سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

گزارشکی از کارم و چرائی آن
(در سیزدهمین جشنواره ی تئاتر ایرانی- هایدلبرگ)


هایده ترابی


• از پرسپکتیو خودم گزارش می کنم. در آخرین روز جشنواره ی هایدلبرگ (یکشنبه، دهم فوریه ۲۰۱۹ ) من پس از یک دهه دوری از صحنه ها و بازیها دیالوگ خوانی داشتم. تمامی هزینه ی تولید برنامه، سفر، اقامت و غیره را نیز، داوطلبانه و با طیبِ خاطر، خود بر عهده گرفته بودم. متنهائی که در دست داشتم، از هزاره ی دوم پیش از میلاد است و آنها را بر روی الواحی گلی در بابل کهن (نزدیک بغداد امروزی) یافته اند. آنها را از زبان اکدی که زبان بابلیان آن روزگاران بود، به فارسی برگردانده بودم و با همخوانی گیتار شهریار دشتومی برای نخستین بار به گروهی از ایرانیان معرفی کردم. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۶ اسفند ۱٣۹۷ -  ۲۵ فوريه ۲۰۱۹


 از پرسپکتیو خودم گزارش می کنم. در آخرین روز جشنواره ی هایدلبرگ (یکشنبه، دهم فوریه ۲۰۱۹ ) من پس از یک دهه دوری از صحنه ها و بازیها دیالوگ خوانی داشتم. تمامی هزینه ی تولید برنامه، سفر، اقامت و غیره را نیز، داوطلبانه و با طیبِ خاطر، خود بر عهده گرفته بودم. متنهائی که در دست داشتم، از هزاره ی دوم پیش از میلاد است و آنها را بر روی الواحی گلی در بابل کهن (نزدیک بغداد امروزی) یافته اند. آنها را از زبان اکدی که زبان بابلیان آن روزگاران بود، به فارسی برگردانده بودم و با همخوانی گیتار شهریار دشتومی برای نخستین بار به گروهی از ایرانیان معرفی کردم. شرح کوتاهی از کار را برای سایت "کانون نویسندگان ایران در تبعید" فرستاده بودم که آنجا منتشر شد. بجز این، خودم برای آن برنامه هیچ گونه آگهی و خبررسانی نکرده بودم. شکر خدا، من در فیس بوک هم نیستم. آقای آل بویه )مدیر جشنواره) می گفت که تنها یازده تن، بویژه برای دیدن برنامه‍ی ما (با پرداخت ورودیه) آمده بودند. مابقی کسانی بودند که خود در جشنواره برنامه داشتند. داشتم فکر می کردم که ایرانیانی می توانند به دو دلیل به تماشای کار من نیایند: نمی آیند زیرا مرا می شناسند. و نمی آیند زیرا مرا نمی شناسند. در میان آنانی که می شناسند و نمی آیند، بی تردید گروهی هستند که حال و حوصله ی این نوع کارها را ندارند. قبول. بجز این، کورش‌گرایان، شاهنامه‌چیان، ایرانشهریان و دیگرانی هستند که در نقطه ای به طیف گسترده ی فارس‌محوران متصل می شوند. اینها دستِ بالا را دارند. برخی هم می توانند به سه دلیل و به هزار دلیل به تماشای کار من بیایند. می آیند زیرا براستی کنجکاو هستند و یا شاید دوستدار پیشینه ی کارهایم. یا می آیند تا بعدتر بگویند دیدی ما چقدر بزرگواریم؟ یا شاید می آیند تا به وظیفه شان عمل کنند و بر دیواره ای با بی مایگی و غرض ورزی چیزی بنویسند به نام "نقد". تک و توکی هم می آیند به دیدن کار من به هزار دلیل دیگر. هر چه هست، وضعیت پیچیده ایست. به هر ترتیب، از آنها که آمدند، با هر دلیلی که داشتند و دارند، دوست و دشمن و خنثی، سپاسگزارم. زیرا آنها با آمدن و نشستن روی صندلیها و خیره شدن به صحنه، (خواه ناخواه) تا پایان کار قواعد بازی ما را پذیرفته اند.

پیش از آغاز دیالوگ خوانی، برای تماشاگران از نظریه ی غالبی سخن گفتم که کماکان یونانیان را آغازگران دیالوگ‌نویسی می شناساند. پس از آن افزودم که این نظریه کهنه شده و از اعتبار افتاده است. چرا که در تضاد با اسناد و یافته های نوتر از بین النهرین کهن قرار دارد. در نگاه و دریافت من، این متنها از نظر زبان، فرم و محتوا بسیار ارزشمند و جذاب است و می تواند برای صحنه ی تئاتر بازپرداخت شود. وجود آثاری این چنین، نشان می دهد که بر خلاف پندار رایج، اندیشه ی ادبی- فلسفی و فرهنگ گفتگو یک هزاره پیشتر از خلق آثار یونانی، در شرق کهن (از جنوب عراق تا سوریه و بخشی از ترکیه امروزی) جریان داشته است. از اینرو خوانش صحنه ای و معرفی دو نمونه از آن ها را (به زبان فارسی) امری نو، نیک و نیکو می دیدم و می بینم. محتوای متنها نشان می دهد که نویسندگان ناشناخته ای از منطقه ی بابل در حدود سه هزار و سیصد تا سه هزار و ششصد سال پیش، براستی به روز و معاصر زمانه شان می نوشتند و در نقد زر و زور و بیدادگریها، قلمِ نی بر لوح گلی می کشیدند. شاید آنان کاتبانی بودند که پیشینه ی بردگی داشتند یا از کشاورزان خردی بودند که با سوداگران و رباخواران و شورای بزرگان شهر در تضاد افتاده بودند. دیالوگهای آنان با تنش و مناقشه پیش می رود. نظم نابرابر الهی-آسمانی و پوچی محتوم قدرت و مال اندوزی، نیرومندانه به تصویر در می آید. پرسشها و دغدغه های فلسفی این نویسندگان باستانی پس از سپری شدن هزاره ها هنوز مطرح و زنده است. دیالوگ دوم که طنز آمیز است، میان یک برده و سرورش جریان دارد. نقدیست اجتماعی-طبقاتی- فلسفی از نگاه برده.

اینها را که خواندم و برنامه را که به پایان بردیم، چندتائی از تماشاگران (آشنا و ناآشنا) پس از برنامه سراغم آمدند. کار را پذیرنده بودند. می پرسیدند. از متنها شگفت زده بودند. و در این درک و شگفتی من نیز سهیم بودم.
از آقای آل بویه و همکارانش که مدام در تکاپو بودند و این فرصت خوب را فراهم کردند، سپاسگزارم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست