سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

گرگ


محمود طوقی


• کسی به چشم خود ندیده است ،اما هر چه هست نقل و حدیث روستائیان است .دو گرگ به بزرگی دو گوساله در شب هایی که بدر تمام است می آیند بالای دو قبر سر بسوی آسمان می کنند و زوزه می کشند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۱ اسفند ۱٣۹۷ -  ۲ مارس ۲۰۱۹


 کسی به چشم خود ندیده است ،اما هر چه هست نقل و حدیث روستائیان است .دو گرگ به بزرگی دو گوساله در شب هایی که بدر تمام است می آیند بالای دو قبر سر بسوی آسمان می کنند و زوزه می کشند.
اگراز هرکس هم بپرسی بالای کدام قبر زوزه می کشندبدون لحظه ای تردید می گویند بالای قبر دکتر گرجی و دکتر محسنی . دو قبری که در بالا دست جاده و بفاصله زیادی از گورستان قدیمی در جایی پرت واقع شده است .درست شانه به شانه جاده ای که شهر را به روستا های کنار رود وصل می کند .
شاید اگر نقل و حدیث گرگ ها پیش نمی آمد به ذهن کسی هم خطور نمی کرد چرا گارد کمپانی جنازه های غرقه بخون دکتر گرجی و دکتر محسنی را برده بودند آنقدر پرت و در حاشیه جاده بالاتر از نیزار های کنار رودخانه خاک کرده بودند.
از این جا بود که آمدن دکتر محسنی و دکتر گرجی به آن حوالی نقل مجلس مردم روستا و شهر شد .
راجع به آمدن آن ها هیچ کس خبر موثقی نداشت . تنها یک روز چشم باز کرده و دیده بودند دو مرد غریبه دارند بیابان را خط کشی و مساحی می کنند و چیزی نگذشته بود که دیوار ها و ستون های زیادی بر پا شده بود و وقتی همه چیز آماده شده بود مردم فهمیده بودند که این بنای عجیب و مرموز بیمارستان است و این دو غریبه که لام تا کام با کسی حرف نمی زنند جراح اند .
هردو جراح قابلی بودنداین نکته ای بود که تمامی مردم روستا های این ور و آنور رودخانه به آن معترف بودند.اما از همان روزهای نخست مردم یواشکی پشت سرشان حرف هایی می زدند.
قوم و خویشی نداشتند .نه زنی و نه بچه ای ،نه برادری و نه خواهری .در تمام طول سال هایی که گذشته بود هیچ کس بدیدن آن ها نیامده بود .هیچ کس نمی دانست پدر ومادرشان کیست و پیش از این که به این منطقه بیایند کجا بوده اندو چه می کرده اند . بر کسی هم معلوم نبود چرا یکباره در این منطقه آفتابی شدند وبرای خودشان برج و بارویی ساختند.
در بالا دست بیمارستان زندگی می کردند خانه بزرگ و چند اشکوبه ای که با حصار هایی محکم حفاظت می شد.فقط وقتی دیده می شدندکه دست می شستند تا بیماری را عمل کنند.و دوباره می رفتند و در پشت حصار های محکم و بلند خانه چند اشکوبه شان ناپدید می شدند.فقط شب هایی که بدر تمام بود از خانه شان بیرون می آمدند و در بیابان های اطراف قدم می زدند.این را هم کسی با چشم خودش ندیده بود و حتی می گفتند دو گرگ بزرگ شب ها در بالا دست خانه شان پرسه می زنند و قرص ماه که کامل می شود سر به آسمان می کنند و تا دیرگاه زوزه می کشند .این ها تمامی نقل و حدیث هایی بود که مسافرانی که در نیمه های شب به ناچار راهی شهر بودند و مجبور می شدند از راه کنار رودخانه خودرا به شهر برسانند در قهوه خانه ها با هم رد و بدل می کردند.
می گفتند در چشم های شان هم نمی شد زیاد نگاه کرد .مغناطیسی عجیب در چشمانشان بود که اگر زیاد به چشم های شان نگاه می کردی وارد چشم های بیننده می شد و آن قدر زور داشت که می خواست رگ های سر را منفجر کند .البته این حرف ها را تا دکتر گرجی و محسنی زنده بودند کسی به زبان نمی آورد .اما وقتی جسد های متلاشی شده آنها را گارد کمپانی در فاصله نه چندان دور از خانه شان پیداکرد یواش یواش روی زبان ها افتاد.
هیچ کس هم نفهمید گارد کمپانی کجا و کی جسد های غرقه بخون آن ها را پیدا کرد و چرا در غروبی مه آلود بدون این که کسی ملتفت شود آن ها را در زمین های بالای رود خاک کردند.
نه در روز خاکسپاری و نه روزها و هفته های بعد کسی بعنوان وارث یا کس و کار آن ها پیدا نشد.
بعد از مرگ آن ها بیمارستان سوت و کورشدو روستائیان ناچار شدند مریض های شان را به شهر های مجاور ببرند.واگر قضیه گرگ ها پیش نمی آمدتا حدود زیادی آمدن و کشته شدن دکتر گرجی و دکتر محسنی از ذهن مردم شسته شده بود و بخاطره ای دور در ذهن آن ها بدل گشته بود .اما پیدا شدن سرو کله گرگ ها یاد آن ها را در ذهن مردم تازه کرد .و دیگر کمتر کسی جرئت می کرد شب ها از جاده کنار گورستان رد بشود .
روستائیان در شب هایی که ماه بدر تمام بود گورستان را دور می زدند و از جاده آن سوی رودخانه به شهر می رفتند یکی دو ساعت راهشان دور تر می شد اما ترجیح می دادند از جاده کنار گورستان رد نشوند.
کم کم کار به روز هم کشید یکی دو مینی بوس نزدیکی های قبرستان ترمز بریده بودندو زده بودند به تپه ماهورهای کنار جاده و چند نفری هم زخمی شده بودند .همین راننده ها بودند که آمدند خط شهر- روستای آن سوی رودخانه را راه انداختند . بهتر شان هم شد . کرایه را هم دوبرابر کردند ومردم با جان و دل بدون آن که اعتراضی بکنندکرایه را می دادند .و رفته رفته جاده کنار گورستان جاده ای متروک و بی رفت وآمد
شد .
اما چیزی نگذشت که تصادف در این جاده بیشتر از جاده کنار گورستان شد .راننده هایی که تصادف کرده بودند می گفتند وسط جاده دو گرگ دیده اند .دو گرک به اندازه یک گوساله.وبرای این که به گرگ ها نزنند گرفته اند به شانه خاکی جاده و و نیرویی مرموزآن ها را هل داده است به سمت تپه ماهور های کنار جاده.چند مسافری هم مدعی بودندکه بعد از چپ شدن مینی بوس آن ها دو گرگ دیده اند که اطراف مینی بوس می گشتند اما کسی به ضرس قاطع نمی گفت سگ بوده اند یا گرگ .
باید جوری جلو این حرف و حدیث ها گرفته می شد .چند نفری به مسئولین کمپانی مراجعه کردندو خواستند تا گارد کمپانی گرگ ها را شکار کند . اما آن ها گفته بودند تا زمانی که برای خطوط نفت اشکالی ایجاد نشود نمی توانند گارد کمپانی را برای حفاظت از جاده بفرستند.گیرم که گرگ یا گرگ هایی هم در آن حوالی باشد به خطوط لوله و کمپانی چه ربطی دارد .
کمی بعد دو شکارچی گراز داوطلب شدند در شبی که بدر تمام است بروند و هردو گرگ را شکار کنند حتی آن طوری که در دهان ها بود از یکی دو جادوگر هم پیش قسطی برای دادن گرگ ها به آن ها گرفته بودند.تا بعد از شکار گرگ ها را به آن ها تحویل دهند .
شبی که بدر تمام بود هردو شکارچی راهی جاده مشرف بر گورستان قدیمی شده بودند. در میانه راه به نیزار ها نرسیده یکی از آن ها خوف کرده بود و برگشته بود دومی راهم فردای آن روز گارد های کمپانی در نزدیکی های گورستان قدیمی پیدا کره بودند .پزشکی قانونی گفته بود مرگ بخاطر پاره گی طحال در اثر اصابت جسم برنده اما مرده شورها قسم می خوردند اثر دندان گرگ را روی گردن و پنجه های گرگ را روی شانه و بازوی شکارچی با دوچشم خویش دیده اند .
از مرگ شکارچی مدت زیادی گذشته است .اما با این همه شب هایی که بدر تمام است مردم درها و پنجره های خانه های شان را از پشت کلون می کنند، بچه های شان را زودتر می خوابانند تا صدای زوزه گرگ ها را نشنوند.
کسی به چشم خود گرگ ها را ندیده است اما از هرکس بپرسی قسم می خورد در شب هایی که بدر تمام است صدای زوزه گرگ ها را شنیده است   .


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست