سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

درهای ِ بی قراری


شهلا بهاردوست


• در سرزمین لبهای گزیده
گزیده از انتظارها
بی مرهمی برای ِ فردا
نه می گویم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ فروردين ۱٣٨۶ -  ۱۶ آوريل ۲۰۰۷


در سر زمین زبانهای بریده
بریده روی ِ سنگفرش ِ خیابان لِه
لِه از بید مجنون طناب می بافم

در سرزمین لبهای گزیده
گزیده از انتظارها
بی مرهمی برای ِ فردا
نه می گویم

دیریست در این سنگر نشسته ام
مدام اینجا سَرَک می کشید
سفره باز می کنید
چه تازه، چه کهنه
از نسل پدر یا پسر، فرق نمی کند!
برای شهوت شناسنامه صادر نمی کنند!
میان سفره، زرق و برق ِ حرفهای پوچ
گوش می کنم، در عبور هر از گاهتان، امان نمی دهم
نه می گویم!

می گویی: بارا ن می بارد، کلّه شقّی نکن!
می گویم، بگذار این آسمان هر چه می خواهد ببارد
ببارد روی سنگرم
روی روزهای هفته
وسط همین تقویم که هول ِ رفتن است
من در همان شنبهء غافلگیر
همان هفته که اصرارم به دیدن بود
همآنجا کنارِ دریاچه
که منتظر نوروز، سبزه گره می زدم
آری، همآنجا، درهای بی قراری را بستم!

در سرزمین گوشهای آویزان
آویزان از سقفِ شهر تنها
تنها با حرفهای ِ تکرار
تکرارتان را خلاصه می کنم
دلم می گیرد!
این بهار هم راه کج نکرد
من ماندم باز با مهمانی واژه ها
سرودی روی ِ شاخه ها
بی آنکه بوی عسل روی بالشم بریزد
دهانم را شیرین کند و خوابهایم تکراری نباشند!
دلم گرفته، امّا من . . .
من این لحظه فقط به انتشار عطر سنبل در این اتاق فکر می کنم
باقی دیگر قصه ایست برای شعر، برای شما
تا لحظه ای بخوانید و در آهی همهء دلتنگی ها را خلاصه کنید.

هامبورگ، ٣ آپریل ۲۰۰۷
از مجموعهء تپشهای برهنه
www.bahardoost.de


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست