روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۵ ارديبهشت ۱٣٨۶ -
۱۵ می ۲۰۰۷
دیدگاههای متفاوت در پیامدهای مذاکرات آمریکا و ایران
جمهوری اسلامی و آمریکا هیچ منافع مشترکی در موضوع عراق، مسائل خاورمیانه و چالش هسته ای ندارند ـ
علت سیرصعودی منحنی تهاجم مقامات آمریکایی علیه ایران
چنین پذیرشی در این موقعیت زمانی جای نقد و ارزیابی دارد
امواج اراده ای که از بندر شرم الشیخ تاکرانه منجمد روابط جمهوری اسلامی و ایالات متحده را درنوردیده است ـ
امکان مذاکره با هر عنوان مغایر منافع ملی تلقی می شود
مذاکره با مکانیسم ژنو انجام می شود
مقایسه بلر و ایبسن
روزنامه کیهان در سرمقاله دیروزش: لطفاً سیبل نشوید! نوشته است:
مذاکره میان ایران و آمریکا، این روزها مجدداً به موضوع بحث رسانه ها تبدیل شده است. اظهارات دیروز سخنگوی وزارت خارجه مبنی بر اینکه احتمالاً مذاکره ای میان دو طرف در بغداد و بر سر مسائل عراق انجام خواهد شد، بار دیگر این پرسش را به پیش کشیدکه آمریکا در این فرآیند به دنبال چیست و منظور و مقصود طرف ایرانی کدام است؟ و آیا مذاکره در شرایط فعلی حائز خیری برای کشور است یا عواقب منفی به همراه دارد؟
دیروز ساعتی از اظهارات سخنگوی وزارت خارجه نگذشته بود که سایت اینترنتی صدای آمریکا (VOANews) ضمن انتشار خبر، نوشت: مقامات آمریکایی قبلاً گفته اند خواستار آنند که ایران و سوریه ضمن کنترل بیشتر مرزهای خود، حمایت از ستیزه گران و شورشیان در عراق را متوقف کنند . به عبارت دیگر آمریکا در همان قدم اول کوشید ایران را در جایگاه حامی تروریست ها در عراق بنشاند و چنین القا کند که مذاکره در جهت واداشتن ایران به دست کشیدن از حمایت تروریسم صورت می گیرد و این در حالی بود که آمریکا به تصریح اغلب صاحب نظران در دنیا می کوشد با استفاده از نفوذ بی رقیب ایران در عراق، خود را از مهلکه نجات دهد. کاخ سفید همچنین با تبلیغات پرحجم خود در صدد القای این مطلب به دنیاست که فشارها به جمهوری اسلامی بر سر پرونده هسته ای جواب داده و ایران سرانجام مجبور شده به موضوع حرمت داری به نام مذاکره با آمریکا تن دهد. به همین دلیل هم بود که نیکلاس برنز معاون وزیر خارجه آمریکا در حاشیه نشست نمایندگان ۱+۵ در برلین به رویتر گفت: فکر می کنم آلمان و آمریکا در توصیه به دولت ایران برای آمدن به پای میز مذاکره متحد هستند و جهان اکنون با یک صدا صحبت می کند… ما آماده مذاکره هستیم اما ایران می گوید نه. اگر ایران این مسئله را نپذیرد، شاهد قطعنامه سوم شورای امنیت خواهیم بود.
به عبارت دیگر آمریکا به مذاکره با ایران ـ فارغ از موضوع آن ـ به عنوان یک پروژه چند وجهی می نگرد که در صورت وقوع می تواند نتایج خیره کننده بسیاری با خود به همراه آورد؛ آمریکا هم می تواند خود را از مخمصه عراق بیرون بکشد، هم به دنیا اعلام کند که فشار چند ساله به ایران هسته ای به نتیجه رسید، و هم به افکار عمومی در ایران و جهان چنین وانمود کند که ادعای حرمت مذاکره با شیطان بزرگ، صرفاً جنگ زرگری بود و به اصطلاح، هیچ اصل ایدئولوژیک ثابتی در عرصه سیاست وجود ندارد. این فقره آخر برای جمهوری اسلامی که مبنای تکوین و پیشرفتش، صراحت و صداقت در مواجهه با رژیم مستکبر آمریکا بوده، می تواند لطمه ای حیثیتی باشد ضمن اینکه طرفداران ایران در جای جای خاورمیانه را دچار سردرگمی و انفعال و ناامیدی و احیاناً عقب نشینی می کند.
حقیقت این است که جمهوری اسلامی ایران و رژیم مستکبر آمریکا هیچ منافع مشترکی چه در موضوع عراق، چه درباره مسائل دیگر خاورمیانه و چه در ارتباط با چالش هسته ای ندارند و معلوم نیست در ازای امتیازاتی که عملاً آمریکا در صورت مذاکره به دست می آورد، چه چیزی نصیب طرف ایرانی می شود. آیا آنها از ایراد اتهام حمایت از تروریسم و نقض حقوق بشر دست برمی دارند؟ از دشمنی و تهدید و فشار و تحریم منصرف می شوند؟ حقوق هسته ای ما را به رسمیت می شناسند؟ یا دست از مداخله در امور داخلی ایران و حمایت از جریان های برانداز می کشند؟ آیا اینکه ما اعلام کنیم صرفاً برای کاهش آلام و رنج های مردم عراق و تقویت و حمایت از دولت عراق و استقرار امنیت در این کشور با آمریکا مذاکره می کنیم، در دنیا نیز همین تلقی را به وجود می آورد؟ و آیا هزینه حیثیتی این مسئله با نتایج محتمل ـ صرفاً محتمل ـ آن برابری می کند؟…
واقعیت این است که مقارن با نشست شرم الشیخ و ادعای آمریکا درباره علاقمندی به مذاکره، وزیرخارجه این کشور در سنای آمریکا خواستار تصویب بودجه ۱۰۹ میلیون دلاری برای تامین هزینه های حمایت از گروهک های برانداز در ایران می شود و از طرف دیگر همین رژیم بر تشدید فشارهای اقتصادی از طریق ائتلاف ۱+۵ اصرار می ورزد و از جانب سوم، دیک چنی معاون کینه توز رئیس جمهور آمریکا و از طراحان اصلی قشون کشی به عراق و افغانستان، از عرشه ناو یواس اس استیتس با لحنی تهدیدآمیز می گوید حضور ناوهای آمریکایی در خلیج فارس پیام روشنی برای دوستان و دشمنان ماست. ما اجازه نمی دهیم ایران به سلاح اتمی دسترسی پیدا کند و در این مسیر تمام گزینه ها را برای مقابله روی میز داریم. بنابراین مشخص است که چیدن دام مذاکره، صرفاً بخشی از یک فرآیند کلی و چند جانبه برای فشار به ایران با هدف آشفتن ذهن تصمیم سازان ایرانی و مجبور کردن آنها به برخورد انفعالی است.
از سوی دیگر باید پرسید آیا ما می خواهیم به آمریکا کمک کنیم تا مانند اژدهای یخ زده به آفتاب برسد و چون گرم شد و از انجماد و انقباض درآمد، خوی حیوانی خویش از سر گیرد؟ مسیر رفتن از عراق و پایان دادن به اشغالگری مشخص است. این امر، نیاز به مذاکره ندارد. ما قرار است چه کمکی بکنیم؟
…آیا در چنین وضعیتی اقتضای عقل و مصلحت است که ما کمک کنیم دولت آمریکا پرستیژ و حیثیت لطمه دیده خود در خاورمیانه را با سرویس گرفتن از جمهوری اسلامی بازسازی کند و آنگاه به افکار عمومی چنین القا نماید که نه، اتفاقاً جنگ عراق، اقدام شکست خورده ای نبود و آمریکا از جایگاه ابرقدرتی سقوط نکرده است؟! اگر محافل بسیاری مانند روزنامه نیویورک تایمز اتفاق نظر دارند که جنگ عراق ناشی از بی لیاقتی محض بود و بی کفایتی هیئت حاکمه کاخ سفید را نشان داد، آیا ما می خواهیم به جبران این بی کفایتی و پوشاندن آن کمک برسانیم؟
تحلیل گران بسیاری مانند نشریه آمریکایی یو اس نیوز به درستی تأکید می ورزند که نه گزینه نظامی و نه فشار اقتصادی علیه ایران هیچ یک نتیجه نداده و قابل دفاع نیست و به همین دلیل دولت بوش، راهبرد فشار برای کشاندن تهران به میز مذاکره را اتخاذ کرده است ، ما چرا باید در به هدف نشستن این آخرین تیر ترکش که اتفاقاً در تاریکی و ناامیدی محض از چله کمان رها شده، کمک کنیم؟ و سیبل را به نقطه ای هدایت کنیم که تیر به همان سو رها شده است.
آیا مذاکرات دولت سابق در ماجرای حمله آمریکا به افغانستان، به این منجر نشد که دولت بوش از ایران به عنوان محور شرارت یاد کرد و به همین دلیل به گلایه رئیس دولت و وزیر خارجه وقت از این ناسپاسی منجر نشد؟ اکنون آیا می خواهیم راه طی شده و پرپیچ و خم در بن بست را از نو طی کنیم؟
سیر صعودی منحنی تهاجم
روزنامه اعتمادملی با عنوان: اقدامی درست هرچند دیر! نوشته است: اعلام رسمی مقامات آمریکا و ایران برای انجام مذاکرات مستقیم درباره تحولات عراق، یک اقدام پسندیده و قابل توجه است. سرانجام پس از ماه ها رایزنی های پیدا و پنهان، مقامات دو طرف اعلام داشته اند، حاضرند به صورت رسمی و دیپلماتیک با یکدیگر مذاکره نمایند.
این قدم بسیار بزرگی برای دو طرف است. اینک می توان حدس زد که چرا منحنی تهاجم مقامات آمریکایی علیه ایران در هفته گذشته سیر صعودی داشته است. آمریکایی ها که خود نامه رسمی درخواست مذاکرات را از چند روز پیش و از طریق سفارت سوئیس برای مقامات ایرانی ارسال داشته بودند، می خواستند با نشان دادن چماق خود چنین وانمود نمایند که از موضع خود عدول نکرده اند.
واضح است که دو طرف بیش از آنکه بر مولفه های بین المللی و منافع ملی خود بنگرند، بیشتر درگیر ملاحظات درونی و لابی های پنهان گروه های فشار در دولت های خود هستند.
اما باید از این اقدام خردمندانه وزارت خارجه ایران تقدیر کرد. سالیان درازی است که ضرورت این امر احساس می شد.
دولتین ایران و آمریکا دارای منافع استراتژیک و به هم گره خورده هستند. آمریکا می تواند با کمک ایران اوضاع را در عراق و افغانستان به سوی ثبات سوق دهد. ایران نیز می تواند در دو وجه بین المللی از این فضای جدید استفاده کند. از یک سو حل برخی از سوءتفاهم های مابین ایران و آمریکا موجب تقویت دولت عراق و شیعیان آن کشور خواهد شد. از دیگر سو اثرات درک متقابل جدید طرفین به تحکیم موضع حزب الله لبنان و دولت حماس فلسطین کمک خواهد نمود.
در بعد دیگر معلوم است که تا روشن نشدن زاویه مناسبات ایران و آمریکا نمی توان امیدی به حل مسالمت آمیز فرجام پرونده هسته ای ایران داشت. مهم ترین کلید این قفل هسته ای در جیب آمریکایی ها قرار دارد. از سوی دیگرآمریکایی ها نیز بدون حمایت و مساعدت متعهدانه ایران در منطقه به هیچیک از اهداف خود دست نخواهند یافت.
از نزدیکی ایران و آمریکا دیگر رقبای منطقه ای و بین المللی دو طرف متضرر خواهند شد، گشوده شدن فضای جدید به افزایش قدرت چانه زنی و دیپلماتیک ایران در منطقه بدل خواهد شد. مساله دیگر آن است که ما از این اقدام هوشمندانه استقبال می کنیم و مهم نیست این اقدام ملی که در راستای منافع ملی ایران است به دست چه دولتی صورت می پذیرد. از اقدام مثبت و سازنده فارغ از اینکه چه کسی آن را به ثمر می رساند باید حمایت کرد.
جای نقد و ارزیابی دارد
روزنامه تهران امروز با عنوان: بازی گفتگو نوشته است:
دیروز سخنگوی وزارت امور خارجه رسما از پذیرش درخواست آمریکا برای گفت وگو در باره عراق خبر داد. وی حتی از موافقت با درخواست تشکیل گروه پارلمانی دوستی بین نمایندگان مجلس ایران و کنگره آمریکا سخن گفت.
اکنون گرچه چنین پذیرشی، در این موقعیت زمانی جای نقد و ارزیابی دارد، اما چون موضعی رسمی است به یادآور شدن چند ملاحظه به دستگاه دیپلماسی بسنده می کنیم:
ملت ایران چون منطق و همچنین طلب زیادی از دولت آمریکا دارد، از گفت وگو گریزان نیست، اما نمایندگان ملت باید وقتی وارد فضای گفت وگو می شوند، چهره بی نقاب حریف را که در طول ۲٨ سال گذشته بارها نمایان شده بیشتر از لب خندان پشت میز مذاکره مد نظر داشته باشند.
واقعیت این است که در دنیای سیاست و مناسبات بین المللی، بسیاری از اوقات دشمنان نیز به منافع مشترک می رسند. پیش می آید که کشوری محتاج حمایت کشوری می شود که آن را رقیب و حتی دشمن استراتژیک خود می داند. مثال از این دست زیاد است. از جمله وحدت گروه ۱+۵ در موضوع برخورد با ایران. در تاریخ فعالیت های هسته ای کشورها سابقه ندارد که هر ۵ کشور اتمی موضع مشترکی بگیرند ؛ اما دیدیم که با همه اختلاف نظرها به خاطر اینکه از دیدگاه روسیه ایران هسته ای منافع و جایگاه رقابتی مسکو را در منطقه تضعیف می کند، مهر پوتین به قطعنامه هایی خورد که در کاخ سفید پخت وپز شده بود.
بحث اینجاست که آمریکا با وجود حفظ و حتی تشدید سیاست های خصمانه علیه کشورمان، اشتیاق برای مذاکره را فقط در مواقعی با ایران مطرح کرده است که به طور یکجانبه منافع او را تضمین می کند…
گفت وگوی ایران با آمریکا اگر فقط در مورد عراق باشد، نتیجه از دو حال خارج نیست. یا بعد از آن اوضاع عراق بهبود می یابد و یا اینکه بدتر می شود. به راحتی می شود حدس زد که اگر اوضاع عراق بهتر شود، آمریکا ناامنی گذشته عراق را به حساب ایران می نویسد و اگر بدتر شود بلافاصله آن را محصول به نتیجه نرسیدن با ایران در مذاکرات معرفی می کند. یعنی آمریکا در هر صورت به هدف خود خواهد رسید. از این منظر است که برای واشنگتن نفس گفت وگو با ایران از نتایج آن مهم تر است. مذاکره کنندگان ما باید این دام را پیش از نشستن روی صندلی گفت وگو پاره کنند.
در مورد تمایل شدید آمریکایی ها به گفت وگو با ایران بر سر موضوع عراق (که قبل از اجلاس اخیر شرم الشیخ تا آنجا پیش رفت که کاندولیزا رایس از مذاکره بدون پیش شرط و مستقیم و حتی امکان تغییر سیاست های ۲۷ ساله آمریکا در برابر ایران سخن گفت) نیز همین سناریو ادامه داشت…
اگر آمریکا به دنبال منافع خود در گفت وگوست، ما هم منافع زیادی در گفت وگو داریم که آنها را می دانیم و باید بدنبال حداکثر کردن آن باشیم. اولا آمریکا باید قواعد گفت وگو را بپذیرد. گفت وگو با یک برنده بی معنی است. ایران به عنوان مهم ترین مدافع حقوق ملت عراق و عامل ثبات این کشور نفعی در مذاکره با آمریکا ندارد، از این حیث تعریف دستور کار و ساختن کلیدی که گفت وگو را به تامین منافع ایران منتهی کند، ضروری است. مردم نمی پذیرند که هیات حاکمه آمریکا از گفت وگو حرف بزنند اما همچنان تحریم و تهدید و اتهامات بی اساس در خصوص تروریسم و حقوق بشر و مساله هسته ای را ادامه دهند. معنی ندارد که رایس از گفت وگو سخن بگوید و دیک چنی از روی ناو جنگی در ۲۰۰ کیلومتری مرز ایران سخن از حمله نظامی براند. معنی ندارد که از گفت وگوی مستقیم با ما سخن به میان آید و بازپس گیری ۵ دیپلمات ربوده شده مان را به دولت عراق حواله دهند. سخن گفتن از گفت وگو در مورد عراق بدون دست شستن آمریکا از دسیسه افکنی علیه شیعیان در عراق و لبنان و همچنین اختلاف افکنی بین شیعیان و اهل سنت معنی ندارد و بی معنی است که ما در مورد عراق با آمریکا گفت وگو کنیم اما از گفت وگو در مورد منافع نقض شده خودمان توسط آمریکا طی ۲٨ سال گذشته فرار کنیم. شجاعانه و با برنامه باید وارد گفت وگو شد، اما تعیین شرایط خاص، محل ملاقات و سطح آن و نهایتا دستور کار دقیق مذاکرات را پیش از آمریکا، ما باید بنویسیم. اگر ما منافع ملی خودمان را به سطرسطر گفت وگو با آمریکا در مورد عراق سنجاق نکنیم، بازی گفت وگو باز هم تک برنده خواهد بود.
همچنین باید توجه کرد که گفت وگو و مذاکره با رابطه فرق دارد. گفت وگو بین مقامات ما و آمریکا در سطوح مختلف وجود داشته، اما بی برنامه و فاقد تاکتیک های موثر دیپلماتیک و از همه مهم تر بدون طراحی اهرم های دیپلماسی تکمیلی بوده است. نامه غیر منتظره سال گذشته رئیس جمهور به بوش گفت وگو در بالاترین سطح بود که به پاسخ نرسید، مذاکره ایشان با نمایندگان حاضر در شورای روابط خارجی آمریکا هم گفت وگویی مهم بود که مشخص نشد دریچه کدام منافع ملی ما را گشود و دست آخر اینکه سفیر ایران در سازمان ملل هم اخیراً با حضور در کنگره با نمایندگان آمریکایی گفت وگو کرد که جز همین خبر، خبری از منافع به دست آمده نشد. تا اینجای کار روحیه گفت وگو در ایران بسیار بیشتر از آمریکایی ها بوده است و لذا در مذاکرات آینده قاعدتاً باید دست پیش، دست ایران باشد. ضمن اینکه بر خلاف گفت وگوهای پیشین، نتایج آن باید به طور شفاف به مردم گزارش شود…
امواج ارسالی از شرم الشیخ
روزنامه اعتمادملی مقاله ای از دکتر داوود هرمیداس باوند استاد روابط بین الملل دانشگاه با عنوان امواج ارسالی از شرم الشیخ دارد که در پی آمده است:
فعل و انفعالات اخیر در روابط ایران و آمریکا و اعلام مذاکره قریب الوقوع تهران ـ واشنگتن پیرامون تحولات عراق، امواج اراده ای است که بندر شرم الشیخ را پیموده و به ساحل ناآرام خشونت های عراق و کرانه منجمد روابط جمهوری اسلامی و ایالات متحده رسیده است.
مذاکره آتی ایران و آمریکا درباره عراق از بعد محتوایی، پیامد مشترکی است که میهمانان نشست شرم الشیخ بر آن توافق کردند و بیشتر به بازنگری در قانون اساسی عراق مبتنی است، در این فرآیند سعی در بازنگری در روند بعث زدایی شده و توافق شده اهل تسنن در هرم قدرت عراق جایگاهی فراتر از آنچه که هست بیابند.
گرچه در عراق اصل بر تقسیم قدرت بر اساس اصول دموکراتیک است و امکان نادیده گرفتن شیعیان در بافت جمعیتی با لحاظ کثرت عددی آنها وجود ندارد اما در اصلاحات پیش رو سعی شده اهل سنت فراتر از کمیت و جمعیت خود جایگاه مطلوب تری در سلسله مراتب قدرت در عراق بیابند. مذاکره با ایران می تواند هم جنبه پیشگیرانه داشته باشد و هم جنبه تسریع کننده.
آیت الله العظمی علی سیستانی با تغییر قانون اساسی عراق موافق نیستند. علاوه بر آن تغییرات مطروحه در قانون اساسی عراق امکان کسب حمایت سنی ها به قیمت عدم رضایت شیعیان را دارد و این امر می تواند آغازگر شکافی در بین همسایگان عراق (ایران در مقابل کشورهای سنی مذهب ـ اردن، عربستان سعودی، مصر و کویت) باشد و توافق پیشاپیش ایران با تغییرات در قانون اساسی عراق می تواند به عامل پیشگیری از شکاف احتمالی تبدیل شود.
توافق ایران با این بند از بیانیه کنفرانس شرم الشیخ نیازمند گام های عملی تهران بود که می تواند به مهم ترین فراز مذاکره ایران و آمریکا تبدیل شود. به واقع آمریکا درصدد است تا در صورت چرخش شیعیان به سمت ایران در پی ارتقای جایگاه سنی ها از واکنش تهران اطمینان حاصل کرده و حرکت های داخلی را نیز تحت کنترل خود درآورد.
اقبال آمریکا به ایران و تلاش برای جلب مساعدت آن برای تغییرات در سلسله مراتب قدرت عراق حاکی از بهره گیری واشنگتن از پتانسیل های تهران در عراق جهت تسهیل و تسریع در روند بازنگری قانون اساسی است.
همین امر بعد شکلی مذاکره ایران و آمریکا را معماری می کند. با ایران به عنوان یک همکار دارای احساس مسئولیت در عراق گفت وگو می شود نه به عنوان متهم در افزایش ناآرامی ها.
اعلام رسمی مذاکرات هم گواه عزم و اراده طرفین بر کسب نتیجه دلخواه و ورود به مرحله ای است که تهران ـ واشنگتن درصدد مدیریت بهینه آن هستند. همین امر که درخواست مذاکره به صورت علنی و از طریق سفارت سوئیس (به عنوان حافظ منافع ایالات متحده در ایران) ارائه می شود و مذاکرات آشکار انجام می گیرد می تواند دال بر فرآیند مذاکره ـ نتیجه در حل بحران امنیتی و سیاسی عراق باشد.
در غیر این صورت مذاکرات می توانست به صورت سری و محرمانه در کشوری ثالث انجام شده و در صورت کسب نتیجه مثبت، علنی شود؛ همانند الگوی مذاکره چین و آمریکا در دوره نیکسون. گفت وگوی ایران و آمریکا در شرایطی که طرفین همدیگر را اشغالگر و اخلالگر می نامند پرده از واقعیتی دیگر می گشاید و آن اینکه ادبیات گفتاری تهران ـ واشنگتن در منطقه چندان سنخیتی با بنیان های رفتاری آنها در برخورد با مساله عراق ندارد.
به دیگر سخن رد و بدل شدن اتهامات میان طرفین ـ دخالت ایران در امور داخلی عراق از سوی آمریکا و افزایش ناآرامی ها در منطقه با حضور آمریکا از سوی ایران ـ تنها جنبه گفتاری و در سطح واکنش های لفظی دارد؛ همانند عکس العمل ایران به محکومیت دولت تهران در دادگاه های محلی ایالات متحده.
تهران در واکنش به موج اتهامات آمریکا مبنی بر اخلال در امور داخلی عراق، آمریکا را اشغالگر دانسته و یگانه راه بازگشت امنیت و ثبات در عراق را خروج نیروهای آمریکایی عنوان می کند اما در همین حین با حمایت از دولت عراق عملا گام در راه ثبات آن برداشته و فارغ از انتقادات خود از حضور آمریکایی ها در پی یافتن فرمولی برای استقرار امنیت در عراق برآمده است.
مغایر منافع ملی
روزنامه حزب الله با عنوان: عبور از خط قرمز نوشته است:
مواضع ضداستکباری جمهوری اسلامی و در رأس آن حضرت امام خمینی(ره) به تدریج ایران را به عنوان رهبر مبارزه با امپریالیسم شرق و غرب در جهان مطرح ساخت. در آن برهه حضرت امام که رابطه موجود میان آمریکا و جمهوری اسلامی را رابطه گرگ و میش توصیف می کردند، از هرگونه رابطه با ایالات متحده امتناع ورزیدند. اما ایران اسلامی به لطف همین عنوان استکبار ستیزی و دکترین نه شرقی و نه غربی خود، پرستیژ و جایگاه مطلوبی را در نظام بین الملل برای خویش دست و پا کرد.
پس از رحلت حضرت امام (ره) هم بحث مذاکره با ایالات متحده در مقاطع گوناگون مطرح می شد و هر زمان به دلیل محفوظ بودن رابطه قبل (گرگ و میش) و پایداری ایالات متحده بر مواضع پیشین اش در خصوص جمهوری اسلامی، مسأله مذاکره مجددا منتفی تلقی می شد. دولت نهم هم به رغم آنکه مدعی اصول گرایی است، موضوع مذاکره با ایالات متحده را به دفعات و حتی بیش از دیگر دولت ها مطرح کرد که این خود نشانی بود بر فاصله گرفتن دولت از اصول و آرمان های انقلاب اسلامی. دولت نهم که در شعارهای خود به کرات از حفظ اقتدار و عزت ایران اسلامی سخن رانده است، در عمل بارها از مذاکره با ایالات متحده استقبال کرده است. در کل مشخص نیست که دولت نهم به رهبری احمدی نژاد چه سیاستی را در پیش گرفته که در شعار از احیای اصول و آرمان های انقلاب اسلامی دم می زند و در عمل راهی خلاف آن می پیماید. چندی قبل شایعه سفر نانسی پلوسی به ایران برخی از مسولان را چنان ذوق زده کرد که بلافاصله و حتی قبل از تأیید این خبر از حضور وی در ایران و مذاکره با او استقبال کردند حال آنکه اندکی بعد حضور رئیس مجلس نمایندگان آمریکا در ایران اساسا تکذیب شد. حتی بحث مذاکره ایران و ایالات متحده در حاشیه اجلاس شرم الشیخ، مباحث اصلی نشست را به حاشیه کشاند و در آخر هم اخبار ضد و نقیضی از مذاکره و یا عدم مذاکره دو طرف منتشر شد. اما دیروز مقامات ایرانی رسما مذاکره با ایالات متحده در خصوص عراق را تأیید کردند واندکی بعد هم این موضوع با تأیید مقامات آمریکایی مواجه شد و آنها هم از مذاکره با ایران استقبال کردند.
در شرایط کنونی چند مسأله مطرح می شود:
۱ . چرا جمهوری اسلامی ایران باید دشمن قسم خورده خود را از باتلاقی که در آن گرفتار آمده است، نجات دهد؟ ایران اسلامی از نفوذی غیر قابل انکار در عراق برخوردار است اما هیچ دلیلی وجود ندارد که از قدرت نرم خود برای یاری کشوری که بارها و بارها درصدد ضربه زدن به انقلاب اسلامی و حتی براندازی آن بوده است، استفاده نماید.
۲ . جمهوری اسلامی چنان که در بالا هم گفته شد، به عنوان نماد مقابله با امپریالیسم و استکبار جهانی مطرح شده است. به نظر می آید که ایالات متحده در شرایط کنونی و در حالی که مسأله طرح صلح عربی نیز مطرح است، می خواهد با به پای میز مذاکره کشاندن ایران، به تمامی کشورهای مخالف خود بقبولاند که هیچ راهی در نظام بین الملل جز روابط مسالمت آمیز با ایالات متحده برای بقا وجود ندارد. به بیان دیگر آمریکا نه برای حل بحران عراق که برای از بین بردن وجهه کنونی جمهوری اسلامی که ناشی از ۲۷ سال استکبار ستیزی و عزتمداری است، می خواهد با ایران وارد مذاکره شود.
٣ . ایران در اجلاس شرم الشیخ موضع خود را در خصوص بحران عراق به صراحت بیان کرد و تصریح نمود که تنها راه حل این بحران خروج نیروهای اشغالگر از عراق است. در حالی که ایالات متحده از موضع ایران کاملا آگاه است، و این موضع بارها و بارها توسط مقامات ایرانی بیان شده است، دولتمردان ایران در جریان مذاکرات می خواهند چه مسأله دیگری را برای سران کاخ سفید تشریح کنند؟
۴ .در شرایطی که ناوهای هواپیمابر آیزنهاور، جان استینز، ریگان و نیمیتز در خلیج فارس لنگر انداخته و دیک چنی معاون رئیس جمهور ایالات متحده هم بر آنها می ایستد و برای جمهوری اسلامی خط و نشان می کشد، آیا می توان مذاکره ای مقتدرانه و عزتمند با سران کاخ سفید داشت؟
با شرایطی که در بالا شمرده شد، امکان مذاکره با ایالات متحده به هر عنوان منتفی و مغایر منافع ملی تلقی می شود. دولت نهم باید به خوبی بداند که چشم پوشی از ارزش هایی که مردم ایران سال ها آن را نصب العین خود قرار داده اند، خط قرمز دولتمردان است. خط قرمزی که عبور از آن می تواند، عواقب وخیمی برای ایران اسلامی در پی داشته باشد.
مذاکره با مکانیسم ژنو
روزنامه همشهری با عنوان: مذاکره بامکانیسم ژنو نوشته است:
اوایل سال گذشته زمانی که توافقی ابتدایی بین ایران و آمریکا جهت انجام مذاکره صورت گرفته بود، چون آمریکاییها هدف مذاکره را پایان دادن به مداخله ایران در عراق اعلام کردند، مسئولان کشورمان از انجام مذاکره امتناع ورزیدند.
اما دیدیم که تیم مشترک جمهوری خواهان و دموکراتها که یک تیم استراتژیک و متشکل از ۱۲۷ کارشناس بود، با انجام تحقیقات و همچنین مذاکراتی با دیپلماتهای موثر در خاورمیانه یکی از مهم ترین فصول گزارش نهایی خود را نقش موثر ایران برای حل و فصل مشکلات عراق قرار دادند و به بوش گوشزد کردند اگرچه بوش و دولت آمریکا در ابتدا به اشتباه، با ورود از موضع قدرت و انجام اقداماتی مثل شکنجه جلال شرفی یا دستگیری دیپلمات های ما تلاش کرد ایران را پای میز مذاکره بنشاند اما بالاخره دیدیم که آمریکایی ها درخواست مذاکره را با قبول پیش شرطهای ایران و از موضعی پایین تر مطرح کردند.
مسئله ای که با نام مذاکره میان ایران و آمریکا مطرح شده است دارای ملاحظاتی است که نباید نادیده انگاشته شود.
اینکه این مذاکرات نه تنها درباره روابط دو کشور نیست، بلکه تحت عنوان مکانیسمی انجام می شود که از آن به عنوان مکانیسم ژنو یاد می کنند. به این معنا که دو کشوری که اختلافات زیاد در روابط خود دارند می توانند برای حل و فصل مشکلات کشوری دیگر مذاکره کنند و این مذاکره با قبول پیش شرط ایران از سوی آمریکا و به منظور کاهش آلام و رنج های مردم عراق به عنوان کشور ثالث صورت می گیرد.
پس این مذاکره نه برای مسائل هسته ای ایران، نه برای روابط دو کشور بلکه به منظور رسیدگی به مشکلات عراق با تکیه بر نقشی که دولت عراق از آن به عنوان نقش پایمردی ایران یاد می کند صورت پذیر است.
از سوی دیگر تلاش آمریکا برای مذاکره با ایران همزمان شده است با رای اکثریت نمایندگان پارلمان عراق بر خروج نیروهای آمریکایی از این کشور و این جاست که ایران نقش دیگری را به عنوان منجی در همسایگی عراق می پذیرد.
ناگفته نماند که این مذاکره می تواند باب مذاکرات آتی را برای دو کشور بگشاید اما با پیش شرطهایی که ایران قائل است که آزادی دیپلمات های ایرانی و تعدیل و تاخیر در بحران هسته ای که توسط آمریکا برای ایران شکل گرفته از جمله آن است.
معیار دیپلماسی خارجی ما
روزنامه آفتاب نیز در این مورد نوشته است:
… از مدتها قبل، آمریکاییها با کنار گذاشتن برخی رفتارها و گفتارهای تکبرآمیز، تمایل خود برای مذاکره با ایران در حاشیه اجلاس شرم الشیخ را بیان کردند. این تمایل تا جایی پیش رفت که لحن تهدیدآمیز آنها جای خود را به تأکید رایس وزیر امور خارجه آن کشور بر لزوم تغییر استراتژی ۲۷ ساله آمریکا علیه ایران داد. بسیاری از تحلیل گران داخلی هم اجلاس شرم الشیخ را فرصت مناسبی برای آب شدن یخهای سی ساله روابط دو کشور دانستند. شاید یکی از دلایل استقبال از این مذاکره آن بود که اولاً دولتمردان در عراق ـ به عنوان محور اصلی اجلاس شرم الشیخ ـ با تأکید و احترام فراوان خواهان انجام این مذاکره بودند و در صورت انجام مذاکره ایران در موضعی به مراتب بالاتر قرار می گرفت. ثانیاً حضور صاحب منصبانی از کشورهای مختلف و مجامع گوناگون بین المللی در شرم الشیخ، طرفین مذاکره ـ به ویژه آمریکا ـ را به اتخاذ مواضع منطقی تر و کاربردی تر وادار می کرد.
اما هرچه بود اجلاس شرم الشیخ برگزار شد و ابر و باد و مه و خورشید و فلک با یک بانوی نوازنده ویولن دست به دست یکدیگر دادند تا ایران و آمریکا مذاکره نکنند. پس از اتمام اجلاس نیز مقامات وزارت امور خارجه ایران و برخی دست اندرکاران دیگر سیاست خارجی، به دفاع از عدم مذاکره پرداختند زیرا به ادعای آنها زمینه مذاکره فراهم نبود و نشانه ای از تغییر رفتار آمریکاییها مشاهده نمی شد .
در فاصله کوتاهی از برگزاری اجلاس شرم الشیخ، بار دیگر فیل آمریکاییها یاد هندوستان کرد وتهدیدها آغاز شد.
وزیر خارجه آمریکا … زبان باز کرد و مدعی شد به رغم سعی واشنگتن جهت حل دیپلماتیک پرونده هسته ای ایران، گزینه نظامی همچنان وجود دارد.
رئیس جمهور آمریکا ـ که این روزها به دلیل مشکلات عراق، گرفتاریهای فراوانی دارد ـ نیز معاون خود را به منطقه خلیج فارس اعزام کردو هدف سفر او را تحکیم جبهه مخالف ایران دانست. معاون اعزامی به خلیج فارس هم بر روی عرشه یکی از ناوهای آمریکایی ایستاد و گفت: ما در کنار دیگران می ایستیم تا ایران را از دستیابی به تسلیحات هسته ای و به دست آوردن کنترل منطقه باز داریم.
اجرای آخرین پرده سناریوی آمریکاییها نیزبه سفیر افغانی الاصل آمریکا در سازمان ملل واگذار شد که ادعا کند ایران بازیگر مهمی برای تأثیرگذاری بر عراق است و سیاستهای دوگانه ای در این کشور به اجرا گذاشته است، زیرا از یک سو خود را دوست دولت جدید عراق می نامد و بارها برای سرنگونی حکومت صدام تلاش کرد و از سوی دیگر دوست رقبای دولت عراق شده و اقدام به فراهم کردن سلاح، پول و گزارشهای اطلاعاتی برای مخالفان دولت جدید عراق می کند!
درست یک روز بعد از تکمیل آخرین حلقه از زنجیره اتهام افکنیهای جدید، سخنگوی وزارت خارجه ایران به طور ناگهانی از توافق ایران و آمریکا برای مذاکره در بغداد خبر داد، بدون آن که بگوید کدام تغییر رفتار آمریکاییها، شرایطی مناسب تر از اجلاس شرم الشیخ فراهم نموده است که ایران دست از مخالفتهای قبلی برداشته و مذاکره را پذیرفته است؟
آیا آنچه در بالا آمد دلایل کافی نیست که باز هم بگوییم و بنویسیم که احساس غرور نکردیم!؟
البته یک سوال نیز وجود دارد که معیار دستگاه دیپلماسی خارجی ما برای تشخیص فرصتهاو استفاده از آنها چیست؟ آیا مذاکره با آمریکا در شرایطی که سردمداران آن کشور با کنار گذاشتن اتهام افکنی ها از لزوم تغییر استراتژی در برابر ایران سخن می گفتند بهتر بود یا درست یک روز بعد از تهدیدهای دیک چنی و خلیل زاد و…؟
مقایسه بلر و یلتبسین
دکتر عطاءالله مهاجرانی نوشته ای با عنوان آن که می رود و آن که می ماند در روزنامه کارگزاران دارد که در پی نقل شده است:
سرانجام تونی بلر راضی شد که از قدرت کناره گیری کند. پیداست فضای سیاسی و اجتماعی در غرب به گونه ای است که سیاستمداری از زمره بلر نمی تواند بیش از ۱۰ سال دوام بیاورد. البته یکی دو سالی بود که مدام از رفتن بلر سخن به میان می آمد. جان سختی بلر درکناره گیری هم امری قابل پیش بینی بود. مدتی است که در دنیا چینی ها این راه و رسم را نشان می دهند که رئیس کشور با روی باز و در فرصت مناسب از قدرت کناره گیری می کند. مهاتیر محمد هم نمونه دیگری در تبعیت ازهمین راه و رسم بود.
فارس در سالهای پیش از انقلاب استانداری داشت که بیش از هشتاد سال در صحنه سیاسی کشور فعال بود.برایش این مضمون را درست کرده بودند که: کل شیی هالک، الاعزالممالک، اسمش عزالممالک بود. بیش از صدسال عمر کرد!
در انتخابات مجلس، در سال گذشته تابلو بزرگی را بر سر چهارراهی در لندن دیدم. تصویر از شکل افتاده بلر بود. زیرش نوشته بود : تو را به خدا! این قیافه را باز هم می خواهید تحمل کنید؟
تردیدی نیست که کارنامه سیاسی بلر بسته شد. او دیگر نمی تواند مطابق رویه و تجربه به قدرت بازگردد. از این پس او بایست توضیح دهد که مبانی تصمیم هایش چیست. روزنامه گاردین روز جمعه از قول بلر تیتر زده است که: من هرچه را که فکر می کردم درست است انجام دادم. یک ویژه نامه بلر هم منتشر کرده؛ که از سیر تا پیاز درباره بلر مطلب دارد. پیداست روزنامه از ماهها پیش، اگر نگویم از سالها، منتظر انتشار این ویژه نامه بوده است. به قول شهریار یک ختم هم گرفته شد و پربدک نبود.
همین روزها نام دیگری هم در مطبوعات دیده می شود. صدسال از مرگ هنریک ایبسن نمایشنامه نویس بزرگ نروژی می گذرد. در این صدسال؛ سال به سال نام او پررنگتر شده است. نگاه او جلوه درخشان تری یافته است. گویی هنر و اندیشه و فرهنگ آفتابی بی غروب دارد. اتفاقاً نخستین جمله ای که ویژه نامه گاردین با آن شروع می شود، همین است: حالا خورشید غروب کرده است. طلوع خورشید عمر سیاسی بلر در ماه مه اردیبهشت ـ ۱۹۹۷ بود که حزب کارگر با رهبری او به پیروزی رسید. با اعلام استعفایش غروب کرد. بلر از جمله سیاستمداران خوش اقبال است که با شکست سیاسی کنارنمی رود. می تواند بماند. اما فضا راه را بر او بسته است. اگر پس از پیروزی در انتخابات کنارمی رفت، تبدیل به سیاستمداری معیارمی شد. جان سختی اش روز به روز اعتبار او را تحلیل برد. صدسال دیگر، گمان نمی کنم کسی بلر را بشناسد. آن وقت نام ایبسن از امروز هم که صدسال از مرگش می گذرد، درخشانتر خواهد بود. در جمعی سخن از پرچم کشورها و رازگشایی از رنگها و نشانه ها بود. یک استاد دانشگاه اسلو، گفت: پرچم ما ایبسن است!
دکتر طفله عجمی، وزیر وقت تبلیغات کویت، مهماندارم بود. از هردری سخن گفته می شد. گفت مهمترین سخن، عبارتی است که سر در قصر امیرکویت نوشته شده است: ملک اگر بقایی داشت؛ نوبت به تو نمی رسید. مستاجر مهمترین خانه انگلستان؛ خانه شماره ۱۰، حدود یک ماه دیگر اسباب کشی می کند. خانه های همه آنانی که نوشته های ایبسن را می خوانند؛ خانه ایبسن است.
منبع: روزنامه ی اطلاعات بین المللی
|