سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

“عمامه پرانی” اقدامی قابل فهم، ادامه‌ی آن اما نادرست!


بهزاد کریمی


• وقتی حکومت نه فقط در خدمت عمامه بلکه خود آن باشد، پراندن عمامه هم چیز دیگری غیر اعتراض به حکومت عمامه نیست. اگر در نظر بگیریم که مشخصه این فاز از روند انقلابی ایران، گذر نیروی ناراضی در عرصه تاکتیک از اعتراض مدنی سالیان به تعرض مدنی کنونی است، “پراندن عمامه” هم در اصل، بیرون زدن شکلک عمامه از شبکه‌های مجازی دیروزین به میدان حقیقی امروزین است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۹ آبان ۱۴۰۱ -  ۱۰ نوامبر ۲۰۲۲


 پدیده‌ی “عمامه پرانی”


از زایش‌های جنبش انقلابی جاری، یکی هم پدیده‌ی “عمامه پرانی” است. دختران و پسرانی جوان با رویت آخوند در خیابان و مناسب دیدن وضعیت عمل، خود را به جناب ملا ‌می‌رسانند و با برداشتن دستار از سر وی، تیزدستانه دست به خلع عمامه می‌زنند تا با یورش به این نماد، جمهوری اسلامی از آنان “نه” بشنود! “عمامه پرانی” حرکتی است نمادین علیه نظامی عمامه سالار و از همین زاویه نیز دارای حقانیت سکولاریستی. ابتکاری که با فراروئیدن به سطح تاکتیک محبوب جوانان و کمین نشستن آنان برای شکار عمامه، بدل به یکی از موضوعات سیاسی روز شده است.

به باور من، هر دلسوخته‌ی خشمگین از ۴۴ سال تحمیل “نهی از منکر”ها بر جامعه توسط این حکومت تبعیض بنیاد، اگر بگوید که با شنیدن ماجراهای “عمامه پرانی” و مشاهده فیلم‌های مربوط به آن، در ته دل خود از این اعتراض شهروندی بر لبش خنده نمی‌نشیند، دارد پنهان‌کاری می‌فرماید! موضوع اما، دوگانگی میان حس آرامش بخش و عقل سیاسی است. پرسش کلیدی نیز اینکه، اگر این رویکرد اعتراضی و دقیق‌تر تعرضی، تاکنون تاثیر خود را بر جای گذاشته، آیا تداوم‌ آن از منظر سیاست ورزی مفید و عقلایی هم است؟ نیز چنین خشم برحقی را به چه شکل باید در ریل مبارزه‌ی بیشتر موثر انداخت؟

“عمامه پرانی”، برحق و تا همین‌جا مثبت است.

پیش از همه باید دو نکته را روشن کرد. یک اینکه) “عمامه پرانی” آیا حرکتی از جنس مدنی است یا خیر؟ و دو اینکه) خصلت خشونت آمیز دارد یا نه؟

پاسخ من به اولی، آری است. زیرا حاوی پیام صریح اعتراضی به زورگویی‌های حکومتی است که علم و کتل خود را در وجود عمامه با سه رنگ مختلف سیاه و سفید و سبز بر سر مردم ‌کوبیده است. وقتی حکومت نه فقط در خدمت عمامه بلکه خود آن باشد، پراندن عمامه هم چیز دیگری غیر اعتراض به حکومت عمامه نیست. اگر در نظر بگیریم که مشخصه این فاز از روند انقلابی ایران، گذر نیروی ناراضی در عرصه تاکتیک از اعتراض مدنی سالیان به تعرض مدنی کنونی است، “پراندن عمامه” هم در اصل، بیرون زدن شکلک عمامه از شبکه‌های مجازی دیروزین به میدان حقیقی امروزین است.

پاسخ به دومی اما، هم آری و هم نه است! بری از خشونت نیست زیرا به هرحال جنبه‌ی تعرض به حقوق شخصی آخوند در نوع پوشش او دارد و البته با این یادآوری که در مقایسه با ۴۴ سال تعرض ماورای خشونت حکومت عمامه به حقوق میلیون‌ها شهروند، چنین خشونتی کاه در برابر کوه را می‌ماند. اما خشونت هم نیست زیرا پراندن عمامه آزار فیزیکی و آسیب بدنی دربرندارد. صرفاً پیام سیاسی به حکومت است. حکومتی که پرشمار شهروندان را طی چند دهه با دستور همین عمامه به سرها در زندان و فضای “قضا” بخاطر بیرون زدن تار مو و عریانی گردن، شلاق‌ها ‌زده و جوان‌ها کشته است.

به اعتبار اینهاست که می‌توان گفت “عمامه پرانی” در هنگامه‌ی نبرد روایت‌ها، یکی از سوی حکومت عمامه و دیگری از سوی جامعه‌ی زیر مهمیز عمامه، واکنشی مدنی و ابتکاری از نوع مقاومت سکولاریستی در برابر حکومت ولایی است. درونمایه این واکنش مدنی نه محو آخوندها از جامعه، بلکه رهایی نهاد تصمیم‌گیری‌های کلان کشور یعنی فدرت دولتی از سلطه‌ی عمامه است. از این نظر هم کارکرد و تاثیرش تا همین جا مثبت است زیرا در اندازه‌ی خود زنگ خطر را برای روحانیتی که منافع دراز مدت بارگاه دین و حوزه را بر بقای حکومت دین ترجیح دهد به صدا درآورده است.

آیا بعد این هم مفید است؟

استنتاج سیاسی فوق از این ابتکار، الزاماً شکل گرفته‌ی ذهن عمامه پران‌ها نیست. آنها اهل واکنش‌اند و از دخالت دیوانه کننده‌ی عمامه به سر‌ها در خورد و خوراک و پوشاک و شادی‌خواری و هر عرصه از زندگی عرفی به تنگ آمده‌اند و عقده خالی می‌کنند. اما آنجا که موضوع سیاست درست در میان باشد دیگر با احساس و خشم نمی‌توان پیش رفت و لذا پرسش این می‌شود که “عمامه پراکنی” در روحانیت شکاف می‌اندازد یا آن را علیه جنبش متحدتر می‌کند؟ و سئوال بنیادی‌، هدف آیا گذر از حکومت روحانیت به سکولار دمکراسی است یا حذف روحانیت؟ بنیادی‌تر حتی، در پی حذف حکومت دینی هستیم یا دین؟

بدیهی است که قیام علیه دکانداران دین، دین را به موزه‌ی تاریخ نمی‌سپرد. نهاد دین در ذهن جامعه ریشه دوانده و تا زمانی هم که نشت دارد، دستگاه تولیت آن نیز وجود خواهد داشت. پایورانی که در اسلام، همین عمامه به سرها هستند. پس اگر مبارزه نمادین “عمامه پرانی” در اندازه‌ی خود و برای مقطعی در پیام رسانی به روحانیت مفید بود، اما درست نیست که در مبارزه با نفس عمامه پهنا بگیرد. سود جنبش در به تقسیم کشاندن عمامه‌دارها است و نه متحد کردن آنان‌ در هراس از به خطر افتادن هستی عمامه؛ و چون چنین است چه بسا خود حکومتی‌ها همین تاکتیک را علیه جنبش بازتولید کنند!

“عمامه پرانی” تا همینجا خوب و کافی است، بیش از این اما جای تشویش دارد. بجای آن، روسری سوزی را باید پیگیرانه تشویق و تقویت کرد که بهترین راه عقب نشاندن عمامه و کسب پیروزی برای گیسو افشان‌های جامعه همین است. این، فرارفتن از مبارزه‌ی نمادین با عمامه و تعرض به کله‌ی تابویی زیر عمامه است. تداوم “عمامه پرانی” یعنی تقویت روحانیت، حال آنکه روسری سوزی می‌تواند با به تجزیه کشاندن آن، صف ارایی میان مصلحت دراز مدت دین و حفظ دکان قدرت دینی را موجب شود. پدیدآیی این صف بندی بر سر روسری، به سود هم افزایی نیرو با حکومت دینی است.

برای مبارزه با ملاگرایی، مبارزه برای سکولاریسم

فراموش نباید کرد که ١) جمهوری اسلامی گرچه حکومت روحانیت است، اما همه‌ی دستگاه روحانیت هم نیست و ٢) برای استقرار سکولاریسم در کشور، نیاز به شکل‌گیری ملاهای متقاعد به قطع دخالت نهاد دین در نهاد دولت است. دستگاه روحانیت اگر برای جمهوری اسلامی منبع قدرت ارگانیک بوده اما در شرایط بحرانی که هم اینک در آن غوطه ور است با خزیدن ناگزیر بخشی از ملاها به کنج مسجد، می‌تواند‌ منزوی‌تر هم بشود. این، نوعی چشم اسفندیار برای حکومت است. جنبش انقلابی با ایستادن بر روی پای خود، می‌باید سیاست تقسیم روحانیت و تجزیه نیروی قهریه‌ را هم پیش ببرد.

باید بر تجربه سکولاریسم و لائیسیته در غرب اتکاء داشت و ضمن وفاداری بر قانونمندی‌های آنها، راه ایران را بر حسب واقعیت‌هایش رفت. نباید از خاطر دور داشت که کشاکش فرانسه محصول انقلاب کبیر با پاپ و کلیسای بومی، جدا از پشتوانه‌ی چند دهه مبارزه پیشا انقلاب در مهار قدرت واتیکان، ١٢٠ سال طول کشید تا توانست لائیسیته را تثبیت کند. تثبیت نیز در معنای بیرون زدن قطعی قدرت دولتی از حیطه‌ی کلیسا و تمکین کلیسا به قدرت‌مداری دولت منتحب ملت. لائیسیته فرانسه که نه بافته‌ای‌ جدا تافته‌ از سکولاریسم بلکه رادیکال ترین نوع آن است، چیزی غیر سکولاریسم خاص خودش نیست.

هر کشور سکولار، سکولاریسم ویژه خود را دارد و ما نیز سکولاریسم مخصوص به خود را خواهیم داشت. اگر بی تبعیت از قانونمندی عام سکولاریسم در جهان، سکولاریسم پایداری در کار نیست، با تقلید و یا زور هم نمی‌توان آن را برقرار کرد. رضا شاه اگر بجای انداختن آژان‌ها به جان زنان محجبه برای کشف حجاب، در الگوی شجاعانه‌‌ی حضور بی چادر و مقنعه همسر و دخترانش می‌ماند و آزادی پوشش به شکل مدنی در کشور جا می‌افتاد، محمد رضا شاه نیز اگر دیکتاتوری نمی‌کرد زنان با داشتن حق رای نیروی مدنی بزرگی در ایران می‌شدند و اسلام گرایی، آن سان آسان چادر به میدان نمی‌‌آورد.

ما دمکراسی نداشتیم تا سکولاریسم اولیه‌مان بدل به درختی تنومند شود. اما شقاوت‌های جمهوری اسلامی جامعه‌ی ایران را در استقرار سکولاریسم بگونه‌ی جهشی مصمم و استوار کرده که غلیان آن را در جنبش “زن – زندگی – آزادی” می‌بینیم. مبارزه هم اینک جاری برای سکولاریسم جامعه‌ی ما علیه حکومت دینی، عمیقاً جنبه‌ی دمکراتیک دارد و گشاینده‌ی چشم انداز سکولار دمکراسی در کشور است. ایران می‌رود که عمامه را از اریکه قدرت به زیر بکشد و مسجد دیگر نه به حساب بودجه‌ی عمومی بلکه به هزینه‌ی اهل دین اداره شود. آزادی‌ ملا هم در همین محدوده تامین خواهد شد.

“عمامه پرانی” را ادامه ندهیم، روسری سوزی را پیش ببریم.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست