جایی که قدرت دست پسرها بود
آغاز لیگ نوزدهم با «نداریم، نداریم»؛ کجا بازی داریم؟!
•
آغاز لیگ نوزدهم با «نداریم، نداریم»؛ کجا بازی داریم؟!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٣۰ مرداد ۱٣۹٨ -
۲۱ اوت ۲۰۱۹
نازک بین- حسن کریمی دوست مصطفی مدبر یا همان سردار غفور، تروریستی که یکی از اعضای ترور رهبران حزب دموکرات کردستان ایران در وین اطریش بود، در حال حاضر جانشین این تروریست و مدیرعامل شرکت توسعه و نگهداری اماکن ورزشی است. وی گفته است: مسئولیت استادیوم آزادی با شرکت توسعه است و تعهدات لازم در این خصوص را انجام دادیم. ما ۴۸ گیت ورودی در درب شرقی و ۳۰ گیت هم در درب غربی طراحی و اجرا کردیم که نیازهای تماشاگران را برآورده می کند.
حسن کریمی در پایان گفت: بلیت فروشی فقط و فقط بر مبنای کارت ملی و شماره ملی است و از تماشاگران خواهش می کنیم رعایت کنند و سر جای خود بنشینند. هیچ کس با کارت ملی شخص دیگری نمی تواند وارد ورزشگاه شود. بلیت کاغذی وجود ندارد و فقط با کارت ملی امکان عبور از گیت برای افراد وجود دارد. در واقع کارت ملی حکم بلیط را هم برای تماشاگران دارد.
آغاز لیگ نوزدهم با «نداریم، نداریم» از نگاه رسانه ها
«لیگ نوزدهم فردا با بازی پرسپولیس و پارسجنوبیجم افتتاح میشود»؛ این جمله را قاعدتاً باید به شیوه خبری بخوانید ولی این جمله احتمالاً یک علامت سوال هم در پایان لازم دارد.
به گزارش ورزش سه، آیا واقعاً فردا لیگ نوزدهم با بازی پرسپولیس و پارسجنوبیجم افتتاح میشود؟ پاسخ: معلوم نیست!
پارسجنوبیجم، یکی از تیمهایی است که بهشدت دچار بحران مالی است. نیمی از قراردادهای سال گذشته بازیکنان و مربیان این تیم پرداخت نشده، قراردادهای جدید هنوز در هیأت فوتبال ثبت نشده، گفته میشود بازیکنان و کادر جدید مربیان برای فصلی که پیشرو است حتی یک ریال هم دریافت نکردهاند و از همه تأسفبارتر، تیم جم حتی پولی برای رزرو هتل در تهران ندارد!
پرسش اساسی اینجاست؛ تیمی که قبل از شروع لیگ قادر به تأمین جزئیترین هزینههای جاری خود نیست، در هفته بیستم قرار است چه سرنوشتی داشته باشد؟ پارسجنوبیجم یا هر تیم دیگری، وقتی در مقدمات تأمین بودجه ماندهاند، چرا باید در بالاترین سطح فوتبال ایران حضور داشته باشند؟ این وضعیت «نداریم، نداریم» تا کی و تا کجا باید در فوتبال ایران ادامه داشته باشد؟
پارسجنوبی چهار فصل پیش با حمایت وزارت نفت یکی از تیمهای «دست به جیب» لیگ آزادگان بود. این تیم در فصلی که گلگهر و ملوان تا آخرین روزهای لیگ یک بخت صعود به لیگ برتر داشتند، بالاتر از سپیدرود صعود کرد و اتفاقاً در اولین سال حضورش در لیگ برتر، پنجم شد. حالا که قوانین و مقررات دستخوش تغییر شده و وزارتخانهها (از جمله وزارت نفت) حق پول خرج کردن در ورزش حرفهای را ندارند، پارسجنوبیجم به جایی رسیده که مشخص نیست میتواند بازی افتتاحیه لیگ را برگزار کند یا نه؟
خیلی وقت است که از خصوصیسازی بهعنوان راه نجات باشگاههای ایرانی نام برده میشود اما این گزاره لااقل در کوتاهمدت در مورد پارسجنوبیجم صدق نمیکند، چراکه اساساً در این فوتبال تا خرخره غرق در زیان، تا زمانی که تکلیف درآمدهای مشروع فوتبال مثل حق پخش تلویزیونی و تبلیغات محیطی مشخص نشود، بخش خصوصی رغبتی به خریدن تیمهای پرتماشاگرتر و پرسابقهتر از پارسجنوبی را هم ندارد.
۱۰روز پیش بود که سکینه الماسی، نماینده مردم عسلویه، جم و کنگان به تیم جم قول داد هر کاری از دستش ساخته باشد برای حل مشکلات این تیم خواهد کرد. ظاهراً در این ۱۰ روز از نماینده مجلس هم کاری ساخته نبوده و تیم شهرستان جم، مقروض از پارسال و بیپول از آغاز فصل، باید لیگ را آغاز کند.
لیگی که قرار بود چهار هفته پیش آغاز شود، تا اواخر مرداد به تأخیر افتاد تا وضعیت تجهیز استادیومها و بلیتفروشی مشخص شود. (آیا مشخص شد و همه مشکلات حل شد؟) ای کاش فدراسیون و سازمان لیگ بخشی از این همه حساسیت و سختگیری را هم معطوف به وضعیت مالی تیمهای حاضر در لیگ میکرد و به آنها ضربالاجلی میداد که از هفته اول قصه بیپولیها و نداریها، افتتاحیه لیگ را تحت تأثیر قرار ندهد.
به گزارش ایسنا، نوزدهمین دوره لیگ برتر فوتبال از پنجشنبه با برگزاری چهار دیدار آغاز میشود. البته این رقابتها قرار بود از تاریخ ۱۰ مرداد برگزار شود که به خاطر الزاماتی که فدراسیون فوتبال و سازمان لیگ برای باشگاهها در نظر گرفتند با تاخیری سه هفتهای مواجه شد.
با این حال در فاصله یک روز مانده به آغاز لیگ برتر، همچنان موارد مبهمی در برگزاری این رقابتها وجود دارد که این شبهه را به وجود میآورد که حتی باشگاههایی که سازمان لیگ آنها را تایید کرده با کمبودهایی روبهرو هستند.
برای مثال هنوز تکلیف بلیتفروشی الکترونیکی چهار دیدار فردا (پرسپولیس - پارس جنوبی، گلگهر سیرجان - نساجی، ذوبآهن - سایپا، نفت مسجد سلیمان - تراکتور) مشخص نیست و هواداران این تیمها نمیدانند که باید از چه طریقی اقدام به خرید بلیت بکنند؛ موردی که جزو الزامات سازمان لیگ بوده و هنوز تکلیف آن برای باشگاههایی که به عنوان باشگاههای استاندارد اعلام شدند، مشخص نیست.
به ابهام درباره بلیتفروشی الکترونیکی باید ابهام درباره محل برگزاری دو دیدار از چهار دیدار فردا را اضافه کرد. در این دو دیدار نفت مسجد سلیمان میزبان تراکتور و ذوبآهن میزبان سایپا است که سازمان لیگ اعلام کرد که با توجه به آماده نبودن ورزشگاههای بهنام محمودی مسجد سلیمان و فولادشهر اصفهان، میزبان این دو دیدار متعاقبا اعلام میشود. البته باشگاه ذوبآهن روز یکشنبه به صورت کتبی به سازمان لیگ اعلام کرد که فولادشهر آماده میزبانی بازیهای لیگ برتر است اما سازمان لیگ هنوز به صورت رسمی استادیوم میزبان دیدار ذوبآهن و سایپا را مشخص نکرده است.
مواردی که به آن اشاره شد تنها در مورد چهار دیدار فردا است و صحبتی درباره چهار دیداری که قرار است روز جمعه برگزار شود، نشده است اما وضعیت آن چهار دیدار هم مشابه دیدارهای پنجشنبه است. ایسنا در پیگیری نحوه بلیتفروشی تیمهای میزبان با آنها تماس برقرار کرد که تمامی آنها اعلام کردند که ظرف ساعات آینده نحوه بلیت فورشی مشخص میشود. در این بین هم قرار است بلیتفروشی بازیهای هفتههای ابتدایی استقلال و پرسپولیس توسط شرکت توسعه و تجهیز انجام شود اما این شرکت هنوز نتوانسته سرورهای لازم برای این کار را فراهم کند.
اتفاقی که فقط مختص فوتبال ایران است؛ بلاتکلیفی تیمها و هواداران در فاصله یک روز مانده به آغاز لیگ.
فردا کجا بازی داریم؟!
در حالی که تنها یک روز تا آغاز نوزدهمین دوره لیگ برتر فوتبال زمان باقی مانده، هنوز تکلیف محل برگزاری چهار مسابقه مشخص نیست.
مسئولان فدراسیون فوتبال و سازمان لیگ در ماههای گذشته تأکید کردند که لیگ برتر، تنها با آمادهسازی شرایط لازم برای تماشاگران برگزار خواهد شد. فراهم کردن بلیتفروشی الکترونیکی، شمارهگذاری صندلی ورزشگاهها، گیتهای ورودی و نصب دوربین در ورزشگاه، موارد مورد تأکید فدراسیوننشینان برای آغاز مسابقات بود.
با این حال مدیران با کمی عقبنشینی از این موضع خود، اعلام کردند در صورتی که ۶ ورزشگاه برای شروع مسابقات آماده شوند، لیگ نوزدهم برگزار خواهد شد. ورزشگاههای آزادی تهران، شهدای شهر قدس، بنیاندیزل تبریز، امام علی سیرجان، شهید وطنی قائمشهر و یادگار تبریز، شش ورزشگاهی هستند که توسط سازمان لیگ برای دو هفته ابتدایی به صورت رسمی تأیید شدهاند.
با این حال ورزشگاههای خانگی تیمهای نفت مسجدسلیمان، شهرخودروی مشهد، سپاهان و ذوبآهن اصفهان، پارس جنوبی جم، شاهین شهرداری بوشهر، سایپا، صنعت نفت آبادان و فولاد خوزستان مشخص نیست. این در حالی است که نفت مسجدسلیمان، ذوبآهن، فولاد و شاهین، تیمهایی هستند که در هفته نخست میزبان رقبای خود خواهند بود و از این میان، نفت و ذوبآهن باید پنجشنبه به میدان بروند. اگر چه مسئولان باشگاه ذوبآهن اعلام کردهاند که آمادگی لازم برای میزبانی در هفته اول را دارند اما سازمان لیگ چیزی در این باره به صورت رسمی اعلام نکرده است.
اکنون در فاصله یک روز تا شروع مسابقات، هنوز ورزشگاه محل برگزاری چهار دیدار در هالهای از ابهام قرار دارد و حتی تیمهای میهمان نیز تکلیف خود را برای رزرو هتل نمیدانند. اعضای تیم تراکتور که فردا باید با مسجدسلیمان بازی کنند، نمیدانند باید در هتلی در اهواز اسکان یابند یا مسجدسلیمان و حتی نمیدانند میتوانند از حمایت تماشاگران خود در این مسابقه بهره ببرند یا خیر.
حتی هنوز سایتی برای تهیه بلیت تماشاگران تیمها طراحی نشده است. باشگاه نفت مسجدسلیمان تنها سامانهای برای ورود تماشاگران طراحی کرده که آن هم به درستی کار نمیکند. نکته مشخص در این موضوع این است که سازمان لیگ باید ورزشگاههای همه دیدارها را زودتر اعلام میکرد تا تیمها و تماشاگران تکلیف خود را بدانند. اتفاقی که هنوز رخ نداده است
«هنوز زمان من فرا نرسیده است. تنها پسفردا از آن من خواهد بود»
به خاطر دارم زمانی که دختر بچه کوچک و نابالغی بودم طعم شیرین آزادی را بارها تجربه کردم. استفاده از نهایتِ خلاقیت و اختیار، برای انتخاب سرگرمی مورد علاقهای که از باب کنترل شیطنت کودکی انتخاب میکردم تا مزاحمتی برای روزمرگی اهالی خانه ایجاد نکنم. جز خط قرمزِ معروف بچگی؛ رعایت قرارِ نانوشته بین من و مادرم که تنها یک ماده داشت. مادهای که مرا ملزم میکرد تا ظهر در خانه بمانم و وقتی بیرون بزنم که باعث رسیدن صدای لعنت و ناسزای خانمِ همسایه به آسمان نباشم؛ اگر بازی من باعث مزاحمت احدیالناسی نمیشد، اجازه رفتن به کوچه و بازی با بچههای همسایه برایم صادر میشد. اختیار تام داشتم تا در مسیر مشخصی که برای رقابت دوچرخهسواری تعیین شده بود شرکت کنم یا در حیاط خانه یکی از دوستانم مشغول خالهبازی باشم و هر زمان اراده میکردم به دنبال توپِ دولایه پلاستیکی بدوم. میتوانستم بیحرکت مقابل دروازه یک متری بایستم که مثل دیوار گوشتی مانع ورود توپ به دروازه باشم یا به جای پاس به زیر توپ بزنم تا به ناکجا پرتاب شود و صدای اعتراض هم بازیها را بر سرم آوار کند. توپ بازی هیجانانگیز بچگی، هرچه بود همان روزها هم داستان مرگ و زندگی بود. روزهایی که با زانوی خراشیده و لباسِ خاکی به خانه میرفتیم و برای توپِ به جوی افتادهای که با جریان آب رفت و دیگر برنگشت یا اتفاقی گوشهای سر بهنیست شد به پدر و مادرها التماس میکردیم تا هزینه خرید توپِ جدید را گردن بگیرند؛ مبادا سدی برابر برگزاری مسابقه فردا علم شود. نبرد حساسی که چند ساعتی کوچه را قرق میکرد. جایی که قدرت دست پسرها بود؛ چیدن ترکیب تیم با آنها بود و بیخاصیتترین عضو گروه هم بیچون و چرا نصیبِ دروازه کوچک آهنی میشد. اسم بازی بچگی توپبازی باقی ماند تا وقتی فهمیدم قصه مستطیل چمنی خوشرنگِ تلویزیون و یازده بازیکنِ زمین، همان قصه بازی سرنوشتسازِ کوچه ماست. دلیل قانعکنندهای پیدا کردم تا عاشق فوتبال باشم. عاشق هیجانِ تشویق و برد تیمم، عاشقِ بالا و پایین پریدن و دست بهدعا شدن برای موفقیتِ تیمی که عاشقانه و متعصبانه هوادارش بودم.
برای من، هواداری عاشقانه بدون حضورِ مستمر و مداوم در استادیوم گناهی نابخشودنی بهحساب میآمد. تیم محبوبم به حمایتم نیاز داشت و تنها آرزویم این بود که هرچه زودتر سالهای کودکی و نوجوانی سپری شوند و جواز حضور در میعادگاهِ عاشقان فوتبال برای ادای دِینم صادر شود تا با صورت رنگی، بوق و پرچمی بردارم و میان هیاهو و هیجانِ ورزشگاه با تمامِ وجود به دنیای کودکی بازگردم و از انتخابم حمایت کنم. تصور میکردم روزی خواهد رسید که من و امثال من، همچون روزهای گذشته که امکان بازی و تشویق همبازیهای گل کوچک برایمان ممکن بود، حق ورود بهورزشگاه و لذت بردن از محبوبترین ورزش در سراسر دنیا را داشته باشیم. قدری طول کشید تا فهمیدم دوران کودکی گذشته و امروز، زن بودنم تبدیل به دلیل موجهی برای منع ورودم به ورزشگاهها شده. قانون و ضابطهای به خاطر ندارم که فوتبال و دوست داشتنش را منوط به مرد بودن کرده باشد؛ شاید به این خاطر که اساسا دلیلی برای مردانه بودنش وجود ندارد؛ اما همین فوتبال بود که به راحتی نیمی از طرفدارانش را به خاطر زن بودن به حساب نمیآورد. گذر زمان متوجهم کرد که برای تحقق عادت بچگی و آرزوی بزرگسالی راهی جز گریمِ هالیوودی و تغییر چهره و ابعاد، نیست. بههمین سادگی زن بودن در همه انتخابهای من عرض اندام میکرد؛ حتی در انتخاب تفریحِ آخر هفته.
اینجا هم قدرت دست پسرها بود. کودکی با همه محدودیتها فقط یک خط قرمز داشت: «مزاحمت»؛ اما دلیل ایجاد مزاحمتِ امثال من برای صدها هزار نفری که باهم برای لذت بردن از لذتبخشترین ورزش دنیا دور هم جمع شده بودند همچنان مجهول مانده. همسرِ فوتبالیستِ معروف برای اولینبار بهمناسبت مراسم تشییع جنازه همسرش به استادیوم آزادی پا گذاشت و برای احدالناسی عامل مزاحمت نشد؛ اگر تا آن روز تشویق و حمایتِ همراه زندگی از روی سکو میسر نبود، حالا اجازه پیدا کرد روی چمنِ ورزشگاه در کنار تابوتِ سردی با عجز و لابه او را بدرقه کند.
هرگز دلیل مزاحمت حضور زنان در ورزشگاه پیدا نشد؛ شاید مردانه بودن فوتبال، فقدان زیرساختهایی که انگار تا ابد قصد مهیا شدن ندارد یا شاید هم از اساس دلیلی در کار نیست. اما در این فضای بیدلیل، من هم بیدلیل امیدوارم. بالاخره آدمی به امید زنده است و امید به فردای بهتر، حتی اگر دلیلی نداشته باشد، خودش دلیلی برای زنده ماندن و زندگی کردن است. آری، من به فردا امیدوارم. حتی اگر فردا مثل دیروز باشد، به پسفردا امیدوارم. به قول نیچه: «هنوز زمان من فرا نرسیده است. تنها پسفردا از آن من خواهد بود.»
منبع: اعتماد
تعجب پسر رونالدو از محل زندگی دوران کودکی پدرش
کریس رونالدو در بازگشت به زادگاه خود، فرزندش را شگفت زده کرد.
کریستیانو رونالدو، ستاره پرتغالی یوونتوس پس از سفر تفریحی به زادگاهش، می گوید فرزندش از سطح زندگی او در دوران کودکی متعجب شده است.
او در این باره به TVI گفت: خیلی هیجانزده بودم که فززندم ببیند من کجا بزرگ شدهام و به همین دلیل او را به زادگاهم آوردم. او قبل از این هم مادیرا و محل اقامت من در «مارکز د. پومبال» را میشناخت. پسرم با من به اینجا آمد. هنوز هم تعدادی از کسانی که در آن زمان اینجا زندگی میکردند در محل ساکن هستند. صادقانه بگویم من این زندگی را پشت سر گذاشته بودم و چون انتظار نداشتم دوباره این افراد را ببینم، به همین خاطر ملاقات آنها کمی مرا تحت تأثیر قرار داد.
ستاره پرتغالی یوونتوس در ادامه افزود: من با پایشائو و کریستیانینو رفته بودم و با هم وارد اتاقی شدیم که آنجا زندگی میکردم. پسرم رو به من کرد و گفت؛ بابا، تو اینجا زندگی میکردی؟! او نمیتوانست چنین چیزی را باور کند. مردم فکر میکنند همه چیز در این دنیا راحت به دست میآید. کیفیت زندگی، خانه، خودرو، لباس و... سعی میکنم به پسرم و حتی زمانی که برای مراسمی به مدارس دعوت میشوم، به بچهها القا کنم هیچ موفقیتی آسان به دست نمیآید. موفقیت تنها با داشتن استعداد حاصل نمیشود بلکه به نظرم با سختکوشی و فداکاری میتوانید به تمام خواستههای خود برسید.
|