می کنیم، بعد درباره آن فکر می کنیم! این حرف ها مال چه گوارا است. حتی جلال گاهی به من می گفت نوشته های تو به نفع ساواک است! و من در می ماندم که چی جواب بدهم. دوستش داشتم ولی با او مخالف بودم. می دانستم که حسن نیت دارد و دردمند است اما راه را نمی دانست. عجول بود راست می گفت جهنم را هم با حسن نیت فرش کرده اند.» [٥]
مصطفی رحیمی یکی از معدود روشنفکرانی بود که با انتشار این نامه در آن زمان نشان داد که نگاهی روشن به آینده داشته و جامعهء ایران و قشرها و گروههای متشکل در آنرا به خوبی میشناخته است. او نمونهای است از نقش عنصر آگاه در جامعهای محدود و بسته. (به خصوص که شاهد آنیم، افرادی که آنزمان در جریانات سیاسی فعال بودند و نقش کلیدی در تعیین سیاستهای سازمانیشان داشتند کسانی چون مصطفی رحیمی را با القابی مانند " لیبرال" به ظن خود دشنام میدادند و او را به سکوت و انزوا فرا خوانده و کشاندند، امروزه اما بدون هیچ انتقادی از خود "جمهوریخواه" شده و در انتظار معجزهء فرشتگان و ملائک به سر میبرند [٦].)
نکتهای که اما در این میان باید به آن اشاره کرد، مسئله و موقعیت زنان در یک حکومت مذهبی بود که در این نامه از قلم افتاده است. موارد مطروحه در این نامه یادآور این مسئله مهم هم است که در آن دوران، حتی روشنفکر بادرایتی چون رحیمی، تبعیضات و نابرابریهای حقوقی، اجتماعی، فرهنگی و همینطور تحقیرها، سرکوبها، فشارهای روحی که یک حکومت مذهبی میتواند بر زنان روا بدارد را ندید و درخطاب به خمینی هیچگونه اشارهای به آنها نکرد. البته که خود این نیز تصادفی نیست، چرا که در میان زنان روشنفکر ما هم در آنزمان، حتی آنهایی که در اروپا و آمریکا تحصیل، و مبارزات فمینیستی زنان غربی را تجربه کرده بودند، با قدم گذاشتن به کشور به یکباره در تودهای یک شکل حل گشتند و صدایی نیز از آنان برنخواست. و یا اگر هم صدایی بود آنقدر ضعیف بود که به گوش کسی نرسید.
در اینجا با آوردن لینک [٧] متن نامه دکتر مصطفی رحیمی به خمینی، که به مانند موارد مشابه دیگر در حافظهء تاریخی جامعه ما جایی نگرفت را آورده تا مرور آن وسیلهای باشد در تأمل بر تاریخ اخیر سرزمینمان.
منیره کاظمی
٢٠٠٧/٠٣/٣١
مصطفی رحیمی در سال ١٣٠۵ در نایین متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در همان شهربه پایان رساند و برای تحصیلات دوره اول دبیرستان به یزد رفت و دوره دوم دبیرستان را در اصفهان خواند و سپس به تهران آمد و در دانشکده حقوق به ادامه تحصیل پرداخت. در سال ١٣٣۷ به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن دوره دکترای خود را گذراند. در پاریس با افکار ژان پل سارتر آشنا شد. در بازگشت به تهران وارد دادگستری شد. در سالهای ۴٠ به ترجمه پرداخت، و مدتی در دانشگاه تهران ادبیات غرب را تدریس کرد. در"سال قانون" ( سال١٣٦٠) صد روز را به علت نوشتن متنی به اسم «عصرانه حکومت قانون» را در زندان "جمهوری" اسلامی به سر برد و در تاریخ ٩ مرداد ١٣٨١ درگذشت.
_________________________________________________________________
توضیحات
[١]- نشریه آزادی دوره دوم، شماره ٣٠، بهار ١٣٨٢
[٢] [٣] [٧]- چرا با جمهوری اسلامی مخالفم، نامهای خطاب به خمینی،
منبع: www.gozareshgar.com
[٤][٥]- روشنفکری برتر از زمان، سعید محبی، روزنامه شرق، یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
[٦] - در تاریخ هفتم دسامبر دوهزاروشش در سایت خبری ایران امروز یکی از فعالان سیاسی مینویسد: ... دو هفته به انتخابات شوراها مانده [...] دلم میخواهد با صدای بلند آرزو کنم که، در تهران، فرشتگان و ملائک آنقدر رأی بسود ائتلاف، به پیش کسوتی شیخ مهدی کروبی، به صندوقها بریزند که تمام رقبا مایوس شوند. آرزو دارم من هم، مثل همه آن فرشتگان و ملائک، مثل همه دخترها و پسرها و پدرها و مادرهای جان سوخته، مثل همه فدائیها و تودهایها و ملی مذهبیها و تحکیم وحدتیها و دیگران، مثل همه جمهوریخواهان، فردای روز انتخابات لبخندی بر لبانم بنشیند و بگویم: "خوب شد که این ها آمدند....
|