سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

احترامِ ناسزاوار و کاریکاتورهای محمد
ریچارد داوکینز - مترجم: ی ا. ل. م


- مترجم: ی ا. ل. م


• چرا باید حمایت از حزب کارگر یا محافظه کار، جمهوریخواه یا دموکرات، این یا آن مدل اقتصادی، یا مکینتاش به جای ویندوز مجاز باشد، اما داشتن عقایدی در مورد آغاز جهان، درباره ی خلقت جهان، نه؟ چون این چیزها مقدسات هستند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۶ -  ٨ می ۲۰۰۷


چرا باید   حمایت از حزب کارگر یا محافظه کار، جمهوریخواه یا دموکرات، این یا آن مدل اقتصادی، یا مکینتاش به جای ویندوز مجاز باشد، اما داشتن عقایدی در مورد آغاز جهان، درباره ی خلقت جهان، نه؟ چون این چیزها مقدسات هستند؟
[ … ]
یک فرض همه جاگستر، که در جامعه ی ما تقریباً همگان – از جمله بی دینان – آن را می پذیرند این است که ایمان دینی به خصوص مستعد رنجش است و باید آن را توسط دیواری بس ضخیم از احترام صیانت کرد. احترامی   متفاوت با آن احترام عادی که از هر آدمی در قبال دیگران انتظار می رود. داگلاس آدامز [1] این نکته را اندکی پیش از مرگ اش در یک سخنرانی فی البداهه در کمبریج به چنان شیوایی بیان کرده، که من هرگز از تکرارآن خسته نمی شوم:
 
" دین ایده های خاصی در بطن خود دارد که مقدسات، یا محرمات یا مانند آن نامیده می شوند   و معنای مقدس و محرم بودن شان این است که شما نباید یک کلمه حرف بد در مورد این ایده ها یا انگاره ها بزنید. مبادا چنین کنید! چرا نباید؟ چون که نباید. اگر کسی به حزبی رأی دهد که شما مخالف آن باشید، تا می توانید به او انتقاد کنید، بی آن که کسی برنجد . اگر کسی فکر می کند که مالیات باید کم یا زیاد شود شما آزادید که نظر او را به چالش بگیرید . اما وقتی نوبت باورهای دینی می رسد، اگر کسی بگوید به لحاظ شرعی "من نباید یکشنبه ها چراغی روشن کنم"، شما صرفاً باید بگویید   "به اعتقادتان احترام می گذارم ."
چرا باید   حمایت از حزب کارگر یا محافظه کار، جمهوریخواه یا دموکرات، این یا آن مدل اقتصادی، یا مکینتاش به جای ویندوز مجاز باشد، اما داشتن عقایدی در مورد آغاز جهان، درباره ی خلقت جهان، نه؟ چون این چیزها مقدسات هستند؟ ... ما عادت کرده ایم که ایده های دینی را به چالش نگیریم اما خیلی جالب است که وقتی ریچارد[داوکینز] چنین می کند چه بلوایی به پا می شود! تا بحث دین پیش می آید همه از کوره در می روند چون شما مجاز به صحبت درباره ی امور دینی نیستید.   اما وقتی که عاقلانه به   موضوع بنگرید می بینید که امتناع از بحث آزاد درباره ی موضوعات دینی هیچ دلیلی ندارد جز اینکه ما یک جورهایی بین خودمان توافق کرده ایم که نباید باب بحث از دین را گشود.
 
یک مثال بارز از احترام پرنخوت جامعه ی ما [بریتانیا] به دین را که واقعاً اهمیت دارد ملاحظه کنید:   تاکنون آسان ترین راه فرار از خدمت سربازی، به ویژه در زمان جنگ، عذر شرعی بوده است. ممکن است به رغم اینکه شما یک فیلسوف اخلاق عالی باشید که تز دکترایتان در باب شر بودن جنگ، جایزه برده باشد اما باز نتوانید مسئولان نظام وظیفه را قانع کنید که برای نرفتن به جبهه عذر شرعی دارید. اما اگر بتوانید بگویید که یکی از والدین تان یا هردو کویکر بوده اند کارتان مثل آب خوردن راه می افتد، و مهم نیست که چقدر در مورد نظریه ی صلح طلبی [2] ، و حتی خود مذهب کویکر، خام و بی اطلاع باشید.
 
در سویه ی دیگر طیف صلح طلبی، اکراه بزدلانه   در اطلاق نام های دینی به فرقه های معارضه جو را می یابیم.    در ایرلند شمالی کاتولیک ها و پروتستان ها خود را با به ترتیب با نام های "ملی گرایان" و "وفاداران" [به بریتانیا] خوشایندگویی [3] می کنند. خود واژه ی "مذاهب " را قلب به "اجتماعات" [4] می کنند، همان طور که در پی اشغاال آمریکایی- انگلیسی عراق، از "صلح بین اجتماعات" سخن می گویند تا وخامت جنگ داخلی میان مسلمانان شیعه و سنی را تخفیف بخشند.   این جدال آشکارا مذهبی است. اما در سرتیتر روزنامه ی ایندیپندنت 20 مِی 2006 می خوانیم که آن را "پاکسازی قومی" توصیف می کند. "قومی" هم در این بافت یک نحو دیگر خوشایندگویی به جای "دین" است. آنچه ما در عراق شاهدیم پاکسازی مذهبی است. در مورد یوگوسلاوی سابق نیز چه بسا "پاکسازی قومی" خوشایندگویی به جای "پاکسازی دینی" باشد چرا که صرب های ارتدکس، کروات های کاتولیک و مسلمانان بوسنیایی درگیر آن پاکسازی ها بودند.
 
پیش تر تبعیض قائل شدن به نفع دین را در بحث های عمومی درباره ی اخلاق رسانه ای و نزد دولت ذکر کردم. هرجا بحثی درباره ی اخلاقیات جنسی یا مسائل مربوط به زادوولد در می گیرد، می توانید شرط ببندید که رهبران گروه های گوناگون مذهبی در کمیته های بانفوذ عضویت می یابند، یا در میزگردهای رادیویی یا تلویزیونی حاضر می شوند. مقصودم این نیست که باید ورود این سنخ را منع یا نظراتشان را سانسور کرد. اما چرا جامعه ی ما همواره باید به درگاه آنها متوسل شود؟ مگر آنها مهارتی قابل قیاس با، گیریم، فیلسوفان اخلاق یا وکلای متخصص در امور خانواده یا پزشکان دارند؟
 
[...]
 
هفده سال پیش، من از جمله ی سی وشش نویسنده و هنرمندی بودم که به درخواست مجله ی نیواستیتزمَن مطلبی در حمایت از نویسنده ی برجسته، سلمان رشدی نگاشتند. آن زمان سلمان رشدی به خاطر نوشتن کتابی گرفتار فتوای قتل شده بود. من که از ابراز "همدلی" رهبران مسیحی و حتی برخی سکولارهای متنفّذ با مسلمانان به خاطر "آزردگی" و "رنجش" خشمگین بودم، تمثیل مشابه زیر را پیش کشیدم:
 
  اگر قرار بود حامیان آپارتاید به نفع خود سخنوری کنند می توانستند مدعی شوند که تداخل نژادی خلاف دین شان است. به این ترتیب بخش مهمی از مخالفان آپارتاید دم شان را روی کول شان می گذاشتند و کنار می رفتند. و فایده ندارد بگوییم که این تمثیل مناسبی نیست چون آپارتاید هیچ توجیه عقلانی ندارد. اسّ و اساس ایمان دینی، و قوّت و جلال آن، همه از این ناشی شده که متکی بر توجیه عقلانی نیست. ما غیرمذهبی ها ناچاریم از پیشداوری هایمان دفاع کنیم. اما همین که از   یک دیندار بخواهید تا ایمان اش را برایتان توجیه کند پایتان را از گلیم "آزادی دینی" بیرون نهاده اید.
 
[ … ]
 
این فصل را با یک بررسی موردی به پایان می رسانم که گویای احترام اغراق آمیز جامعه نسبت به دین است. این قضیه در فوریه ی سال 2006 زبانه کشید – اپیزود مسخره ای که میان کمدی محض و تراژدی محض در نوسان است. در   سپتامبر 2005 روزنامه ی دانمارکی   ییلاندز-پُستِن [5] دوازده کاریکاتور از محمد پیامبر چاپ کرد. در طی سه ماه بعد، گروه های کوچکی از مسلمانان دانمارک با حزم و تدبیر آتش بیار این معرکه در جهان اسلام شدند. این مسلمانان پیرو دو امامی بودند که به عنوان پناهنده به دانمارک آمده بودند. این دو تبعیدی بدخواه در اواخر سال 2005 به همراه   پرونده ای   از دانمارک به مصر سفر کردند. پرونده ای که بعد تکثیر و در سراسر جهان اسلام، به ویژه در اندونزی، پخش شد. این پرونده حاوی اکاذیبی در مورد به اصطلاح بدرفتاری با مسلمانان دانمارک و این دروغ تحریک کننده بود که ییلاندز-پُستن یک روزنامه ی دولتی است. دو امام دانمارکی علاوه بر آن دوازده کاریکاتور کذایی، سه تصویر دیگر را هم که منبع شان مشکوک بود اما مسلماً هیچ ربطی به دانمارک نداشت ضمیمه ی پرونده کرده بودند. برخلاف دوازده کاریکاتور اصلی، این سه کاریکاتور افزوده حقیقتاً موهن بودند – یا، اگر تصویر محمد بودند، به قول هوچیگران متعصب، هتاکانه بودند. یکی از این سه تصویر که خصوصاً توهین آمیز بود، اصلاً کاریکاتور نبود بلکه یک عکس فَکس شده بود از مردی ریشو بود که نقابی به شکل پوزه ی خوک زده بود. بعدها معلوم شد که این تصویر کار عکاس خبرگزاری آسوشیتت پرس از یک مرد فرانسوی است که به دیدن یک مسابقه ی خوک ها در یک بازار مکاره در   قصبه ای در فرانسه می رود. عکس نه هیچ ربطی به محمدِ پیامبر داشت و نه دخلی به دانمارک. اما فعالان مسلمان، در راهپیمایی تحریک آمیزشان در قاهره، هر سه ی این ارتباط ها را مسلّم انگاشتند ... و نتیجه غیرقابل پیش بینی نبود.
 
پنج ماه پس از چاپ نخست این کاریکاتورها، "هتاکی" و "توهین" به دقت دست چین شده به کلاهک انفجاری اش رسید. تظاهرکنندگان در پاکستان و هندوستان پرچم دانمارک را آتش زدند (معلوم نیست این پرچم را از کجا گیر آورده بودند؟) و درخواست های هیستریک برای عذرخواهی   دولت دانمارک از همه جا سر برآورد. (عذرخواهی برای چه؟ دولت دانمارک که نه کاریکاتورها را کشیده بود و نه چاپ کرده بود. تنها گناه دانمارکی ها این بود که در کشورشان آزادی مطبوعات هست، چیزی که نزد مردم بسیاری ازکشورهای اسلامی به سختی قابل درک است.) روزنامه هایی در نروژ، آلمان، فرانسه و حتی ایالات متحده   این کاریکاتورها را به عنوان اعلام همبستگی با ییلاندز-پُستن چاپ کردند (اما مطبوعات بریتانیا به نحوی انگشت نما چنین نکردند) ، که این هم به آتش فتنه افزود. سفارت خانه ها و کنسول گری های دانمارک درب و داغان شدند، کالاهای دانمارکی تحریم شدند،   شهروندان دانمارکی، و به طور کلی غربیان، تهدید فیزیکی شدند؛ کلیساهای مسیحی پاکستان که اصلاً هیچ ارتباطی با هیچ دانمارکی یا اروپایی نداشتند، به آتش کشیده شد. در طی حمله ی آشوبگران لیبیایی و آتش زدن کنسولگری ایتالیا در بنغازی نُه نفر کشته شدند. همان طور که جرمین گریر [6] نوشت، این مردمان بیش از هر چیز ضوضاء پرست اند.
 
یک امام پاکستانی جایزه ای یک میلیون دلاری برای سر "کاریکاتورست دانمارکی" تعیین کرد – ظاهرا او نمی دانسته که آنها دوازده کاریکاتوریست مختلف بودند نه یکی، و به احتمال قریب به یقین نمی دانسته که سه تا از توهین آمیزترین تصاویر هرگز در دانمارک منتشر نشده اند (و در ضمن، این یک میلیون قرار است از کجا تأمین شود؟). در نیجریه، مسلمانان معترض به کاریکاتورهای دانمارکی چندین کلیسای مسیحیان را آتش زدند، و در خیابان ها با قمه به جان مسیحیان (نیجریه ای های سیاه پوست) افتادند.   یک مسیحی را داخل یک تیوپ لاستیکی   گذاشتند، آن تیوپ را پر از نفت کردند و آتش زدند. در بریتانیا عکس تظاهرکنندگانی برداشته شد که بر پلاکاردهایشان نوشته بودند " کسانی که را که به اسلام توهین می کنند سلاخی کنید"، "مسخره کنندگان اسلام را قصابی کنید"، "اروپا تاوانش را می پردازد: نابودی نزدیک است" و، ظاهراً بدون اینکه طعن و کنایه ای در کار باشد، نوشته بودند: "سر کسانی که می گویند اسلام دین خشنی است قطع باید گردد."
 
در پس این وقایع، اَندرو مولر روزنامه نگار مصاحبه هایی با یک شیخ "میانه رو" مسلمان، سِر اقبال سکرانی، انجام داد. ممکن است این جناب با استانداردهای امروزی مسلمانان میانه رو باشد، اما در مصاحبه اش با اندرو مولر هنوز پایبند سخنی بود که زمان صدور فتوای قتل سلمان رشدی گفت: "شاید مجازات مرگ برای او زیادی سهل و ساده باشد" – موضعی که در تقابل با رفتار رهبر سابق مسلمانان بریتانیا، زنده یاد دکتر ذکی بَدَوی، فضاحت بار جلوه می کند چرا که دکتر بدوی به سلمان رشدی پیشنهاد داد که در خانه ی او پناه بگیرد. سکرانی به مولر گفت که چقدر دلمشغول کاریکاتورهای دانمارکی بوده است. مولر هم دلمشغول بود، اما به دلیلی متفاوت: "من نگران بودم که واکنش مسخره و نامتناسب در قبال چند طرح بی مزه   در یک روزنامه ای گمنام دانمارکی می تواند موید این باشد که ... اسلام و غرب اصولاً آشتی ناپذیر اند." از سوی دیگر، سکرانی روزنامه های بریتانیایی را به خاطر چاپ نکردن کاریکاتورها تحسین می کرد، اما مولر نظر اغلب نشریات بریتانیایی ها را ابراز کرد که "[ تجدید چاپ نکردن کاریکاتورها] بیش از آنکه ناشی از حساسیت نسبت به ناخشنودی مسلمین باشد، برای پرهیز از خرد شدن   پنجره هایشان بود."
 
سکرانی توضیح می دهد که "حرمت شخص رسول الله، صل الله علی و سلّم، در عالم اسلام آن قدر عمیق است که حبّ او به کلام نمی آید. این حبّ نبی ماورای محبت به والدین شما، معشوقه ها یا کودکان تان است. حبّ نبی جزء ایمان است. یک حکم اسلامی هم هست که مطابق آن کشیدن تصویر پیامبر حرام است." چنان که مولر متوجه شده،   این نگرش فرض را بر این می گذارد که:
 
ارزش های اسلام برتر از همه ی ارزش های دیگر است – چیزی که هر مسلمانی قبول دارد، مانند مومنان به هر دین دیگر، که باور دارند که دین شان تنها راه نجات، درستی و روشنایی است. اگر مردم می خواهند یک پیامبر قرن هفتمی را بیش از خانواده شان دوست بدارند، به خودشان مربوط است، اما بقیه مجبور نیستند که   این شریعت را جدی بگیرند. ..
 
البته اگر این شریعت را جدی نگیرید و احترامات فائقه را به جا نیاورید، مورد تهدید فیزیکی قرار می گیرید . تهدید در ابعادی که پس از قرون وسطا هیچ دین دیگری بدان مبادرت نکرده است. دشوار بتوان پاسخی برای این پرسش پیدا کرد که این قدر خشونت چه لزومی دارد، چنان که، به قول مولر "اگر حق با این دلقک ها باشد، کاریکاتوریست ها در هر صورت به جهنم می روند – این طور نیست؟   در این حین، اگر می خواهید از توهین و هتاکی به خود مسلمانان شگفت زده شوید، گزارش های عفو بین الملل درباره ی سوریه و عربستان سعودی را بخوانید."
 
بسیاری متوجه این نکته شده اند که میان واکنش هیستریک مسلمانان که مصرانه   کاریکاتورهای محمد را "توهین" به خود تلقی می کنند و   کاریکاتورهای کلیشه ای ضدیهودی که به راحتی در رسانه های عربی به چاپ می رسد تعارضی هست. در پاکستان، در خلال یک تظاهرات علیه کاریکاتورهای دانمارکی، یک عکاس تصویر زنی را گرفت که بر پلاکاردش نوشته بود "رحمت خدا بر هیتلر".
 
در واکنش به این پدیده ی دیوانه وار، روزنامه های محترم لیبرال خشونت را تقبیح کردند و درباب آزادی بیان موعظه کردند. اما در همان حین "احترام" و "همدلی" خود را به خاطر "توهین" عمیق و "جریحه دار شدن" احساسات و "رنجش" مسلمان نیز ابراز داشتند. به خاطر داشته باشید که "جریحه" و "رنجش" مذکور ناشی از اعمال خشونت یا درد کشیدن واقعی هیچ کس نبوده است: چیزی نبوده جز لکه های مرکب بر روزنامه ای که اگر برای افروختن آتش فتنه به عمد عَلَم نمی شد، در خارج از دانمارک کسی اسمش را هم نمی شنید.
 
من موافق رنجاندن یا آزردن هیچ کس صرفاً به قصد رنجاندن او نیستم. دلنگرانی و تشویش من از امتیازات نامتناسبی است که در جوامع سکولار ما به مذهب اعطا می شود. همه ی سیاستمداران باید به کاریکاتورهای تمسخرآمیز از چهره هایشان عادت کنند، و هیچ کس در دفاع از آنها دست به شورش نمی زند. اما دین چه طرفه ای است که آن را سزاوار احترام استثنایی می سازد؟ به قول اچ.ال. مِنکِن [7] : " ما باید به دین اطرافیان مان احترام بگذاریم، اما فقط بدان معنا و تا آن حد که به نظریه   ی آنها در مورد زیبایی همسر و هوشمندی کودکان شان احترام می گذاریم."
 
در پرتو این استنباط نامتوازن درباره ی احترام به دین است که من این کتاب را عذر می نهم. من از جا در نمی روم تا کسی را برنجانم، اما بنا هم ندارم تا دستکش مخصوص بپوشم و در حمل دین ملاحظه ای بیش از ملاحظه ی چیزهای دیگر به خرج دهم.
[1] . Douglas Adams
[2] . pacifism
[3] . euphemism
[4] . communities
 
[5] . Jyllands-Posten
[6] . Germaine Greer : نویسنده و فمینیست انگلیسی، زاده ی استرالیا، که برای آزادی جنسی زنان تلاش کرده است. م
[7] . H.L. Mencken   روزنامه نگار و طنزپرداز و منتقد جنجالی آمریکایی، که نقش مهم در شکل دهی رمان دهه ی 1920 آمریکا داشت.م


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست