سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ابوذر سوسیالیست!؟
فقر و یکسان سازی، بخش سوم -علی شریعتی چه می خواهد، چه می گوید؟ ۳


پرویز دستمالچی


• شریعتی تمام این داستانها را می سراید تا برای جامعه عدل اسلامی خود در برابر "پرولتاریای" چپ، مستضعف اسلامی- انقلابی بسازد. نماد سوسیالیسم او ابوذر است که در فقر و بدبختی زندگی می کند و خواهان آن است که اغنیا به فقرا رحم کنند و از اموال خود انفاق کنند تا رستگار شوند. در این همبستگی اخلاقی- اجتماعی اشکالی نیست. اما دلسوزی با فقرا، راه حل رفع فقر و ایجاد رفاه اقتصادی- اجتماعی نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۲ دی ۱٣۹۷ -  ۲ ژانويه ۲۰۱۹


شریعتی در افکار و اندیشه های "دوغ و دوشابی" خود، در راه ساختن "مکتب واسطه"، یا سوسیالیسم اسلامی در هزار و چهار سد سال پیش، در صحرای بی آب و علف شبه جزیره عربستان، با زندگی قبیله ای- عشیره ای، در مبارزه میان فقرا (اسلام) با "سرمایه داری"!؟ زمان و اندیشه جهان وطنی اسلامی اش نه تنها سقوط اخلاقی می کند، بل حتا تا مرز خیانت به کشور خود نیز پیش می رود و از زبان ابوذر می نویسد که او (ابوذر):
"... صدای شکستن زنجیرهای بندگی به گوشش میرسید، می شنید که اعراب با نیروی اسلام از زیر یوغ ایران و روم آزاد میشوند و سرود استقلال و آزادی میسرایند... هر نسیمی که میوزید از میان این سکوت ممتد (صحرا)، خروش آزادی و جنب و جوش اتحاد و اتفاق ملت خویش و غوغای رزم اسلام با پادشاه پر نخوت و تجمل پرست ایران و امپراطور خودسر و مقتدر روم را برای ابوذر خبر میاورد..." (۱).
ابوذر که فرد پارسا و با تقوایی است و خوراکش در زمان پیغمبر خدا هر هفته تنها یک کیل (تقریبا یک کیلو، پانویس کتاب) جو است و به خدا سوگند می خورد که تا دیدار دوباره محمد (در آن دنیا) بر آن چیزی نخواهد افزود (برگ ۱۶۲)، نمی خواهد که شهوت پرستی، تجملات، دنیا طلبی و تشریفات بر رژیم اسلامی حاکم شود. زمانی که او از رسول خدا می خواهد او را وصیتی کند و بر دانش ابوذر بیافزاید، پیغمبر می گوید "... قرآن را بخوان، با خواندن قرآن ترا در روی زمین نوری است و در آسمان یاری، از خنده بسیار بپرهیز که دلت را میمیراند و روشنی چهره ات را میبرد..." (برگ ۹۳). همچنانکه در بالا آمد در دوران محمد اصولا قرآنی وجود نداشته است که ابوذر آن را بخواند. به علاوه، او نیز مانند دیگران امی بوده است، یعنی نه می توانسته است بخواند و نه بنویسد. به اضافه، "سوسیالیسم خداپرستانه" شریعتی که باید بدیلی در برابر سوسیالیسم مارکس و سرمایه داری غربی باشد تا جوانان از این دو "پلیدی" نجات یابند، توهمات و تخیلات واپسگرایانه یک "روشنفکر اسلامی" است که تلاش می کند جامعه ای بر اساس ریاضت، پارسایی، بنابر مدل علی، بر اساس فقر مطلق برای همه، ترک شادی و زندگی، بدون نظم اقتصادی (مدرن)، با روابط و مناسبات ایلی- قبیله ای بسازد. جامعه ای که در آن نباید خندید یا شادی کرد. ابوذر از رسول خدا در باره صحف (جمع صحیفه به معنای نامه، کتاب یا روزنامه) موسی می پرسد. و محمد پاسخ می دهد: "... سراسر همه عبرت بود: در شگفتم از آنکه به مرگ ایمان دارد و شادی میکند، در عجبم از کسیکه به آتش یقین دارد و میخندد..." (برگ ۹۳). شریعتی با زندگی بیگانه است و همواره تبلیغ "جهاد و شهادت" می کند. او به "خوشی گذراندن" را ننگ می داند. آیا یک انسان می تواند تمام عمرش روزی تنها ۱۴۰ گرم جو بخورد و زنده بماند و عقلش درست کار کند؟ ناراستگویی هم حدی دارد! و چرا انسان نباید هر چه بیشتر تولید و مصرف کند، چرا؟ زیانش در کجا است؟ در لذت بیشتر از زندگی و شادی بیشتر؟
جوامع بشری بیش از ده هزار سال سابقه دارند و حکومتها دارای سابقه حدود پنج هزار ساله هستند. فقر و بدبختی، جنگ و خونریزی همواره همراه انسان بوده است. ابتدا در سده نوزده و بیست، با پیدایش روابط و مناسبات تولیدی سرمایه داری است که به دلیل تولید انبوه (ماشینیسم) و گذر از تولیدات دستی به تولیدات صنعتی- ماشینی، بشر موفق به میزانی از تولید انبوه شد که توانست رفاه و مصرف ایجاد کند. چرا باید به دوران ابوذر بازگشت و روزی چند سد گرم نان خشگ خورد و شکرگذار بود؟ این دشمنی با تولید و مصرف و در پی آن رفاه و لذت از زندگی برای چیست؟ برای رستگاری و پارسایی؟ چرا نمی توان در رفاه زندگی کرد، اما با حیثیت و با شرف بود؟ این چه تصور و برداشتی از عدالت است (اگر فرضا تمام آنها نیز هر روز و تمام عمر تنها "جو" بخورند) که پیامبر در راه حرکت از سوی مکه به مدینه در برخورد با ابوسفیان که هنوز اسلام نیاورده است به او می گوید:"... وای بر تو ابوسفیان، هنوز وقت آن نرسیده که بدانی جز خدای یگانه خدایی نیست؟... وای بر تو ابوسفیان! هنوز وقت آن نرسیده است که بدانی من فرستاده خدایم؟!... (و) عباس (عموی پیامبر) به ابوسفیان رو کرد و از او خواست تا قبل از اینکه گردنش را بزنند اسلام آورد. ابوسفیان بی کوچکترین مقاومتی اسلام آورد..." (برگهای ۹۹ و ۱۰۰). فرضا که این داستان کاملا صحت داشته باشد، برای سده بیست چه معنایی دارد؟ هر کس اسلام نیاورد یا اسلام "خوانش" شما را نداشت باید گردن زده شود؟ درست همان کاری را که طالبان و القاعده و داعش و بوکوحرام و الشباب و ... و ولایت فقیهیان... انجام می دهند؟
شریعتی در ادامه می نویسد که اختلافات ابوذر با عثمان و معاویه شدت می گیرد و معاویه کسی را نزد ابوذر می فرستد تا او را نصیحت کند تا شاید دست از مخالفت هایش با معاویه و عثمان بردارد. ابوذر در پاسخ به آن فرستاده می گوید: "برای من مرگ از این زندگی بهتر است". و روزی در برابر مردم ایستاده و می گوید:"... بنی امیه مرا به فقر و قتل تهدید میکنند، من فقر را از غنی بیشتر دوست میدارم و زیر خاک را از روی خاک بهتر میخواهم. ای طبقه اغنیا! ثروت خدا را به بندگانش پس دهید و نگوئید: دست خدا بسته است و خدا فقیر است و ما غنی..." (۲). نبرد ابوذر با حاکمان اسلامی برای تقسیم "عادلانه" مالیتها، باجها و خراجها در میان امت اسلامی است. باجها و خراجها یا مالیاتها و غنائم جنگی که حکام اسلامی از کفار می گیرند و نه اینکه حاصل سازماندهی عادلانه اقتصاد برای بهره گیری همه باشند. تمام ترفندهای معاویه برای "رام کردن" ابوذر بی نتیجه می ماند. معاویه نامه ای به عثمان می نویسد و از او کسب اجازه می کند تا ابوذر را از شام بیرون کند. و عثمان جواب می دهد که" دندان انقلاب خود را نمایانده است و چیزی نمانده که زبانه هایش جستن کند... ابوذر را بر چموش ترین مرکبها بنشان و با کسیکه به سختی با وی رفتار کند پیش من (به مدینه) بفرست..." (برگهای۱۷۰ و ۱۷۱). و ابوذر را بر شتری با پالان چوبی سوار می کنند و با پنج برده وحشی اروپایی سفید نژاد (سیسیل) نزد عثمان می فرستند. و ابوذر "... به آینده مخوف اسلام، به محرومیت خاندان محمد، به پایمال شدن حق علی و سرنوشت تلخ خویش..." می اندیشید (برگ ۱۷۲). در مدینه نیز گفته های عثمان در او تاثیری ندارد. ابوذر خواهان حکومت محمد و خاندان او است، حق پایمال شده علی، "وصایت" محمد را می خواهد. با ولایت علی است که عدالت و برابری و برادری اسلامی مستقر می شود. سوسیالیسم یا عدلی که در آن نباید" بین دادن زکات و دادن مال به خویشان، یتیمان، بینوایان و بردگان فرق گذاشت و اینها را بر زکات مقدم داشت... و نباید مال اندوخت و باید در راه خیر انفاق کرد".
عثمان سرانجام ابوذر را از کاخ خود بیرون می اندازد و او را به "ربده" تبعید می کند، جاییکه "هیچ کس مونسش نباشد، تا خدا چه خواهد". علی که از تبعید ابوذر آگاه می شود، به شدت به گریه می افتد و به همراه دو فرزندش حسن و حسین و سه تن دیگر از شهر بیرون می روند تا ابوذر را بدرقه کنند. مروان (مامور تبعید ابوذر) نمی خواهد اجازه بدرقه دهد که با خشم علی روبرو می شود و در پایان از حسن و حسین می خواهد که با "عمویشان" وداع کنند و سپس باز می گردند. معاویه پس از آگاهی از تبعید ابوذر به "ربده" توسط عثمان، همسر ابوذر،"ام ذر"، را پیش او می فرستد: "... ام ذر بیرون رفت و کیسه پولی در دست داشت. معاویه رو به اطرافیان کرد و کیسه را به آنان نشان داد و در حالیکه به ابوذر کنایه داشت گفت: شما بدین کسیکه در دنیا زهد به خرج میدهد نگاه کنید ببینید چه دارد؟ ام ذر: به خدا این نه درهمی است و نه دیناری این چند تا پول سیاهی است که هر وقت حقوقش را میدادند برای خرج زندگیمان آنرا خرد میکرد. ام ذر به ربده رسید و شوهرش را دید که در بیابان دارد مسجد میسازد. روزی تعیم ریاحی به ربده آمد و از ام ذر پرسید ابوذر کجاست؟ آنجا سر مزرعه اش. نعیم منتظر شد تا اینکه ابوذر را دید دارد میآید و دو تا شترش را به دنبال خود میکشد..." (۳).
اینکه ابوذر از حکومت حقوق دریافت می کرده است، در تبعید مسجد می سازد و دارای مزرعه و دو شتر است و "چند راس گوسفندی هم که داشتند و حیاتشان به شیر آنها بسته بود" (برگ ۱۹۲) که بعدا تلف می شوند، با تصویری که شریعتی از زندگانی او به تصویر می کشد که گویا تنها خوراکش هفته ای حدود یک کیلو جو بوده است، همخوانی ندارد. داشتن گوسفند و شتر و مزرعه و دریافت حقوق از حکومت، چیزی نیست که در آن زمان هر کسی بهره مند از آن بوده باشد، آنهم در تبعید. در این که او از چنین امکاناتی بهره مند باشد، سخن و ایرادی نیست. هم می توان زندگی مرفه کرد و سخنانی معقول گفت و هم می توان فقیر بود و باز هم معقول و درستکار و عدالت طلب بود. ایراد به ناراستگویی های شریعتی است که فقر را پایه "حقانیت" و حقیقت گویی می کند و چیزی را ارائه می دهد که نیست. از نگاه او، از آنجایی که ابوذر "یقه چرکین" است، پس هر چه می گوید یا می کند، درست است و برای اینکار چند چاشنی ضد سرمایه داری و ضد اغنیا و غیر به آنها نیز اضافه می کند. و هنگامی که فقر و گرسنگی در تبعید به ابوذر و خانواده اش فشار می آورد او به مدینه نزد عثمان می رود و از او می خواهد که" یک خادم و چند راس گوسفند" (برگ ۱۹۳) به او بدهد. آیا داشتن "خادم" در آن دوران امری عادی بوده است که هر کس آن را از حقوق اولیه خود بداند که بدون آن اموراتش نگذرد؟ و هنگامیکه یکی از درباریان عثمان "... دلش به حال او سوخت و گفت: تو هزار درهم و پانصد گوسفند و یک خادم پیش من داری! (ابوذر پاسخ می دهد) پول و گوسفند و خادم را به کسی بده که از من محتاج تر باشد، من حقی را که قرآن برایم قائل شده است می خواهم..." (۴). یکم، در آن زمان قران و جود خارجی نداشته است. دوم، قرآن برای او کدام حقی را قائل شده است؟ آیا قرآن گفته است که همه مسلمانان باید خدمتکار داشته باشند؟ اما، به نظر می آید که او همواره خادم داشته است. زیرا در مدینه مردم گرد او می نشینند و برای خشنودی ابوذر شروع به بدگویی از عثمان می کند" ابوذر آنها را از این کار نهی کرد، برخاست و با خادمش رفت..." (برگ ۱۹۰).
شریعتی تمام این داستانها را می سراید تا برای جامعه عدل اسلامی خود در برابر "پرولتاریای" چپ، مستضعف اسلامی- انقلابی بسازد. نماد سوسیالیسم او ابوذر است که در فقر و بدبختی زندگی می کند و خواهان آن است که اغنیا به فقرا رحم کنند و از اموال خود انفاق کنند تا رستگار شوند. در این همبستگی اخلاقی- اجتماعی اشکالی نیست. اما دلسوزی با فقرا، راه حل رفع فقر و ایجاد رفاه اقتصادی- اجتماعی نیست. با ریاضت که نمی شود نیازهای واقعی زندگی در دنیای مدرن امروز را تامین کرد. ابوذر می تواند آنچنان فکر و زندگی کرده باشد، اما توجه داشته باشید که شریعتی برای جوانان امروز مدل و نمونه می دهد که اینها در سده بیست باید چگونه زندگی کنند. برای ابوذر شادی و سازندگی بی معنا است، مردمان باید برای آن دنیا زندگی کنند و نه این دنیا. "ابوذر شب و روزش را به نیایش خدا میگذراند". خوب چرا بر روی مزرعه اش کار نمی کرد تا محتاج عثمان نشود؟ با دعا و نیایش که نه چیزی تولید می شود و نه چیزی افزایش می یابد. این سخنان همواره از دهان یک آخوند عقب مانده بیرون می آید، "دکتر" تحصیل کرده فرانسه چرا باید آنها را تکرار کند؟ هنگامی که مردمان از ابوذر در باره "سفر راه قیامت " پرسش می کنند که چه چیزی به کارشان خواهد آمد، او پاسخ می دهد:"... برای انجام کارهای مهم به زیارت خانه خدا بیائید، برای روز حساب در روزهای گرم و سوزان روزه بگیرید، برای وحشت گور در دل تاریک شبها دو رکعت نماز بخوانید..." (برگ ۱۹۱). جوانان و مردمان برای "سفر راه قیامت" باید بروند درس بخوانند و سازندگی کنند، تا هم خود بتوانند در رفاه و آسایش زندگی کنند هم جامعه ساخته شود، با روزه و نماز و حج رفتن که نمی توان جامعه مرفه ساخت، جامعه ای که در آن فقر و فقیر وجود نداشته باشد. اگر می توانست چنین بشود که در آنصورت پس از هزار و چهار سد سال، در جوامع اسلامی که به سبک شریعتی "برای وحشت از گور" در دل شبها مرتبا نماز می خوانند، دیگر نباید از فقر و فلاکت اثری وجود می داشت.
آمار سازمان ملل متحد می گوید تعداد کتابهای چاپ و منتشر شده در یکسال در یونان برابر است با کل کتابهای منتشر شده در تمام کشورهای عربی- اسلامی در همان مدت. با توجه به اینکه نیم بیشتر کتابهای منتشر شده در این کشورها چاپ دو باره یا چندین باره قرآن یا متون اسلامی است. برای ساختن جامعه، حداقل روز را باید تلاش برای تولید کرد و شب را هر کس خواست، برای خودش نیایش کند. اگر شبانه روز تنها به نیایش پرداختیم، باید در پی آن فقر را هم بپذیریم، زیرا هنگامیکه تولیدی وجود نداشته باشد، عدالت اجتماعی هم چیزی به غیر از تقسیم فقر نخواهد بود. ابوذر که نماد زهد و پارسایی (عرفان و عشق) و تقوا و رستگاری (فلاح یا آزادی) و زندگی در فقر (عدالت) است، نماد انسان سوسیالیست خداپرستی است که جوانان باید چون او باشند. او خوراکش تنها روزی ۱۴۰گرم جو است، همواره خادم دارد، حتا به هنگام تبعید مزرعه و شتر و گوسفند دارد و همواره از حکام حقوق ماهیانه دریافت کرده است، اما به نوع و میزان تقسیم آن معترض است، بیشتر می خواهد. اوهر جا لازم باشد رنگ عوض می کند:"... به او خبر دادند که عثمان نماز را در سفر چهار رکعت خوانده است، آثار غضب چهره اش را فراگرفت و با لحن زننده ای به عثمان حمله کرد و سپس گفت: من با رسول خدا در سفر نماز خوانده ام، او دو رکعت میخواند، با ابوبکر و عمر همینطور نماز خواندم، عثمان چگونه آن را تمام می خواند؟! سپس ایستاد و خودش هم چهار رکعت خواند. عده ای که حاضر بودند از دیدن این منظره تعجب کردند و چون نماز به پایان رسید گفتند: تو این را بر امیر المومنین (عثمان) عیب گرفتی، چگونه خودت آن را انجام میدهی؟ (و ابوذر می گوید) نفاق بدتر است!..." (برگ ۱۹۲). یعنی، بنابر شرایط و میل، هر کاری می شود کرد. خواندن چهار رکعت نماز در سفر یا درست است یا نادرست؟ کدام یک؟ معیار محمد است یا نفاق؟ نمی توان به عثمان ناسزا گفت و بعد خود همان کار را با یک توجیه دیگر انجام داد. پرسش این است، آیا "غرب" بنابر مدل و نمونه ابوذر مرتبا نماز خوانده که چنین پیشرفت کرده است؟ جنبش سوسیالیستی در اروپا بر روی خردگرایی و تقدس زدایی استوار بود و نگاه به پیش داشت، می خواست با پیشرفت علم و دانش، و صنعت و تکنیک، چنان انبوهی از کالا تولید کند که به هر کس به اندازه نیازش بدهد. "روح" ابوذر (بخوان شریعتی که مبلغ او است) ابدا در این مسیر سیر نمی کند، در عالم جامعه "امتی" دوران قبیله ای و روابط و مناسبات آن دورن است، همچون یک آخوند عقب مانده، فکر می کند اگر عقب ماندیم، برای این است که به اندازه کافی نماز نخوانده یا روزه نگرفته ایم.
در ادامه، داستان ابوذر بسیار دراماتیک می شود. بنابر روایت شریعتی (یا نویسنده کتاب)، سه فرزند ابوذر و ام ذر (همسر ابوذر) از فقر و گرسنگی فوت کرده اند و خود آنها نیز "... چند روزی را با گرسنگی به سر میبرند و در انتظار مرگ، صمیمانه میزیستند... ابوذر نگاه خسته و حسرت بارش را... به چهره وی (زنش) دوخت: فراق نزدیک میشود. (ام ذر) ترا امروز چه میشود؟ (ابوذر) سوگند به خدا، باید این جهان فریب را به زودی رها کنم و به سرای جاوید بشتابم...." (برگ ۱۹۶). و جهانی که "فریب" است، دیگر نیازی به تلاش برای ساختنش نیست. در فقر زیستن شرم ندارد، اما فضیلتی هم در آن نیست. باید تلاش کرد تا از فقر بیرون آمد. و تنها زمانی می تون از فقر بیرون آمد که تولید بالا رود، و تولید زمانی بالا می رود که بر بازدهی کار نیروی انسانی یا ماشین افزوده گردد. و پیش شرط تمام اینها نگاه مثبت به جهان و زندگی و دست شستن از زهد بی جا است.
و آخرین پیام شریعتی برای جوانان: "... جوان انصاری کنار قبر او (ابوذر) ایستاد و گفت: خدایا! این ابوذر یار پیغمبر است و بنده پرستنده تواست که در راه تو با مشرکین جهاد کرد. خدایا! ابوذر در عقیده و ایمان خود تغییری نداد بلکه او منکری دید و به زبان و دل با آن مبارزه کرد تا شکنجه و تبعیدش کردند و بیکسش ساختند و یکه و تنها در غربت مرد. خدایا! کسیکه ابوذر را محروم ساخت و از خانه خود و حرم پیغمبر آواره اش کرد نابود کن!..."(۵).
ابوذر کار بسیار بد و نادرستی کرد که در عقیده و ایمان خود تغییری نداد، به حکم خرد باید به اندیشه نشست و هر جا لازم و ضروری بود اشتباهات را تصحیح کرد و نظر را تغییر داد. حرف مرد "یکی" است، سخن لاتها و عربده کشان است و نه یک فرد با خرد. و "جهاد با مشرکین در راه خدا"، یعنی قتل و نابودی دگراندیشان در سده بیست. آیا این سخنان عین پندار و گفتار و کردار "داعشیان" نیست؟ هر یک با "خوانش" خودش. هنگامی که دین و دینمداران مرجع توجیه تبعیض و بی عدالتی شوند، قیام علیه هر دو شروع خواهد شد.

منابع و پانویسها:
۱- علی شریعتی، ابوذر، مجموعه آثار۳، چاپ پنجم، دفتر تدوین و انتشار مجموعه آثار برادر شهید دکترعلی شریعتی در اروپا، اردیبهشت ۱۳۵۷، برگ ۸۹
۲- همانجا، برگهای ۱۶۶ و ۱۶۷
۳- همانجا، برگهای ۱۸۸ و۱۸۹
۴- همانجا برگ ۱۹۳
۵- همانجا، برگ ۱۹۹

تماس با نویسنده: Dastmalchip@gmail.com  


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست