سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نانسی فریزر در گفتگو با ربه کا مارتینز:
فمینیسم ۹۹ درصدی ها جایگزینی برای مبارزه طبقاتی نیست
یک جبهه دیگر در درون آن است


پروین اشرفی


• برای نانسی فریزر، فمینیسم به معنای سرنگونی قدرت سرمایه است، نه اینکه به آن چهره زنانه داده شود. مانیفست مشهور فمینیسم برای ۹۹ درصدی ها تأکید دارد که فمینیسم جایگزینی برای مبارزه طبقاتی نیست، بلکه یک جبهه مهم را در مبارزه برای یک دنیای عاری از سرمایه داری و همه اشکال ظلم و ستم، نمایندگی می کند. نانسی فریزر درگفتگو با مارتینز به این مانیفست، نقد خود به "نئولیبرالیسم پیشرفت خواه" و درک از فمینیسمی که انعکاس صدای زنان طبقه کارگر و زنان در معرض تبعیض نژادی را در مرکز توجه خود قرار می دهد، می پردازد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣ شهريور ۱٣۹٨ -  ۲۵ اوت ۲۰۱۹




زنانی مانند هیلاری کلینتون فمینیسم را بدنام کرده و آن را به سیاست های نئولیبرال و ضد طبقه کارگر پیوند می زنند. برای نانسی فریزر، فمینیسم به معنای سرنگونی قدرت سرمایه است، نه اینکه به آن چهره زنانه داده شود.
جنبش زنان کارگر در سال های اخیر، طغیانی را بخود دیده است، از اعتراضات چشمگیر علیه خشونت خانگی و تعرض در محیط کار گرفته تا اعتصابات گسترده در روز جهانی زن در اسپانیا، لهستان و غیره. این اقدامات، راه را به سوی یک فمینیسم ضد سیستمی نشان می دهد که از انواع لیبرال فردگرای آن، که توسط افرادی همچون هیلاری کلینتون ترویج می شود، فراتر می رود. مانیفست مشهور فمینیسم برای 99 درصدی ها یکی از تجلیات این موج جدید می باشد. این مانیفست تأکید دارد که فمینیسم جایگزینی برای مبارزه طبقاتی نیست، بلکه یک جبهه مهم را در مبارزه برای یک دنیای عاری از سرمایه داری و همه اشکال ظلم و ستم، نمایندگی می کند. نانسی فریزر در گفتگو با ربه کا مارتینز از سایت Viento Sur، به این مانیفست، نقد خود به "نئولیبرالیسم پیشرفت خواه" و درک از فمینیسمی که انعکاس صدای زنان طبقه کارگر و زنان در معرض تبعیض نژادی را در مرکز توجه خود قرار میدهد، می پردازد.


فمینیسم برای 99 درصدی ها دقیقا چیست و چرا این چنین مانیفستی اکنون رونمایی می کند؟

نانسی فریزر: مانیفست مقاله کوتاهی است که قصد دارد به جای اینکه آکادمیک باشد، عمومی و قابل دسترس باشد. آنرا به همراه فمینیست ایتالیایی سین زیا آروزا که در نیویورک زندگی می کند و تی تی باتاچاریا، زن ایتالیایی _ برینانیایی که در ایالات متحده تدریس میکند ، نوشته ام.
از زمان فعالیتم در جنبش 68 تاکنون این اولین باری است که مقاله تحریک کننده سیاسی نوشته ام. بهرحال من عمدتا یک استاد فلسفه هستم. اما اوضاع اکنون آنچنان سخت است و بحران سیاست آنچنان حاد که من واقعا احساس کردم که باید دخالت کنم و بکوشم به مخاطبان گسترده تری دست یابم. از همین رو مانیفست در تلاش است که راه جدیدی را برای جنبش فمینیستی تشریح کند، جنبشی که در چند دهه پیش تحت سلطه یک جناح لیبرال - شرکتی از فمینیسم بود، آنچه که در ایالات متحده توسط هیلاری کلینتون نمایندگی شد.
فمینیسم لیبرال – شرکتی فمینیسم طبقه حرفه ای – مدیریتی و فمینیسم زنان نسبتا ممتاز طبقه متوسط یا بالا بود، زنانی که تحصیلات عالیه داشته و عمدتا سفید میباشند، زنانی که در تلاش هستند در دنیای دادوستد یا جهان نظامی یا رسانه ای، دست بالا را داشته باشند. پروژه آنها این بود که در سلسله مراتب شرکتی صعود کنند تا به همان شیوه ای با آنها رفتار شود که با مردان هم طبقه ای شان میشود، با همان دستمزد و قدر و منزلت.
این واقعا یک فمینیسم مساوات طلب نبود – فمینیسمی نبود که برای اکثریت زنان چیزی برای ارائه داشته باشد. یعنی برای زنانی که فقیر و کارگر و فاقد آن امتیازات بوده، مهاجر، رنگین پوست، ترانس یا غیر سیس هستند. و این فمینیسم یک درصدی ها، یا شاید در بهترین حالت 10 درصدی ها، واقعا اسم فمینیسم را لکه دار کرده است. مسائل ما را با نخبه گرایی، فردگرایی، زندگی شرکتی ربط داده است. به فمینیسم اسم بدی داده و ما را با نئولیبرالیسم، مالیه گرایی، جهانی سازی و با سیاست های ضد کارگری پیوند میزند.
هر سه ما نویسندگان مانیفست فکر کردیم که وقت خوبی است که دخالت کنیم و یک بیانیه کوتاه و قابل دسترس را بنویسیم که نگرشی از یک پروژه آن فمینیسمی باشد که به وضعیت زنان فقیر و زنان طبقه کارگر به مثابه نقطه آغاز خود بپردازد و بپرسد که ما واقعا به چه چیزی نیاز داریم برای آنکه زندگی زنان را پیشرفت بدهیم؟ البته که ما سه تن تنها نیستیم – زنان فمینیست چپ گرای دیگری هم هستند که میکوشند یک جایگزین طرح کنند.
این امر در واقع از راه پیمایی ها و تظاهرات های گسترده در هشت مارس (روز جهانی زن) نشأت گرفت. این اعتراضات یک خصلت ضد سیستمی دارند، زیرا آنها بر علیه ریاضت کشی و تعرض به تولید اجتماعی اعتراض کردند. جنبشی که نیازهای زنان را در نظر داشته باشد، نمیتواند فقط بر روی آن مسائلی از زنان متمرکز شود که سنتا تعریف شده اند، مانند حق سقط جنین – اگرچه آنها هم بسیار با اهمیت هستند. این جنبش باید در باره بحران های عظیم تر جامعه وسیع تر فکر کرده و به سیاست ها و برنامه هایی که به نفع همه است بپردازد. به همین دلیل ما آنرا فمینیسم برای 99 درصدی ها مینامیم. این فقط به معنای 99 درصد از زنان نیست، بلکه 99 درصد از انسان های کره زمین را در بر می گیرد.

شما به هشت مارس و اعتصابات فمینیستی که از سال 2017 در بسیاری از کشورها، از جمله همینجا در اسپانیا سازماندهی شده بود اشاره کردید. در واقع حتی فراتر از آن، اکثر اعتراضات کارگری در اسپانیا توسط زنان پیش برده شده است، به عنوان مثال توسط کارگران خانگی و کارگران مراقبت از سالمندان. بنابراین آیا ما با موج جدیدی در فمینیسم روبرو هستیم؟ و این موج به کدام مرحله از سرمایه داری نئولیبرال پاسخ میدهد؟

نانسی فریزر: فکر می کنم این یک موج جدید باشد، یا حداقل ظرفیت تبدیل شدن به آنرا دارد، اگر چنانچه از فمینیسم لیبرال شرکتی گسست کند. و فکر میکنم علائم زیادی این برش را نشان میدهد.
نئولیبرالیسم به حمله شدیدی به آنچه که ما حوزه بازتولید اجتماعی مینامیم، دست زده است. یعنی حمله به همه آن فعالیت ها و برنامه هایی که از مردم و بازتولیدشان حمایت میکند: از زایمان و بزرگ کردن کودکان، مراقبت از کهنسالان و کارهایی که در درون خانه های خصوصی صورت میگیرد گرفته تا آموزش عمومی، مراقبت های بهداشتی، حمل و نقل، درآمد بازنشستگی و مسکن. نئولیبرالیسم همه این ها را فشرده کرده است. میگوید ضروری است زنان به صورت تمام وقت در نیروی کارمزدی مشغول به کار باشند و همزمان دولت ها هم نیاز به این دارند که هزینه برنامه های اجتماعی را به مثابه بخشی از سیاست ریاضت کشی و توسعه مالی گرایی اقتصادی کاهش دهند.
بنابراین ، ما هم با بازپس گرفتن حمایت های دولتی در این عرصه ها روبرو هستیم و هم با اصرار بر اینکه زنان وقتشان را صرف تولید سود برای سرمایه بنمایند. این یعنی یک بحران واقعی در عرصه مراقبت و بارتولید اجتماعی. این همان خوزه ای است که در آن – همانگونه که گفتید - اکثر اعتصابات میلیتانت و مبارزات صورت میگیرد.
مرکز ثقل طغیان بحران سال های 1930 حوزه کار صنتعی بود – تشکیل اتحادیه ها، مبارزه برای حقوق کارگری و غیره. امروز وضعیت فرق کرده است، بخشا بخاطر صنعت زدایی و نقل مکان تولید به گلوبال جنوب. اکنون بازتولید اجتماعی مرکز ثقل است.
شما به برخی از اعتصابات مهم هدایت شده توسط زنان اشاره کردید، میخواهم اضافه کنم که ما در ایالات متحده با موج عظیمی از اعتصابات معلمان روبرو بوده ایم. این خارق العاده است. حقوق معلمان آنچنان ناچیز است که بسیاری از آنها عصر ها به کار دوم در وال مارت می پردازند تا پول کافی برای زندگی خود و خانواده هایشان داشته باشند. اما این اعتصابات معلمان فقط بخاطر دستمزد بیشتر نبود، بلکه برای افزایش بودجه آموزش جهت بهتر کردن مدارس نیز بود. به همین جهت آنها حمایت فوق العاده ای کسب کردند.
این نمونه ای است از حوزه بازتولید اجتماعی به مثابه یک مکان اصلی مبارزه. و من ملتفت شده ام که راه پیمایی های گسترده 8 مارس و اعتصابات در اسپانیا، اعتراضاتی بر علیه حذف بودجه هزینه های اجتماعی در همه این عرصه ها نیز بود. امروزه مبارزات برای بازتولید اجتماعی، طلایه دار مبارزات چپ، مبارزات ضد سیستمی و مبارزات ضد سرمایه داری می باشد و زنان در صف مقدم آن هستند. لازم است این واقعیت در مرکز توجه شیوه نوین اندیشیدن به آنچه که سیاست های فمینیستی است، قرار بگیرد.

به نظر شما این مبارزه بر روی بازتولید اجتماعی چگونه با مبارزه طبقاتی و با جنبش های ضد نژادپرستی و ال جی بی تی کیو تعامل می کند؟

نانسی فریزر: اولا من فکر میکنم ما نیاز به بازنگری در مورد اینکه منظورمان از مبارزه طبقاتی چیست داریم. باز هم میگویم، تصور ما از مبارزه طبقاتی هنوز ریشه در سال های 1930 دارد – مرد کارگر صنعتی سفید پوست با یک اتحادیه. اما من میگویم که این مبارزات برسر بازتولید اجتماعی نیز مبارزه طبقاتی اند. زیرا کار تولیدی و صنعتی نمیتواند صورت بگیرد اگر چنانچه کسی را نداشته باشید که کار تولید کارگر و تولید کارگر ذخیره را به عهده بگیرد و مراقب نسل بعدی جایگزین آنها باشد. بازتولید اجتماعی، برای تولید سرمایه داری حیاتی است.
هر ذره از کاری که آن مردم را تولید میکند و اجتماعی بودن را شکل میدهد، به اندازه همان کاری است که در کارخانه ها صورت میگیرد. آنچه که طبقه را تشکیل میدهد فقط مناسبات کاری در کارخانه نیست، بلکه مناسبات بازتولید اجتماعی نیز میباشد که کارگران را تولید میکند. بنابراین، همه اینها بخشی از مبارزه طبقاتی می باشند.
در گذشته نگاه ما به مبارزه طبقاتی بسیار محدود بود. فکر نمیکنم فمینیسم برای 99 درصدی ها یک جایگزین برای مبارزه طبقاتی است. یک جبهه دیگر در درون آن است، بنابراین باید با جنبش های کارگری و همچنین با دیگر جنبش هایی که شما متذکر شدید، متحد گردد – یعنی با مبارزات ضد نژادپرستی، مبارزه برای حقوق مهاجران و مبارزه برای حقوق ال جی بی تی کیو ها.
این امر به دلیل جدایی جدید طبقاتی و نژادی در میان زنان نیز دارای اهمیت است. زنان تحصیل کرده طبقه متوسط – بالا که تبعیض را شکست داده و در کمپانی ها به مدارج بالا میرسند، هفته ای 60 ساعت در مشاغلی که خواستار بسیاری هم دارد، کار می کنند. آنها زنان رنگین پوست، و غالبا مهاجر را استخدام می کنند تا به کارمراقبت، مانند مراقبت از کودک، تمیزکردن خانه هایشان، آشپزی برای کودکانشان، مراقبت از خانه های والدین سالمند شان و غیره بپردازند. بدین ترتیب، این زنان فمینیست لیبرال به کار زنانی که در معرض تبعیض نژادی می باشند، متکی هستند، زنانی که ضربه پذیر اند: آنها فاقد حقوق کارگری اند، دستمزد کمی به آنها پرداخت میشود و در مقابل تعرض و آزار آسیب پذیر می باشند.
ضروری است که همه این ابعاد طبقاتی – نژادی در درون فمینیسم در محور توجه قرار داده شوند. فمینیسم برای 99 درصدی ها باید یک جنبش ضد نژادپرستی باشد. باید به وضعیت زنان فقیر، زنان کارگر و زنانی که در معرض نژادپرستی هستند – اکثریت زنان – بپردازد و نیازهای آنان را در صدر توجه قرار بدهد، نه نیازهای کسانی را که پله های مناصب را در شرکت ها می پیمایند و میخواهند سقف شیشه ای را بشکنند.
در جنبش ال جی بی تی کیو ها نیز به همین شکل هم یک جناح لیبرال وجود دارد که هژمونیک است و هم یک توده وسیع تر مردمی که نیازها و مسائل آنان به حاشیه کشیده شده است. بنابراین، من فکر میکنم که یک مبارزه مشابهی نیز در درون جنبش ال جی بی تی کیو ها بر سر اینکه مسائل چه کسانی در صدر و محور توجه باید قرار بگیرد، در جریان است. دوست دارم ببینم که فمینیسم ما برای 99 درصدی ها در دفاع از زنان ترانس ، کوئیر و لزبین سخن میگوید و مایلم شاهد یک جنبش ال جی بی تی ها برای 99 درصدی ها باشم، جنبشی که متحد طبیعی فمینیسم برای 99 در صدی ها خواهد بود.

واضح است که مبارزه برای بازتولید اجتماعی میتواند بلوکی علیه نئولیبرالیسم و سرمایه داری ایجاد کند. اما در مورد روابط پدرسالاری چطور - آیا میتوانیم با خشونت مردان هم در همان چارچوب مبارزه برای بازتولید اجتماعی مبارزه کنیم؟ آیا میتوانیم از این جبهه برای تغییر مناسباتمان با زنان دیگر، ومهمتر از همه با مردان، استفاده نماییم؟

نانسی فریزر: اجازه بدهید با اشاره به جنبش #MeToo شروع کنم. نماد عمومی این جنبش بر روی هالیوود، بازیگران پردرآمد، سرگرم کننده ها، رسانه و غیره متمرکز شده است. اما توده گسترده ای از زنان بسیار کمتر ممتاز، در برابر تجاوز جنسی و اهانت در محیط کار حتی آسیب پذیرتر هستند. من در مورد کارگران کشاورزی حرف میزنم که حتی برخی از آنها فاقد مدارک اند، یعنی کسانی که فقدان قدرت و منابع، آنها را در مقابل مطالبات روئسا و کارفرمایان حتی بسیار آسیب پذیر میکند. همین امر در مورد کارگران هتل هم صادق است – بطور مثال مورد دومینیک استراوس – کان - یا کارگرانی که دفاتر را تمیز می کنند را در نظر بگیریم. آنهایی که بعنوان کارگران خانگی در خانه های خصوصی کار می کنند، آشکارا در معرض تجاوز و تعرض جنسی هستند.
چنانچه گسترده تر بیاندیشید جنبش #MeToo هم یک مبارزه کارگری است. مبارزه ای است جهت تأمین یک محل کار ایمن که در آن در معرض خطر تعدی نباشید. اینکه رسانه فقط بر روی رده های بالاتر متمرکز میشود، جای تأسف است، زیرا باعث میشود که این مبارزه، یک مبارزه طبقاتی به نظر نرسد. اما مسئله بازتولید اجتماعی در بطن خود با تغییر مناسبات مابین تولید و بازتولید، و در نتیجه با تغییر توازن قدرت در میان خانواده ها نیز سروکار دارد.
بازتولید اجتماعی نباید جنسیتی و به عنوان کار فقط مختص زنان باشد. بازتولید اجتماعی، کار پر اهمیتی در جامعه است. برخی از جوانب آن بسیار لذت بخش و خلاق است. مردان باید به آن دسترسی داشته باشند و باید در انجام مسئولیت محوله، احساس وظیفه کنند. این امر رو به تغییر دینامیسم داخل خانواده ها نیز دارد. و البته یک فمینیسم برای 99 درصدی ها بر ضد کل خشونت علیه زنان است، برضد خشونت علیه ترانس ، برضد خشونت علیه غیر سیس و مردمی که در معرض نژادپرستی هستند، و غیره.
باید بگویم پدرسالاری کلمه ای است که شخصا دوست ندارم مورد استفاده قرار بدهم، زیرا فقط تصویری از قدرتی که دو سر دارد به دست میدهد – اربابی دارید و بعد یک خدمتکار که تحت تسلط اوست. شکی نیست که برخی از آن ها هنوز هستند. اما اشکال محوری قدرت واقعی در جامعه ما، در یک شیوه غیرشخصی تر و ساختاری تری وجود دارند که گزینه های طبقه کارگر و مردم فقیر را محدود مینمایند.
بنابراین، من فکر میکنم داشتن تصویر متفاوتی از قدرت مهم است. قدرتی که از طریق بانک ها و صندوق بین المللی پول، نهادهای مالی و صنعتی و از طریق ساخت بازار کاری که مبتنی بر جنسیت و تبعیض نژادی است، اعمال میشود. این همان چیزی است که تعیین می کند چه کسانی بر منابع دسترسی داشته باشند، چه کسانی میتوانند مطالبات و عملکردشان را حتی در درون خانواده ها و روابط شخصی، بطور برابر متحقق نمایند.

وقتی در مورد عدالت اجتماعی صحبت می کنید، در سه سطح تمایز قائل میشوید. توزیع (اقتصاد)، شناخت (فرهنگ) و نمایندگی (سیاست). این سه سطح تا چه حدی در چرخه جدید فمینیسم حضور دارند؟

نانسی فریزر: فکر می کنم ما نگران همه این موارد هستیم و آنها به نوعی با یکدیگر در ارتباط هستند. شما نمیتوانید حوزه اقتصادی و مناسبات توزیع را تغییر بدهید چنانچه موارد دیگر را عوض نکنید.
آنچه که به عنوان یک مقوله سیاسی محسوب میشود، عالبا به همان صورتی که یک مسئله اقتصادی به حساب می آید، تعریف میگردد. نیروهای سرمایه بر این اصرار دارند که بازارها و روئسا باید در مورد موضوعات مربوط به محیط کار تصمیم بگیرند، و این مسائل ربطی به موضوع تعیین سرنوشت دموکراتیک، سیاسی و جمعی ندارد. اما بین تصمیم مالکان خصوصی سرمایه و ما به مثابه اکثریت دموکراتیک ، خط فاصلی وجود دارد.
بسیاری از این ها به مسئله فرهنگ ربط دارد – مرتبط با زبانهایی است که در اختیار ماست تا وضعیت خود را درک کنیم. آیا ما دارای مقاهیمی، همچون تعرض جنسی و تجاوز به هنگام قرار ملاقات، هستیم که با استفاده از آنها در مورد اینکه چه چیزهایی در جامعه غلط هستند صحبت کنیم، از تجربه خود بگوییم و ادعاهایمان را طرح کنیم؟
فمینیسم کارهای زیادی برای ایجاد زبان جدید و به این معنا تغییر فرهنگ، انجام داده است تا درک مردم را نسبت به آنچه که محق هستند و آنچه که مجبور نیستند با آن کنار بیایند، تغییر دهد. بنابراین، فمینیسم دامنه گفتمان سیاسی را، و دامنه آنچه را که بالقوه یک موضوع مربوط به تصمیم گیری دموکراتیک است و نه تصمیم خصوصی خانواده یا شرکت، گسترش داد.
در حال حاضر ما در سطح فرهنگی، در مقایسه با سطح تغییر و دگرگونی نهادی، هم در حوزه سیاسی و هم در حوزه اقتصادی، پیشرفت بیشتری داشته ایم. اما همه چیز همیشه به روابط درونی میان این سه مربوط می شود.

شما اشاره کردید که نئولیبرالیسم برخی از انتقادات و مطالبات مطروحه توسط فمینیسم موج دوم و دیگر جنبش های سال های 1970 را مختص خود کرده و آنها را با منافع خود آمیخته است. آیا این امر میتواند با ظهور انواع فمینیسم بار دیگر رخ بدهد – و برای اجتناب از آن چه باید بکنیم؟

نانسی فریزر: فمینیسم لیبرال به همراه لیبرال ضدتبعیض نژادی و جنبش های لیبرالی ال جی بی تی کیو و آنچه که "سرمایه داری سبز" نامیده میشود، یک بلوک هژمونیک حاکم را تشکیل میدهند، بلوکی که در ایالات متحده اشکال مختلفی بخود گرفته و من آنرا "نئولیبرالیسم پیشرفت خواه" مینامم .
این جنبش ها جذبه و ایدئولوژی خود را در اختیار سیاست های هولناک سرمایه داری مالیه گرا، بی ثبات سازی کار و تقلیل دستمزد قرار داده اند تا به آنها ظاهر فریبنده طرفداری از همجنسگرایان، طرفداری از زنان و غیره بدهند. این امر دقیقا رخ داده است و به همین خاطر بسیار مهم است که موج نوین فمینیسم از این گونه فمینیسم گسست کرده و نقشه راه جدیدی را ترسیم نماید. همیشه امکان غلبه و یا ترمیم توسط نیروهای قدرتمند تر هست، نیروهایی که اهداف نهایی آنها عمیقا با اهداف خود فرد متفاوت است. برای جنبش رهایی بخش و جنبش چپ همیشه مهم است که نسبت به این امر هوشیار باشند.
امروزه به ما گفته شده است که ما واقعا فقط دو گزینه بیشتر نداریم – یا پوپولیسم اقتدارگرای راست که نژادپرست و بیگانه ستیز است، یا بازگشت به معترضان لیبرال و نئولیبرالیسم پیشرفت خواه مان. اما این یک گزینه نادرست است – ما باید هر دو گزینه را مردود بشماریم.
این لحظه بحران عظیم است . بحرانی که ما در آن فرصت ترسیم یک مسیر متفاوت را داریم، فرصت ایجاد یک جنبش واقعا ضد سیستمی برای 99 درصدی ها. جنبشی که در آن فمینیسم برای 99 درصدی ها جریانی است در کنار جنبش های کارگری، جنبش محیط زیست برای 99 درصدی ها، جنبش مبارزه برای حقوق مهاجران 99 درصدی و غیره.

شما نوشتید که ملت دولت (آنچه که شما چارچوب وستفالی گری – کینزی گری می نامید) با عروج نئو لیبرالیسم وارد بحران شده و قلمروهای آن اکنون پراکنده تر گشته است. شما این را سیاست "چارچوب زدایی" خواندید. اما نقش ملت دولت امروزه چیست؟ آیا میتوانیم بگوییم که ناپدید شده است؟

نانسی فریزر: خیر، ناپدید نشده است. تاریخا نیروی اصلی ای که هرگونه سطح حفاظت و امنیت را برای کارگران در مقابل سرمایه فراهم ساخته است، ملت دولت بوده است. و هنوز هم این امر صادق است زیرا ملت دولت همچنان مخاطب اصلی مطالبات می باشد. هنگامیکه خواهان حفاظت هستیم، هنگامیکه خواهان حمایت اجتماعی هستیم، از چه کسی آنها را میخواهیم؟ ما از دولتمان میخواهیم که به ما پاسخ بدهد.
این امر قابل فهم است زمانیکه هنوز هم سیاست بطور گسترده ای بر مبنای کشوری سازماندهی میشود. کمپین های کشوری، فعالیت های اصلی برای سیاست در سطح کشوری می باشند. اما اینکه این امر هم در نهایت کافی نیست، همچنان صادق است.
این را می توانیم با نگاه به مسئله مهاجرت ببینیم که نقطه بزرگی از درگیری و در واقع بحران است. ما مردمی را از سرتاسر دنیا داریم که دولتی ندارند تا از آنها حفاظت کند، یا هر آنچه را که ما در کشور های ثروتمند از دولت هایمان میخواهیم به ما بدهد، در اختیار آنها قرار دهد. آنها تحت دولت های شکست خورده ، در اردوگاه های پناهندگان زندگی می کنند، آنها مجبور به خروج از کشورشان شده اند، بخاطر خشونت سیاسی، آزار دینی، به دلیل این واقعیت که ایالات متحده به کشورهای آنها حمله و آنرا نابود کرده است، بخاطر بحران محیط زیستی، و بخاطر بسیاری از ویژگی های دیگر بحران جهانی که در آن زندگی می کنیم.
جنبش های پوپولیستی راست، سیاست های ناسیونالیستی و محروم سازی خود را با آمدن این مردم مهاجر دوبرابر میکنند. شعار ترامپ چیست؟ "عظمت را دوباره به آمریکا برمیگردانیم" – یعنی مثل قبل از آن زمانی که تمام این مردم رنگین پوست شروع به آمدن کنند و کشور ما را به ویرانی بکشانند! این همان ایدئولوژی جنبش پوپولیستی است. بنابراین ما باید در رابطه با چگونگی تضمین حقوق اجتماعی همه مردم جهان، فراملیتی و جهانی بیاندیشیم. آنها به آن حقوق نیاز دارند تا مجبور نشوند سوار کشتی شده و زندگیشان را در جستجوی جای شایسته ای برای زندگی به خطر بیاندازند، آنهم جایی در نیمه راه کره زمین.

منبع : vientosur.info
ششم آگوست 2019


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست