•
تَرَنّمی
مرموز بگوش میرسد
از
یک جای دور
بر
بالهای پرندهی آبی مینشیند،
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۴ فروردين ۱٣۹٨ -
۲۴ مارس ۲۰۱۹
برای مرتضا میرآفتابیِ عزیز،
شعرها، داستانها،
و عواطف زیبای او
بلندی ها
آه بلندیها. . . ،
بلندیها. . . ،
زمان بازگشت رسیده
به میان بوته ها،
خاکهای خیس،
سپیدارها،
و نسیمی که بر دامنه ها میوزد
همه چشم،
همه گوش،
همه بویایی،
از آن سان که سبکیِ هوا،
سپیدیِ ابر،
و بال زدن زنبورها را میخواند
آه بلندیها. . . ،
بلندیها. . . ،
تَرَنّمی مرموز بگوش میرسد
از یک جای دور
بر بالهای پرنده ی آبی مینشیند،
در گوشِ دهقانِ سالخورده
اسبی میبینم،
غریبانه میان علفزار میگردد
و کفشدوزک افسون نجوای تخته سنگیست
سوسماری هست بیقرار
دور میشود میان علفها و سنگریزه ها
و مرا تنها میگذارد با نجوای جویبار
آه بلندیها. . . ،
بلندیها. . . ،
بلیطم آماده است
و سواریِ سیاهرنگ منتظر در کوچه
با موتور روشن
که مرا در این سحرگاه ابرآلوده
ببرد با خود
در برابر چشمان بدرقه کنندگان
تا مسیر کوهستانیِ کم رفت و آمد
شیشه های ضخیم اتوموبیل
آهنگ برگهای بید،
و صدای پای آدمها و رمه ها را
از من میگیرد
نگاه بیرنگ راننده ی غریبه،
بر پیچ مه گرفته ی جاده است
که در آن بالا بالاها،
در درگاه جنگل گم میشود
میان تخته سنگها
آه بلندیها. . . ،
بلندیها. . . ،
قلب من امروز،
بیتاب تر از همیشه میزند
جهان پنهان است زیر مِه ی سنگین
و نواها هرچه دور،
هرچه گُنگ
کسی ساعت بازگشت را
در گوش من زمزمه میکند
و من در خواب نیز به بلندیهای دور می اندیشم
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۸ آگوست ۲۰۱۱
|