یکان امکان ِ امکان ها!!!
ویدا فرهودی
•
چه غم ناک است در غربت، طنین شور باران ها
غروب ابری ِهستی، مرور خیس هجران ها
و خاموشی گزیدن در هجــوم ِ دائـم ِ گـفـتـن
مگر پنهان شوی از خود، در این تکرار کتمان ها
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٨ ارديبهشت ۱٣٨۶ -
۲٨ آوريل ۲۰۰۷
چه غم ناک است در غربت، طنین شور باران ها
غروب ابری ِهستی، مرور خیس هجران ها
و خاموشی گزیدن در هجــوم ِ دائـم ِ گـفـتـن
مگر پنهان شوی از خود، در این تکرار کتمان ها
* * *
چه غم گین است باور را، زنی بر صخره ها یک جا
و بر هر پاره اش پاشی، سرشک تلــخ نسـیان ها
جمود پنجره وقتی، نفس می گیرد از سـُستی
و حتا نیست پیغامی به دوش ِ غول تــوفان ها
طلسم عاشقی بستن، به گرد پیکر رویــا
مگر قـِد یس ِ نو سازی، به رغم مرگ ایمان ها
* * *
به یاد آور زمانی را- چه می گویم- جهانی را
که می رفتیم بی پروا، به جنگ دیو بهتان ها
هراسیدن نمی آمد به ذهن تشنه مان، آنــی
و ایـنک مانده حیرانـی، یکان امکان ِ امکان ها!!!
و ایـنک مانده حیرانـی، پریشانـی ، پشیمانـی
یکان امکان ِ امکان ها!!!
ویدا فرهودی
بهار ۱٣٨۶
|