یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

روزنامه های ایران چه می نویسند؟



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۲ ارديبهشت ۱٣٨۶ -  ۲ می ۲۰۰۷


اجلاس شرم الشیخ ، کاستن از نقش بازیگران اصلی؟
سازمان و کشورهایی که حضورشان در ماجرای عراق، یک حضور تحمیلی است
چرا ایران دعوت برگزارکنندگان اجلاس مصر را پذیرفت
چرا جلودارزاده حق اعتصاب را برای کارگران مطالبه می کند
مدلهای رقابت درون اصولگرایان
برخورد با اصلاحیه قانون شوراها
چرا روز جهانی خلیج فارس نداشته باشیم؟

حسین شریعتمداری در سرمقاله دیروز روزنامه کیهان با عنوان: معمای شرم الشیخ نوشته است:
ایران اگرچه درپی درخواست مکرر مقامات بلندپایه عراقی در تصمیم قبلی خود تجدید نظر کرده و قرار است در اجلاس شرم الشیخ حضور پیدا کند ولی این حضور نباید مسئولان سیاست خارجی کشورمان را از ماهیت اجلاس شرم الشیخ که دام خطرناک آمریکا برای بلعیدن عراق است غافل کند. دامی که آمریکایی ها برای جبران ناکامی خود در حمله نظامی به عراق تدارک دیده اند و هدف نهایی آن کنار زدن دولت مردمی عراق از قدرت و سپردن حاکمیت این کشور به دست عوامل سرسپرده خویش است. یعنی دقیقاً همان هدفی که از حمله نظامی به عراق دنبال می کردند ولی تحولات و رخدادهای دور از انتظار آمریکا، نه فقط مانع از تحقق این خواسته استکباری شده بلکه تاکنون نتیجه ای معکوس درپی داشته است.
اکنون که ایران با حضور در اجلاس شرم الشیخ موافقت کرده است کاویدن اهداف این اجلاس و انگیزه هر یک از سه ضلع اصلی و تعیین کننده آن، یعنی آمریکا، دولت مردمی عراق و ایران اسلامی، ضروری به نظر می رسد.
۱ ـ اشغالگران آمریکایی و انگلیسی به اعتراف خود و به گواهی آنچه امروزه در عراق می گذرد، در دستیابی به اهدافی که از حمله نظامی به عراق در سر داشتند ناکام مانده اند. قرار بود با اشغال عراق، حکومتی دست نشانده و طرفدار آمریکا در این کشور شکل بگیرد ولی هوشیاری مردم عراق، بیداری مرجعیت حاضر در این کشور و آگاهی بخشی ایران اسلامی، به روی کار آمدن مجلس و دولتی اسلامگرا و برخاسته از خواست مردم عراق منجر شد یعنی نتیجه ای دقیقاً متضاد با آنچه اشغالگران آمریکایی دنبال می کردند. در این حالت نیروهای اشغالگر با دو گزینه روبرو بودند. اول؛ پایان دادن به اشغال عراق و موافقت با حاکمیت اسلامگرایان بر این کشور. بدیهی است که این گزینه نه فقط قابل قبول اشغالگران نیست بلکه بعد از تحمل هزینه های کلان مالی، تلفات انسانی، بر باد رفتن هیمنه نظامی و…پذیرش این گزینه به یک کابوس وحشتناک شبیه بوده و هست. گزینه دوم؛ دنبال کردن اهداف حمله نظامی از راه های غیرنظامی و دیپلماتیک. برای عملیاتی کردن این گزینه، آمریکایی ها بایستی صورت بندی عوامل موثر در سرنوشت عراق را تغییر می دادند که اجلاس شرم الشیخ در این بستر شکل گرفته است.
۲ ـ در صورت بندی کنونی عراق ٣ بازیگر اصلی و نقش آفرین حضور موثر دارند.
الف؛ مردم عراق که هرچند از سقوط صدام خشنودند ولی آمریکایی ها را حامی دیکتاتور پیشین عراق و عامل ناامنی ها و قتل عام های خانمانسوز کنونی در کشورشان می دانند و از سوی دیگر به علت باورهای عمیق اسلامی میان حاکمیت صدام و یک حکومت دست نشانده آمریکا تفاوتی نمی بینند.
ب؛ آمریکا که بعد از اشغال عراق حضور نظامی سنگین خود را بر این کشور تحمیل کرده و از این طریق در عراق نقش آفرینی می کند.
ج؛ ایران اسلامی که با مردم عراق پیوندهای عمیق فرهنگی و مذهبی دارد و به علت خاستگاه دینی نظام جمهوری اسلامی ایران، الگوی ایده آل و مطلوب مردم عراق ـ و یا دستکم ٨۵ درصد شیعیان این کشور ـ است. علاوه بر این، انقلابیون مسلمان عراق و مخصوصاً بسیاری از نمایندگان کنونی مجلس و دولتمردان عراق دوران غربت و تنهایی خود را در ایران اسلامی سپری کرده اند و یا در کشور خود از حمایت های بی دریغ و صرفاً برادرانه جمهوری اسلامی ایران برخوردار بوده اند، ضمن آن که مرجعیت شیعه در عراق با نفوذ گسترده خود در میان توده های مردم این کشور، باورهای مشترکی با نظام اسلامی و مردم ایران دارند. مجموعه این عوامل باعث شده اند که اولاً؛ نفوذ جمهوری اسلامی ایران در میان مردم عراق عمیق تر و اثرگذارتر از دیگران باشد و ثانیاً؛ این نفوذ عمیق از یک رابطه طبیعی و مقدس میان دو ملت ایران و عراق ریشه می گیرد و عراقی ها به خیرخواهی و صداقت ایران اعتماد کامل دارند.
با توجه به تابلوی یاد شده از میزان حضور و نفوذ بازیگران اصلی و نقش آفرین در عراق، بدیهی است که کفه قدرت و نفوذ همواره به سود مردم عراق سنگین بوده و هست.
٣ ـ آمریکا برای خروج از بن بست و رسیدن به اهداف ناکام مانده خود بایستی این صورت بندی را تغییر می داد تا کفه تصمیم گیری درباره آینده عراق به نفع اشغالگران سنگین شود و اجلاس شرم الشیخ ـ بعد از اجلاس بغداد ـ با این منظور طراحی شده است. چرا…؟!
الف؛ اجلاس شرم الشیخ با حضور ۲۱ کشور و سازمان منطقه ای و بین المللی، از جمله کشورهای همسایه عراق، ۵ کشور صاحب حق وتو در سازمان ملل، نماینده جداگانه ای از سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا، نماینده ای از گروه کشورهای٨ G ـ ٨ کشور صنعتی بزرگ ـ اتحادیه عرب و…تشکیل خواهد شد.
همانگونه که ترکیب شرکت کنندگان اجلاس شرم الشیخ نشان می دهد، آمریکایی ها درپی مشارکت دادن بازیگران تازه ای در کانون تصمیم گیری عراق هستند. سازمان ها و کشورهایی که حضورشان در ماجرای عراق، یک حضور تحمیلی است.
بازیگرانی که به یقین در اجلاس شرم الشیخ کنار آمریکا ایستاده اند و اهداف اشغالگران را دنبال می کنند. ورود این بازیگران برای کاستن از نقش بازیگران اصلی و طبیعی یعنی ایران و مردم عراق صورت می پذیرد.
ب؛ حمله نظامی آمریکا به عراق بدون اخذ مجوز از سازمان ملل متحد صورت گرفته بود و این سازمان بین المللی علی رغم مخالفت اعلام شده با اشغال عراق نه فقط از حمله نظامی آمریکا و انگلیس جلوگیری نکرد بلکه برخلاف تصریح فصل های ۶ و ۷ منشور ملل متحد، بعد از اشغال نیز حتی از صدور یک بیانیه و یا قطعنامه خشک و خالی در محکومیت این اقدام نیز خودداری ورزید ولی امروزه که مردم عراق خواستار حاکمیت خود بر سرنوشت خویش هستند و به عوامل وابسته آمریکا و انگلیس پشت کرده اند، این سازمان برای تصمیم گیری درباره امنیت ـ بخوانید آینده ـ عراق به اجلاس شرم الشیخ دعوت می شود!
سازمان ها و اتحادیه های دیگری که به این اجلاس دعوت شده اند نیز وضعیت کم و بیش مشابهی دارند، اتحادیه عرب! ۵ کشور صاحب حق وتو! اتحادیه اروپا! و. . .
حضور این سازمان ها و اتحادیه های بین المللی در ترکیب اجلاس شرم الشیخ حکایت از آن می کند که آمریکایی ها بعد از آن که در حلقه طبیعی همسایگان عراق از حل بحران به نفع خودعاجز شده اند، قصد دارند تصمیم درباره آینده عراق را از سطح تصمیم همسایگان به سطح یک تصمیم بین المللی بکشانند چرا که با توجه به نفوذ خود در مجامع بین المللی و مخصوصا سازمان ملل متحد، به پیروزی خود در این میدان امید فراوانی بسته اند.
۴ ـ با توجه به نکات فوق حضور ایران و عراق در اجلاس شرم الشیخ نه فقط تامین کننده منافع مردم عراق نیست بلکه تصمیم گیری درباره آینده عراق را از دست دولت مردمی عراق و ایران اسلامی که متحد و همراه طبیعی ملت عراق است خارج می کند و یا دستکم این که نقش ایران و عراق را در این تصمیم سازی به حداقل می رساند.
و اما، اکنون باید دید هر یک از سه نقش آفرین اصلی یعنی آمریکا، ایران و عراق با چه انگیزه و تحلیلی حاضر به شرکت در این اجلاس شده اند.
الف؛ انگیزه آمریکا از برپایی اجلاس شرم الشیخ در بندهای پیشین این یادداشت ـ به طور اجمالی ـ توضیح داده شد ولی این سوال باقی است که اصرار آمریکا برای حضور ایران در اجلاس شرم الشیخ با چه انگیزه ای صورت پذیرفته است؟
آمریکایی ها به خوبی می دانند که ایران اسلامی، حامی پرنفوذ و مورد اعتماد مردم عراق است و از این روی اصلی ترین و قدرتمندترین رقیب آمریکا در شکل دهی آینده عراق محسوب می شود تا آنجا که هیچ تصمیمی درباره آینده عراق بدون موافقت ایران به نتیجه نمی رسد و قابل اجرا نخواهد بود. این واقعیت بارها در اظهارنظرها و تحلیل های رسمی مقامات آمریکایی مورد تایید قرار گرفته است که گزارش معروف بیکر ـ همیلتون فقط یک نمونه از آن بسیارهاست.
آمریکایی ها با اطلاع و اعتراف به نقش برجسته و نفوذ تعیین کننده ایران درپی آنند که با کشیدن جمهوری اسلامی ایران به اجلاس شرم الشیخ، تصمیم های بعدی این اجلاس را با استناد به حضور ایران در اجلاس یادشده، موجه جلوه داده و اعلام کنند که این تصمیم ها با حضور ایران که نشانه توافق ضمنی است اتخاذ شده است! و از سوی دیگر اطمینان دارند که با توجه به ترکیب اجلاس، نظرات ارائه شده از سوی جمهوری اسلامی ایران، به سطح تصمیم نهایی نخواهد رسید!
به بیان دیگر، آمریکایی ها معتقدند توافق حداقلی با حضور ایران بر توافق حداکثری بدون حضور ایران برتری دارد.
ب؛ دولت عراق نیز به نظر می رسد از توطئه ای که آمریکایی ها در اجلاس شرم الشیخ تدارک دیده اند، باخبر است و احتمالا اولین قربانی این توطئه دولت مردمی و اسلامگرای عراق خواهد بود. دولتی که آمریکا و متحدان اروپایی و منطقه ای آمریکا بارها ناخشنودی خود را از آن ابراز کرده اند. دولت عراق پیش از این با برپایی هرگونه اجلاسی که بیرون از خاک این کشور بوده و شرکت کنندگانی فراتر از همسایگان عراق داشته باشد، مخالف بود اما در اجلاس بغداد زمینه اجلاس بعدی در استانبول فراهم شد که به علت مخالفت کردهای عراق محل این اجلاس به شرم الشیخ منتقل گردید.
به نظر می رسد که دولت عراق علی رغم میل باطنی خود با انگیزه دفاع از منافع ملت عراق در اجلاس ـ بخوانید تحمیلی ـ شرم الشیخ حضور می یابد و اما چرا مقامات عراقی برای حضور ایران در اجلاس عراق اصرار فراوانی داشته اند؟ تا آنجا که نوری مالکی نخست وزیر عراق اعلام کرد، اگر ایران حاضر به شرکت در اجلاس شرم الشیخ نشود، شخصاً به تهران رفته و از ایران برای حضور در این اجلاس دعوت می کنم .
واقعیت آن است که دولت عراق بدون حضور ایران، خود را در اجلاس شرم الشیخ تنها و بدون حامی تلقی می کند و به همین علت اصرار دارد که جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک حامی قدر و قدرتمندترین کشور منطقه در اجلاس حضور داشته و از منافع مردم عراق در مقابل حریفان آمریکایی و متحدان اروپایی و منطقه ای آنها دفاع کند.
حضور ایران در اجلاس شرم الشیخ، به یقین کفه این اجلاس و تصمیم های آن را به نفع دولت و مردم عراق سنگین خواهد کرد.
ج؛ و اما، جمهوری اسلامی ایران با درک واقعی از توطئه ای که آمریکایی ها در اجلاس شرم الشیخ تدارک دیده اند از حضور در این اجلاس خودداری می کرد ولی چرا نهایتاً شرکت در اجلاس را پذیرفت؟ پاسخ این سوال را قبل از هر چیز باید در انگیزه مشترک با دولت مردمی عراق جستجو کرد. ایران بارها اعلام کرده بود هر جا منافع ملت عراق در میان باشد از کمک به آنان دریغ نخواهد ورزید.
جمهوری اسلامی ایران در نگاه بین المللی هویت تعریف شده ای دارد که ایستادگی در برابر زورگویی قدرت های بزرگ و تسلیم نشدن در مقابل تهدید و قانون شکنی ها از جمله ویژگی های شناخته شده آن است. این ویژگی که در هویت انقلابی و اسلامی نظام جمهوری اسلامی ایران ریشه دارد، دولت مردمی عراق را به نقش آفرینی مقتدرانه ایران به نفع مردم عراق مطمئن می کند.
۵ ـ و بالاخره، از آنجا که آمریکایی ها حضور ایران در این اجلاس را برای مشروعیت بخشیدن به تصمیم های احتمالی اجلاس می خواهند، هیئت اعزامی کشورمان باید توجه داشته باشد که حضور در این اجلاس به منزله راه رفتن روی لبه تیغ است بنابراین نباید از نکات زیر برای در امان بودن از توطئه آمریکا و متحدانش غافل باشد.
اولاً؛ ایران باید به طور رسمی اعلام کند که حضورش در اجلاس تنها به منظور ارائه مستند نظرات خود درباره تامین امنیت عراق است و هیچگونه تصمیم احتمالی که بدون اجماع شرکت کنندگان اتخاذ شود را نمی پذیرد تا چنانچه تصمیم اتخاذ شده مورد قبول ایران نباشد، اجماع حاصل نشود.
ثانیاً؛ حضور خود در اجلاس را صرفاً در چارچوب و محدوده موضوع اجلاس، یعنی تأمین امنیت عراق تعریف کرده و با صراحت اعلام کند. چرا که مدتی است برخی از مقامات رسمی آمریکا و متحدان آنها به طرح مباحثی در حاشیه اجلاس اشاره می کنند و مهم تر این که از احتمال مذاکره مستقیم وزیرخارجه آمریکا با وزیر خارجه کشورمان سخن می گویند. این گمانه زنی ها اگر چه به شدت از سوی مقامات رسمی ایران تکذیب شده است ولی به منظور پیشگیری از هرگونه سوءاستفاده تبلیغاتی دشمن، تعریف چارچوب حضور ایران در اجلاس قبل از شرکت در این اجلاس ضروری است.

علت حضور ایران در اجلاس
روزنامه ایران نیز با عنوان: نکاتی درباره اجلاس شرم الشیخ نوشته است:
۱ـ در آستانه حمله نظامی ایالات متحده آمریکا و انگلیس به عراق و برنامه ریزی برای اشغال این کشور، به ابتکار وزیر امور خارجه وقت جمهوری اسلامی ایران نهادی منطقه ای با عنوان اجلاس وزرای خارجه همسایه عراق با هدف توقف و کاهش تبعات این اقدام یک جانبه و مغایر منشور سازمان ملل متحد شکل گرفت. هرچند این نهاد فاقد دبیرخانه و مقری ثابت در منطقه است اما به لحاظ تأثیر گذاری در تحولات عراق نقش مهمی را ایفا کرده و تاکنون ده اجلاس با مشارکت وزرای خارجه همسایه عراق برگزار شده است.
۲ـ متعاقب این ابتکار منطقه ای و در پی شکست رویکرد یک جانبه گرایانه آمریکا و انگلیس در عراق دو نشست سیاسی و امنیتی بین المللی با مشارکت بیش از ٨۰ کشور و سازمان منطقه ای و بین المللی در شرم الشیخ مصر و بروکسل برگزار شد.
٣ـ به پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران و در جریان دهمین نشست وزرای خارجه همسایه عراق در تیر ماه سال٨۵ در تهران، توافق شد که اجلاس بعدی در بغداد برگزار شود تا گام عملی در کمک به ثبات و امنیت عراق به شمار آید.
۴ـ در اسفندماه سال ٨۵ اجلاس کارشناسان ارشد و معاونان وزرای خارجه همسایه عراق با مشارکت سفرای پنج عضو دائم شورای امنیت در بغداد برگزار شد و توافق به عمل آمد که اجلاس وزرای خارجه همسایه عراق در سال ٨۶ در بغداد و یا یکی از شهرهای عراق (به تشخیص دولت عراق) تشکیل شود.
۵ـ در حالی که رایزنی های لازم از سوی دولت عراق با کشورهای همسایه، برای برگزاری اجلاس جدید با مشارکت پنج عضو دائم شورای امنیت و هشت کشور صنعتی به عمل نیامده بود، دعوتنامه ای جهت حضور در این اجلاس برای کشورهای همسایه ارسال شد که واکنش های متفاوتی را در پی داشت. در این میان ترکیه، سوریه و جمهوری اسلامی ایران در رایزنی با مقام های عراقی، خواهان تشکیل اجلاس وزرای خارجه همسایه عراق براساس توافق به عمل آمده در اجلاس کارشناسان ارشد که در بغداد برگزار شده است، گردیدند و جمهوری اسلامی ایران به دلیل عدم رایزنی لازم از سوی دولت عراق و برگزار کنندگان اجلاس با وزرای همسایه عراق حضور خود در اجلاس را در فضای موجود به مصلحت ندانست.
۶ـ در پی درخواست های مکرر مقام های عالیه عراق و برگزارکنندگان اجلاس با عنایت بر این که:
اولاً: مقام های ذیربط پذیرفتند که اجلاس وزرای خارجه همسایه عراق با حفظ هویت خود کماکان به صورت مستقل برگزار و در باره تحولات عراق که پیامدهای آن منطقه را نیز در برگرفته است، باقی بماند.
ثانیاً: دستور کار اجلاس حمایت از نهادهای برخاسته از قانون اساسی و منتخب مردم عراق و حمایت از دولت عراق باشد.
ثالثاً: دستور کار مشخصی درباره نحوه حضور و نقش دیگر کشورها در اجلاس مد نظر قرار گیرد که مورد تأیید وزرای خارجه همسایه و دولت ملی عراق باشد.
رابعاً: مجموعه ملاحظات فوق به نحوی ساماندهی شود که دولت منتخب و ملی عراق متناسب با بازگشت عراق به جایگاه طبیعی خود از توانایی لازم برای اعمال حاکمیت کامل خود بر کشور برخوردار شده و زمینه خروج نیروهای نظامی خارجی از این کشور اسلامی و مهم منطقه فراهم آید، جمهوری اسلامی ایران تصمیم خود را مبنی بر شرکت در اجلاس در سطح وزیر امور خارجه اعلام کرد.

چرا حق اعتصاب را مطالبه می کند
روزنامه کارگزاران با عنوان چرا اعتصاب؟ نوشته است:
همین اول نوشته بگوییم که سهیلا جلودارزاده و روزنامه کارگزاران نمی توانند طرفدار تعطیل کار و توقف تولید باشند. پس باید پرسید چرا جلودارزاده حق اعتصاب را برای کارگران مطالبه می کند و کارگزاران این پیشنهاد را به عنوان تیتر نخست خود برمی گزیند؟
۱ ـ جلودارزاده به اعتبار عضویت در یک تشکیلات کارگری(حزب اسلامی کار) خوب می داند که اگر کار متوقف شود، تولیدی در کار نیست و به تبع آن پولی برای پرداخت حقوق کارگران خلق نمی شود. روزنامه کارگزاران نیز بنا به چارچوب های فکری خود، کار و تولید را عامل ثروت افزایی کشور و بهره مندی همگانی می داند و به همین علت خواستار استمرار کار کارگران است. اما با وجود این ملاحظات جدی، دنیای واقعی تابع تمایلات سهیلا جلودارزاده و روزنامه کارگزاران نیست.
یکی از این واقعیت ها می تواند نارضایتی کارگران از شرایط کار باشد. کارگری که از شرایط کار (دستمزد، بیمه و… ) راضی نباشد به صورت خود خواسته و یا غیر ارادی به روند کار و تولید تاثیر کاهنده می گذارد. اعتصاب یکی از رفتارهای ارادی کارگران و دست به قضا صادقانه ترین و کم ضررترین آنهاست. کار با دلسردی، خرابکاری در ماشین های تولید (سابوتاژ)، انتقال اطلاعات کارگاه یا کارخانه به رقیبان و نظایر اینها از اعتصاب موثرتر و مخرب تر هستند.
۲ ـ سازمان بین المللی کار حق اعتصاب را برای اتحادیه ها و کنفدراسیون های کارگری به رسمیت شناخته است. اما این حق نامحدود نیست و صرفا در جهت اعاده حقوق قانونی و احیانا توافق شده بین کارگران و کارفرمایان قابل اجراست. به همین علت در بسیاری از کشورها که اتحادیه های کارگری پر قدرتند، پیش از اعتصاب، تذکر داده می شود و معمولا با مصالحه کارگران و کارفرمایان، اعتصاب منتفی می شود. گرایش عمومی در رفتار اتحادیه های امروزی این است که به جای اعتصاب از تهدید به اعتصاب استفاده کنند.
٣ ـ رابطه اعتصابیون با دولت در همه کشورها یکسان نیست. هر قدر بخش خصوصی قدرتمند تر و دولت کوچک تر باشد، رنگ سیاسی اعتصاب کمتر می شود و درگیری دولت با اعتصابیون کاهش می یابد. در این گونه کشورها، قوانین کار به گونه ای تنظیم می شود که قرارداد دوجانبه کارگر و کارفرما، تنظیم کننده رابطه آنهاست و دولت انگیزه ای برای ورود به این مجادله را ندارد. کارگران و کارفرمایان می توانند با طرح دعاوی حقوقی در محاکم به حقوق خود دست یابند و اگر از این راه به نتیجه نرسند، اعتصاب را در دستور کار قرار می دهند.
۴ ـ آزادی تشکیل سندیکاها و اتحادیه های مستقل و متعدد از جمله عواملی است که خطر سیاسی شدن اعتصاب را کاهش می دهد. زیرا کارگران عضو اتحادیه ها و سندیکاها حق اقدام فردی و احیانا رادیکال را ندارند و برای بهره مندی از قدرت تشکل های کارگری ناچارند از تصمیم های آنها تبعیت کنند. یکی از تصمیم های رایج اتحادیه ها و سندیکاها مصالحه با کارفرمایان است.
این مصالحه حتی گاهی به کاهش دستمزدها منجر می شود. یکی از مثال های رایج در این زمینه مصالحه اتحادیه های کارگری با شرکت هواپیمایی یونایتد ایرلاینز در آمریکاست. در پی حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر، این شرکت هواپیمایی به علت کاهش تعداد مسافران به سوی ورشکستگی می رفت، اما مدیران شرکت توانستند اتحادیه ها را متقاعد کنند که تنها راه بقای بنگاه، کاهش دستمزدهاست. این مصالحه صورت گرفت و هواپیمایی یونایتد ایرلاینز پس از رهایی از بحران، حقوق معوقه کارکنان را پرداخت کرد.
بنابراین می بایست آنچه را که سهیلا جلودارزاده گفت و کارگزاران بازتاب داد، راه حلی برای پیگیری آشتی جویانه مطالبات کارگران ارزیابی کرد و به دولت این نکته را متذکر شد که اگر در رابطه کارگران و کارفرمایان کمتر مداخله کند، منافع مشترک آن دو گروه، آنها را به سوی مصالحه سوق می دهد و مواردی نیز که به مصالحه نمی انجامد، به حساب دولت گذاشته نمی شود، مشروط به آنکه قانون کار، حق مالکیت کارفرما و حق دستمزد توافقی کارگران را به رسمیت بشناسد.

چهره یکپارچه سابق را ندارند
روزنامه رسالت در مقاله ای که امیرمحبیان یکی از نظریه پردازان اصولگرایان نوشته، مدل های رقابت درون اصولگرایان را چنین شرح داده است:
جناح اصولگرا دیگر آن چهره یکپارچه سابق را از خود نشان نمی دهد، این امر از جهاتی فرصت نیز تلقی می شود ولو آنکه نگرانی هایی را برانگیزد. تعدد مراکز تصمیم گیری مستقل هرچند در ابتدا ممکن است نوعی آشفتگی را پدید آورد اما به گمانم فضای مشترک در حال شکل گیری است و یا حداقل از سطح کثرت مراکز تصمیم گیری مستقل در حال ورود به فاز چند قطب مشخص وانحصاری هستیم که با شکل دهی نیروهای حاشیه به دور خود و سازماندهی آنها عملا انحصارات چند قطبی در حوزه تصمیم گیری پدید خواهد آمد یا به عبارت دقیق تر تقریبا پدید آمده است.
انتخابات ریاست جمهوری ٨۴ بروز شکل جنینی تکثر قطب های تصمیم گیری بود، پس از انتخابات بعضی از قطب ها به حاشیه و بعضی ها زیرمجموعه قطب های دیگر شدند. نتیجتا حداقل سه قطب فعال باقی مانده است.در این نوشتار قصد بر شناسایی و توصیف این قطب ها نیست، بلکه فقط بر آن هستم که روابط محتمل انحصارات چند قطبی در حوزه عمل و تصمیم (اقدام) سیاسی را تبیین نمایم.
ابتدا دو گرایش عمیق ممکن است تعامل قطب های تصمیم گیر را شکل دهد:
۱ ـ گرایش مبتنی بر همکاری که هدف آن بیشینه سازی سود مشترک است. در این حالت قطب ها به گونه ای ضمنی یا صریح سازش می کنند.
۲ ـ گرایش ضدیت بنیادی که هر قطب برای رسیدن به سهم بیشتر از قدرت و حوزه نفوذ به نبردی سازش ناپذیر با قطب دیگر می پردازد.
هرچند عقل حکم می کند که گرایش نخست غالب گردد ولی متاسفانه در موارد بسیاری گرایش دوم غلبه می یابد و این نبرد تانابودی همه قطب های درگیر یا تغییر توازن به نفع یک قطب ادامه می یابد مگر آنکه هزینه ها آنها را وادار کند که به گرایش نخست باز گردند. با فرض رسیدن به گرایش نخست یعنی ورود به فاز هماهنگی، گونه های مختلف هماهنگی زیر قابل تصور است:
الف ـ قطب های تصمیم گیری کاملا هماهنگ:
در این حالت با پذیرش تکثر در قطب های تصمیم گیری در جناح اصولگر نوعی هماهنگی در لحظات حساس به وجود آمده و عملا نوعی کارتل سیاسی را پدید می آورند. در این حالت ضمن آنکه تکثر و تفاوت رویکردها به رسمیت شناخته شده ولی امکان بهره برداری از شکاف های موجود برای رقبا را پدید نمی آورند.
ب ـ چند قطبی جزئا هماهنگ:
در این حالت دو روش امکان دارد:
ـ وجود یک قطب پیشرو و آوانگارد بر حسب سلطه هژمونیک ناکامل
ـ بروز نوعی همکاری داوطلبانه البته بدون سازمان، توافق یا رهبری مشترک اما مبتنی بر تساهل متقابل یا نفع مشترک
اما اگر گرایش ضدیت بنیادی حاکم گردد در این حالت که چند قطبی ناهماهنگ است، بروز حالات زیر محتمل است:
۱ ـ نبرد سنگین برای کسب اعتبار سیاسی در میان قطب ها که گاه منجر به پیدایش فضای تخریب شدید می شود، در این حالت باتوجه به آنکه رقیب جدی بیرونی یعنی دوم خردادی ها مترصد هستند فضای مساعدی برای آنان پدید خواهد آمد.
۲ ـ ایجاد حالت انتظار برای سقوط رقیب و ذخیره انرژی برای لحظه مساعد که نوعی انفعال در عمل را برای همه قطب ها پدید آورده و مجددا به دلیل بی عملی، فضا برای دوم خردادی ها پدید خواهد آمد.
در فضای چالش بر حسب درجه تضاد قطب ها ٣ حالت ممکن است پدید آید:
الف ـ چند قطبی در حالت نبرد دائم
ب ـ چند قطبی در حالت متارکه
ج ـ چند قطبی در حالت سازش
واقعیت آن است که علی رغم تصور چالش گران در قطب های مختلف درون جریان اصولگرا، انحصار قطب های سیاسی کشور درون اصولگرایان نیست لذا دایره رقابت های درون اصولگرایان درون دایره بزرگتری قرار دارد که دوم خردادی ها را به عنوان یک رقیب مترصد نفع برنده نهایی از چالش ها نشان می دهد.
از این رو حتی اگر واقع گرایانه بروز چند قطبی درون اصولگرایان را بپذیریم، عدم هماهنگی و سازش ولو با تقسیم میدان هیچ نتیجه ای جز پیروزی رقیب بیرونی نخواهد داشت.

اصلاحیه قانون شوراها
روزنامه آفتاب با عنوان آزمون ساده اما مهم نوشته است:
درماههای گذشته درمورد اختیارات شوراها بحثهای زیادی مطرح و نسبت به کاهش این اختیارات هشدارهای فراوان داده شده است.
این هشدارها در شرایطی بیان شده و می شود که همه مسئولان و سیاستمداران ایرانی، در سخن و سخنرانی اهمیت شوراها را پاس می دارند.
بیشترین دغدغه نسبت به تضعیف نهاد مهم و در عین حال نوپای شورا، از زمانی آغاز شد که دولت اصلاحیه جدیدی برای قانون شوراها تنظیم و به مجلس فرستاد که قبل از هرکس با واکنش اعضای آبادگر شورای شهر تهران مواجه شد.
نایب رئیس شورای شهر در تاریخ سیزدهم آذرماه در گفتگو با خبرگزاری مهر، هدف نهایی ازتنظیم اصلاحیه قانون شوراها را به حداقل رساندن اختیارات و در نهایت جمع آوری این نهاد دموکراتیک دانست.رئیس شورای شهر تهران نیز ـ که از نزدیکترین یاران رئیس دولت نهم بوده است ـ در تاریخ پنجم بهمن ماه ٨۵ اعلام کرد که اصلاحیه قانون شوراها، موجب کمرنگ شدن اصول قانون اساسی شده است. کمتر از یک ماه بعد از این موضع گیری، از اینکه برخلاف روال مورد عمل در دو دوره فعالیت، اختیار تعیین شهردار از شورای شهر سلب شده است انتقاد کرد. وی چندی بعد اصلاحات به عمل آمده در قانون را به معنای تفویض حق وتوی کامل به وزیر کشور دانست. همین چهره اصولگرا، درآخرین انتقادات خود از اصلاحیه قانون شوراها، از اینکه بدنه سنگین دولت علاقه مند به جدایی چیزی از خود نیست ابراز تأسف کرد و در عین حال تعجب خود را از این موضوع بیان کرد که شورای نگهبان برخلاف دیدگاه سابق خویش، اختیار تعیین شهردار تهران را خارج از صلاحیت شوراهای شهر دانسته است. او برای تشریح میزان تعجب خود از این اظهارنظر شورای نگهبان، گفت: شورای نگهبان، قانون فعلی شوراها را چندین بار تصویب کرده وازان جمله، آخرین بار مهرماه سال ٨۲ بوده است… از نظر ما این شورا باید پاسخگو باشد که آنچه در گذشته درمورد قانون شوراها اتفاق افتاده، چه بوده و تصمیم گیری امروزشان چیست؟
اعضای شورای نگهبان جمعی از حقوقدانان و کارشناسان مبانی شرعی و اسلامی هستند و اگر قرار باشد نظر آنها در هر دوره از بررسی قانون تغییرکند، دیگر باید در موردقانون به شکل دیگری تصمیم گیری کرد. آیا چنین تغییر تفکری در مورد سایر مصوبات شورای نگهبان صادق بوده و چنین تغییر نظری از سوی شورای نگهبان درست است؟
آنچه رئیس دوره دوم شورای شهر تهران در قالب سوال از سخنگوی شورای نگهبان مطرح کرد، موضوعی است که در سالهای گذشته توسط برخی اصلاح طلبان مطرح شد. اکنون نیز به نظر می رسد برای حفظ وتقویت جایگاه شورای نگهبان، باید پاسخ قانع کننده ای به این سوال داده شود؛ اگر چه شاید به لحاظ اجرایی و به ویژه در مورد بازگرداندن اختیار انتخاب شهردار به شورای شهر، نگرانی زیادی وجود نداشته باشد.
شورای نگهبان در سالهای گذشته و به ویژه در زمان استقرار مجلس ششم، برخی مصوبات آن مجلس ـ از جمله طرح اصلاح قانون گزینش ـ را به دلیل مغایرت با مفاد برخی اظهارنظرها، اعلامیه ها و احکام رهبر فقید انقلاب و رهبری فعلی نظام، خلاف شرع دانست و رد کرد.
اگر این شورا، همچنان بر این رویه پایبند باشد باید به استناد پیام مقام معظم رهبری به مناسبت افتتاح دوره سوم شوراها، از نظر اخیر خود عدول کرده و رسماً اعلام نماید که تعیین شهردار، کماکان در حوزه مسئولیتهای شوراها می باشد. در بخشی از پیام هشتم اردیبهشت ماه مقام معظم رهبری آمده است: …توفیق شوراها در دستیابی به این هدف، سرمایه ارزشمند اعتماد عمومی را افزایش می بخشد و زمینه ساز حضور پرنشاط مردم در همه عرصه های پیشرفت و توسعه کشور می شود یک شرط اساسی آن است که انگیزه های جناحی و حزبی، این شوراها را عرصه تاخت و تاز خودنکند و آن را از کار اصلی خود باز ندارد… این شرط به ویژه در گزینش شهرداران و دهیاران، اهمیت می یابد.
عبارات موجود در این بخش از پیام نشان می دهد که از دیدگاه رهبری نظام گزینش شهرداران و دهیاران از وظایف قطعی شوراها می باشد و لذا اکنون می توان از شورای نگهبان خواست که با تأسی به رویه مورد عمل در سالهای اخیر، هر مصوبه یا اظهارنظری که برخلاف این دیدگاه می باشد راغیرقابل پذیرش دانسته و آن را رد کند.
برخی مسئولان دولتی نیز قاعدتاً بایستی بر همین اساس، دیدگاه خود که در اصلاحیه قانون شوراها متجلی شده است را اصلاح نمایند. روزهای آینده مشخص خواهد کرد که برخی افراد این آزمون راچگونه سپری خواهند کرد.

روز جهانی خلیج فارس
روزنامه جام جم با عنوان: خلیج فارس ومسوولیتهای ما نوشته است:
از مدتها پیش دهم اردیبهشت ماه روز ملی خلیج فارس نامیده شده است. در حاشیه تسمیه این روز و ملی اعلام کردن آن، ذکر چند نکته خالی از لطف و فایده نیست.
اول؛ چرا روز ملی خلیج فارس؟ پاسخ به این سوال از دو گزاره حکایت و روایت می کند؛ نخست، شاید طراحان این نام برای آن روز در نظر دارند ملت فهیم ایران را به یاد یکی از مهمترین سرمایه هایش بیندازند و این که به خاطر بیاورد وارث چه سرمایه عظیمی از تاریخ و جغرافیاست.
در این صورت می بایست به یاد آن عزیزان آورد که ایام هفته و ماه و سال شمسی برای یادآوری دارایی های این ملت و تسمیه هر روز به بخشی از این خاک پاک و جان نثاری هایی که برایش انجام شده نیز کافی و وافی نیست.
گزاره دوم شاید این باشد که در این روز دولت و زیر مجموعه های آن، تلاشهای تبلیغاتی و اطلاع رسانی خود را برای آگاهی بخشی به هموطنان ارجمند درباره آب و خاک این سرزمین مضاعف کنند و آنان را نسبت به اهمیت این خطه خطیر و این خلیج ایرانی و اهمیت زایدالوصفش در مناسبات بین المللی و جایگاه و پایگاه آن در اقتصاد، سیاست، روابط بین منطقه ای و…هوشیارتر سازند و از این طریق و به پشتوانه حمایت مردمی از این گنج نهان ملت بزرگ پارسی مانع از شیطنت معاندان شوند.هر دوی این گزاره ها حکایت از عزمی ملی برای پاسداشت حریم ایران است و البته مغتنم و مبارک، اما هزار نکته باریکتر از مو اینجاست…
دوم؛ به یقین هیچ یک از آحاد این ملت، در داخل و خارج، نیازی به یادآوری این نکته ندارند. آنها در خاطره جمعی خود، که نام تمدن پارسی گرفته است، از دیرباز، مانع تعرض حرامیان و بداندیش راهزنان به این ملک و ملت شده اند و برای حفظ کیان این تمدن و ملت متحدش، خود را پایبند روز و ساعت و تاریخ و دقیقه خاص نکرده اند.
هر روز و هر لحظه ای که خام فکر کوته نظری سودای دست درازی را در سر پرورانده، شیران شرزه پارسی نه در پی نام و ننگ ، بل در دفاع از این مرز و بوم و آب و خاک و سنگ، کاسه سر دشمن را برسنگ کوبیده اند.
سوم؛ چرا فقط روز ملی و نباید روز جهانی خلیج فارس داشته باشیم؟ نکته این است که ایرانیان هیچ یک نیازمند یادآوری این نکته که خلیج فارس، خلیج فارس است، نیستند.
این خفتگان در زیر سایه بیگانه اند که به تحریک و وسوسه خناسانی که حیاتشان مرهون اختلاف افکنی میان اعضای یک خانواده است، نیازمند آگاهی و کسب اطلاع بیشتر در این زمینه اند. برای این گروه است که می بایست حجم انبوه اطلاع رسانی، آگاهی بخشی، ارائه مستندات، تکرار وقایع تاریخی، مستندسازی و بیان دقیق و بدون غرض تاریخ صورت پذیرد. اذهان مخاطبان جهانی و افکار عمومی کشورهای منطقه و در سطح وسیعتر جهان می بایست مخاطب واقع شوند و ابهام زدایی از آنان صورت پذیرد. باید در مقابل تلاشهای جاعلان تاریخ و جغرافیا ـ که گمان می کنند تاریخ را نیز همانند جغرافیا می توانند با پرداخت پولهای هنگفت جزیره سازی کرد و برای خود سرزمین و به تبع آن فرهنگ بتراشند ـ ایستاد. نکته مهم آن که این روز می بایست از سوی کسانی مورد توجه قرار گیرد که دچار توهم شده و نیازمند ارشاد و راهنمایی و هدایتند. این وظیفه سنگین را نمی توان با چند سطر مقاله و یکی دو همایش و برگزاری نمایشگاه کاریکاتور داخلی و یکی دو خبر گذرا با گستره مخاطبان داخلی انجام یافته تلقی کرد. بلکه تلاشی گسترده، مستمر، فراملی و با بهره گیری از تمامی امکانات با هدف قرار دادن مخاطبان خارجی در طول سالیان متمادی لازم است تا بتوان بخش اندکی از دروغ پراکنی، ذهنیت سازی و فرصت طلبی های موجود را نقش برآب کرد.
به روز جهانی خلیج فارس فکر کنیم واندکی بیشتر به مسوولیت هایی که برعهده ماست بیندیشیم و بکوشیم همانند اجداد و بزرگان دلاور و سلحشورمان، به زبان مورد نیاز زمانه ـ هر چه باشد ـ متوهمان و زیاده خواهان را بر سر جای خویش نشانیم و دیگران را از درافتادن به چاهی که برادران ناخلف برای این یوسف ایرانی فرو کنده اند، برحذر داریم و این شعر را زیر لب زمزمه کنیم که:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می بری و زحمت ما می داری

منیع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست