سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تأثیر ائتلاف دریایی پیشنهادی روسیه و مانور نظامی مشترک این کشور با ایران بر نظم جهانی


ابوالقاسم (خسرو) گلستانی


• این مانور نظامی که به زودی آغاز می شود و به شکل سوال برانگیزی قرار است تا آخر سال میلادی یا شاید بیشتر ادامه یابد، نیروهای ائتلاف نظامی به رهبری امریکا را به فرض تشکیل و عملی شدن، به ناگزیر از صحنه خلیج فارس دور می سازد. طولانی بودن فرایند مانور نظامی می تواند به این معنا باشد که روسیه صحنه مانور را تا زمان تشکیل شدن ائتلاف مورد نظر خود که قطعاً مورد حمایت ایران واقع می شود، ترک نمی کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۰ مرداد ۱٣۹٨ -  ۱۱ اوت ۲۰۱۹


تحریکات نظامی دولت امریکا که به تنشهای جدی کنونی در خلیج فارس انجامیده، در حقیقت دنباله دو موج پیشین فشارهای حداکثری بر ایران است. موج نخست فشارهای حداکثری، یعنی محاصره اقتصادی شدید ایران با هدف به صفر رساندن میزان فروش نفت از سوی ایران را تشکیل داده که همچنان ادامه دارد. دولت ایالات متحده، همانگونه که خود تلویحاً اذعان داشته، انتطار دارد که قشرهای فرودین جامعه، یعنی قربانیان اصلی محاصره اقتصادی، در اثر تنگنای غیرقابل تحمل به خیابانها سرازیر شوند تا از این طریق زمینه بی ثباتی و فروپاشی ساختاری جامعه ایران فراهم شود. این تنگناهای ناشی از تجریم که می تواند به مرگ ده ها هزار ایرانی منتهی شود [1]، پیشتر به دفعات تجربه شده است. به طور نمونه، پیش از تهاجم نظامی ناتو به عراق در سال 2003، که به مرگ نزدیک به 600 هزار کودک عراقی در اثر سوء تغذیه انجامید. در جنگ ائتلاف عربستان سعودی علیه کشور بسیار فقیر یمن نیز، علاوه بر کشته شدن هزاران غیرنظامی در اثر بمبارانها، یک صد هزار کودک زیر پنج سال یمنی در اثر سوء تغذیه ناشی از محاصره اقتصادی شدید جان باختند. یکی از پیامدهای دهشتناک محاصره اقتصادی علیه ونزوئلا نیز فرار هزاران تن از مردم فقیر به کشورهای همسایه برای بقا بوده است.
دومین موج فشارهای حداکثری بر ایران تحریم های سیاسی بود، که تحریم رهبر جمهوری اسلامی، قرار دادن نام سپاه پاسداران به عنوان یک نهاد رسمی نظامی در فهرست تروریستی، و اخیراً تحریم محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، از آن جمله اند.
موج سوم، یعنی ایجاد ناامنی برای نفتکشهای ایرانی در خلیج فارس و نقاط دیگر جهان، خود شامل هدفی چند وجهی است، از جمله: دست ایران برای دور زدن تحریمهای نفتی بسته می شود. تحریک ایران به اشکال گوناگون در اطرف تنگه هرمز که شاهراه حیاتی ایران محسوب می شود، می تواند به درگیری نظامی، دستکم بین ایران و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس منجر شود. هر گونه درگیری نظامی در خلیج فارس، جهان را با کمبود ده ها میلیون بشکه نفت در هر روز که تأمین کننده آن کشورهای این حوزه هستند، مواجه می سازد. به نظر می آید که بحران ناشی از ناامنی خلیج فارس یکی از انتظارات مطلوب امریکاست، زیرا او خود مالک و صادر کننده عمده نفت است و چنین وضعیتی به او کمک می کند تا نفت بی کیفیت خود را که قیمت آن در اثر ناامن شدن آن منطقه به سرعت افزایش خواهد یافت، با قیمتی ایده آل به فروش برساند. جنگ روانی علیه جامعه ایران پیامد دیگر این تنشها است، زیرا طرفداران مذاکره در درون و سطح جامعه را به ایجاد فشار بیشتر بر حکمرانان ایران برای تن دادن به مذاکره مورد پسند دولت امریکا تشویق می سازد؛ مذاکره ای که نتیجه مطلوبش برای دولت امریکا و نزدیکترین متحدش، اسراییل، چیزی جز خلع سلاح موشکی ایران نیست. [2]
اما، به اعتقاد نگارنده، امریکا در راستای فشارهای حداکثری بر ایران، تغییر موازنه قدرت در سطح جهان به نفع خود را نیز جستجو می کند؛ موازنه یی که پس از ظهور قطب های جدید پس از 2016 به زیان امریکا تغییر کرد. به عبارت دیگر، دولت امریکا در صدد است که سروری بلامنازعی را که در پی تخریب اتحاد شوروی در 1991 نصیبش شده و تا 2016 ادامه داشت، بازگرداند. تلاش برای تشکیل ائتلاف دریایی در خلیج فارس به بهانه حفظ امنیت و آزادی کشتی رانی در این منطقه در این چارچوب موضوعیت می یابد.
با وجود این، موفقیت امریکا در تشکیل ائتلاف دریایی علیه ایران که اخیراً به ان مبادرت ورزیده، با تردیدهای جدی همراه است، زیرا از 60 کشور دعوت شده جهت پیوستن به ائتلاف، تنها بریتانیا و اسراییل پاسخ مثبت قطعی داده اند. قدرتهایی چون ژاپن و آلمان حاضر به پیوستن به ائتلاف نبوده اند و سایر دولتها تنها به عبارتهایی چون "پیشنهاد امریکا را مورد بررسی قرار خواهند داد" بسنده کرده اند. حضور بریتانیا و اسراییل نیز بیشتر جنبه سیاسی - روانی دارد تا نظامی. بریتانیا با آمدن بوریس جانسون، نخست وزیری محافظه کار و راستگرایی که قرار است این کشور را در قضیه برگزیت تا اکتبر امسال از اتحادیه اروپا جدا کند، خود در معرض از هم پاشی است؛ زیرا از چهار کشور تشکیل دهنده اتحادیه پادشاهی بریتانیا (انگلند، اسکاتلند، ایرلند شمالی و ولز)، تنها انگلند [3] در رفراندوم به "خروج" از اتحادیه اروپا رأی داد؛ سه کشور دیگر که به "ماندن رأی داده بودند، ساز استقلال از بریتانیا سر داده اند. پیوستن دولت جانسون به ائتلاف دریایی در واقع برای آن است که نشان دهد که بریتانیا حتی به رغم جدایی از اتحادیه اروپا، می تواند با داشتن "روابط ویژه" با امریکا – امتیازی که پس از جنگ جهانی دوم از سوی امریکا به او اعطا شده، به تنهایی دولتی قدرتمند در اروپا محسوب شود. این مانور سیاسی در عین حال چیزی است که جانسون برای حفظ آن سه کشور در چارچوب اتحادیه پادشاهی بریتانیا نیاز دارد. می ماند اسراییل که او نیز گفته است، هدفش از پیوستن به ائتلاف ارسال نیروی نظامی به خلیج فارس نیست و تنها به ارسال نیرو و تجهیزات اطلاعاتی بسنده می کند. مشکل دیگر دولت امریکا این است که در صفوف دولتهای عربی هم پیمانش اختلافات جدی رخ داده است. دولت مارات متحده سر سازش با ایران دارد و در فکر خروج از جنگ خونین یمن است. عربستان نیز پس از سالها اختلاف شدید با ایران، از رفع مناقشات منطقه ای بر پایه مذاکرات بین کشورهای حوزه خلیج فارس از جمله ایران سخن می گوید.
در مقابل این ائتلاف ضدایرانی، روسیه نیز یک ائتلاف دریایی را روی میز گذاشته است؛ پیشنهادی که به اعتقاد نگارنده در راستای تلاشهای روسیه برای نشان دادن نگرانی خود نسبت به امنیت ایران صورت گرفته است؛ امری که برای خود او نیز حائز اهمیت فراوان است. از این رو، ائتلاف پیشنهادی روسیه با نوع امریکا اختلاف بنیادی دارد. اولاً، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران و سایر کشورهای منطقه را تهدید نخواهد کرد. ثانیاً، دولتهای خاورمیانه در آن نقش اصلی را ایفا می کنند. ثالثاً، همانند ائتلاف امریکایی نیست که در آن تنها از کشورهای کاملاً همسو دعوت شده – به طور نمونه از روسیه، چین، ایران و مانند اینها دعوتی به عمل نیامده است! رابعاً، و مهمتر از همه اینکه، ائتلاف مورد نظر امریکا تحت رهبری همین کشور است، در حالیکه ائتلاف پیشنهادی روسیه تحت نظارت سازمان ملل متحد خواهد بود. بعلاوه، ولادمیر پوتین پیشتر ضمن اعلام حمایت از ایران، به شکلی نرم و نازک از "برخی تندروی ها" در صفوف دولتمردان ایرانی انتقاد کرد. لذا، ائتلاف پیشنهادی روسیه می تواند به مثابه عاملی تعدیل کننده در روابط غیرآشتی جویانه بین ایران و امریکا نیز تلقی شود.
به گمان نگارنده، مانور نظامی ایران و روسیه در خلیج فارس و دریای عمان در راستای چنین پیشنهادی است که طرح آن قرار است به سازمان ملل ارائه شود. این ائتلاف پیشنهادی می تواند مورد استقبال دولت های پرجمعیتی چون چین و هند نیز قرار گیرد که با دولت امریکا زاویه های کمابش جدی دارند، زیرا پیوسته اعتراض خود را به تحریم نفت ایران اعلام کرده اند، از جمله با این استدلال که قادر به جایگزینی نفت ارزان ایران نیستند و جایگزینی محتمل تاثیراتی مخرب بر اقتصاد آنان وارد خواهد ساخت.
اما این مانور نظامی که به زودی آغاز می شود و به شکل سوال برانگیزی قرار است تا آخر سال میلادی یا شاید بیشتر ادامه یابد، نیروهای ائتلاف نظامی به رهبری امریکا را به فرض تشکیل و عملی شدن، به ناگزیر از صحنه خلیج فارس دور می سازد. طولانی بودن فرایند مانور نظامی می تواند به این معنا باشد که روسیه ناوگان مدرن دریایی اش را با طمأنینه در حوزه رزمایش مستقر می سازد ولی صحنه مانور را تا زمان تشکیل شدن ائتلاف مورد نظر خود که قطعاً مورد حمایت ایران واقع می شود، ترک نمی کند. اگر این فرض صورت واقعی بیابد و سپس ائتلاف دریایی مورد نظر روسیه تشکیل شود، می توان گفت دولت امریکا دیگر قادر به تحمیل اراده و اقتدار خود بر خلیج فارس، به ویژه تنگه هرمز نخواهد بود. تنگه هرمز یا اهورامزدا به طور تاریخی در مالکیت و مدیریت ایران بوده و امروزه از جنبه استراتژیک مهمترین آبراه جهان به شمار می آید؛ زیرا نه تنها شاهراه حیاتی ایران است، بلکه هر روزه 21 میلیون بشکه نفت از آنجا به سرتاسر جهان انتقال می یابد. به اعتقاد نگارنده، کوتاه شدن دست دولت امریکا از این آبراه حیاتی جهان و سلطه بلامنازع ایران و متحدان آن بر آن، به معنای تغییر ژرف تر نظم چند قطبی جهان است که پس از 2016 پدید آمده است. این در حالی است که دولت امریکا برای بازگرداندن سیطره بلامنازع گذشته خود ممکن است به اقدامی جنون آمیز، یعنی راه اندازی جنگی بزرگ با ابعاد غیرقابل پیش بینی، مبادرت ورزد؛ اقدامی که نتیجه اش ضربه مرگبار به اقتصاد امریکا خواهد بود. پپه اسکوبار در 21 ژوئن 2019 در "تایمز آسیا" نوشته است که "ایران برای مقابله ی حداکثری با فشارهای حداکثری امریکا ممکن است تنگه هرمز را ببند که در آن صورت تجارت جهانی به شدت مختل و جهان با رکود شدید اقتصادی مواجه می گردد" [4]. در عین حال، عقب نشینی ناگزیر امریکا در برابر ائتلاف پیشنهادی روسیه به معنای پذیرش نظم منطقه ای و بین المللی تازه به رهبری چین-روسیه خواهد بود. در چنان شرایطی، چین به مثابه مهمترین رقیب اقتصادی امریکا، می تواند در اثر کاهش یا رفع مزاحمتهای تجاری امریکا از حمله خرید آزادانه نفت ایران، رهبری اقتصادی جهان را بدست گیرد؛ رهبری یی که با قدرت نظامی چین و به مراتب از ان بالاتر، روسیه تضمین خواهد شد.


[1] در این رابطه می توانید به مقاله "تحریمهای اقتصادی جان ده ها هزار ایرانی بیگناه را می گیرد"، به قلم محمد سهیمی استاد ایرانی دانشگاه کالیفرنیای جتوبی، در پیوند (لینک) زیر مراجعه کنید.
https://lobelog.com/economic-sanctions-will-kill-tens-of-thousands-of-innocent-iranians/?fbclid=IwAR0rHsBxSmqWmyQmxQSZkwhN63-CMk-5o6LkVi17C16klYvod4idmirkbQY
[2] آن گونه که پیداست مجموعه بخشهای حکومتی ایران به شکل یکپارچه از عدم مذاکره با دولت امریکا حمایت می کنند. اما، سوال این است که دولت ایران چگونه می تواند در برابر فشارهای همه جانبه امریکا در اشکال گوناگون مقاومت کند. به اعتقاد نگارنده، تنها گزینه آن است که ایران ضمن ایستادگی در برابر اراده توسعه طلبانه غرب، به تغییرات جدی در درون کشور به نفع توده های آسیب پذیر دست بزند. در غیر این صورت، مقاومتش در هم خواهد شکست.
[3] انگلند (England) به سرزمین اصلی بریتانیا اطلاق می شود که مرکز آن لندن است. مراکز اسکاتلند، ایرلند شمالی و ولز به ترتیب ادینبورو، بلفاست و کاردیف هستند. برخی به خطا انگلند را انگلیس می نامند، همانگونه که برخی ایرانیان به طعنه یا به خطا بریتانیا را "انگلیس" می نامند.
[4] مقاله مورد نظر در این پیوند (لینک) قابل دسترس است:
https://www.globalresearch.ca/iran-goes-for-maximum-counter-pressure-is-closing-the-strait-of-hormuz-an-option/5681305?utm_campaign=magnet&utm_source=article_page&utm_medium=related_articles


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست