سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چهار مقوله در یک مقاله بر بسترِ جنگ بی پایان (۶) – محمد قراگوزلو


محمد قراگوزلو


• استقلال جنبش کارگری از عمال سرمایه­ داری – اعم از دولت و کارفرما- و مبارزه علیه هر گونه استثمار برای طبقه ­ی کارگر ایران و هر کشور دیگری یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر در راه انکشاف مبارزه ­ی طبقاتی و دستیابی به رهایی از زنجیر استثمار و رسیدن به سوسیالیسم است. همانقدر که مبارزه با سرمایه ­داری خودی در اولویت نخست این جنبش قرار دارد اما پرهیز از افتادن در دام برنامه ­ها و اهداف امپریالیستی یک امر حیاتی است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٣ آبان ۱۴۰۱ -  ۴ نوامبر ۲۰۲۲


 

خروش خیابان در ایران و تله ­ی خرس در خرسون و خارکف!

نگفته نگذرم! این مقاله از چهار بخش شکل بسته است. محور اصلی بحث ما وضع بورژوازی حاکم بر ایران در ارتباط با خیزش جاری و نبرد اوکراین است. ظاهرا هر یک از این مقوله­ ها راویِ قصه­ ی خود هستند. اما چنین نیست. چنانکه استدلال کرده ­ام. مقاله کمی طولانی است. پیشاپیش پوزش مرا بپذیرید. به آن بخش از مخاطبان محترم که با موضع و قضاوت قبلی قصد مطالعه ­ی مقاله دارند توصیه می­کنم وقت خود را هدر ندهند. قسمت غالب متن متعاقب “مقاومت در خرسون و عقب نشینی از خارکف” تدوین شد. اما شروع “خیزش جوینده­ گانِ شادی” در ایران نه فقط انتشار آن را به تاخیر انداخت بلکه وقایع اتفاقیه ­ی جدید نکاتی به بحث افزود. در نتیجه خواننده ­ی عزیز ما با یک مجموعه مبحث متنوع اما در واقع ممتد و مرتبط رو به رو است. درست مانند بخش پنجم سلسله مقالات ارزیابی خیزش جاری. در آن مطلب عمدا ابتدا به سراغ “رژیم چنج” های مکرر در افغانستان رفتم تا نشان دهم در شرایط کنونیِ کشور ما از ظهور “حامد” کرزای و چلبی و ایاد علاوی خبری نخواهد بود و بنیاد”رژیم چنج” و “دولت در تبعید” و “انقلاب مخملی” فعلا بر آب است. در این مقاله با محور قرار دادن نبرد اوکراین می­ خواهم بگویم: با هر تحلیلی که ما از مناسبات تولیدی در روسیه داریم، دولت این کشور را امپریالیستی می­ دانیم یا نه، از هیات حاکمه ­ی آن متنفریم یا نه، نبرد ارتش فدراسیون روسیه در اوکراین را ناقض “حقوق بشر” و “کشتار مردم اوکراین” و تلاش برای “رژیم چنج” و “امپریالیستی” و “رقابت با ناتو و امریکا” و حفظ “منافع الیگارش­ های روس” و “تقویت قدرت بورژوازی عظمت طلب روس” و “بازتقسیمِ جهان” و “جنگ سرد تازه” و غیره می­ دانیم یا نه، یک نکته مسلم است. موضوع “حمایت از مردم اوکراین” که ترجمه ­ی سلیس “پشتیبانی از دولت زلینسکی” است، مفهوم سرراست دفاع از نئوفاشیسم و فرشگرد اوکراینی را نماینده ­گی می­کند.

یک. قهرمانانِ قلابیِ “شجاعت”: زلینسکی و کارمندِ ایرانی VOA!
حتا مدت­ها پیش از ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ (۱۵ اسفند ۱۴۰۰) نیز پیش­ بینی این مولفه که سرنوشت بسیاری از وقایع جهان معاصر به نتایج نبرد اوکراین پیوند خورده است چندان دشوار نبود. امریکا و ناتو جنگ را در افغانستان و عراق و سوریه باخته بودند. شکاف میان امریکا و اروپا به ویژه در دوران ترامپ به بیشترین حد ممکن رسیده بود. منهای اقتصاد کازینویی و نتفلیکس و سیلیوود وسرمایه ­داری نظارتی و دات کام ­ها اقتصاد چین در حوزه ­ی سرمایه­ ­ی واقعی و صنعتی امریکا را در همان ابتدای دهه­ ی سوم از هزاره­ ی جدید پشت سر نهاده بود. برای زدن چین تعرفه ­های بازرگانی و سایر تمهیدات آنتی گلوبالیست ­های اطراف ترامپ بی نتیجه ماند. تنها امکان تضعیف چین مشغول کردن پکن در بحران تایوان بود. امری که با هوشیاری کمیته مرکزی “حزب کمونیست” و شخص رئیس جمهور شی ناکام ماند. نخبه ­گان بورژوازی امریکا این سیاست را به بایدن و نانسی پلوسی سپردند ولی با وجود تجاوز دیپلوماتیک سناتورها به تایوان این سناریو نیز شکست خورد. از سوی دیگر هشدارهای طنز آمیز امانوئل مکرون مبنی بر “مرگ مغزی ناتو” برای هیات حاکمه ­ی جدید امریکا سنگین بود. ناتو ابزار و تشکیلات اصلی جهانی شدن و تضمین نظامی امنیتی سود سرمایه ­ی امریکایی و اروپایی به شمار می ­رود و مرگ آن به مثابه­ ی افولِ نهاییِ هژمونیِ اقتصادی سیاسی امریکا خواهد بود. این فترت اما از دوران اوباما و بعد از تعمیق بحران ۲۰۰۸ و افزایش بدهی­ های هنگفت امریکا شروع شده بود. برای ایالات متحد تنها راه خروج از بحران مانند برهه ­ی بحران بزرگ (۱۹۲۹) و سیاست­ های روزولت و برتون وودز دامن زدن به یک جنگ جدید بود. برای امریکا مهم نبود که درگیر شدن با روسیه­ ی خارج شده از دوران نکبت ­بار یلتسین تا کجا ممکن است اقتصاد اروپا را به نیستی و بحران فرو ببرد. انرژی و غلات ارزان روسیه برای اقتصاد اروپا حکم “یکی بخر ده تا ببر” بود. تورم منفی اقتصاد اروپا – برخلاف پندار خام برخی از “اقتصاددانان” ناشی از دستاوردهای با شکوه نئولیبرالیسم نبود. این نیروی کار ارزان کارگر چینی و انرژی و غله ­ی مجانی روسیه بود که به اقتصاد اروپا برکت می­ داد. اما دوره ­ی مفت ­بری و مفت ­خوری آلمان ­ها و هلندی­ ها و شرکای­شان با استقرار نئوفاشیسم در اوکراین و خطر نزدیکی ناتو به خاک روسیه و عبور از خط قرمز کرملین به پایان رسیده بود. زنگ این پایان مرگبار در تاریخ ۲۴ فوریه و نبرد دیرهنگام ارتش فدراسیون روسیه علیه کلکتیوی از نئوفاشیست­ های مستقر در اوکراین به صدا در آمد. اجرای استراتژی پل ولفوویتز با هدف بالکانیزاسیون روسیه به معنای شکل ­گیری یک جنگ نیابتی و تمام عیار در اوکراین بود. اینک به تدریج عوارض مهلک دخالت امریکا و ناتو در اوکراین و شعله ور ساختن جنگ در پهناورترین کشور اروپایی روشن می­شود. برای سرپوش گذاشتن به شکست­ های متعدد دولت لیبرال فاشیست زلینسکی آمریکا با تمام قدرت نظامی و قوتِ پروپاگاندای خود به میدان آمد. بوقچی ­های حرفه ­یی و “متمدن جامعه­ ی جهانی” یک سیاست مدار خام و گوش به فرمان واشنگتن را تا حد قهرمان­ های اساطیری بزرگ کردند. نشان “شجاعت” جان اف کندی را برای او در آب نمک خواباندند. وی را نماد “روحیه­ ی رهبری و میهن پرستی” و نماینده ­ی ” فداکاری خستگی ناپذیر در نبرد مرگ و زندگی” جا زدند و به تازه ­گی نیز موسسه ­ی صلح واشنگتن جایزه­ ی شجاعت “اوشی” یا “آکسی”   (Oxi Courage Awards) را به جنابش هدیه داده است. منتها در این جایزه او یک شریک جرم واقعی هم دارد. خبرنگار و کارمند ایرانی تلویزیون امریکا! خانم خودشیفته و متوهمی که با “تبلت” و هوچیگری محض خود را رهبر مبارزه­ ی به حق زنان ایران در راه لغو حجاب اجباری می­ خواند و رسانه ­ی اصلی می­ خواهد او را حتا فراتر از این خط ببرد. شاید جوایز کیتوی میلتون فریدمن یا هدایای بنیادهای هریتاژ و ساخاروف و سپس نوبل صلح بتواند پروژه ­ی این “رهبرتراشی” قلابی را تکمیل کند. کولی گرفتنِ کارمندِ در معرضِ “ترور و ربایشِ” VOA از زلینسکی آنهم در این برهه ­ی تاریخی معین بسیار معنادار است. این خبرنگار در تحلیل “عمیق” خود از جنبش جوینده ­گان شادی به سراغ شهر برلین می­ رود و عوارض زلزله ­ی “خیزش جهانی ایرانیان” را به فروپاشی دیوار برلین و پایان کمونیسم تشبیه می­ کند. مدت کوتاهی بعد نظام سیاسی حاکم به استناد همین تحلیلِ رویاگونه معترضان خیزش جاری را به تکرار حوادث دوران فروپاشی دیوار متهم می ­کند. هنوز این بحث از سرخط اخبار دور نشده که راهپیمایی “باشکوه” و ۸۰ هزار نفره­ ی ایرانیان تبعیدی در برلین سازمان می­ یابد. نمی ­دانم! شاید ارتباط این سه واقعه­ ی “برلینی” کاملا اتفاقی باشد. شاید. اما نام بردن مکرر سخنران اصلی راه­پیمایی ۸۰ هزار نفره ­ی ایرانیان در برلین از دولت اوکراین و سماجت در ضدیت با روسیه حامل پیامی خاص است. اینک چنین به نظر می ­رسد که توهم پیروزی بسیار بعید و احتمالِ ثبات نامحتمل زلینسکی (در واقع پیروزی ناتو بر روسیه) و تقویت نئونازیسم در اوکراین مرزهای این کشور را در نوردیده و اپوزیسیون راست ایران را نیز بلعیده است. “آزادی ­خواهان” و “دموکراسی­ طلبان” و “طالبانِ سلطنت” و همه­ ی “مخالفان دیکتاتوری” – در تمام انواع آن حتا از نوع “نقد گوتا” و پرولتری- پیرامون کلیسای شفابخش اوکراین و اطراف “شجاعت” زلینسکی حلقه زده ­اند. کم و بیش تمام طیف ­های راست و بخشی از “چپ” برای اثبات مقبولیت خود به “جامعه جهانی” ناگزیرند چند فحش “رادیکال” به پوتین و تجاوز “او” به اوکراین حواله کنند. در متن همین خیزش جاری (جوینده­ گان شادی) نویسنده با طیفی از معترضان در نقاط مختلف چند شهر بزرگ وارد گفت و گو شد و از جمله کوشید نظر ایشان را درباره ­ی نبرد اوکراین جویا شود. خواه ناخواه واقعیت این است که گفتمان پساجنگِ سردی هنوز سیادت خود را بر ذهنیت انبوهه ­ی ایرانی از دست نداده و کمونیسم هنوز از زیر آوار فروپاشی برنخاسته است. طرح این نکته که “ج اسلامی همدست با روسیه مردم اوکراین را قلع و قمع می ­کنند” همانقدر که در راهپیمایی برلین و واشنگتن عادی و طبیعی است در خیابان ­های تهران نگران کننده است. با وجودی که مصرانه معتقدم – و این ادعا را در مقالات بعدی فرموله خواهم کرد – که امکان “رژیم چنج و انقلاب مخملی” به سود سرمایه­ داری غرب تا یک آینده­ ی قابل پیش بینی چیزی کمتر از هیچ است اما نمی ­توان از تاثیر منفی پروپاگاندای رسانه­ های ارتجاعی در انحراف جنبش ­های اجتماعی پیشرو غافل ماند. اگرچه – چنانکه در مقاله ­ی قبلیِ مرتبط با خیزش نیز گفتم- انقلاب­ ها و جنبش­ ها از درون رسانه و رساله و کتاب بیرون نمی آیند اما از تاثیر معین تبلیغات در این زمینه نباید به ساده ­گی گذشت. سرمایه­ داری غرب در عرصه­ ی پروپاگاند به ویژه زمانی که پای زدن کمونیسم در میان باشد به راستی استاد است. در صورتی­که خیزش ­های اعتراضی آینده نتوانند با دخالتِ فعال پیشتازان سوسیالیست و حضور مستقیم و سراسری طبقه ­ی کارگر سمتگیری تماما ضد سرمایه­ داری داشته باشند و فرمان رهبری را از چنگِ حریصِ خرده بورژوازی طغیانگر ناراضیِ خیابانی بیرون بکشند در حد شورش­ های کور و خونین سیکلیک باقی خواهند ماند و زخم ­های عمیقی بر پیکر جامعه خواهند زد. حمایت از فاشیسم در اوکراین و پشتیبانی از مابه ازای ایرانی آن (سلطنت و رضا شاه روحت شاد و نه غزه نه لبنان و…) اگرچه در خیزش اخیر به صورت شعارهای خیابانی شنیده نشد اما تمرکز مطلق بر براندازی – به جای افق یک انقلاب اجتماعی – تا حدود زیادی اشتهای کارگران واحدهای تولیدی را برای شتاب در همراهی با خیابان کور کرده. وارد مطالبات به حق اعتراضات جنبش دانشجویی نمی ­شوم اما پیوند عمیق خواست فوری نان و کار و مسکن و رفاه و بهداشت و درمان و آموزش و حمل و نقل رایگان به پرچم اعتراض­ ها و مقاومت در برابر شعار مکملِ گیج­ سرانه­ و پاتریمونال شوونیستیِ “مرد/ میهن/ آبادی” به وضوح موید ناخالصی­ های خرده­ بورژوایی ناسیونالیستی است که به متن جنبش گره خورده . مضاف به اینکه در ترانه/ سرود “جنبش” علاوه بر شعار ارتجاعی پیش گفته از مضرات “اقتصاد دستوری” – که معنای مستقیم “اقتصاد برنامه محور” است- صحبت می­ شود و همه با هم برای آن سوت می­ کشند. تحقیقا شک ندارم که خواننده و سراینده ­ی ترانه از ساختار پاتریمونالیستی و نئولیبرالی دفاع از “مرد…” و نفی “اقتصاد دستوری” بی ­خبر است و تنها برای جور شدن قافیه گاف داده است اما “نیکی­تین خوانده ­های سوسیالیست” ما که با هر ترقه­ یی – حتا در چهارشنبه سوری- هورا می کشند به خوبی از مابه ­ازای مخالفت با اقتصاد دستوری یعنی اقتصاد بازار آزاد آگاه هستند. از این ترانه ­ی شلم شوربا که بگذریم نگفته پیداست که هر جنبشی علاوه بر مطالبات مشخص داخلی نسبت به رخ نمودها و دولت­ ها و سیاست­ های منطقه­ یی و پیرامونی و جهانی نیز تحلیل و نظر مشخصی دارد. واضح است که منظور نویسنده این نیست که خیزش جوینده­ گان شادی و سوسیالیست ­های مدافع آن مانند دوران انقلاب ضد سلطنتی در برهه ­ی کنونی پرچم “مرگ بر امپریالیسم” و “مرگ بر امریکا” بر افرازند. اما دور ماندن از مطالبات ایجابی اقتصادی آن هم در جامعه ­یی که ظرف چهل سال گذشته روز به روز فقیرتر و داغون­تر شده سخت شگفت­ ناک است. کمااینکه سکوت در برابر نرخ بیکاریِ دو رقمی و دستمزد پنج برابر زیر خط فقر و رویای داشتن مسکن مناسب و دفاع از تشکل مستقل به عنوان اصلی­ ترین دغدغه ­ی شبانه روزی اکثریت مطلق مردم زحمتکش در طول یک جنبش چهل و پنج روزه ­ی “رادیکال” پذیرفتنی نیست! بله این ها رویای ما است. ایران امروز فرانسه­ ی سال ۱۹۶۸ نیست. البته که تحقق آزادی ­های فردی و اجتماعی برای زنان – به عنوان نیمی از جامعه- از مطالبات اصلی طبقه ­ی کارگر و سوسیالیست ­ها است اما این اشتراک نظر با لیبرالیسم ایرانی و کوبیدن مستمر و ممتد روی آن به عنوان محور اصلی جنبش بدون حمله به اصل نظام سرمایه ­داری حاکم و صاحبان سرمایه و صنعت و تولید و بانک و سود….مانع ورود و دخالت تنها و آخرین سوژه­ ی انقلابی تاریخ به متن جنبش شده. مضاف به این که در عصر سرمایه­ داری پیشروی و حتا پیروزی جنبش­ های غیرکارگری در بهترین صورت به یک سلسله تغییرات صوری و سیاسی در نحوه ­ی حکمرانی خواهد انجامید و آن میلیاردها دلار سرمایه­ ی انباشته در صنایع و خدمات و بانک ­ها….را از مسیر تبانی الیگارش ­های حاکم امروز به جیب نخبه­ گان فردا خواهد ریخت. روشن­ترین نمونه ­ی دمِ دستی و متاخر این “تغییر” عروج یلتسین از اعماق خاکستر فروپاشی است. از هواکوفنگ و دنگ شیائوپینگ می ­گذرم! به نظر می­ رسد دولت و حکومت پسا ج اسلامیِ مورد پذیرش غرب را نیز باید در همین چهارچوب ارزیابی کرد. دستِکم این است که به نظر می ­رسد رهبران خودخوانده­ ی این جنبش با دوستان و حامیان خود چنین قراری گذاشته ­اند. از منظر منافع امپریالیست ­ها ایران آینده نمی ­تواند و نباید کوبا شود. اما اوکراین چرا! در همین رابطه برای سوار شدن بر موج “خیزش جوینده­ گان شادی” و کسب هژمونی بر انقلاب آتی ایران یکی از راه­ های مطمئن تکرار پروژه ­ی زلینسکی و اوکراین است. این پروژه می ­رود که رهبران “دموکرات” خود را تثبیت کند. برای پذیرفته شدن به عنوان “رهبر معتدل و خوش اخلاق و دموکرات و ضدجنگ” برای به رسمیت شناخته شدن از سوی “جامعه ­ی جهانی” و برای قبول شدن در آزمون “رسانه ­ی اصلی” برای “شجاع” بودن و برای مقابله با “شیاطینی” چون روسیه و چین و برای کسب حمایت پارلمان ­های اروپایی و جلب پشتیبانی ناتو و امریکا… باید چیزی در مایه ­های زلینسکی بود. کپی آن هم قبول است! اگر “شجاعت” آلترناتیو وطنی به اندازه ­ی زلینسکی نرسید خوان گایدو هم مناسب است. تنها می ­ماند یک “ارتش آزاد” مدل سوری که آن هم دم دست است. جناح میلیتانت اصلاح طلبانِ تحول طلب که نئونازی ­های آدمکش گردان آزوف را “هنگ ملی و شجاع اوکراین” می ­خواند برای ایفای چنین نقشی آماده است. فاشیست­ های فرشگردی هم نقش رایت سکتور و گردان آزوف را ایفا خواهند کرد. این جماعت برای اثبات لیاقت و شجاعت­شان از “میدان ترافالگار” لندن آغاز کرده­ اند تا نشان دهند که حتا “متفکران­شان” از شعبان جعفری بی ­مخ تر هستند. رساله و دستور کتبی هم دارند. همین چند وقت پیش بود که آقای پهلوی گفته بود “اگر پدر من وز وز کمونیست ­ها را خاموش می­ کرد کار به اینجا نمی ­رسید.” برای همین است که در نخستین مقاله از این مجموعه و چند ماه پیش از شروع خیزش مردم زحمتکش ایران گفتم که فرجام نبرد در اوکراین به روند انکشاف یا انسداد مبارزه ­ی طبقاتی در همه جا از جمله ایران مربوط خواهد شد. شاهدان یکی پس از دیگری از “غیب” می رسند!

و اما یک نکته­ ی مهم. آیا طرح امکان”رژیم چنج” آن هم از زبان جاستین ترودو و نه ماکرون و شولتز یا بایدن بدون هماهنگی با ناتو پریده است؟ مساله این است که اگر ادغام سرمایه ­داری ایران در غرب به واسطه­ ی ج اسلامی به طور نهایی شکست خورده باشد آنگاه اتحاد اپوزیسیونِ غیرسلطنتیِ متکی به “واشنگتن/ تورنتو/ برلین/ آمستردام” باید قادر باشد با کنار زدن نظام سیاسی حاکم این گره کور را بگشاید و تکلیف انباشت سرمایه را در رژیم بعدی روشن کند. یک مساله روشن است. چنین پروژه­ یی الزاما نباید با میانجی رضا پهلوی و دار و دسته ­اش انجام شود. صف بندی­ های طبقاتی بعد از “خیزش جوینده­ گان شادی” آلترناتیوهای جدیدی را نیز به میان کشیده است که انگشت کوچک یکی از آنان به اندازه­ ی تمام توان اعضای “شورای مدیریت گذار” و “شورای ملی ایرانیان” و “ققنوس” و “تصمیم” قدرت بسیج – البته در خارج از کشور – دارد. این کم نیست! دوران بلاهت امثال هخا گذشته است.

**

حمله ­ی مفتضحانه و توام با تلفات سنگین نئونازی­ های اوکراین و ناتو به خرسون و عقب نشینی هوشمندانه­ ی ارتش فدراسیون روسیه از منطقه ­ی خارکف و واگذاری تعدادی شهر و روستا به دولت زلینسکی و ناتو از یک سو و رفراندوم بسیار مهم در شرق اوکراین و الحاق مناطق فتح شده­ ی لوگانسک و دونتسک و خرسون و زاپروژیا به مادر خود با رای اکثریت قاطع مردم از سوی دیگر، وقایعی بسیار مهم در جریان نبرد علیه فاشیسم و ناتو است که نباید مغفول بماند. امکانِ بالقوه قوی استفاده­ ی دولت زلینسکی از “بمب کثیف” و تعلیق مشارکت روسیه در پروژه­ ی ارسال غله به غرب متعاقب بهره گیری اوکراین از کریدور غلات به منظور حمله به سواستپول و راهپیمایی ۵۰۰ هزار نفره ­ی مردم خارکف برای الحاق به روسیه و درخواست دوما برای رفراندوم در استان­ های جدید و تاکید مدودف مبنی بر پیروزی روسیه به عنوان تنها راه جلوگیری از جهانی شدن جنگ همه و همه موید این است که دوران شرط بندی مرگبار “رولتِ روسی” تمام شده و تمام گلوله ­ها و کارت ­های برنده ­ی این بازی در دستان روسیه است.

دو. هزیمت در خارکف؟ لطفا کمی جدی باشید!
دولت دست نشانده­ یی که از سال ۲۰۱۴ به صور مختلف تجهیز و تسلیح شده بود و هارترین نئوفاشیست ­ها را با خود یدک می کشید – به تعبیر درست رمضان قدیراف – تا کنون چند بار از سوی ارتش روسیه خلع سلاح شده و تمام تجهیزات و تسلیحات خود و “کادو”های پیشرفته ­ی دوستان امریکایی و کانادایی و المانی و انگلیسی و….اش به فنا رفته است. دولت زلینسکی درست مانند دولت اشرف غنی بدون حمایت همه جانبه ­ی ناتو حتا یک روز هم در مقابل توفان روسیه دوام نمی ­اورد! یک روز مبالغه است؟ باشد با سه ماه موافقید؟ به گفته ­ی سخنگوی ارتش فدراسیون روسیه، ایگور کوناشینکف از ابتدای نبرد اوکراین ” ۳۵۱ هواپیما، ۱۹۲ هلیکوپتر، ۲۴۲۹ پهپاد، ۵۷۴ سامانه ­ی ضدموشکی ضدهوایی، ۵۸۷۰ تانک و خودروهای زرهی، ۱۰۳۰ موشک انداز، ۴۳۱۵ قطعه توپ و خمپاره­ ی صحرایی و ۶۴۵۲ خودروی مخصوص نظامیان و شبه نظامیان” نابود شده است و این ارقام در خوش­بینانه ترین تخمین سه برابر کل دارایی تسلیحاتی ارتش اوکراین پیش از شروع نبرد بوده است! آنان که به محض دست به دست شدن یک روستا و شهر و اشغال آن از سوی نئونازی ­ها و ­”یگان ­های اوکراینی که در بریتانیا و لهستان آموزش دیده­ اند و پر از مزدوران خارجی هستند و متخصصان ناتو عملیات آنها را رهبری می کنند/ زوگانوف در گفت و گو با آندری پالونین خبرنگار سوابودنایا پریا (رسانه ­ی آزاد)” کیفور می­شوند و با کشته شدن سربازان فدراسیون روسیه­ به وسیله­ ی موشک­های ضدتانک جاولین و توپ ­های هویتزر و راکت اندازهای هیمارس و پهپادهای بیرقدار ترک شامپاین می ­زنند و صورت حساب شرکت­ های لاکهید مارتین و ریتین و بایکار ماتینا را از جیب مردم کارگر و زحمتکش اروپا و امریکا می ­پردازند و در انتظار رسیدن تانک­ های لئوپارد و سامانه ­ی دفاع هوایی گپارد آلمان به کیف و تغییر توازن قوا به سود نئونازی­ ها لحظه شماری می ­کنند، به مراتب بهتر از افراد عامی چون نگارنده می­ دانند این نبرد تنها یک بازنده دارد و آن دولت نئوفاشیست اوکراین است به همراه ناتو. خبرنگار رسانه ­ی پیش گفته نظر زوگانوف را در مورد وقایع تلخ منطقه­ ی خارکف و حمله­ های گسترده­ ی فاشیست ­ها با همیاری مستقیم مزدوران خارجی و حضور مستقیم کارشناسان نظامی امنیتی ناتو و از دست رفتن کیپویانسک و ایزیوم و بالاکلیا می پرسد. زوگانوف هوشمندانه پاسخ می ­دهد:

«نیروهای مسلح اوکراین / به کمک مزدوران خارجی و متخصصان ناتو/ در منطقه ­ی خارکف پیشروی کرده ­اند اما واحدهای قدرتمندی ندارند که قادر باشد به جبهه ­ی مورد نظر ضربه­ ی جدی وارد کند. نیروهای اوکراینی در دامی گرفتار شدند که ارتش فدراسیون روسیه به زودی راه­ های آن را خواهد بست و تمام اعضای یگان ­های اوکراین را خواهد کشت!!»

با وجودی که درک عقب نشینیِ هوشمندانه­ ی و تاکتیک فریبکارانه ­ی جنگی ارتش فدراسیون روسیه از خارکف به منظور حفظ جان سربازان خود امری سنتی و تاریخی و قابل فهم است اما واقعیت این است که برای پیشگیری از وقوع مجدد واقعه ­ی تلخ خارکف و زدن تعرض و گستاخی نئوناز ی­ها ارتش روسیه ناگزیر باید راه ورود ریلی سلاح از غرب (لهستان و….) به داخل اوکراین را مسدود کند. به عبارت دیگر اهمال بورژوازی محافظه­ کار حاکم روسیه در زمینه ­هایی همچون عدم اختصاص بودجه­ ی کافی به جنگ می ­تواند ضربه­ های مشابهی به ارتش فدراسیون روسیه بزند. امری که مورد تاکید زوگانوف نیز قرار گرفته است. ارتش لت و پار شده­ ی اوکراین به ویژه پس از شکست در تهاجم به خرسون و تحمل تلفات بسیار سنگین نمی ­توانست جبه ه­ی جدیدی در خارکف باز کند. مستقل از اینکه نیروهای ارتش فدراسیون روسیه در خارکف عمدا و آگاهانه و به منظور پرهیز از تلفات انسانی راه را برای پیشروی اوکراینی­ ها گشودند اما مساله این است که پیشروی فوق و به عبارت دقیق­تر کاربست تاکتیک عقب نشینیِ به هنگام با هدف جلو آمدن دشمن و محاصره و ضربه­ ی نهایی را زدن از طرف فرماندهان کارآزموده روس نمی­ تواند این واقعیت را زیر فرش کند که بخش غالب نیروهای متشکل زیر پرچم اوکراین در حمله به خارکف مزدوران خارجی و تازه نفس غیر بومی بودند. در مناطق اشغالی نه فقط از سنگرهای مسلح سربازان روسی خبری نبود بلکه تقریبا غالب باشنده ­گان را به سمت مرزهای روسیه هدایت کرده بودند تا از جهنم کشتار گروهی نئوفاشیست ­ها در امان بمانند. بخشی از سکوتِ مرموز دولت بورژوایی حاکم بر روسیه نسبت به عملیات نئوفاشیست ­های اوکراینی در خارکف را باید به حساب همان پدیده­ یی گذاشت که مشاور ارشد نظامی آنگلا مرکل از آن یادکرده بود: “صبوری پوتین!” در عمق استراتژی و صف­ بندی ­های واقعیِ جنگ، عملیات خارکف امتیاز زیادی نصیب دولت زلینسکی نکرده است. آنان وارد تله ­ی خرس شده ­اند و پیش یا پس از فتح اودسا کشته خواهند شد. افکار عمومی روسیه خوب می­داند که توازن قوای جدید شرایط نوینی را رقم زده است که به هیچ­وجه به اوضاع تاریخی وقایعِ کودتای ۲۰۱۴ مانسته نیست!

در عین حال با وجودی که تا سال ۲۰۱۹ مسکو چندین بار از سلاح ­های فوق مدرن خود رونمایی کرده بود و استخوان خرد کرده ­های امریکا و غرب – که زیر فشار کلاشینکف طالبان بیست قلو زائیدند- از قدرت شگفت انگیز ارتش روسیه مطلع بودند اما پنداری دامن زدن به این جنگ برای آنان حیاتی بود. با این ­همه و اینک سه فصل پس از شروع نبرد و “در آستانه فصلی سرد” انگار نه انگار که طرف مقابل ناتو همان ارتش خسته­ یی ایستاده است که در مقابل چشمان نگران مردم مسکو قادر نبود حتا به گیلاس وودکا در دستان لرزان یلتسین شلیک کند. کمی عقب ­تر برویم. حتا انگار نه انگار که این ارتش همانی است که در برابر بخشش خائنانه ­ی خروشچف به نیکسون (در ۱۹ فوریه ۱۹۵۴) خاموشی پیشه ساخت تا کریمه از دامان مادر خود (جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیه شوروی) کنده و به اوکراین واگذار شود. زمانی ­که مردم شوروی سوگوار رهبر درگذشته خود بودند و اعضای موسس کنگره­ ی بزدلان بیست و بیست و یک اشک­ های دنیپر را در دریای سیاه شستند و زمانی ­که دریای آزوف به اشغال پلشت ترین اشرار جهان در آمد، کم­تر کسی گمان می­زد که فرجام آن معادلات و معاملات زبونانه به “روز قیامت” سنجاق نخواهد شد. حتا آنگاه که گنادی یانایف و رفقایش تصمیم به خنثاسازی کودتای سیا- پنتاگون گرفتند کل آن ارتش در کنار ژنرال­ هایی که با فاشیسم هیتلری جنگیده بودند، به شکل فوق­ العاده تماشایی تماشاچی بودند…..اینک اما آن دوران سپری شده است. با نبرد اوکراین و شکست ناتو و امریکا فاتحه ­ی”دنیای قشنگ نو” نیز خوانده شده است. چنان­که نظریه ­پرداز سطحی ­نگر دوران “پایان تاریخ” و “پیروزی لیبرال دموکراسی” به دفتر محضرخانه­ ی محل خود رفته و با استشهاد امثال امانوئل مکرون گنده گویی­ های دوران پسافروپاشی را پس گرفته است. حالا دیگر اگر امروز یا فردا در دمشق و بغداد و کابل و تهران و تریپولی و عدن تا امان و قاهره و ای بسا تل آویو و بیت المقدس (زیر لوای یک دولت مستقل و چپ فلسطینی) پرچم سوسیالیسم بر افراشته شود نه امپریالیسم امریکا و نه هیچ دولت پاچه ورمالیده ­ی عضو ناتو جرات نخواهد کرد به بهانه ­ی خطر “بحران انرژی” و “تهدید سرخ” و “ناامنی ژئوپلیتیک” و “برخورداری از سلاح هسته­ یی و موشک بالستیک” و “نقض حقوق بشر” و “فقدان دموکراسی” و خزعبلات مشابه موشک کروز پرتاب کند. نبرد در اوکراین به تمام اشتلم ­های امریکا و سرگردنه بگیری­ های ناتو خاتمه داده. نه خلیج خوک ها و نه جنگل ­های هانوی و نه حتا کوهستان­ های هندوکش و نه بحران بزرگ ۲۰۰۸ و افول هژمونی امریکا و نه بی پاسخ ماندن تلفن باراک از سوی شاه سلمان و نه دست ­بوسی شاهزاده ­ی خاشقچی کش سعودی از طرف بایدن و نه کنار گذاشتن خوان گایدو و برق انداختن کفش ­های فرمانده مادورو و گدایی نفت و گاز از ونزوئلا و قطر و نه….نتوانسته ­اند به اندازه ­ی ضمیمه سازی کریمه و اشراف به دریای سیاه و تصرف فاتحانه ­ی شرق اوکراین و تسخیر قطعی و البته صبورانه­ ی اودسا – در آینده­ یی نه چندان دور – شاخ گاو پیر پر زور پیزوری شده را بشکنند و درِ رسانه ­ی اصلی را بگذارند! فی­ الحال مساله این نیست که روسیه سرمایه­ داری یا امپریالیستی است. مساله حتا این نیز نیست که جنبش کارگری سوسیالیستی کشورهایی چون ایران با “امپریالیستی” خواندن این “جنگ” و اتخاذ موضع “سوئیسی” چقدر منزه و مستقل می مانند. مساله به ساده­ گی این است که به سبب تضعیف امریکا و ناتو امکان شکل ­بندی جنبش­ های ترقی ­خواه و سوسیالیستی و انکشاف مبارزه ­ی طبقاتی تسریع و تسهیل شده است. ایران و افغانستان و عراق و سوریه و…که سهل است حتا اگر بیخ گوش امریکا یک کوبای جدید شکل بگیرد دردسرهای کاستروی تازه برای دفع توطئه ­ی ترور و جنگ و کودتا به حداقل ممکن خواهد رسید. حالا دیگر دوران مصدق و شاه و ۲۸ مرداد و حسین فاطمی کشی گذشته است چه رسد به دورانی که چائوشسکو و همسرش را تیرباران کردند و نجیب الله را به دار آویختند و صدام حسین را از چاه بیرون کشیدند و حلق آویز کردند و گلوله در مغز قذافی نشاندند.

سه. ادغام جمهوری اسلامی در سرمایه ­داری شرق؟ شوخی می­ کنید!
مستقل از موضع ­گیری­ های غیرتحلیلی و احساسی بخش غالب “چپ متشکل” ایران و گذشته از مزه پراکنی و متلک گویی و هتاکی و مزاح نویسی ­های پر غلطِ منفردینِ منزویِ حاشیه سازِ حاشیه نشین، نکته ­ی جالب و قابل تامل در مورد نبرد اوکراین این است که رفقایی بی­طرفی جنبش کارگری سوسیالیستی در این نبرد را به عنوان یک مولفه ­ی مثبت و ضروری طرح کرده­ اند. تو گویی که مثلا اگر جنبش کارگری ایران در این مورد مشخص از سیاست نبرد فدراسیون روسیه (نه طبقه ­ی بورژوایی حاکم بر دولت روسیه) علیه نئوفاشیسم حمایت کند متهم به همسویی با حاکمیت یا همنوایی با بخشی از بورژوازی جهانی خواهد شد. فرض از پیش ثابت شده و بدون فکت این بخش از سوسیالیست ­های ایران قرار گرفتن جمهوری اسلامی در بلوک شرق (چین و روسیه) در نظام امنیتی جهان دو یا سه قطبی است. این رفقا برای اثبات ادعای خود مثلا به ناکام ماندن برجام یا بخشی از همکاری ­های تسلیحاتی میان ایران و روسیه و البته اشتراک عمل در جنگ داخلی سوریه و قرارداد ۲۵ ساله با چین و وتوی بخشی از قطع­نامه ­های ملل متحد از سوی چین و روسیه به سود ج الف استناد می ­کنند. واقعیت اما این است که به فرض درستی این ادعاها هنوز مجموعه­ ی آن ها به مفهوم شکل­بندی یک پیمان استراتژیک عمیق میان دو قدرت برتر روسیه و چین با ج الف نیست. چه رسد به ادغام اقتصادی ج الف در اقتصاد این دو کشور. در حال حاضر ۹۰ درصد اقتصاد چین در اختیار بخش خصوصی است. (هاروی این رقم را ۵۰ درصد دولتی ۵۰ درصد خصوصی می­داند و به همین سبب نیز اقتصاد سیاسی چین را “نیمه نئولیبرال” می­ خواند که البته تعبیری نادرست است.) در حدود ۴۵ درصد سرمایه ­گذاری بخش خصوصی اقتصاد چین از سوی کارتل­ ها و تراست ­های غربی و به ویژه امریکایی صورت گرفته است. بنا بر برخی آمارهای بانک جهانی سرمایه ­گذاری مستقیم امریکا در چین اکنون به ۳۵۰ میلیارد دلار رسیده است که در سال گذشته و با وجود تنش تایوان و تشنج در تعرفه بندی کالاها و محدودیت صدور تراشه و تحدید واردات متعلق به منطقه ­ی اویغور، رشدی ۲۰ درصدی را نشان می ­دهد. اگر مبنای اتحاد استراتژیک میان دولت­ ها را فقط معاملات اقتصادی و تراز بازرگانی بدانیم لاجرم باید بپذیریم که چین متحد اصلی امریکا است. پیش از انقلاب بهمن ۵۷ دو بخش اصلی صنعت تولیدی ایران یعنی ذوب آهن و تراکتورسازی از سوی اتحاد جماهیر شوروی و رومانی راه اندازی شده بود اما ساختارهای اقتصاد سیاسی شاه در سرمایه­ داری غرب ادغام شده بود. به این ترتیب فروش چند پهپاد با مهندسی معکوس و خرید سامانه­ ی اس ۳۰۰ و چند سوخو و قرار داد نامعلوم ۲۵ ساله و پیوستن به پیمان شانگهای هنوز موید ادغام اقتصاد سیاسی ایران در بلوک به اصطلاح شرق و به تبع آن قرار گرفتن ج الف در این بلوک نیست. کیست نداند که بازار ایران با یک خبر “خوب” یا “بد” برجامی زیر پیکر پلاسیده ­ی ارزش مبادله و خرید پول ملی پوست خربزه می­ اندازد. در حساب پس انداز یا خانه ­ی کدام دولتمرد و دولت­ زن ج الف صد روبل یا یوان برای روز مبادا ذخیره شده است؟ کدام آقازاده و خانم ­زاده در یکی از دانشگاه ­های معتبر و هتل ­های مجلل مسکو یا پکن مشغول تحصیل یا کیف و حال هستند؟ بورژوازی و خرده بورژوازی حقیر وطنی تعطیلات ­اش را کجا سپری می­کند؟ بله؟ تاکیدهای راه و بی­راه جناب امیر عبداللهیان مبنی بر بی­طرفی دولت متبوع ­اش در نبرد اوکراین و تضمین به وزیر خارجه ­ی زلینسکی فقط یک ژست یا بازی دیپلوماتیک نیست. حتا دولت چین که ظاهرا متحد روسیه محسوب می ­شود تا کنون از مسکو در مقابل کیف رسما دفاع نکرده است. در برابر این معادلات پیچیده می ­توانید پشتیبانی بی قید و شرط مالی و تسلیحاتی و سیاسی و لجستیکی و تبلیغاتی تمام عیار ناتو و امریکا از دولت اوکراین را ببینید.

این نکته­ ی مهمی است که حیف ­ام می ­آید بدون درنگ از آن بگذرم. واقعیت این است که با وجود برخی بن بست ها و چالش­ها در جریان ماجرای برجام جدید این پروژه هنوز به تمامی شکست نخورده است. برجام یک با تمام تلاش کل طیف اصلاح طلبان – از باند رفسنجانی و خاتمی و روحانی تا لاریجانی و ناطق و کلا محافظه ­کاران میانه – قرار بود اقتصاد سیاسی ج الف را در اقتصاد سیاسی غرب و به طور مشخص سرمایه­ داری اروپا ادغام کند. ورود کارتل ­هایی همچون توتال و گازپروم و رنو و پژو و ایرباس در صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و خودرو سازی و هواپیما به تعبیر مدیر توتال در داووس یک پیشنهاد و پروژه ­ی اقتصادی سکسی (بسیار سودآور) برای صنایع فرانسه و هلند و آلمان و بقیه گرگ­ های اروپا به شمار می رفت. تحقق برجام یک از طرفی دست قرارگاه خاتم و سپاه و امنیتی ­های پول­ساز را محدود می ­کرد، درِ سودهای ناشی از دور زدن تحریم­ ها را می ­بست و از طرف دیگر اصلاح طلبان را در قدرت سیاسی بالا می کشید. امریکا اما هنوز چیز زیادی گیرش نمی آمد مگر احتمال قوت گرفتن برجام دو و جمع کردن بساط صنایع موشکی و پهپادی و باز کردن دروازه­ ­ی پادگان­ های سپاه و تعطیل تشکیلات گسترده ­ی گروه ­های نیابتی در عراق و یمن و لبنان و افغانستان و سوریه و غیره و در نهایت تضمین امنیت و هژمونی منطقه­ یی اسرائیل. وقتی که معلوم شد حاکمیت زیر بار چنین فرایندی نخواهد رفت امریکا برجام را پاره کرد اما ج الف برخلاف شعارهایش آن را به آتش نکشید. به یاد داشته باشیم که حسن روحانی تا آخرین لحظه از عمر دولت ­اش سخت آویزان دفتر امانوئل مکرون و بوریس جانسون بود که “بابا جان! کاری بکنید آخه وقت رو به اتمام است!” از سوی دیگر باید به این امر مهم نیز اذعان کرد که از قبل تصویب برجام – مانند همان برهه ­ی نخست- چیزی نصیب کارگران و زحمتکشان ایران نشد و نخواهد شد. حتا اگر با تصویب برجام جدید دویست میلیارد دلار وارد کشور شود توزیع ثروت در ایران کماکان و بدون تغییرات سیاسی رادیکال به همین شکل کنونی باقی خواهد ماند. به قول سردار قالیباف – که خود از الیگارش­ های طراز نخست کشور است- صف بندی طبقاتی و توزیع ثروت در ایران کنونی ۹۶ درصد (بی همه چیز) و ۴ درصد کلان بورژوا است! علاوه بر این ­ها تداوم تصویب برجام­ ها چنان­که مورد نظر امریکا است ج الف را به یک قدرت درجه دو منطقه ­یی پشت سر ترکیه و عربستان و اسرائیل و پاکستان تبدیل خواهد کرد. به این مفهوم برجام و ادغام اقتصاد سیاسی ایران در سرمایه­ داری غرب بدون یک توافق همه جانبه ممکن نخواهد شد. کمااینکه ادغام اقتصاد سیاسی ج الف در بلوک شرق بدون تجدید نظر اساسی و ورود به جمهوری سوم با ساز و کارهای متفاوت از دولت ­های پیشین ممکن نخواهد شد. در حال حاضر در زمینه­ ی اقتصادی دولت رئیسی همان برنامه ­های رفسنجانی و خاتمی و احمدی­ نژاد و روحانی را – گیرم به قوت بیشتر- پیش می­ برد. یک نمونه ­ی واضح آن واگذاری بخش عمده­ ی صنایع پتروشیمی به بخش خصوصی در هفته­ ی گذشته است. در واقع دولت ­های ج الف انگاری ناف­شان به گونه­ یی بریده شده است که با هرگونه مظاهر دولت حامی و رفاه از بیخ و بن مقابله کنند. این نوع سرمایه ­داری در تاریخ پیدایش بورژوازی به راستی بی مانند است. از سوی دیگر تصور اینکه با شکست برجام کنونی طیف اصلاح طلبان نیز از قدرت سیاسی حاکم کلا حذف خواهند شد نادرست است. دستِکم از سال ۱۳۶۸ تا کنون، اصلاح طلبان چه زمانی که مجلس و دولت و شوراهای شهر را در اختیار داشتند و چه اکنون که ظاهرا کاره­ یی نیستند از اتاق فکرها و رسانه­ های نیرومندی برخوردار بوده ­اند که قادر به اثرگذاری بر افکار عمومی و عوامل اصلی قدرت بوده است. همین گرایش و هیستری کمونیسم ستیزی و ضدیت با روسیه و چین و عشق به “یو. اس. ای” و “یوروپ” را نباید به ساده ­گی و به صرف شعار “اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” نادیده گرفت. هر چند در شرایط ویژه عبور مردم کارگر و زحمتکش از کل این طیف­ ها امری قطعی و بدیهی است.

چهار. استقلال جنبش کارگری از که؟
استقلال جنبش کارگری از عمال سرمایه­ داری – اعم از دولت و کارفرما- و مبارزه علیه هر گونه استثمار برای طبقه ­ی کارگر ایران و هر کشور دیگری یک امر ضروری و اجتناب ناپذیر در راه انکشاف مبارزه ­ی طبقاتی و دستیابی به رهایی از زنجیر استثمار و رسیدن به سوسیالیسم است. همانقدر که مبارزه با سرمایه ­داری خودی در اولویت نخست این جنبش قرار دارد اما پرهیز از افتادن در دام برنامه ­ها و اهداف امپریالیستی یک امر حیاتی است. تاکید بر چنین مولفه ­هایی به معنای بی طرفی جنبش کارگری سوسیالیستی در جدال­ های فی الحال موجود جهانی از جمله نبرد اوکراین نیست. همانطور که این جنبش نمی توانست در برابر تحولات موسوم به بهار عربی موضع بی طرفی بگیرد و مثلا در جریان اشغال افغانستان و عراق از سوی امریکا و ناتو بی طرف بماند به همان شکل نیز این جنبش نمی تواند در برابر مهم ­ترین واقعه ­ی تاریخ معاصر پس از جنگ جهانی دوم و البته متعاقب فروپاشی دیوار ناظر بی طرف بماند. قبلا و در سلسله مقاله ­های مبسوط “سرمایه­ داری دولتی” به بحث “سوسیالیسم در یک کشور” پرداخته­ ام و فعلا می ­گذارم و می ­گذرم. از ارزیابی نظریه ­ی منسوخ “وابسته­ گی” نیز چهار دهه می ­گذرد. طرح این بحث تا آنجا مهم است که حتا اگر فرض کنیم امروز در ایران یک حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی حاکم بود پیشنهاد بی طرفی به بهانه ­ی استقلال سیاسی در میانه­ ی نبرد فدراسیون روسیه علیه ناتو در گستره ­ی اوکراین همان ­قدر نامربوط جلوه می ­کرد که اینک بی طرفی جنبش کارگری سوسیالیستی! در مقاله ­ی پیشین به نقل از راجر واترز گفتیم که دولت چین به هیچ کشوری حمله نکرده است و هیچ سرزمینی را به اشغال خود در نیاورده است. حتا می توان بر این گفته ­ی درست واترز اضافه کرد که دولت چین نه فقط در الحاق سرزمین تایوان به خاک خود – به عنوان یک حق بدیهی اهمال می ­کند – بلکه دستِکم بعد از دوران جدید و سیاست­ های اصلاحی رئیس جمهور شی هر سرزمینی را که امریکا و ناتو به ویرانه کشیده است چینی­ ها با سرمایه ­گذاری صنعتی خود در صدد احیای آن هستند و این امر هیچ ربطی به “صدور سرمایه ­ی” امپریالیستی ندارد. همین امر تا حدودی در مورد دولت روسیه­ ی جدید نیز صدق می­ کند. گیرم علاوه بر مناسبات تولیدی بورژوایی در روسیه و ماهیت راست دولت پوتین، عروج الیگارش ­ها از خرابه ­های فروپاشی که از زمان گورباچف شروع شده و با یلتسین به اوج خود رسیده است تا اطلاع ثانوی دولت روسیه و همکاران الیگارش­اش را خارج از جبهه ­ی انقلاب قرار می ­دهد.

در بخش­ های بعدی این مبحث به نقش مثبت ارتش سرخ در افغانستان خواهیم پرداخت اما فعلا لازم است تاکید کنیم که حتا در دوران پسافروپاشی و روسیه ­ی مطلقا بورژوایی شده ­ی جدید نیز هیچ کشور و سرزمینی را نمی­ شناسیم که از سوی روس­ ها تخریب یا اشغال شده باشد. یک لحظه تصور کنید اگر حمایت نیروی هوایی ارتش فدراسیون روسیه نبود اکنون سوریه نیز مانند لیبی و افغانستان جولانگاه تروریست ­های داعش و القاعده شده بود. اینکه دولت بشار اسد مستبد است و با دموکراسی به ویژه مدل غربی و صادراتی آن – که از درونش ایاد علاوی و نوری مالکی و حامد کرزای و اشرف غنی بیرون آمده­ اند – سازگار نیست یک واقعیت مسلم است. در اینکه دولت اسد تظاهرات مسالمت آمیز مردم زحمتکش خواهان نان و کار و آزادی را با خشونت سرکوب کرده و به خاک و خون کشیده و خود در کنار دولت نوری مالکی از بسترسازان – گیرم حاشیه­ یی – ظهور داعش بوده است، چندان تردیدی نیست. (البته در این داستان نقش اول را امریکا و ناتو ایفا کرده) اما با این ­همه نقش دولت روسیه در سوریه مثبت بوده است. ممکن است گفته شود این نقش با توجه به منافع راهبردی روسیه در سوریه و به ویژه در بندر طرطوس و غیره متحقق شده است. بله البته. نتیجه گیری حکیمانه ­یی است. من خود در همان ابتدای جنگ داخلی سوریه دو مقاله – یکی انگلیسی و دیگری فارسی (جنگ امپریالیستی در سوریه) – نوشتم و به این نکات نیز خم شدم. کمی به حاشیه رفتم. می دانم. به هر حال چپ ایران اگر می ­خواهد به تحلیل درستی در مورد نبرد اوکراین برسد باید:

۱. با یک ملاحظه ­ی انتقادی به موضوع “حق ملل در تعیین سرنوشت خود” بنگرد و به جای دفاع از شقه شقه شدن سرزمین­ ها و طرح­ های بالکانیزاسیون به پشتیبانی از همبسته ­گی و یگانه ­گی طبقه ­ی کارگر کشورها و یکدستی و اتحاد مودت آمیز و دوستانه ­ی ملت­ ها برخیزد.

۲. تئوری امپریالیسم را به ویژه در متن دو مولفه ­ی صدور سرمایه و انباشت و البته تقسیم جهان مورد بازبینی جدی قرار دهد و آن را با توجه به مناسبات سرمایه­ داری معاصر به روز کند.

۳. در تحلیل انتقادی خود نسبت به عملیات ارتش فدراسیون روسیه در اوکراین از ترم ­هایی چون تقابل “دیکتاتوری (روسیه) و دموکراسی (اوکراین)” و “تجاوز به دولت قانونی (اوکراین)” و “دوست دشمن من دشمن است” پس “دوست جمهوری اسلامی” یعنی “روسیه دشمن من است” و “سانتی مانتالیسم کشتار غیر نظامیان” – که امریکا و ناتو تا اطلاع ثانوی با امتیاز غیر قابل دسترس رکورد دار آن هستند- و …..دست بردارد و همه ­ی توجه خود را معطوف مولفه­ هایی کند که می تواند در آینده ­ی نزدیک و دور در خدمت انکشاف مبارزه ­ی طبقاتی و کاهش شرارت امپریالیسم باشد.

۴. واضح است که هر جنگی دو طرف دارد. در نبرد اوکراین، طرفِ مقابلِ روسیه نه دولت راست نئونازیست زلینسکی بلکه امپریالیسم امریکا (به ویژه نیروهای زبده ­ی دلتا) و ناتو ایستاده ­اند. با این حال از نظر نگارنده در این نبرد فقط یک سلاح تعیین کننده ­ی نهایی پیروز وجود دارد. یک سلاح با یک گلوله ­ی مرگبار. این تنها سلاح هم خوشبختانه در اختیار روسیه است که مستقیم قلب دولت لیبرال فاشیست اوکراین را نشانه رفته است. تصور شکست برای روسیه از بیخ و بن موهوم است. ناتو و امریکا از ابتدا هم روی اسب بازنده شرط بسته بودند. منتها مساله به ساده ­گی این است همان طور که مدودوف روز یازده سپتامبر به درستی گفت خیره سریِ بیشترِ زلینسکی به طور قطع در آینده گزینه ­ی “تسلیم بی قید و شرط” دولت آن کشور را در میان شرایط آتش بس مورد نظر روسیه خواهد گنجاند. این سلاح مرگبار با همین یک گلوله ­ی ویرانگر تحت هیچ شرایطی در دستان نئوفاشیست ­ها و گنگ ­های گردآمده در کیف قرار نخواهد گرفت. خیال “خبر آنلاین” و “اعتماد نیوز” تخت تخت باشد. نشئه ­گی این جماعت اصلاح طلب به خاطر اسارت چند سرباز روس در جنگ خرسون و خارکف و بستن دستان این سربازان از پشت و خواباندن روی زمین از طرف نئوفاشیست­ ها به زودی به خماری خواهد نشست.

۵. بی تردید تاسف آورترین بخش این نبرد فقط و فقط کشتار غیرنظامیان است که البته برای امریکا و ناتو به ملزومات ضروری جنگ بی پایان تبدیل شده است و دولت روسیه با صبوری می ­کوشد تا حد ممکن از دامنه ­ی آن بکاهد. هرچند نباید از عوارض بالا رفتن نرخ تورم و عواقب کمبود انرژی برای مردم کارگر و زحمتکش غرب نیز غافل ماند. می­ توان امیددار بود که با شروع نافرمانی مدنی (نپرداختن پول های هنگفت انرژی از سوی مردم) – که با فراخوان حزب کمونیست فرانسه آغاز شده است- و اعتراضات مردمی به افزایش بهای انرژی دولت ­های اروپایی پای خود را از تله ­ی خرس بیرون بکشند.

بعد از تحریر!
همه ی طیف ­های راست و “چپ” غیرانقلابی و “برانداز” که روسیه و چین را به دلیل حمایت از ج اسلامی نکوهش می کنند و کنار اوکراین و نئوفاشیسم می ایستند خواه ناخواه امیدشان به تغییر، معطوف دولت­ های امپریالیستی است. از این منظر کل این طیف ­ها “رژیم چنجی” محسوب می ­شوند. گویا این جریان­ ها فراموش کرده­ اند که زیر پای آخرین شاه ایران دقیقا زمانی سرخ شد که از سوی امپریالیسم امریکا و ناتو مطلقا پشتیبانی می ­شد. طبقه­ ی کارگر به پشتوانه­ ی نیروی خود آزاد خواهد شد و جامعه را آزاد خواهد کرد. نامه ­ی فدایت شوم به دولت­ ها به منظور تحریم مقام ­های ج الف و اخراج آنان در حیطه ­ی وظایف دیپلومات ­ها و “فعالان مدنی” است. این بحث را در مقاله ­ی بعدی (بخش ششم از سلسله مطالب “شکوه خیزش….”) ارزیابی و تحلیل خواهم کرد. اگر هنوز مجالی باشد!

۱۳ آبان ۱۴۰۱/ ۴ نوامبر



خبرهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز بخوانید


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست