سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

فرزند دادگستری یا تنی ترین فرزند جمهوری اسلامی؟!


بهزاد کریمی


• مسئله لحظه، نه انتصاب این شخص بلکه انتصاب کننده اوست؛ یعنی جناب ولی فقیه خامنه ای و فراتر از آن، اصل ولایت فقیه که رکن رکین این نظام ویرانگر و مرگبار است. مسئله، تقویت جبهه آرایی دمکراسی و جمهوری اسلامی در کشور است با انگشت گذاشتن بر مختصات کنونی نظام حاکم. آری نباید در افشاء این یا آن فرد باقی ماند، بلکه نظام را باید افشاء کرد و بر آگاهانه بودن این تصمیم و دلایل آن انگشت گذاشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۵ اسفند ۱٣۹۷ -  ۶ مارس ۲۰۱۹


۱. تا نماینده مجلس اسلامی جناب صادقی خبر تدارک بینی برای برکشیده شدن آخوند رئیسی به ریاست قوه قضائیه شنید با لقب دادن فرزند دادگستری به او باعث سر و صدا شد. بسیاری به این آقای نماینده تاختند که چرا به چنین شخص سفاکی، عنوان فرزند داد؟ در این مناقشه سر برآورده، راستی حق با کیست؟

هر دو و هیچ کدام! اولی رئیسی را ولو که بطور ضمنی جانبدارانه، تولید این قوه می نامد زیرا به درستی وی کسی است از ۱۹ سالگی ورودی در بیغوله های محاکم شرع و همه چهل سال گذشته چرخ و خاک خورده در تمامی رده های "قوه قضاء". معترضان هم بر حق هستند زیرا شایسته نمی بینند تا به یکی از جنایتکارترین مهره های این حکومت واژه دلنشین فرزند و آنهم استقبال گرایانه اطلاق شود. اما هر دو طرف اشتباه می کنند و جفا می ورزند زیرا که در این میان، نام و عنوان بسیار انسانی دادگستری را یا به آلودگی می کشند و یا آدرس اشتباهی می دهند! در این گفتگوی آقایان آنچه ناگفته می ماند اینست که جمهوری اسلامی اصلاً دادگستری ندارد! در این نظام، فقط دستگاهی هست تحت عنوان قوه قضائیه که علت وجودی اش را از ولایت فقیهی می گیرد خود نشسته بر فراز قانون. دادگستری، نهادی است مدرن، مظهر قانون و خود ملتزم به قانون؛ حال آنکه محکمه شرع، یعنی اراده حاکم شرع و این نیز، عامل اجرای منویات شخص برگزیده ولی فقیه جهت صدور احکام شرع ولایی.

موضوع این نیست که رئیسی بلاخره فرزند است یا نه، مسئله اینست که ببینیم پدر او کیست؟ جمهوری اسلامی دادگستری ندارد تا از طریق این ناموجود فرزند تولید کند. عنوان واقعی جناب رئیسی هم اینک دیگر منصوب رسمی ولی فقیه برای تصدی و ریاست قوه قضائیه نظام، فقط و فقط فرزند جمهوری اسلامی بودن است و بس. او محصول ناب جمهوری اسلامی است و از تنی ترین فرزندانش که توسط یکی از فرزندان ناتنی نظام، به غلط فرزند دادگستری نامیده می شود! دو سوی این مناقشه بر سر فرزند بودن رئیسی، ناتنی فرزندانی (اصلاح طلبان) هستند و هر یک بگونه ای در توهم!

۲. وقتی این خبر اعلام شد و بعدش هم حکم ولی فقیه انتشار یافت، کسانی دچار شگفتی شدند و اینجا و آنجا تعبیر و تفسیر چنین راه افتاد که خامنه ای عقل حکومتی اش را از دست داده است! آیا واقعاً چنین است؟ خیر، هیچ عقل مجردی در کار نیست؛ عقل مشخص در میان است! اگر این نظام را در سازوکار خودش بسنجیم و نه که آن را متناسب با دلخواسته های مبتنی بر توهمات خویش بیارائیم، آنگاه می بینیم که نظام درست همانی را باید بکند که می کند. کاملاً مقتضی وضع و مطلقاً بر پایه منطق خود.

این اقتضای نظام ولایی است و نیاز مختصات سیاسی کنونی که عقل خامنه ای را جهت می دهد و نه که برعکس! ولی فقیه بیش از هر کس دیگر وخامت وضعیت نظام را می فهمد. او حکومت خود را از هر جهت در محاصره می بیند و به ناگزیر و مدام در خود منقبض می شود. او می فهمد که ولایت انبساط پذیر نیست که اگر وا دهد در هم خواهد شکست. هر روز که می گذرد امید او نسبت به امکانات انسانی نظام کاهش بیشتری می یابد. همه سخنرانی های خامنه ای امید دادن به حلقات پیرامونی است، چون زنگ ناامیدی در مغز او هرروز بیشتر سوت می کشد. واژه تکراری "جوان" در بیانیه پر آب و تاب ولی فقیه در چهلمین سال انقلاب بهمن، نام رمزی بود برای موجوداتی مانند همین رئیسی ها! جوان امروزی ایران کجا و جمهوری اسلامی کجا؟!

در چنین شرایطی، طبیعی ترین پدیده قابل انتظار اینست که مورد اعتمادترین مهره های ولایی در حساس ترین و بالاترین نهادهای قدرت چیده شوند. در قوه قضاء که اصلی ترین اهرم ولی فقیه برای سرکوب مخالفان است، به قول خود خامنه ای کسی باید بر مسند بنشیند که "صد در صد" انقلابی است! "انقلابی" هم در جمهوری اسلامی، یعنی عامل مطیع مطلق اراده ولایت؛ و در قوه قضائیه یعنی اینکه معیار، تبعیت تام و تمام از مصالح سیاست ولایی است و نه مثلاً قوانین دست و پا گیر! و چه کسی "انقلابی" تر از رئیسی جلاد که در ۲۰ سالگی زیر دست خلخالی ها درس از قائد بزرگ همگی شان یعنی خمینی آموخت که "قضاوت" را زیر سیاست قرار می داد و نه تنها بی طرفی در داوری را خشمگینانه رد می کرد بلکه صدور حکم قتل مخالف را شرع و فقه معتبر قلمداد می نمود! رئیسی کسی است که در ٣۰ سالگی جزو چهار نفر هیئت مرگ کشتار هزاران زندانی سیاسی شد. در ۴۰ سالگی، "خونسردانه" غضب خامنه ای علیه دوره "اصلاحات" را در قالب احکام شرعی جاری کرد. در ۵۰ سالگی شممشیر تیزی بود علیه جنبش سبز و اندکی بعد هم دریافت حکم تولیت بر بزرگترین رکن قدرت اقتصادی و سیاسی ولایت فقیه یعنی امپراتوری آستان قدس رضوی به عنوان پاداش سرسپردگی و خدمات خالصانه خویش به ولایت.

رئیسی کسی است که طی انتخابات ریاست جمهوری دوره قبل با دخالت کامل خامنه ای، در مقام نماینده کل اقتدارگرایان تثبیت شد و اکنون هم ششمین قاضی القضات جمهوری اسلامی است و لزوما به زودی لقب آیت الله حتی از نوع عظمی را هم به خود خواهد گرفت تا همه چیز جفت و جور ولایی شود. خامنه ای ناقص العقل نیست، او به ندای عقل ولایی گوش فرا می دهد. ندایی که نظام را در این شرایط انفراد روز افزون به این فرا می خواند تا بر "مردان" امتحان پس داده اش تکیه کند! اگر دنبال نقص در عقل هستیم آن را در ذات خود ولایت فقیه بجوئیم که از مظاهر بسیار خشن حاکمیت دین بر سیاست است و ناگزیر رو به مرگ دارد. اصل موضوع اینست که باور داشته باشیم اراده کردن ولایت برای بقای خود، تشبثی بیهوده است چون نا همروزگار است و باید برود. و در نقطه مقابل و وجه تکمیلی، اصل قضیه همانا اراده کردن نیروی سکولار دمکرات برای تسریع این تشریف فرمایی ناگزیر، که جنبه ضرور و تعیین کننده دارد.

٣. خامنه ای نگران از آینده نظام ولایت فقیه، مرگ فیزیکی خود را هم حس می کند. برای او و بلوک ذوب در ولایت، موضوع جانشینی مطرح است و به عنوان یک دغدغه بسیار جدی نیز. اپوزیسیون نظام شاید تصور داشته باشد که نظام فقط روزمرگی می کند و گویا در پی چاره نیست. اما خوش خیال نباید بود! خامنه ای و پایوران حکومتی ذوب در ولایت نه تنها در این باره بسیار جدی اند بلکه قطعاً برنامه دارند و نقشه کشیده اند و می کشند. ولی فقیه دارد مهره می چیند و تدبیر می بیند. نه در گذشته خیالات وی برای تعویض سیستم ریاستی با سیستم پارلمانی در چار چوب ولایت فقیه شایعه صرف بوده است – که البته تاکنون نتوانسته آن را اجرایی کند- و نه تغییرات و تحرکات اخیر وی در جابجایی مهره ها و حتی پاره ای تغییرات ساختاری در نهادهای مهم ولایی.

فعل و انفعالات در مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت، فرماندهی سپاه، قوه قضائیه، نهادهای امنیتی، شورای ائمه جمعه و... پیش از همه بر محور پروژه جانشین سازی در نظام ولایی قابل فهم هستند. در رابطه با اینکه پسا خامنه ای چه حلقه ای برای اعمال ولایت دارد آمادگی می گیرد، هم اکنون فعل و انفعالات زیادی در جریان است و نشانه های آن آشکار. و چه نشانه ای شاخص تر از برخورد سپاه قدس با موضوع عدم اطلاع ظریف از سفر بشار اسد برای دیدار با خامنه ای؟ اول او را قال گذاشتند و حتی بگونه ای خود روحانی را به حاشیه راندند، بعد رندانه با گفتن اینکه اشتباه فنی بوده از این وزیر سبکسر دلجویی کردند تا در نهایت تحقیر شدگی دوباره سر پست نمایشی خود برگردد، اما همین که او استعفایش را پس گرفت معاون سلیمانی خطاب به او ولی در واقع به آدرس هم دولت و هم ملت چنین پیام داد که: ظریف نباید هم از آمدن اسد به ایران مطلع می شد، چون "آقا"ست و مائیم که تعیین کننده و ماندگاریم! و آیا اینها بیرون از دایره نقشه و برنامه و تمایلات خامنه ای است؟! جانشین خامنه ای دارد در درون بلوکی از روحانیت نوع مطلقاً حکومتی و ولایی آن و سپاه و امنیتی ها کارسازی و پروار می شود و در دو شق هم تحت بررسی است: برکشیدن پیشاپیش یک جانشین و موضوع تمام یا که ایجاد هسته انتقالی تحت عنوان شورا تا بعداً از دل آن و طی زمان ولی فقیه سوم ساخته شود و سر برآورد. سید علی خامنه ای به فکر آینده مجتبی خامنه ای است!
عقل ولایی کار می کند و بازوی ولایت نیز نه که بیکار، این خرد مخالف ولایت است که نیازمندی به هشیاری بیشتر دارد.

۴. درست است و جا دارد که بر ضد این انتصاب با همه قوا کارزار راه انداخته شود. علیه آن به هر طریق ممکن باید شورید. نوشتاری، کار زاری، رابطه گیری و نامه نویسی و روشنگری و باز هم روشنگری. اصل موضوع اما نوع روشنگری است و مسئله تماماً، مضمون کارزار بر ضد این اقدام ولایی است و نوع سمت دهی به آن. موضوع در این خلاصه نمی شود که رئیسی کیست، زیرا شناساندن او در سطح ملی و حتی بین المللی را کارزارهای چند دهه ای علیه جنایت و دفاع از حقوق بشر تا حد بسیار زیادی پیش برده اند و فرزند متعهد آیت الله منتظری شجاع با بازپخش صدای پدر علیه هیئت چهار نفره مرگ آنها را در مقیاسی بزرگ تکمیل کرده است. مسئله، افشاء چرایی این انتصاب است از سوی ولایت.

مسئله لحظه، نه انتصاب این شخص بلکه انتصاب کننده اوست؛ یعنی جناب ولی فقیه خامنه ای و فراتر از آن، اصل ولایت فقیه که رکن رکین این نظام ویرانگر و مرگبار است. مسئله، تقویت جبهه آرایی دمکراسی و جمهوری اسلامی در کشور است با انگشت گذاشتن بر مختصات کنونی نظام حاکم. آری نباید در افشاء این یا آن فرد باقی ماند، بلکه نظام را باید افشاء کرد و بر آگاهانه بودن این تصمیم و دلایل آن انگشت گذاشت. ما در اواسط حیات شوم جمهوری اسلامی نیستیم، در واپسین دوره آن به سر می بریم و کنشگری ما، لازم است که زمان را پاسخ دهد. می توان در عرصه بین المللی به جهانیان نشان داد که انتصاب رئیسی خونریز بر راس قوه قضاء، فقط و فقط اثبات مکرر قاتل بودن و سفاکی این نظام است. این انتصاب، نه یک اشتباه سیاسی که تعمد سیاسی است. با نشان دادن سابقه چنین افرادی، راس نظام و خود نظام را نشانه بگیریم.

بهزاد کریمی
۱۷ اسفند ماه برابر با ٨ مارس ۲۰۱۹


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست