سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دروغ های یک تروریست ورشکسته
در حاشیه مصاحبه دارابی با خبرگزاری مهر


پرویز دستمالچی


• دارابی داستان سرایی می کند (سراسر دروغ می گوید) تا بگوید غربی ها، اروپائیان و آمریکایی ها و اسرائیلی ها توسط فردی بی نام و نشان که دو کلاس بیشتر سواد نداشت، مانند یوسف امین، توطئه کردند تا اقدامی علیه جمهوری اسلامی کنند. و من (دارابی) بیگناه و معصوم را که یک بچه حزب الهی معتقد به ج.ا. و ولایت فقیه و انقلاب اسلامی بودم و هستم و برای زندگی ام همواره "بیل زده ام" و "برف پارو" کرده ام را قربانی این دسیسه کرده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۲ اسفند ۱٣۹۷ -  ۱٣ مارس ۲۰۱۹


کاظم دارابی کازرونی، یکی از محکومان پرونده ترور برلین، سازمانده و عامل اصلی آن، در رابطه با کتاب خاطراتش "نقاشی قهوه خانه"، دوباره و این بار با گروه فرهنگی خبرگزاری مهر* مصاحبه کرده و دروغ پشت دروغ گفته است تا شاید دستهای به خون آغشته اش پاک جلوه کنند. دارابی "متهم" نیست، جرم او در به قتل رساندن چهار نفر از اعضای اپوزیسیون ایران اثبات شده است.
خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ می نویسد: "... مهندس کاظم دارابی یکی از کسانی است که زندگی‌اش با اتهام به دست داشتن در این واقعه مسیر متفاوتی پیدا می‌کند. او به همراه چهار تبعه لبنان به عنوان متهمین این عملیات معرفی می ‌شوند و در یک فرآیند قضائی پر ابهام که جنبه‌های سیاسی دادگاه بر وجه حقوقی آن غلبه داشت، به حبس ابد محکوم می‌شود که پس از تجدید نظر حبسش به ۲۵ سال تقلیل می‌یابد. دارابی ۱۵ سال از زندگی اش را به پای اتهامی سپری می‌کند که چیزی از آن نمی‌داند. اتهامی که علی رغم حضور شاهدین رنگارنگ و عجیب و غریب در دادگاه، هیچگاه به درستی اثبات نمی‌شود... این نخستین باری است که مهندس دارابی با یک رسانه درباره اتهام ساختگی ای که همه زندگیش را تحت الشعاع قرار داد گفتگو می‌کند...".

دروغ: یکم، این اولین بار نیست که دارابی در باره "اتهام ساختگی" خود گفتگو می کند، دهها بار این کار را کرده است، از جمله همین چند هفته پیش با "مشرق". دوم، دارابی "مهندس" نیست و هرگز درسش را به پایان نرساند. او با معدل کتبی ۱۰ در کازرون هنرستان فنی را تمام کردف بود. در آلمان او را از مدرس عالی برلین بیرون کردند، چون درس نمی خواند (یا نمی تواست بخواند). سوم، او محکوم به ابد شد که در آلمان پانزده سال است. یعنی هرگز دادگاه "تجدید نظری" وجود نداشته است که حکم او را از ابد به ۲۵ سال تقلیل دهد. چهارم، حکم دادگاه میکونوس تقریبا چهارسد برگ است و تمام اتهامات او و سایر متهمان دقیقا با اسناد و مدارک اثبات شده اند. پنجم، دارابی در تمام مدت (حدود) چهار سال دادگاه، سه وکیل داشت، کدام یک از آنها، حتا در یک مورد، مدعی شده اند که جنبه قضایی رسیدگی به پرونده او یا سایر متهمان دارای ابهام بوده است و جنبه سیاسی آن بر وجه حقوقی اش غلبه دارد. اگر چنین است، دارابی تنها یک مورد را نشان دهد که وکلای او در رابطه با آن شکایت کرده باشند.

پس از این مقدمه، خبرگزاری مهر از او در باره کتاب و برخوردهای داخل و خارج می پرسد و دارابی چنین پاسخ می دهد: "... چه افراد سیاسی و چه اهالی هنر پس از خوانش کتاب همه تحت تأثیر آن قرار گرفته ‌بودند... همه دوست دارند این دوگانگی را کشف کنند و حرف ما را مقابل حرف خارج از کشورنشینان بخوانند. من در این کتاب همه چیز را رد نکرده‌ام. بالاخره حادثه‌ای رخ داده است. من در این کتاب اعتقاداتم را رد نکرده‌ام، نگفتم که اعتقادی به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه و جمهوری اسلامی ندارم. اعتقادم سرجای خود اما در این عملیات و حادثه، حضور و نقشی نداشتم. من نه عضو نیروی قدس بوده‌ام، نه سپاه و نه وزارت اطلاعات که اگر بودم باعث افتخارم بود ولی عضو این نهادها نبودم. من عضو حزب الله لبنان و جای دیگر نبودم و نیستم که اگر بودم افتخارم بود و الان هم دوستشان دارم. تنها چیزی که گفتند و درست بود این بود که من عضو انجمن اسلامی دانشجویان اروپا بودم...".

دروغ: اتهام دارابی اعتقادات یا عضویت او در حزب الله لبنان یا جای دیگر نبوده است. "افتخارات" او برای خودش . کسی هم در پرونده ترور برلین هرگز به این اعتقادات کاری نداشته است، موضوع ابدا اینها نیستند، بل دخالت او در قتل چهار نفر است، با هر اعتقاداتی که می خواهد داشته یا نداشته باشد، بیانات او رد گک کردن و سفسطه و مغلطه محض است. می گوید عضو وزارت اطلاعات و امنیت ایران نبوده است.
یکم، عضویت او در وزارت اطلاعات و امنیت ج.ا.ا. را چندین نهاد اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی مستقل در آلمان و بیرونی آلمان تائید کرده اند.
دوم، اگر او عضو وزارت اطلاعات نبوده است، چرا علی فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات، پس از دستگیری او و بقیه به آلمان آمد و در یک گفتگوی خصوصی با وزیر اطلاعات آلمان، آقای برند اشمیت باوئر، خواهان آزادی او و سایر بازداشت شدگان شد؟ پروتکل این نشست و گفتگو وجود دارد و آقای اشمیت باوئر در دادگاه نیز با ارائه سند این موضوع را مورد تائید قرار داد. برای علی فلاحیان هم در ماه مه ۱۹۹۶ حکم دستگیری صادر شده که هنوز هم معتبر است. اگر دارابی عضو وزارت اطلاعات نبوده است، چرا برای کنسولگری ج.ا. در برلین کارهای اطلاعاتی می کرده و اصولا رابطه اش با سرکنسول و مامور اطلاعات وقت آقای امانی فرانی چه بوده است؟ دارابی در چه سمتی بود که همواره و مرتب با ماموران واواک، آقایان حسن جوادی و جانشین او مرتضی غلامی در شهر بن، که تحت پوشش دیپلماتیک فعالیت می کردند، و بعد از آلمان اخراج شدند، تماس دائمی داشته باشد و...؟
سوم، او عضویتش را در "انجمن اسلامی دانشجویان اروپا" می پذیرد و در این رابطه چیزی نمی گوید. اما کسی به به او به دلیل این عضویت اتهامی نزده است. واقعیت این است که بنابر اسناد و مدارک ارائه شده توسط دادستان پرونده به دادگاه، دارابی عضو هیئت رئیسه این اتحادیه بوده است. اتحادیه ای که به عنوان یکی از مراکز تجمع حزب الله از سوی سفارت ج.ا. در بن هدایت و تامین مالی می شد. علاوه بر دارابی، آقایان فرهاد ثابت گیلانی و بهمن برنجیان، از دوستان نزدیک دارابی، و هر دو از اعضای هیئت رئیسه این "انجمن..."، بنابر اطلاعات دادستانی، عضو واواک بوده اند.

دارابی می گوید: "... اصل حرفم این بوده و هست که من در عملیات میکونوس نقشی نداشته‌ام... این کتاب را برای همین نوشتم. به من تهمت زدند که تو بچه مسلمانی... هنوز خیلی‌ها کتاب را در خارج نخوانده‌اند و با این وجود از سر لج دارند درباره آن موضعگیری می‌کنند. کاش لااقل خوانده بودند کتاب را و بعد نقد می‌کردند... یک ضدانقلاب خارج نشین به خودش اجاره می‌دهد بدون خواندن یک صفحه از کتاب آن را نقد کند و در برابرش موضع بگیرد. البته از آنها انتظاری نیست. آنها را هر کاری بکنیم ضد ما هستند...".
دروغ: یکم، او نقش اصلی در سازماندهی ترور را داشته است، نه اینکه در"عملیات" شب ترور خودش مستقما دخالت کرده باشد، بل در برلین پدر خوانده ترور بود. تروریستها را بعضا او جمع، تامین مالی و تدارکاتی کرده است.
دوم، هرگز کسی به او تهمت نزد که "تو بچه مسلمانی". او یک خط از مجموعه اسناد و مدارک مربوط به پرونده ترور برلین را، که شامل چندین هزار برگ می شود، نشان دهد که به او چنین اتهامی زده باشند. چنین سخنی در آلمان اصولا نژادپرستانه و جرم است. در آلمان حدود ده میلیون "بچه مسلمان" زندگی می کند، چگونه است که به یکباره "مسلمانی" او مشکل ایجاد کرده است. دارابی می خواهد بگوید من را نه به دلیل قتل چهار نفر، که چون مسلمان انقلابی، بچه حزب الهی، طرفدار ولایت فقیه، پیرو انقلاب اسلامی و... بودم محاکمه کردند. دروغ محض. هزاران نفر مانند و "معتقد" تر از او در آلمان یا اروپا زندگی می کنند و کسی با آنها کاری ندارد.
سوم، اینکه "... یک ضدانقلاب خارج نشین (منظور نویسنده این مقاله است) به خودش اجازه می دهد بدون خواندن یک برگ از کتاب آن را نقد کند..."، دروغ مطلق است، زیرا آن "ضد انقلاب" چنین نوشته است: "من این کتاب را هنوز نخوانده ام، قرار است برایم بیاید تا بخوانم. اما بی مناسبت ندیدم چند خطی در باره گزارش مشرق از این کتاب بنویسم و اشاره ای داشته باشم به نوع و درستی و نادرستی گزارش و صداقت گزارشگران حکومت دینی ایران"**. یعنی "آن ضد انقلاب" نه در باره کتاب، بل در باره گزارش مشرق و مصاحبه دارابی با آن رسانه گفته است.

دارابی: "... مطلع هستم... و خبر دارم که بی‌بی‌سی و من و تو و سایر شبکه‌های خارجی در حال برنامه‌ریزی برای پاسخ دادن به کتاب و آنچه در آن مطرح شده، هستند... (و من) به خاطر مسائل امنیتی نمی‌توانم بیان کنم (که اطلاتم از کجا است)! چرا می گویم بخاطر مسائل امنیتی؟ وقتی بنی ‌صدر را در دادگاه من به عنوان شاهد آوردند او حرف‌هایی زد مبنی بر اینکه از ارگان‌های داخلی به او خبر داده‌اند که ماجرای میکونوس کار ایران است اما وقتی رئیس دادگاه از او مدرک خواست گفت به دلیل مسائل امنیتی نمی ‌تواند سندی ارائه کند و اسم رابطش را ببرد. چند شاهد دیگر ایرانی را هم که به دادگاه آوردند و علیه من و ایران شهادت دادند، هر حرفی زدند گفتند نمی‌توانند به خاطر مسائل امنیتی رابط را معرفی کنند و جالب اینکه قاضی هم پذیرفت. مگر همچنین چیزی ممکن است؟ حالا من هم می‌گویم خبر دارم که آنها در تدارک کار بر ضد کتاب هستند اما از چه کانالی اطلاع دارم دیگر بمان...".
دروغ: یکم، اینکه رسانه ای بخواهد برنامه ای تهیه کند یا نکند، چه ربطی به "مسائل امنیتی" دارد. اگر دارابی "چیزی" بگوید، چه خطری رسانه ها را تهدید خواهد کرد. آینده نیز نشان خواهد داد که اطلاعات "محرمانه" او تا چه اندازه درست یا نادرست بوده اند.
دوم، از آنجا که دادگاه نه نظرات، بل اسناد و مدارک متقن از بنی صدر می خواست، برخلاف گفته دارابی، آقای بنی صدر مجبور شد شاهد معروف به "C"، آقای ابوالقاسم (فرهاد) مصباحی را به دادگاه معرفی کند، و کرد، و شاهد آمد و به عنوان مقام برجسته اطلاعاتی، اما فراری، یعنی به عنوان یک کارشناس پیشین واواک، شهادت های مفصلی در باره تروریسم حکومتی ج.ا.، نقش نمایندگی ها، نقش سفیر ج.ا. در آلمان، اقای سید حسین موسویان و... داد. و دارابی در این مصاحبه هیچ اشاره ای به او نمی کند، چرا؟ نمی گوید. آقای مصباحی تا پایان سال ۱۹۸۳ مسئول امور امنیتی ج.ا. در فرانسه، و پس از اخراج از فرانسه، مسئول هماهنگی فعالیتهای اطلاعاتی- امنیتی رژیم در غرب اروپا، از پایه گذاران و عضو هیئت چهل نفره تشکیل واواک به دستور خمینی، دوست و یار غار سعید امامی (اسلامی)، مسئول تیم مذاکره کننده رژیم با غربیان برای آزادی گروگانهای غربی در دست حزب الله لبنان ( به دستور ایران)، عضو هیئت نمایندگی ایران در سفر گرجستان در کنار رفسنجانی (۱۹۹۳، عکس و فیلم موجود است)، از افراد بسیار مورد اعتماد خمینی و رفسنجانی، رساننده پیام خمینی به تروریستهای الجزایری برای لزوم ترور هادی خرسندی و... بوده است. مصباحی می گوید در ۲۲ مارس ۱۹۸۴ از "خانه ایران" در شهر کلن دیدار و در آنجا با کاظم دارابی ملاقات کرده است. کاظم دارابی که در اوایل آپریل ۱۹۸۰ به آلمان آمده و از ۱۹۸۳ در برلین سکونت داشته، "سر پیاز یا ته پیاز" بوده است که در بن با چنین مقام عالی رتبه امنیتی ملاقات دارد؟ تمام اسناد و مدارک ارائه شده به دادگاه نشان می دادند که "خانه ایران" در شهر بن نیز مانند "انجمن اسلامی د انشجویان اروپا" لانه واواک بوده و دارابی نیز برای آن کار می کرده است.
سوم، جلسات دادگاه، به غیر یکی دو روز استثاء، همواره علنی بود و هر کسی یا نماینده های رسانه ها می توانستند در آن شرکت کنند. یعنی هیئت رئیسه دادگاه (پنج نفر قاضی)، به علاوه رئیس دادگاه (که یکی از شریف ترین قضات آلمان بود)، به دلیل افکار عمومی، به دلیل فشارهای دولت آلمان که نامی از ج.ا. آورده نشود، به دلیل قوانین قضایی و جزایی و پروسه تحقیقات و اثبات جرم، و بنابر وجود یازده وکیل متهمان که همواره در جلسات دادگاه حضور داشتند،اگر هم (فرضا) می خواستند، اصولا نمی توانسته اند، حتا یک مورد را بدون دلیل و سند بپذیراند. در نتیجه دارابی سراپا دروغ می گوید.

دارابی ادامه می دهد که: "... من یک بچه حزب‌اللهی بودم در آلمان و البته نه از نوع بی‌منطق و چماق‌دارش... اتفاقی گذرم به آلمان افتاد... آنجا کار کردم. هر کاری که فکرش را بکنید. از ظرف ‌شویی تا بیل زدن و برف‌ روبی. در عین حال در آن سالها در انجمن اسلامی هم فعال بودم... من فکر می‌کنم میکونوس اولین حادثه تروریستی از این نوع در آلمان بود و مأمور تجسس این پرونده از وقتی این مسئولیت به او ابلاغ شد به گفته خودش حتی تا قبل از اینکه برای اولین بار صحنه جرم را ببیند، گفته بود که این اتفاق کار ایران است! شما چطور می‌توانید ذهنیت این چنینی را عوض کنید... کل میکونوس سناریویی بود علیه جمهوری اسلامی ایران. برای من هنوز مشخص نیست که عاملان این حادثه چه کسانی بودند و فکر نمی‌کنم خود آلمان هم بداند. مساله من اما این است که هر کسی که عامل بوده برای من مهم نیست. مهم این است که من عامل این اتفاق نبودم. چیزهایی به هم چسباندند و گفتند تنها کسی که می‌شود این کار را به او چسباند دارابی است...".
دروغ: یکم، دارابی یک "بچه حزب الهی" بود و هست و برخلاف آنچه مدعی است، از نوع بی منطق و چماقدار و دروغ گویش است. دارابی که در سال ۱۹۸۰ به آلمان آمده است و شب و روز مشغول "ظرفشویی یا بیل زدن و برف روبی" است و گویا زبان یادمی گیرد، حدود دو سال بعد از ورودش، در آوریل ۱۹۸۲، به همراه ۸۶ نفر از اعضای "انجمن اسلامی دانشجویان اروپا"، از جمله همان بهمن برنجیان که در بالا از او گفتم، اما به رهبری و سردستگی دارابی، با چماق، میله های فلزی، چوبهای میخ دار و حتا گاز اشک آور به یک خوابگاه دانشجویی ایرانی در شهر ماینس حمله می کنند که در پی آن یک زن آلمانی در اثر ضرب و شتم بعدا سکته می کند و ۲۸ دانشجو زخمی و بعضا روانه بیمارستان می شوند (بنابر پرونده پلیس). در پی این ماجرا، دارابی بازداشت و سپس محکوم به هشت ماه زندان و پس از آن اخراج از خاک آلمان می شود که با دخالت سفارت ج.ا. در بن و فشار وزارت امور خارجه آلمان، پلیس از اخراج او و سایر حزب الهی ها چشم پوشی می کند. او خودش، چند خط پائین تر، در این باره از جمله چنین می گوید: "... دوستان ما را طرفداران مجاهدین خلق کتک زده بودند. رفتیم پیش پلیس اعتنایی نکردند خودمان دست به کار شدیم و حقمان را گرفتیم. یک درگیری متداول بین دانشجویان آن‌هم در یک کشورغریب. چند ماهی هم بازداشت شدیم. اما این زد و خورد بیش از اینکه بخاطر مخالفت با منافقین باشد به دلیل حمایت از دوستان و دانشجویان مظلوم بود...". حقمان را گرفتیم، درگیری متداول، در یک کشورغریب، حمایت از مظلومان و... دل انسان از این همه حق خواهی و مظلومیت دارابی کباب می شود. با چوب چماق ریخته اند عده ای را لت و پار کرده اند، و او نام آن را می گذارد درگیری متداول و گرفتن حق!؟
دوم، میکونوس اولین ترور رژیم در خاک آلمان نبود، پیش از ترور برلین، فریدون فرخزاد را در شهر بن و علی اکبر محمدی (خلبان رفسنجانی) را در شهر هامبورگ ترور کرده بودند و سر نخ ها همه به سوی تهران می رفت. از جمله کلت به کار برده شده در ترور محمدی از همان نوع و محموله ای بوده است که کارخانه اسپانیایی تولید کننده آن را به ایران فروحته بود.
سوم، اولا در رابطه با پروند ترور برلین یک مامور تجسس وجود نداشته، بل یک تیم تحقیقاتی بوده است. ثانیا نام این پلیس مغرض چیست که حتا "پیش از دیدن صحنه ترور" گفته کار ج.ا. است. به گزارشات بلافاصله آن زمان نگاه کنید، ابتدا در مطبوعات و حتا جلسه مطبوعاتی مسئولان پرونده، سخن از اختلافات درون گروهی یا "انتقام صدام حسین" بود. بعدا نام ج.ا. به میان می آید، آن هم بر اساس اسناد و مدارک به دست آمده.
چهارم، دارابی می گوید: " برای من هنوز مشخص نیست که عاملان این حادثه چه کسانی بودند و فکر نمی‌کنم خود آلمان هم بداند"!؟ عاملان این ترورهم برای دارابی روشن هستند و هم برای آلمان: پنج متهم پروند که در دادگاه حضور داشتند، از جمله خود دارابی، به عنوان عاملان محکوم شدند: دارابی، عباس رایل (راغب)، یوسف امین، محمد ادریس و عطاالله ایاد. چند نفر فرار کردند که حکم دستگیری دارند، زیرا در آلمان قتل شامل مرور زمان نمی شود: عبدالرحمان بنی هاشمی (ابو شریف)، مسلسل چی، که پس از ترور به ایران رفت. شخصی به نام محمد که شب پیش از انجام ترور اسلحه ها را تحویل تیم داده است و دارابی او را خوب می شناخت، فضل الله حیدر عضو حزب الله لبنان که راننده اتوموبیل فرار بود، و به لبنان گریخت و علی صبرا خریدار ماشین عملیات که او هم موفق به فرار شد. اینها عاملان بودند. اما، دادگاه دستوردهندگان را نیز نام برد، زیرا عاملان هیچ نوع آشنایی با مقتولان نداشتند و در نتیجه می بایست با دستور کس یا کسانی عمل می کرده اند. آمران عبارتند از: علی خامنه ای، هاشمی رفسنجانی، علی ولایتی و علی فلاحیان. از اینها در حکم دادگاه با مقامشان نام برده می شود. از میان این چهار نفر، فعلا تنها برای علی فلاحیان حکم دستگیری صاد شده است. آیا دارابی اینها را نمی شناسد!؟ دارابی یک دروغگو بی شرم است که حتا شهامت پذیرش کاری را که انجام داده است، ندارد. انیس نقاش (سوء قصد کننده به جان شاپور بختیار) یا دیوید بلفید، داود صلاح الدین (قاتل علی اکبر طباطبایی) که هر دو در تهران و زیر پوشش ج.ا. زندگی می کنند، آنقدر شهامت دارند که در مصاحبه با رسانه های ایران و بیرون رسما و علنا بگویند: بله ما از سوی ج.ا. ماموریت داشتیم و اینکار را کردیم. اما، دارابی یک ترسوی بزدل است که حتا مسئولیت اعمالش را نیز به عهده نمی گیرد.

دارابی: "... در حکم آمده است که من با اطلاع از اینکه عملیاتی در راه است خانه‌ام را در اختیار تروریست‌های قرار داده‌ام. خانه‌ای که اسناد ترک من در سه سال قبل از حادثه از آن موجود است... من بچه‌هایم که بیشتر شدند نیاز به خانه بزرگتری داشتم از آن خانه اسباب کشی کردم و برادرم در آنجا ساکن شد اما او هم پس از مدتی از آن خانه رفت و به ایران برگشت و آن را به دو تا از دوستان لبنانی‌اش داد. یکی راغب و یکی یوسف. خانه مبله بود و به اسم من اجاره شده بود... من درباره رفتار و اخلاق رفقایش اطلاع چندانی نداشتم. نمی‌دانم اهل چه برنامه‌ای بودند. زمانی که برادرم برگشت به ایران خانه را داد به دوستانش و دوستانش هم کرایه خانه را می‌دادند. مشکلی در واقع نبود تا این حادثه رخ داد...".
دروغ: دارابی راست می گوید، او دیگر در خانه خیابان دتمولدر(Detmolder Str.) شمار ۶۴/ب زندگی نمی کرد. اما خانه همواره در اختیار او بود و راغب و امین در انجا زندگی نمی کردند، به غیر چند روز موقت و مسئله مربوط به براداش ربطی به این ماجرا ندارد. عجیب است کسی که در آلمان "برف پارو" می کرده است، چگونه در مدتی اندک دو خانه کرایه می کند، مغازه سبزی فروشی و لباسشویی دارد و نماینده رسمی غرفه ج.ا. در رابطه با محصولات کشاورزی و دامداری در نمایشگاه بین اللملی برلین می شود، و دادگاه سرانجام نمی تواند منشاء ۸۵۰۰۰ مارکی را که او صرف خرید مغازه اش کرده است، روشن کند!؟ به علاوه، این فرد "بیل زن" و مظلوم برای برای سفارت ج.ا. در برلین زمین برای ساختمان مسجد می خریده، مخالفان را شناسایی می کرده، تظاهرات در برابر تظاهرات سازماندهی می کرده، در مرکز توحید اسلامی در برلین سمت رهبری داشته، و در مسجد امام جعفر صادق با سایر حزب الله برلین فعالیت می کرده است و...، به اینها فعلا کاری ندارم. دروغ های دارابی:
یکم، دارابی از دو نفر به نامهای راغب و یوسف سخن می گوید که گویا او آنها را نمی شناخته است. راغب نام مستعار عباس رایل است که در ترور برلین به دو نفر از مقتولان، با کلتی که منشاءآن ج.ا. است، تیر خلاص می زند و به مدت چهار سال در دادگاه در کنار دارابی، به عنوان یکی از متهمان ردیف اول، نشسته بود. یعنی امکان ندارد دارابی مشخصات او را نداند. اما از او تنها با نام "راغب" که گویا مستاجر برادرش بوده است، یاد می کند. یوسف، هم همان یوسف امین است که به هنگام ترور در برابر در ورودی نگهبانی می داد تا مانع از ورود احتمالی مشتری به رستوران شود. او نیز به مدت چهار سال در دادگاه روبروی دارابی، و در کنار سایر متهمان نشسته بود. هر دو، رایل و امین، از اعضای حزب الله لبنان بودند که در سالهای ۸۶/۱۹۸۵ به مدت شش ماه در شمال ایران، در اطراف شهر رشت در یک اردوگاه سپاه تعلیمات و آموزش های تروریستی دیده بودند. دارابی می گوید "من در طول زندگی‌ام یوسف امین را هفت هشت بار بیشتر ندیده بودم". اگر این سخن درست باشد: الف، یوسف امین اطلاعات مربوط دارابی و خانه های تیمی را از کجا داشته است؟ ب، انگیزه او برای خراب کردن دارابی چه بوده است؟ و ث، خود او هم که محکوم به یازده سال زندان شد، مگر"مرض" داشته است خود و دارابی را به دردسر بیاندازد و چنین بهای سنگینی را بپردازد؟ مگر یوسف و امین دارابی اصولا چه کاره بوده اند که امین برای خراب کردن دارابی توطئه ای بچیند که خودش هم برای یازده سال به زندان برود. واقعیت این است که یوسف امین، پس از بازداشت، دو روز سکوت می کند، و بعد همه چیز را اعتراف می کند، اما در دادگاه تمام اعترافاتش را پس می گیرد و آنها را به گردن پلیس و مترجم و عوامل امپریالیسم و صیهونیسم می اندازد. چرا؟ چون با شروع دادگاه، حزب الله لبنان اعضای خانواده او را به گروگان می گیرد و او را مجبور به انکار می کند. به همین دلیل دادگاه مجبور می شود تمام موارد را مو به مو اثبات کند. اعترافات اولیه امین کمک به کشف جرم و خانه های تیمی کرد، همین. امین در دادگاه هرگزعلیه دارابی سخنی نگفت، بل حتا برعکس. دارابی با امین و رایل، هم در محل کار خودش، و در میهمانی، دست در گردن هم، عکس دارد، نه یکبار، بل چنین بار.
دوم، عباس رایل و یوسف امین هر دو برای دارابی در مغازه های او و نیز در"غرفه ایران" کار می کرده و اصولا به عنوان مستاجر ساکن خانه او در خیابان دتمولدر شماره ۶۴/ ب نبوده اند. امین و همسرش در غرب آلمان، در شهر راینه، نزد برادرش و خانواده او زندگی می کرد و تنها برخی اوقات برای کار به برلین می آمد. در یازدهم سپتامبر، عباس رایل به امین در شهر راینه تلفن می کند و از او می خواهد فورا به برلین بیاید، سپس دارابی با او صحبت می کند و از او می خواهد فورا به برلین بیاید. امین با راه آهن به برلین می آید و طبق برنامه به خانه دتمولدر می رود، و به هنگام ورود به آنجا عبدالرحمان بنی هاشمی (مسلسل چی) و حیدر هم حضور داشته اند. یک روز بعد، در دوازدهم سپتامبر، در همان خانه دارابی در خیابان دتمولدر، ملاقاتی میان امین، رایل، بنی هاشمی و حیدر انجام می گیرد و سپس کاظم دارابی و محمد نیز به آنها می پیوندند، یعنی بخشی از کسانی که در ترور مستقیم یا غیرمستقیم شرکت داشتند، در آنجا حضور داشته، یا به زبان دیگر جلسه داشته اند. پس از پایان "کار"، دارابی به عباس رایل دستور می دهد خانه را پاک سازی کند. یعنی آثار دست و انگشت از کسی در آنجا باقی نماند، زیرا او (دارابی) می خواهد آنها را به خانه مخفی دیگری منتقل کند. توجه کنید که دارابی در مصاحبه های خود در هیچ جا از این خانه دوم سخنی به میان نمی آورد، چرا؟ چون این بار خود او شخصا است که اعضای تیم ترور را از خانه خودش در خیابان دتمولدر به خانه دیگری که متعلق به یکی از دوستانش است منتقل می کند، با ماشین خودش، یعنی:
سوم، دارابی، در دوازدهم سپتامبر، بنی هاشمی و امین را با اتوموبیل خودش به خانه ای در شمال برلین، در زنفتنبرگر رینگ (Senftenberger Ring) می برد. این خانه متعلق به یکی از دوستان دارابی بود که در آن زمان برای تعطیلات در ایران بسر می برد و کلید آن در اختیار دارابی بوده است. به علاوه، پول خرید ماشین عملیات را دارابی به علی صبرا داده است. پس از انجام تمام کارهای ضروری و انتقال تیم ترور به محل جدید، بعد دارابی خودش به همراه همسر و فرزندانش به هامبورگ می رود و در آنجا می ماند تا در شب ترور در برلین نباشد. کسی هم به او اتهام نزده که در آن شب در عملیات مستقیما شرکت داشته است. اگر خانه توسط برادر او به امین و رایل اجاره داده شده است، که دروغ است و آنها ساکن آنجا نبوده اند، به چه دلیل دارابی با تیم ترور در خانه دتمولدر ملاقات داشته و سپس دستور پاک سازی خانه را می دهد و بعد خودش دو تن از آنها را با ماشین خود از خانه دتمولدر به خانه مخفی زنفتنبرگر رینگ منتقل می کند؟ چرا و به چه دلیل دارابی از رایل می خواهد خانه را پاکسازی کند تا اثر انگشتی وجود نداشته باشد، چرا؟ مگر کار خلافی انجام داده بود؟

دارابی می گوید: "... اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها خاصیتشان همین است. آنها این ماجرای میکونوس را درست کردند و امثال یوسف امین را ساختند... وکیل من می‌ گفت اگر من دوربین داشتم و از این دادگاه فیلم می‌گرفتم همه می‌ توانستند ببینند که این دادگاه و بحث‌هایش چقدر بی‌ ارزش است. اگر آلمان به من حکم ابد نمی‌داد نمی ‌توانست ایران را به این ماجرا متصل کند. باید من را محکوم می‌کردند. باید من را عضو سپاه و حزب‌الله و… نشان می‌دادند تا بتوانند کار دو ضارب لبنانی را توجیه کنند...".
دروغ: یکم، اروپائیان تا مدتها در رابطه با ترورهای رژیم در اروپا سکوت پیشه کردند. نگاه کنید به دهها قتلی که انجام گرفت. در رابطه با برلین هم "دستور" این بود که از ج.ا. هرگز نامی آورده نشود. به همین دلیل پس از کشف کلت جرم، کلت مدل لاما اسپسیال، شماره سری ۵۱۷۰۷۰، که رایل با آن به شرفکندی و اردلان تیر خلاص زده بود، و تحقیقات نشان می داد که این کلت از سوی کارخانه اسپانیایی به ارتش ایران فروخته شده است، دادستانی تحت فشار دولت آلمان تا هشت ماه حاضر به اقرار به این امر نبود و بعد مجبور شد.
دوم، اگر وکیل دارابی "دوربین" نداشت، تمام صورتجلسات دادگاه به سه زبان آلمانی، عربی و فارسی که وجود دارند و همگی در اختیار وکلای متهمان، از جمله در اختیار سه وکیل اختیاری دارابی است، آنها را منتشر کند تا همه بفهمند که دارابی معصوم و بی گناه است، هنوز هم دیر نیست. وکلای او حتا می توانند به دادگاه اتحادیه اروپا شکایت کنند، چرا نمی کنند؟
سوم، با ربط یا بی ربط به دارابی، و حدود یکسال پیش از آنکه حکم دارابی صادر شود، دادستانی آلمان علیه فلاحیان حکم دستگیری صادر کرده بود، یعنی دولت ج.ا. (وزیراش) در این ترور دخالت داشته است و این حکم پیش از صدور حکم برای دارابی بود. سپس، ارشدترین مقامات ج.ا. نیز به عنوان آمر محکوم شدند.
جمعبندی: دارابی داستان سرایی می کند (سراسر دروغ می گوید) تا بگوید غربی ها، اروپائیان و آمریکایی ها و اسرائیلی ها توسط فردی بی نام و نشان که دو کلاس بیشتر سواد نداشت، مانند یوسف امین، توطئه کردند تا اقدامی علیه جمهوری اسلامی کنند. و من (دارابی) بیگناه و معصوم را که یک بچه حزب الهی معتقد به ج.ا. و ولایت فقیه و انقلاب اسلامی بودم و هستم و برای زندگی ام همواره "بیل زده ام" و "برف پارو" کرده ام را قربانی این دسیسه کرده اند. به این می گویند یک تروریست وقیح که برای نشان دادن معصومیت خود، علاوه بر دروغگویی، حتا یار و "ابزار" دیروز خود را نیز قربانی می کند، یوسف امین را.

* گفتگوی مهر با متهم دادگاه میکونوس، ۱۴ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۲:۰۲
** نگاه کنید به مقاله "خاطرات یک تروریست وقیح" در سایت دویچه وله/ فارسی

تماس با نویسنده:
dastmalchip@gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست