سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

رحیم اکبری
نگاهی نو به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
«قطعاتی برای تفکر»


• در مورد کودتای ۱۲۹۹ تاکنون تحلیل های زیادی شده و نظرات بسیار متفاوت و گاه متضادی مطرح گردیده است. این نوشته تلاش دارد نتایج بررسی و ارزیابی خودر را نه بعنوان یک "فرضیه قطعی" و یا یک "نتیجه گیری تاریخی" بلکه بصورت پیش فرض به خوانندگان و بویژه نسل جوان و حقیقت پژوه ایرانی ارائه کرده و آنها را به "تفکر و اندیشه" بکشاند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۶ اسفند ۱٣۹۷ -  ۲۵ فوريه ۲۰۱۹



در مورد کودتای ۱۲۹۹ تاکنون تحلیل های زیادی شده و نظرات بسیار متفاوت و گاه متضادی مطرح گردیده است. از "وابستگی رضا خان و سید ضیا به انگلیس" و طراحی کودتا در سفارت انگلیس گرفته تا نامگذاری آن به "کودتای ملی" و تجلیل از با نیان کودتا بعنوان "قهرمانان ملی و سازندگان ایران نوین".
این نوشته تلاش دارد نتایج بررسی و ارزیابی خودر را نه بعنوان یک "فرضیه قطعی " و یا یک "نتیجه گیری تاریخی " بلکه بصورت پیش فرض به خوانندگان و بویژه نسل جوان و حقیقت پژوه ایرانی ارائه کرده و آنها را به "تفکر و اندیشه" بکشاند . طبیعی است که در برخی موارد نگارنده بیک استنباط هایی میرسد و به دیدگاهی گرایش بیشتری نشان میدهد ولی هر گز انهارا قطعی و مسلم نمی انگارد و بمعرض اندیشه ورزی خوانندگان واگذار کرده تا در تبادل و نقد آزادانه   اندیشه ها اصلاح و تکمیل شود
عنوان قطعاتی برای تفکر به همین منظور برای این نوشته انتخاب شده است که خواننده خود به تحقیق و تفکر به پردازد و به نتیجه گیری خاص خود برسد.
در بخش اول برخی ارزیابیها از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بصورت خلاصه شده می آید . شاید برای بار نخست است که نکات مهم و محوری جریان کودتا در چنین جدول های مقایسه ای امده است تا خوانندگان علاقمند به مطالعات و تحقیقات تاریخی بتوانند با سرعت و سهولت بیشتری به سرفصل تحولات مورد علاقه شان دسترسی پیدا کنند . البته در بخش دوم همان موضوعاتی که در جدول ها طرح شده با اسناد ومدارک آن به تفصیل شرح داده شده اند.


ویژگی های کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹

کودتای ۱۲۹۹ نقطه عطف تاریخی در تحولات ایران معاصر است که در ادامه راه به انقراض سلطنت قاجاریه و تشکیل نظام سلطنتی پهلوی می اجامد..
کودتای ۱۲۹۹ که به هدف تشکیل "دولت مقتدر و متمرکز" بوقوع پیوست از نوعی مشخصه های ویژه برخوردار بود که در تحولات تاریخی ایران و کشورهای منطقه پس از خاتمه جنگ جهانی اول و بعد از شکست آلمان-عثمانی بی سابقه بود از جمله:

۱-"مسالمت آمیز" بودن کودتا :
کودتا بصورت مسالمت آمیز و بدون خونریزی انجام گرفت   . کودتای بود که در "بالا" و از "بالا" شکل گرفت و با "قیام های توده ای" از "پایین" همراه نبود و به کشتار و خونریزی منجر نگردید . شگفت انگیز است که کودتای ۱۲۹۹ حتی در دوفاز بعدی اش یعنی کودتای دوم آن (کودتای رضا خان علیه سید ضیا-برکناری کابینه صد روزه سید ضیا) و در کودتای سوم (کودتای رضا خان علیه احمد شاه-انقراض سلسله قاجاریه و روی کار آمدن سلطنت پهلوی ) نیز بطور "مسالمت آمیز" انجام شد و از این نظر میتوان گفت برای نخستین بار در تاریخ معاصر ایران چنین تغییر سلطنت در ایران که منجر به تحولات بزرگی شد از خانواده ای به خانواده دیگر بدون انقلاب و جنگ و خون ریزی صورت گرفته است.

۲- "نظامی -سیاسی" بودن کودتا:
کودتا داری خصلت دوگانه نظامی-سیاسی بود.رهبری نظامی(رضا خان) و رهبری سیاسی کودتا ( سید ضیا) از لحاظ تشکیلاتی و سازمانی کاملا از هم جدا بودند . و بنابراین کودتای ۱۲۹۹ از جمله کودتاهایی است که با وجود آنکه هدف اصلی اش تشکیل یک "دولت مقتدر ومتمرکز" است ولی خودش از یک رهبری واحد سیاسی-نظامی برخوردار نبوده و در نتیجه از همان ابتدا دارای یک "تناقض درونی" بوده است که منجر به تحولات پس از کودتا وبروز اختلافات در رهبری و پیشروی بخش نظامی و عقب نشینی بخش سیاسی آن شده و تنها پس از صد روز "دولت مقتدر سیاسی" آن یعنی کابینه سید ضیا سقوط میکند. و نشان میدهد که وجود همزمان "ارتش مقتدر " و "دولت مقتدر " که بصورت مستقل از هم در نظام مشروطه سلطنتی ایران وبا و جود شاه با اختیارات محدود و ضعیف ناممکن است و در واقع "حاکمیت سه گانه شاه-ارتش-دولت " دیر یا زود بسمت رودر رویی و حذف "اقتدار" یکی و یا دوتای آن پیش میرود.

٣- طبقه متوسط " خاستگاه و پایگاه اصلی کودتا:
قشر متوسط ایران و بویژه روشنفکران سیاسی و نظامی برآمده از این طبقه اجتماعی (اعم از سنتی- متجدد ) نیروی محرکه این کودتا بودند. که توانستند حمایت اقشار بالاتر جامعه را کسب کرده و بسرعت حمایت توده ای سراسری را از آن خود نمایند. کودتای ۱۲۹۹ را میتوان در نارضایتی و خشم "طبقه متوسط" ایران علیه "اشراف و زمین داران و تجار وسرمایه داران وابسته (روس-انگلیس) دانست .
طبقه جدیدی که از اواخر دوران ناصرالدینشاه و با تاسیس دارالفنون و مدارس و همچنین اعزام آنها به خارج کشور و تاسیس اولین واحد ها و کارگاهها و کارخانجات صنعتی و بویژه صنوف بتدریج شکل گرفتند و از لحاظ سیاسی و عقیدتی بصورت "قشر متوسط سنتی-با گرایش بازار و روحانیت " و قشر متوسط جدید با گرایش" ملی گرایی و تجدد طلب با طیف مختلف از چپ(کمونیسم-دموکرات)تا (ناسیونالیسم متکی بر فرهنگ باستانی در آمدند.
کودتای ۱۲۹۹ را میتوان شورش قشر متوسط و جوان نوظهور ایران علیه   اقشار بالا و اشراف و درباریان ایران دانست.

۴- "سریع" بودن کودتا:
کودتای ۱۲۹۹ از لحاظ عمر تشکیلاتی بسیار کوتاه مدت بود
شاخه نظامی آن برهبری رضا خان (فرمانده بریگاد قزاق) حدود چهار ماه قبل از کودتا کم کم شکل گرفت و آنهم نه با قصد کودتا و یا تشکیل دولت جدید بلکه با هدف فرماندهی بریگاد قزاق . و رضا خان (رهبر نظامی کودتا) حدود یک هفته قبل از کودتا با سید ضیا(رهبر سیاسی کودتا) آشنا میشود.
شاخه سیاسی آن برهبری سید ضیا هر چند بیش از یکسال بود که بصورت یک   محفل کوچک و دوستانه و نوعی"اتاق فکر" از جوانان وروشنفکران و برخی از نظامیان ژاندارم و اغلب طرفداران سیاست انگلیس (کمیته زرگنده-آهن) شکل گرفته بود ولی اهداف سید ضیا در مراحل اولیه اصلا "کودتا" نبود بلکه تنها تلاش برای ورود اعضا به کابینه ها و اصلاحات از طریق دولت ها بود. فکر "کودتا" در حدود ۲-٣ ماه قبل از آن برای سید ضیا بصورت جدی مطرح میشود و آنهم وقتی که میبیند در فضای سیاس آندوران که دولت ها میان چند خانواده سرشناس و قدرتمند ایرانی جا بجا میشود و امکان ورود به داخل این حلقه محدود وجود ندارد و از طرفی مطلع میشود که انگلیس نیز در جهت تشکیل دولت مقتدر حرکت میکند و کاندایدای مناسب اش را نیز مطرح کرده است به جنب وجوش می افتد و به اندیشه کودتا میرسد .
بنا براین کودتای ۱۲۹۹ از همان ابتدا دارای دو بخش جداگانه نظامی و سیاسی بود. دارای تشکیلات منسجم نیود .کودتا از یک حزب پشتیبان برخوردار نبود و "ستاد پنج نفره فرماندهی کودتا" تنها حدود یکهفته قبل از کودتا شکل گرفت و لذا افراد دوبخش همدیگر را بخوبی نمی شناختند(بویژه رضا خان و سید ضیا ).

۵- "جوان" بودن رهبران کودتا:
کودتای ۱۲۹۹ عمدتا بر محوریت نیروهای "جوان" آنزمان که خارج از سیکل بسته قدرت سیاسی-نظامی ایران بودند شکل گرفت
رضا خان: یک "نظامی و قزاق " بی نام ونشان متعلق بیک خانواده پایین که با شخصیت نظامی "کاریزماتیک " خود و هوش واراده و جسارت سریعا خود را ببالا کشاند ورهبری نظامی کودتا را بدست گرفت و اندکی بعد کنترل کامل تمام قوای نظامی کشور را در دستان خویش قرار داد.
رضا خان "سردار سپه" و "فرمانده کل قوا" میشود و در این راه حتی رقبای نظامی خود را که    تحصیلکرده های دانشگاههای جنگ فرانسه-عثمانی-آلمان را بودند کنار میزتد.
سید ضیا: یک جوان روزنامه نگار و پرشور از نسل جوان مشروطیت است که شاهد شکست جنبش و سازش برخی رهبران و رجال سیاسی مشروطه با شاه بوده و دیده است   که نسل قدیمی مشروطه چگونه با اشراف و زمین داران فاسد بیک سازش سیاسی رسیده و دست جوانان را از قدرت سیاسی و اجرایی کشور کوتاه کرده اند.
کودتای ۱۲۹۹ خبر از ظهور نیرو های جوان و شورش آنان در برابر نسل قدیمی درباریان و اشراف و مشروطه طلبان شریک در قدرت بود.

۶- "ملی" بودن کودتا:
کودتای ۱۲۹۹ یک کودتای "ملی" است که با هدف "استقلال " و رهایی از وابستگی به بیگانگان از طریق تشکیل "دولت مقتدر و متمرکز" و "ارتش مقتدر" در چارچوب "سلطنت مشروطه" جلو میرود . اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس در جنگ جهانی اول به رشد روحیه استقلال طلبی دامن زده بود.

۷-" سکولار "بودن کودتا:
کودتای ۱۲۹۹ اولین حرکت سکولاریستی در ایران بود. در حالیکه همه جنبش های اجتماعی ایران تا آنزمان با "مذهب" آمیخته بود و شعارهای مذهبی نقش هدایت کننده داشته و در اغلب آنها روحانیون بعنوان رهبر ان جنبش شرکت داشتند کودتای ۱۲۹۹ تنها حرکت تاریخی بود که نه در آن "روحانیت" نقشی داشت و نه "مذهب"
.از پنج نفر ستاد فرماندهی کودتا چهار نفر نظامی بودند. دو نفر در قزاقخانه ایران که توسط افسران روسی آموزش دیده بودند و دونفر دیگر که در ژاندارمی ایران و تحت آموزش افسران سوئدی بودند و اصولا سیستم تربیت نظامی چه در قزاقخانه و چه در ژاندارمری بر پایه "سکولاریسم" بود. تنهافرد غیر نظامی کودتا سید ضیا بود که اصلا چهره "مذهبی" نداشت .با وجود آنکه طبق معمول آنزمان لبا س روحانیت به تن داشت ولی در شب کودتا از آن لباس هم خارج شد و با کت و شلوار وکلاه ظاهر گشت.در برنامه اجرایی دولت کودتا نیز نشانه ای از تظاهر به "مذهب" وجود نداشت.و از اولین کسانی که پس از کودتا به زندان انداخت یکی هم مدرس سرشناس ترین و قدرتمند ترین روحانی کشور بود.

٨- "اقتدار گرا" بودن کودتا:
مضون اصلی کودتای ۱۲۹۹ جنبه " اقتدار گرایی " کودتا است. بر عکس انقلاب مشروظیت که " آزادی " و "قدرت گریزی"- (محدودن و مشروط کردن قدرت سلطت مطلقه) به گفتمان اصلی مشروطه طلبان تبدیل شده بود در کودتا ۱۲۹۹ " تمرکز قدرت " و "دیکتاتوری" مضمون اصلی کودتا تیدیل شده بود که مظهر نظامی آن رضاخان(بناپارت ایرانی) و سید ضیا (موسولینی ایرانی) بدنبال رویای تشکیل " دولت مقتدر و متمرکز سیاسی-نظامی" برای نجات ایران از بن بست سیاسی و فروپاشی و جلوگیری از خطر بلشویسم بودند.
اگر در انقلاب مشروطه ایران "مبارزه با استبداد سلطنتی" مشخصه اصلی بود و "گفتمان آزادی" به برنامه مشترک همه مشروطه طلبان ایران تبدیل شده در کودتای ۱۲۹۹ دیگر "آزادی " شعار اصلی نبود.
در واقع جنگ جهانی اول و اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس و بی ثباتی و نامنی در سراسر کشور و شورش های ایلات وعشایر و جنبش های مر کز گریز و خود مختاری و قحطی بزرگ انچنان کشور را بی ثبات کرده بود که هر آن امکان فروپاشی کامل ایران می رفت. کابینه ها در عرض هفته و ماه می امدند و می رفتند و "بحران بزرگ" ایران را در خود گرفته بود و لذا گفتمان" دولت مقتدر و متمرکز" و برقراری "نظم و امنیت" به گفتمان مشترک و اصلی همه آزادیخواهان و ملی گرایان ایران تبدیل شده بود تا بتواند هم استقلال ایران را در برابر قدرت های خارجی حفظ کرده و حاکمیت ملی را برقرارنموده و هم یکپارچگی کشور ایران را تامین نماید.

۹- ظهور "ملی گرایی باستانی" بر پایه فرهنگ باستانی ایرانیان
کودتای ۱۲۹۹ برای اولین بار گفتمان "ملی گرایی باستانی" را در ایران بطور جدی مطرح نمود. این نوع ملی گرایی بر عناصر باستانی فرهنگ ایرانی تکیه میکند (قبل از اسلام) مرزهای روشن با اشغالگران خارجی اعم از مفول/عرب/ و استعمارگران روس و انگلیس تعریف میکند. از "هویت ایرانی" در برابر هویت عربی-اسلامی سخن میگوید. و در پی ترویج همه ارزش های باستانی ایران و وحدت یکپارچگی سرزمین ایران و تفوق زبان و ادبیات فارسی در سراسر کشور است.
" قشر متوسط "ایران و بویژه بخش غیر سنتی آن سخنگوی این نوع ملی گرایی است و سمبل آن در کودتا رضا خان و نظامیان ایران محسوب میشوند.

۱۰- مقایسه انقلاب مشروطه با کودتای ۱۲۹۹
قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس
(عامل مهم بحران سیاسی کشور و زمینه ساز کودتا)

مقایسه کودتای ۱۲۹۹ با انقلاب مشروطه
کودتای ۱۲۹۹ و انقلاب مشروطیت دارای شباهت ها و اختلافات جدی هستند که بخشی از آن ناشی از تغییر و تحولات داخلی ایران پس از انقلاب مشروطه است و بخش مهم دیگری ناشی ار عامل خارجی و بخصوص اشغال ایران در جنگ جهانی اول و پیامد های آن می باشد :
• طبقه متوسط ایران پایگاه اصلی را در هر دو حرکت اجتماعی تشکیل میدهند . در حالیکه بخش اصلی رهبری جنبش را در انقلاب مشروطه "طبقه متوسط سنتی " با گرایش مذهبی تشکیل میدهد اما در کودتای ۱۲۹۹ بخش مدرن طبقه متوسط ایران و با گرایش "سکولار" رهبری آنرا بعهده دارند.
• در انقلاب مشروطه گفتمان" آزادی و حاکمیت قانون و تمرکز گریزی " از طریق محدود کردن استبداد شاه هدف اصلی است اما در کودتای ۱۲۹۹ گفتمان
" تامین نظم امنیت " و "تمرکز قدرت و دیکتاتوری" به گفتمان اصلی تبدیل میشود که از این نظر کاملا بر عکس انقلاب مشروطه است. .
• کودتای ۱۲۹۹ دو عنصر جدید را وارد تحولات سیاسی و اجتماعی ایران میکند:
الف-ورود نظامیان به فعالیت های سیاسی (از ارتجاعی ترین بخش آن یعنی بریگاد قزاق –تا روشنفکر ترین بخش آن یعنی افسران ژاندارمری)
ب-ورود جوانان به چرخه بسته قدرت سیاسی و خارج کردن انحصار قدرت از چند خانواده پر نفوذ ایران
• در حالیکه انقلاب مشروط با انواع مبارزات قهر آمیز و اعتصابات و تظاهرات و بست نشینی و قیام های خونین به پیروزی میرسد کودتای ۱۲۹۹ بطور مسالمت آمیز و بدون خونریزی و در مدتی بسیار کوتاه پیروز میشود. که اعجاب انگیز است.
فراموش نشود که در اولین روز حکومت نظامی در تهران نزدیم به صد نفر از بزرگترین سیاستمداران و قدرتمندان کشور که نام آنها برای بسیاری لرزه آور بود زندانی میشوند.و هیچگونه عکس العملی از جانب هواداران و عوامل آنها مشاهده نمیشود.چنین بنظر میرسید که سیستم پوسیده و بحران زده آنروز همچون " سیب رسیده ای خود بخود از درخت به زمین می افتد"
• درست است که انقلاب مشروطه با اقبال زیاد مردم و بویژه در شهر های بزرگ روبرو گشت و لی کودتای ۱۲۹۹ که مسئله تامین امنیت و نظم را در سراسر کشوربعنوان اولویت اول خود مطرح کرده بود انهم در زمانی که ایران در معرض فروپاشی قرار داشت از اقبال همه اقشار مردم ایران در شهر و روستا برخوردار گشت .این نشاندهنده آن بود که "امنیت پیش شرط آزادی است" و زمانی که رضاخان فرمانده کل قوا سفرهای استانی خودش را برای خاموش کردن شورش های ایلات و عشایر و تجزیه طلبان شروع کرد با شخصیت کاریزماتیک خود خیلی سریع بیک "قهرمان ملی" و "ناجی وطن" تبدیل شد که توانست حمایت اکثر جریانات سیاسی از چپ ها و دموکراتها گرفته تا ملیون و تجدد گراها و اقشار وسیع مردم رابدست آورد.
• هم انقلاب مشروطه و هم کودتای ۱۲۹۹ در چارچوب حفظ "نظام سلطنتی " اتفاق افتادند.. انقلاب مشروطه میخواست "سلطنت استبدادی " را به "سلطنت مشروطه" تبدیل کند و کودتای ۱۲۹۹میخواست در چارچوب" سلطنت مشروطه " یک "دولت مقتدر و یک ارتش مقتدر " بوجود آورد. شعار تاسیس "جمهوری" که در انقلاب مشروطه برای اولین بار مطرح گردید در کودتای ۱۲۹۹ پر رنگ تر شد و مورد حمایت طبفه متوسط مدرن ایران قرار گرفت در حالیکه طبقه متوسط سنتی اغلب از همان "نظام سلطنتی مشروطه" گذشته حمایت میکرد.
• انقلاب مشروطه و کودتای ۱۲۹۹ هر دو "ملی گرا" بودند. اما دو نوع متفاوت "فرهنگ ملی " ترویج می شد. در حالیکه انقلاب مشروطه عمدتا بر مبانی فرهنگی اسلامی متکی بود در کودتای ۱۲۹۹ نوع جدید ی از ناسیونالیسم فرهنگی ظهور کرد و آن "ناسیونالیسم فرهنگ باستانی " ایرانیان بود .
در این دوره تمایل به آشنایی با تمدن و فرهنگ باستانی ایران (قبل از اسلام) گسترش یافت. ورود نظامیان و روشنفکران تجدد گرا و طبقه متوسط مدرن ایران حامل تشر و گسترش این این نوع فرهنگ بود که تاثیرات آنرا در تشکیل مراسم شاهنامه خوانی در اردوی میرزا کوچک خان گرفته تا اوج آن که در تمایلات شدید رضا خان به تشکیل دوره های آموزش تاریخ باستانی ایران و سرگذشت شاهان و سرداران باستانی ایران قبل از کودتا و بعد از آن دیده میشود.
• "روحانیون و مراجع شیعه" که در انقلاب مشروطه و حرکت های قبل از آن نقش مهم و تعیین کننده ای در رهبری آنها داشتند در کودتای ۱۲۹۹ بکلی از صحنه خارج شدند . از ستاد پنج نفره کودتا دو قزاق و دو ژاندارم و تنها سید ضیا لباس روحانی را به تن داشت که او هم شب کودتا از لباس روحانیت خارج شد
برای اولین بار بود که یک حرکت سیاسی در ایران بدون روحانیت آغاز شد و پیروز گردید.
• انقلاب مشروطه " حاکمیت یگانه سلطنت استبدادی" را "مقید و مشروط" کرده آنرا به سلطنت مشروطه و در واقع به "حاکمیت دوگانه شاه-دولت ومجلس " تبدیل نمود . کودتای ۱۲۹۹ حاکمیت دوگانه نظام مشروطه سلطنتی را به "حاکمیت سه گانه " شاه-دولت و مجلس-ارتش " تغییر داد.

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
سید ضیا: مرد اول کودتا
زندگی نامه سید ضیا:
چهره سید ضیا در کودتای ۱۲۹۹ آنگونه که بوده روشن نشده و همواره در پرده ای از ابهام باقی مانده است. اینکه سید ضیا جوان ٣۲ ساله- و روزنامه نگار پر سروصدا درآن زمان که قدرت سیاسی در انحصار تعداد معدودی از رجال مشروطه سر شناس و شاهزادگان دربار وچند خانواده زمیندار و ثروتمند و اشرافی ایران وروحانیون پر نفوذ قرار داشت راه خود را کم کم باز میکند و در مدت کوتاه بعنوان "مرد اول کودتا" ظاهر میشود به معمایی در تاریخ معاصر ایران تبدیل شده است.
سیاستمداری جوان و پرشور و با زبانی صریح و گزنده و برخاسته از طبقه متوسط ایران بتواند خودرا به بالاترین جایگاه قدرت سیاسی برساند صرفنظر از هر قضاوتی در مورد او که آیا انگلیسی بوده است یا فردی ملی   بدون شک در هر حالت نشاندهنده توانمندی های برجسته و استثنایی وی بوده است.
سید ضیا در عین جوانی یک شخصیت "کاریزماتیک" بوده که توانست برخی "نظامیان ژاندارمری" را مجذوب خود کند . اولین سیاستمداری است که به اندیشه "جذب سیاسی و تشکیلاتی نظامیان " می افتد و اولین کسی است که "اندیشه کودتا" را در ایران تئوریزه و اجرا میکند .
زندگی پر ماجرا و سیر تحولات فکری او شنیدنی است:
فرزند   سید علی آقا یزدی یک مجتهد بزرک درباری است که در انقلاب مشروطه ابتدا در صف مشروعه خواهان بوده و بعدا با اقدامات سید ضیا از مشروطه خواهان حمایت میکند. سید ضیا در ۱۶ سالگی اولین روزنامه خودرا منتشر میکند. در ۱٨ سالگی در "کمیته جهانگیر" عضو شده و در انقلاب مشروطه و در اقدامات مسلحانه و بمب گذاری و تخریب شرکت میکند .وقتی چند نفر از اعضای گروه اعدام میشوند و او تحت تعقیب است در سفارت خانه ها متحصن میشود ازسفارت انگلیس او را بیرون میاندازند و سفارت ا تریش او را قبول میکند و به محاکمه کشانده میشود. بعد ها مجبور میشود بدلیل نشر مقالات تند و شکایت های مختلف از او ایران را ترک کند و به سنت پطزبورگ برود و در انزمان شاهد انقلاب روسیه است:
سید ضیا میگوید:
" انقلاب روسیه در من منشا بزرگترین تحول فکری بود. من با دیدن لنین و با مشاهده انقلاب روسیه احساس کردم که می توان یک تنه در هر اجتماعی دست به کار یک تحول عظیم وبزرگ زد. آنچه من میتوانم بگویم این است که بدون شک اگر لنین پرچم سرخ انقلاب را با خون فداکاران آزادی بشر در پترو گراد بلند نکرده بود کودتای آرام و بی سروصدا و بدون خونریزی سوم اسفند(۱۲۹۹) صورت نمی گرفت.
کودتای ۱۲۹۹ از نقطه نظر شخص من که کار سیاسی آنرا در دست داشتم الهامی از انقلاب پترو گراد بود."
سید ضیا: عامل کودتا    ص ٣۶-٣۷
در این زمان سید ضیا خود را طرفدار "سوسیالیسم انقلابی" میداند و لنین را الگوی خود. .
سید ضیا بعدا به پاریس میرود و شروع بتحصیل مینماید و پس از یکسال اقامت در فرانسه بایران برمیگردد و مجددا روزنامه رعد را منتشر میکند.
سید ضیا در این مرحله از زندگی سیاسی خود از افکار " انقلابی و رادیکال " اولیه خود فاصله میگیرد. این بار دیکتاتوری موسولینی الهام بخش اوست و در سیاست خارجی نیز دوستدار انگلیس میشود .از وثوق الدوله پشتیبانی میکند و قرارداد ۱۹۱۹ اورا حاوی نکات هم مثبت و هم منفی دانسته و بر این باور است که باید از جوانب مثبت آن حمایت شود. به محافل خصوصی و دوستانه وثوق الدوله راه می یابد و بعنوان نماینده گروه اعزامی ایران به قفقازاعزام میشود .
در جریان همین ماموریت با گروهی از افسران انگلیسی که عازم ایران بوده اند در بادکوبه آشنا میشود که این آشنایی بعدا منجر به نفوذ سید ضیا و دوستانش در قزاقخانه قزوین و تدارکات کودتا میگردد.

فعالیت های تشکیلاتی سید ضیا: (جذب نظامیان)
سید ضیا از نشر روزنامه که در آنزمان موقعیت ممتاز اجتماعی فراهم می ساخت برای تبلیغ افکار و نظریات سیاسی خود و مبارزه با مخالفین استفاده می نمود .
او میدانست که برای دستیابی به اهداف خود راهی جز "تشکیلات " ندارد و مصمم شد که هر چه زودتر جمعی از جوانان پرشور و ملی گرا را گرد هم جمع آورد تابتواند از آن بعنوان یک اهرم فشار خود را به رجال سیاسی مملکت که قدرت را مابین چند خانواده متشخص بانحصار در آورده بودند تحمیل نماید و سفارت خانه های خارجی نیز آنها را به حساب آورند
"کمیته زرگنده-آهن" در واقع یکنوع   "اتاق فکر" و کانون بحث های سیاسی شامل برخی جوانان روشنفکرو نظامیان ژاندارمری و تجار و پزشکان و ارامنه است که عموما دوستدار انگلیس بوده و سید ضیا میخواهد از آن بعنوان سکویی برای" ورود به سیستم و دولت" و " اصلاحات سیاسی در بالا" استفاده کند .
سید ضیا از میان این جمع یک گروه پنج نفره خصوصی تر تشکیل میدهد که در آن جزییات بیشتری از نقشه ها و اهداف شان بحث میشود و سرانجام یک کمیته سه نفری شامل سید ضیا-کلنل کاظم خان-ماژور مسعود خان (افسران ژاندارمری) تشکیل میدهد که بطور کاملا محرمانه نقشه کودتا را طراحی و اجرا میکنند.
کلنل کاظم خان انگیزه تشکیل این کمیته را چنین شرح میدهد:
"بعد از جنگ جهانی اول ... همه چیز درهم و آشفته بود. حرف ها تند و کارها کند بود. همه ناطق انقلاب بودند و هیچ کس نمی خواست فاعل آن باشد. قضیه تغییر پایتخت در میان بود و حمایت بی دریغ دولت انگلیس از دست نشاندگان سیاست استعماری خویش. در جنگل های شمال آتشی اندک اند ک شعله ور می شد که خشک وتر را با هم می سوخت. و در شرق کلنل پسیان مدعی بود که می تواند بلژیک آسیا را در خراسان بوجود آورد. هیچ کس هیچ هدفی در زمینه مصالح مشترک عمومی نداشت و همه در بلا تکلیفی به سر می بردند...
این دگرگونی و پریشان حالی سبب شد که در هر دو جناح مختلف که هیچ کدام با دیگری نسبت ورابطه ای نداشتند یک فکر واحد بوجود آید. یک طرف نظامی ها بودند و طرف دیگر چند جوان پرشور سیاست باز و این دو جناح به ناگهان همفکری بسیار میان خود احساس کردند"

گرایش سید ضیا به اندیشه کودتا:
آنگونه که سید ضیا میگوید اندیشه "کودتا" در هنگام اقامت در بادکوبه در او جوانه میزند. در انزمان کلتل کاظم خان را بعنوان آتاشه نظامی با هیئت خود به آذربایجان برده بود و یکبار ضمن صحبت خصوصی با کلنل کاظم خان و درددل نسبت مشکلات کشور و نالایقی سیاستمداران و رجال سیاسی ایران او به کلنل کاظم خان میگوید که "اگر ۵۰۰ نفر مسلح داشته باشد میتواند تهران را فتح کند و دولت های نالایق را براندازد."
برنامه ریزی سید ضیا برای کودتا :
آنگونه که از نوشته ها و اسناد بدست می آید سید ضیا تا قبل از نخست وزیری سپهدار و در دوره نخست وزیری و ثوق الدوله و مشیر الدوله همچنان از تز "اصلاحات در حکومت " پشتیبانی کرد و سقف خواسته های خود را ورود به کابینه و وزارت قرارداه بود اما در دوره زمانی سه ماه قبل از کودتا از اصلاحات ناامید شده و تنها راه نجات کشور را تشکیل یک دولت مقتدر و ارتش مقتدر میداند که فقط با انجام کودتا ممکن خواهد بود.
البته اندیشه کودتا بعنوان تنها راه حل بحران عمیق سیاسی و اجتماعی ایران از چند ماه قبل از کودتا و بخصوص پس از خبر انتقال پایتخت در محافل مختلف مطرح میشد.
ملک الشعرا بهار میگوید:
" آن اوقات در بین رجال سیاسی ونظامی انگلیس که در سفارت بودند صحبت از خرابی اوضاع تهران و مخاطرات احتمالی هجوم بلشویکها به سواحل خزر وفتنه جنگلیها و هرج ومرج مرکز و ضعف دولت بود و همه براین عقیده بودند که باید دولت قوی ومقتدر روی کار بیاید و از طرف دولت انگلیس با آن دولت مساعدت شود. لکن در چگونگی آن دولت حرف بود .برخی معتقد بودند که باید کودتا بوسیله یکی از شاهزادگان صورت گیرد . بعضی هوادار دموکرات و آزادیخواهان و صلح بودند و گروهی طرفدار این بودند که باید با ژاندارمری کار کرد.جمعی معتقد بودند که قزاق ها برای اینکار از همه بهتر هستند"

شبح بلشویسم بر فراز تهران
(انتقال پایتخت-شایعه کودتا )
پس از شکست و عقب نشینی لشگر قزاق از بندر انزلی به قزوین عملا تنها نیروی نظامی ایران که میتوانست پایتخت و شاه را حفظ کند از هم گیسخته شده بود و حدود چهار هزار قزاق گرسنه در دهات قزوین پراکنده بودند.
قوای میرزا کوچک خان در حال پیشروی بودند. ترس از بلشویسم هم جا را گرفته بود .وقتی خبر تصمیم انگلیس مبنی بر خروج نیروهایش از ایران بگوش رسید احمد شاه وحشت زده شد که در صورت تخلیه ایران بلشویک ها بر پایتخت مسلط میشوند.و ناگهان تصمیم گرقت که ایران را ترک کند وبه اروپا برود. لرد کرزن از او خواست که سفرش را بتعویق بیاندازد زیرا ترک ایران در چنین زمانی اصلا به صلاح او و کشور ایران نیست. احمد شاه در خواست کرد که در انصورت یا نیروهای انگلیسی باید در ایران بمانند و یا اینکه پایتخت از تهران منقل شود.
"احمد شاه اظهار داشت شیراز پایتخت شود ... انگیسی ها اصرار داشتند اصفهان پایتخت شود .... قرار شد اصفهان پایتخت باشد. مقدمات تخلیه تهران به سرعت فراهم شد. .... به این طریق وحشت و رعب و هراس در میان مردم افتاد."
سید ضیا :عامل کودتا    ص ۴۲
با بزرگنمایی کردن و اغراق در "خطر هجوم بلشویک ها از طریق فزوین به تهران" در بین دربار و شاه و رجال سیاسی و تجار و ثروتمندان وحشت بزرگ اتفاق افتاد. اخبار مبنی بر مسافرت شاه به اروپا و ترک ایران بمثابه "فرار بزرگ" تلقی شده و این موج را گسترده تر میکرد.
هنگامیکه خبر انتقال پایتخت در همه جا پیچید دیگر جو نومیدی و ترس تهران را فراگرفت و انتظار ورود قریب الوقوع بلشویک ها را داشتند.
با بی اعتبار اعلام شدن پول روسی (زمان تزار) توسط دولت شوروی عملا بازار تهران نیز خوابید و معاملات و فعالیت های تجاری متوقف گردید. خزانه شاهی خالی بود
چندین ده هزار تن گیلانی از شمال فرار کرده و به تهران آمده بودند و دولت ناچار به تامین هزینه های آنها بود
ادرات دولتی بیش از هشت ماه بود که حقوق نگرفته بودند.به کارکنان برخی وزارت خانه به جای حقوقشان آجر و برخی گچ داده میشد.
ارتباط تهران با سایر نقاط ایران تقریبا قطع شده بود. امنیت در شهر ها ضعیف و در راه ها اصلا نبود.
بن بست سیاسی هم باوج خود رسیده بود. قرارداد ۱۹۱۹ ایران وانگلیس نه میتوانست تصویب شود و نه لغو گردد. و هیچ کابینه ای جرات نداشت مجلس را تشکیل دهد چون هم رد قرارداد و هم تصویب قرارداد هر کدام باعث بروز مشکلات بزرگی میشد. انگلیسی ها هم فشار می آوردند که سریع تر تصمیم بگیرید"یا قرارداد را رد کنید و یا قرارداد را قبول کنید" و هیچ کدام از دولت ها قادر باین کار نبودند.
شهر تهران بهم ریخته بود. هیچ کس از فردای خود خبر نداشت.
سپهدار اعظم –نخست وزیر وقت از انگلیس ها خواست که حداقل کمک های مالی و کمی های نظامی (اسلحه و مهمات) بکنند تا بتوان در مقابل بلشویک ها ایستادگی کنند اما انگلیسی ها جواب میدادند تا تکلیف قرارداد ۱۹۱۹ روشن نشود هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند.
در تهران گروهها و محفل های کوچکی دور هم جمع میشدند و برای آینده مملکت به تبادل نظر می پرداختند.و هر کدام طرح خاصی را دنبال میکردند.
قرارداد با دولت جدید شوروی هم که با لنین بسته شده بود همچنان بلاتکلیف مانده و منتظر تصویب مجلس بود.
کابینه ها یکی پس از دیگری سقوط میکردند. "کمیته مجازات" فعال شده بود. "ترور سیاسی" و تسویه حساب های شخصی کم کم زیاد میشد بطوریکه برخی رجال سیاسی و ثروتمندان وزمیت=ن داران اقدام به گرفتن "بادیگارد " نمودند.
" من باین نتیجه رسیدم که اگر پایتخت تخلیه شود بیست سی سال در ایران جنگ داخلی خواهد بود.بین شمال وجنوب .پدر ایران بیرون می آید این بود که بنده به نقشه کودتا افتادم."
ص ۲۰۴
سید ضیا میگوید:
سفارت انگلیس فکر تشکیل "دولت مقتدر " که ضد بلشویسم باشد را تایید میکرد اما در مورد نحوه اجرای آن دو طرز فکر متفاوت وجود داشت:
" دسته ای که معتقد بودند این کار باید به صورت یک قیام کوچه بازاری در آیِد و دموکراتها و باصطلاح وجیه المله ها در راس آن قرار بگیرند .
دسته ای دیگر که معتقد بودند که کار باید بدست نظامی حل شود خواه ژاندارم و خواه قزاق.
یک عده سیاستمدارانی هم بودند که میگفتند در یک مملکت سنتی کار را باید بدست اعیان وشاهزادگان اصلاح کرد
جالب اینست که طرفداران فکر قیام مردم عادی نظامیان سفارت انگلیس و در راس آنها ژنرال دیکسون که رییس کمیسیون نظامی ایران بر اساس قرارداد ۱۹۱۹ بود.
او از ژاندارم ها بدلیل عدم تخصص و خیلی اروپایی ماب بودن رضایت نداشت و از قزاق ها هم بدلیل سابقه بد سیاسی که در ذهن مردم از کلمه قزاق وجود داشت خوشش نمی آمد ومعتقد بود اگر بشود آزادیخواهان را به حرکت واداشت سد مقابل کمونیست ها محکم تر خواهد شد.
در مقابل او مردان سیاسی سفارت که تجربه های بیشتری داشتند و سیل کمونسم را قوی تر از آن میدیدند که با سیل بند حکومت دموکراسی بتوان متوقف کرد یک جا طرفدار قزاق ها بودند.
آقایان اسمارت مستشار وهوارد کنسول سفارت از این فکر حمایت میکردند."
سید ضیا: عامل کودتا    ص ٨۹
سید ضیا میگوید که در آن زمان دو نفر بیشتر از همه مطرح شده بودند :
• مدرس
• نصرت الدوله فرمانفرما (کاندیدای مورد تایید بریتانیا)
و روش مبارزاتی آنان را چنین نقد میکند:
" مدرس گفته بود" من با کمک مردم کودتا میکنم" ... فکر میکرد که اگر یک علم (پرچم)سبز بردارد و "یا جدا یا جدا" گویان راه بیفتد تمام مردم دنبالش حرکت میکنند. فرضا هم که دسته ای راه می افتاد این ها فوه محرکه یک کودتا نبودند. قوه پشتیبانی در روزهای بعد می توانستند باشند. مدرس فکر میکرد با کمک عوام الناس می تواند کودتا را که هم کار خواص و حسابگران است راه بیاندازدایشان اشتباه تکیه بر عوام را داشت اما مرحوم نصرت الدوله که او هم باندازه مدرس و شاید بیشتر هم با هوش و بمراتب از او باسواد تر و لا اقل در کار سیاست و دنیای انروز و ارتباطات سیاسی ورزیده تر بود بدون آنکه به قیمت پشتیبانی نظامی آگاه باشد سعی کرده بود بر خواص تکیه کند.... یعنی به انگلیس"
". مرحوم نصرت الدوله دستش در قضایای قرارداد آلوده بود و چون قرارداد لق شده بود و انگلیسی ها هنوز از مرگ آن مطمئن نبودند نصرت الدوله که از هر جهت می توانست اجرا کننده خوبی باشد پیش می راندند.شاید فکر کودتا را هم آنها باو تلقین کرده بودند.اما مثل همیشه نصرت الدوله اشتباه از بالا کرد . یعنی بدون اینکه زمینه داخلی را بسنجد متعهد شد که با یک کودتا و تجدید ویا حداقل تکمیل انتخابات قرارداد را به ثمر خواهد رساند. "ساحل نشینان تایمز" از دور این طور فکر میکردند و نصرت الدوله با آنها بود."
" ومن اینجا درست بر عکس نصرت الدوله اولا به مرگ قرارداد یقین پیدا کرده بودم ثانیا در داخل سفارت انگلیس با جناح موثر و کار آمدی که مثل من قرارداد را یک اشتباه سیاسی وثوق الدوله میشناختند آشنا شدم...کسانی که با سرسختی دولت متبوع خود برای بقای قرارداد مخالف بودند و آنها کسانی بودند که اعتقاد داشتند سیاست دراز مدت انگلستان در منطقه باید تحبیب از ملت های منطقه باشد و عصر زور گویی استعماری سپری شده است"
سید ضیا براین باور بوده است که نصرت الدوله طرح کودتای خود را در لندن با صلاحدید مقامات عالی رتبه وزارت خارجه انگلیس ریخته است و حمایت تقریبا صریح ارتش انگلیس در صورت بروز اتفاق غیر منتظره "
این دو آدم مهم کودتا سر زبانها بودند و همین کارشان راخراب کرد در حالیکه من که برنامه کودتا را پیش میبردم حتی به نزدیکترین دوستانم هم نگفته بودم. انها در کل میدانستند که برای نجات مملکت کاری باید بکنند و هر کدام بخشی از کار ی را که باید میکردند میدانستند .هیچ کس از کل قضیه اطلاع نداشت.
مهم ترین فعالیت سید ضیا که باعث نفوذ بیشتر او در میان رجال سیاسی ایران از یکطرف و انگلیسی ها از طرف دیگر بود نقش وی بعنوان رابط بین بانک شاهی انگلیس در تهران و رجال ایران بود. سید ضیا بزودی به فردی تبدیل شد شاه وبزرگان کشور برای مطمئن شدن از پرداخت هایشان ناگزیر به مراجعه باو بودند. کلید بسیاری از امتیازات بانک در دست او بود و او از اسرار مالی مشتریان آکاه بود.
همین شغل بود که سید ضیا حواله های پول را از سفارت میگرفت و به بانک شاهنشاهی میداد و سپس پول از این بانک پرداخت میشد. سید ضیا یکماه ونیم قبل از کودتا پول مربوط به پرداخت حقوق قزاق هارا خودش گرفت وبه قزوین برد و یک هدف وی این بود که هم قزاق هارا بشناسد وهم آنها بفهمند که چه کسی اینکار را کرده است؟

تصمیم سید ضیا به کودتا :
سید ضیا در ابتدا هنگامی که با برخی چهره های سیاسی قدیمی و سرشناس ایران صحبت کرده و آنها را به همکاری دعوت میکند و با بی اعتنایی و گاه با تحقیر و مسخره کردن آنها روبرو میشود تصمیم می گیرد خودش کار را آغازکند. او جزییات آنرا فقط با دو نفر از مریدان سیاسی اش( کلنل کاظم خان و کاپیتان مسعود خان-افسران ژاندارمری) بررسی میکنند و هیچ کس دیگری از آن خبر ندارد
"آقا من هشت ماه تمام مقام ریاست وزرا را توی طبق اخلاص گذاشته بودم درخانه این وآن می بردم .با التماس تقاضا میکردم قبول کنند و نمی کردند. آخر سر به خودم گفتم "مگر ریاست وزرا گوشت خوک است که به تو حرام باشد ؟ خودت بخور. نوش جانت"
من قانع ومومن شده بودم که باید روش حکومت در ایران عوض شود.سقوط دولت تزاری ما را درست توی دهان انگلیسی ها برده بود. انگلیس ها بیش تر میل داشتند در ایران یک حکومت مقتدر اما مطیع سر کار بیاید.هدف من اقتدار بود و اطاعت نه. با این همه چاره ای جز این که با انگلیسی ها کنار بیایم نبود."
سید ضیا: عامل کودتا          ص ٨۲
" علت اتخاذ این تصمیم آن بود که آن روز جز خود من کسی نه شهامت و نه از خود گذشتگی و نه فداکاری این کار را داشت و نه وسایلی که برای من فراهم بود برای دیگری فراهم بود. چرا؟ اولا ارتباطی که من با دولت وقت داشتم. روابطی که با انگلیس ها داشتم. آشنایی و ارتباطی که با رییس ژاندارمری وقت داشتم. آشنایی و ارتباطی که با ژنرال کلنل وستداهل رییس پلیس داشتم. اطلاعات و بصیرتی که از جزییات امور مملکت داشتم دیدم اگر من کاری از دستم بیاید و نکنم در آن موقع نسبت به مملکت مرتکب یک گناهی شدم ناچار تصمیم گرفتم."

برنامه اجرایی کودتا
مقدمات کودتا در فاصله اول آذر-۱۰ بهمن ۱۲۹۹ تدارک دیده شد.
نقشه کودتا در فاصله ۱۰ بهمن -۲۷ بهمن ۱۲۹۹ طراحی شد
اجرای کودتا در فاصله ۲٨ بهمن-٣ اسفند ۱۲۹۹ انجام شد
سید ضیا که استراتژی انجام یک کودتای "سیاسی-نظامی" را دنبال میکرد به خوبی میدانست که بازوی مسلح اصلی کودتا " بریگاد قزاق " ایران است که در آنزمان بزرگترین نیروی نظامی آموزش دیده ایران محسوب میشد و سربازانش با دیسیپلین روسیه تزاری پرورش یافته و در حکم گارد شخصی شاه و وفادار به سلطنت قاجار   بودند
با وچود آنکه دو دوست وی کلنل کاظم خان و ماژور مسعود خان هر دو از افسران تحصیلکرده دانشگاه نظامی استانبول بوده و در جنگ های مختلف شرکت کرده بودند و از نفوذ قابل توجهی در میان افسران ژاندارمری برخوردا بودند ولی روشن بود بدون همراهی قزاق ها هر گونه طرح کودتایی محکوم به شکست خواهد بود
لذا نفوذ در قزاقخانه ایران و جذب فرماندهان آن هدف اصلی سید ضیا و دوستانش قرار گرفت.
در تاریخ ۵ آبان ۱۲۹۹ هنگامیکه مشیرالدوله استعفا کرد و سپهدار به جای وی کابینه خود را تشکیل داد که از حمایت انگلیس یرخوردار بود سید ضیا و تیمورتاش بعنوان رابطین با سفارت انگلیس موقعیت تازه ای پیدا کردند و سید ضیا توانست در نقش "مشاور سپهدار" عمل کند.

برنامه سید ضیا برای نفوذ و جذب افسران قزافخانه
پس از عزل استاروسلسکی (آخرین فرمانده روسی قزاقخانه ایران) در تاریخ ۹ آبان ۱۲۹۹ انگلیسی ها که کلیه افسران روسی را از ایران اخراج کرده و به بغداد فرستاده بودند کنترل قزاق های مستقر ر ا خودشان بر عهده گرفتند و از دولت سپهدار درخواست معرفی رابط مابین نیروهای انگلیس و قزاق ها در قزوین نمودند.
سپهدار از سید ضیا نظر مشورتی میخواهد . او فرصت را مناسب دیده و موفق می شود با تیم دوستان نزدیک اش شامل سرهنگ اسمایس و کلنل کاظم خان و ماژور مسعودخان را به عنوان   ماموریت مترجمی افسران انگلیسی وآموزش و تنظیم امور مالی قزاقخانه قزوین وارد قزاقخانه کند.
کلنل کاظم خان و ماژور مسعود خان بمحض ورود به اردوگاه و مشاهده نارضایتی شدید و یاس و سر خوردگی قزاقان پس از شکست در انزلی و گرسنگی و نابسامانی آنها در اولین جلسه خصوص شان با سید ضیا میگویند که این قزاق ها بهترین نیرو برای کودتا هستند و در صورتیکه به تهران بریزند هیچکس جلودار آنها نخواهد بود . آنها تلاش میکنند که افسران ارشد آنها راشناسایی و جذب و با خود همراه کنند.
سید ضیا که بدلیل رابط اش با بانک شاهی پرداختهای انگلیسی ها به دولت ایران را از طریق این بانک هماهنگ میکند در دیماه ۱۲۹۹ پول دریافتی را خودش به قزوین می برد تا آنرا میان قزاق ها که ماهها بود حقوق دریافت نکرده بودند توزیع کند و هم با فرماندهان آنها آشنا شود و هم به آنها نشان دهد که او برایشان پول تامین کرده است. سید ضیا و دوستانش در این دوره چهار نفر از افسران قزاقخانه را برای همکاری با خود انتخاب میکنند که نفر اول آنها امیر موثق( معاون فرمانده کل دیویزیون قزاق ایران –سردار همایون ) در قزوین است و نفر چهارم آن. رضا خان.
در مورد نحوه انتخاب رضاخان سید ضیا میگوید:
" کلنل کاظم خان سیاح گفت: یک افسر قزاق پیدا کرده ام که به درد کار ما می خورد. هم قد بلند است .هم بد اخم .هم پر هیبت . هم افسر هایش دوستش دارند. ...خواستیم کسانی که او را می شناسند نظرشان رابدهند. یک نفر مخالفت کرد. ماژور مسعود خان. او میگفت:" این افسر قزاق هم بیسواد است و هم ترسو. اگر قدرت دستش بیفتد بهمین دودلیل خطرناک میشود . "
سید ضیا میگوید :" ما برای آنروز چاره ای نداشتیم. افسر های باسواد آن روز ما از او ترسو تر بودند و افسر های شجاع ما از او بی سواد تر. رضا خان معدل افسر معمولی و مقبول آنروز بود.
سید ضیا در اولین برخورد با رصا خان اورا چنین وصف میکند:
" فوق العاده جذاب و خوش ظاهر و با یک رگ لوطی گری . مودب ولی از خود راضی"
و سرانجام گروه سید ضیا در مورد رضاخان نیز به موافقت میرسند . در آنزمان ۴۰۰۰ نفر قزاق در قزوین بودند (تحت فرماندی امیر موثق) که رضاخان فرمانده ٣۰۰ نفر آنها بود ولی آنطور که آیرونساید میگفت برترین و با روحیه ترین و منظم ترین گروه قزاقخانه قزوین بود.
آمدن نصرت الدوله از لندن به تهران و شتاب سید ضیا برای کودتا
از مدتها قبل از آمدن نصرت الدوله به تهران شایعه آمدن وی برای تشکیل دولت جدید و قوی و کودتا توسط وی در تهران پخش میشود .
نصرت الدوله تاریخ۱۷ بهمن ۱۲۹۹ در سراه به تهران به ملاقات بدلیل برف سنگین ناچار میشود اتومبیلش را جا بگذارد و با اسب به قزوین و به اردوگاه انگلیسی میرود تا از آنها اتومبیلی قرض کرده و بتهران برسد. او را به ملاقات آیرونساید میبرند .
" او یک کت اسپرت و شلوار گلف هلندی و جوراب های رنگی جلف پوشیده بود. .. او از مسئله عقب نشینی ما بسیار نگران بود و بمن گفت چند روز پس از عزیمت ما از ایران انقلابی در این کشور بوقوع خواهد پیوست.... من او را به به سراغ وزیر مخنار(نورمن) فرستادم. ولی امید نداشتم که او هم بیش از سردار همایون به درد او بخورد."
یادداشت های آیرونساید
مشخص است که ایرونساید نصرت الدوله را تایید نمی کند و همچنین مشخص میکند که نظرات نورمن با وی در مورد افراد مناسب کارهای بزرگ تا چه حد متفاوت است
نصرت الدوله در در ۱۹ بهمن ۱۲۹۹ وارد تهران میشود . او خط مشی لرد کرزن را با همکاری نورمن برای تشکیل کابینه قوی به جای سپهدار پیگیری میکند.
سید ضیا با او به مخالفت بر میخیزد و از این برنامه نصرت الدوله بعنوان "توفان ارتجاع" در روزنامه اش نام میبرد.

برنامه اجرایی سید ضیا برای کودتا:
با آمدن نصرت الدوله سید ضیا فورا دست بکار میشود و با دوستانش کلنل کاظم خان و ماژور مسعود خان برنامه کودتا را طراحی می کنند.آنها اولویت اول را به حل پنج مسئله اختصاص میدهند:
۱-اولین مسئله آن بود که موافقت شاه را برای اعزام قزاق ها به تهران کسب کنند و بهانه ای برای آن بتراشند. سید ضیا میگوید باتوجه جو بی نظمی و وحشت حمله بلشویک ها به تهران پس از خروج نیروهای انگلیس و انتقال پایتخت به اصفهان در جلسه ای با شاه پیشنهاد آمدن ۵۰۰ نفر قزاق به تهران برای "اسکورت شاه" مطرح میشود که شاه با آن موافقت میکند.
۲- موافقت شاه را با سپهدار و سردار همایون(فرمانده کل دیویزیون قزاق )مطرح کننذ   و حکم فرماندهی برای یک نفر مطمئن و توانا از تیم خودشان گرفته شود.
٣- بطور کاملا مخفیانه بجای اعزام ۵۰۰ نفر تا ۲۰۰۰ نفر به تهران بیایند تا در صورت مقاومت نیروهای ژاندارمری و باقیمانده قزاق های تهران و شهربانی بتوانند با آنها مبارزه کرده و پیروز شوند.
۴- هزینه مالی آنها باید تامین شده تا قزاق ها را از نظر پرداخت پول و حقوق و پاداش شارژ نموده و در نتیجه روحیه آنها بالا رود (این کار توسط سید ضیا صورت گرفت)
۵- تجهیزات و مهمات لازم برای ۲۰۰۰ نفر در قزوین تامین شود.(این کار توسط کلنل کاظم خان و ماژور مسعود خان صورت گرفت)
مهم ترین و فوری ترین شرط اجرای سریع این برنامه پیدا کردن فرمانده مناسب و توافق با وی بود. تا حکم "فرمانده قزاق های اعزامی به تهران " را بنام او از سردار همایون بگیرد. و این فرد باید یک قزاق باشد.
در جلسه تصمیم گیری سید ضیا و کلنل کاظ خان و ماژور مسعود خان کاندیداهای مناسب را بررسی میکنند:
ابتدا سید ضیا از آنها میخواهد که خودشان میتوانند لباس قزاقی پوشیده فرماندهی را به عهده بگیرند. . هر دو گفتند:" ما ننگ پوشیدن لباس قزاق را بعهده نمی گیریم. البته این یک بیان احساسی غیر منطقی بود و لی خوب من نمی توانستم آنها را مجبور کنم. "
چندین نفر را مطرح کردند تا بالا خره روی امیر موثق توافق شد.
پانزده روز قبل از کودتا کلنل کاظم خان و ماژور مسعودخان با امیر موثق از قزوین به تهران آمدند و ساعت ها بحث کردند. سید ضیا میگوید:
" ما توضیح دادیم که میخواهیم یک کارهایی بکنیم . جزییاتش را نگفتم. امتناع او این بود که من به حرف شما نمی توانم خودم داخل میدان شوم ... کاظم خان و مسعود خان به او فهمانده بودند که من هر چی صحبت میکنم از طرف احمد شاه است . و او توقعش این بود که اگر هم چنین کاری باید بشود خود احمد شاه باید به او امر دهد.. امیر موثق عذر خواست.و برگشت." در همین مذاکرات امیر موثق از رضا خان بعنوان مرد مناسب برای چنین کارهایی نام میبرد.
انتخاب رضا خان بعنوان فرمانده قزاق های اعزامی به تهران
کلنل کاظم خان سرانجام رضا خان را پیشنهاد میکند که سید ضیا می پذیرد
.انها پس از صحبت با رضا خان و موافقت وی موضوح حکم را با سردار همایون مطرح میکند که او افراد دیگری را در نظر میگیرد که سید ضیا میگوید:
" رضا خان میر پنج از همه بهتراست برای آنکه مستر اسمارت هم به او نظر خوبی دارد. در صورتیکه روح مستر اسمارت از آن خبر نداشت. اگر من اور ا نمی گفتم خودم آن قدرت را نداشتم که او را قانع کنم. در نتیجه حکم پست آتریاد تهران بنام رضا خان را گرفتم " تا رضا خان بتواند با ۵۰۰ نفر قزاق به تهران بیاید و فرماندهی آتریاد تهران را در دست گیرد.
کلنل کاظم خان سریعا به قزوین میرود و حکم را به رضا خان داده و به او میگوید که ما هر کاری می کنیم با اجازه ای است که سید ضیا از احمد شاه گرفته است.
امیر احمدی دوست نزدیک رضاخان ماجرا را چنین شرح میدهد:
وقتی دستور شاه در باره اعزام پانصد قزاق به قزوین نلگراف شد:
" در قزوین پیچید که پایتخت شلوغ شده یا قریبا شلوغ می شود. کلنل اسمایس گفت که باید غلامرضا خان میر پنج (امیر موثق) با یک واحد پیاده و یک واحد سواره به تهران برود" امیر احمدی فرمانده واحد سوار بود . رضا خان بوی میگوید:
" غلامرضا خان را مرد این کار نمی بینم . خوب حالا که باید نظم کشور بدست قوای قزاق برقرار شود چرا غلامرضا خان باشد . چرا ما نباشیم؟"
فردای آنروز معلوم شد که میر پنجی که به تهران میرود رضا خان است و نه با ۵۰۰ نفر بلکه با ۲۰۰۰ نفر
و در واقع حدود ۱۰روز قبل از کودتا است که رضا خان بعنوان فرمانده قزاق های اعزامی به تهران منصوب شده و شاخه سیاسی کودتا به رهبر نظامی کودتا وصل میشود. قبل از رضا خان سید ضیا با کاندیداهای دیگر شان گفتگو میکنند و وقتی به نتیجه نمیرسند و یا آنها از این عمل میترسند آنگاه با رضا خان به توافق میرسند.
با توجه به آنکه رضا خان از نظر ژنرال آیرونساید بعنوان شایسته ترین افسر قزاق ایرانی برای انجام کارهای بزرگ شناخته می شد این مسئله نشاندهنده آن است که هیچگونه ارتباطی مابین طرح کودتای سیاسی سید ضیا با آیرونساید وجود نداشته و آیرونساید از فعالیت های سید ضیا آگاه نبوده است.
آیرونساید که خبدار میشود ماموریت وی در ایران تغییر کرده و جانشین وی هفته بعدی به ایران می آید تصمیم میگیرد قبل از خارج شدن از ایران قزاق ها را آزاد بگذارد تا بتهران بروند .بنابراین عهد نامه دو ماده ای خود را با رضا خان در ۲٣ بهمن ۱۲۹۹ می بندد و اجازه حرکت به تهران پس از خروج او از ایران را صادر میکند و اینکه متعهد شود هیچگونه حمله ای علیه نیروهای انگلیسی هنگام خروج شان از شمال ایران انجام ندهد و دوم آنکه در هیچ اقدامی برای سرنگونی سلطنت قاجاریه شرکت نداشته باشد . آیرونساید نیز به کودتا بعنوان تنها راه نجات ایران و همچنین تضمین امنیت خروج نیروهای انگلیس نگاه میکرد ولی او که فردی نظامی بود آنرا در چارچوب تشکیل یک دیکتاتوری نظامی در کنار شاه میدید و نه دیکتاتوری سیاسی که کار و تخصص او نبود.
سید ضیا در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۲۹۹ مخفیانه به قزوین میرود و پول و لباس و کفش را باتفاق سرهنگ اسمایس مابین قزاق ها توزیع می نماید.
سید ضیا میگوید رضا خان در مورد کودتا از همه کمتر مطلع بود.   و تصور میکرد برای تامین نظم وامنیت پایتخت و فرماندهی آتریاد تهران بدانجا میرود در همین سفر رضا خان در حضور قزاق ها گفت:
" آقا سید ضیا می گویند قرار است اعلیحضرت حقوق معوقه و درجه های ما را مرحمت کنند . من به اعتبار قول ایشان مثل یک سرباز آماده حرکتم و دیگران احترام نظامی گذاشتند."
وقتی که رضا خان قزاق ها را بسمت تهران حرکت میدهد و در کرج متوجه میشود که رییس کلنل کاظم خان و ماژور مسعود خان همان سید ضیا است و ایندو برای اولین بار مستقیما در مورد این حرکت کودتایی صحبت میکنند و هم قسم میشوند.
سید ضیا مدعی است که نه سفارت انگلیس و نه آیرونساید و نه سرهنگ اسمایس از جزییات این کودتا خبر نداشته اند و او همه آنها را و همچنین سایر رقبا نظیر نصرت الدوله را "غافلگیر" کرده است و بهمین دلیل کودتا پیروزشد.
آنچه که مسلم است یکی توافق نامه دوماده ای آیرونساید و رضاخان در حضور سرهنگ اسمایس مبنی بر " رها کردن قزاق ها برای رفتن به تهران" پس از خروج آیرونساید از ایران است   که اولا بمعنی کودتای سیاسی نیست چرا که مرد مجرب و آگاهی چون آیرونساید میدانسته است که رضا خان مرد نظامی است و در مذاکره با وزیر مختار انگلیس –نورمن- نیز بدان صحه گذاشته و خود را درگیر مسئله رهبری سیاسی آن نکرده است . بعلاوه رضا خان را تنها مرد انجام اینکار در ایران تشخیص داده است.هر چند که به احتمال قوی او از تحرکات سید ضیا و دوستانش کلنل کاظم خان و ماژور مسعود خان از طریق سرهنگ اسمایس اطلاع داشته و مخالفتی با آن نداشته است.و این امر دور از چشم سفارت انگلیس و ووزارت خارجه بریتانیا صورت گرفته است.

آیرونساید-رضا خان
٣-آمدن آیرونساید به ایران و بررسی ماموریت وی و نقش او و سفارت انگلیس در کودتا
سر ادموند آیرونساید( ۱٨٨۰-۱۹۵۹) جوان ترین سر لشگر انگلیسی بود که در ٣۹ سالگی بالاترین رتبه شوالیه گری خود را در ارتش بدست اورده بود.
آیرونساید –افسر برجسته انگلیسی با سمت فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال ایران(North Persian Force – نور پر فورس) بایران اعزام میشود تا مستقیما تحت فرماندهی ژنرال هالدین – رییس کل ارتش انگلیس در خاورمیانه – که در بغداد مستقر بود کار کند.
آیرونساید جوانترین   سرتیپ   ارتش انگلیس بود . سالها برای سرویس جاسوسی انگلیس کار کرده بود (اینتلیجنت سرویس) . چندین زبان میدانست
اولین ماموریت مهم آیرونساید در این زمان نظارت بر عقب نشینی نیروهای بریتانیایی از لشکر کشی نا فرجام به "آرخانگلسک" بود
سپس برنامه عقب نشینی سربازان انگلیسی و یونانی را در آسیای صغیر(ترکیه) در تابستان ۱۹۲۰ را با موفقیت اجرا کرد.
آیرونساید در واقع یک افسر برجسته نظامی و در عین حال اطلاعاتی ارتش انگلیس بود که در مدت اقامت کوتاه چهار ماه ونیم در ایران تحولات بزرگی در ایران رخ داد که وی در همه آنها نقش مهمی ایفا کرد.
پس ار خاتمه جنگ جهانی اول و انقلاب روسیه انگلستان تمرکز جهانی خود را بر مقابله با دولت جدید شوروی و جلو گیری از نفوذ " بلشویسم" قرارداه بود و لذا با تمام قوا به پشتیبانی و تجهیز نیروهای ضد انقلابی روسیه (سفید ها ی طرفدار تزار) برخاست. تا چندین سال پس از استقرار دولت سوسیالیستی شوروی در جنگ داخلی فرو رفته بود که مناطق مسلمان نشین جنوب روسیه نظیر قفقاز از جمله مراکز مهم قدرت نیروهای ضد انقلاب بود. دولت انگلیس در مناطق مختلف روسیه نیروهای خود را به کمک "سفید ها "فرستاد .پس از آنکه معلوم شد که نیروهای ضد انقلاب روسیه دارند در همه جبهه ها شکست میخورند بتدریج از قسمت های شمالی و مرکزی روسیه به سمت جنوب عقب نشینی کرده و عمدتا در قفقاز و مر کزآن بادکوبه جمع شدند. رهبیر آنها با ژنرال دنیکین بود.
در ایران هم پس از آنکه فرمانده تازه منصوب شده بریگاد قراق ایران از جانب حکومت موقت انقلابی روسیه بایران آمد و با همکاری افسران روسی طرفدار تزار و سفارت انگلیس طی یک "کودتای آرام" از فرماندهی عزل شده و خاک ایران را ترک نمود انگلیسی ها فورا قوا و تجهیزات خود را به بندر انزلی و باکو اعزام نمودند تا مبارزه با جدایی طلبان آذر بایجانی و سفید های تزاری با بلشویکها به آنان یاری رسانند. اندکی بعد بلشویکها در باکو پیروز شدند و در تعقیب نیروهای ضد انقلاب و همچنین قوای انگلیسی که بسوی ایران فرار میکردند به بندر انزلی وارد شدند
نیروهای انگلیسی وحشت زده شهر رشت و پایگاههای خودشان را نیز بسرعت تخلیه کرده و برخی ادوات جنگی را جای گذاشته و به سرعت به سمت پایگاههایشان در منجیل و قزوین به حرکت امدند.
این عقب نشینی بشدت به اعتبار و روحیه انگلیسی ها لطمه زد
پس از آنکه دولت انگلیس ناچار شد دولت جدید شوروی را برسمیت شناخته و پیمان خروج سریع همه نیروهایشان را از شمال ایران امضا کردند دولت شوروی در ۲۱ دی ۱۲۹۹ کلیه نیروهایش را از بندر انزلی خار ج نمود.دولت انگلیس ماموریت خروج نیروهایش از ایران را بر عهده ژنرال آیرونساید گذاشت که دو ماموریت خارج کردن نیروهای انگلیس را با موفقیت بانجام رسانده بود
آیرونساید در مهر ۴ اکتبر ۱۲۹۹ وارد ایران شد و ماموریت اصلی وی در ایران " خروج امن و موفقیت آمیز نیروهای انگلیس مستقر در شمال ایران" بود.
بدلیل سرمای زمستانی و برف سنگین ناچار شد تاریخ عقب نشینی نیروهای انگلیس را تا بهار سال ۱٣۰۰ بتاخیر اندازد و خودش پس از برنامه ریزی جامع و دقیق در تاریخ ۲٨ بهمن ۱۲۹۹ ایران را ترک نمود.(روزقبل از حرکت قوای قزاق به فرماندهی رضاخان بسمت تهران )
انتخاب آیرونساید برای ماموریت ایران حاصل کشکمکش های سیاسی مابین دو بخش قدرتمند مربوط به ایران در کابینه بریتانیا بود.از یکطرف لرد کرزن و وزارت هند بریتانیا و کمپانی نفت ایران که اساس از همان روشهای قدیمی انگلیس در ایران پشتیبانی میکردند و محکم پشت قرارداد ۱۹۱۹ با ایران ایستاده بودندو خروج نیروهای انگلیسی را موجب هرج و مرج در ایران و حمله بلشویک های ایرانی به تهران و سقوط سلطنت میدانستند. و از طرف دیگر وزارت جنگ بریتانیا(به ریاست چرچیل ) که طرفدار خروج نیروهای انگلیس ایران بودند و از نظم جدید جهانی و سازمان ملل متحد و "تغییر سیاست مستعمراتی" انگلیس و جلب حمایت مردم انگلیس که هزینه های مالیاتی سنگین ناشی از اقامت نیروهای نظامی در خارج از مرزها و مشکلات اقتصادی جنگ آنها را برانگیخته بود.
هر دو گروه و طرز تفکر موجود در کابینه بریتانیا در سفارت انگلیس در تهران نیز طرفداران خود را داشت.

برنامه ریزی آیرونساید برای خروج نیروهای انگلیس از شمال ایران
آیرونساید بمحض ورود به ایران و مشاهده اوضاع نابسامان سربازان انگلیسی در قزوین( که حدو د ۲۰۰ نفر آنها مبتلا به مالاریا و بستری بودند ) که شرائط آنها را همانند اسرای جنگی ارزیابی میکرد و به تهران رفته و با نورمن (سفیر انگلیس) ملاقات نموده و سپس به بغداد حرکت کرده تا نظرات خود را با ژنرال هالدین مطرح کند.در بازگشت دست به اقداماتی میزند که در مدت کوتاه اقامت اش در ایران (۴.۵ ماه) موجب تحولات بزرگی میشود. با تحلیل فعالیت های او میتوان در یافت:
هدف اصلی ماموریت : خروج امن نیروهای انگلیس از شمال ایران تا ۲۱ دی ۱۲۹۹ (که بدلیل سرما و برف زمستانی به بهار ۱٣۰۰ موکول شد)
اهداف مرحله ای:
الف- پاکسازی دیویزیون قزاق ایران از افسران روسی و اخراج همه آنها از ایران کنترل قزاقخانه ایران توسط مستشاران انگلیس افسران ایرانی
ب- تامین امنیت برای خروج نیروهای انگلیس از شمال ایران تا بغداد که تنها با تشکیل ارتش مقتدر و کودتا ی نظامی میسر است
برنامه های اجرایی برای دستیابی به هدف:
۱-گرد آوردن همه نیروهای قزاقخانه مستقر در شمال ایران در قزوین برای کنترل و نظارت بر آنها و پاکسازی آن
۲-اخراج همه افسران روسی از قزاقخانه ایران و باز شدن راه برای کنترل ونظارت بر قزاقخانه توسط مستشاران انگلیس
٣-تعیین فرمانده ایرانی برای قزاقخانه و نظم و سازماندهی مجدد آن
۴-انتقال قزاقهای مستقر در قزوین به تهران و تامین امنیت و حفظ پایتخت و حفاظت از شاه و نظام سلطنتی و تامین مسیر امن برای خروج قوای انگلیس
۵-وسر انجام خروج نیروهای انگلیس از شمال ایران (پایان ماموریت)
اهداف ماموریت آیرونساید بخوبی روشن بود . هدف اصلی تامین" مسیر امن" برای خروج قوای انگلیس از ایران بود بگونه ای که :
هم رژیم سلطنتی احمد شاه فرو نریزد ایران دچار آشفتگی و تجزیه طلبی و جنگهای داخلی نشود که امکان خروج نیروهای انگلیس را را بتاخیر اندازد*
مسیر خروج کاملا مطمئن باشد و قوای اتگلیسی در مسیر خروج مورد تهاجم عشایر وایلات غرب کشور (که عموما تحت تاثیر آلمانی ها بودند) قرار نگیرد*
و بویژه از خطر تهاجم قزاق خانه و افسران روسی آن و قزاقان ناراضی در هنگام خروج در امان باشند
هم قزاق های مستقر در قزوین بتوانند به تهران رفته و نظم و امنیت را در پایتخت برقرار کنند*
آیرونساید معتقد بود که قزاقان پس از جمع شدن در قزوین لازم است تا قبل از خروج نیروهای انگلیس از قزوین به تهران بروند و در نتیجه نظارت افسران انگلیسی بر قزاقخانه باید کم کم کم شود چه در غیر اینصورت و چنانچه قزاقخانه قزوین تجدید سازمان پیدا نکند و بلافاصله نیروهای انگلیس قزوین را ترک کنند معلوم نیست این قزاق های سختی کشیده و ناراضی و مایوس به تهران حمله نکنند ( نزدیک هشت ماه بود که آنها زن وبچه شان در تهران را ترک کرده بودند) و پایتخت دچار هرج ومرج نشود .
طبعا در هم شکستن قزاقخانه ایران و پاکسازی آن از افسران روسی اولین هدف آیرونساید بود .تا راه برای رسیدن به اهداف دیگر باز شود ولی مشکل بزرگ اعتبار استاروسلسکی بعنوان فاتح جنگ بود.
سرهنگ استاروسلسکی که پس از شکست دادن میرزا کوچک خان و نیروهای کمونیست و متحد وی شهر رشت را در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۲۹۹ تصرف کرده بود و بلشویکها را تا بندر انزلی به عقب نشینی وادار کرده بود در شهر رشت اردو زد تا قوای قزاق استراحتی کرده و امکانات وتجهیزات جدید از تهران دریافت کرده و سپس حمله نهایی را به بندر انزلی برای شکست نهایی شروع کند.
در این هنگام موقعیت واعتبار استاروسلسکی نزد شاه بالا رفت. بخصوص آنکه نیروهای انگلیسی بمحض آمدن بلشویکها به انزلی شهر رشت را رها کرده و اقدام به فرار به منجیل وقزوین نموده بودند که تاثیر منفی در افکار عمومی گذاشته بود.د
استاروسلسکی و افسران روسی در این زمان در اوج قدرت و محبوبیت بودند . استاروسلسکی به پاس این پیروزیها لقب " سردار" را از احمد شاه گرفت و سپس بعنوان "فرمانده قوا" درجه و نشان وحمایل از شا ه گرفت. آیرونساید در خاطرات خود میگوید:
"شاه قزاق ها را محافظین شخصی خود قلمداد میکرد .فرمانده بریگاد قزاق مردی بنا م استا روسلسکی بود که درجه سرهنگی داشت و مشهود بود که طرف توجه شاه است. به خاطر نارضایت های ناشی از عقب نشینی قوای ما از رشت امکان نداشت که افسران رابط خود را در کنار استا روسلسکی باقی بگذاریم .در نتیجه ما ازاقدامات قزاقها اطلاع کمی داشتیم .به کلی از آن بی اطلاع می ماندیم."
بنا براین ماموریت آیرونساید مبنی بر اخراج افسران روسی از ایران بسیار مشکل بنظر میرسید زیرا که موقعیت استاروسلسکی با پیروزی در جنگ گیلان در اوج خود بود.
اولین حرکت آیرونساید بمحض ورود به قزوین "جنگ اطلاعاتی" بود .آیرونساید که یک افسر برجسته اینتلیجنت سرویس نیز بود تصمیم گرقت گروه بی سیم خود را مامور استراق سمع کلیه ارتباطات وپیام های استاروسلسکی نموده و تمامی تماس های مابین تهران و رشت را کنترل کنند

جنگ استاروسلسکی و قوای قزاق ایران با بلشویک ها در بندر غازیان-انزلی
در۲۲ مهر ۱۲۹۹ دستگاه جاسوسی آیرونساید با شنود مکالمات متوجه شدند که استاروسلسکی پس از تجدید سازمان قراق ها در رشت قصد حمله به انزلی و بندر غازیان را دارد تا با یک ضربه متجاسرین را به دریا بریزد. چند روز بعد استاروسلسکی حمله نهایی را آغاز میکند. بریگاد قزاق در آستانه پیروزی نهایی بود که ناگهان ورق برگشت و گلوله ها و خمپاره ها از سمت دریا بسوی آنان پرتاب میشد.بنظر میرسید که آنها در کمین گاهی گیر کرده و بمحاصره افتاده اند.
در همین هنگام هواپیما های انگلیسی نیز موضع قزاق هارا بمباران میکنند (بعدا گفته شد که در اثر اشتباه خلبانان و عدم هماهنگی با استاروسلسکی اتفاق افتاده است) . قزاق ها شکست سنگینی خورده و عقب می نشینند.
در ارزیابی عوامل شکست قوای قزاق ایران به فرماندهی استاروسلسکی دو روایت بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.:
در روایت اول نقش آیرونساید در شکست قزاق ها در نبرد انزلی و بویژه بمباران آنها توسط هواپیماهای انگلیس بر نقش آیرونساید و انگلیسی ها تکیه شده است و در روایت دوم عامل شکست را سازش پنهانی استاروسلسکی با بلشویک های روسی مطرح میشود.

روایت اول ( نقش انگلیس در شکست استاروسلسکی)
استاروسلسکی فرد مورد اطمینان شاه بود و بریگاد قزاق در واقع گارد ویژه حفاظت از شاه شده بود . وی آشکارا شاه را تشویق به خارج کردن نیروهای انگلیسی از کشور میکرد و بآنها بدبین بود.
"آیرونساید که نمی خواست استاروسلسکی در این جنگ پیروز شود به خلبانان هواپیما هایی که در اختیار داشت دستور داد که وقتی استاروسلسکی به نزدیکی غازیان میرسد بر فراز آن منطقه پرواز کرده قزاق ها را بمباران کندند بطوری که استاروسلسکی نتواند در این جنگ فاتح شود......در این جنگ که به شکست استاروسلسکی منجر شد دوهزار قزاق ایرانی یا کشته شدند یا در باتلاق های انزلی فرو رفتند یا فرار کردند .استاروسلسکی شکست خورد و به رشت عقب نشست و بکلی بی آبرو شد. ""
رضا شاه از تولد تا سلطنت    رضا نیاز مند    ص-٣۵۲-٣۵۵

روایت دوم   (سازش استاروسلسکی با بلشویک های روسی)
روشن است که استاروسلسکی در تاکتیک جنگی خود اشتباهات جدی داشته است که در همان زمان از طرف رضا خان مطرح شد ولی این فرمانده روسی که میخواست بهر نحو شده جبران شکست قبلی را نموده و مجددا بعنوان تنها "پیروز جنگ " اعتبار از دست رفته خودرا نزد شاه بدست آورد بر نظرات خود پافشاری نمود بگونهای پس از شکست در بین افسران ارشد ایرانی قزاقخانه صداقت وی زیر سئوال رفت و البته انگلیسی ها نیز آنرا تقویت می نمودند.
ملک الشعرا بهار می ن.یسد:
" خود سردار سپه (رضا خان ) بمن می گفت که فرماندهان روسی در این جنگ سستی کردند و باعث شکست قزاقان شدند. من بقایای هنگ خود را از بیراهه در حالی که گاهی دتا گلو در لجن ومرداب فرو می رفتیم و گاهی خارهای جنگل از کف پای قزاقان بیرون زده و کفش او را دریده.... از کوههای سخت عبور داده خسته و گرسنه به قزوین آوردم. به حدی از اوضاع مایوس بودم که خیال داشتم به تهران آمده دست زن وبچه خود را گرفته به کو ههای دور دست بروم و سر به صحرا بگذارم."
تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران    ص۵۲

خاطرات امیر احمدی و رضاخان در کتاب بازیگران عصر طلایی:
" رضا خان: احمد آقا چیز غریبی است. حیرت آور است. آیا متوجه بودی که چطور گلوله های توپ دشمن درست به وسط سنگر ها و دسته های ما اصابت میکرد ؟ مثل این بود که توپچی های دشمن از وضعیت سنگر های ما اطلاع دقیق قبلی داشتند. و میدانستند کجا ها را باید بزنند . من خودم توپچی هستم و خوب میدانم که اصابت گلوله به هدف با یک چنین دقت و درستی و بدون کمترین خطا غیر ممکن است مگر این که نقشه تفصیلی سنگر های ما قبلا در اختیار توپچیان دشمن قرار گرفته باشد
آیا این مو ضوع سوئ ظن تو را بر نمی انگیزد؟
حال اگر این موضوع را با سایر دم خروس هایی که در این مدت دیده ایم کنار هم بگذاریم آیا در صداقت استاروسلسکی سخت به تردید می افتیم. از کجا معلوم که این فرمانده اجنبی با قوای دشمن ساخت و پاخت نکرده و قصدش نابود کردن تنها قوه نظامی ایران و از بین بردن امثال من وتو نباشد؟"
عصبانیت رضاخان بدان دلیل بود رضا خان قبل از حمه استاروسلسکی به بندر غازیان باو تذکر داد که این حمله بدون مطالعه کافی است و موجب شکست خواهد شد واو جواب داده بود که حساب همه چیز را کرده است .. مخالفت و درشت گویی رضاخان علنی بود وافسران تصور کردند رضا خان ممکن است استاروسلسکی را بکشد.
رضاخان که از ارسال کمک تهران ناامید میشود همراه با سربازان باقیمانده و گرسنه و مجروح خود مجبور به عقب نشینی به قزوین میشود.

عقب نشینی قوای شکست خورده قزاق به قزوین
استاروسلسکی از شاه در خواست کرد که قزاق ها به تهران برگردند و شاه هم دستور داد تا در عرض یکماه برگردند.
آیرونساید که کلیه تماس هی بی سیم مابین رشت و تهران را استراق سمع میکرد و از همه چیز با خبر بود سریعا وارد اقدام شد تا قبل از سازماندهی مجدد و حرکت قزاق ها بسمت تهران کار را با این بریگاد یکسره کند .در غیر اینصورت از کنترل انگلیسی ها خارج خواهند شد.
بخش اول نقشه آیرونساید مبنی بر شکست و بی اعتباری قزاق خانه ایران تحت فرماندی افسران روسی -بعنوان بزرکترین نیروی نظامی متشکل ایران و مانع انجام اهداف استراتژیک آنها –با موفقیت اجرا میشود. در این موقع که قزاق های شکست خورده از رشت در حال عقب نشینی به تهران هستند آیرونساید میداند که اگر قزاق ها و افسران روسی به تهران برسند از دسترس وکنترل نیروهای انگلیسی که در قزوین مستقر هستند خارج شده و دیگر امکان اجرای قسمت بعدی برنامه شان از میان میرود. بعلاوه اگر نیروهای قزاق به تهران بروند نیروهای انگلیسی در قزوین و منجیل تنها بوده و در صورت هر گونه تهاجم بلشویک های ایرانی آنها مجبور به جنگ خواهند شد که این امر هم با سیاست جدید وزارت جنگ (چرچیل) مغایرت دارد و از طرفی بازگشت قزاق های شکست خورده ناراضی و گرسنه و بدون روحیه میتواند ناامنی و شورش را در پایتخت تشدید کند و در نتیجه ماموریت اصلی وی مبنی بر خروج سریع نیروهای انگلیسی از ایران را به مخاطره می اندازد. بنابراین هدف آیرونساید مشخص بود کسب اجازه شاه برای توقف قوای قزاقخانه در قزوین و جلوگیری از رفتن آنها به تهران .
آیرونساید فورا بتهران میرود .
" وزیر مختار را بسیار نگران یافتم. او دوبار شاه را دیده بود و باو خاطر نشان کرده بود که اگر قزاقها عقب نشینی کنند در واقع کشور را بلادفاع میگذارند .نیروهای بریتانیا اگر چه منجیل را در دست دارند اما برای جایگزینی آنها به رشت نخواهند رفت. او به شاه گفته بود که قزاق ها در قزوین بهتر از تهران میتوانند تجدید قوا کنند ... او همچنین به شاه گفته بود حضور افسران روس سفید در یک واحد نظامی ایران یکی از عوامل نا آرامی است و حکومت شوروی شکایت کرده است که این امر نشان دهنده آنست که در ایران توطئه ای علیه روسیه شوروی با نظارت وزیر مختار انگلیس در شرف انجام است. پس از یک بحث طولانی آنها باین نتیجه رسیدند که اگر لازم شود که قزاقها از رشت عقب نشینی کنند باید در قزوین زیر نظر من به تجدید قوا و تجدید سازمان آنها اقدام شود".
رضا شاه از تولد تا سلطنت ص ٣۵٨
..شاه علیرغم نگرانی و عدم تمایل قلبی خود با این پیشنهاد موافقت میکند . این اجازه در واقع اجازه خصوصی شاه بود که بانگلیسی ها اجازه میداد در کار قزاقخانه دخالت کنند.آیرونساید پس از کسب این موفقیت با هواپیمای خود فورا به بغداد رفت و با رییس خود ژنرال هالدین ملاقات نمود و برای اجرای گام بعدی نقشه در تاریخ ۱٨ اکتبر بتهران برگشت
در روز ۲۱ اکتبر استاروسلسکی تلگراف نا امیدانه ای به شاه فرستاد و درخواست عقب نشینی قزاق ها از رشت نمود.
در این هنگام وجود خود روهای نظامی وغیر نظامی و فرار هزاران نفر مردم عادی گیلان به سمت تهران که خانه وزندگی خودرا رها کرده بودند عبور ومرور در جاده هارا را بسیار مشکل کرده بود. نماینده آیرونساید با استاروسلسکی ملاقات نموده وبرای امنیت آنها باو اطلاع داد که انگلیسی ها امنیت عبور افسران روس از پل منجیل را بعهده میگیرند
و از او خواست که بافسران روسی اعلام کند که با فرمان افسران انگلیسی از روی پل رد شوند. بدین ترتیب کلیه نیروهای شکست خورده قزاقخانه از روی پل رد شدند و بسمت قزوین حرکت کردند و اعتبار انگلیسی ها نزد قزاق ها بالا رفت.
وفتی آخرین قزاق از روی پل رد شد استاروسلسکی با ماشین خود بسمت تهران حرکت کرد و قزاق ها بسوی قزوین
۲-جداسازی افسران روسی از افسران و سربازان ایرانی در اردوگاه انگلیسی ها در قزوین.
در اینجا آیرونساید بخش مهم دیگر نقشه خودرا عملی ساخت : یعنی جدا سازی افسران روسی از قزاق های ایرانی
آیرونساید با استراق سمع تلگراف های استاروسلسکی به شاه و دستوراتش به قزاقها و دستکاری در آن قوای قزاق را نه در اردوگاه مستقل دیگر بلکه در اردوگاه نیروهای انگلیس در قزوین مستقر کرد. بعلاوه او تصمیم گرفت کلیه افسران روسی را در یک اردوگاه و قزاق های ایرانی در محل دیگر بدون هیچگونه تماس با همدیگر اسکان دهد. در حالیکه استاروسلسکی دستور داده بود همه قوای قزاق در یک ارودگاه جداگانه و با فاصله دور از اردوگاه انگلیسی هم بروند.
در این مرحله قزاقها و بویژه افسران روسی آنها کاملا تحت نظر و کنترل انگلیسی ها بوده و بصورت "اسرای جنگی" محافظت می شدند. .
هنگام بازگشت استاروسلسکی به تهران از دربار بوی اطلاع دادند که بهتر است استعفا دهد. استاروسلسکی مقاومت میکرد ومیگفت که او شکست نخورده وعقب نشینی اش طبق نقشه بوده است و تصمیم گرفت که فورا به قزوین برگردد و مجددا قزاق ها برای جنگ به انزلی ببرد.
آیرونساید که همه تلگراف های او را استراق سمع میکرد و آنها را تغییر میداد که باعث فریب وی شد . بمحض ورود استاروسلسکی به قزوین وی را بازداشت و به اردوگاه افسران روسی بازداشت شده فرستاد.
آیرونساید موفق شد در طی یک کودتای بدون خونریزی و بدون آنکه استاروسلسکی و افسران روسی بتوانند کوچکترین عکس العملی نشاندهند همه آنها ا که نزدیک به یکصد نفر اسیر نموده و تحت نظر محافظان انگلیسی ازایران به بغداد اخراج کند
استاروسلسکی که سال قبل نبرد با نیروهای میرزا کو چک خان را پیروزی تمام کرده بود و لقب "سردار" را از شاه دریافت کرده و حتی "فرمانده قوا" نیز شده بود و به بالاترین شخصیت نطامی ایران تبدیل شده بود اینک بعنوان یک "سردار شکست خورده" محسوب میشد .
آیرونساید و نورمن(وزیر مختار انگلیس در ایران) زمان رای اجرای برنامه خود مناسب یافتند و لذا پیشنهاد برکناری استاروسلسکی را با شاه و مشیر الدوله-نخست وزیر- مطرح کردند. طبیعی بود که در ابتدا شاه روی خوش نشان ندهد و مقاومت کند اما انگلیسی ها از همان حربه تهدید به قطع کمک مالی به دولت ایران و شاه استفاده کردند و اینکه شاه در مقابل حمله قریب الوقوع بلشویک ها به تهران تنها خواهد شد.
آنها همچنین شکست بریگاد قزاق از بلشویک ها در بندر انزلی را به استاروسلسکی نسبت دادند که وی با بلشویکها ساخت و پاخت کرده و نقشه محل استقرار نیروهای قزاق را بآنها قبلا اطلاع داده بود که در اثرآن ای نیروها ازمین و هوا مورد بمباران قرار گرفتند.
سرانجام شاه با عزل استاروسلسکی از فرماندهی نیروهای قزاق ایران موافقت نمود و مرحله اول نقشه آیرونساید- نورمن با موفقیت اجرا شد.
کنترل قزاقخانه توسط انگلیسی ها و آغاز برنامه پاکسازی و سازماندهی آن
پس از اخراج افسران روسی آیرونساید و نورمن برنامه خودرا برای کنترل کامل قزاقخانه آغاز کردند.
آنان نیاز به اطلاعات جامع در مورد این واحد و صاحب منصبان ایرانی آن و ساختار مالی و اداری ان داشتند و اینکه رابط دولت ایران با انگلیسی ها برای پیگیری موضوعات مشخص شود.
در همین زمان از اردشیر جی که قبلا در مورد صاحب منصبان ایرانی قزاقخانه بررسی هایی کرده بود و اطلاعات ارزشمندی داشت خواسته شد که با آیرونساید همکاری کند .
همچنین از طرف دولت سپهدار (با مشاوره سید ضیا) اسمیت بعنوان رابط قزاقخانه با نیروهای انگلیس در قزوین معرفی میشود:
"سپهدار اعظم –نخست وزیر-از من پرسید که عقیده شما چیست .من هم مستر اسمیت را معرفی کردم که از انگلستان با سه نفر افسر انگلیسی برای اداره کردن ژاندارمی ایران آامده بود. کلنل اسمیت نماینده انگلیس در بادکوبه بود و سید ضیا وی را در آنجا شناخته بود. سید ضیا انوقت سفیر فوقالعاده ایران در بادکوبه بود.
کلنل کاظم خان در انوقت آتاشه نظامی ایران در باد کوبه بود. در اولین مهمانی سید ضیا با کلنل اسمیت و افسران انگلیسی کلنل کاظم خان و کلنل اسمیت همدیگر را بیاد می آورند . این همان افسر انگلیسی بود که کلنل کاظم خان را در بغداد زندانی کرده و به اعدام محکوم کرده بود.
کلنل کاظم خان در قشون عثمانی بود و با انگلیسی ها می جنگید و بدلیل ادامه جنگ پس از اعلام آتش بس توسط انگلیسی ها در بغداد محاکمه میشود.
کلنل در دفاعیه خود گفته بود:
"اولا من ترک نیستم. من ایرانی هستم. من داوطلب شده بودم در قشون عثمانی در س بخوانم تا یک روزی با روس ها جنگ بکنم. در قفقاز جنگ کردم. در مصر جنگ کردم. حالا هم اینجا جنگ میکنم . وقتی خبر آتش بس بمن رسید در همان موقع بمن خبر رسید که برادر من یکساعت پیش کشته شده حس انتقام من به غلیان آمد .خواستم هر چه میتوانم بیشتر انگلیسی بکشم"پبعد محاکمه اش کردند ولی از اعدامش صرفنظر کرده و اورا به هندوستان تبعید کردند. من سبب آزادی او از هندوستان شدم"
در آن مجلس مستر اسمیت و کلنل کاظم خان با هم رفیق شدند.
انگونه که سید ضیا میگوید سپهدار اعظم مستر اسمیت را بعنوان رابط مابین قزاق ها و انگیس می پذیرد. و سید ضیا سه نفر از دوستانش را منجمله کلنل کاظم خان با مستر اسمیت معرفی میکند.و اسمیت هم سرهنگ اسمایس و مترجم وی (ماژور مسعود خان-افسر ژاندارم و دوست سید ضیا) را به مسئولیت اموزش و سازماندهی قزاقخانه قزوین منصوب میکند
بدین ترتیب کلنل کاظم خان و ماژور مسعود خان (دوستان صمیمی و مرید سید ضیا و از اعضای ستاد فرماندهی کودتا ) وارد قزاقخانه در قزوین میشود و بعنوان مترجم همراه آیرونساید و مستر اسمیت از جریانات و تحولات قزاقخانه آگاه میشود.
فاز دوم و نهایی این طرح "کنترل بریگاد قزاق توسط مستشاران انگلیسی" بود . انگلیس خواهان فرماندهی خود بر این بریگاد بود تا بتواند تعهدات مالی خودرا در تامین هزینه ها و پرداخت حقوق سربازان اجرا کند.
در ملاقات شاه با آیرونساید:
" ..اکنون از من اطمینان میخوا ست بریتانیا افسران خود را به جای افسران روسی در نیروهای ایران نگمارد . چون به نظر او با این عمل هر نوع شانس تصویب معاهده سر پرسی ساکس (قرارداد ۱۹۱۹) ازبین می رقت و مجلس هر گز با چنین امری موافقت نمی کرد."
خاطرات آیرونساید    ص۲۰۵
٣-تعیین فرمانده ایرانی برای قزاقخانه و نظم و سازماندهی مجدد آن

اولین برخورد آیرونساید با رضا خان
پس از آنکه کلیه قزاق های ایرانی شکست خورده در اردوگاه آقا بابا و چندین روستای نزدیک قزوین جمع شده بودند واخرین دسته شامل اسرای قزاق توسط بلشویکها با دخالت میرزا کوچک خان آزاد شده و باین اردوگاه برگشتند درتاریخ ٣ آبان ۱۲۹۹ آیرونساید با هدف خلع سلاح قزاقان و ترمیم روحیه آنها باین اردوگاه رفت و در مورد همکاری نیروهای انگلیسی و ایرانی برای بیرون راندن بلشویکها از ایران سخنرانی کرد. کلنل کاظم خان سیاح (دوست سید ضیا و عضو ستاد فرماندهی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹) صحبت های وی را به فارسی ترجمه میکرد.
پس از پایان سخنرانی آیرونساید از میر پنج محمد علی خان (ارشد قزاق های ایرانی ) خواست که دستور دهد فرماندهان ایرانی موقتا اسلحه های افراد خود را جمع کرده به انبار تحویل دهند تا مربیان اتگلیسی بیایند وکار تعلیم ایرانیان را شروع نمایند .
هنگامیکه بیانات مترجم به پایان رسید سکوتی محض برمستمعان چیره شد وکسی نخواست یا جرات نکرد حرفی بزند. اما غفلتا افسری بلند قد و سیاه چرده که جای زخمی محسوس در ناحیه فوقانی دماغ(زیر ابرو)داشت از صف افسران جدا شد و قدم به پیش نهاد ....چوبدستی از "ازگیل" در دست گرفته بود و به همین چوبدستی تکیه داشت.
وی اول رو به کاظم خان کرد و از او پرسید :شما که هستید و این افسری که با خود آورده اید کیست؟
کاظم خان خود را معرفی کرد و گفت که از افسران ژاندارمری دولت شاهنشاهی است و افسری که همراه وی برای بازدید اردو آمده ژنرال آیرونساید فرمانده کل قوای انگلیس در ایران است.
"بسیار خوب .پس خواهش میکنم حرف های ما را هم برای ایشان ترجمه کنید: افسران لشگر قزاق عموما مظیع احکام اعلیحضرت شاهنشاه ایران هستند. و اصولا دیویزیون قزاق گارد مخصوص پادشاه ایران است.و همه افسران وفرماندهان آن از اوامر حکومت مرکزی که بنام شاهنشاه ایران صادر میشود تبعیت میکنند. بنابراین از قول ما به حضرت ژنرال بگویید که اگر ایشان درخواست یا فرمایش دارند باید آنرا قبلا در تهران با هیئت دولت مطرح کنند و اگر تصویب شد دستور اجرای آنرا خود دولت باید بما ابلاغ کند نه یک فرمانده خارجی
اما در مورد تحویل اسلحه. ما اگر در قبال توقیف افسران روسی و گرفته شدن اسلحه آنها سکوت اختیار کردیم برای این بود که اطلاع داشتیم که این افسران به امر پادشاه و فرمانده متبوع ما از خدمت منفصل شده اند .بعلاوه همه آنها را خائن میدانستیم...... اما در مورد افسران ایرانی وضع چنین نیست و ما اسلحه خودرا به کسی نخواهیم داد. . سپس در حالی که متغیر شده بود .عصای ازگیل خود را به زمین کوبید و گفت:"کسی که بخواهد اسلحه مان را از دستمان بگیرد باید قبلا از روی نعش ما بگذرد."
......جواب های افسر ایرانی را کاظم خان عینا برای فرمانده انگلیسی ترجمه کرد . بعد ها معلوم شد که آیرونساید کمی فارسی میدند.
آیرونساید فورا مطلب را برگرداند و با چهره ای متبسم که معلوم بود خیال دلجویی از افسران ایرانی را دارد از همه آنها معذرت خواست و گفت که کاظم خان نتوانسته است منظور را درست ترجمه کند.
"ببخشید .گفته هایم بد ترجمه شد. نظرم توهین به شما نبود و ابدا چنین خیالی نداشتم که نفرات این اردو را خلع سلاح کنم. منظورم این بود که هر کدام از شما که به قزوین امددید اسلحه با خود نیاورید واگر آوردید آنرا تازمانیکه در شهر هستید به دژبان انگلیسی تحویل دهید.
ما باید با همکاری کنیم. زیرا دشمنان مشترک کمونیست های گیلان هنوز سرکوب نشده اند وهر گونه سوئ تفاهمی میان ما به ضرر هر دومان تمام میشود. سپس به صف افسران ایرانی نزدیک شد. با هر کدام دست داد و خواهش کرد که اسم خود را بگویند باین ترتیب هویت افسری را که با آن لحن شجاع و میهن پرستانه با او صحبت کرده یود کشف کرد و فهمید که نامش "رضا خان" است "
بدین ترتیب آیرونساید اولین بار نام رضا خان را شنید و شکل وقیافه اورا دید.آیرونساید که افسری بسیار با هوش و در کار خود وارد بود گرچه اسلحه ها را در دست قزاق ها باقی گذاشت ولی دستور داد که سربازان انگلیسی قزاق ها را از بلندی کاملا زیر نظر داشته باشند تا هر گاه کوچکترین حرکت مشکوک کردند آنها را به مسلسل ببندند.قراقان هم متوجه شدند که محترمانه در اسارت هستند و دور آنها محاصره است و کاری نمیتوانند بکنند ."
رضا شاه از تولد تا سلطنت    ص٣۶۲-٣۶۴
۴-انتقال قزاقهای مستقر در قزوین به تهران و تامین امنیت و حفظ پایتخت و حفاظت از شاه و نظام سلطنتی و تامین مسیر امن برای خروج قوای انگلیس
آیرونساید که نسبت به راه حل های سیاسی   لرد کرزن و حامیان او در سفارت انگلیس اعتقاد نداشت و بعلاوه میبایستی نیروهای انگلیسی را بسرعت از ایران خار ج کند باین نتیجه رسیده بود که با روش های سیاسی آنها نمیتواند بهدف برسد. او که یک نظامی برجسته و با تجربه بود چاره کار را تنها در "کودتای نظامی " میدید و با توجه به شناخت خودش از کارمندان سقارت انگلیس در تهران و چند دستگی فکری آنها خودش تصمیم گرفت که طرح کودتا را با دوست نزدیکش اسمایس برنامه ریزی و اجرا نماید.بدینصورت که ابتدا مقدمات کاررا مخفیانه و بدون اطلاع سفارت فراهم نموده ورهبری کودتا مشخص شود و پس از آماده شدن نظامیان مطلب را به سفارت انگلیس اطلاع دهد و در واقع سفارت و دولت انگلیس را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دهند بگونه ای اگر کودتا موفق شد آنگاه دولت انگلیس آنرا برسمیت بشناسد در غیر اینصورت کودتا یک امر خودسرانه چند افسر انگلیس تلقی شود و مسئولیتی متوجه دولت انگلستان نباشد.
آیرونساید قبل از انتخاب رضاخان بعنوان فرمانده قزاق ها چند نفر دیگر منجمله غلامرضا خان میر پنج و امیر موثق را مورد مطالعه قرارداده بود ولی بزودی فهمید رضا خان در میان آنها از همه شجاع تر و مصمم تر است .تنها مشکل او کم سوادی و عدم آشنایی به زبانهای خارجی و آداب معاشرت های سیاسی بود . اما با دیدن صورت جلسه مخفی افسران ارشد قزاقخانه ایران مبنی بر حمایت از رضاخان برای فرماندهی بریگاد قزاق و همچنین حکم رضا خان مبنی بر آوردن ۵۰۰ نفر قزاق برای اسکورت شاه آیرونساید تصمیم خود را عملی میکند.:
آیرونساید در تاریخ ۲٣ بهمن ۱۲۹۹ (ده روز قبل از کودتا) در آخرین ملاقات با رضا خان در حضور سرهنگ اسمایس روی دو ماده توافق میکنند:
" دو مسئله را با رضا خان در میان گذا شتم ...از او خواستم که قول بدهد که در طی عقب نشینی ما(نیروهای انگلیسی از قزوین) هیچ اقدام خصمانه ای علیه ما دست نزند. باو اخطار کردم که اگر دست به چنین عملی بزند من کار عقب نشینی را متوقف میکنم و بیرحمانه بسوی او یورش می برم و در چنین صورتی وضع کشور او از همیشه بدتر خواهد شد .. از او خواستم بخاطر داشته باشد که ما بریگاد قزاق را باین منظور احیا نکردیم که به هنگام عزیمت خود آنرا ار بین ببریم.
همچنین از او خواستم که نه خود دست به اقدام خشنی برای سرنگون کردن شاه بزند ونه اجازه چنین اقدام را بدیگران بدهد. در هر دو مورد او قاطعانه بمن قول داد که طبق خواسته من عمل کند. او بسیار رک وراست با من حرف زد وگفت از سیاستمدارانی بخاطر نفغ شخصی خود کنترل مجلس را در دست گرفته اند بیزار اسشت. او یک سرباز بود و در خانواده یک سرباز پرورش یافته بود .از اینرو از سخنان بی پایان وبی نتیجه سیاستمداران تنفر داشت. از نظر من او مردی قوی بود که سر نترسی داشت. و قلبا خیر خواه کشور خود بود. ایران برای روزگاز سختی که پیش رو داشت بیک رهبر نیازمند بود"   
رضا شاه از تولد تا سلطنت      رضا نیازمند      ص۴۲۵
آیرونساید فورا به تهران میرود و برنامه خود را با نورمن میان می گذارد:
" وقتی تفصیل قول وقرار خود را با رضا خان برایش نقل کردم بی نهایت وحشت زده شد و گفت این مرد با ورود به تهران شاه را حتما از تخت سلطنت پایین خواهد کشید .گفتم این طور نیست و من به حرف رضا اعتقاد دارم. بالاخره دیر یا زود می بایست تکلیف قزاقهارا معلوم کنیم. برای همیشه که نمی شد آنها را در قزوین نگاهداشت."
در این ملاقا ت آیرونساید وقتی که استدلالات نورمن را شنید فبول کرد که رضا خان تنها رهبر این کار نباشد بلکه یک رهبر سیاسی هم بعنوان نخست وزیر در این کار همراه باشد و چون میخواست ببغداد برود انتخاب رهبر سیاسی را بعهده نورمن گذاشت
در اینجا بسیاری از نکات مهم و مبهم مربوط به کودتا روشن میشود :
       ۱-توافق دو ماده ای آیرونساید با رضا خان نشان میدهد که هدف اصلی رضا خان از ورود به تهران تامین نظم وامنیت و کنترل کامل قزاخانه تحت فرماندهی رضا خان بوده ست تا بتواند خروج امن نیروهای انگلیسی از شمال ایران تا بغداد را تضمین کند . و آیرونساید هر گز تغییر دولت سیاسی از طریق رضا خان را دنبال نکرده است زیرا که با ماموریت او مربوط نبوده است و بعلاوه او یقین داشته است که رضا خان مرد نظامی است و نه سیاسی.
بنا براین میتوان گفت که حد اکثر انتظار آیرونساید از رضا خان با ورود به تهران "کودتای نظامی" برای اعمال تغییرات در بریگاد قزاق است هر چند که او پس از ملاقات با شاه و برخی رجال سیاسی و سرداران پیشنهادی شاه برای فرماندهی قزاقخانه و مشاهده ضعف و ناتوانی آنها پی میبرد که تنها رضا خان قادر خواهد بود این کشور بلازده را نجات دهد که اینکار هم نه در چارچوب ماموریت اوست و نه آنکه زمان کافی وجود دارد.
۲-ماده یک توافق نامه از رضا خان تعهد میخواهد که هنگام عقب نشینی و خروج سربازان انگلیسی آنها را مورد تهاجم قرار ندهد. این نشاندهنده آنست که اولا آیرونساید اساسا به "خروج امن نیروهای انگلیسی بعنوان تنها هدف ماموریت اش" می اندیشد و ثانیا در مورد رضا خان هم برخی نگرانی ها دارد.
٣- ماده دوم توافق نامه تاکید دارد که رضا خان به شاه وفادار بماند و هیچ تلاشی برای سرنگونی شاه انجام ندهد. این مورد هم که نورمن نیز بر آن تاکید میکند حاکی از سیاست کلی و مورد توافق همه جناح های سیاسی انگلیسی مبنی بر حفظ نظام سلطنتی ایران و شخص شاه است. زیرا در غیر اینصورت ایران دچار یک هرج ومرج گسترده شده و شورش ایلات و عشایر شده و بروز ناامنی خروج نیروهای انگلیسی را دشوار خواهد ساخت موردی که هم کابینه بریتانیا و هم سفارت انگلیس و هم آیرونساید نسبت به آن هم توافق دارند..
۴- فقط یک هفته قبل از کودتا و زمانی که آیرونساید حرکت رضا خان را به نورمن اطلاع میدهد و او از شنیدن خبر وحشت میکند این بدان معنی است که:
برنامه ریزی حرکت قزاق ها بسمت تهران (کودتای نظامی) تنها با تصمیم شخصی آیرونساید انجام شده است و سفارت انگلیس در تهران و وزارت خارجه بریتانیا نیز در جریان جزییات آن نبوده اند .
۵-وقتی نورمن از وفاداری رضا خان به شاه مطمئن میشود و نگرانی اش رفع میگردد او به ضعف رضا خان در امور سیاسی اشاره میکند و ضرورت وجود یک رهبر سیاسی در کنار وی را به آیرونساید گوشزد میکند آیرونساید با آن موافقت نموده و تصمیم گیری در این مورد را به نورمن واگذار میکند .
بطور خلاصه میتوان گفت:
تصمیم کلی مبنی بر حرکت قزاق ها به تهران و "کودتای نظامی" توسط یک تیم نظامی مرکب از آیرونساید-رضا خان – سرهنگ اسمایس" گرفته شده است
و سفارت انگلیس در تهران از آن با خبر نبوده است (تا پنج روز قبل از کودتا) و بعلاوه رضا خان قبلا با اقدام جداگانه خود موافقت افسران ارشد ایرانی قزاقخانه را در تهران برای فرماندهی دیویزیون قزاق کسب کرده بود و تاکنون سند مطمئنی مبنی بر اطلاع آیرونساید از اهداف کودتای سیاسی سید ضیا و هماهنگی های سید ضیا با رضاخان ادرائه نشده است.
آیرونساید در اخرین قسمت یادداشتهایش مینویسد:
" آنچه ایران به آن احتیاج داشت یک رهبر بود. شاه جوان تنبل و بزدل بود و همیشه ترس جان خود را داشت .برخورد کوتاه من با او مرا واداشت که فکر کنم او همیشه در آستانه اتخاذ این تصمیم است که به اروپا بگریزد وملتش را به حال خود رها کند. در آن سرزمین من تنها یک مرد را دیده ام که توانایی رهبری آن ملت را داشت . او رضا خان بود. مردی که عنان اختیار تنها نیروی نظامی کشور را در دست داشت. آیا شاه آنقدر عاقل بود که باین مرد اعتماد کند؟"
سیاست آیرونساید که تامین نظم وامنیت برای خروج نیروهای انگلیس از ایران با اهداف رضا خان برای تامین نطم و امنیت در کشور کاملا همسو بود و یکدیگر را می پوشانیدند. خروج انگلیسی ها در راستای منافع ملی ایران و به نفع حاکمیت ملی بود که توسط آیرونساید به اجرا در می آمد و ایران را از اشغال خارجی خلاص میکرد و آیرونساید میدانست که تنها رضا خان می تواند با کودتای نظامی آنر ا تامین نماید.

آیا "کودتای ۱۲۹۹" واقعا انگلیسی بود؟
علیرغم آنکه از همان ابتدا به کودتا "مهر انگلیسی " زده شد و طبق "تئوری توطئه " از رضا خان بعنوان یک قزاق آموزش دیده توسط اردشیر جی و سپس آیرونساید و از سید ضیا بعنوان "مامور و جاسوس انگلیس" نام برده میشد و اینکه برنامه کودتا در "سفارت انگلیس " طراحی شده است اما بررسی اسناد و مدارک و مطالعه برنامه و اقدامات عملی کودتا چیان هر گز چنین نتیجه گیری را با این قطعیت نشان نمی دهد.
بنظر میرسد که در قبال کودتای ۱۲۹۹ از جانب اغلب نویسندگان و نسل های مختلف ایرانی یکنوع "ظلم تاریخی " صورت گرفته است و از این لحاظ تاریخ ما به این کودتا وبانیان آن (بویژه رضا خان ) مدیون است و همچنین   از شخص سید ضیا نیز باید یک "اعاده حیثیت تاریخی " انجام گیرد و نقش او و خدمات واشتباهات و یا خیانت ها و دیدگاه های سیاسی او (بویژه در مورد انگلستان) بدون هیچگونه پیشداوری و دوری از فضای رایج برچسب زنی و
"سیاه و سفید دیدن " کودتا بصورت منصفانه بررسی شود.
علل مختلفی را میتوان در این نوع قضاوت تاریخی عنوان نمود:
نقش "تئوری توطئه " در انگلیسی بودن کودتا و بانیان آن
سکوت تاریخی بانیان کودتا نسبت به نوشتن رویدادها ی کودتا
سیاست رسمی رضا شاه مبنی بر سکوت در مورد کودتا و کم رنگ کردن نقش سید ضیا و شاخه سیاسی کودتا
سیاست رسمی دولت محمد رضا شاه مبنی بر ادامه سکوت و سانسور و واکاوی بیطرفانه کودتا توسط شاهدان زنده و مورخان

سکوت دولت انگلستان و عدم انتشار اسناد و مکاتبات تا سال های طولانی
سید ضیا پس از تبعید از ایران خاطرات خود را بصورت دستنوشته به امانت نزد جمالزاده باقی میگذارد که بعد از مرگش چاپ شود) . او در جریان مصاحبه با صدرالدین الهی در سال ۱٣۴٣نکاتی را در مورد این کودتا برای اولین بار مطرح میکند
ماژور مسعودخان (وزیر جنگ کابینه سید ضیا و عضو کمیته ۵ نفری ستاد فرماندهی کودتا -که همراه او تبعید میشود )در سال ۱٣۰٣ با موافقت رضا خان به ایران برمیگردد و دردانشگاه تدریس میکند و کلا دنیای سیاست را کنار گذاشته و تا آخر عمر سکوت میکند
کلنل کاظم خان (اولین حاکم نظامی تهران و عضو ستاد ۵ نفری کودتا-که همراه سید ضیا تبعید میشود ) او هم تنها در مصاحبه با صدر الدین الهی گوشه هایی از کودتا را مطرح میکند که البته   در نحوه بیان   فضای سنگین دوران رضا شاه-محمد رضا شاه – و رعایت جو آنزمان بر آن سنگینی میکند
کاریزمای رهبران کودتای ۱۲۹۹
کودتای ۱۲۹۹ دو رهبر کاریزماتیک را در راس قدرت نظامی و سیاسی ایران می نشاند که هر کدام در ایران آنروز یگانه و خاص بوده   و از شخصیتی جذاب و پر رمز وراز برخوردارند .
چگونه است که یک سرباز یتیم قزاق و بیسواد و متعلق به یک خانواده پایین دست که تا پایان عمر لباس نظامی را از تن خارج نکرد و در همه جنگهای مختلف در بریگاد قزاق از جنگ علیه مشروطه خواهان در انقلاب مشروطیت تا جنگ در کنار آنها و از جنگ علیه   میرزا کوچک خان و کلنل تقی خان پسیان و سروان لاهوتی گرفته تا جنگ علیه ایلات و عشایر شورشگر و تجزیه طلب و راهزنان   میتواند در مدتی کوتاه در راس مهمترین نیروی نظامی ایران قرار گیرد و کودتای نظامی را با موفقیت اجرا نماید ؟ و علیرغم نداشتن هیچگونه سوابق سیاسی بتواند اتوریته خودر بر قویترین و سر شناس ترین رجال سیاسی و نظامی آنروز ایران تحمیل نموده همه توطئه ها را خنثی نموده و پنج سال پس از کودتا نظام سلطنتی پهلوی را تاسیس کند؟
مردی کم سواد ولی باهوش و و با حافظه بالا و دارای ذهنی تحلیلگر در مدتی قریب به سه ماه قبل از کودتا مدارج ترقی رادر ایران بحران زده آنروز بسرعت طی میکند . مردی که تحسین آیرونساید جوانترین ژنرال انگلیسی و مغز متفکر و استراتژیست برجسته نظامی انگلیسی ها در جنگ جهانی اول را بر می انگیزد .
برای درک اهمیت این مورد باید خود را درفضای آنزمان بعد از شکست قزاقها در انزلی و عقب نشینی آنها در قزوین قرارداد که وقتی آیرونساید به بازدید این قزاقان میرود و قصد خلع سلاح این سربازان شکست خورده و ناامید و گرسنه و ناراضی میکند . و فرمانده ایرانی قزاق ها و افسران ارشد سکوت میکنند تنها رضا خان است که بلند میشود و با غرور میگوید که آنها وقتی سلاح هایشان را تحویل خواهند داد که شاه و دولت ایران دستورش را داده باشند . انها تابع دولت ایران هستند نه انگلیس.
و اما سید ضیا:
چگونه است که یک روزنامه نگار جوان و پرشور با قلمی گزنده و و زبان انتقادی آتشین و صریح بیک "معمای سیاسی" در کودتای ۱۲۹۹ و تاریخ ایران معاصر تبدیل مشود؟
اگر بررسی شخصیت رضا خان کار نسبتا ساده ای است اما سید ضیا شخصیتی پیچیده و مرموز داشته و سرشار از "بازی گریهای سیاسی"است. در او میتوان از "سوسیالیسم انقلابی " (که در موقع انقلاب در سنت پترزبورگ روسیه بوده و لنین را دیده است و خودرا بشدت تحت تاثیر اقدامات انقلابی لنین معرفی میکند) تا
" دیکتاتوری موسولینی" (که برایش یک الگو ست ) تا " آنارشیسم و ماجراجویی" و و "جاه طلبی سیاسی " و "خود شیقتگی " و " بلند پروازی " و در عین حال روند تغییر فکری اش از رادیکالیسم اولیه به روش اصلاحات در بالا با پشتیبانی انگلیس و سرانجام کودتا بخوبی مشاهده نمود..برای پیشبرد هدفهایش گاه خود را با دروغ مصلحتی در رابطه با انگلیس معرفی میکند و اینکه نظراتش مورد تایید سفارت است و گاه خودرا وابسته به شاه و گاه مابین جناحهای مختلف فکری در سفارت انگلیس مانور میدهد و بقول خودش انگلیسی ها را گول میزند.   . همین که می فهمد دولت بریتانیا کاندیدای مورد نظرش را برای تشکیل دولت مقتدر از لندن علزم ایران کرده است سریعا دست بکار شده و با رضا خان تیم کودتا را تشکیل میدهد و لرد کرزن و انگلیسی ها را در مقابل عمل انجام شده قرار میدهد هرچند که آنها چنین بازیگری را هرگز نبخشیدند و سید ضیا تاوان آنرا در مدتی کوتاه پس داد. .
سید ضیا در اولین برخورد با شاه پس از کودتا آنچنان مغرورانه رفتار میکند که همگان را شگفت زده می شوند
ودر اولین روز کودتانزدیک به یکصد نفر از بزرگترین و قدرتمند ترین رجال سیاسی ایران را بزندان می اندازد. برخی کسان که در آن زمان بردن نامشان لرزه بر اندام می اندازد و آنها را تحت فشار قرار میدهد که مالیات های گذشته را باید به خزانه برگردانند تا هزینه کابینه کودتا تامین شود.
بدون شک سید ضیا مرد اول کودتای ۱۲۹۹ است. اگر او نبود حرکت نظامی رضاخان نهایتا به تغییرات در قزاقخانه ایران و فرماندهی کل بریگاد قزاق ایران منتهی میشد و رضا خان به احتمال زیاد توسط همان سیاستمداران قدیمی و کار کشته -که سید ضیا آنها را بزندان انداخته بود- بلعیده می شد و "دولت مقتدر" هر گز شکل نمی گرفت.
البته بدون رضا خان با آن قاطعیت نظامی و قدرت سازماندهی اش هر گز سید ضیا نمی توانست به ریاست دولت برسد هر چند که از حمایت ژاندارمری برخوردار بود.
رضا خان و سید ضیا هر دو مکمل یکدیگر بودند . هر دو بهم نیاز داشتند و همدیگر را می پوشاندند و توانستند با همکاری یکدیگر کودتای ۱۲۹۹ را به پیروزی رسانند.
اگر چه هدف شان تشکیل "ارتش مقتدر" و "دولت مقتدر " بود . اما در زمان بسیار کوتاه مشخص شد که همزیستی   "فرمانده نظامی مقتدر" و "نخست وزیر مقتدر" در کنار"شاه ضعیف" در "نظام مشروطه سلطنتی" و در موازنه قدرت موجود در آنزمان ناممکن است   و دیر یا زود یکی از انها قربانی خواهد شد و او هم بنا به دلایل متعدد   سید ضیا –مرد اول کودتا- خواهد بود

آیا رضا خان دست پروده انگلیس بود؟
گروهی از مورخان که رضاخان را عامل انگلیس معرفی میکنند به یادداشت های اردشیر جی استناد میکنند.
ازدشیر جی (معلم تاریخ و سیاست مدرسه دارالفنون )میگوید رضا خان را برای اولین بار در اکتبر ۱۹۱۷ (۱۲۹۶) روستایی نزدیک رشت ملاقات می کند.
او زردشتی و تبعه هندوستان بوده و در وصیت نامه خود میگوید::
" قزاقخانه یگانه نیروی متشکلی بود که هر گاه روسها اراده کنند می توانست با همکاری افراد و صاحب منصبان ایرانی کفه ترازوی قدرت را به نفع روسیه تکان دهد.... من از مدتها قبل جزییات مربوط به کلیه صاحب منصبان ایرانی واحد های قزاق را بررسی کرده و تعداد ی از آنها را ملاقات نموده بودم. در باره رضا خان چکیده آنچه بمن داده شده بود در کلمات "بی باک -تودار-مصمم " خلاصه شده بود همچنین اضافه شده بود که افراد و صاحب منصبان ایرانی از وی حرف شنوی دارند. قرار ملاقات گذاشته شده بود. و در همان برخورد اول سیمای پر غرور وقامت بلند وقوی وسبیل چخماقی و چشمان نافذش مرا تحت تاثیر قرارداد . در ابتدا او مرا فرنگی تصور میکرد زیرا قیافه ام بیشتر خارجی بود تا ایرانی ولباس فرنگی هم به تن داشتم.مدتی صحبت کردم تا او به حرف آمد. با آنچه گفت برایم روشن شد که سرانجام با مردی طرفم که که آتش مهر ایران در دلش شعله ور است و می تواند روزی ناجی کشورش باشد. . رضاخان سواد وتحصیلات آکادمیک نداشت ولی کشورش را می شنا خت . ملاقات های بعدی من با رضا خان در نقاط مختلف و پس از متجاوز یکسال بیشتر در قزوین وتهران صورت میگرفت.پس از مدتی که چندان دراز نبود حس اعتماد ودوستی دوجانبه ای بین ما بر قرار شد. او ترکی و روسی را تا حدی تکلم میکرد وبه به هر دو زبان به روانی دشنام میداد.
به زبانی ساده تاریخ وجغرافیا و اوضاع سیاسی واجتماعی ایرانی را برایش تشریح میکردم وبویژه مایل بود که سر گذشت مردانی را که با همت خود کسب قدرت کرده بودند برایش نقل کنم ...حافظه بسیار قوی و استعداد خارق العاده جهت درک رئوس مطالب داشت و آنها را خوب بهم می پیوست ونتیجه گیری می نمود.
سئوالاتش میرساند که به افق دورتری می نگرد و مایل است که از اصول مملکت داری آگاه شود. هر چه بیشتر او را می دیدم و با روحیه و مکنونات قبلی اش آشنا می شدم برایم روشن تر می شد که رضا خان مرد سرنوشت است .حس شدید ایران دوستی توام با استعداد خدادادی و هیکل وقامتی توانا و سیمایی مردانه قابلیت وقدرتی به او میداد که بتواند کشورش را از نیستی و زوال برهاند"
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی - خاطرات اردشیر جی
آنگونه که نوشته های اردشیر جی نشان میدهد وی که سال ها در ایران زندگی کرده و با بسیاری از رجال ایران دوست بوده در سال ۱۹۱۷ ماموریتی برای بررسی وضعیت افسران ایرانی که در بریگاد قزاق تحت فرماندهی افسران روسی خدمت میکردند اعزام میشود و به پرونده های سازمانی آنها دسترسی پیدا میکند که در مورد افسران ایرانی و بیوگرافی و سوابق و شخصیت نظامی آنها توضیحات درون سازمانی داده شده است (از جمله رضا خان)
اردشیر جی تلاش میکند با افراد مورد توجه از نزدیک ملاقات کند .تا اینجای کار این نوشته دلیل بر هیچگونه "وابستگی رضا خان به اردشیر جی" ندارد
فراموش نشود که انگلیسی ها در آن مقطع نگران تغییر و تحولات انقلاب روسیه و تاثیر آن در قزاقخانه ایران بودند که در آن بیش از یکصد افسر روسی آنرا فرماندهی میکردند. انگلیسی ها از یکطرف نگران نفوذ تفکرات بلشویکی در میان برخی افسران روسی و به تبع آن مابین افسران ایران بودند و از طرف دیگر نگران افسران طرفدار روسیه سفید (تزاری) در قزاقخانه ایران که ممکن بود مسائل پیش بینی نشده ای را در مقابله با دولت انقلابی روسیه و یا در ایران بوجود آورند و در نهایت هدف استراتژیک انگلیسی ها مبنی بر کنترل بزرگترین قوه نظامی ایران توسط انگلیسی ها به جای روس ها در آینده .
اردشیر جی طی چند ملاقات با رضا خان بوی تاریخ و جغرافی را به زبان ساده برای او توضیح میدهد.
اردشیر جی درست میگوید. رضا خان که از چهارده سالگی وارد قزاقخانه شده بود سواد نداشت و به تاریخ ایران و سرگذشت شاهان و سرداران و بخصوص انهاییکه با همت خود به جایی رسیده بودند را بسیار دوست داشت.
حتی بعداز کودتا نیز در جلسات مکرر محمد علی فروغی و چند نفر دیگر بنا به خواست رضا خان برای او کلاس تاریخ میگذاشتند .
۲-نکته بعدی این گروه از مورخان بدان استناد میکنند اینست اردشیر جی برای اولین بار رضا خان را به آیرونساید برای کودتای نظامی معرفی کرده است.
حتی اگر این مورد صحیح هم باشد در ان هیچ نشانه ای از "وابستگی رضا خان" نیست زیرا :
وقتی آیرونساید در ایران اولین بخش برنامه اش را برای پاکسازی قزاقخانه ایران از افسران روسی و اخراج آنها از ایران با موفقیت اجرا میکند و عملا کنترل و سازماندهی و تامین مالی قزاقخانه بعهده انگلیسی ها می افتد آیرونساید در جستجوی پیدا کردن افسران شایسته ایرانی برای فرماندهی است. از لندن به اردشیر جی که فبلا تحقیقات مفصلی راجع به افسران ایرانی قزاقخانه داشته است دستور میدهند که با آیرونساید همکاری کند و او نیز اطلاعات خود را در اختیار وی میگذارد و احتمالا رضا خان را در همین چارچوب معرفی کرده است
٣-این تصور که انگلیسی ها رضا خان را فرمانده قوای قزاق قراردادند تا چه حد دور از واقعیت است . شخصیت نظامی و کاریز ماتیک رضا خان خودش را به انگلیسی ها تحمیل کرد. آیرونساید این استراتژیست برجسته جنگی و مغز متفکر آنها از میان دهها فرمانده ارشد تر از رضا خان قابلیت های او را بخوبی شناخت . همچنین نباید از یاد برد که رضا خان با هوش بالا خود نیز دست به کار شد ووقتی مسئله انتخاب فرمانده ایرانی بجای افسران روسی مطرح شد با ارشد ترین فرمانده ایرانی قزاق مخفیانه وارد گفتگو شد و خواستار انتخاب فرمانده از میان افسران کادر قزاقخانه گردید ( نه خارج از آن) و موافقت هفت نفر از از ارشد ترین و با نفوذ ترین فرماندهان ایرانی قزاقخانه برای فرماندهی خودش بدست اآورد و آنرا به آیرونساید نشان داد و او هم بدون آنکه منتظر نظر دولت بماند سردار همایون (فرمانده منتخب شاه )را به مرخصی فرستاد و همه امور قزاق های قزوین را به رضا خان سپرد و وی را به معاونت منصوب نمود.
سیاست آیرونساید که تامین نظم وامنیت برای خروج نیروهای انگلیس از ایران با اهداف رضا خان برای تامین نطم و امنیت در کشور کاملا همسو بود و یکدیگر را می پوشانیدند. خروج انگلیسی ها در راستای منافع ملی ایران و به نفع حاکمیت ملی بود که توسط آیرونساید به اجرا در می آمد و ایران را از اشغال خارجی خلاص میکرد و آیرونساید میدانست که تنها رضا خان می تواند با کودتای نظامی آنر ا تامین نماید.

مواضع رضا خان پس از کودتا در برابر انگلیس
بررسی مواضع رضا خان پس ار کودتا نسبت به انگلیسی ها میتواند به شناخت بهتر او و پاسخ به این سئوال که آیا رضا خان انگلیسی بود یا نه کمک کند.   
۱-مسئله بست نشینان در سفارت انگلیس در روز کودتا:
در روز کودتا قبل از آنکه قزاق های مامور نگهبانی بآنجا بیایند عده ای از جمله سپهدار آخرین نخست وزیر قبا از کودتا به سفارت پناهنده شده و بست نشستند.
سید ضیا میگوید:
" رضا خان در صدد محاصره سفارت سفارت بر امد.هر چه خواستیم او را از خر شیطان پایین بیاوریم موفق نشدیم. محاصره سفارت انگلیس چند روز طول کشید.سرانجام مستر اسمارت به دفتر رضا خان رفت .رضا خان گفت باید بست نشینان را تحویل دهید.آنها چون دیدند که در مقابل اراده رضا خان توانایی مخالفت ندارند آنکار را انجام دادند."
۲-وساطت سفیر انگلیس برای آزادی نصرت الدوله:
"در دومین روز کودتا نورمن-وزیر مختا ر انگلیس در تهران-همراه با نمایندگان سیاسی کشورها با رضا خان در قزاقخانه دیدار میکند و توسط مسعود خان کیهان به رضا خان در فرصتی خصوصی معرفی میشود. نورمن از رضا خان می پرسد:" جناب نصرت الدوله-کی آزاد میشوند ؟ " (نصرت الدوله از امضا کنندگان قرارداد ۱۹۱۹ و مورد اطمینان انگلیس)
رضا خان شانه هارا بالا انداخت و چشمان خودرا به چکمه هایش دوخت . مستر نورمن بار دیگر خطاب به ماژور مسعود خان کیهان گفت:
"از قول من به ایشان بگویید که آقای نصرت الدوله باید هر چه زود تر آزاد شوند "
" چرا ؟-چه دلیل هست که نصرت الدوله باید زود تر از دیگران آزاد شود ؟
نورمن جواب داد:
" برای این که شاهزاده دارای نشان از دولت انگلستان است و ما موظفیم که بهر حال از ایشان حمایت کنیم " (بمعنی دو تابعیتی)
" خوب اینکه دلیل نشد. بروید ونشانتان را از او پس بگیرید."
مستر نورمن که هوا را پس دید طرز برخورد خود را فورا تغییر داد و با لحنی آهسته تر و مودبانه تر پرسید:
"بالخره نفرمودید که حضرت والا کی آزاد خواهند شد؟"
رضا خان بار دیگر شانه ها را بالا انداخت و با لحنی قاطع و مصمم جواب داد:
" –هر وقت که نتواند اتومبیل هشت سیلندر سوار شود."
خاطرات شهاب الدوله سالنامه دنیا   سال ۱٣
٣-رضا خان و مسئله استخدام مستشاران انگلیسی در قزاقخانه
پس از تشکیل کابینه کودتا یکی از مهمترین اختلافات مابین رضا خان(رهبر نظامی) با سید ضیا(رهبر سیاسی) کودتا در برخورد آنها با انگلستان بود.
در حالیکه سید ضیا پس از لغو قرارداد ۱۹۱۹ با استخدام مستشاران انگلیسی برای قزاقخانه ایران موافقت نمو ولی رضا خان صریحا اعلام داشت که او هر گز نظارت مستشاران انگلیسی در دیویزیون قزاق ایران را نمی پذیرد و تنها از افسران ایرانی استفاده خواهد کردو بعدا در صورتی که لازم شود تنها برخی افسران ایرانی برای آموزش به کشورهای اروپایی اعزام خواهند شد. این موضع گیری سبب نارضایتی سید ضیا و خشم انگلیسی ها گردید.

دولت انگلیس و دولت سید ضیا
دولت شوروی اولین دولتی بود که دولت سید ضیا را برسمیت شناخت.
دولت انگلیس پس از ۱۵ روز از تشکیل دولت آنرا برسمیت شناخت.
مکاتبات نورمن با لرد کرزن نشان میدهد که وزارت خراجه بریتانیا و شخص لرد کرزن اصلا از دولت جدید راضی نیست و حاضر به حمایت و پشتیبانی و همچنین کمک های مالی به دولت نمی باشد.و اقدامات سید ضیا را با بدبین و شک و تردید دنبال میکند.
کودتا دور از چشم کرزن در ایران صورت گرفت و محافل معینی در سفارت انگیس در تهران و در کابینه بریتانیا از آن پشتیبانی میکردندوکرزن هر گز نمی توانست لغو قرارداد ۱۹۱۹ را تحمل کند .تمام سرمایه گذاری او در ایران بر روی همین قراردا بود و لغو آن یعنی پذیرش شکست کامل سیاستگذاری وی در ایران
سید ضیا تقریبا هر روز با نورمن ملاقات میکند تا به کرزن اطمینان دهند که منافع انگلیس پس از لغو قراداد ۱۹۱۹ در ایران حفظ خواهد شد.
نورمن طی تلگرافی به کرزن مینویسد:
" شرط دیگر موفقیت آنها(دولت سید ضیا) الغای معاهده ایران و انگلیس است. حتی نصرت الدوله که از سرسخت ترین مدافعان معاهده است و همچنین دیگران دریافته اند که تا معاهده به صورت ظاهر الغا نشود نه هیچ حکومتی میتواند در تهران کار کند و نه روابط ایران وانگلیس می تواند به حال عادی باز گردد."
نورمن سعی میکند با توضیحات بیشتر در مورد سید ضیا نگرانی های لرد کرزن را کمتر کند:
" نخست وزیر مصمم است که برای ارتش افسران انگلیسی استخدام کند ... مستشار مالی انگلیسی بیشتری در وزارت مالیه (دارایی) استخدام نماید
نخست وزیر جدید نخستین کسی است که بطور جدی به خاطر کمک به ایران دست به اصلاحات زده است....حتی برخی از همان افراد طبقه فاسده حاکم گذشته از کودتا و نتایج آن بعنوان آخرین امید برای نجات از چنگال بلشویک ها استقبال کردند. انگلیسی های مقیم تهران از موقعیت جدید بسیار رضایت دارند و آنرا بهترین پیشامد در جهت منافع بریتانیا میدانند . من از آن جناب می خواهم که در راه الغای معاهده علم مخالفت بر ندارید "
اما کرزن در جواب میگوید:
" من قبلا نظرم را در باره الغای قرارداد ۱۹۱۹ بیان کرده ام. اگر دولت جدید ایران در این مورد اصرار ورزد باید به دولت مزبور تذکر داد که قرارداد وام نیز به خودی خود لغو خواهد شد.... اگر دولت کنونی ایران به طور یکجانبه قرارداد ۱۹۱۹ را لغو کند دولت انگلستان نیز مجبور خواهد شد تعرفه های جدید گمرکی را لفو و قرارداد ۱۹۰٣ را عملی سازد."
تلگراف کرزن به نورمن    ۱٣ اسفند ۱۲۹۹
هر روز که می گذشت مخالفت و بی میلی انگلیسی ها نسبت به سید ضیا بیشتر میگردید. پس از کودتا سید ضیا در معرض فشارهای سنگین از از چهار ناحیه مختلف قرار کرفت
• فشار از ناحیه شاه و دربار –که از رفتار مغرورانه و خود سرانه و اقدامات تندروانه سید ضیا ناراضی بودند و در مقابل از رضا خان حمایت میکردند
• فشار از جانب سیاستمداران و رجال سیاسی کشور (که سید ضیا همه آنها را به زندان انداخته بود) از طریق هواداران و عوامل
• قشار از جانب رضا خان که در فکر تمرکز کامل وزارت جنگ و قوای نظامی دیگر (ژاندارمری-شهربانی) تحت فرماندهی خودش را داشت
• فشار از جانب انگلیسی ها که نسبت به اهداف حقیقی سید ضیا مشکوک شده بودند و حمایت جدی از وی بعمل نیاوردند (بویژه لرد کرزن وزیر خارجه بریتانیا)
آیا سید ضیا انگلیسی بود؟
۱-مسلم است که سیاست گذار اصلی و قدیمی و متنفذ انگلیس (وزیر خارجه کابینه بریتانیا-لرد کرزن ) و سفارت انگلیس در تهران از این کودتا اطلاعی نداشته اند و حتی پس از کودتا نیز نسبت به آن روی خوش نشان ندادند و مانع حمایت جدی از آن شدند.
آیرونساید نیزتنها از برنامه حرکت قزاق ها به تهران مطلع بود (کودتای نظامی) و آنرا تنها راه ممکن برای تامین امنیت خروج نیروهای انگلیس از ایران میدانست که ماموریت اصلی وی هم همین بود و نه چیز دیگر
پس از کودتا هم دولت انگلیس پس از ۱۵ روز دولت کودتا را برسمیت شناخت (پس از شوروی) . بعلاوه دولت انگلیس حاضر نشد از این دولت حمایت جدی به عمل آورد و نسبت به آن ناراضی و مشکوک بود
۲- سیاست رسمی انگلیس (لرد کرزن ) تشکیل دولت قوی بود که بتواند قرارداد ۱۹۱۹ را اجرا کند و کاندیدای مورد نظر آنها تصرت الدوله فرمانفرما بود و نه سید ضیا
٣- در اسناد انگلیس تا اندکی قبل از کودتا هیچ نامی از سید ضیا وجود ندارد و بوی اشاره ای نمی شود.
۴- سید ضیا با چند نفر در سفارت انگلیس دوست بود (مستر هاوارد ) و همچنین با سرهنگ اسمایس . مستر هاوارد سالها در ایران زندگی میکرد ..و ایرانی ها خوب می شناخت و بفارسی سخن میگفت. در آنزمان هم در کابینه بریتانیا نسبت به ایران اختلاف فکری وجود داشت و هم در سفارت انگلیس در تهران نظرات مختلفی وجود داشت.
۵- روش سیاسی سید ضیا برای پیشبرد هدف هایش از عوامل مهم "ابهام آفرینی " نسبت به شخصیت سیاسی وی در افکار عمومی بوده است.
این روزنامه نگار سیاسی جوان در فضای سیاسی آندوره گاه تظاهر به داشتن پشتیبان قوی میکرد تا طرف خود را به قبول خواست خود وادار کند در حالیکه واقعیت نداشت.
سید ضیا خود ش توضیح میدهد که از این تاکتیک دروغ مصلحتی بار ها استفاده کرده است بعنوان مثال:.
• هنگام طرح پیشنهاد تشکیل کابینه به سپهسالار وقتی می بیند که او مردد است و نمی داند که انگلیسی ها مخالفت میکنند یا نه سید ضیا مطرح میکند که انگلیس با این طرح موافق است
• وقتی پیشنهاد دادن حکم فرماندهی رضا خان برای آوردن قزاق ها به تهران را سردار اعظم مطرح میکند بوی میگوید که اسمارت نیز بوی نظر مثبت دارد تا نگرانی او رفع شود.و پیشنهادش را بپذیرد . سید ضیا خودش میگوید که روح اسمارت از این مورد خبر نداشته است.
• وقتی طرح کودتای سیاسی خود را با رضا خان مطرح میکند (سه روز قبل از کودتا) و می بیند زضا خان نسبت به موافقت شاه با این برنامه مردد است وی ادعا میکند که شاه با آن موافقت دارد و حتی قبل از ان نیز از کلنل کاظم خان خواسته بود که در ملاقات ها با رضا خان وانمود کند که وی با شاه مرتبط است
روشن است که اتخاذ چنین مواضعی باعث بروز ابهام در شناخت وی و فعالیت های سیاسی اش شده و اورا بیک شخص پیچیده در بررسی های تاریخی تبدیل کرده است
جالب است که او میگوید بار ها توانسته است انگلیسی ها را با همین شیوه ها گول بزند.
۶- دیدگاه سید ضیا در جنگ جهانی اول :
سید ضیا در جنگ جهانی اول در برابر ملیون ایران قرار گرفت که نظرشان بر "بیطرفی"در جنگ بود و البته غالبا طرفدار آلمان بودند.
سید ضیا عقیده داشت که وقتی عملا امکان بیطرفی وجود ندارد و ایران تحت اشغال مستقیم رو س وانگلیس است چرا نتوانیم با ورود به جنگ در طرفداری از انگلیس و روس از "مزایای" آن استفاده کنیم ؟ و از این زاویه سیاست بیطرفی را قبول نداشت و آنرا ناممکن میدید.
"مردم آنروز ایران همه طرفدار آلمان بودند . در آن موقع من طرفدار روس وانگلیس بودم. برای این که میدیدم مخالفت با آنها به قیمت محو مملکت ما تمام خواهد شد .. برای اینکه میدیدم اگر فقر وبدبختی دامن گیر ملت ماست .. از ناحیه روس و انگلیس نیست از ناحیه ادم های مملکت خودمان است . از ناحیه رجالی است که به برافراشتن پرچم روس وانگلیس بر سر در خانه خود افتخار میکنند... در آن روزگار بسیار بودند اعیان و رجال وشاهزادگانی که به تحت الحمایه بودن روس یا انگلیس افتخار میکردند.   این ها رجال ایران ونوکران اجنبی بودند "
" من معتقد بودم در این موقع که روس وانگلیس مستاصل هستند بهترین فرصتی است که ما با این ها تفاهم حاصل کنیم برای نجات خودمان. ..ماباید با این ها عهد وپیمان ببندیم و متحد اینها بشویم .برای اینکه اگر ما بخواهیم اسلحه پیدا کنیم . خودمان را مجهز بکنیم بدون کمک اینها نمی شود. در همین موقع بود که من اطلاع پیدا کردم از آلمان دستورالعمل هایی رسید به ایران که ما باید جنگ بکنیم با روس وانگلیس. من بکلی بر خلاف جنگ با روس وانگلیس بودم. .برای اینکه روس ها به همه چیز مسلطند .انگلیس ها به همه چیز مسلط هستند....با مرحوم مستوفی الممالک صحبت کردم و یک صورت عهد نامه ای نوشتم و به ایشان تقدیم کردم که اگر این عهد نامه هارا روسها وانگلیسها با ما قبول کنند ما متحد آنها میشویم. یکی از شرائط آن عهد نامه این بود که تمام حاکمیت ایران بر خلیج فارس و جزایر خلیج فارس باید مسجل شود "
۷- سید ضیا که برای کارکنان سفارت و بانک شاهی انگلیس در تهران شناخته شده بود برای وزارت خارجه و دولت بریتانیا ناآشنا بود. برای اولین بار در تاریخ ۱۶ آذر ۱۲۹۹ نورمن وزیر مختار انگلیس در تهران در تلگراف خود به لندن نام وی را می آورد

٨- دیدگاه سید ضیا نسبت به انگلیس:
و سرانجام دیدگاه سید ضیا نسبت به انگلیس مهمترین عامل در ایجاد فضای بدبینی نسبت بوی و " عامل انگلیس " خواندن او شده است
برای ارزیابی منصفانه این قضاوت بهتر است ابتدا دیدگاه سید ضیا را نسبت به انگلیس از سخنان خودش شنید:
" دوستی انگلستان با یک آدم تنها بآن آدم ضرر میزند اما دشمنی دولت انگلستان با یک دولت به فنا ونابودی آن دولت منجر خواهد شد. .. انسان در دوستی با انگلیس ضرر میکند اما در دشمنی با انگلیس محو میشود"
" رابطه با انگلیس از غلام خانه زاد بودن تا دشمن مادر زاد بودن وسعت دارد.... بعضی ها انگلوفیل هستند (دوستدار انگلیس ) و برخی ها انگلو الاغ (مطیع انگلیس)
من مطیع انگلیس نیستم."


۹- و سرانجام دفاع سید ضیا از خودش در برابر این سئوال که " ایا سید ضیا واقعا انگلیسی است؟"
" در آنروز..هیچ کس گمان نمی کرد یک ایرانی بتواند قدمی بردارد و متکی به روس و انگلیس نباشد. ... اگر من اتکایی داشتم ممکن نبود حکومت من در مدت سه ماه منقضی شود..
اگر من متکی به انگلیسی ها بودم تمام طرفداران انگلیس را به حبس نمی انداختم.....یکی از شکایت هایی که از من کردند این بود که "شما قرارداد را می خواستید الغا کنید چرا قبلا با ما مشاوره نکردید و بدون مشاوره این کار را کردید؟"
با در نظر گرفتن همه این نکات آیا میتوان گفت که سید ضیا واقعا " انگلیسی " بود؟ پاسخ با خوانندگان است..


برنامه عملیاتی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹


رفتن آیرونساید از ایران -حرکت کودتا چیان بسمت تهران
یکهفته پس از آنکه آیرونساید به بغداد فرا خوانده شد او با شتاب به تهران رفته و با وزیر مختار انگلیس در تهران ملاقات کرده و سپس به قزوین برمیگردد و در صبح ۲٨ بهمن ۱۲۹۹ با هواپیمای خود قزوین را بسوی بغداد ترک میکند. همانروز رضا خان با افراد خود عازم تهران می شود.
کلنل کاظم خان میگوید:
"ستونی از افراد پیاده سوار و توپخانه که تعدادشان در حدود دوهزارنفر بود . رضاخان میرپنج بی هیچ تفاوتی با دیگران در سر ستون حرکت میکرد.از لحاظ استخوان بندی نظامی ستون شکل خاصی داشت. احمد آقا (امیر احمدی) رییس قسمت سوار بود. ستون پیاده را سرهنگ مرتضی خان یزدان پناه و جان محمد خان اداره میکردند.قسمت توپخانه هم بعهده سلطان مهدی خان بود.
و من هم رییس ستاد ستون بودم و ابلاغ کننده دستور ها و طراح نقشه حرکت."
کاپیتان کاظم خان افسر ژاندامری و مامور آموزش قزافان قزوین (دوست سید ضیا و رابط شاخه سیاسی کودتا با شاخه نظامی ) تنها نظامی غیر قزاق در ستون بود.
کاظم خان مرید سید ضیا و عضو "کمیته آهن " بود. افسر ژاندارم فارغ التحصیل دانشگاه جنگ اسلامبول و کاردیده در میدان های جنگ بین المللی اول یعنی داردانل و قفقاز و سوئز و بین النهرین و تحت نظر کلنل اسمایس انگلیسی برای آموزش قزاقها در قزوین خدمت میکرد.
کاظم خان میگوید که کلنل اسمایس از برنامه خبر نداشت و حتی نمیدانست ما برای چه بتهران میرویم
" در کرج قسمت پیاده نظام و توپخانه مستقر شدند و ستون سوار به فرماندهی احمد آقا خان در حا لیکه رضا خان میر پنج در سر دسته قرارداشت به سوی تهران حرکت کرد زیرا قرار بود ملاقات مهمی صورت گیرد.
ملاقات در شاه آیاد در چهار فرسخی تهران بود....
" چطور شد ند؟ چرا نیامدند؟ رضا خان میر پنج بود. پاهایم را بهم کوبیدم و دستم را به احترام بالا بردم و گفتم: دیر نشده حتما خواهند رسید."
گرد وخاک از دور برخاست .یک ماشین فورد در حال حرکت بود. د.ونفر از آن پیاده شدند.. با صدای بلند گفتم :
" آشنا بشوید . رضا خان میر پنج فرمانده ستون . آقا سید ضیا الدین مدیر روزنامه رعد "
..." این هم ماژور مسعود خان که آنهمه احوالش را می پرسیدید "
رضا خان میر پنج و سید ضیا دست بسوی هم دراز کردند و دست هم را صمیمانه فشردند.فکر میکنم این نخستین بار بود که این دو باین صورت روبرو می شدند. ..رضا خان نمیدانست چه کسی به ملاقات او می امد.
سوگند ستاد کودتا
در منزلگاه شاه آباد برای اولین بار ستاد کودتا تشکیل جلسه داد. پنج نفر بودیم : رضا خان –سید ضیا-ماژور مسعود خان-احمد آقا خان و من.
. چهار نظامی و یک مرد سیاست.
یک فکر واحد بر همه ما حکومت میکرد.همه ما با این نیت دور هم جمع شده بودیم که ایران را نجات دهیم. یکنفر موضوع جالبی مطرح کرد:
" رفقا مسئله مهمی است که ما به آن توجه نکرده ایم موضوع همکاری و همقدمی ما بعد از کودتا است. همه میدانید که جهانگشایی آسان است اما جهانداری آسان نیست. نادر جهانگشای خوبی بود اما هر گز جهانداری نکرد. ما در این لحظه بدنبال یک سرنوشت نامعلوم قدم به راه میگذاریم. اگر کاری را که قصد داریم به انجام برسانیم با شکست مواجه شود وعده دیدار همه ما در میدان اعدام خواهد بود . در آن صورت ما همه مردانه تا لحظه آخر با هم بوده ایم . اما اگر موفق شدیم وتوانستسم آنوقت موضوع دیگری به میان می آید موضوع سلیقه ادامه کار.نمی دانیم متوجه میشوید یا نه؟"
احمد آقا مثل همیشه که روحیه مطیع سربازی داشت گفت:
" من هرچه که فرمانده بالاترم دستور بدهد اجرا خواهم کرد."
و همان فرد گفت:
" اگر اختلاف سلیقه ای بوجود آمد شکل فرماندهی به همین صورت که هست باقی نخواهد ماند . بیایید برای آن لحظه از همین الان فکر کنیم که اگر نتوانستیم با هم کار کنیم و میان ما تفرقه افتاد یا اختلاف سلیقه پیدا شد چه راه حلی میتوان یافت؟"
بعد از این گفتگو بود که سید ضیا با بیان نافذش به گفتگو پایان داد و به شیرینی خندید و گفت:
" برادر این که کاری ندارد .ما همین الان یک قسم نامه تنظیم میکنیم . قسم نامه ای که هر پنج نفرمان به قید قرآن آنرا امضا خواهیم کرد و تکلیف هر پنج نفرمان را برای همیشه با هم روشن خواهد ساخت. کاظم ! قلم و کاغذ بردار و بنویس:
"   بسم الله الرحمن الرحیم . ما امضا کنندگان این قسم نامه قرآن کریم را گواه می گیریم که چنانچه پس از خاتمه کاری که مصمم به انجام آن هستیم و در راه اجرای آن هدفی جز نجات مادر وطن از چنگ اجانب و حفظ تمامیت واستقلال این آب وخاک نداریم شاهد موفقیت را در آغوش گرفتیم و آنگاه به عللی بین ما اختلاف نظر بروز کرد و توفیر سلیقه پیدا شد در همه موارد ودر همه احوال جان آن چهار تن دیگررا از هر گزندی در امان بداریم و نسبت به جان یکدیگر قصد سوئ ننماییم. خدای قادر متعال و کتاب مقدس او ناظر بر اجرای این سوگتد نامه است."
پنج نفر بر آن صحه گذاشتند."
سید ضیا: عامل کودتا    ص ٣۶۵-٣۶۶
اولین تصمیم ستاد کودتا در کرج اعلام حکومت نظامی در جهت قزوین به تهران بود
روز دوم اسفند ۱۲۹۹
رضا خان فرمان حرکت قوای پیاده و توپخانه را از کرج به طرف مهر آباد صادر کرد.قرار بود که اردو ظهر وبعاز ظهر را در مهر آباد توقف کند واواخر شب عازم تهران شود.
در کرج صد نفر هم از افراد ژاندارم به اردو پیوستند (سید ضیا قبلا از کاظم خان و مسعود خان در تهران خواسته بود که تعدادی ژاندارم را باردوی قزاق ها اعزام کنند تا نیروی ژاندارم هم در فتح تهران شرکت داشته باشد)
در مهر آباد بود که کلیه قوا جمع شدند. و هم در اینجا بود که سید ضیا اعلام داشت از این لحظه رضا خان میرپنج به فرماندهی کل بریگاد قزاق منصوب میشود و قزاق ها با شنیدن این خبر فریاد شادمانی سر دادند.
جلسه ستاد تشکیل شد و برای تقویت روحیه سربازان سید ضیا پیشنهاد کرد که رضا خان سخنرانی کند. کلنل کاظم خان میگوید:
" این یکی از پرشور ترین وساده ترین ودر عین حال نافذ ترین سخنرانی هایی است که من شنیده ام. "
"برادران من .سربازان من. ما یکی دو ساعت دیگر عازم تهران خواهیم شد .به من الهام شده است .یک نیروی غیبی بمن مژده داده است که ما پیروز میشویمو ووطن را نجات خواهیم داد.با این همه هدفی که ما را به این راه کشانیده است هدف مقدسی است
ما برای نجات مادر وطن ست باین کار خطیر میزنیم. اگر در این راه کشته شویم جزو شهدا حساب خواهیم شد و اگر موفق شویم به یاری خداوند قادر متعال و ارواح ائمه اطهار آب وخاک ووطنمان را ازذلت وپستی نجات خواهیم داد. در رسیدن باین مقصود باید ذره ای در انجام وظیفه که بر عهده شماست تعلل نکنید. انشائالله بعد از رسیدن به تهران وضع معاش همه روبراه خواهد شد و از خجالت شما در خواهیم آمد."

سربازان همه هورا کشیدند و آماده حرکت شدند.
هنوز شیپور حرکت نواخته نشده بود که دو اتومبیل از تهران بسوی اردو آمدند.
چهار نفر از تهران بودند:
معین الملک از طرف شاه
ادیب السلطنه از طرف رییس الوزرا(نخست وزیر)
کلنل هایک از طرف وزیر مختار انگلیس
کلنل فورتسکیو آتاشه نظامی انگلیس
در این لحظه سید و رضاخان هردو در گوشه ای خلوت راه می رفتند و حرف میزدند. بلافاصله موضوع باطلاع آنها رسید.سید کمی ناراحت شد و برای تعویق ملاقات دستور داد آقایان را در اتاق انتظار نگاه دارند و خود با رضا خان مشغول صحبت شد.قرار گذاشتند رضا خان به تنهایی بدیدن آقایان برودو حرف هایشان را بشنود.دیدار در اتاق نیمه مخروبه قهوخانه صورت گرفت.
رضا خان با قامت کشیده و گردن برافراشته و سیمای مطمئن با آنها روبروشد وپرسید:
"فرمایشی است؟"
ادیب السلطنه با ملایمت و زیرکی عجیبی گفت :
" اتفاقا این سوالی است که ما میخواهیم بکنیم .آقایان قزاق ها چه میخواهند؟"
" خیلی ساده است .افراد قزاق بعد از یکسال در بدری در میدانهای جنگ خسته شده اند وقصد دارند برای دیدن کسانشان به تهران وارد شوند."
" اما وضعی که ما اینجا می بینیم به یک وضع تهاجمی بیشتر شبیه است."
" نه . ما به هیچ وجه قصد تهاجم نداریم."
معین الملک میان صحبت آنها دوید و گفت:
" نکند آقایان قزاق ها از نرسیدن حقوق ناراحت هستند؟"
"البته این هم یکی از دلایل حرکت ما به تهران است"
ادیب السلطنه نفس راحتی کشید و گفت:
" خوب .ایکاش این را زودتر می فرمودید.علاجش خیلی آسان است.اعلیحضرت مرا مامور کرده اند که به درددل قزاقها برسم و مشکل آنها را حل کنم.. به عنایات مخصوص ایشان مستظهرشان دارم. خاطرشان را جمع کنم که هیچ کس در فکر بد کردن به آنها نیست و دولت در نظر دارد که حقوق عقب مانده آنها را همین یکی دوروزه تهیه کند وبپردازد"
بعد کلنل هایک و کلنل فورتسکیو بیانات ادیب السلطنه و معین الملک را تایید کردند وحتی اظهار داشتند که حرکت قوا باین صورت و با این وضع به هیچ وجه به صلاح قزاق های قزوین و شخص رضا خان نیست .
اما میر پنج دلیر حرف های آنها را شنید و بعد پوز خندی زد و با بی اعتنایی و غرور خاص سربازیش گفت :
" خیلی متشکریم. اما مثل اینکه کمی دیر شده."
درست مقارن ادای این جمله از طرف میر پنج از در بیرون هیاهویی بلند شد. صدای شیپور برخاست .ستون ها به صدای فرماندهان خود جابجا شدند و طلایه ستون به حرکت در آمد.
ادیب السلطنه متوحشانه پرسید:
" چه شده؟.. چه خبر است؟"
ناگهان سید با کلاه وارد شد و با صدای غرا و لحنی فاتحانه گفت :
" سلام عرض میکنم .شیپور حرکت زده شد وقوا حرکت کرد و کار تمام است."
سیدضیا جریان این ملاقات را اینگونه تعریف میکند:
"وقتی ادیب السلطنه با آن گفتگوی شیرین و چرب ونرمش دهن باز کرد رضا خان شل شد .معینالملک خطابه ای در این که شما فرزندان اعلیحضرت شاه هستید ایراد کرد و بعد هم ژنرال دیکسون آنها را از تخطی نظامی ترساند و به خلع درجه تهدید کرد.
من با رضا خان قبلا گفته بودم هر جا در صحبت بمشکلی خورد بگوید "باید با آتا ماژور صحبت کنم" و.قتی دیدم رضا خان در وضع نامناسبی است و ممکن است تسلیم شود فورا نایب رضا قلیخان را پیش او فرستادم تا کلمه " آتا ماژور " را یاد آوری کند. رضا قلی خان فورا پیش رضا خان رفت .پا کوبید وگفت " آتا ماژور شما را احضار کرده است." آدم های حاضر جا خوردند .فکر کردند واقعا تشکیلاتی در کار است. انگلیسی ها که میدانستند آتاماژور یعنی چه . معین الملک و ادیب السلطنه هم که نمی دانستند سکوت کردند. معینالملک فکر کرد آتاماژور اسم یک افسر خارجی است پرسید :"آتاماژور کیست؟" رضاخان هم که کاملا قرارش را از یاد برده بود و گفت:"نایب.آتاماژور دیگه کیه؟"
اینجا بود که من به شیپورچی دستور نواختن شیپور حرکت رادادم و خودم با لباس جدید وارد اتاق شدم .کلاهم را برداشتم و گقتم:" سلام علیکم. سید ضیائالدین آتاماژور"
صدای شیپور همه را دستپاچه کرد . معین الملک گفت:" فرمان شاه ودولت است که قوا نیاید به طرف تهران حرکت کند"
و من هم گفتم" این فرمان ملت است که قوای قزاق باید امشب حرکت کنند."
ادیب السلطنه و معین الملک اول او را نشناختند اما بعد که خوب دقت کردند دیدند که این همان سید ضیا معمم است که کلاهی شده .سری تکان دادند و خاموش شدند.
بسوی تهران.
.ساعت ده شب بود که همه ستون از مهر آباد خارج شد.در جلسه نهایی تاکتیکی نحوه ورود به تهران کاملا مشخص شده بود:
۱-تصمیم گرفته شد که یک قسمت از سربازان از دروازه گمرک وارد تهران شود و کلیه سفارت خانه های خارجی را محترمانه محاصره کنند و ارتباطات آنها را با خارج قطع کنند تا هم از هر گونه حمله و تخریبی بآنها جلوگیری شود
و هم از متحصن شدن برخی رجال سیاسی به سقارتخانه ها جلوگیری شود.
۲-ستون اصلی قرار شد از دروازه قزوین وارد تهران شود و به مرکز قزاقخانه تهران وارد شود.کلیه قزاق های مستقر در تهران بدون هیچ عکس العملی به ستون کودتا پیوستند.نزدیک دروازه قزوین
ستون برگاد مرکزی ظاهر شد. این ستون بدون فرمانده بود و بنظر میرسید برای تسلیم آمده است.
نیروهای ژاندارمری هم بدون هیچ واکنشی تسلیم شدند. البته کلنل کاظم خان و کلنل مسعود خان قبلا هماهنگی هایی با نیروهای ژاندارم انجام داده بودند.
سید ضیا در خاطرات خود میگوید که او به وزیر جنگ و یکی دونفر از اعضای کابینه نفری پانصد لیره طلا فرستاده و پیغام داده بود که به فرماندهان ژاندارم و پلیس دستور بدهند چون قزاق ها قصد قتل و غارت ندارند آنها هم در موقع ورود قزاق ها مقاومت نکنند و بعد از این که کار تمام شد پلیس و قزاق ها با هم اداره شهر را بعهده بگیرند. وزیر جنگ هم به سپهدار –نخست وزیر- اطمینان داده بود که قزاق ها بدون ایجاد خطری وارد تهران میشود .بهمین علت در شب کودتا به شاه تلفنی اطلاع میدهد که قزاق برای دریافت حقوق عقب مانده به طرف تهران حرکت کرده است.
٣-کلنل کاظم خان مسئول خلع سلاح نظمیه تهران و احضار وستداهل رییس نظمیه بود.نیمه شب به اداره نظمیه در میدان توپخانه میرسند. و سربازان آنجا را محاصره میکنند. کلنل کاظم خان با هشت داوطلب آماده ورود به نظمیه میشوند . چند تیر هوایی رها میکنند. و داخل میشوند.چراغ ها خاموش شد. زندانیان به تصور اینکه انقلاب شده و "بلشویک" ها به تهران حمله کرده اند درها را شکستند و بیرون ریختند .در تاریکی گلوله ها خالی میشد و هیچ کس نمیدانست که حریف ودشمن کیست . دونفر زندانی فریاد زدند" زنده باد بلشویک" که آنا هدف گلوله قرار گرفتند وکشته شدند.
کلنل کاظم خان دستور آتش بس میدهد و پس از فتح نظمیه برای دستگیری رییس نظمیه تهران(شهربانی) بمنزل او میرود.
" منتظر بودم که رییس شهر بانی دولت علیه ایران که حقوق گزاف میگرفت و درجه ژنرالی داشت لااقل ابراز شخصیت کند ..پیش آمد .تقریبا در مقابلم زانو زد و گفت:
" آقا من خارجی هستم. شما بین خودتان هر اختلافی دارید داشته باشید .مرا نکشید."
یقه اش را گرفتم و بلندش کردم و گفتم :
" ما مردتر از آن هستیم که کسی را بکشیم .راه بیفت برویم."
ژنرال رییس شهربانی را یک افسر جزئ توقیف کرده و به حضور فرماندهانش می برد.در اتاق فرماندهی رضا خان پرسید:
" کار نظمیه تمام شد؟"
دستم را بالا بردم وگفتم:
"بله"
سید ضیا نگاهی به وستداهل انداخت . وستداهل با دیدن او با تعجب به فرانسه گفت:
" شما هم که اینجا هستید؟"
یسد با خونسردی گفت:
"بله بنشینید."
چه خبر است؟"
به طوریکه ملاحظه میکنید انقلابی پیش آمده و قدرت فعلا در دست نیروی وارد شده به تهران است."
"نظر شما نسبت به شاه چیست؟"
"جز استقرار نظم در مملکت و حفظ شئون اعلیحضرت و استخلاص مردم از بی تکلیفی نظر دیگری ندارم."
وستداهل پرسید:
" می توانم این مراتب را به اطلاع شاه برسانم؟"
"البته می توانید و به شما اجازه داده میشود که همین لحظه در معیت کاظم خان حاکم نظامی تهران و یک افسر قزاق به خدمت اعلیحضرت شرفیاب شوید و مراتب را به عرض ایشان برسانید."
آنوقت رضا خان مرا مخاطب قرارداد و با لحن آمرانه گفت:
" کاظم! همین الان ژنرال را بردار و به حضور اعلیحضرت ببر . خودت هم برو ببین چه ترتیبی باید اتخاذ شود. ضمنا هدف های حرکت قوا را به تهران دقیقا شرح بده و نکته ای تاریک نگذار تا اسباب سوئ تفاهم در ذهن ایشان نشود."
سید ناگهان از من پرسید:
" کاظم ! نظمیه خیلی سخت تسلیم شد؟"
"اصلا مقاومتی وجود نداشت . رییسش در خانه بود ومعاونش بدون سر وصدا تسلیم شد."
یک لحظه هر سه نفر ما به تلخی گریستیم. .زیرا در یک لحظه هر سه در این اندیشه بودیم که اگر به جای ما بیگانگان به تهران آمده بودند چقدر آسان آنرا فتح میکردند.
بعد رضا خان بمن گفت:
" برو زود تر شاه راببین و برگرد."
من و ژنرال وستداهل به کاخ شاه رفتیم.ساعت یک ونیم شب بود .شاه بیدار شد و بسیار نگران. در لباسی که لباس خواب بود ونه لباس پذیرایی ما را پذیرفت. از وستداهل پرسید:
" ژنرال چه خبر است؟"
وستداهل احترام گذاشت و جواب داد:
" بنده تحت نظر هستم قربان. از کلنل بپرسید."
شاه رو بمن کرد و پرسید:
" چی شده ؟ شما کی هستید؟ این چه کاری است که کردید؟"
و من جواب دادم:
" قربان . ما عده ای وطن خواه و وطن پرست هستیم .بدون آنکه هیچ قصد سویی داشته باشیم وارد تهران شده ایم. نسبت به اعلیحضرت وفاداریمو فقط از کار حکومت ناراضی هستیم. اعلیحضرت امشب را براحتی استراحت بفرمایند. فردا ضبح مسئولان ستون قزاق گزارش را به عرض خواهند رسانید وتقاضاهای خود را معروض خواهند داشت."
احمد شاه بهمان سادگی که مظطرب شده بود آرامش خود را باز یافت.
وقتی دوباره به عمارت قزاقخانه برگشتم رضاخان مرا مخاطب قراردا:
"کاظم تو امشب را در نظمیه بخواب و از فردا صبح حکومت نظامی تهران با تو خواهد بود."
برنامه حکومت نظامی در تهران
سید ضیا برنامه اجرایی زیر را برای روز اول کودتا تنظیم کرده بود:
۱-اعلام رسمی حکومت نظامی در تهران (توسط رضا خان) با عنوان"من حکم میکنم " که متن آنرا سید ضیا دیکته کرده بود
۲-معرفی حاکم نظامی تهران ( کلنل کاظم خان)
٣-محاصره کلیه سفارت خانه های خارجی
۴-دستگیری همزمان رجال سیاسی (لیست هشتاد نفره)
۵-توقیف انتشار کلیه روزنامه های پایتخت (از جمله روزنامه رعد سید ضیا)
۶-توقیف برخی استانداران:
قوام السلطنه-(والی –استاندار خراسان) –مصدق السلطنه(استاندار فارس)
سید ضیا میگوید
کلنل کاظم خان میگوید که دفتر سیاسی کودتا "لیست سیاه" را تهیه کرده بود. در لیست سیاه ما سه نوع زندانی داشتیم:
زندانیان سیاسی خطرناک و سیاستمداران آن روزگار که هر لحظه بیم وابستگی وتبانی آنها با یک سفارت خارجی و خطر ضد کودتا از جانب آنا میرفت :
عبداحسین میرزا فرمانفرما-نصرت الدوله-شاهزاده عین الدوله –سپهسالار تنکابنی-تیمور تاش-سید حسن مدرس-سید محمد تدین- قوام الدوله.....

دسته دوم از توقیف شدگان لیست سیاه ثروتمندانی بودند که مالیات نپرداخته بودند. خزانه دولت در انزمان خالی بود و حکومت جدید احتیاج به پول داشت . ما نمی توانستیم کمند برداریم و از دیوار خانه های مردم بالا رویم یا دست تکدی به سوی سفارت خانه های خارجی دراز کنیم.ناچار بودیم که گردن کلفت هایی را که پول نمی دادند و مفت برای خودشان استفاده میکردند بگیریم وتهدیدشان کنیم که اگر مالیات ندهند به حبس های دراز مدت محکوم میشوند. ظاهرا اینکار موثر افتاد زیرا گروهی از مودیان بزرگ آنروز مالیات خود را پرداختند وخزانه قوتی گرفت.مردم نیز فهمیدند که حکومت ضعیف کش نیست بلکه دولتی است که برای حمایت از مردم بینوا سر کار آمده است.

دسته سوم : روزنامه نگاران بودند. رفقا و همکاران فبلی سید ضیا از جمله:
فرخی-علی دشتی-زین العابدین رهنما- مودب همایون -ملک الشعرا بهار-..
. سید بمن گفت:
" کاظم! این ها آدم های پرهیاهو اما بی آزاری هستند. به حداقل یک زندگی راحت قانعند. و بهمین جهت باید با آنها خیلی خوب برخورد کنی"
سید ضیا دستور توقیف دسته جمعی داده بود.ما هم گرفتیم همه را... و در باغ بزرگ مصفایی بیرون شهر همه آنها را جادادیم. دور هم جمع بودند و به سید ضیا فحش میدادند. خبر فحش ها را که به سید ضیا داده میشد می خندید و می گفت:
" بچه های خوبی هستند. اذیتشان نکنید. خود من هم اگر گیر افتاده بودم همین کار را میکردم. می خوردم ومی خوابیدم وفحش میدادم."
تقریبا همه رجال سیاسی و بنام آِران در روز کودتا دستگیر شدند و تنها رجال سرشناس ایران که مورد توجه مردم بودند و آزاد بودند عبارتنداز:
مستوفی الممالک-مشیرالدوله-موئتمن الملک-صمصام السلطنه بختیاری
دیدار با شاه
عصر روز دوم کودتا که تهران کاملا به کنترل کودتا چیان در آمده بود و مطمئن شدند که هیچ کس نمی تواند علیه آنها سربلند کند تصمیم به ملاقات شاه گرفتند.سران کودتا قرار گذاشتند ابتدا نماینده خودرا به حضور شاه بفرستند تا از طریق آنها اهداف و برنامه شان باطلاع شاه برسد و خودشان در اولین جلسه ملاقات حضور نداشته باشند.انها سرهنگ باقر خان را که افسری تحصیل کرده و آداب دان بود نزد شاه میفرستند . احمد شاه وقتی فهمید که وی از طرف کودتا چیان آمده است او را به حضور پذیرفت.
احمد شاه:
" غرضتان از آمدن به تهران چیست؟و چه میخواهید؟"
" غرضمان قربان .تقویت حکومت مرکزی و امتثال اوامر همایونی است.
شاه:" این رضا خان میر پنج کیست؟"
" مردی است کاملا شاه دوست ووطن پرست."
شاه:"پس این که میگویند شماها بلشویک (کمونیست)شده اید صحیح نیست؟"
" خیر قربان. خلاف عرض کرده اند. ما همه شاه دوست و وطن پرست هستیم و برای اجرای اوامر همایونی و حفظ استقلال وطن حاضریم جان خود را فدا کنیم."
در ادمه گفتگو سرهنگ باقرخان تقاضای موافقت شاه با لفب "سردار سپه " برای رضا خان و نخست وزیری سید ضیا را میکند که شاه با آن موافقت میکند
و همچنین شاه را دعوت ببازدید از سربازان برای گرفتن رژه میکند.
رضا خان پس از با خبر شدن از موافقت شاه اعلامیه ای صادر کرد و در آن از" وظایف مقدسه فداکاری نسبت به شاه" سخن گفت و احمد شاه پس از آن رضا خان را احضار کرد تا با او آشنا شود.
در این ملاقات رضا خان صراحتا وفاداری خود را به مقام سلطنت اظهار کرد و احمد شاه بوی یک قیضه شمشیر جواهر نشان داد و لقب "سردار سپه " را نیز با داد.
رضا خان پنج روز پس از کودتا اعلامیه زیر را صادر کرد:
حکم
دیویزیون اعلیحضرت همایون شاهنشاهی
اینجانب از طرف قرین الشرف اعلیحضرت شاهنشاهی به منصب سردارس و لقب سردار سپه مفتخر و سر افراز گردیده تشکرات غلامانه خود را به خاکپای مهر اعتلای ملوکانه تقدیم و از درگاه حضرت احدیت توفیق و استمداد می جویم که با تمام قوا از عهده هر گونه خدمتگذاری وجانفشانی آمده پاس حق شناسی را به جای آورم
                                                                                                      رضا
رضا خان سردار سپه اولین نامه را برای احمد شاه می فرستد و در آن در خواست موافقت شاه با نخست وزیری سید ضیا میکتد.
" امروز زمامداری لازم است جوان و جدی و با افکاری نوین که بتواند کشتی شکسته مملکت را به ساحل نجات سوق دهد پریشانی هارا سامان بخشد .لذا آقا سید ضیاالدین را که جامع صفات لازمه است برای زمامداری پیشنهاد مقام سلطنت می نمایم و صدور دستخط صدارت ایشان را خواستاریم. (امضا-رضا)

ظاهرا احمد شاه به نخست وزیری سید ضیا چندان تمایلی نشان نمیداد. چند ساعت بعد مستر اسمارت مستشار سفارت انگلیس به ملاقات شاه میرود و شاه راضی به صدور حکم تخست وزیری میشود.و به رضا خان اطلاع میدهد.
اولین ملاقات سید ضیا با شاه

بکروز پس ازکودتا سدد ضیا سرهنگ موسی خان بمبی را به کاخ احمد شاه میفرستد تا خواست های کودتا چیان را باطلاع شاه برسند و بایشان اطلاع دهند که هیچ نگرانی برای ایشان و مملکت نیست و قصد فقط تعیین یک دولتی است که در این وضعیت کنونی قادر با شد باوضاع مسلط و کار ها را اصلاح بکند.شاه از آنها می پرسد کی را میخواهید و آنها هم نظرشان را میگویند
نورمن صبح روز کودتا با شاه ملاقات میکند و بوی توصیه مینماید که با رهبران کودتا رابطه برقرار کرده و تقاضا های آنها را بپذیرد زیرا این تنها راه باقی مانده است. نورمن طوری این مطلب را بیان میکند که گویا اظهارات او بدون کسب دستور از لندن گفته میشود.. و و دو روز پس از کودتا سید ضیا به ملاقات شاه میرود:
"شاه در اتاق روی صندلی نشسته بودند. در اتاق صندلی دیگری وجود نداشت. رفتم به فاصله دومتری روی زمین نشستم. .بعد فرمودند خوب تمام ارکان سلطنت و روسای دولت و ارکان مملکت را همه را توقیف کردند..
دیدم اگر سید در برابر این بی اعتنایی جا بزند کارش زار است. بدون اجازه سیگاری از قوطی سیگار نقره ای ام در آوردم و روشن کردم .دودش را با غیظ به هوا دادم و گفتم :
" شما دولتی نداشتید که من توقیف کنم . اگر دولتی سر کار بود من سید روزنامه نویس با یک مشت قزاق گرسنه تهران را فتح نمی کردم ....بعد فرمودند نقشه شما چیست؟ بنده تقریبا یکساعت از اوضاع مملکت از خرابی از امور اقتصادی از همه چیز صحبت کردم. "
سید ضیا میگوید که شاه کم کم ملایم شد و خواست که دستخط نخست وزیری مر ابنویسد. از من پرسید چه "لقبی" می خواهید و سید ضیا میگوید که "لفب" نمیخواهد و قتی شاه اصرار میکند او پاسخ میدهد:لقب : "دیکتاتور"
شاه از این کلمه خوشش نمی آید و آنرا کسر شان مقام خود میداند و و باخره با لقب " جناب میرزا " حکم نخست وزیری صادر میشود.

وزیر مختار انگلیس در نامه ای به کرزن شرح این ملاقات را میدهد:
" سید در اول کار به اعلیحضرت پیشنهاد کرد او را در فرمانی که از طرف مقام سلطتن صادر میشود به جای نخست وزیر "دیکتاتور" ایران بنویسد.ولی اعلیحضرت با این پیشنهادمخالفت کردند و فرمودند که اعطای چنین عنوانی به نخست وزیر وقت باعث تحقیر تاج وتخت خواهد شدو به حیثیت مقام سلطنت لطمه خواهد زد و سید که مرد واقع بین است وقدرت عملی را بر الفاظ والقاب پر طنطنه ترجیح میدهد نظر اعلیحضرت را در این مورد پذیرفت و حاضر شد که همان عنوان سنتی رییس الوزرا (نخست وزیر) –را در باره اش بکار برند."
ایران در عصر پهلوی   الموتی ص۱۰۷
حکم نخست وزیری سید ضیا
نظر به اعتمادی که به حسن کفایت و خدمتگزاری جناب میرزا سید ضیالدین داریم معزی الیه را به مقام ریاست وزرا برقرار و منصوب فرموده و اختیارات تام برای انجام وظایف ریاست وزرایی به معزی الیه مرحمت فرمودیم.
                                     شاه
سید ضیا از این متن شاه راضی نبود .او میخواست در حکم خود به نالایقی زمامداران گذشته اشاره شده باشد لذا به ملاقات شاه رفت و خواستار تغییر انشای حکم شد. شاه گفت که فرمان صادر شده است و نمیشود آنر تغییر داد. سرانجام سید ضیا متنی نوشت خطاب به حکام ولایات که در آن به غفلت کاری و لاقیدی زمامداران گذشته که سبب بی تکلیفی عمومی و تزلزل امنیت و آسایش مملکت شده اشاره میشود و بر استعداد و لیاقت سید ضیا تاکید میشود و شاه آنر امضا کرد.
برنامه سید ضیا از قول وزیر مختار انگلیس
سید ضیا قبل از دریافت فرمان نخست وزیری با نورمن –وزیر مختار انگلیس در تهران- ملاقات میکند وبرنامه خود را شرح میدهد. نورمن هم گزارش مشروحی به لرد کرزن میدهد.
۷ اسفند ۱۲۹۹    تلگزام(کاملا محرمانه)
۱-سید ضیا تصمیم دارد تا آنجا که ممکن است تعداد کمتری وزیر به کار گمارد و بیشتر وزارت خانه ها را زیر نظر معاونین اداره کند.
معاهده ایران وانگلیس (۱۹۱۹) را لغو کند. بدون انجام این عمل حکومت جدید نمی تواند کارش را شروع کند.... ملغی شدن معاهده با بیانیه ای همراه است مبنی بر اینکه این امر متضمن هیچ خصومتی نسبت به بریتا نیای کبیر نیست.و حکومت جدید فورا شروع به جلب حسن نیت انگلستان خواهد کرد واین امر برای حیات ایران جنبه اساسی دارد.
۲-سید ضیا می خواهد که مستشاران انگلیسی را استخدام کند. اقداماتی برای بکار گرفتن مستشاران نظامی و مالی انگلیسی بر مبنای قرارداد های شخصی آغاز خواهد شد.بطوریکه به هیچ وجه انجام این امر به وجود قراردادی میان دو کشور ایران وبریتانیا دلالت نکند زیرا باید تا سرحد امکان توجه کمتری نسبت به فعالیت های این مستشاران جلب شود.
در اعلامیه عمومی این مطلب باین صورت بیان خواهد شد که حکومت ایران مستشارانی از کشور های مختلف اروپایی را بکار خواهد گرفت.از فرانسوی ها و /امریکایی ها و حتی بعد ها از روس ها دعوت خواهد شد تا در وزارت خانه های کم اهمیت تر مناصبی را اشغال کنند
یک ارتش ۵۰۰۰ نفره در قزوین تشکیل خواهد شد واز سرهنگ هادلستون خواسته خواهد شد که فرماندهی این قوا را به عهده بگیرد.این قوا جای نیروهای ما را در جبهه های بلشویک ها خواهد
گرفت .به رییس سوئدی پلیس دستور داده شده که حقوق افرادش را افزایش دهد و ۵۰۰ تن دیگر را به بهانه حفاظت از سفارت خانه ها اما در عمل برای کنترل فعالیت های نمایندگان سیاسی روس و بطور کلی برای زیر نظر گرفتن فعالیت های بلشویکی استخدام نماید.

٣-سید ضیا میخواهد تفنگداران جنوب را نگهدارد اما تعداد افسران انگلیسی آن کاهش یابد .
۴-سید ضیا میخواهد از زندانیان پول زیادی بگیرد. سید ضیا میخواهد از زندانیان ثروتمند پول زیادی بابت مالیات های معوقه بدست بیاورد و حکومت باین طریق بودجه لازم برای امور نظامی و اداری را فراهم آورد.او گفت بمنظور جلو گیری از تحریک و برانگیختن دشمنی روسیه بر حضور عناصر طرفدار حکومت بریتانیا در دولت جدید در حال حاضر سرپوش گذاشته شده است.
۵-سید ضیا مطمئن است که انگلیس به همه امتیازاتی که می خواست می رسد.
او در خاتمه گفت که اگر حکومت بریتانیا می خواهد موقعیت خود را در اینجا نجات دهد باید سایه را فدای وجود کند و از پشت پرده بدون هیچگونه تظاهر به نحو موثری به ایران کمک کند."
روز بعد نورمن به وزیر خارجه اطلاع میدهد که سید ضیا اولین قدم را در جهت خواسته های دولت انگلیس براداشت:
"حکومت جدید بار دیگر آقای بالفور را در وزارت مالیه به کار گمارده است."
برنامه دولت سید ضیا
سید ضیا پس ار دریافت حکم نخست وزیری در ۷ اسفند ۱۲۹۹ طی اعلامیه تندی برنامه دولت خود را اعلام کرد:
"پس از ۱۵ سال مشروطیتی که به قیمت گرانبها ترین خون فرزندان ایران خریداری شد .وطن ما به روزی انداخته شد که هیچ یک از سیاستمداران وقت نخواستند بار گران مسئولیت را بعهده بکیرند. و حتی مبعوثین ووکلای ملت هم جرات ننمودند که به وظایف خویش اقدام نمایند و از قبول تحمل این بار استنکاف ورزیدند.
مسئول کیست؟ کسانی که ملت را به وعده های مشروطیت و آزادی و استقرار قانون وعدالت فریب داده و در سایه آن رویه هرج ومرج اساس انتفاع شخصی و لجام گسیختگی واصول حکومت ملوک الطایفی خود را مستقر ساخته اند.
چند صد نفر اشراف و اعیان که زمام مملکت را به ارث در دست گرفته و مانند زالو خون ملت را مکیده و حیات سیاسی و اجتماعی وطن ما را به درجه ای فاسد وتباه نمودند که همه امید خودرا از دست داده کشور مارا در میان خاک وخاکستر سرنگون می دیدند.موقع فرا رسید که عمر حکومت این طبقه سپری گردد.مسببین فلاکت و پریشانی ایران برای رسیدگی به حساب دعوت شوند.
بالخره روز واژگون شدن وانتقام فرا رسید. در این روز تاریخی و هولناک که اراده اعلیحضرت اقدش شاهنشاه زمام امور را در دست من جای میدهد اکنون قضا وقدر مرا تعیین کرده است که سرنوشت ملت خود را در این موقع بحرانی و خطرناک به دست گرفته وی را از پرتگاهی که حکومت های بی اراده و نالایق پرتاب کرده بودند نجات بخشم.
من امر خسرو متبوع معظم خویش را اطاعت و این بار را قبول میکنم. نه از آن جهت که به لیاقت شخصی خود اعتماد میکنم بلکه اعتماد اول به خدای متعال است که خدمتگزاران و پاک نیتان را راهنمایی مینماید و دوم به شاهنشاه ایران که پرتو علاقه وی بر سعادت وطن مانند خورشید در خشان و قلبش از فرسودگی و ضعف ملت ومملکت خونین است سوم بر قشون شجاع ودلاور است که آینده را منصفانه قضاوت و حکمیت خواهند نمود.
هموطنان ! لازم است عمارت متزلزل و لرزانی که مفتخواران در آن آشیانه نهاده اند سرنگون گردد. لازم است ادارات زاید که برای اسراف مال ملت است که حتی به قیمت
کابینه سید ضیا
در تاریخ ۱۰ اسفند ماه ۱۲۹۹ سید ضیا کابینه خود را معرفی کرد.
سید ضیا نخست وزیر و وزیر کشور
ماژور مسعود خان(عضو ستاد کودتا) : وزیر جنگ
رضاخان به جز ریاست دیوزیون قزاق سمت دیگری نداشت و عضو کابینه نبود . ضمنا وزیر کشاورزی هم برای اولین بار در ایران معرفی شد.
کابینه کو چک شده و برای دو وزارت خانه کفیل معرفی گردید.از ده نفر کابینه ۷ نفر آن از "کمیته آهن" بودند.
دولت انگلیس و دولت سید ضیا
دولت شوروی اولین دولتی بود که دولت سید ضیا را برسمیت شناخت.
دولت انگلیس پس از ۱۵ روز از تشکیل دولت آنرا برسمیت شناخت.
مکاتبات نورمن با لرد کرزن نشان میدهد که وزارت خراجه بریتانیا و شخص لرد کرزن اصلا از دولت جدید راضی نیست و حاضر به حمایت و پشتیبانی و همچنین کمک های مالی به دولت نمی باشد.و اقدامات سید ضیا را با بدبین و شک و تردید دنبال میکند.
این همان شکاف بزرگی بود که مابین نورمن و آیرونساید در ایران با لر کرزن از قبل بچشم میخورد.
کودتا دور از چشم کرزن در ایران صورت گرفت و محافل معینی در سفارت انگیس در تهران و در کابینه بریتانیا از آن پشتیبانی میکردند.
کرزن هر گز نمی توانست لغو قرارداد ۱۹۱۹ را تحمل کند .تمام سرمایه گذاری او در ایران بر روی همین قراردا بود و لغو آن یعنی پذیرش شکست کامل سیاستگذاری وی در ایران
سید ضیا تقریبا هر روز با نورمن ملاقات میکند تا به کرزن اطمینان دهند که منافع انگلیس پس از لغو قراداد ۱۹۱۹ در ایران حفظ خواهد شد.
نورمن طی تلگرافی به کرزن مینویسد:
" شرط دیگر موفقیت آنها(دولت سید ضیا) الغای معاهده ایران و انگلیس است. حتی نصرت الدوله که از سرسخت ترین مدافعان معاهده است و همچنین دیگران دریافته اند که تا معاهده به صورت ظاهر الغا نشود نه هیچ حکومتی میتواند در تهران کار کند و نه روابط ایران وانگلیس می تواند به حال عادی باز گردد."
نورمن سعی میکند با توضیحات بیشتر در مورد سید ضیا نگرانی های لرد کرزن را کمتر کند:
" نخست وزیر مصمم است که برای ارتش افسران انگلیسی استخدام کند ... مستشار مالی انگلیسی بیشتری در وزارت مالیه (دارایی) استخدام نماید
نخست وزیر جدید نخستین کسی است که بطور جدی به خاطر کمک به ایران دست به اصلاحات زده است....حتی برخی از همان افراد طبقه فاسده حاکم گذشته از کودتا و نتایج آن بعنوان آخرین امید برای نجات از چنگال بلشویک ها استقبال کردند. انگلیسی های مقیم تهران از موقعیت جدید بسیار رضایت دارند و آنرا بهترین پیشامد در جهت منافع بریتانیا میدانند . من از آن جناب می خواهم که در راه الغای معاهده علم مخالفت بر ندارید "
اما کرزن در جواب میگوید:
" من قبلا نظرم را در باره الغای قرارداد ۱۹۱۹ بیان کرده ام. اگر دولت جدید ایران در این مورد اصرار ورزد باید به دولت مزبور تذکر داد که قرارداد وام نیز به خودی خود لغو خواهد شد.... اگر دولت کنونی ایران به طور یکجانبه قرارداد ۱۹۱۹ را لغو کند دولت انگلستان نیز مجبور خواهد شد تعرفه های جدید گمرکی را لفو و قرارداد ۱۹۰٣ را عملی سازد."
تلگراف کرزن به نورمن ۱٣ اسفند ۱۲۹۹

گزارش تفصیلی سفارت انگلیس در تهران به وزارت خارجه
سه روز بعد از کودتا نورمن وزیر مختار انگلیس گزارش مفصلی در مورد کودتا به لندن می فرستد که محور های اصلی آن عبار تبود از:
-ایرانیان میگویند که این کودتا را انگلیسی ها راه انداخته اند.
-عداه ای از دوستان انگلیس به زندان افتاده اند.
-برخی از افراد ضد انگلیسی و آشوبگر و بلشویک نیز زندانی شده اند
" هر قدر خواسته ام که این اتهام بی اساس را تکذیب واثبات کنم که ما طراح این کودتا نبوده ایم به خرج کسی نرفته در حالی که مشروح حوادث هفته های پیش از کودتا (که ضمیمه این گزارش است) خود گواهی محکم بر بی تقصیری ماست.... فرماندهان کودتا عمدا خواسته اند این فکر را (که انگلیسی ها پشت سر کودتا هستند) به ذهن سربازان خود فرو برند تا /انها قوت قلب یابند
سید ضیا نخست وزیر و تشکیل کابینه کودتا
سید ضیا پس از دریافت حکم نخست وزیری کابینه خود را سریعا تشکیل میدهد.
کابینه سید ضیا از ویژگی های زیر برخوردار بود:
۱-اعضای آن جزو رجال سیاسی و گروه های قدرت مند جامعه ایران نبودند که در سالهای طولانی مقامات سیاسی مابین آنها و فرزندانشان دست به دست میگردید.. کسی نمیتوانست بآسانی وارد حلقه بسته قدرت سیاسی شود.
۲-عموما از نسل جوان دوران مشروطه و متکی به "اقشار متوسط" جامعه انتخاب شده بودند (برعکس وزرای قبلی که عموما با اقشار بالای مملکت و زمین داران و یا تجار بزرک و اشراف و مسن تعلق داشتند.)
٣-دارای" تجربه و تخصص" کافی نبودند

اولین تصمیمات دولت کودتا
دولت جدید با انتشار اطلاعیه ای در مورد سیاست خارجی دو تصمیم بسیار مهم و سرنوشت ساز را اعلام کرد:
۱-لغو قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس (که آنرا مفایر با مصالح ایران میدانست)
۲-امضای قرارداد ایران و شوروی (آمدن اولین سفیر دولت شوروی به تهران)
٣-الغای کاپیتولاسیون
۴-انحلال پلیس جنوب و ادغام آنها در ژاندارمری ایران
۵-در خواست اعزام پنجاه افسر سوئدی برای آموزش در ژاندارمری
سید ضیا تصمیم میگیرد که این تصمیمات و مهم و بحث انگیز قبل از تشکیل مجلس اعلام شود (در حالیکه طبق قانون اساسی می باید مجلس آنر تصویب کند) او عقیده داشت که نمایندگان مجلس بهر علتی نه جرات دارند قرارداد ۱۹۱۹ را لغو کنند و نه جرات تصویب آنرا دارند. بنا براین افتتاح مجلس شورای ملی را مقتضی نمیدانست. او عقیده داشت که باید دولت کودتا یکی دوماهی کار بکند و خودرا تثبیت نماید و سپس مجلس شورا باز کند.
سید ضیا میگوید:
"
تصمیمات نظامی
۱-رضا خان میر پنج:
قزاقخانه و تمام امور قزاق در تهران و شهرستانها همه تحویل رضاخان شد
۲-حاکم نظامی تهران:
کلنل کاظم خان(دوست سید ضیا و عضو ستاد پنج نفره کودتا –افسر ژاندارمری) در سمت حاکم نظامی تهران منصوب شد.
٣-وزیر جتگ:ماژور مسعود خان( دوست سید ضیا و عضو ستاد فرماندهی کودتا و افسر ژاندامری)

تصمیمات داخلی
۱-تاسیس بلدیه(شهرداری) که تا آنزمان بمعنای امروزی وجود نداشت. چون هیچکی حاضر به پذیرش شهرداری نمیشود سید ضیا بعنوان وزیر کشور کفالت آنر نیز بعهده میگیرد.اپیکیان ارمنی (از اعضای کمیته آهن"نیز شهردار تهران میشود.
۲-درخواست تجدید خدمت مستر شوستر از آمریکا برای نظم دادن مالیه ایران(دارایی) و تاسیس بانک ملی
٣-تاسیس وزارت صحیه(وزارت بهداشت) و ممنوع کردن مصرف تریاک-مشروبات الکلی- بستن مشروب فروشی ها
۴-رسمی کردن روز جمعه بعنوان روز تعطیلی سراسری در ایران و انتخاب پرچم ملی
۵-انحلال عدلیه و تشپ
بروز اختلاف مابین رضا خان و سید ضیا
۱-اعلامیه" حکم می کنم" بعنوان پایه اختلافات و نقطه شروع آن
برخی اختلافات از همان روزهای اول کودتا شروع و بشکل دلخوری رضا خان از متن "حکم می کنم " بود که سید ضیا متن آنرا خواند و افسر قزاق آنر نوشت ورضا خان آنر امضا کرد و اولین اعلامیه کودتای نظامی بود و در تهران بدیوار ها نصب گردید. در آنزمان رضا برای مردم ناشناخته بود. به رضا خان گزارش دادند که برخی روی اعلامیه "حکم می کنم" و در مقابل آن با دست نوشته بودن:" تو گه می خوری" . رضا خان از این مسئله بسیار برافروخته وناراحت بود و عکس العمل منفی مردم را ناشی از چشم من و جمله بندی اعلامیه می دانست.
روز ۹ اسفند ۱۲۹۹(۶ روز پس از کودتا) رضا خان با سید ضیا ملاقات میکند و میگوید:
" آقا سید. قرار نبود ما را سکه یک پول کنی"
وبعد گله کرد از فحش هایی که بابت اعلامیه خورده بود.یلی سعی کردم آرامش کنم ولی میر پنج دیگر حرف گوش نمی کرد.... در حالی که بیرون می رفت گفت:
" سید دفعه آخرت باشد که به ما می زنی"
۲-توسعه قزاقخانه – توسعه ژاندارمری :
رضا خان بعنوان سردار سپه و فرمانده بریگاد قزاق اولین برنامه خود را تقویت قزاقخانه و سازماندهی جدید آنها گذاشت اما سید ضیا با کمک دو دوست دیرینه خود کلنل کاظم خان و ماژور مسعود خان (حاکم نظامی تهران-وزیر جنگ) تکیه خود را بر تقویت ژاندارمی گذاشتند. آنها بخوبی آگاه بودند که تنها نیروی متشکل و وفادار در مقابل هر اختلافی که در آینده رخ دهد و از آنها در برابر رضا خان و قزاق ها پشتیبانی نماید ژاندارمری خواهد بود. بخصوص آنکه افسران ژاندارم که آموزش های نوین را تحت آموزش افسران سوئدی دیده بودند و غالبا در دانشگاههای جنگ اروپا و عثمانی تحصیل کرده و در جنگ های جهانی اول نیز شرکت داشته اند و خود را برتر و با سواد تر از نیروهای قزاقی میدیدند که تحت فرماندهی افسران روسی تربیت شده بودند.
۱- ادغام شهربانی در قزاقخانه:
نیروی نظامی دیگر در تهران همان نیروی شهربانی(نظمیه)بود که که تحت فرماندهی ژنرال وستداهل سوئدی اداره میشد.
رضا خان از ابتدا سعی داشت که هم ژاندارمری و هم شهربانی را در قزاقخانه ادغام کند ولی سید ضیا و احمد شاه مخالف بودند.
رضا خان از هر موقعیتی برای تحقیر افسران سوئدی ژاندارمری وشهربانی استفاده میکرد. مثلا در روز عید نوروز ۱٣۰۰(۲۶ روز پس از کودتا) همه نیروهای مسلح برای سلام به احمد شاه در حیاط کاخ مرمر ایستاده بودند تا مقابل شاه رژه روند.
رضا خان هنگام عبور از مقابل واحد های پلیس دید که ژنرال وستداهل دست خود را بالا برد اما به جای آنکه ظبق مقررات نظامی تا مجاورت کلاه بالا ببرد پایین تر نگهداشته بود. سردار سپه وقتی باو رسید گفت:
"شما ژنرال هستید ولی نمی دانید چگونه سلام دهید " و دست او را با خشونت بالا برد به طوری که کلاه پوست او به زمین افتاد .ژنرال سوئدی بزودی دچار یک حمله قلبی شد.
٣-مسئله شرکت سردار سپه در جلسات هیئت دولت:
رضا خان پس از تشکیل دولت مایل بود در جلسات هیئت دولت شرکت کند ولی سید ضیا مخالف بود و به رضا خان اخطار میکند که در مقام فرمانده بریگاد قزاق جایشان در قزاقخانه است نه در هیئت دولت و هیئت دولت جای وزراست . رضاخان به سید میگوید:" خوب ما را هم وزیر کنید"
۴-مسئله "وزارت جنگ" و تداخل آن با "فرمانده قوا" وسردار سپه"
از لحاظ ساختاری مابین وظائف وزیر جنگ و فرممانده قوا " تناقضات" وجود داشت. از یک طرف پست رضاخان بعنوان فرمانده قوا و سردار سپه بالا تر از وزارت جنگ بود و از طرف دیگر بایستی برخی دستورات از وزیر جنگ با میرسید.
طبعا چنین مواردی با روحیه نظامی و تربیت نظامی رضا خان نمی خواند و لذا شروه به سرپیچی از تصمیمات کابینه که توسط ماژور مسعودخان با ابلاغ میشد نمود. که با توهین ها و عدم رعایت شئون نظامی همراه میشد و این برای مسعود خان (افسر تحصیل کرده ژاندارمری) قابل تحمل نبود.
۵-ملاقات های مکرر سید ضیا با سفارت انگلستان و تصمیم سید ضیا برای سپردن ارتش ایران به مستشاران انگلیسی
با توجه به شایعات گسترده در مورد سید ضیا مبنی بر انگلیسی بودن وی رضا خان از ابتدا بوی با شک و تردید نگاه میکرد .وقتی می شنید که سید ضیا اغلب روزها به سفارت انگلیس میرود بسیار ناراحت بود و بخصوص زمانیکه سید ضیا تصمیم گرفت پس از لغو قرارداد۱۹۱۹ امور مستشاری را به افسران انگلیسی واگذار کند بشدت عصبانی گردید.
رضا خان آشکار و صریح همه جا می گفت که مخالف حضور افسران خارجی در ارتش ایران است و هدایت و کنترل قوای نظامی ایران باید بدست ایرانیان انجام شود.

طرح کودتا علیه رضا خان
سید ضیا میگوید:
" خبر شدم که میان کلنل کاظم خان و ماژور مسعود خان رفت و آمد هایی است و گفت وشنود هایی. بوی خوشی نمی آمد . رضا خان شروع کرده بود به بد منصبی و قدرت نمایی..
یکشب (حدود یکماه و نیم پس از کودتا) ماژور مسعود خان و کلنل کاظم خان آمدند توی اتاق من. کلنل دست مرا بوسید و گفت:
" آقا .اجازه بده من و سه تا از افسران ژاندارم فردا صبح این مرکه دراز در مدخل قزاقخانه با موزر بزنیم." مسعود خان هم تصدیق کردو گفت حق با کاظم است. ماندن این دیگر به صلاح نیست. نه به صلاح دسته است و نه به صلاح مملکت..."سید ضیا میگوید:
" گفتم. رفقا مرکب قسمی که یک ماه و اندی پیش پشت قرآن گذاشته ایم خشک نشده است. کشتن رضا خان آسان است اما کشتن وجدان آسان نیست." و باین طریق آن قسم شب اول قبل ار کودتا جان رضا خان را آنروز واقعا نجات داد و شنیدم روزی که مرا عزل کردند و اشرار قصد جانم راداشتند برگشته بود و به کلنل که میخواست با من بیاید گفته بود:
" کاظم ما قسم خورده ایم که خون هم را نریزیم. مطمون باش که تو و سید ضیا را سالم از این معرکه به در می برم" و برد.
سید ضیا: عامل کودتا                            ص ۹٨-۹۹
اخراج وزیر جنگ و معرفی رضا خان بعنوان وزیر جنگ
برخی از دوستان سید ضیا خبری را به رضا خان منقل میکنند که گویا سید ضیا و دوستانش قصد ترور او را دارند.
هنگامیکه ماژور مسعود خان(وزیر جنگ) به قزاقخانه میرود همان جا بدستور رضا خان توقیف میشود و وادار میگردد که استعفا نامه خود را بنویسد.
رضا خان کلنل کاظم خان را نیز بهمین نحو توقیف نموده و وادار به استعفا میکند.
سید ضیا روز ۷ اردیبهشت ۱٣۰۰ کابینه خود را ترمیم میکند و رضا خان سردار سپه بعنوان وزیر جنگ معرفی میشود.
رضا خان همچنین یکی از افسران قزاق را حاکم نظامی تهران میکند.
اختلافات رضا خان و سید ضیا در کابینه دولت
هنگامیکه رضا خان در جلسات هیئت دولت شرکت میکرد اداره جلسات برای سید ضیا بسیار مشکل شده بود. هر موضوعی اگر رضا خان با آن موافق نبود تصویب نمی شد.
و گاه که سید ضیا جوش و خروش زیادی از خود نشان میداد رضا خان با برخی وزرا میگفت:
" این سید خیلی دور برداشته . واقعا خیال میکتند رییس الوزرااست."
همه اتفاقات پس از کودتا نشان میداد که حکومت سید ضیا دارد متزلزل میشود. قدرت وی بشدت کاهش می یابد و در عوض قدرت رضاخان اوج میگیرد.
نورمن و اسمارت مرتبا بدیدار شاه میروند و از او میخواهند که دولت سید ضیا را حمایت کند. شاه میگوید که با سید ضیا کار کردن از توانایی من خارج است.نورمن میگوید:
" جای بسب تاسف است که شاه به برکنار کردن سید ضیا که منحصر رجل مورد اعتماد ماست این طور اصرار می ورزد و پافشاری می نماید."
اخراج سید ضیا و اعضای شاخه سیاسی کودتا
روز سوم خرداد ۱٣۰۰ اجتماعاتی در تهران علیه سید ضیا شکل گرفت که هدایت آنها توسط دربار و وزیر جنگ و زندانیان و روز ۴ خرداد ۱٣۰۰ احمد شاه فرمان عزل سید ضیا را پس ار یک صدارت ۱۰۰ روزه صادر نمود.
سید ضیا میگوید اولین کسی که میرود پیش سردار سپه سفیر شوروی در تهاران-رتشین –بود. او به رضاخان میگوید:
" سید ضیالدین ضد کمونیست است. با ما هم زیاد موافق نیست. ولی ما برای او احترام قائلیم .زیرا او سبب شد که ما به ایران آمدیم . شنیدم که شما او را توقیف کرده اید. چنین چیزی هست؟" سردار سپه هم تکذیب کرده بود.
اسمارت انگلیسی نزد شاه میرود و در خواست میکند که سید ضیا بسلامت از ایران خارج شود.

سید ضیا باتفاق کلنل کاظم خان(حاکم نظامی تهران) و ماژور مسعود خان (وزیر جنگ) و اپیکیان(شهردار تهران) بهمراه گروهی قزاق از تهران تبعید شدند

همه مردان کودتا....
(ستاد فرماندهی کودتا)
۱-رضا خان (قزاق )
۲-سید ضیا (روزنامه نگار)
٣-کلنل کاظم خان (ژاندارم)
۴-ماژور مسعود خان (ژاندارم)
۵-امیر احمدی (قزاق).

۱-رضا خان
رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ در روستای آلاشت از توابع سواد کوه مازندران متولد شد. پدرش عباسعلی خان یاور ( داداش بیگ) یاور فوج سواد کوه و مادرش نوش آفرین اهل تهران .پدر ومادر نوش آفرین اهل قفقاز بودند..
چند روز پس از تولد رضا پدرش فوت میکند واندکی بهد مادرش تصمیم میگیرد که بتهران نزد خانواده و بستگانش برگردد.
نوش آقرین و رضا که هنوز شیر خواره بود در سرمای زمستان با اسب و قاطر عازم تهران میشود.رضا شاه بعدها میگوید:
" من طفل شیر خوار دوماهه بودم.که با مادرم از سواد کوه به تهران روانه شدیم. در سر گدوک فیروز کوه من از سرما و برف سیاه شدم و مادرم به خیال آنکه من مرده ام مرا به چاروادار سپرد که مرا دفن کند وحرکت کرد. چاروادار مرا در آخور یکی از طویله ها با قنداق بر جا گذاشت. و خود و قافله به راه افتادند. ساعتی دیگر قافله دیگری میرسد و در قهوه خانه گدوک منزل میگیرد. یکی از آنها گریه طفلی را میشنود و کودکی را در آخور میبیند. او را برده گرم میکنند و شیر میدهند و جانی میگیرد "
تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایرام    بهار    ص۶۹-۷۰
روایت دیگر به نقا از مادر رضا چنین است:
" تقریبا یک فرسخ از گردنه امامزاده هاشم دور شده بودیم که یک مرتبه حال من بهم خورد ومنقلب شدم و گفتم محال است بدون فرزندم به تهران بروم.میخواهم حتی جسد فرزندم را با خود ببرم. به سرعت بسوی کاروانسرا برمیگردد..."
از تولد تا سلطنت    رضا نیازمند      ص٣۷
در تهران نوش آفرین و رضا در تهران دوران سخت دربدری و فقر را در محله سنگلج میگذرانند و نظارت و فیمومیت بر رضا و مادرش را دایی اش سرتیپ نصرالله خان آیرم بر عهده میگیرد.
رضا در ۱۲ سالگی وارد فوج سواد کوه شد و با درجه سربازی شروع به خدمت نمود(فوج سواد کوه از زمان ناصرالدینشاه برای محافظت از قصر های شاه در تهران مستقر بود) و پس از یکسال بعنوان قزاق وارد قزاقخانه شد.
ملکه مادر میگوید:
" رضا در نوجوانی خیلی زحمت کشیده بود .آنطوری که خودش تعریف میکرد مدت ها شاگرد مسگری بوده و کارش دمیدن (با دهان) در دم آتشخانه مسگری بوده است. بعد ها چند شغل دیگ را نیز امتحان میکند.آخر سر جزئ ابواب جمعی اصطبل خانه سفارت انگلستان میشود و در آنجا اسب ها را تیمار میکرده است."
خاطرات ملکه مادر    ص٣٣

هنگام ورود به فوج سواد کوه از همان ابتدا شخصیت تند و جدی و قد بلند و جسارت های زیادش اورا میان همکارانش برجسته تر ساخت.
در همین موقع مادرش مجددا ازدواج کرد و رضا کاملا تنها شد. او به ازدواج مادرش اعتراض نکرد اما هر گز حاضر نشد شوهر اورا ببیند.
" رضا خان بسیار زیاد مادرش را دوست داشت. با آنکه از ازدواج دوم مادرش ناراضی بود و انطور که خودش میگفت هیچوقت حاضر نشد توی صورت نا پدریش نگاه کند . اما چیزی بروی مادرش نمی آوردو خصوصی بمن میگفت که در واقع مادرش حق داشته شوهر کند."
   خاطرات ملکه مادر      ص٣٣-
رضا شصت تیری
در سال ۱۲۷٨ مظفرالدین شاه در ابازگشت از سفر اروپا چند عدد مسلسل(ماکسیم) یا "شصت تیر" وارد کرده بود و تعدادی را به قزاقخانه داد.

رضا یکی از سربازانی بود که برای آموزش کار با شصت تیر انتخاب شد. نظم و سخت کوشی و مهارت وی باعث که اندکی بعد بعنوان سر گروهبان برگزیده شد. قزاقخانه چون واحد منظم و آموزش دیده داشت سفارت خانه ها برای حفاظت خود از این واحد درخواست نیرو میکردند.
از اینرو رضا بعنوان وکیل باشی(سر گروهبان) مامور حفاظت از سفارت خانه های هلند و آلمان شد و همچنین سه سال در سفارت بلژیک نگهبانی داد..در سفارت خانه ها بعنوان سربازی مغرور جدی وبلند قامت و نترس مورد توجه کارکنان سفارت خانه قرار میگرفت.
گرهارد شوایتزر آلمانی علل پیشرفت رضا خان را در قزاقخانه چنین توصیف میکند:
" این ارتقای سریع و بی نظیر بیش از هر چیز دیگر بدلیل تهور و جسارت وی بود. گویا او یکبار کاملا تنها و به کمک فقط یک قبضه مسلسل بدفاع از یک گردنه کوهستانی در برابر یاغیان و شورشیان پرداخته و موفق به حفظ آن گذرگاه گردیده است.دلیری و رشادتی که از دید دیگران به معنی خود کشی بود. او حقیقتا نمونه بارزی از یک قداره بند بود. دارای حدود دو متر قد فوق العاده متهور و جسور وبسیار تند خو وخشن . علاوه بر تمام این ویژگیها استعداد و آمادگی فرگیری او به گونه ای آزمندانه و حریصلنه بود .آنچه را که تاکنون در شهر های نا آشنا و البته بیش از همه در تهران می دید عمیقا در ضمیر خویش نکهداری میکرد."
ژرار دوویلیه در باره رضا خان مینویسد:
" وی در سن بیست سالگی با درجه ستوانی (معین نایبی) افسر قزاق شد.رضا خان در کار خود بسیار جدی وسختگیر است و گاهی سربازان زیر دست خود را که بی انضباطی میکنند شلاق میزند. با وچود این افسران وافراد زیر دستش او را دوست دارند ریرا در عملیات نظامی همیشه جلوتر از دیگران حرکت میکند و در خورد و خوراک و استراحت نیز هیچ تفاوتی بین خود و زیر دستانش قایل نمی شود. همیشه در کنار اسبش با لباس روی زمین می خوابدو در شب های سرد زمستان با پیجیدن یک قالیچه یا پتو بدور بدنش خود را گرم میکند."
ژنرال حمزه خان پسیان در خاطرات خود از قول رضا خان میگوید:
"وضع مادی ما در قزاقخانه تعریفی نداشت. زیرا بیشتر فرماندهان حقوق و جیره ما را می خوردند و گاهی که حس میکردند گرسنه و زیاد در فشار هستیم و ممکن است فرار کنیم یا به عملی غیر عادی و خطرناک دست بزیم حواله ای میدادند که برو سراغ فلان خان و این پول را بگیر . جه حواله ای و چه خانی و چه پولی!!!
با وجود این همه مشکلات سال اول خدمتم که تمام شد مرخص گرفتم بروم شمال هم خا نواده ام را در آلاشت ببینم و هم خودی نشان بدهم و بگویم من صاحب مقام واسب و تفنگ شده ام."
این اولین سفر رضا خان برای بازدید از محل تولد و دیدن اقوان پدریش بود که در سرمای سخت و گرفتاری های زیاد در فیروزکوه متوقف میشود .
" برف شدید شروع شد.هنوز ساعتی نگذشته بود که اسب از پا در آمد.
.پس ا ز سقط شدن اسب با خستگی زیاد و سرمای شدید به کاروانسرای خرابه ای رسیدم .از پا افتادم و دیگر چیزی نفهمیدم . دو چوپان سنگسری پناهم دادند . وقتی که چشم باز کردم متوجه شدم که اینها مرا نجات داده اند."
در جریان انقلاب مشروطه سفارت خانه های خارجی نیاز فوری به حفاظت داشتند و لذا از قزاقخانه تقاضای نیروی حفاظت کردند. رضا خان با در جه نایب دومی مسئول حفاظت سفارت بلژیک شد و بسیار مورد توجه قرا گرفت .پس از آن محفظ سفارت آلمان گردید . وزیر مختار آلمان با رضایت کامل از رضاخان به خاطر انظباط و وظیفه شناسی اش تقدیر نامهای برای قزاقخانه در مورد رضا خان فرستاد و درجه اش به نایب اولی ارتقا یافت.
در همین هنگام کاظم خان میر پنج که نسبت به رضا خان احساس پدر فرزندی داشت از او خواست برای سرکوب انقلابیون تبریز به آنجا برود و فرماندهی گروهان شصت تیرش را بعهده بگیرد . در همان در گیریها بود که کاظم خان کشته میشود اما رضا خان در برابر نیروهای مخالف مقاومت میکرد و از سوی عینالدوله به درجه سلطان دومی نایل شد.
رضا خان همچون سربازی مطمئن برای فرماندهان خود بدون آنکه مقاومت های انقلابیون در افکار وی تاثیر بگذارد همچنان آماده اجرای دستورات بی چون وچرای فرماندهان خود بود. از سویی به سرکوب انقلابیون می پرداخت و از سویی دیگر برای سرکوب باچگیران و گردنکشان به نقاط مختلف کشور فرستاده میشد."
رضا شاه از تولد تا مرگ    ص ۱۰۲
حفاظت از سفارت خانه ها
در سال ۱۲٨۶ رضاخان مسئول حفاظت از سفارتخانه بلژیک و حدود یکسال طول کشید.و در سال ۱۲۹۷ حفاظت سفارت آلمان را بعهده گرقت.
وزیر مختار آلمان از رضاخان بسیار خوشش آمد واعتماد زیادی با و پیدا کرد. و حتی تامین مایحتاج سفارت وکنترل ورود وخروج را با واگذار کرد.
وقتی ماموریت او در سفرات خانه آلمان تمام شد رضایت نامه مفصلی سفارت خانه برایش نوشت که سبب ارتقاو شغلی او شد. رضا خان محبت و علاق خاصی به آلمانها پیدا کرد که تا آخر عمرش باقی ماند.
رضا خان در جنگهای تبریز
پس از توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه در تبریز مردم و مشروطه خواهان قیام کردند و محمد علی شاه عین الدوله را به والی گری آذر بایجان فرستاد. او تقاضای نیروی کمکگی قزاق از تهران نمود و محمد علی شاه ۴۴ قزاق به فرماندهی کاظم آقا میر پنج به تبریز فرستاد. کاظم خان رضا خان را که جنبه برایش داشت را از سفارت آلمان فراخواند و با خودش به تبریز برد.
کلنل لیاخوف (که مجلس را به توپ بسته بود )در مراسم اعزام آنها میگفت:
" تخت پادشاه در خطر است. ..آنها میکوشند که دوباره شاه را به بازگشت مشروطه ناگزیر نمایند... این مشروطه حقوق ومزایای بریگاد قزاق را محدود وناجور می سارد.
مشروطیت بد ترین دشمن شما هاست.برای این که در دوران جنگ ورزمگاه در تنگنا نیفتید من برای شما خوراک های سرد حاضر و گوناگون آماده کرده ام .شما باید بدانید که در بازگشت فیروزمندانه از پول وسایر انعامات از طرف پادشاهان روسیه و ایران سرشار وبرخوردار خواهید شد. هرآنچه ثروت و دارایی در درون دیوار های تبریز باشد همه از شما خواهد بود. ...اگر فتح نمودید مشروطیت از پا در خواهد آمد .اگر برد به هواداران مشروطه باشد بریگاد متلاشی شده خود و زنان و کودکانتان در بدر وگرسنه خواهید ماند..   مانند شیران بجنگید .یا شما یا مشروطیت."
رضا شاه از تولد تا سلطنت    رضا نیاز مند      ص۲۴-۱۲۵

در جریان جنگهای تبریز کاظم خان میر پنج کشته میشود و رضاخان به در جه سلطان دومی ارتقا می یابد.
رضا خان سپس در اختیار صمد خان قرار میگیرد که در جنگ با نیروهای ستار خان و باقر خان شکست می خورد.و بعد به قزاق های باقیمانده و بدستور صمد خان به تهران برمیگردد

"هنگامیکه محمد علی میرزا در پی جنبش عدالتخانه عین الدوله را عزل نموده و اورا به خراسان تبعید نمود. عین الدوله به ملک شخصی خود به فریمان رفت . او داماد شاه بود و خواست که عده ای قزاق برای محافظت همراه او روانه شوند. در نتیجه عده ای قزاق به فرماندهی رضا خان با وی همراه شدند. عین الدوله که از رضا خان خوشش آمده بود در فریمان برایش معلمی انتخاب کرد تا ظرف شش ماه باو خواندن و نوشتن بیاموزد".
ا
رضا خان در خدمت دولت و مشروطه خواهان

پس از پیروزی مجاهدین مشروطه در تهران رحیم خان چلبیانلو به تبریز حمله برد و اعلام استقلال کرد
مخبرالسلطنه والی ه‍یذربایجان ابتدا ستار خان وباقرخان را به جنگ وی فرستاد ولی آنها نتوانستند او را شکست دهند و بنابراین تقاضای اعزام نیرو از تهران کرد . سه اردوی مجهز یکی اردوی سردار اسعد بختیاری و یکی اردوی یپرم خان ارمنی و سومی اردوی قزاق به فرماندهی رضا خان به تبریز اعزام شدند.که توانستند ظرف یکهفته رحیم خان را شکست دهند.
در جریان همین جنگ زمانی که یپرم خان در محاصره دشمن قرار گرفته و زخمی میشود. رضا خان با مسلسل بکمک شتافته و او را نجات میدهد.

رضا خان و جنگ با شاه مخلوع .
محمد علی شاه دو سال پس از خلع از سلطنت و تبعید در سال ۱۲۹۰ با ریش و نام مستعار مخفیانه به گرگان وارد میشود تا بتواند تاج وتخت خودرا پس بگیرد و از حمایت ترکمن ها برخوردار است..
بمحض انتشار این خبر در تهران همه مشروطه خواهان و رجال سیاسی و احزاب مختلف با یکدیگر متحد شدند
نیروهای طرفدار محمد علیشاه یکی تاسمت ورامین پیش آمدند و سپاه دیگر وارد مازندران شده بو د و بسمت تهران حرکت میکردند.
سربازان بختیاری و فداییان ارمنی( گروه یپرم خان ارمنی) و گروهان قزاق به فرماندهی رضا خان و داوطلبان ژاندارمی به سمت ورامین حرکت کردند و گروه دوم نیز شامل بختیاری ها و جنگلی ها به فرماندهی میرزا کوچک خان در جبهه مازندران وارد جنگ شدند.
محمد علیشاه شکست سختی خورد و مجبور به فرار از ایران گردید.

رضا خان در جنگ های غرب (سالار الدوله)
هنگامیکه دولت ایران سرگرم جنگ با شاه مخلوع بود سالار الدوله(برادر کو چکتر محمد علی شاه) در غرب ایران شورش کرد و ادعای سلطنت نمود و با سربازانش بسمت تهران حرکت نمود.
دولت ایران نیز با فراغت از جنگ با محمد علی شاه سربازان بختیاری و یپرم خان ارمنی و گروهان مسلسل رضاخان را به جنگ وی فرستاد. که در نتیجه سالار الدوله شکست خورد.
پس از آن دولت ایران عبدالحسین میرزا فرمانفرما را به سمت والی کرمانشاه منصوب کرد و طبق تقاضای او رضاخان حفاظت شخصی او را بعهده گرفت.
در جریان جنگ ها با سالار الدوله رضا خان چندین بار جان فرمانفرما نجات داد و بدرجه سلطان اول ارتقا یافت.و مدتها در غرب کشور باقی ماند.
در همین ایام وی بدرجه سرگردی رسید و باتفاق افسران روسی یک پادگان نظامی (آتریاد همدان) تاسیس کرد.
رضا خان در جنگ با ملیون
در جریان جنگ جهانی اول علرغم اعلام بیطرفی ایران سپاهیان روس و انگلیس به بهانه وجود آلمانی ها در ایران از شمال وجن.ب وارد کشور شدند. نیروهای روسی سهرهای تبریز و قزوین و مشهدوو.. رااشغال کرده و قصد ورود به تهران نمودند. از طرف دیگر ملیون ایرانی بهمراه آلمانی ها شهر تهران را ترک کرده و به قم رفتند و از آنجا عازم کرمانشاه شده و "دولت ملی" را تشکیل دادند
در این موقع در ایران دو دولت وجودداشت..یک دولت در تهران و یک دولت در کرمانشاه.
دولت تهران برای عقد قرارداد در حال مذاکره با روس وانگلیس بود و دولت کرمانشاه (دولت ملی مهاجرین) مشغول مذاکره با آلمان تا تکلیف ایران را بعد از پایان جنگ معلوم شود. پیروزی هر کدام بستگی بآن داشت که کدام طرف در جنگ جهانی برنده نهایی باشد.
جالب آنکه هردو دولت کارهای خودرا بنام احمد شاه انجام میدادند و شاه هم پنهانی هر دوطرف را حمایت میکرد.
ژاندارمری ایران که بر خلاف قزاقخانه توسط افسران سوئدی آموزش دیده بودند بیشتر تحت تاثیر آلمانی ها بودند و از دولت ملی حمایت میکردند.
رضا خان که در این زمان سرهنگ شده بود ماموریت یافت تا به همدان رفته و از این شهر محافظت کند. نیروهای ژاندارمری و داوطلبان کمیته دفاع ملی وابسته به مهاجرین به فرماندهی محمد تقی خان پسیان که از حمایت "شونمان" آلمانی برخوردار بودند   به نیروهای قزاق شبیخون زده و آنها شکست دادند. همدان بدست ملیون (حکومت مهاجرین)افتاد
رضا خان در این جنگ شکست خورد و علت آنرا بی لیاقتی افسران روس میدانست.
رضا خان برطبق دستور قزاقخانه به قزوین رفت و به سپاه ژنرال بارتف روسی پیوست و بآنها دستور رسید که باید تحت فرماندهی این ژنرال روسی قرار گیرد که مجددا بانیرو زیادی به همدان رفتند و در سال ۱۲۹۴ همدان از تصرف ملیون خارج کردید

ماموریت رضاخان در گیلان
اولین جنگ رضا خان با میرزا کوچک خان در شهریور ۱۲۹٨ انجام میشود.
در این زمان شهر رشت در تصرف نیروهای جنگل است. فرماند روسی قزاق ها که بمیرزا کوچک خان اولتیماتوم میدهد تا تسلیم شود و میرزا در جواب وی میگوید که چون دولت تهران با انگلیسی ها قرارداد ۱۹۱۹ رابسته و منفور ملت هست و انگلیسی ها مالکیت ایران را گرفته اند تسلیم نخواهد شد و هر دولتی که نتواند مملکت خود را از سلطه و اقتدار خارجی نجات دهد و ضیفه ملت است برای خلاصی وطنش قیام کند.
رضاخان تصمیم گرفت بدون اطلاع فرمانده روسی اقدام به حمله کند و توانست وارد شهر رشت شود و نیروهای میرزا کوچک خان به جنگل عقب نشینی کردند.
رضا خان در جریان همین ماموریت در جلسه ای اظهار میکند:
" بزرگترین آرزویم این است که خداوند به من این توفیق را عنایت کند که روزی بتوانم قشون ایران را از لوث وجود این اربابان خارجی پاک کنم و باا ین چکمه خود آنها را به دریای خزر بریزم ونیروی نظامی ایران را با دست افسران ایرانی اداره کنم "


۲-سید ضیا الدین طباطبایی
سید ضیا در سال ۱۲۶٨ متولد شد. پدرش سید علی آقای یزدی از مجتهدان معروف بود. و محمد علی میرزا ولیعهد او را می شناخت . تحصیلات مقدماتی را توسط معلمان خصوص در منزل فرا گرفت و سپس وارد مدرسه در تبریز شد و علاوه بردروس جدید زبان روسی را نیز فرا گرفت. پس از آن به شیراز رفت و در آنجا علاوه بر تحصیلات مذهبی ربانهای فرانسه و انگلیسی را نیز آموخت.
در شانزده سالگی در شیراز یک روزنامه بنام" ندای اسلام" منتشر کرد و بدفاع از مشروطیت برخاست که باعث گرفتاری وی شد زیرا قانون میگفت برای انتشار یک روزنامه باید صاحب آن سی ساله باشد.
سید ضیا خودش میگوید:
" باز به فکر فرورفتم .این کدام قانون است که اجازه میدهد یک پسر شانزده ساله بنام شاه بر مقدرات مملکتی حکومت کند اما اجازه نمیدهد همان پسر شانزده ساله عقاید و افکارش را بگوید و بنویسد؟"
با توقیف روزنامه وی با هیئت تحریریه خود به تهران آمد . در تهران وارد فعالیت های مشروطه خواهی میشود و با " کمیته جهانگیر" همکاری میکند .سید ضیا میگوید یکی از اقدامات این کمیته اقدام به خلع سلاح سربازان و تهیه بمب برای عملیات بود. با دستگیری اعضای گروه و اعدام گرداننده آن سید ضیا تحت تعقیب قرار گرفته و به سفارت عثمانی پناهنده میشود . سایر متحصنین از او میخواهند بعلت آمکه وی متهم به بمب گذاری شده انجا را ترک کند. وی به سفارت انگلیس پناهنده میشود. در آنجا هم وقتی می فهمند اتهام او "بمب گذاری " است وی را از سفارت بیرون میکنند و ناپار به سفارت بلژیک پناهند ه میشود.
" بعد از این که من در سفارت اتریش بودم از وزارت خارجه تحقیق کردند. محاکمه مر خواستند. مدت چهار ماه هر پانزده روز یکبار شارژ دافر اتریش من را سوار میکرد می برد به محکمه وزارت خارجه . چون که کاپیتولاسیون بود و نمیتوانستند در محکمه عدلیه مر محاکمه کنند. هر چه ادعا میکردند شارژ دافر اتریش مدرک میخواست . آنها مدرکی نداشتند جز ادعا . در نتیجه نتوانستند مرا محکوم کنند . آخر قرار براین دادند که چون که فلانی مفسده باید از ایران تبعید شود. حکم تبعید مرا دادند و قرار شد مرحوم سعد الدوله که وزیر امور خارجه بود پانصد تومان هم خرج سفر به بنده بدهند .بنده بروم از ایران.......در همان موقع ناکهان اعلان عفو عمومی شد. مجاهدین قزوین را فتح کردند
تبعبد من از بین رفت
وقتی مجاهدین وارد تهران شدند من در همکاری با "کمیته جهانگیر" وظیفه تهیه غذای مجاهدین را داشتم .
سید ضیا در روزنامه شرق که در هنگام ورود مجاهدین به تهران منتشر میکرد به دولت ووکلای مجلس بشدت حمله میکرد و بعد از ن با توقیف آن به انتشار روزناه های برق و رعد پرداخت..شکایات از او زیاد شد و کار به محاکمه کشید . سید ضیا مجبور شد برای مدتی ایران را ترک کند :
" مقالات و نوشته های روزنامه رعد توجه مردم و خشم دولت را بر انگیخت. کمکم وضعی پیش آمد که نوشتن حقایق امکان نداشت. فشار به حدی بود که ترجیح دادم روزنامه ام را تعطیل وایران را ترک کنم. در تابستان ۱۹۱۷ به روسیه رفتم و در پتروگراد اقامت کردم تا بتوانم به چین ژاپن بروم. ناگهان انقلاب آغاز شد.
انقلاب روسیه در وجود من که مستعد انقلاب بودم اثری عمیق گذاشت. من از نزدیک لنین را دیدم و در سخنرانی های متعدد او حاضر بودم. در آن موقع من زبان روسی را بخوبی تکلم میکردم و حرف های لنین را خوب می فهمیدم ... حقیقت را باید گفت لنین از بزرگترین و برجسته ترین افرادی بود که حکومت ظالمانه و سفاکانه تزاری زوسیه او را پرورش داد تا برای آزادی و نجات روسیه اقدام کند.لنین نمونه یک انسان متفکر زمان خود بود و دنیای امروزی بسیاری از پیشرفت ها و ترقیات خود را مرهون و مدیون لنین است. شما نمی توانید باور کنید روزی که لنین در بالکن یکی از بنا های کارگری شهر پتروگراد اعلامیه انقلاب را خواند و من در پایین پنجره ایستاده بودم چگونه تحت تاثیر و زیر نفوذ کار شگرف او قرار گرفتم. میدانید در آن روز عظیم لنین چه گفت؟
او در اولین جملات نطق انقلابی خود الغای قرارداد تقسیم ایران بین روس وانگلیس(قرارداد ۱۹۰۷) چشم پوشی از همه مزایا ومظالبات دولت تزاری در ایران و الغای کاپیتولاسیون را از نقطه نظر دولت تازه شوروی اعلام کرد. کلمات لنین برای من که در آن پایین ایستاده بودم در حکم باز شدن دریچه ای بسوی آزادی و نجات ملت ایران بود.
من همانروز که انقلاب روسیه اتفاق افتاد تلگرافی به مرحوم علا که آنوقت معین الوزرا و رییس دفتر وزارت خارجه بود مخابره کردم و درخواست کردم فورا تلگرام مسرت از انقلاب شوروی ارسال کنند...
سید ضیا دادامه میدهد:
" انقلاب روسیه در من منشا بزرگترین تحول فکری بود. من با دیدن لنین و با مشاهده انقلاب روسیه احساس کردم که می توان یک تنه در هر اجتماعی دست به کار یک تحول عظیم وبزرگ زد. آنچه من میتوانم بگویم این است که بدون شک اگر لنین پرچم سرخ انقلاب را با خون فداکاران آزادی بشر در پترو گراد بلند نکرده بود کودتای آرام و بی سروصدا و بدون خونریزی سوم اسفند(۱۲۹۹) صورت نمی گرفت.
کودتای ۱۲۹۹ از نقطه نظر شخص من که کار سیاسی آنرا در دست داشتم الهامی از انقلاب پترو گراد بود."
سید ضیا: عامل کودتا    ص ٣۶-٣۷
در این زمان سید ضیا خود را طرفدار "سوسیالیسم انقلابی" میداند دو نفر را الگوی سیاسی خود می بیند: موسولینی و لنین .
سید ضیا بعدا به انگلیس و پاریس میرود و در پاریس شروع بتحصیل مینماید و پس از یکسال اقامت در اروپا بایران برمیگردد و مجددا روزنامه رعد را منتشر میکند.
او میگوید:
" من معتقد بودم در این موقع که روس وانگلیس مستاصل هستند بهترین فرصتی است که ما با این ها تفاهم حاصل کنیم برای نجات خودمان. ..ماباید با این ها عهد وپیمان ببندیم و متحد اینها بشویم .برای اینکه اگر ما بخواهیم اسلحه پیدا کنیم . خودمان را مجهز بکنیم بدون کمک اینها نمی شود. در همین موقع بود که من اطلاع پیدا کردم از آلمان دستورالعمل هایی رسید به ایران که ما باید جنگ بکنیم با روس وانگلیس. من بکلی بر خلاف جنگ با روس وانگلیس بودم. .برای اینکه روس ها به همه چیز مسلطند .انگلیس ها به همه چیز مسلط هستند.
سید ضیا بر اساس کار روزنامه نویسی با بسیاری از رجال سیاسی در ارتباط بود. باو جود آنکه بسیار جوان بود ولی در محافل خصوصی آنها نیز وارد میشد.بگفته خودش شبها در "سفره آس بازی" وثوقالدوله نیز حاضر میشد. وقتی وثوق الدوله قرارداد ۱۹۱۹ را امضا میکند او از معدود روزنامه نگارانی است که بدفاع از آن می پردازد.
مشروح فعالیت ها و دیدگاههای سید ضیا قبلا شرح داده شده اند


٣-کلنل کاظم خان –رییس ستاد ستون کودتا و حاکم نظامی تهران
در شانزده سالگی به فرنگستان رفت تا علم طب بیاموزد .آنرا نیمه تمام گذاشت و به مدرسه نظامی عثمانی رفت و افسر رسته توپخانه شد. . در جنگ جهانی اول همراه با قشون عشمانی با انگلیسی ها جنگید.و در بغداد بدست انگلیسی ها اسیر شد
کلنل کاظم خان فارغ التحصیل دانشگاه جنگ استانبول و کاردیده در میدان های جنگ چهانی اول یعنی داردانل / قفقاز/سوئز و بینالنهرین بود. تنها افسر ژاندارمری بود که در راس تیپ
" همه ناطق انقلاب بودند و پیچ کس نمیخواست فاعل آن باشد"
"در جنگل های شمال آتشی اندک اندک شعله ور شد.. در شرق کلنل تقی خان پسیان مدعی بود که میتواند بلژیک آسیا را در خراسان بوجود آورد"
" این اوضاع ناگوار باعث شد که در دوجناح مختلف که هیچ کدام با دیگری نسبت و رابطه ای نداشتند یک فکر واحد بوجود آید. یک طرف قضیه نظامی ها بودند و طرف دیگر چند جوان پرشور سیاست باز و این دو جناح به ناگهان همفکری بسیار میان خود احساس کردند ..."
کلنل کاظم خان یک افسر ژاندارم بود و درجه کاپیتانی داشت و همراه با ماژور مسعود خان کیهان   بعنوان مشاور و معلم قزاقخانه قزوین با سرهنگ اسمیت (رابط مابین قزاق ها و قشون انگلیس در ایزان) کار میکرد. که ماموریت آنها آموزش قزاق ها با اصول نظام مدرن بود.
وی تنها افسر ژاندرم بود که همراه با رضاخان و قزاق ها بسمت تهران حرکت کرد.
" من به شرفم و به همه معتقداتم قسم میخورم که کلنل اسمیت حتی نمیدانست که ما برای چه به تهران حرکت میکنیم . حتی روز حرکت هم از ماجرا بی اطلاع بود."


۴-ماژور مسعود خان کیهان

مسعود کیهان فرزند مستشارالوزاره (مستشار توپخانه ) در سال ۱۲۷۲ در تهران متولد شد.در یازده سالگی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و و تحصیلات متوسطه را در فرانسه تمام کرد و سپس وارد دانشکده نظامی سن سیرو پاریس شد . بمدت یکسال در ارتش فرانسه خدمت کرد و در اولین سال های جنگ جهانی اول با ایران برگشت. در شیراز به درجه ماژوری ژاندارمری رسید
در شیراز با مخبر السلطنه (حاکم دموکرات و طرفدار آلمان) نزدیک بود و از اعضای موسس "کمیته حافظین استقلال" بود که شامل جمعی از افسران فعال ژاندارمری محسوب میشدند. پس از برکناری مخبر السلطنه ماژور مسعود خان کیهان و اعضای "کمیته حافظین استقلال"به تهران فرا خوانده شدند. هنگامیکه به تهران آمد مسئله تغییر پایتخت و مها جرت دولت و خطر تهاجم روسها روبرو شد.(۱۹۱۷)
ماژور مسعودخان همراه با افسران ژاندار مری که گرایش به آلمانها داشتند برای کمک به دولت مهاجران پیوست.
ماژور مسعود خان با گردان خود در اراک مدتی در مقابل فوای روسی مقاومت کرد و در جنگ مجروح شد.
ماژور مسعود خان پس از شکستهای دولت ملی در کرمانشاه در دادگاه صحرایی محاکمه شد ولذا با گروهی از افسران به عثمانی پناهنده شد.
سید ضیا با وی در فرانسه آشنا شد
در سال ۱۲۹۷ با خاتمه جنگ او نیز بایران برگشت و بلافاصله به ژاندارمری فر خوانده شد. اولین ماموریت وی همراهی کلنل هنری اسمایس در رسیدگی به وضعیت ژاندارمری بود.
هنگامیکه طرح قرارداد ۱۹۱۹ در وزارت جنگ و وزارت هندوستان کابینه بریتانیا از دستور کار خارج شده و طرح " خروج نیروهای انگلیسی از ایران و تشکیل دولت مقتدر و متمرکز" (کودتای ۱۲۹۹) در دستور کار قرار گرفت کمیته ای در تهران بنام کمیته آهن یا کمیته زرگنده برای این منظور تشکیل شد که ریاست آن با سید ضیا بود . ماژوز مسعود خان نیز به عضویت این کمیته در آمد.
کلنل کاظم خان نیز عضو این کمیته بود.
مسعود خان به سرهنگ اسمایس بسیار نزدیک بود   و مورد اعتماد کامل وی .
مسعود خان و کلنل کاطم خان که همراه با سرهنگ اسمایس به قزاقخانه قزوین رفتند در آنجا با رضا خان آشنا میشوند .
مسعود خان کیهان در جریان کودتا عامل ارتباط بخش های نظامی و غیر نظامی کودتا بود و هماهگی مابین قزاق ها و نیروهای ژاندارمری توسط او انجام میگرفت.
او در مورد جریان کودتا تا آخر عمر خود سکوت اختیار کرد و یک کلمه نگفت.


۵-امیر احمدی
سپهبد احمد امیراحمدی در سال ۱۲۶۷ خورشیدی در اصفهان متولد شد. او از عوامل اصلی کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ و نخستین کسی بود که به دستور رضاشاه به درجه سپهبدی رسید. امیراحمدی در طول حیات خود هشت بار وزیر جنگ، دو مرتبه وزیر کشور، پنج نوبت فرماندار نظامی تهران، دو بار فرمانده کل
. امیر احمدی در چهارده سالگی وارد فوج سوار لشگر قزاق شد و بین او و رضاخان دوستی و وفاداری عمیقی ایجاد شد که منجر به همکاری شان در کودتا شد. تهور وشجاعت و خشونت امیر احمدی در جنگ ها بر سر زبان ها بود . امیر احمدی کاملا به رضا خان وفادار ماند.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست