یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چگونه میشود چالش و
بحران رهبری سیاسی در ایران را پایان داد!


ویکتوریا آزاد


• نوع نگاه به مقوله رهبری سیاسی ارتباط مستقیم با ارزشها و برداشتهای ما از مفاهیمی چون انسان، جامعه و سوابق و تجارب تاریخی وی، فرهنگ، اقتصاد و سیاست دارد. فرهنگ هر جامعه ای، حزبی، سازمانی و نهادی تاثیر مستقیم بر برداشتهای آن جامعه از مقوله رهبری سیاسی دارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۶ فروردين ۱٣٨۶ -  ۱۵ آوريل ۲۰۰۷


تقدیم به:
زنان و جوانان پیشرو ایران، امیر انتظام، زندانیان سیاسی و در بند ایران، دانشجویان،کارگران، زحمتکشان، بیکاران آماده ورود به بازار کار، معلمان ، پرستاران، ملت بزرگ ایران، اقوام ستمکش ایرانی (کرد، آذری، بلوج، ترکمن، عرب...)، رضا پهلوی، فرح پهلوی و تمامی سازمانها ـ احزاب ـ رسانه ها ـ نهادها ـ وب لوگ ها ـ سایتهای مترقی و تشکل های دموکراسی خواه اعم از چپ ـ سوسیالیست ـ جمهوری خواه، مشروطه خواه!!



سخن سرآغاز               
براستی در دنیای مدرن امروز هرگاه سخن از اهداف و پیشبرد رسالتها بمیان آمده، ذهن آدمی ناخودآگاه معطوف به مقوله رهبری، مدیریت و دستاوردهای بشری در این خصوص شده است. مگر میتوان سخن از نهادسازی، برنامه ریزی، طراحی اهداف و چگونگی پیشبرد آن راند اما به قسمت فرآیند رهبری و مدیریت نپرداخت. با شروع قرن بیست و یکم، سازمان های سیاسی مدرن احتیاج به درک و فهم تازه ای از تغییرات جدید دارند تا بتوانند در پی شناخت این تغییرات، برنامه و اهداف سازمانی خود را پایه ریزی کنند.
براستی اگر مردمان آفریقای جنوبی، هندوستان، لهستان، برمه، امریکا، کنگو... رهبران آزادیخواهی نظیر نلسون ماندلا، ماهاتما گاندی، لخ والسا، آنگ سان سو کی، مارتین لوترکینگ، پاتریس لومومبا و... را به خود ندیده بودند، امروز به چه وضعیتی دچار بودند؟

دراین مقاله سعی میکنم چکیده ای از آنچه در این خصوص مورد مطالعه و بررسی قرار دادم خدمت شما خوانندگان گرامی ارائه دهم!

سوالات مورد نظر من در این خصوص بترتیب زیر است:
1. رهبری سیاسی دموکراتیک و ویژگیهای آن چیست و رابطه آن با گروه چگونه است؟
2. تفاوت رهبر و رئیس چیست؟
3. تفاوت قدرت و قهر و نیرو چیست؟
4. چرا اپوزیسیون ایرانی دستگاه رهبری سیاسی لازم دارد؟

از آنجا که نوع برداشت از مقوله رهبری سیاسی بسیار فراخ و گسترده است و عوامل فرهنگی و ساختارهای سیاسی گوناگون در درک این مقوله بسیار تاثیر گذار است، بنابر این من در این مقاله تنها از رهبری دموکراتیک مبتنی بر دانش و برداشتهای دموکراتیک محصول غرب و بر اساس برداشتهای شخصی خود صحبت میکنم. هدف نگارنده طرح بحث و گفتمان در این خصوص است.

درخصوص تعریف رهبری Gary Yukl* در کتاب Leadership & Organisation جمعبندی کاملی از نتایج تحقیقاتی و نظری چندین محقق ارائه داده.
او می نویسد که علیرغم تعاریف مختلفی که از این مقوله شده است اما یک تعریف مشترک نیز که در واقع فصل مشترک تمامی این نظرات است وجود دارد و آن اینست که رهبر سیاسی کسی است که در پروسه سیاسی از حمایت و موقعیت برتری نسبت به سایرین برخوردار میشود. او با اتکاء به توانائیها و قابلیتهای فردی خود، ابتکار عمل را با هدف آسان سازی فعالیتها و روابط درون گروهی و ایجاد نظم در ساختار ارگانی و یا سازمانی در دست میگیرد. در 25 سال گذشته مقوله رهبری بطور جدی و قابل ملاحظه ای مورد توجه محققان، مدیران، فرهنگیان، روزنامه نگاران، جنبشهای اجتماعی و سیاستمداران خصوصا در غرب قرار گرفته و در این زمینه هزاران کتاب و مقاله بزبانهای مختلف انتشار یافته است.
نوع نگاه به مقوله رهبری سیاسی ارتباط مستقیم با ارزشها و برداشتهای ما از مفاهیمی چون انسان، جامعه و سوابق و تجارب تاریخی وی، فرهنگ، اقتصاد و سیاست دارد.
فرهنگ هر جامعه ای، حزبی، سازمانی و نهادی تاثیر مستقیم بر برداشتهای آن جامعه از مقوله رهبری سیاسی دارد. برای مثال در قرن 19 نگاه محقیقین به مقوله رهبری مبتنی بود بر دیدگاه ماکیاولی که معتقد بود رهبران انسانهائی هستند با ویژگیها و توانائیهای خارق العاده. اما امروز درک مدرن از هبری میگوید که رهبری مکانیسمی است مرکب و دو سویه که شامل رابطه ای دو جانبه بین رهبران و مخاطبین شکل میگیرد. رهبر بدون کسب مشروعیت از این مخاطبین، رهبر نتوان بود. بعبارت بهتر، رهبری مدرن محصول کنش و واکنش متقابل بین دو سویه ذی نفع است.

****روسو در خصوص تفاوت بین فرمان‌برداری و بندگی چنین می‌نویسد: «یک خلق آزاد اطاعت می‌کند ولی بندگی نمی‌کند، رهبر دارد ولی ارباب ندارد، قوانین را مراعات می‌کند، اما فقط مطیع قانون است و به خاطر قدرت قوانین است که مجبور نیست از اشخاص اطاعت کند.

****ماکس وبر در خصوص رهبری سیاسی چنین میگوی :
انواع رهبری سیاسی در اندیشه ماکس وبر
ماکس وبر اقتدار (رهبری سیاسی) را به سه نوع تقسیم میکند:
1- اقتدار عقلائی – قانونی: که بر مبنای باور بر مشروعیت الگوها و هنجارهای مقررات و باور به حقوق کسانی است که تحت آن قوانین به اعمال قدرت و صدور دستور می پردازند.
2- اقتدار فرهمند یا کاریزماتیک: که بر مبنای دلبستگی به تقدس یا شجاعت و یا ویژگی شخصی و الگوهای هنجاری یا نظمی است که از طرف فرد استثنائی ظاهر و مقرر شده است.
3- اقتدار سنتی: که بر مبنای باورهای تثبیت یافته در زمینه تقدس سنتهای دیرین و مشروعیت اعمال قدرت تحت آن می باشد. (ریش سفیدان، حکومت پدر شاهی و ملوک الطوایفی)

اقتدار عقلانی بر حاکمیت قانون مبتنی است و در جوامعی وجود دارد که احترام به قانون به یک رویکرد اخلاقی بدل شده یا قانون مبنای مشروعیت حکومت انگاشته می‌شود.
اقتدار فرهمند در تعارض با اقتدار عقلانی- قانونمند قرار دارد و فارغ از قیود دیوان‌سالاری است. این نوع اقتدار بر مختصات برجسته فردی رهبر و پیروی مشتاقانه اتباع (پیروان) از او مبتنی است. این رهبر فرهمند می‌تواند شاه موروثی در نظام های پادشاهی غیر مشروطه، رهبر پدرسالار، رهبر دینی یا قهرمان نظامی باشد. اقتدار فرهمند، برخلاف اقتدار سنتی، گذشته را نفی می‌کند؛ به عنوان یک نیروی انقلابی پدیدار می‌شود و گاه در پایه انقلاب‌های بزرگ قرار می‌گیرد. اقتدار فرهمند ممکن است در درون ساختار بوروکراتیک یا سنتی پدیدار شود و به تحولات بزرگ و انقلابی عمدتاً منفی دست زند، ولی پایدار و دائمی نیست و سرانجام فرو میپاشد.
اقتدار سنتی که به پنج بخش تقسیم میشود: اقتدار سنتی بدوی که حکومت در دست یک فرد (رئیس قبیله) است، نظام ریش‌سفیدی که حکومت در دست گروهی از بزرگان است، نظام پدرسالار که قدرت سیاسی به‌وسیله یک فرد معین و به شکل شخصی اعمال می‌شود بدون وجود دستگاه اداری واقعی، سلطانیسم به عنوان افراطی‌ترین شکل اقتدار پدرسالار (پاتریارکال) و موروثی (پاتریمونیال) و نظام طبقه‌سالار است. منظور از نظام طبقه‌سالار، ساختار سیاسی اروپای غربی در دوران ماقبل سرمایه‌داری است که در آن طبقات اجتماعی و گروه‌های سیاسی معین، به‌ویژه اشراف، از استقلال سیاسی در برابر فرمانروای مطلق (پادشاه) برخوردار بودند و از طریق نهادهایی چون پارلمان در اداره دولت مشارکت داشتند.
بر اساس تعریف بالا، رهبری جمهوری اسلامی آقای خامنه ای نمونه بارز رهبری و اقتدار سنتی از نوع سلطانیسم و غیرعقلانی است، بگونه ای که مقام شامخ استبداد مطلقه و خودکامه امام امت و ولی امر مسلمین ایران جائی برای مفاهیمی از قبیل دولت (اتا) و حکومت در نظام سیاسی ایران، و مکانی برای اصل حق و حقوق حاکمیت مردم بر دولت و حکومت باقی نمی‌گذارد.
*************************

1. رهبری سیاسی و ویژگیهای آن چیست و رابطه آن با گروه چگونه است؟
"رهبران وقتی خوب و دموکراتند که مردم به سختی بدانند که آنان وجود دارند، نه آنکه مردم او را مقدس کنند و از او فرمان ببرند که در آن صورت سلطان است و نه رهبر، و نه آنکه از او متنفر باشند که در آنصورت از همه حال بدتر! رهبر خوب اوست که کار را به گونه ای پیش ببرد که به هدف نائل آید و در روز پیروزی مردم بگویند: ما کشتی را به مقصد رساندیم!" (لائو ـ تیس 500 سال قبل از میلاد مسیح)
منظور از رهبری سیاسی به طور خاص، تأثیر گذاری بر افراد و انگیزش آنان به طوری است که از روی میل، علاقه و با اشتیاق برای دستیابی به هدف های گروهی تلاش کنند. اگر هیجانات مردم به سمت اشتیاق کشانده شود عملکرد به اوج خواهد رسید. رهبری عبارت است از آن پروسه ایست که یک یا چند عضو در درون یک ارگان، گروه، نهاد، سازمان و یا حزب توانائی تاثیرگذاری بر پروسه پیشبرد امور و اعضا را دارا میباشند. بعبارتی این فرد و یا افراد بخصوص هستند که تلاش میکنند هدفی را که جمع در نظر دارد بشکل گروهی تحقق یابد. رهبری هنر اعمال اراده جمعی است، هنر خلق مشارکت گروهی است. هیچ سازمان، حزب، نهاد، شرکت، انستیتو و گروه موفقی را نمیتوان یافت که صاحب رهبر نبوده باشد. رهبران خوب همواره حامل پیام فراگیرترین مخاطبین خود می باشند. رهبر دموکرات بیش از هر چیز ، هماهنگ کننده و سامان دهنده تلاشهای گروه است. رهبر توانمند اوست که قابلیت انسجام دهی و ایجاد فضای همکاری و همبستگی را دارا میباشد.
در سیستمهای دموکراتیک نوین، هنر راهبری و آنان که این هنر را دارا میباشند که اغلب نیز ذاتی است و نه اکتسابی، از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
کسب رهبری سیاسی و راهبر شدن امری است که نیاز به پروسه و بسترسازی دارد. درواقع رهبری امری است که در پروسه و روندهای مرتبط با شرایط خاص عینی جامعه شکل میگیرد. رهبری پاداشی است که به آنان که دارای ویژگیهای خاصی هستند اعطا میشود. رهبر دموکرات اوست که رهبری کند نه بر اساس امتیازات خانوادگی، قومی، جنسیتی و یا طبقاتی بلکه بر اساس انتخاب مردم و در چهارچوب اصول دموکراسی.
رهبری یکی از عناصر مهم پروسه مدیریت مبارزه سیاسی است و این پروسه را می توان در مدل زیر چنین ارائه داد:

">www.akhbar-rooz.com

ویژگیهای رهبران دموکرات چیست ؟
1. او کسی است که دارای ذهنی تحلیلگر و نوآور است، استراتژیک و راهبردی می اندیشد، اهداف را در پروسه مرحله بندی میکند، vision دارد و فراگروهی عمل میکند.
2. خلقیات و منش های منعطف و متواضعانه دارد، از سلامت روانی و شادابی بهداشتی برخوردار است. سنتی نمی اندیشد و نقد و انتقاد را دشمنی و کینه توزی تلقی نمیکند.
3. رهبری سیاسی مهم تر از همه باید توانائی تصمیم گیری مدبرانه و متعهدانه و مسئولانه را داشته باشد تصمیماتی که نتیجه مشارکت و همدلی با جمع و همکاران است. او درمقابل اتخاذ تصمیمات توان پایداری و قبول عواقب حاصل از آن را داراست.
4. او توانائی ایجاد انگیزه، اشتیاق و اجماع دارد، با نفوذ است، قادر به هدایت ارگانی و تشکیلاتی است. مشارکت عموم را برمی انگیزد.
5. رهبری باید توانائی سازگاری، همراهی و تسلط بر تغییرات سریع و مدام را داشته باشد و با گسترش خلاقیت و نوآوری در سازمان، دانش و خردمندی سازمان را تعمیق بخشد و با چشم انداز سازی، راه را برای برنامه ریزی آینده نگرانه باز کند.
6. قدرت برنامه ریزی و سازماندهی دارد. منافع جمع را همواره در نظر دارد. به اهداف دراز مدت، میان مدت و کوتاه مدت همواره توجه دارد.
7. استرس و تلاطم های سیاسی لحظه ای را تحمل میکند و بقول معروف از کوره در نمیرود و بر اعصاب، کلام و رفتار خود مسلط است. همه انسانها را با حقوق برابر مینگرد و برای تمامی آنها از هر جنسیت، نژاد، سن، زبان، مذهب، عقیده و یا موقعیت طبقاتی ارزش و احترام مساوی قائل است.
8. خود را خوب میشناسد و با جنبه های قوت و ضعف خود بخوبی آشناست. توان تاثیر گذاری و همکاری دارد و اعتماد برانگیز است. خود را از اشتباه بری نمیداند و از نقد خلاق خود هراسی ندارد. با ناقدین نیز رفتاری عادلانه و پاسخگو دارد.
9. فرهنگ مدارا دارد، به خود و توانائیهای خود اعتماد دارد و در شرایط عدم ثبات هنر مدارا و توان هدایت سکان را دارد. (مدیریت بحران).
10. توان نوشتاری و دانش سخنوری دارد.
توجه : البته رهبران نیز جایزالخطا هستند. اما خطای مکرر بر آنها جایز نیست.

***Carskie Stinett said : A leader is a person who can tell you to go to hell in such a way that you actually look forward to the trip.

رابطه رهبران دموکرات با گروه چگونه است؟
به طور کلی، الگو های رهبری را می توان به صورت: خودکامه، مشارکتی و بر پایه‍ی آزادی های گروهی تقسیم بندی کرد. بدیهی است که مناسب ترین الگو برای رهبری سیاسی، همان گونه که مکرر بیان گردید، جز الگوی مشارکتی نخواهد بود.
در عین حال براساس نظرات محققین امر رهبری ارتباط مستقیم با شرایط عینی و ذهنی گروه دارد. در آنجا که گروه ضعیف و کم تجربه است، کار رهبران سنگین تر و تلاش آنان برای ارتقا و توانمند سازی گروه دشوارتر است. بدیهی است که در مراحل اولیه حضور دائمی و خلاق رهبران جهت هدایت جمع و ایجاد رابطه خلاق و انسانی با تک تک عناصر تشکیل دهنده گروه اهمیتی کلیدی دارد. این حضور شفافیت، صداقت کلام، و عمل و اعتماد آفرینی رهبر، همکاری و تکامل مثبت در گروه را بدنبال خواهد داشت. به گروه کمک می‌کند تا مسئولیت بیشتری برای پیشرفتشان بپذیرند. در زمان مناسب یک برنامه رهبری موفق را توسعه می‌دهد، لذا فعالیتهای تحول گرا بجای آنکه در افراد بخصوص ادامه پیدا کنند، در سیستم سازمانی ادامه می‌یابند.
این دسته از رهبران آزادی عمل بیشتری در کارشان دارند. همکاران خود را به تحرک وا می‌دارند و برای نیل به اهداف به آنها الهام می‌بخشند و آنان را درباره اینکه هدف چگونه می‌تواند قابل دستیابی باشد تحریک می‌نمایند. آنها رابطه با همکاران خود را همواره توسعه میبخشند و آزادانه اطلاعات را با آنها تقسیم می‌کنند. از فرقه گرائی و غالب شدن روحیه جاه طلبی جلوگیری میکنند چرا که فرقه گرایی و دسته بندی در احزاب سیاسی همیشه از اختلافات عقیده و سلیقه سرچشمه نمی گیرد و غالباً بر اثر اختلافات و رقابتهای شخصی و جاه طلبی های سیاسی بروز می نماید.
سبک رهبران دموکرات بر خلاف رهبران مستبد مبتنی است بر آزادمنشی، احترام به رأی و نظرات اعضاء گروه و حتی اگر تصمیم گیری نهایی در مواردی با مدیریت و رهبر گروه باشد، اما همه نظرات گروه شنیده می‌شود، ارج گذارده می‌شود و طبقه بندی می‌شود تا بهترین رأی و تصمیم اتخاذ گردد. این رهبران و بطور کلی این سبک مدیریتی با توجه به اهداف مورد نظر در گروه از طرف اعضاء پذیرش بیشتری دارد و در صورتی که مدیر یا رهبر به خوبی از عهده اجرای این سبک بر بیاید و در کنار آن از اقتدار مناسب و قدرت مدیریتی برخوردار باشد برنامه‌های خوبی را به اجرا خواهند گذاشت.

2. تفاوت رهبر و رئیس چیست؟

">www.akhbar-rooz.com

3. تفاوت قدرت و قهر و نیرو چیست ؟
بعقیده هانا آرنت اندیشمند آلمانی:
«قدرت» قابلیتی است انسانی، نه فقط برای انجام عملی، بلکه برای اتفاق میان انسانها و اقدام مشترک آنان. بنا بر این تعریف، هیچگاه نمی‌توان قدرت را متعلق به یک فرد دانست، چرا که قدرت همواره دارای سرشتی اجتماعی است و در اختیار گروهی از انسانها می‌باشد. مادامی که این گروه متحد است، قدرت آن پابرجاست. برای نمونه وقتی می‌گوییم فلان شخص دارای قدرت است، به این معناست که او از طرف جمعی مسئولیت یافته است تا به نام آنان دست به اقدام بزند و لذا بدون حمایت آن جمع، قدرت وی معنا ندارد. بنابراین اگر در زبان محاوره از فرد یا شخصیت قدرتمند یاد کنیم، منظورمان بیشتر، شخصیت زورمند است و نه شخصیت دارای قدرت، زیرا:
«زور» بر خلاف قدرت همیشه ویژگی فردیست و آن را می‌توان با کیفیت مشابه در افراد یا اشیاء دیگر سنجید. زور فردی را هیچگاه یارای ایستادگی در برابر قدرت جمع نیست.
«نیرو» که آن را اغلب با زور یکسان می‌گیرند، به نظر آرنت از مختصات پدیده‌های طبیعت (نیروی طبیعی) است.
هانا آرنت «اقتدار» را از نظر معنایی دشوارترین مفهوم ارزیابی می‌کند و امکان سوء استفاده از آن را از مفاهیم دیگر بیشتر می‌داند. از نظر او، اقتدار هم می‌تواند ویژگی فردی و هم ویژگی یک نهاد باشد. اقتدار فردی را برای مثال می‌توان در مناسبات میان والدین با فرزندان، یا استاد و شاگرد تشخیص داد. اقتدار را به مثابه نهاد می‌توان در هیرارشی نهادهای مذهبی مانند کلیسای کاتولیک و یا ساختارهای نظامی دید. مشخصه‌ی اقتدار (آتوریته)، به رسمیت شناختن بی چون و چرای آن توسط کسانی است که از آنان انتظار حرف شنوی و فرمانبری می‌رود. اقتدار نیازی به جبر یا اقناع ندارد. برای مثال، اگر پدری فرزند خود را تنبیه بدنی کند و یا برای متقاعد کردن او به استدلال صرف متوسل گردد، در هر دو صورت اعمال آتوریته نکرده است. رفتار چنین پدری در مورد اول دیکتاتورمنشانه و در مورد دوم دمکراتیک است و این هر دو روش ناقض آتوریته است. به نظر آرنت، تأمین و استمرار اقتدار، نیازمند احترام بی چون و چرا به یک شخص یا یک نهاد است و لذا خطرناک ترین نوع دشمنی با آتوریته، مخالفت با آن نیست، بلکه بی توجهی و عدم التفات نسبت به آن است.
سرانجام مفهوم «قهر» است که به عقیده‌ی ‌هانا آرنت، اعمال آن همواره نیازمند ادوات و ابزار است. شاید بتوان نزدیکترین مفهوم به قهر را زور نامید. زیرا وسایل اعمال قهر مانند سایر ابزار در خدمت آن است که زور اعمال کننده‌ی آن را افزایش دهد و در نتیجه، وسایل اعمال قهر، چیزی جز ابزاری برای اعمال زور نیست. برای نمونه، یک نفر می‌تواند با مسلسل دستی خود، جمع بزرگی را در حالت آچمز نگه دارد و اگر به جای مسلسل، جنگ افزاری چون بمب اتمی را در نظر بگیریم، می‌توان با اتکاء به آن، موجبات رعب میلیونها انسان را فراهم آورد و با آنان به زبان زور سخن گفت و بدینسان اعمال قهر کرد.
هانا آرنت در رساله‌ی یادشده، پس از تبیین مفاهیم فوق الذکر، به ژرف اندیشی در مورد مفاهیم قدرت و قهر و تفکیک دقیق میان آنها می‌پردازد. همانگونه که ذکر شد، در نزد اکثر نظریه پردازان فلسفه‌ی سیاسی، اختلاط معانی عجیبی در مورد قدرت و قهر به چشم می‌خورد و اکثر آنان متفق القولند که قهر چیزی جز بارزترین تجلی قدرت نیست. اما برای ‌هانا آرنت میان این دو مفهوم، تفاوتی ماهوی وجود دارد: «یکی از تعیین کننده ترین تفاوتهای میان قدرت و قهر این است که قدرت همیشه وابسته به تعداد است، در حالی که قهر تا درجه‌ی معینی مستقل از تعداد عمل می‌کند، زیرا که قهر متکی بر ابزار است.»
آرنت خاطر نشان می‌سازد که برای روشن تر شدن این تفاوت کافیست افراطی ترین حالت هر یک از این دو مفهوم را در نظر بگیریم: افراطی ترین حالت قدرت را می‌توان در ترکیب «همه در برابر یک نفر» در نظر گرفت و افراطی ترین صورت تجلی قهر، در ترکیب «یکی در برابر همه» خود را نشان می‌دهد و این دومی، هرگز بدون ابزار و وسایل اعمال قهر ممکن نخواهد بود. البته چنین نمونه‌ای بیشتر خصلت نمادین (سمبولیک) دارد و به خودی خود توضیح روشنی در مورد تفاوت ماهیت قدرت و قهر نمی‌دهد.‌ هانا آرنت با بررسی رابطه‌ی میان «هدف و وسیله» بر این ناروشنی پرتو می‌افکند: «قهر دارای طبیعتی ابزارمند است و مانند همه‌ی وسایل و ادوات، همیشه نیازمند هدفی است که آن را هدایت و استفاده از آن را توجیه کند. و آنچه که برای توجیه خود نیازمند چیز دیگری است، خصلت کاربردی دارد، اما هرگز تعیین کننده نیست.».
از نقل قول بالا می‌توان نتیجه گرفت که ماهیت قدرت را نمی‌توان با پدیده‌ی قهر توصیف کرد. قهر بر خلاف قدرت، دارای سرشتی ویرانگر است و نه سازنده. هدفی که با قهر قابل دسترسی است، نیازمند ابزاری است که خصلت مخرب، رعب آور و زورگویانه دارد. اما این امر برای قدرت صدق نمی‌کند. قدرت، ویژگی فردی نیست و تنها هنگامی پدید می‌آید که انسانها متحد شوند. قدرت همواره نیازمند فضای صلح آمیز و اعتماد متقابل است، در حالی که جوّی که با وسایل قهرآمیز ایجاد می‌گردد، سرشار از ترس و اضطراب و بی اعتمادیست.‌ هانا آرنت این تفاوت را به صورتی درخشان جمعبندی می‌کند: «در قاموس سیاسی کافی نیست بگوییم که قدرت و قهر یکی نیستند. قدرت و قهر نقطه‌ی مقابل یکدیگرند. در جایی که یکی از این دو بطور مطلق حاکم باشد، آن دیگری حضور ندارد. قهر هنگامی در دستور کار قرار می‌گیرد که قدرت در خطر باشد. اگر سرنوشت قدرت را در گرو قهر بگذاریم، هدف نهایی بطور همزمان پایان کار قدرت و نابودی آن است. بنابراین حتا نمی‌توان ادعا کرد که نقطه‌ی مقابل قهر، عدم خشونت است و طبعا" صحبت از قدرت «بدون قهر» نمی‌تواند معنا داشته باشد.... قهر می‌تواند قدرت را نابود سازد، ولی هیچگاه قادر به ایجاد آن نخواهد بود. چیزی که از لوله‌ی تفنگ بیرون می‌آید، می‌تواند فرمان موثری باشد که اطاعت فوری و بی چون و چرا طلب می‌کند، اما از لوله‌ی تفنگ هرگز قدرت بیرون نخواهد آمد.»
قدرت در اندیشه‌ی سیاسی‌ هانا آرنت دارای ذاتی اجتماعی ست و از پیوند و اتحاد داوطلبانه‌ی نیروهای انسانی ناشی می‌شود. عناصر سازنده‌ی قدرت، مردم و اراده و اقدام مشترک آنان است. فرد و یا حتا گروهی ناموافق و پراکنده، دارای قدرت نیستند. زیرا سرچشمه‌ی پیدایش و پویش قدرت، ارتباط و مراوده‌ی آزاد انسانها با یکدیگر و اتفاق نظر و اقدام مشترک آنان است. علاوه بر آن،‌هانا آرنت به توضیح یکی از ضروریات قدرت، یعنی مشروعیت آن می‌پردازد و می‌نویسد: «قدرت نیازی به توجیه خود ندارد، زیرا امری است فی نفسه و در ذات جوامع انسانی وجود دارد. اما قدرت نیازمند مشروعیت است. لیکن مشروعیت قدرت مبتنی بر اهداف یا وسایلی که یک گروه اجتماعی به کار می‌گیرد نیست، بلکه از سرچشمه‌ی قدرت که با تشکیل گروه به وجود می‌آید، ناشی می‌شود. قدرت برای مشروعیت خود به گذشته متوسل می‌شود، در حالی که غایتی که وسیله را توجیه می‌کند، امری مربوط به آینده است. قهر را می‌توان توجیه کرد، اما هرگز نمی‌توان برای آن مشروعیت قائل شد.»
به بیان دیگر، هنگامی که یک نهاد اجرایی، خواه رهبری یک حزب باشد یا یک حکومت، دیگر مورد اعتماد و پشتیبانی انتخاب کنندگان خود نباشد، بطور قانونمند قدرت خود را از دست می‌دهد. این قدرت از دست رفته را با هیچ وسیله‌ی دیگری نمی‌توان جبران کرد، مگر بازگرداندن قدرت به سرچشمه‌ی اصلی آن یعنی مردم و کسب اعتماد دوباره‌ی آنان. این نیز در واقع اصل اساسی همه‌ی نظامهای دمکراتیک است: احیای دوباره‌ی قدرت از طریق انتخابات و رأی مردم. حال به نظر‌هانا آرنت اگر حکومتی از این کار سر باز زند، ناچار است برای حفظ موقعیت خود، به ابزار دیگری متوسل شود و در واقع قهر را جانشین قدرت از دست رفته سازد. در صورت بروز چنین امری، نخستین گام در راستای نابودی کامل قدرت برداشته می‌شود. گام‌های بعدی، یعنی تحدید آزادی، پیگرد دگراندیشان و تعطیل کردن زندگی مسالمت آمیز اجتماعی، بطور اجتناب ناپذیری به دنبال گام نخست برداشته خواهد شد. بدینسان کل جامعه به ورطه‌ی بحران ژرفی کشیده می‌شود و جنگ تمام عیار قهر علیه قدرت و مسخ و میان تهی کردن کامل نهادهای قدرت آغاز می‌گردد. در چنین وضعیتی به گفته‌ی‌هانا آرنت: «می توان قهر را جانشین قدرت ساخت و حتا به پیروزی موقت رسید، اما هزینه‌ای که باید برای این پیروزی پرداخت بسیار گران است، چرا که در این حالت، نه تنها مردم تاوان سنگینی می‌پردازند، بلکه حاکمان نیز این هزینه را از سرمایه‌ی معنوی قدرت خویش می‌پردازند و در واقع هر دو طرف بازنده اند... آنچه که از نهاد قدرت باقی خواهد ماند، چیزی نیست جز ابزار اعمال خشونت.» (2)

3. چرا اپوزیسیون ایرانی دستگاه رهبری و سخنگو لازم دارد؟
در جهان امروز عالی ترین صورت نظم سیاسی در میان واحدهای سیاسی توسط رهبران واحدها برقرار می شود، واحد و یا نهاد بدون رهبری همچون ارکستر بدون رهبر است.
به اعتقاد من جنبش چه ازنوع مدنی و چه سیاسی بدون دستگاه رهبری اساسا نمیتواند دوام یابد.
بحران رهبری سیاسی در ایران بر اساس نتایجی که تاکنون بدست آورده ام به عوامل زیر ارتباط مستقیم دارد:
1. عدم اعتماد و باور به یکدیگر در تمامی سطوح سیاسی کشور.
2. نا کارآمدی وناتوانائی و فردگرائی رهبران سیاسی که تاکنون کشور ما به خود دیده.
3. فرهنگ استبدادی حاکم بر ایران در طول دهه ها و قرون متمادی که مانع کنش و واکنش متقابل بین مردم و رهبران خود شده است.
4. سرکوب نیازهای سیاسی و اجتماعی مردم و الیت ایران و هم چنین عدم توجه به مطالبات آنان در طول تاریخ کشورمان و عدم حضور رهبرانی که این مطالبات را در تمامی ابعاد خود نمایندگی کنند.
5. شکستهای پی در پی جنبشهای اجتماعی در ایران و فریب مرتب و منظم مردم در برهه های گوناگون.
6. سود جوئی و استقاده از نیروی مردم در جهت کسب قدرت برای قدرت بعنوان یک هدف راهبردی و نه کسب قدرت برای رسیدن به اهداف و مطالبات مردم. بعبارتی تنزل سیاست در سطح یک ابزار.
7. مماشات رهبران با مردم بر بستر نادانی، خرافه پرستی و سطح نازل فرهنگی.

بنابراین با توجه به عوامل بالا و با توجه به اینکه ما به دستگاه رهبری متشکل از رهبر، سکانداران و سخنگویان نیازمندیم. سکانداران میبایست:
سیاسیونی مصمم، فعال و دلسوز مناسب کسب این پست باشند، خصوصیات زیر الزامی است:
الف: توانائی تحرک و حضور فعال در جامعه ایرانیان را دارا باشد و در امور سیاسی صاحب نظر باشد(استراتژیست).
ب: دارای ارتباطات وسیع با جامعه روشنفکری، مردم عادی و شهروندان، جوانان در داخل و خارج ایران باشند.
پ: نام آنان در رسانه ها، جراید و در میان حداقل جامعه روشنفکری ایران، نامی آشنا باشد.
ت: مبارزه طلبی سیاسی، انضباط، مدارا، به رسمیت شناختن دگر اندیشان، شفافیت، صداقت، احترام به زنان و جوانان، عزم راسخ جهت پیشبرد امر مبارزه ازجمله ویژگیهای سکانداران و رهبران باید باشد.
ج: سخنگو علاوه بر دانش و مهارت سیاسی و توانائی های ویژه سخنوری میبایست دارای بیشترین ارتباطات بین المللی باشد.

بدین منظور لازم است نهادها و گروه های اجتماعی اپوزیسیون مستقل موجود تقویت و سازمان دهی شود تا نیروی داخلی قدرتمندی ایجاد شود که در روند مبارزه رهبران و سخنگویان خود را برگزیند، همانظور که امروز بدنبال آن جستجو میکند.
ما به حضور یک رهبر توانمند با ویژگیهائی که در بخشهای بالا برشمردم نیازمندیم، رهبری که مردم به او باور کنند و حرف او را به جان و دل خریدار باشند و با او به گفتگو و همکاری بنشینند.
اما تا آن مرحله چالشی داریم که خود مانع است و آن اینست که امروز چگونه میتوان:ـ
1. اعتماد سازی کرد و چگونه میتوان مشروعیت مردمی پیدا کرد.
2. سیاست و فرهنگ غالب بر سیاست را تازه کرد و ارزشهای سنتی گذشته را به چالش کشید.
3. قدرت را در خدمت همه مردم بکار بست و در مقابل سودجوئی، گروه گرائی، مرام گرائی و انباشت زر و زور مقاومت کرد.

آیا حاضرید در این میدان حضور یابید و با اتکا به آنچه در این مقاله گفته شد، ابتکار عمل را بدست گیرید و ما را از جهنم جمهوری اسلامی نجات دهید؟

www.victoriaazad.com
vazad6321@yahoo.com

منابع برگزیده :
***Gary Yukl is Professor of Management and Leadership at the State University of NewYork in Albany, and He is a well-known scholar and author on leadership and Organisation knowlege

(1) آثاری از محققین سوئدی بزبان سوئدی در خصوص رهبری و مدیریت احزاب سیاسی
www.uppsatser.se
www.uppsatser.se

***Lennart Lundqvist, 1993. Det Vetenskapliga Studiet av politik. ( the knowledge studies of politic) Lund University

***Aristoteles, 2003 Politiken. 2a Upplagan. Sävedalen: Åström

***Björn Nilsson & Anna- Karin Waldemarson , 2005. Kommunikation för
Ledare (Communication for leaders)- Sweden student litteratur
*** Frida Nilsson, 2006, Political Leadership , PHD Dissertations, Lund universitet in Sweden / Department of Political Science
*** Att vara chef och ledare ( To be Director/Boss/head or to be Leader ) , Studentlitteratur 2005, Kerstin Nilsson - Sweden

(2) برگرفته از ترجمه و تجسس بهرام محبی از مفاهیم قدرت و قهر در فلسفه سیاسی هانا آرنت

2007.04.15 Swede


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست